چند نمونه از وصیت های شهدای 8 سال دفاع مقدس را ارائه دهید ؟
اولاً در پاسخ به این سوال باید گفت در پیام شهیدان نکاتی است که به قول حضرت امام رحمة الله علیه انسان را می لرزاند و بیدار می کند ما در این جا به نمونه هایی از این وصایا اشاره می کنیم : شهید سعید هاویزان بهترین معامله را با خدا شهادت قرار داده است او می فرماید: ... همسرم، چند روز قبل به میدان انتخاب رفتم، جائی که باید انتخاب کرد که با چه کسی می خواهی معامله کنی؟ ... و من تصمیم گرفتم در این میدان، در این عرصه تجارتم را سودمندترین تجارت قرار دهم و بخاطر همین در بین هر چه داشتم(همسرم، پدرم، مادرم، اموالم و دنیای پشت سرم) آن چیز را که نداشتم انتخاب کردم چرا که برای یافتنش از خانه ام به سوی نور هجرت کردم و اکنون در ازای لقای یار، جانم را می دهم که البته آن هم متعلق به یار است. شهید غلامحسین شیخ محمدی و الگویش حسین علیه السّلام و زینب: او می فرماید: و تو ای همرزم و برادرم و دوستم. خود بهتر می دانی که این انقلاب به چه نحوه ای به پیروزی رسید با کشته شدن کسانی چون علی اکبر و علی اصغر و حبیب بن مظاهر و ... اما ساعت های آخر عمر من است و اشک شوق بر گونه هایم می چکد و هر لحظه یادی از صحرای کربلای حسین در چشمم مجسّم می شود که عزیز زهرا اهل و عیالش دور او را گرفته بودند ... عزیزان من را، زینب وار که شب عاشورا یتیمان حسین علیه السّلام را جمع آوری می نمود یتیمانم را جمع آوری کنید و دست نوازش بر سر و رویشان بکشید و نگذارید گرد یتیمی آنان را محو نماید چون دلم کباب است برای دیدن یک لحظه از آنان، چون زود بود که یتیم شوند ولی چه کنم اسلام غریب است و چشمها را باید باز کرد ... دانشگاه اخلاق و دیدن آنچه را که فقط چشم دل یارای آن را دارد: شهید حسن جوزدانی در متن وصیت نامه اش می نویسد: ... خدایا اینجا چه جائی است، اینجا از دانشگاه اخلاق هم بالاتر است، زیرا اینان را که من در اینجا مشاهده می کنم انسانهای معمولی نیستند هر یکشان دنیای اخلاق و عرفانند، ولی حیف که هر یکشان یکی پس از دیگری به سوی معبودشان پر می کشند و دوباره ما تنها می مانیم و مسئولیت سنگینی خونشان در اینجا ... ... انسان به برادران کوچکتر از خودش حسرت می خورد چون آنها اینقدر با اخلاص نماز و دعا می خوانند که انسان بی اختیار گریه اش می گیرد، خدایا من چگونه خودم را با این عزیزان مقایسه کنم اینان دریای معرفتند ... وقتی از این برادران صحبت می شود می بینم بعضی ها برادرشان شهید و یا مفقود است و امید مادرشان به آنهاست اما گویی احساس می کنند عقب افتاده اند و لذا سلاح را بر زمین نمی گذارند. نصیحت به گذشت سریع عمر و استفاده بهینه از آن: از شهید محمد ابراهیم پناه: دوستان عزیز، بدانید که لحظات و فرصتها همانند ابر می گذرند و این عمر ماست که در این مقوله مثل تیری است که از ترکش ایام رها شده و به سرعت به نقطه پایان نزدیک می شود. لذا باید حداکثر استفاده را از عمری که خداوند به ما عنایت داشته نمائیم ... پدر عزیزم، می دانم که محبت من در دل تو بسیار است و رنج و اندوه از دست رفتنم برایت دشوار ولی در راه الله و در راه به ثمر رسیدن حکومت اسلامی بسی ناچیز است. مادر عزیزم می دانم که غم از دست دادن فرزند برای ما بسیار مشکل و دشوار است. اگر بگویم مادر فراموشم کن می دانم که برایت امکان پذیر نیست ولی مادر عزیزم عمر دنیا کوتاه است بالاخره آدمی روزی آمده و روزی می رود چه بهتر که این مرگ شهادت در راه خدا باشد ... شهید محسن عسگری و آرزوی دوباره شهادت: ... خدا، می دانی که ما چه می کشیم، پنداری که چون شمع ذوب می شویم، ما از مُردن نمی هراسیم اما می ترسیم که بعد از ما ایمان را از سر ببُرند و اگر نسوزیم که هم روشنایی رخت بر می بندد و جای خود را دوباره به ظلمت می سپارد پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم از سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند. عجب دردی است چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره به فیض شهادت برسیم. شهید رضا دستوریان: من سید رضا دستوریان از خرمشهر برای شرکت در عملیات دو استخاره کردم این آیه آمد: و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضو عنه ... لذا درنگ نکردم و به خط مقدم شتافتم. ... مادرم آرزو می کنم سخت جان بدهم تا تمام گناهانم آمرزیده شود و مادرم تقاضا دارم از راه خیاطی هم که شده، شهریه های سه سال را که من از حوزة علمیه گرفته ام را بپرداز زیرا می ترسم شهریه های دوران طلبگی را مصرف کرده باشم و درست انجام وظیفه ننموده باشم. زیر سئوال رفتن شهادت توسط عده ای که به گمان شهید منافق نامیده می شوند... شهید پاسدار حسین قوچی در ذیل وصیت نامه اش می نویسد: … برادر، من این را می دانم پس از مرگ یا شهادت چه قضاوتهایی که در مورد من و امثال من نمی شود عده ای بر این عقیده اند که ما جاهل بوده و آگاه نبودیم، جنگ را سبک و بازیچه شمرده و رفتیم. عده ای دیگر که خود را روشنفکر و فهمیده می پندارند بر این عقیده اند که ما از روی تحریکات و احساسات عاطفی و مذهبی جذب شده و همانند بُراده های آهن تصور می کنند که بدون اختیار بدور آهن ربا جمع شده و در نهایت به مقصدی که قطب برای ما پیش بینی کرده می رویم … گروه سوم گروهی هستند که در مرگ ما هیچ سخنی بر لب نیاورده و احساسی نشان نمی دهند گوئی که انگار ما خارجی هستیم و برای بیگانه می جنگیم، این قشر شاید در گوشه و کنار، سطح جامعه ما را پوشانده اند و سرشان در لاک خودشان می باشد و شاهد شهید حق و باطل جامعة خود نیستند.(شاید شهید محترم می خواسته بفهماند که در دوره بعد از او کسانی می آیند که جنگ را اصلاً زیر سئوال برده و عقیده دارند شهید اجرش را از خدا می گیرد و جامعه وظیفه ای در قبال او ندارد.) شهید محمد جوادی و اهمیت حفظ حجاب: … امروز در شهرهای ایران اینگونه به چشم می خورد که بار دیگر معدودی زنان، با لباسهای بدن نما در کوچه ها و خیابانها وارد می شوند. بر شما واجب است که جلوی این مزدوران از خدا بی خبر را بگیرید و بر زنان مسلمان است که آنان را در صفوف خود راه ندهند، به جوانان عزیز توصیه می کنم که به جای رفتن به دنبال این شیطان صفتان دنبال خدا و قانون خدا بروند و از حدود خدا تجاوز نکنند. شهید فاضل هلالی و لحظات آخر عمر: مادر من، شاید آخرین لحظات زندگیم باشد و شاید هم شما را زیارت نکنم، لحظات حساسی است. رفقا هم رفته اند. بعضی هم در حال رفتن هستند و من مانده ام با دریایی از تفکر و هیجان و آمادگی برای نبرد با دشمنان اسلام، الحق که عجب اوقاتی است وقتی که همه آماده اند. یکی لباس جمع می کند، یکی خداحافظی می کند و اکثراً خوشحال هستند و من هم مثل آنها خوشحال از اینکه می دانم هدفم چیست؟ خداحافظ مادرم. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

چند نمونه از وصیت های شهدای 8 سال دفاع مقدس را ارائه دهید ؟


پاسخ:

اولاً در پاسخ به این سوال باید گفت در پیام شهیدان نکاتی است که به قول حضرت امام رحمة الله علیه انسان را می لرزاند و بیدار می کند ما در این جا به نمونه هایی از این وصایا اشاره می کنیم :
شهید سعید هاویزان بهترین معامله را با خدا شهادت قرار داده است او می فرماید: ... همسرم، چند روز قبل به میدان انتخاب رفتم، جائی که باید انتخاب کرد که با چه کسی می خواهی معامله کنی؟ ...
و من تصمیم گرفتم در این میدان، در این عرصه تجارتم را سودمندترین تجارت قرار دهم و بخاطر همین در بین هر چه داشتم(همسرم، پدرم، مادرم، اموالم و دنیای پشت سرم) آن چیز را که نداشتم انتخاب کردم چرا که برای یافتنش از خانه ام به سوی نور هجرت کردم و اکنون در ازای لقای یار، جانم را می دهم که البته آن هم متعلق به یار است.
شهید غلامحسین شیخ محمدی و الگویش حسین علیه السّلام و زینب: او می فرماید: و تو ای همرزم و برادرم و دوستم. خود بهتر می دانی که این انقلاب به چه نحوه ای به پیروزی رسید با کشته شدن کسانی چون علی اکبر و علی اصغر و حبیب بن مظاهر و ...
اما ساعت های آخر عمر من است و اشک شوق بر گونه هایم می چکد و هر لحظه یادی از صحرای کربلای حسین در چشمم مجسّم می شود که عزیز زهرا اهل و عیالش دور او را گرفته بودند ... عزیزان من را، زینب وار که شب عاشورا یتیمان حسین علیه السّلام را جمع آوری می نمود یتیمانم را جمع آوری کنید و دست نوازش بر سر و رویشان بکشید و نگذارید گرد یتیمی آنان را محو نماید چون دلم کباب است برای دیدن یک لحظه از آنان، چون زود بود که یتیم شوند ولی چه کنم اسلام غریب است و چشمها را باید باز کرد ...
دانشگاه اخلاق و دیدن آنچه را که فقط چشم دل یارای آن را دارد: شهید حسن جوزدانی در متن وصیت نامه اش
می نویسد: ... خدایا اینجا چه جائی است، اینجا از دانشگاه اخلاق هم بالاتر است، زیرا اینان را که من در اینجا مشاهده می کنم انسانهای معمولی نیستند هر یکشان دنیای اخلاق و عرفانند، ولی حیف که هر یکشان یکی پس از دیگری به سوی معبودشان پر می کشند و دوباره ما تنها می مانیم و مسئولیت سنگینی خونشان در اینجا ...
... انسان به برادران کوچکتر از خودش حسرت می خورد چون آنها اینقدر با اخلاص نماز و دعا می خوانند که انسان بی اختیار گریه اش می گیرد، خدایا من چگونه خودم را با این عزیزان مقایسه کنم اینان دریای معرفتند ... وقتی از این برادران صحبت می شود می بینم بعضی ها برادرشان شهید و یا مفقود است و امید مادرشان به آنهاست اما گویی احساس می کنند عقب افتاده اند و لذا سلاح را بر زمین نمی گذارند.
نصیحت به گذشت سریع عمر و استفاده بهینه از آن:
از شهید محمد ابراهیم پناه: دوستان عزیز، بدانید که لحظات و فرصتها همانند ابر می گذرند و این عمر ماست که در این مقوله مثل تیری است که از ترکش ایام رها شده و به سرعت به نقطه پایان نزدیک می شود. لذا باید حداکثر استفاده را از عمری که خداوند به ما عنایت داشته نمائیم ... پدر عزیزم، می دانم که محبت من در دل تو بسیار است و رنج و اندوه از دست رفتنم برایت دشوار ولی در راه الله و در راه به ثمر رسیدن حکومت اسلامی بسی ناچیز است.
