آیا بنا ساختن نظام اجتماعی بر پایه حقوق بشر معاصر تنها راه تأمین عدالت، خدمت و محبت به انسانها و بهترین روش تسهیل ایمان‌ورزی نیست؟
حقوق بشر معاصر از آن جهت که آرمانهای عالی انسانی را هر چند به طور کلی تنظیم و بر اجرای آن تأکید کرده، شایسته تقدیر است. امّا این که عدالت، خدمت و محبت، ایمان ورزی تنها در نظام اجتماعی مبتنی بر آن تأمین می‌گردد، نیاز به بحث و تأمل دارد. از نگاه عقلی یک نظام حقوقی مطلوب، نظامی است که اولاً: بر یک شالوده نظری مستحکم استوار باشد تا بتواند ارزش‌هایی چون محبت، عدالت و ایمان ورزی و... را اثبات و از آن حمایت کند. ثانیاً: قانونگذار آن از صلاحیت لازم و کامل برخوردار باشد. حقوق بشر معاصر نیز از این قاعده مستثنی نیست. اینک باید دید که ادعای مذکور در متن پرسش قابل اثبات است یا نه؟ 1. از لحاظ شالوده نظری: حقوق بشر معاصر نه تنها بر یک جهان بینی متقن که قدرت اثبات ارزش‌هایی چون عدالت، محبت، خدمت و ایمان ورزی و... را دارا باشد، استوار نیست. بلکه زیر بنای آن التقاطی از اندیشه‌های مختلفی است که نه به تنهایی و نه مجموعاً قدرت اثبات ارزشهای مزبور را ندارد. در نظام حقوقی‌ای که اصیل‌ترین واقعیت هستی، یعنی آفریدگار جهان و انسان در رابطه انسان با خدا و جهان هستی مورد غفلت قرار گرفته و همین طور جهان آخرت و ابعاد روح جاوید انسانی نادیده انگاشته شده، چگونه می‌توان از عدالت و محبت و ایمان‌ورزی سخن گفت؟ چه ظلمی بالاتر از این که یک نظام اجتماعی انسان را یک موجود جدا شده از فطرت و خالق هستی بداند انسانی که زندگی او در یک دایره محدود از تولد تا مرگ دور می‌زند؛ در یک چنین نظامی، آیا واقعاً ایمان معنا دارد تا از ایمان ورزی سخن به میان آید؟ 2. اما در جنبه صلاحیت قانون گذاری برای بشر، در یک تحلیل مختصر عقلی می‌توان گفت که کسی می تواند برای انسان حقوق تعیین ‌کند، که دارای صلاحیت کامل علمی (انسان شناختی)، اخلاقی و معنوی‌ (دوری از خودخواهی و منفعت طلبی) و عینی و واقعی (دوری از خطا و نسیان) باشد. این اصل عقلانی در رابطه با تدوین کنندگان حقوق بشر معاصر نیز صادق است. آیا کسانی که اعلامیه جهانی حقوق بشر را تنظیم کرده‌اند، از چنین صلاحیتی برخوردار بوده‌اند؟ آیا واقعا انسان شناس بوده‌اند؟ آنچه را که تدوین کرده‌اند، در راستای تأمین عدالت، محبت، خدمت به انسان و تسهیل ایمان ورزی بوده است؟ به اعتقاد ما انسان مستقل از خداوند و منبع وحی، چنین صلاحیتی ندارد. انسانی که غربی ها از حقوق آن سخن می‌گویند انسان ناخودآگاه، نزد فروید، انسان دیوانگی، نزد فوکو، انسان محیط، نزد محیط گرایان، و انسان گروه، نزد جامعه شناسان است. انسان مجموعه‌ای از روابط اجتماعی است که ابزارهای تولید آن را مشخص می‌کند. از دیدگاه غرب، جهان، بدون خدا و به دیگر سخن جهان پرومتئوس[1] است که با خدا سر جنگ دارد، و همین خود پایه‌ای است که تمدن مادی غرب بر آن استوار شده است. آن جهان، به گفته روژه گارودی (جهان بدون انسان) است.[2] به همین علت است که حقوق بشر معاصر اضافه بر نقص ها و اشکالات محتوایی فاقد مقبولیت عمومی است، زیرا اضافه بر اختلاف نظر انسان شناختی، تدوین کنندگان این نظام یا حداقل سیاستگذاران اصلی و تصویب کنندگان نه تنها از صلاحیت کامل اخلاقی برخوردار نبوده، بلکه بعضاً متهم ردیف اول جنایات علیه بشریت نیز بوده‌اند.[3] برای مثال تلقّی خاصی که اعلامیه از خدا، مذهب و انسان دارد، مورد قبول بسیاری از دین باوران و دست کم مسلمانان نیست. بنابراین، به رغم مثبت بودن حقوق بشر معاصر، ادعای انحصار مطلوبیت نظام اجتماعی مبتنی بر آن، هم به دلیل فقدان شالوده نظری متقن و روشن و هم به دلیل عدم صلاحیت تدوین کنندگان نظام مزبور پذیرفته نیست. به گفته یکی از صاحب نظران، تنظیم کنندگان حقوق بشر معاصر، تنها به طبیعت بشر نظر کرده‌اند، و فطرت انسان را نادیده گرفته‌اند. خطوط اصلی روابط حقوقی بر اساس فطرت عبارتند از: 1. حق بهره وری معتدل و سازمان یافته از مزایا و نعمت‌های جهان؛ 2. وظیفه عدم تجاوز به حقوق دیگران؛ 3. وظیفه پاسداری از حقوق دیگران.[4] تدوین کنندگان حقوق بشر معاصر، روی دو محور نخست کم و بیش توجه داشته‌اند، امّا از محور سوّم غفلت ورزیده‌اند، و این غفلت برخاسته از کنار نهادن فطرت و غرق شدن در طبیعت است نیز نظام حقوقی‌ای که مبتنی بر فطرت انسانی نباشد و در آن صرفاً روی حق انسان تکیه شود و تکلیف و مسئولیت او مورد غفلت واقع شود، بالتبع ارزشهایی چون عدالت، محبت، خدمت و... جایگاه واقعی خود را پیدا نخواهد کرد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. محمد تقی جعفری، تبریزی، تحقیق در دو نظام جهانی بشر، تهران، دفتر خدمات حقوقی بین المللی، 1370. 2. اسماعیل منصوری لاریجانی، سیر تحول حقوق بشر و بررسی تطبیقی آن با اصول تفسیری حقوق بشر در اسلام، تابان، 1374. 3. آیت الله عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم،‌اسراء، 1378. 4. راشد غنوشی، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ترجمه حسین صابری،‌ تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . Porometeus [2] . غنوشی، راشد، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ترجمه حسین صابری، تهران. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381، ص 9. [3] . خسرو شاهی، قدرت الله، مصطفی دانش پژوه، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ سوم، 1378، ص 181. [4] . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، فلسفه حقوق، قم، انتشارات اسراء، 1375، ص 262.
عنوان سوال:

آیا بنا ساختن نظام اجتماعی بر پایه حقوق بشر معاصر تنها راه تأمین عدالت، خدمت و محبت به انسانها و بهترین روش تسهیل ایمان‌ورزی نیست؟


پاسخ:

حقوق بشر معاصر از آن جهت که آرمانهای عالی انسانی را هر چند به طور کلی تنظیم و بر اجرای آن تأکید کرده، شایسته تقدیر است. امّا این که عدالت، خدمت و محبت، ایمان ورزی تنها در نظام اجتماعی مبتنی بر آن تأمین می‌گردد، نیاز به بحث و تأمل دارد. از نگاه عقلی یک نظام حقوقی مطلوب، نظامی است که اولاً: بر یک شالوده نظری مستحکم استوار باشد تا بتواند ارزش‌هایی چون محبت، عدالت و ایمان ورزی و... را اثبات و از آن حمایت کند. ثانیاً: قانونگذار آن از صلاحیت لازم و کامل برخوردار باشد. حقوق بشر معاصر نیز از این قاعده مستثنی نیست. اینک باید دید که ادعای مذکور در متن پرسش قابل اثبات است یا نه؟
1. از لحاظ شالوده نظری: حقوق بشر معاصر نه تنها بر یک جهان بینی متقن که قدرت اثبات ارزش‌هایی چون عدالت، محبت، خدمت و ایمان ورزی و... را دارا باشد، استوار نیست. بلکه زیر بنای آن التقاطی از اندیشه‌های مختلفی است که نه به تنهایی و نه مجموعاً قدرت اثبات ارزشهای مزبور را ندارد. در نظام حقوقی‌ای که اصیل‌ترین واقعیت هستی، یعنی آفریدگار جهان و انسان در رابطه انسان با خدا و جهان هستی مورد غفلت قرار گرفته و همین طور جهان آخرت و ابعاد روح جاوید انسانی نادیده انگاشته شده، چگونه می‌توان از عدالت و محبت و ایمان‌ورزی سخن گفت؟ چه ظلمی بالاتر از این که یک نظام اجتماعی انسان را یک موجود جدا شده از فطرت و خالق هستی بداند انسانی که زندگی او در یک دایره محدود از تولد تا مرگ دور می‌زند؛ در یک چنین نظامی، آیا واقعاً ایمان معنا دارد تا از ایمان ورزی سخن به میان آید؟
2. اما در جنبه صلاحیت قانون گذاری برای بشر، در یک تحلیل مختصر عقلی می‌توان گفت که کسی می تواند برای انسان حقوق تعیین ‌کند، که دارای صلاحیت کامل علمی (انسان شناختی)، اخلاقی و معنوی‌ (دوری از خودخواهی و منفعت طلبی) و عینی و واقعی (دوری از خطا و نسیان) باشد. این اصل عقلانی در رابطه با تدوین کنندگان حقوق بشر معاصر نیز صادق است.
آیا کسانی که اعلامیه جهانی حقوق بشر را تنظیم کرده‌اند، از چنین صلاحیتی برخوردار بوده‌اند؟ آیا واقعا انسان شناس بوده‌اند؟ آنچه را که تدوین کرده‌اند، در راستای تأمین عدالت، محبت، خدمت به انسان و تسهیل ایمان ورزی بوده است؟
به اعتقاد ما انسان مستقل از خداوند و منبع وحی، چنین صلاحیتی ندارد. انسانی که غربی ها از حقوق آن سخن می‌گویند انسان ناخودآگاه، نزد فروید، انسان دیوانگی، نزد فوکو، انسان محیط، نزد محیط گرایان، و انسان گروه، نزد جامعه شناسان است. انسان مجموعه‌ای از روابط اجتماعی است که ابزارهای تولید آن را مشخص می‌کند. از دیدگاه غرب، جهان، بدون خدا و به دیگر سخن جهان پرومتئوس[1] است که با خدا سر جنگ دارد، و همین خود پایه‌ای است که تمدن مادی غرب بر آن استوار شده است. آن جهان، به گفته روژه گارودی (جهان بدون انسان) است.[2] به همین علت است که حقوق بشر معاصر اضافه بر نقص ها و اشکالات محتوایی فاقد مقبولیت عمومی است، زیرا اضافه بر اختلاف نظر انسان شناختی، تدوین کنندگان این نظام یا حداقل سیاستگذاران اصلی و تصویب کنندگان نه تنها از صلاحیت کامل اخلاقی برخوردار نبوده، بلکه بعضاً متهم ردیف اول جنایات علیه بشریت نیز بوده‌اند.[3] برای مثال تلقّی خاصی که اعلامیه از خدا، مذهب و انسان دارد، مورد قبول بسیاری از دین باوران و دست کم مسلمانان نیست.
بنابراین، به رغم مثبت بودن حقوق بشر معاصر، ادعای انحصار مطلوبیت نظام اجتماعی مبتنی بر آن، هم به دلیل فقدان شالوده نظری متقن و روشن و هم به دلیل عدم صلاحیت تدوین کنندگان نظام مزبور پذیرفته نیست. به گفته یکی از صاحب نظران، تنظیم کنندگان حقوق بشر معاصر، تنها به طبیعت بشر نظر کرده‌اند، و فطرت انسان را نادیده گرفته‌اند. خطوط اصلی روابط حقوقی بر اساس فطرت عبارتند از: 1. حق بهره وری معتدل و سازمان یافته از مزایا و نعمت‌های جهان؛ 2. وظیفه عدم تجاوز به حقوق دیگران؛ 3. وظیفه پاسداری از حقوق دیگران.[4]
تدوین کنندگان حقوق بشر معاصر، روی دو محور نخست کم و بیش توجه داشته‌اند، امّا از محور سوّم غفلت ورزیده‌اند، و این غفلت برخاسته از کنار نهادن فطرت و غرق شدن در طبیعت است نیز نظام حقوقی‌ای که مبتنی بر فطرت انسانی نباشد و در آن صرفاً روی حق انسان تکیه شود و تکلیف و مسئولیت او مورد غفلت واقع شود، بالتبع ارزشهایی چون عدالت، محبت، خدمت و... جایگاه واقعی خود را پیدا نخواهد کرد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. محمد تقی جعفری، تبریزی، تحقیق در دو نظام جهانی بشر، تهران، دفتر خدمات حقوقی بین المللی، 1370.
2. اسماعیل منصوری لاریجانی، سیر تحول حقوق بشر و بررسی تطبیقی آن با اصول تفسیری حقوق بشر در اسلام، تابان، 1374.
3. آیت الله عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم،‌اسراء، 1378.
4. راشد غنوشی، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ترجمه حسین صابری،‌ تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . Porometeus
[2] . غنوشی، راشد، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ترجمه حسین صابری، تهران. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381، ص 9.
[3] . خسرو شاهی، قدرت الله، مصطفی دانش پژوه، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ سوم، 1378، ص 181.
[4] . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، فلسفه حقوق، قم، انتشارات اسراء، 1375، ص 262.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین