شرط صدق معارف دینی مطابق آموزههای آن با واقع است. یعنی معارف دینی زمانی درست و صادق هستند که مطابق با واقعیت جهان باشند. ناگفته نماند که این ملاک برای تمام دانستههای بشری است و اختصاص به معارف دینی ندارد. برای دقیقتر شدن بحث باید به پرسشهای زیر پاسخ داد: مراد از واقع چیست؟ واقعیت گزارههای دینی چیست و چگونه میتوان دریافت که کدام گزاره دینی مطابق با واقع است و کدام غیر مطابق؟ و در نهایت آیا نظریههای دیگری درباره صدق گزارهها غیر از مطابقت با واقع مطرح شده است. 1. مراد از واقع: مراد از واقع همان چیزی است که قضیه از آن حکایت میکند و به این جهت واقع هر قضیه به اقتضای نوع آن قضیه مختلف است و ممکن است امری مادی، مجرد، ذهنی، اعتباری و... باشد. مثلاً واقع در قضیه (من فرزندی ندارم) نبود (عدم) فرزند من است. چنین گزارهای (قضیه سالبه) از هیچ چیزی در خارج حکایت نمیکند؛ بلکه حکایت از آن دارد که چنین چیزی در خارج از ذهن موجود نیست. واقع در قضایای ذهنی هم تنها یک امر ذهنی است. در قضایای اعتباری، واقع امری اعتباری و در قضایایی که از عالم ماده سخن میگویند، امری صادق است و... و به این جهت گفته میشود: (واقع کل شیء بحسبه)؛[1] واقع هر چیز بر حسب خود آن چیز است. 2. انواع معارف دینی: معارف دینی را میتوان به دو دسته هستها و نیستها و بایدها و نبایدها تقسیم کرد. به عبارت دیگر بخشی از گزارههای دینی اِخباری هستند و دستهای انشایی. گزارههای اخباری مانند: (خداوند یکی است)؛ (رستاخیز انسانها رخ خواهد داد) و... مستقیماً از واقع خبر میدهند و شرط درستی و صدق آنها این است که مطابق با واقع باشند و واقعیت آنها متناسب با مفاد آنهاست. مثلاً گزاره (خداوند یکی است) در صورتی صادق است که موجودی که با اوصاف خاص در دین، خدا نامیده میشود، تنها یکی باشد نه دو تا و نه چندتا. اگر بیش از یک خدا وجود داشته باشد، این گزاره نادرست وغلط است. گزارههای انشایی دین مانند: (از دستورات خداوند اطاعت کن)؛ (روزه ماه رمضان واجب است) و... این گزارهها مستقیماً از واقعیتی خبر نمیدهند و به تعبیری اعتباری هستند؛ البته نه اعتباری محض، بلکه ضرورت آنها با توجه به نتایج واقعی آنها اعتبار شده است. یعنی چون دارای نتایج واقعی بودهاند، دین آنها را وضع کرده است.[2] 3. ارزیابی مطابقت معارف دینی با واقع بحث مستقلی است که ممکن است در اینجا به ذهن آید. اجمالا میتوان گفت: مطابقت گزارههای مبنایی دین یا به عبارت دیگر اصول دین باید با معیارهای عقل سلیم مورد ارزیابی قرار گیرد، پس از آن که اصول اساسی دین مثل: شناخت خدا، مسأله نبوت و شریعت، معاد و مانند آنها، به شیوه عقلی اثبات و حل شد، میتوان صدق گزارههای جزئی یا فروع دین را از طریق تعبد و اطاعت پذیرفت. مثلاً کسی که با استدلال عقلی نیاز به نبوت و لزوم عصمت پیامبر را دریافت و دانست که قرآن معجزه الهی و کلام خداست، با اطمینان از دستورات پیامبر و قرآن پیروی میکند. 4. معیارهای صدق: گفته شد که معیار صدق معارف دینی مطابقت آنها با واقع است. اکنون خاطرنشان میکنیم که این ملاک مطابقت با واقع تنها معیاری نیست که اندیشمندان ارائه کردهاند؛ ولی البته مشهورترین ملاک و به نظر اکثر اندیشمندان مسلمان تنها ملاک صحیح و دقیق است. معرفت شناسان غربی در کنار معیار مطابقت با واقع برای صدق گزارهها، معیارهای دیگری چون نظریههای انسجامگروی (تلائم)، عملگروی (پراگماتیسم)، نسبیت، کاهشگروی و... را مطرح کردهاند که اینک به مهمترین آنها اشاره میشود. الف. انسجامگرایی (تلائم): این نظریه دو تقریر دارد: 1. تقریر جامعه شناختی: صدق و حقیقت آن است که مقبولیت، تلائم همگانی و هویت جمعی داشته باشد، برخی محققان غربی برای مستدل ساختن این نظریه به مثالی تمسک کردهاند: (مثلاً اگر من در سکوت شب صدای ارتعاش مداومی را بشنوم و بخواهم بدانم که این صدا واقعی است یا دچار توهم شدهام، از افرادی که با من هستند میپرسم که آیا آنها هم چنین صدایی را میشنوند یا نه. اگر دیگران هم آن را بشنوند، حکم گوشهای خود را باور خواهم کرد...) بنابراین ملاک صدق، اجماع و قبول همگانی است. اشکالات این تقریر 11. مراد از توافق مردم مبهم است. آیا توافق همه مردم در همه زمانها و مکانها مقصود است یا توافق عدهای خاص درزمان و مکانی خاص منظور است؟ اولی دست نیافتنی و فرض دوم مستلزم تن دادن به تضاد و تناقض آراء است. زیرا گروههای مختلف، نظریات متضاد و متناقضی را پذیرفتهاند. 12. توافق همگانی، گاه نشانه و علامت صدق است، امّا عین واقعیت و یا علت آن نیست، ممکن است عموم مردم به دلایلی یک نظریه اشتباه (مانند هیئت بطلمیوس) را بپذیرند. همچنان که اختلاف اندیشهها، دلیل بطلان همه آنها نیست. 2. تقریر ایدئالیستی: قضیهای حقیقی و صادق است که با قضایای قبلی که مورد پذیرش واقع شدهاند، توافق داشته باشد. اگر اندیشهای با سایر اندیشهها ناسازگار باشد، غلط شمرده میشود. باورهای نو باید با معارف قبلی سنجیده شوند. در صورت هماهنگی، صادق و در غیر اینصورت کاذبند.[3] اشکالات تقریر ایدئالیستی 21. منظور از انسجام و هماهنگی دقیقاً مشخص نیست. آیا منظور انسجام با همه معرفتهای بشری است یا دستهای از آنها. فرض اول دست نیافتنی است و دومی هم نمیتواند ملاک صدق قرار گیرد، زیرا چه بسا دو قضیه متناقض، هر کدام با نظامی از باورها کاملاً هماهنگ باشند در حالی که تنها یکی با واقعیت مطابق است. 22. این نظریه مستلزم تسلسل است، اگر قضیه جدید در صورتی صادق است که با قضایای قبلی هماهنگ باشد، دلیل صدق قضایای گذشته و اولیه چیست؟ برای یافتن معیار صدق آنها یا باید تن به تسلسل داد یا از معیار انسجامگروی دست برداشت. 23. افسانهها و قصههای خیالی بسیاری میتوان ساخت که گزارهها و اجزاء آن با هم هماهنگند، امّا عاری از واقعیت میباشند. ب. عملگرایی (پراگماتیسم): در این نظریه تلاش میشود هر مفهومی به کمک ردگیری پیامدهای عملی مربوط به آن تفسیر شود و قضیه صادق قضیهای معرفی میشود که در زندگی فرد کارآمد و سودمند باشد. اشکالات این نظریه 1. اصطلاحات و مفاهیم سودمندی، کارآمدی و مانند آنها مفاهیم مبهم و کیفیاند. علاوه بر آن قلمرو کارآیی و فایده عملی نیز معلوم نیست. آیا منفعت فردی فقط مقصود است یا سود یک جامعه یا همه جوامع؟ آیا فقط سود دنیوی را باید مورد نظر داشت یا نفع اخروی نیز مورد توجه است. 2. کارآیی و سودمندی یک گزاره یا نظریه همواره مستلزم صدق آن نیست، گاهی ممکن است قضیه یا نظریهای نادرست در حوزهای خاص، کارآمد و مفید باشد، مانند هیئت بطلمیوس، فیزیک نیوتنی و مانند آنها که بسیاری از مشکلات علمی را حل میکند. 3. اگر سودمندی را ملاک صدق قضایا بدانیم، مصادره به مطلوب رخ میدهد؛ زیرا میپرسیم ملاک صدق این قضیه که (سودمندی ملاک صدق قضایا است) چیست؟ یا باید ملاک صدق دیگری انتخاب کنند و یا آن که بگویند معیار صدق همان کارآیی و سودمندی است که معنای آن این خواهد بود که سودمندی معیار صدق سودمندی است و این مصادره به مطلوب است. ج. نظریه نسبیت: نسبیگرایان ادراکات مطلقه را انکار کرده و به نسبیت معرفت و فهم بشر حکم میکنند و معرفت را نتیجه فعل و انفعالات ذهنی میشمرند. آنان معتقدند واقعیت خارجی آن چنان که هست در دستگاه ذهنی بشر ظاهر نمیشود، بلکه هر کس از دریچه ذهن خود واقعیتها را تفسیر میکند. در تقریرهای جدیدتر این نظریه، ضمن تأیید ناتوانی انسان در دستیابی به واقعیت، ادیان و آرای مختلف، جلوههایی از حقیقت معرفی میشوند که هر کدام بخشی از واقعیت را درک کرده و همه درست میباشند. اشکالات این نظریه 1. این نظریه خود متناقض است، یعنی با پذیرش این نظریه خود این تئوری هم نسبی و غیرواقعی میشود. 2. حقیقت و واقعیت با شناخت ما از آن متفاوت است. شناخت ممکن است نسبی و دچار خطای احتمالی باشد، ولی حقیقت ثابت است. 3. این نظریه مخالف اصل بدیهی اجتماع نقیضین است. حقیقت نمیتواند دو چیز متناقض باشد. 4. بشر توان دستیابی به واقع را دارد و واقعیت واحد است.[4] 5. خلاصه: معیارهای متفاوتی برای صدق معارف بشری و از جمله معارف دینی مطرح شده است. مثل انسجامگرایی، عملگرایی، مطابقت با واقع، نسبیت، رجوع به شواهد تاریخی و... که معیار صحیح و مورد پذیرش، مطابقت گزارههای صادق با واقع است. انسجام و هماهنگی معارف با یکدیگر، فایده و کارآیی داشتن، داشتن تأییدات علمی و مانند آنها گاهی میتواند نشانههای واقع باشند، امّا شرط لازم و کافی برای صدق نیستند. [1] . ر.ک:شهید مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 413، انتشارات حکمت، 1406 ق. [2] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، درس بیستم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1370؛و مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378. [3] . برخی متفکران غربی، مثل کواین در تحلیل ماهیت صدق به نظریه مطابقت با واقع اعتقاد دارند و لکن تئوری انسجام را به عنوان ملاک احراز صدق معرفی میکنند. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، تئوریهای صدق، مجله ذهن، ش 1. [4] . برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک: ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، موسسه دانش و اندیشه معاصر؛ و حسینزاده، محمد، مبانی معرفت دینی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 121. www.andisheqom.com
شبهه: چگونه می توان صدق معارف دینی را فهمید، در حالیکه می دانیم نظریات مختلفی درباره چیستی حقیقت و معیار صدق و کذب وجود دارد.
شرط صدق معارف دینی مطابق آموزههای آن با واقع است. یعنی معارف دینی زمانی درست و صادق هستند که مطابق با واقعیت جهان باشند. ناگفته نماند که این ملاک برای تمام دانستههای بشری است و اختصاص به معارف دینی ندارد. برای دقیقتر شدن بحث باید به پرسشهای زیر پاسخ داد:
مراد از واقع چیست؟ واقعیت گزارههای دینی چیست و چگونه میتوان دریافت که کدام گزاره دینی مطابق با واقع است و کدام غیر مطابق؟ و در نهایت آیا نظریههای دیگری درباره صدق گزارهها غیر از مطابقت با واقع مطرح شده است.
1. مراد از واقع: مراد از واقع همان چیزی است که قضیه از آن حکایت میکند و به این جهت واقع هر قضیه به اقتضای نوع آن قضیه مختلف است و ممکن است امری مادی، مجرد، ذهنی، اعتباری و... باشد. مثلاً واقع در قضیه (من فرزندی ندارم) نبود (عدم) فرزند من است. چنین گزارهای (قضیه سالبه) از هیچ چیزی در خارج حکایت نمیکند؛ بلکه حکایت از آن دارد که چنین چیزی در خارج از ذهن موجود نیست. واقع در قضایای ذهنی هم تنها یک امر ذهنی است. در قضایای اعتباری، واقع امری اعتباری و در قضایایی که از عالم ماده سخن میگویند، امری صادق است و... و به این جهت گفته میشود: (واقع کل شیء بحسبه)؛[1] واقع هر چیز بر حسب خود آن چیز است.
2. انواع معارف دینی: معارف دینی را میتوان به دو دسته هستها و نیستها و بایدها و نبایدها تقسیم کرد. به عبارت دیگر بخشی از گزارههای دینی اِخباری هستند و دستهای انشایی.
گزارههای اخباری مانند: (خداوند یکی است)؛ (رستاخیز انسانها رخ خواهد داد) و... مستقیماً از واقع خبر میدهند و شرط درستی و صدق آنها این است که مطابق با واقع باشند و واقعیت آنها متناسب با مفاد آنهاست. مثلاً گزاره (خداوند یکی است) در صورتی صادق است که موجودی که با اوصاف خاص در دین، خدا نامیده میشود، تنها یکی باشد نه دو تا و نه چندتا. اگر بیش از یک خدا وجود داشته باشد، این گزاره نادرست وغلط است.
گزارههای انشایی دین مانند: (از دستورات خداوند اطاعت کن)؛ (روزه ماه رمضان واجب است) و... این گزارهها مستقیماً از واقعیتی خبر نمیدهند و به تعبیری اعتباری هستند؛ البته نه اعتباری محض، بلکه ضرورت آنها با توجه به نتایج واقعی آنها اعتبار شده است. یعنی چون دارای نتایج واقعی بودهاند، دین آنها را وضع کرده است.[2]
3. ارزیابی مطابقت معارف دینی با واقع بحث مستقلی است که ممکن است در اینجا به ذهن آید. اجمالا میتوان گفت: مطابقت گزارههای مبنایی دین یا به عبارت دیگر اصول دین باید با معیارهای عقل سلیم مورد ارزیابی قرار گیرد، پس از آن که اصول اساسی دین مثل: شناخت خدا، مسأله نبوت و شریعت، معاد و مانند آنها، به شیوه عقلی اثبات و حل شد، میتوان صدق گزارههای جزئی یا فروع دین را از طریق تعبد و اطاعت پذیرفت. مثلاً کسی که با استدلال عقلی نیاز به نبوت و لزوم عصمت پیامبر را دریافت و دانست که قرآن معجزه الهی و کلام خداست، با اطمینان از دستورات پیامبر و قرآن پیروی میکند.
4. معیارهای صدق: گفته شد که معیار صدق معارف دینی مطابقت آنها با واقع است. اکنون خاطرنشان میکنیم که این ملاک مطابقت با واقع تنها معیاری نیست که اندیشمندان ارائه کردهاند؛ ولی البته مشهورترین ملاک و به نظر اکثر اندیشمندان مسلمان تنها ملاک صحیح و دقیق است. معرفت شناسان غربی در کنار معیار مطابقت با واقع برای صدق گزارهها، معیارهای دیگری چون نظریههای انسجامگروی (تلائم)، عملگروی (پراگماتیسم)، نسبیت، کاهشگروی و... را مطرح کردهاند که اینک به مهمترین آنها اشاره میشود.
الف. انسجامگرایی (تلائم): این نظریه دو تقریر دارد:
1. تقریر جامعه شناختی: صدق و حقیقت آن است که مقبولیت، تلائم همگانی و هویت جمعی داشته باشد، برخی محققان غربی برای مستدل ساختن این نظریه به مثالی تمسک کردهاند: (مثلاً اگر من در سکوت شب صدای ارتعاش مداومی را بشنوم و بخواهم بدانم که این صدا واقعی است یا دچار توهم شدهام، از افرادی که با من هستند میپرسم که آیا آنها هم چنین صدایی را میشنوند یا نه. اگر دیگران هم آن را بشنوند، حکم گوشهای خود را باور خواهم کرد...) بنابراین ملاک صدق، اجماع و قبول همگانی است.
اشکالات این تقریر
11. مراد از توافق مردم مبهم است. آیا توافق همه مردم در همه زمانها و مکانها مقصود است یا توافق عدهای خاص درزمان و مکانی خاص منظور است؟ اولی دست نیافتنی و فرض دوم مستلزم تن دادن به تضاد و تناقض آراء است. زیرا گروههای مختلف، نظریات متضاد و متناقضی را پذیرفتهاند.
12. توافق همگانی، گاه نشانه و علامت صدق است، امّا عین واقعیت و یا علت آن نیست، ممکن است عموم مردم به دلایلی یک نظریه اشتباه (مانند هیئت بطلمیوس) را بپذیرند. همچنان که اختلاف اندیشهها، دلیل بطلان همه آنها نیست.
2. تقریر ایدئالیستی: قضیهای حقیقی و صادق است که با قضایای قبلی که مورد پذیرش واقع شدهاند، توافق داشته باشد. اگر اندیشهای با سایر اندیشهها ناسازگار باشد، غلط شمرده میشود. باورهای نو باید با معارف قبلی سنجیده شوند. در صورت هماهنگی، صادق و در غیر اینصورت کاذبند.[3]
اشکالات تقریر ایدئالیستی
21. منظور از انسجام و هماهنگی دقیقاً مشخص نیست. آیا منظور انسجام با همه معرفتهای بشری است یا دستهای از آنها. فرض اول دست نیافتنی است و دومی هم نمیتواند ملاک صدق قرار گیرد، زیرا چه بسا دو قضیه متناقض، هر کدام با نظامی از باورها کاملاً هماهنگ باشند در حالی که تنها یکی با واقعیت مطابق است.
22. این نظریه مستلزم تسلسل است، اگر قضیه جدید در صورتی صادق است که با قضایای قبلی هماهنگ باشد، دلیل صدق قضایای گذشته و اولیه چیست؟ برای یافتن معیار صدق آنها یا باید تن به تسلسل داد یا از معیار انسجامگروی دست برداشت.
23. افسانهها و قصههای خیالی بسیاری میتوان ساخت که گزارهها و اجزاء آن با هم هماهنگند، امّا عاری از واقعیت میباشند.
ب. عملگرایی (پراگماتیسم): در این نظریه تلاش میشود هر مفهومی به کمک ردگیری پیامدهای عملی مربوط به آن تفسیر شود و قضیه صادق قضیهای معرفی میشود که در زندگی فرد کارآمد و سودمند باشد.
اشکالات این نظریه
1. اصطلاحات و مفاهیم سودمندی، کارآمدی و مانند آنها مفاهیم مبهم و کیفیاند. علاوه بر آن قلمرو کارآیی و فایده عملی نیز معلوم نیست. آیا منفعت فردی فقط مقصود است یا سود یک جامعه یا همه جوامع؟ آیا فقط سود دنیوی را باید مورد نظر داشت یا نفع اخروی نیز مورد توجه است.
2. کارآیی و سودمندی یک گزاره یا نظریه همواره مستلزم صدق آن نیست، گاهی ممکن است قضیه یا نظریهای نادرست در حوزهای خاص، کارآمد و مفید باشد، مانند هیئت بطلمیوس، فیزیک نیوتنی و مانند آنها که بسیاری از مشکلات علمی را حل میکند.
3. اگر سودمندی را ملاک صدق قضایا بدانیم، مصادره به مطلوب رخ میدهد؛ زیرا میپرسیم ملاک صدق این قضیه که (سودمندی ملاک صدق قضایا است) چیست؟ یا باید ملاک صدق دیگری انتخاب کنند و یا آن که بگویند معیار صدق همان کارآیی و سودمندی است که معنای آن این خواهد بود که سودمندی معیار صدق سودمندی است و این مصادره به مطلوب است.
ج. نظریه نسبیت: نسبیگرایان ادراکات مطلقه را انکار کرده و به نسبیت معرفت و فهم بشر حکم میکنند و معرفت را نتیجه فعل و انفعالات ذهنی میشمرند. آنان معتقدند واقعیت خارجی آن چنان که هست در دستگاه ذهنی بشر ظاهر نمیشود، بلکه هر کس از دریچه ذهن خود واقعیتها را تفسیر میکند. در تقریرهای جدیدتر این نظریه، ضمن تأیید ناتوانی انسان در دستیابی به واقعیت، ادیان و آرای مختلف، جلوههایی از حقیقت معرفی میشوند که هر کدام بخشی از واقعیت را درک کرده و همه درست میباشند.
اشکالات این نظریه
1. این نظریه خود متناقض است، یعنی با پذیرش این نظریه خود این تئوری هم نسبی و غیرواقعی میشود.
2. حقیقت و واقعیت با شناخت ما از آن متفاوت است. شناخت ممکن است نسبی و دچار خطای احتمالی باشد، ولی حقیقت ثابت است.
3. این نظریه مخالف اصل بدیهی اجتماع نقیضین است. حقیقت نمیتواند دو چیز متناقض باشد.
4. بشر توان دستیابی به واقع را دارد و واقعیت واحد است.[4]
5. خلاصه: معیارهای متفاوتی برای صدق معارف بشری و از جمله معارف دینی مطرح شده است. مثل انسجامگرایی، عملگرایی، مطابقت با واقع، نسبیت، رجوع به شواهد تاریخی و... که معیار صحیح و مورد پذیرش، مطابقت گزارههای صادق با واقع است. انسجام و هماهنگی معارف با یکدیگر، فایده و کارآیی داشتن، داشتن تأییدات علمی و مانند آنها گاهی میتواند نشانههای واقع باشند، امّا شرط لازم و کافی برای صدق نیستند.
[1] . ر.ک:شهید مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 413، انتشارات حکمت، 1406 ق.
[2] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، درس بیستم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1370؛و مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378.
[3] . برخی متفکران غربی، مثل کواین در تحلیل ماهیت صدق به نظریه مطابقت با واقع اعتقاد دارند و لکن تئوری انسجام را به عنوان ملاک احراز صدق معرفی میکنند. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، تئوریهای صدق، مجله ذهن، ش 1.
[4] . برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک: ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، موسسه دانش و اندیشه معاصر؛ و حسینزاده، محمد، مبانی معرفت دینی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 121.
www.andisheqom.com