مادر عزیزم می دانم که غم از دست دادن فرزند برای ما بسیار مشکل و دشوار است. اگر بگویم مادر فراموشم کن می دانم که برایت امکان پذیر نیست ولی مادر عزیزم عمر دنیا کوتاه است بالاخره آدمی روزی آمده و روزی می رود چه بهتر که این مرگ شهادت در راه خدا باشد ...
شهید محسن عسگری و آرزوی دوباره شهادت:
... خدا، می دانی که ما چه می کشیم، پنداری که چون شمع ذوب می شویم، ما از مُردن نمی هراسیم اما می ترسیم که بعد از ما ایمان را از سر ببُرند و اگر نسوزیم که هم روشنایی رخت بر می بندد و جای خود را دوباره به ظلمت
می سپارد پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم از سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند. عجب دردی است چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره به فیض شهادت برسیم.
شهید رضا دستوریان: من سید رضا دستوریان از خرمشهر برای شرکت در عملیات دو استخاره کردم این آیه آمد: و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضو عنه ... لذا درنگ نکردم و به خط مقدم شتافتم.
... مادرم آرزو می کنم سخت جان بدهم تا تمام گناهانم آمرزیده شود و مادرم تقاضا دارم از راه خیاطی هم که شده، شهریه های سه سال را که من از حوزة علمیه گرفته ام را بپرداز زیرا می ترسم شهریه های دوران طلبگی را مصرف کرده باشم و درست انجام وظیفه ننموده باشم.
زیر سئوال رفتن شهادت توسط عده ای که به گمان شهید منافق نامیده می شوند...
شهید پاسدار حسین قوچی در ذیل وصیت نامه اش می نویسد: … برادر، من این را می دانم پس از مرگ یا شهادت چه قضاوتهایی که در مورد من و امثال من نمی شود عده ای بر این عقیده اند که ما جاهل بوده و آگاه نبودیم، جنگ را سبک و بازیچه شمرده و رفتیم. عده ای دیگر که خود را روشنفکر و فهمیده می پندارند بر این عقیده اند که ما از روی تحریکات و احساسات عاطفی و مذهبی جذب شده و همانند بُراده های آهن تصور می کنند که بدون اختیار بدور آهن ربا جمع شده و در نهایت به مقصدی که قطب برای ما پیش بینی کرده می رویم … گروه سوم گروهی هستند که در مرگ ما هیچ سخنی بر لب نیاورده و احساسی نشان نمی دهند گوئی که انگار ما خارجی هستیم و برای بیگانه
می جنگیم، این قشر شاید در گوشه و کنار، سطح جامعه ما را پوشانده اند و سرشان در لاک خودشان می باشد و شاهد شهید حق و باطل جامعة خود نیستند.(شاید شهید محترم می خواسته بفهماند که در دوره بعد از او کسانی می آیند که جنگ را اصلاً زیر سئوال برده و عقیده دارند شهید اجرش را از خدا می گیرد و جامعه وظیفه ای در قبال او ندارد.)
شهید محمد جوادی و اهمیت حفظ حجاب: … امروز در شهرهای ایران اینگونه به چشم می خورد که بار دیگر معدودی زنان، با لباسهای بدن نما در کوچه ها و خیابانها وارد می شوند. بر شما واجب است که جلوی این مزدوران از خدا بی خبر را بگیرید و بر زنان مسلمان است که آنان را در صفوف خود راه ندهند، به جوانان عزیز توصیه می کنم که به جای رفتن به دنبال این شیطان صفتان دنبال خدا و قانون خدا بروند و از حدود خدا تجاوز نکنند.
شهید فاضل هلالی و لحظات آخر عمر:
مادر من، شاید آخرین لحظات زندگیم باشد و شاید هم شما را زیارت نکنم، لحظات حساسی است. رفقا هم رفته اند. بعضی هم در حال رفتن هستند و من مانده ام با دریایی از تفکر و هیجان و آمادگی برای نبرد با دشمنان اسلام، الحق که عجب اوقاتی است وقتی که همه آماده اند. یکی لباس جمع می کند، یکی خداحافظی می کند و اکثراً خوشحال هستند و من هم مثل آنها خوشحال از اینکه می دانم هدفم چیست؟ خداحافظ مادرم.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین