شرط صدق معارف دینی مطابق آموزههای آن با واقع است. یعنی معارف دینی زمانی درست و صادق هستند که مطابق با واقعیت جهان باشند. ناگفته نماند که این ملاک برای تمام دانستههای بشری است و اختصاص به معارف دینی ندارد. برای دقیقتر شدن بحث باید به پرسشهای زیر پاسخ داد: مراد از واقع چیست؟ واقعیت گزارههای دینی چیست و چگونه میتوان دریافت که کدام گزاره دینی مطابق با واقع است و کدام غیر مطابق؟ و در نهایت آیا نظریههای دیگری درباره صدق گزارهها غیر از مطابقت با واقع مطرح شده است. 1. مراد از واقع: مراد از واقع همان چیزی است که قضیه از آن حکایت میکند و به این جهت واقع هر قضیه به اقتضای نوع آن قضیه مختلف است و ممکن است امری مادی، مجرد، ذهنی، اعتباری و... باشد. مثلاً واقع در قضیه (من فرزندی ندارم) نبود (عدم) فرزند من است. چنین گزارهای (قضیه سالبه) از هیچ چیزی در خارج حکایت نمیکند؛ بلکه حکایت از آن دارد که چنین چیزی در خارج از ذهن موجود نیست. واقع در قضایای ذهنی هم تنها یک امر ذهنی است. در قضایای اعتباری، واقع امری اعتباری و در قضایایی که از عالم ماده سخن میگویند، امری صادق است و... و به این جهت گفته میشود: (واقع کل شیء بحسبه)؛[1] واقع هر چیز بر حسب خود آن چیز است. 2. انواع معارف دینی: معارف دینی را میتوان به دو دسته هستها و نیستها و بایدها و نبایدها تقسیم کرد. به عبارت دیگر بخشی از گزارههای دینی اِخباری هستند و دستهای انشایی. گزارههای اخباری مانند: (خداوند یکی است)؛ (رستاخیز انسانها رخ خواهد داد) و... مستقیماً از واقع خبر میدهند و شرط درستی و صدق آنها این است که مطابق با واقع باشند و واقعیت آنها متناسب با مفاد آنهاست. مثلاً گزاره (خداوند یکی است) در صورتی صادق است که موجودی که با اوصاف خاص در دین، خدا نامیده میشود، تنها یکی باشد نه دو تا و نه چندتا. اگر بیش از یک خدا وجود داشته باشد، این گزاره نادرست وغلط است. گزارههای انشایی دین مانند: (از دستورات خداوند اطاعت کن)؛ (روزه ماه رمضان واجب است) و... این گزارهها مستقیماً از واقعیتی خبر نمیدهند و به تعبیری اعتباری هستند؛ البته نه اعتباری محض، بلکه ضرورت آنها با توجه به نتایج واقعی آنها اعتبار شده است. یعنی چون دارای نتایج واقعی بودهاند، دین آنها را وضع کرده است.[2] 3. ارزیابی مطابقت معارف دینی با واقع بحث مستقلی است که ممکن است در اینجا به ذهن آید. اجمالا میتوان گفت: مطابقت گزارههای مبنایی دین یا به عبارت دیگر اصول دین باید با معیارهای عقل سلیم مورد ارزیابی قرار گیرد، پس از آن که اصول اساسی دین مثل: شناخت خدا، مسأله نبوت و شریعت، معاد و مانند آنها، به شیوه عقلی اثبات و حل شد، میتوان صدق گزارههای جزئی یا فروع دین را از طریق تعبد و اطاعت پذیرفت. مثلاً کسی که با استدلال عقلی نیاز به نبوت و لزوم عصمت پیامبر را دریافت و دانست که قرآن معجزه الهی و کلام خداست، با اطمینان از دستورات پیامبر و قرآن پیروی میکند. 4. معیارهای صدق: گفته شد که معیار صدق معارف دینی مطابقت آنها با واقع است. اکنون خاطرنشان میکنیم که این ملاک مطابقت با واقع تنها معیاری نیست که اندیشمندان ارائه کردهاند؛ ولی البته مشهورترین ملاک و به نظر اکثر اندیشمندان مسلمان تنها ملاک صحیح و دقیق است. معرفت شناسان غربی در کنار معیار مطابقت با واقع برای صدق گزارهها، معیارهای دیگری چون نظریههای انسجامگروی (تلائم)، عملگروی (پراگماتیسم)، نسبیت، کاهشگروی و... را مطرح کردهاند که اینک به مهمترین آنها اشاره میشود. الف. انسجامگرایی (تلائم): این نظریه دو تقریر دارد: 1. تقریر جامعه شناختی: صدق و حقیقت آن است که مقبولیت، تلائم همگانی و هویت جمعی داشته باشد، برخی محققان غربی برای مستدل ساختن این نظریه به مثالی تمسک کردهاند: (مثلاً اگر من در سکوت شب صدای ارتعاش مداومی را بشنوم و بخواهم بدانم که این صدا واقعی است یا دچار توهم شدهام، از افرادی که با من هستند میپرسم که آیا آنها هم چنین صدایی را میشنوند یا نه. اگر دیگران هم آن را بشنوند، حکم گوشهای خود را باور خواهم کرد...) بنابراین ملاک صدق، اجماع و قبول همگانی است. اشکالات این تقریر 11. مراد از توافق مردم مبهم است. آیا توافق همه مردم در همه زمانها و مکانها مقصود است یا توافق عدهای خاص درزمان و مکانی خاص منظور است؟ اولی دست نیافتنی و فرض دوم مستلزم تن دادن به تضاد و تناقض آراء است. زیرا گروههای مختلف، نظریات متضاد و متناقضی را پذیرفتهاند. 12. توافق همگانی، گاه نشانه و علامت صدق است، امّا عین واقعیت و یا علت آن نیست، ممکن است عموم مردم به دلایلی یک نظریه اشتباه (مانند هیئت بطلمیوس) را بپذیرند. همچنان که اختلاف اندیشهها، دلیل بطلان همه آنها نیست. 2. تقریر ایدئالیستی: قضیهای حقیقی و صادق است که با قضایای قبلی که مورد پذیرش واقع شدهاند، توافق داشته باشد. اگر اندیشهای با سایر اندیشهها ناسازگار باشد، غلط شمرده میشود. باورهای نو باید با معارف قبلی سنجیده شوند. در صورت هماهنگی، صادق و در غیر اینصورت کاذبند.[3] اشکالات تقریر ایدئالیستی 21. منظور از انسجام و هماهنگی دقیقاً مشخص نیست. آیا منظور انسجام با همه معرفتهای بشری است یا دستهای از آنها. فرض اول دست نیافتنی است و دومی هم نمیتواند ملاک صدق قرار گیرد، زیرا چه بسا دو قضیه متناقض، هر کدام با نظامی از باورها کاملاً هماهنگ باشند در حالی که تنها یکی با واقعیت مطابق است. 22. این نظریه مستلزم تسلسل است، اگر قضیه جدید در صورتی صادق است که با قضایای قبلی هماهنگ باشد، دلیل صدق قضایای گذشته و اولیه چیست؟ برای یافتن معیار صدق آنها یا باید تن به تسلسل داد یا از معیار انسجامگروی دست برداشت. 23. افسانهها و قصههای خیالی بسیاری میتوان ساخت که گزارهها و اجزاء آن با هم هماهنگند، امّا عاری از واقعیت میباشند. ب. عملگرایی (پراگماتیسم): در این نظریه تلاش میشود هر مفهومی به کمک ردگیری پیامدهای عملی مربوط به آن تفسیر شود و قضیه صادق قضیهای معرفی میشود که در زندگی فرد کارآمد و سودمند باشد. اشکالات این نظریه 1. اصطلاحات و مفاهیم سودمندی، کارآمدی و مانند آنها مفاهیم مبهم و کیفیاند. علاوه بر آن قلمرو کارآیی و فایده عملی نیز معلوم نیست. آیا منفعت فردی فقط مقصود است یا سود یک جامعه یا همه جوامع؟ آیا فقط سود دنیوی را باید مورد نظر داشت یا نفع اخروی نیز مورد توجه است. 2. کارآیی و سودمندی یک گزاره یا نظریه همواره مستلزم صدق آن نیست، گاهی ممکن است قضیه یا نظریهای نادرست در حوزهای خاص، کارآمد و مفید باشد، مانند هیئت بطلمیوس، فیزیک نیوتنی و مانند آنها که بسیاری از مشکلات علمی را حل میکند. 3. اگر سودمندی را ملاک صدق قضایا بدانیم، مصادره به مطلوب رخ میدهد؛ زیرا میپرسیم ملاک صدق این قضیه که (سودمندی ملاک صدق قضایا است) چیست؟ یا باید ملاک صدق دیگری انتخاب کنند و یا آن که بگویند معیار صدق همان کارآیی و سودمندی است که معنای آن این خواهد بود که سودمندی معیار صدق سودمندی است و این مصادره به مطلوب است. ج. نظریه نسبیت: نسبیگرایان ادراکات مطلقه را انکار کرده و به نسبیت معرفت و فهم بشر حکم میکنند و معرفت را نتیجه فعل و انفعالات ذهنی میشمرند. آنان معتقدند واقعیت خارجی آن چنان که هست در دستگاه ذهنی بشر ظاهر نمیشود، بلکه هر کس از دریچه ذهن خود واقعیتها را تفسیر میکند. در تقریرهای جدیدتر این نظریه، ضمن تأیید ناتوانی انسان در دستیابی به واقعیت، ادیان و آرای مختلف، جلوههایی از حقیقت معرفی میشوند که هر کدام بخشی از واقعیت را درک کرده و همه درست میباشند. اشکالات این نظریه 1. این نظریه خود متناقض است، یعنی با پذیرش این نظریه خود این تئوری هم نسبی و غیرواقعی میشود. 2. حقیقت و واقعیت با شناخت ما از آن متفاوت است. شناخت ممکن است نسبی و دچار خطای احتمالی باشد، ولی حقیقت ثابت است. 3. این نظریه مخالف اصل بدیهی اجتماع نقیضین است. حقیقت نمیتواند دو چیز متناقض باشد. 4. بشر توان دستیابی به واقع را دارد و واقعیت واحد است.[4] 5. خلاصه: معیارهای متفاوتی برای صدق معارف بشری و از جمله معارف دینی مطرح شده است. مثل انسجامگرایی، عملگرایی، مطابقت با واقع، نسبیت، رجوع به شواهد تاریخی و... که معیار صحیح و مورد پذیرش، مطابقت گزارههای صادق با واقع است. انسجام و هماهنگی معارف با یکدیگر، فایده و کارآیی داشتن، داشتن تأییدات علمی و مانند آنها گاهی میتواند نشانههای واقع باشند، امّا شرط لازم و کافی برای صدق نیستند. پی نوشتها: [1] . ر.ک:شهید مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 413، انتشارات حکمت، 1406 ق. [2] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، درس بیستم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1370؛و مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378. [3] . برخی متفکران غربی، مثل کواین در تحلیل ماهیت صدق به نظریه مطابقت با واقع اعتقاد دارند و لکن تئوری انسجام را به عنوان ملاک احراز صدق معرفی میکنند. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، تئوریهای صدق، مجله ذهن، ش 1. [4] . برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک: ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، موسسه دانش و اندیشه معاصر؛ و حسینزاده، محمد، مبانی معرفت دینی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 121. eporsesh.com
چگونه می توان صدق معارف دینی را فهمید، در حالی که می دانیم نظریات مختلفی درباره چیستی حقیقت و معیار صدق و کذب وجود دارد.
شرط صدق معارف دینی مطابق آموزههای آن با واقع است. یعنی معارف دینی زمانی درست و صادق هستند که مطابق با واقعیت جهان باشند. ناگفته نماند که این ملاک برای تمام دانستههای بشری است و اختصاص به معارف دینی ندارد. برای دقیقتر شدن بحث باید به پرسشهای زیر پاسخ داد:
مراد از واقع چیست؟ واقعیت گزارههای دینی چیست و چگونه میتوان دریافت که کدام گزاره دینی مطابق با واقع است و کدام غیر مطابق؟ و در نهایت آیا نظریههای دیگری درباره صدق گزارهها غیر از مطابقت با واقع مطرح شده است.
1. مراد از واقع: مراد از واقع همان چیزی است که قضیه از آن حکایت میکند و به این جهت واقع هر قضیه به اقتضای نوع آن قضیه مختلف است و ممکن است امری مادی، مجرد، ذهنی، اعتباری و... باشد. مثلاً واقع در قضیه (من فرزندی ندارم) نبود (عدم) فرزند من است. چنین گزارهای (قضیه سالبه) از هیچ چیزی در خارج حکایت نمیکند؛ بلکه حکایت از آن دارد که چنین چیزی در خارج از ذهن موجود نیست. واقع در قضایای ذهنی هم تنها یک امر ذهنی است. در قضایای اعتباری، واقع امری اعتباری و در قضایایی که از عالم ماده سخن میگویند، امری صادق است و... و به این جهت گفته میشود: (واقع کل شیء بحسبه)؛[1] واقع هر چیز بر حسب خود آن چیز است.
2. انواع معارف دینی: معارف دینی را میتوان به دو دسته هستها و نیستها و بایدها و نبایدها تقسیم کرد. به عبارت دیگر بخشی از گزارههای دینی اِخباری هستند و دستهای انشایی.
گزارههای اخباری مانند: (خداوند یکی است)؛ (رستاخیز انسانها رخ خواهد داد) و... مستقیماً از واقع خبر میدهند و شرط درستی و صدق آنها این است که مطابق با واقع باشند و واقعیت آنها متناسب با مفاد آنهاست. مثلاً گزاره (خداوند یکی است) در صورتی صادق است که موجودی که با اوصاف خاص در دین، خدا نامیده میشود، تنها یکی باشد نه دو تا و نه چندتا. اگر بیش از یک خدا وجود داشته باشد، این گزاره نادرست وغلط است.
گزارههای انشایی دین مانند: (از دستورات خداوند اطاعت کن)؛ (روزه ماه رمضان واجب است) و... این گزارهها مستقیماً از واقعیتی خبر نمیدهند و به تعبیری اعتباری هستند؛ البته نه اعتباری محض، بلکه ضرورت آنها با توجه به نتایج واقعی آنها اعتبار شده است. یعنی چون دارای نتایج واقعی بودهاند، دین آنها را وضع کرده است.[2]
3. ارزیابی مطابقت معارف دینی با واقع بحث مستقلی است که ممکن است در اینجا به ذهن آید. اجمالا میتوان گفت: مطابقت گزارههای مبنایی دین یا به عبارت دیگر اصول دین باید با معیارهای عقل سلیم مورد ارزیابی قرار گیرد، پس از آن که اصول اساسی دین مثل: شناخت خدا، مسأله نبوت و شریعت، معاد و مانند آنها، به شیوه عقلی اثبات و حل شد، میتوان صدق گزارههای جزئی یا فروع دین را از طریق تعبد و اطاعت پذیرفت. مثلاً کسی که با استدلال عقلی نیاز به نبوت و لزوم عصمت پیامبر را دریافت و دانست که قرآن معجزه الهی و کلام خداست، با اطمینان از دستورات پیامبر و قرآن پیروی میکند.
4. معیارهای صدق: گفته شد که معیار صدق معارف دینی مطابقت آنها با واقع است. اکنون خاطرنشان میکنیم که این ملاک مطابقت با واقع تنها معیاری نیست که اندیشمندان ارائه کردهاند؛ ولی البته مشهورترین ملاک و به نظر اکثر اندیشمندان مسلمان تنها ملاک صحیح و دقیق است. معرفت شناسان غربی در کنار معیار مطابقت با واقع برای صدق گزارهها، معیارهای دیگری چون نظریههای انسجامگروی (تلائم)، عملگروی (پراگماتیسم)، نسبیت، کاهشگروی و... را مطرح کردهاند که اینک به مهمترین آنها اشاره میشود.
الف. انسجامگرایی (تلائم): این نظریه دو تقریر دارد:
1. تقریر جامعه شناختی: صدق و حقیقت آن است که مقبولیت، تلائم همگانی و هویت جمعی داشته باشد، برخی محققان غربی برای مستدل ساختن این نظریه به مثالی تمسک کردهاند: (مثلاً اگر من در سکوت شب صدای ارتعاش مداومی را بشنوم و بخواهم بدانم که این صدا واقعی است یا دچار توهم شدهام، از افرادی که با من هستند میپرسم که آیا آنها هم چنین صدایی را میشنوند یا نه. اگر دیگران هم آن را بشنوند، حکم گوشهای خود را باور خواهم کرد...) بنابراین ملاک صدق، اجماع و قبول همگانی است.
اشکالات این تقریر
11. مراد از توافق مردم مبهم است. آیا توافق همه مردم در همه زمانها و مکانها مقصود است یا توافق عدهای خاص درزمان و مکانی خاص منظور است؟ اولی دست نیافتنی و فرض دوم مستلزم تن دادن به تضاد و تناقض آراء است. زیرا گروههای مختلف، نظریات متضاد و متناقضی را پذیرفتهاند.
12. توافق همگانی، گاه نشانه و علامت صدق است، امّا عین واقعیت و یا علت آن نیست، ممکن است عموم مردم به دلایلی یک نظریه اشتباه (مانند هیئت بطلمیوس) را بپذیرند. همچنان که اختلاف اندیشهها، دلیل بطلان همه آنها نیست.
2. تقریر ایدئالیستی: قضیهای حقیقی و صادق است که با قضایای قبلی که مورد پذیرش واقع شدهاند، توافق داشته باشد. اگر اندیشهای با سایر اندیشهها ناسازگار باشد، غلط شمرده میشود. باورهای نو باید با معارف قبلی سنجیده شوند. در صورت هماهنگی، صادق و در غیر اینصورت کاذبند.[3]
اشکالات تقریر ایدئالیستی
21. منظور از انسجام و هماهنگی دقیقاً مشخص نیست. آیا منظور انسجام با همه معرفتهای بشری است یا دستهای از آنها. فرض اول دست نیافتنی است و دومی هم نمیتواند ملاک صدق قرار گیرد، زیرا چه بسا دو قضیه متناقض، هر کدام با نظامی از باورها کاملاً هماهنگ باشند در حالی که تنها یکی با واقعیت مطابق است.
22. این نظریه مستلزم تسلسل است، اگر قضیه جدید در صورتی صادق است که با قضایای قبلی هماهنگ باشد، دلیل صدق قضایای گذشته و اولیه چیست؟ برای یافتن معیار صدق آنها یا باید تن به تسلسل داد یا از معیار انسجامگروی دست برداشت.
23. افسانهها و قصههای خیالی بسیاری میتوان ساخت که گزارهها و اجزاء آن با هم هماهنگند، امّا عاری از واقعیت میباشند.
ب. عملگرایی (پراگماتیسم): در این نظریه تلاش میشود هر مفهومی به کمک ردگیری پیامدهای عملی مربوط به آن تفسیر شود و قضیه صادق قضیهای معرفی میشود که در زندگی فرد کارآمد و سودمند باشد.
اشکالات این نظریه
1. اصطلاحات و مفاهیم سودمندی، کارآمدی و مانند آنها مفاهیم مبهم و کیفیاند. علاوه بر آن قلمرو کارآیی و فایده عملی نیز معلوم نیست. آیا منفعت فردی فقط مقصود است یا سود یک جامعه یا همه جوامع؟ آیا فقط سود دنیوی را باید مورد نظر داشت یا نفع اخروی نیز مورد توجه است.
2. کارآیی و سودمندی یک گزاره یا نظریه همواره مستلزم صدق آن نیست، گاهی ممکن است قضیه یا نظریهای نادرست در حوزهای خاص، کارآمد و مفید باشد، مانند هیئت بطلمیوس، فیزیک نیوتنی و مانند آنها که بسیاری از مشکلات علمی را حل میکند.
3. اگر سودمندی را ملاک صدق قضایا بدانیم، مصادره به مطلوب رخ میدهد؛ زیرا میپرسیم ملاک صدق این قضیه که (سودمندی ملاک صدق قضایا است) چیست؟ یا باید ملاک صدق دیگری انتخاب کنند و یا آن که بگویند معیار صدق همان کارآیی و سودمندی است که معنای آن این خواهد بود که سودمندی معیار صدق سودمندی است و این مصادره به مطلوب است.
ج. نظریه نسبیت: نسبیگرایان ادراکات مطلقه را انکار کرده و به نسبیت معرفت و فهم بشر حکم میکنند و معرفت را نتیجه فعل و انفعالات ذهنی میشمرند. آنان معتقدند واقعیت خارجی آن چنان که هست در دستگاه ذهنی بشر ظاهر نمیشود، بلکه هر کس از دریچه ذهن خود واقعیتها را تفسیر میکند. در تقریرهای جدیدتر این نظریه، ضمن تأیید ناتوانی انسان در دستیابی به واقعیت، ادیان و آرای مختلف، جلوههایی از حقیقت معرفی میشوند که هر کدام بخشی از واقعیت را درک کرده و همه درست میباشند.
اشکالات این نظریه
1. این نظریه خود متناقض است، یعنی با پذیرش این نظریه خود این تئوری هم نسبی و غیرواقعی میشود.
2. حقیقت و واقعیت با شناخت ما از آن متفاوت است. شناخت ممکن است نسبی و دچار خطای احتمالی باشد، ولی حقیقت ثابت است.
3. این نظریه مخالف اصل بدیهی اجتماع نقیضین است. حقیقت نمیتواند دو چیز متناقض باشد.
4. بشر توان دستیابی به واقع را دارد و واقعیت واحد است.[4]
5. خلاصه: معیارهای متفاوتی برای صدق معارف بشری و از جمله معارف دینی مطرح شده است. مثل انسجامگرایی، عملگرایی، مطابقت با واقع، نسبیت، رجوع به شواهد تاریخی و... که معیار صحیح و مورد پذیرش، مطابقت گزارههای صادق با واقع است. انسجام و هماهنگی معارف با یکدیگر، فایده و کارآیی داشتن، داشتن تأییدات علمی و مانند آنها گاهی میتواند نشانههای واقع باشند، امّا شرط لازم و کافی برای صدق نیستند.
پی نوشتها:
[1] . ر.ک:شهید مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 413، انتشارات حکمت، 1406 ق.
[2] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، درس بیستم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1370؛و مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378.
[3] . برخی متفکران غربی، مثل کواین در تحلیل ماهیت صدق به نظریه مطابقت با واقع اعتقاد دارند و لکن تئوری انسجام را به عنوان ملاک احراز صدق معرفی میکنند. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، تئوریهای صدق، مجله ذهن، ش 1.
[4] . برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک: ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، موسسه دانش و اندیشه معاصر؛ و حسینزاده، محمد، مبانی معرفت دینی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 121.
eporsesh.com
- [سایر] شبهه: چگونه می توان صدق معارف دینی را فهمید، در حالیکه می دانیم نظریات مختلفی درباره چیستی حقیقت و معیار صدق و کذب وجود دارد.
- [سایر] تجربه دینی چیست؟ مهمترین دیدگاهها دربارة حقیقت و چیستی آن را بررسی نمایید؟
- [آیت الله سیستانی] آیا ماهی را می توان از یک مسلمان سنّی خرید در حالی که نمی دانیم آن پولک دارد یا نه؟
- [آیت الله سیستانی] آیا بر کاغذهای نوشتنی و یا بر دستمال های کاغذی و امثال آن می توان سجده کرد؟ در حالی که از مواد اصلی آنها بی خبر هستیم و نمی دانیم آنها از اشیای جایز السجود فراهم شده اند یا نه؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] در موادّ قانونی سنّ بلوغ دختر 9، و پسر 15 سال (قمری) ذکر شده است. در حالی که این سنّ، مبنای اجرای احکام دینی است، نه مسائل کیفری. با توجّه به این که میزان عقل در این سنّ کم است، و کودکان توسّط افراد ناباب گول خورده و توان تحمّل موارد کیفری را ندارند، لذا سنّ واقعی را برای مرز بین کودکی و بزرگسالی جهت اجرای احکام کیفری در مورد آنان (کودکان) مرقوم فرمایید.
- [سایر] طبق اعتقاد شیعیان، پیامبر اسلام و ائمه شیعه از دیگر پیامبران برترند لطفا با اسناد قرآنی این را توضیح بفرمایید زیرا طبق نص صریح قرآن بین پیامبران تفاوتی نیست و همچنین در مورد معصوم بودن امامان و پیامبر آیا آنها توانایی گناه را داشته اند یا خیر اگر آری که آنها دیگر انسان نبودند و فرشته بودند اگر هم که نه پس به انسان جایز الخطا و اقوال او نمی توان تکیه کرد لطفا جواب مرا از قرآن بدهید زیرا در یک گرداب دینی گرفتار شدم و شما را به خدا قسم میدهم زودتر جواب مرا بدهید لطفا فقط از قرآن باشد البته می دانم بدون تکیه به حدیث نمیشود دین را فهمید اما در مورد این ادعا که با قرآن در تضاد است از قرآن دلیل بیاورید زیرا پیامبر فرمودند که حدیث را با قرآن تطبیق دهید اگر منافاتی نداشت آن را قبول کنید.
- [سایر] بنده دانشجوی (کارشناسی ارشد) ترم آخر رشته کلام و عقاید اسلامی هستم. هر چند وقت یک بار این سؤال برایم ایجاد می شود که چرا هنوز نتوانسته ام رذائل اخلاقی ام را به صورت مشخص و پیوسته مداوا کنم؟؛ یعنی این که بدانم الآن مثلا تا چه حد توانسته ام فلان رذیله ام را مداوا کنم و دیگر باید چه کاری در ادامه مداوا انجام دهم؟ این در حالی است که کتب مختلفی را خوانده ام و بعضا سی دی هایی در این زمینه با تفکر و دقت گوش داده ام و در آن مدت سعی کردم روی خودم کار کنم اما به سرعت و پس از مدتی هم دچار غفلت شده ام و هم احساس کردم آن چه خوانده ام راه حل ریشه ای در مورد من نبوده است. و حتی مدت زیادی به دنبال این بودم که روی بحث عادت کار کنم و کتبی را خواندم اما باز جواب گوی نیازم نبود. خلاصه این که بنده معتقدم مانند بیماری های جسمانی مان که به پزشک مراجعه می کنیم، در مورد روح مان نیز بایستی این گونه باشد. اما مشکلی وجود دارد این است که عالمان اخلاق مانند پزشکان در دسترس نیستند، با این که حضورشان ضروری تر است و دیگر این که قبول دارم باید به واجبات و آن چه می دانیم عمل کرد تا راه باز شود، اما در همان مسیر مشکلی که برای بنده ایجاد می شود این که همه رذائل به هم پیوسته اند و شاید برخی ریشه دیگری هستند که در همان مسیر و حرکت معمولی ام خلل ایجاد می کنند. بنابر این بفرمایید چه بکنم و چگونه به صورت پیوسته و مشخص می توان صفت رذیله ای را با توجه به فهم تقدمش زدود؟ در ضمن سؤ ال بنده اصلا درباره چگونگی جستجوی عالم اخلاقی که بخواهد ذکر ویژه ای بگوید و ... نیست بلکه مقصودم همین ایراداتی است که بنده در مورد خودم به آنها یقین دارم.
- [سایر] همان طور که می دانید شعار مرگ بر آمریکا در مراسم برائت از مشرکین و راهپیمائی ها و در تکبیر گفتن ها مرسوم است. اما می دانیم که آمریکا یک کشور 400 میلیونی با مردمی بعضاً مسلمان، مسیحی، مؤمن و دوست دار کشور خود است که وقتی این شعار را می شنوند قطعاً ناراحت می شوند؛ چون به کشور خود عشق می ورزند. آیا دادن شعار مذکور باعث هتک حرمت و ناراحتی حداقّل تعدادی مسلمان و با ایمان در این کشور نمی شود. احتمالا جواب شما این است که هدف و منظور سردمداران و مسئولین این کشور است که از صهیونیست ها و خوی استکباری حمایت می کنند. بدین ترتیب نمی توان به خاطر تعدادی، افراد بی گناه و بی آزار را نفرین کرد و ناراحت کرد آیا بهتر نیست به جای این شعار، شعار مرگ بر استکبار و مرگ بر صهیونیسم جایگزین شود. اگر جواب شما مثبت است پس پاسخ گوی نفرین های نابه جا که تابه حال گفته شده چه می شود. و آیا مردم ایران مشمول آن روایت می شوند که اگر نفرین نابه جایی گفته شود آن نفرین بالا می رود چون مستحق فرود را نمی بیند بر سر خود گوینده نفرین فرود می آید یا خیر. از طرفی ما در تعالیم دینی می خوانیم که اکثر گروندگان به دین اسلام به خاطر خلق و خوی پیامبر جذب اسلام شدند! آیا بهتر نیست برای صدور انقلاب از سیره نبوی استفاده شود؟ متشکرم
- [سایر] من چند تا سؤال دارم راجع به تعیین اول وقت ماه مبارک رمضان و ماه شوال. چرا یوم الشک باید باشد تا ماه شعبان به سی روز منجر شود؟ آیا یوم شک دلالت بر عدم اطمینان که ماه چند روز دور زمین می چرخد است؟ چرا؟ چون هلال باید رؤیت شود؟ یا به علت عدم کشف وسایل جدید در عصر پیامبر بود؟ آیا دلیل آن که باید هلال رؤیت شود بر اساس برداشت از آیه قرآن " فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ" است؟پس چرا آیه نمی گوید فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الهلال فَلْیَصُمْهُ ؟ اگر در این آیه از کلمه "شهر" استفاده شود (به این معنی تعداد روزها 29 یا 30 روز) وجود ماه هست پس آیا آن به معنی چرخه ماه یعنی ورود اول ماه که می توان با رؤیت حاصل می شود یا با کشف دانش(حساب)؟ در مورد روزه ما باید طبق رؤیت هلال عمل کنیم ولی در ماهای دیگر بر اساس تاریخ رسمی بدون رؤیت هلال عمل می کنیم؟ در حالی که در ماهای دیگر وقتهای وجود دارد ما عملی را باید انجام بدهیم؟ در مورد ماه حج، مسلمانان که در مراسم حج شرکت می کنند فقط از تاریخ معینی را که مملکت عربیه تعیین می کنند تبعیت می کنند مانند وقوف در عرفه؟ یا مثل ماهای دیگر مثلا نیمه رجب¸ نیمه شعبان¸روزهای ولادت و شهادت؟ آیا خدا وند مهربان بین عبادت مستحب و واجب فرق قایل است؟ منظور این که عبادت واجب باید حجتش صحیح و تمام باشد در حالی که اعمال مستحبی لازم نیست این چنین شود؟ زیرا آنچه که مهم است در اعمال مستحبی ماهیت و حقیقت آن است که به دست بیاوریم؟ با تشکر
- [سایر] بنده سؤالی داشتم در مورد ارتباط ارواح با اهل زمین؟ گر چه خیلی پیچیده و طولانی است می خواستم به طور مختصر عرض کنم: این که ارواح که به گفته خودشان ارواح شهدا هستند و امامزاده ها هستند با یک فامیل اهل زمین ارتباط برقرار کرده اند. البته این ارتباط را از طریق دو عضو فامیل زمینی ها برقرار کرده اند. وقتی دلیل ارتباط از آنان پرسیده شده گفته اند که چون این فامیل اهل زمین اعمال شان خیلی خوب بوده ولی در زندگی شان مشکلات زیادی وجود داشته خواسته تا زمینی ها را کمک کنند؛ یعنی بعد از خیلی نیایش به درگاه خداوند توانسته اند که با زمینی ها ارتباط برقرار کنند. می گویند آنها هفت روح شهید از یک فامیل هستند. و حتی می گویند که تمام معصومین هم به دیدار شان می آیند. و به آن دو شخص زمینی که از طریقشان ارتباط گرفته شده نشان هم داده اند به اشکال مختلف نمی دانم که تا کجا صحت دارد. سؤال من این جا بود که آیا در جواب به این مسئله چطور رفتار کرد؟ چون ارتباط از طرف زمینی ها نیست که ارتباط را خاتمه دهند و ثانیاً که حکم شرعی این مسئله چیست؟ و آیا چطور می توان خود را مطمئن ساخت که آیا تمام چیزهایی که آنها یعنی ارواح می گویند حقیقت دارد؟ در حالی که قسم هم به ایشون داده شده، و همیشه کوشش کردند که بیشتر زمینی ها را به طرف حق هدایت کنند. ولی در بعضی حرف های شان مشکلاتی هم وجود دارد؛ یعنی یکی نبودن حرفهای شان در خیلی موارد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.