1- اصل روایت روایاتی بر خبر دادن واقعه عاشورا توسط رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- در کتاب های معتبر وجود دارد و روایت مورد نظر را ذهبی و دیگر علمای اهل سنت نقل کرده اند. در روایت ذهبی آمده است: ( قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنی حسیناً فکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبکی فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتی جلس فی حجر رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتک ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته)[1] ؛ ( ...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسران شان فرمودند: این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد و حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود . حسین آمد و شروع به گریه کرد . ام سلمه اجازه داد و ایشان وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست. جبریل گفت : امت تو او را خواهند کشت. حضرت پرسید : او را می کشند وحال آنکه مومنند؟! گفت : آری وتربتش را به حضرت نشان داد). در این روایت آمده که (وهم مومنون ؛ یعنی حضرت با تعجب می پرسد که آیا ایمان دارند و حسین را می کشند؟ !) در برخی از متن ها آمده که (یقتلونه و هم مومنون بی[2] ؛ یعنی به من ایمان دارند ودر عین حال حسین را می کشند؟!) بنابراین با تعجب گفتن این جمله خود دلیل بر این است که اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد یا به پیامبر ایمان داشته باشد هیچ وقت به خودش اجازه نمی دهد که با امام حسین -علیه السلام- بجنگد. در نتیجه رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی خواهد بگوید کسی که امام حسین را می کشد مومن است و بلکه می خواهد برساند که چنین کسی اصلا مومن نیست و مومن چنین کاری را نمی کند و اینکه جبرئیل گفت آری نه به این معنی است که آری آنها مومنند بلکه به این معنی است که آری آنها حسین را می کشند. 2- تعریف ایمان ایمان از باب (اِفعال) از مادة اَمن، (امن، یؤمن، ایماناً) میباشد و معنای آن گرویدن، ایمن گردانیدن و باور داشتن و اعتماد ورزیدن است. در قرآن کریم نیز به معنای فعل ایمان یا معنای محتوای آن و یا هر دو به کار رفته است.[3] متکلمان امامیه به طور عمده ایمان را تصدیق قلبی خدا، رسول و رسالت او دانستهاند. بنابراین، اقرار زبانی و عمل جوارحی، نه رکن ایمان است و نه شرط آن.[4] برخلاف بعضی فِرَق که آنها به تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی را به ایمان قایل شدهاند. متکلمان امامیه به طور عمده ایمان را حاصل دلیل و برهان شمردهاند و اصول پنج گانة ایمان یعنی توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد را زاییدة دلیل و استدلال دانسته و با این نظریه، معقولیت مدعیات دینی و ارتباط دین و عقل را پذیرفتهاند. فیلسوفان اسلامی نیز، ایمان حقیقی را علم فلسفی به مبدأ و معاد، و علم به مبدأ را معرفت صفات و افعال و آثار الهی، و علم به معاد را معرفت نفس، قیامت و نبوت معرفی کردهاند.[5] قرآن کریم، ایمان را گاهی مقابل نفاق و گاهی در برابر فسق به کار برده است و صرف اقرار زبانی و قولی را حقیقت ایمان نمیداند: (برخی از مردم میگویند ما به خدا و روز باز پسین ایمان آوردهایم، ولی گروندگان نیستند).[6] یا در جایی میفرماید: (آیا مردم پنداشتندکه تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ و به یقین کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفتهاند، معلوم دارد و دروغ گویان را معلوم دارد).[7] از آیات فراوانی استفاده میشود که حقیقت ایمان، امری قلبی است، و نوری است که خداوند با آن بندگانش را هدایت میکند. هدیهای الهی است که مایة برکت و حالت تضرع آدمی است. امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: (ایمان روشنترین راه است و نورانی ترین چراغ و انسان در پرتو ایمان، راه به اعمال صالح مییابد و با اعمال شایسته راه به ایمان)[8]. و درجایی میفرماید: (در رکاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم آن چنان مخلصانه میجنگیدیم و برای پیشبرد حق و عدالت از هیچ چیز باک نداشتیم، که حتی حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خویش را در این راه (اگر برخلاف حق باشند) نابود سازیم. این پیکار بر تسلیم و ایمان ما میافزود).[9] پس تعریف دقیق ایمان، تصدیق قلبی با تصدیق و یقین جازم و اعتقاد به خدا و رسول و چراغی است در پرتو آن راه به اعمال صالح و با اعمال صالح راه به خود ایمان یافت میشود. پس این جا است که ایمان بنده کامل نخواهد شد مگر این که قلبش درست شود و قلب او درست نمیشود مگر این که زبانش اصلاح گردد[10]. در آخر توصیة امیر المؤمنین را حسن ختام بحث قرار میدهیم که فرمود: ( صبر و استقامت را در هر کار پیشه کنید که صبر نسبت به ایمان هم چون سر است در مقابل تن؛ تن بیسر فایده ندارد و ایمان بیصبر نیز بینتیجه است).[11] 3- فرق ایمان و اسلام خداوند متعال در سوره حجرات آیه 14 بین اسلام و ایمان فرق گذاشته و می فرمایند: ( قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‌ قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ) ؛ (عرب های بادیه‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی‌کند، خداوند، آمرزنده مهربان است). طبق این آیه تفاوت" اسلام" و" ایمان"، در این است که : 1. " اسلام" شکل ظاهری قانونی دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد می‌شود، و احکام اسلام بر او جاری می‌گردد ، ولی "ایمان" یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او. 2. " اسلام" ممکن است انگیزه‌های مختلفی داشته باشد، حتی انگیزه‌ های مادی و منافع شخصی، ولی" ایمان" حتما از انگیزه‌های معنوی، از علم و آگاهی، سرچشمه می‌گیرد، و همان است که میوه حیات بخش تقوی بر شاخسارش ظاهر می‌شود. این همان چیزی است که در عبارت گویایی از رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم- آمده است: (الاسلام علانیة، و الایمان فی القلب)[12] ؛ (اسلام امر آشکاری است، ولی جای ایمان دل است). و در حدیث دیگری از امام صادق –علیه السلام- می‌خوانیم: (الاسلام یحقن به الدم و تؤدی به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب علی الایمان)[13] ؛ (با اسلام خون انسان محفوظ، و ادای امانت او لازم، و ازدواج با او حلال می‌شود، ولی ثواب بر ایمان است). و نیز به همین دلیل است که در بعضی از روایات مفهوم" اسلام" منحصر به اقرار لفظی شمرده شده، در حالی که ایمان اقرار توأم با عمل معرفی شده است: (الایمان اقرار و عمل، و الاسلام اقرار بلا عمل‌).[14] همین معنی به تعبیر دیگری در بحث" اسلام و ایمان" آمده است،" فضیل بن یسار" می‌گوید: از امام صادق شنیدم فرمود: (ان الایمان یشارک الاسلام، و لا یشارکه الاسلام، ان الایمان ما وقر فی القلوب، و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء)[15] ؛ (ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست)). پس " ایمان" آن است که در دل ساکن شود، اما" اسلام" چیزی است که قوانین نکاح ، ارث و حفظ خون بر طبق آن جاری می‌شود). ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند، اما هر گاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق می‌شود، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد. خداوند متعال می فرماید : (اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید ثواب اعمال تان را به طور کامل می‌دهد، و چیزی از پاداش اعمال شما را فروگذار نمی‌کند؛چرا که خداوند غفور و رحیم است).[16] جمله‌های اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنی است که شرط قبولی اعمال " ایمان" است، یعنی اگر شما ایمان قلبی به خدا و پیامبر ص داشته باشید که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول او است، اعمال شما ارزش می‌یابد، و خداوند حتی کوچک ترین حسنات شما را می‌پذیرد، و پاداش می‌دهد، و حتی به برکت این ایمان گناهان شما را می‌بخشد که او غفور و رحیم است. و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنی یعنی ایمان کار آسانی نیست در آیه بعد به ذکر نشانه‌های آن می‌پردازد، نشانه‌هایی که به خوبی مؤمن را از مسلم، و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر –صلی الله علیه و آله و سلم- را پذیرفته‌اند، از آنها که برای حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان می‌کنند ، جدا می‌ساخته و می‌فرماید: ( مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و ریبی به خود راه نداده، و با اموال و جان های خود در راه خدا به جهاد پرداخته‌اند).[17] آری نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلی در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جان ها) است. به این ترتیب اسلام به سراغ روشن ترین نشانه‌ها رفته است ، یعنی ایستادگی‌ و ثبات قدم، و عدم شک و تردید از یک سو، و ایثار مال و جان از سوی دیگر. چگونه ممکن است ایمان در قلب راسخ نباشد در حالی که انسان از بذل مال و جان در راه محبوب مضایقه نمی‌کند. و لذا در پایان آیه می‌افزاید: ( چنین کسانی راستگو هستند و روح ایمان در وجودشان موج می‌زند). این معیار را که قرآن برای شناخت" مؤمنان راستین" از" دروغگویان متظاهر به اسلام" بیان کرده، معیاری است روشن و گویا برای هر عصر و زمان، برای جداسازی مؤمنان واقعی از مدعیان دروغین، و برای نشان دادن ارزش ادعای کسانی که همه جا دم از اسلام می‌زنند و خود را طلبکار پیامبر –صلی الله علیه و آله و سلم- می‌دانند ولی در عمل آنها کمترین نشانه‌ای از ایمان و اسلام دیده نمی‌شود. در مقابل، کسانی هستند که نه تنها ادعایی ندارند، بلکه همواره خود را مقصر می‌شمرند، و در عین حال در میدان ایثار و فداکاری از همه پیشگام ترند.[18] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. جعفر سبحانی، راه خداشناسی و شناخت صفات او، انتشارات مکتب اسلام، چ اوّل، 1375. 2. رضا برنجکار، معرفت فطری خدا، مؤسسه بناء، چ اوّل، 1374. 3. عبدالحسین دستغیب شیرازی، ایمان، ج 1 و 2، انتشارات دار الکتاب قم. پی نوشتها: [1] . رک: ذهبی ؛ سیر اعلام النبلاء ، بیروت ، موسسه الرساله ، چاپ هفتم، 1413ه.ق، ج3، ص 289. ورک: صالحی شامی ، سبل الهدی و الرشاد، بیروت ، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1414ه.ق ، ج 11، ص 74 [2] . رک : هیثمی ؛ مجمع الزوائد ، بیروت ، دارالکتب العلمیه،1408ه .ق ، ج 9، ص 189. [3] . دایرة المعارف تشیع، ج 2، مدخل ایمان. [4] . علم الهدی، سید مرتضی ؛ الذخیرة فی علم الکلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی . بی تا ، ص 536. [5] . ملا صدرا ؛ الاسفار الاربعه، ج 2، ص 22. [6] . بقره / 8. [7] . عنکبوت / 3 – 2 . [8] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 146. [9] . نهج البلاغه، دشتی، محمد، چ دوّم، انتشارات قم، خطبة 56، ص 107. [10] . امام خمینی ، روح الله ؛ چهل حدیث ، بی جا ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ، چ 3، ص 37. [11] . نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 81. [12] . طبرسی، فضل؛ تفسیرمجمع البیان، ج 9 ،ص 138. [13] . کلینی ، محمد؛ کافی ، ج2، باب ان الاسلام یحقن به الدو ، حدیث 1 و 2. [14] . کافی، ج2، باب ان الاسلام یحقن به الدم ، حدیث 1 و 2. [15] . کافی، ج2، باب ان الایمان یشرک الاسلام ، حدیث 3. [16] . حجرات / 14. [17] . همان / 15 . [18] . مکارم شیرازی، ناصر ؛ تفسیر نمونه، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، چاپ چهارم ، 1374ه.ش ، ج‌22، ص210 منبع: اندیشه قم
رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: «امام حسین را در حالی به شهادت می رسانند که ایمان دارند»؛ منظور ا ز ایمان چیست؟
1- اصل روایت
روایاتی بر خبر دادن واقعه عاشورا توسط رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- در کتاب های معتبر وجود دارد و روایت مورد نظر را ذهبی و دیگر علمای اهل سنت نقل کرده اند.
در روایت ذهبی آمده است:
( قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنی حسیناً فکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبکی فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتی جلس فی حجر رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتک ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته)[1] ؛
( ...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسران شان فرمودند: این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد و حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود .
حسین آمد و شروع به گریه کرد . ام سلمه اجازه داد و ایشان وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست.
جبریل گفت : امت تو او را خواهند کشت.
حضرت پرسید : او را می کشند وحال آنکه مومنند؟!
گفت : آری وتربتش را به حضرت نشان داد).
در این روایت آمده که (وهم مومنون ؛ یعنی حضرت با تعجب می پرسد که آیا ایمان دارند و حسین را می کشند؟ !)
در برخی از متن ها آمده که (یقتلونه و هم مومنون بی[2] ؛ یعنی به من ایمان دارند ودر عین حال حسین را می کشند؟!)
بنابراین با تعجب گفتن این جمله خود دلیل بر این است که اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد یا به پیامبر ایمان داشته باشد هیچ وقت به خودش اجازه نمی دهد که با امام حسین -علیه السلام- بجنگد.
در نتیجه رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی خواهد بگوید کسی که امام حسین را می کشد مومن است و بلکه می خواهد برساند که چنین کسی اصلا مومن نیست و مومن چنین کاری را نمی کند و اینکه جبرئیل گفت آری نه به این معنی است که آری آنها مومنند بلکه به این معنی است که آری آنها حسین را می کشند.
2- تعریف ایمان
ایمان از باب (اِفعال) از مادة اَمن، (امن، یؤمن، ایماناً) میباشد و معنای آن گرویدن، ایمن گردانیدن و باور داشتن و اعتماد ورزیدن است. در قرآن کریم نیز به معنای فعل ایمان یا معنای محتوای آن و یا هر دو به کار رفته است.[3] متکلمان امامیه به طور عمده ایمان را تصدیق قلبی خدا، رسول و رسالت او دانستهاند. بنابراین، اقرار زبانی و عمل جوارحی، نه رکن ایمان است و نه شرط آن.[4] برخلاف بعضی فِرَق که آنها به تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی را به ایمان قایل شدهاند.
متکلمان امامیه به طور عمده ایمان را حاصل دلیل و برهان شمردهاند و اصول پنج گانة ایمان یعنی توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد را زاییدة دلیل و استدلال دانسته و با این نظریه، معقولیت مدعیات دینی و ارتباط دین و عقل را پذیرفتهاند. فیلسوفان اسلامی نیز، ایمان حقیقی را علم فلسفی به مبدأ و معاد، و علم به مبدأ را معرفت صفات و افعال و آثار الهی، و علم به معاد را معرفت نفس، قیامت و نبوت معرفی کردهاند.[5]
قرآن کریم، ایمان را گاهی مقابل نفاق و گاهی در برابر فسق به کار برده است و صرف اقرار زبانی و قولی را حقیقت ایمان نمیداند:
(برخی از مردم میگویند ما به خدا و روز باز پسین ایمان آوردهایم، ولی گروندگان نیستند).[6]
یا در جایی میفرماید:
(آیا مردم پنداشتندکه تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ و به یقین کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفتهاند، معلوم دارد و دروغ گویان را معلوم دارد).[7]
از آیات فراوانی استفاده میشود که حقیقت ایمان، امری قلبی است، و نوری است که خداوند با آن بندگانش را هدایت میکند. هدیهای الهی است که مایة برکت و حالت تضرع آدمی است. امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید:
(ایمان روشنترین راه است و نورانی ترین چراغ و انسان در پرتو ایمان، راه به اعمال صالح مییابد و با اعمال شایسته راه به ایمان)[8].
و درجایی میفرماید:
(در رکاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم آن چنان مخلصانه میجنگیدیم و برای پیشبرد حق و عدالت از هیچ چیز باک نداشتیم، که حتی حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خویش را در این راه (اگر برخلاف حق باشند) نابود سازیم. این پیکار بر تسلیم و ایمان ما میافزود).[9]
پس تعریف دقیق ایمان، تصدیق قلبی با تصدیق و یقین جازم و اعتقاد به خدا و رسول و چراغی است در پرتو آن راه به اعمال صالح و با اعمال صالح راه به خود ایمان یافت میشود. پس این جا است که ایمان بنده کامل نخواهد شد مگر این که قلبش درست شود و قلب او درست نمیشود مگر این که زبانش اصلاح گردد[10].
در آخر توصیة امیر المؤمنین را حسن ختام بحث قرار میدهیم که فرمود:
( صبر و استقامت را در هر کار پیشه کنید که صبر نسبت به ایمان هم چون سر است در مقابل تن؛ تن بیسر فایده ندارد و ایمان بیصبر نیز بینتیجه است).[11]
3- فرق ایمان و اسلام
خداوند متعال در سوره حجرات آیه 14 بین اسلام و ایمان فرق گذاشته و می فرمایند:
( قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ) ؛ (عرب های بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم. بگو: شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمیکند، خداوند، آمرزنده مهربان است).
طبق این آیه تفاوت" اسلام" و" ایمان"، در این است که :
1. " اسلام" شکل ظاهری قانونی دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد میشود، و احکام اسلام بر او جاری میگردد ، ولی "ایمان" یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او.
2. " اسلام" ممکن است انگیزههای مختلفی داشته باشد، حتی انگیزه های مادی و منافع شخصی، ولی" ایمان" حتما از انگیزههای معنوی، از علم و آگاهی، سرچشمه میگیرد، و همان است که میوه حیات بخش تقوی بر شاخسارش ظاهر میشود.
این همان چیزی است که در عبارت گویایی از رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم- آمده است: (الاسلام علانیة، و الایمان فی القلب)[12] ؛ (اسلام امر آشکاری است، ولی جای ایمان دل است).
و در حدیث دیگری از امام صادق –علیه السلام- میخوانیم: (الاسلام یحقن به الدم و تؤدی به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب علی الایمان)[13] ؛ (با اسلام خون انسان محفوظ، و ادای امانت او لازم، و ازدواج با او حلال میشود، ولی ثواب بر ایمان است).
و نیز به همین دلیل است که در بعضی از روایات مفهوم" اسلام" منحصر به اقرار لفظی شمرده شده، در حالی که ایمان اقرار توأم با عمل معرفی شده است: (الایمان اقرار و عمل، و الاسلام اقرار بلا عمل).[14]
همین معنی به تعبیر دیگری در بحث" اسلام و ایمان" آمده است،" فضیل بن یسار" میگوید: از امام صادق شنیدم فرمود: (ان الایمان یشارک الاسلام، و لا یشارکه الاسلام، ان الایمان ما وقر فی القلوب، و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء)[15] ؛ (ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست)).
پس " ایمان" آن است که در دل ساکن شود، اما" اسلام" چیزی است که قوانین نکاح ، ارث و حفظ خون بر طبق آن جاری میشود).
ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند، اما هر گاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق میشود، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد.
خداوند متعال می فرماید : (اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید ثواب اعمال تان را به طور کامل میدهد، و چیزی از پاداش اعمال شما را فروگذار نمیکند؛چرا که خداوند غفور و رحیم است).[16]
جملههای اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنی است که شرط قبولی اعمال " ایمان" است، یعنی اگر شما ایمان قلبی به خدا و پیامبر ص داشته باشید که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول او است، اعمال شما ارزش مییابد، و خداوند حتی کوچک ترین حسنات شما را میپذیرد، و پاداش میدهد، و حتی به برکت این ایمان گناهان شما را میبخشد که او غفور و رحیم است.
و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنی یعنی ایمان کار آسانی نیست در آیه بعد به ذکر نشانههای آن میپردازد، نشانههایی که به خوبی مؤمن را از مسلم، و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر –صلی الله علیه و آله و سلم- را پذیرفتهاند، از آنها که برای حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان میکنند ، جدا میساخته و میفرماید:
( مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و ریبی به خود راه نداده، و با اموال و جان های خود در راه خدا به جهاد پرداختهاند).[17]
آری نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلی در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جان ها) است.
به این ترتیب اسلام به سراغ روشن ترین نشانهها رفته است ، یعنی ایستادگی و ثبات قدم، و عدم شک و تردید از یک سو، و ایثار مال و جان از سوی دیگر.
چگونه ممکن است ایمان در قلب راسخ نباشد در حالی که انسان از بذل مال و جان در راه محبوب مضایقه نمیکند. و لذا در پایان آیه میافزاید: ( چنین کسانی راستگو هستند و روح ایمان در وجودشان موج میزند).
این معیار را که قرآن برای شناخت" مؤمنان راستین" از" دروغگویان متظاهر به اسلام" بیان کرده، معیاری است روشن و گویا برای هر عصر و زمان، برای جداسازی مؤمنان واقعی از مدعیان دروغین، و برای نشان دادن ارزش ادعای کسانی که همه جا دم از اسلام میزنند و خود را طلبکار پیامبر –صلی الله علیه و آله و سلم- میدانند ولی در عمل آنها کمترین نشانهای از ایمان و اسلام دیده نمیشود. در مقابل، کسانی هستند که نه تنها ادعایی ندارند، بلکه همواره خود را مقصر میشمرند، و در عین حال در میدان ایثار و فداکاری از همه پیشگام ترند.[18]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جعفر سبحانی، راه خداشناسی و شناخت صفات او، انتشارات مکتب اسلام، چ اوّل، 1375.
2. رضا برنجکار، معرفت فطری خدا، مؤسسه بناء، چ اوّل، 1374.
3. عبدالحسین دستغیب شیرازی، ایمان، ج 1 و 2، انتشارات دار الکتاب قم.
پی نوشتها:
[1] . رک: ذهبی ؛ سیر اعلام النبلاء ، بیروت ، موسسه الرساله ، چاپ هفتم، 1413ه.ق، ج3، ص 289. ورک: صالحی شامی ، سبل الهدی و الرشاد، بیروت ، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1414ه.ق ، ج 11، ص 74
[2] . رک : هیثمی ؛ مجمع الزوائد ، بیروت ، دارالکتب العلمیه،1408ه .ق ، ج 9، ص 189.
[3] . دایرة المعارف تشیع، ج 2، مدخل ایمان.
[4] . علم الهدی، سید مرتضی ؛ الذخیرة فی علم الکلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی . بی تا ، ص 536.
[5] . ملا صدرا ؛ الاسفار الاربعه، ج 2، ص 22.
[6] . بقره / 8.
[7] . عنکبوت / 3 – 2 .
[8] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 146.
[9] . نهج البلاغه، دشتی، محمد، چ دوّم، انتشارات قم، خطبة 56، ص 107.
[10] . امام خمینی ، روح الله ؛ چهل حدیث ، بی جا ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ، چ 3، ص 37.
[11] . نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 81.
[12] . طبرسی، فضل؛ تفسیرمجمع البیان، ج 9 ،ص 138.
[13] . کلینی ، محمد؛ کافی ، ج2، باب ان الاسلام یحقن به الدو ، حدیث 1 و 2.
[14] . کافی، ج2، باب ان الاسلام یحقن به الدم ، حدیث 1 و 2.
[15] . کافی، ج2، باب ان الایمان یشرک الاسلام ، حدیث 3.
[16] . حجرات / 14.
[17] . همان / 15 .
[18] . مکارم شیرازی، ناصر ؛ تفسیر نمونه، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، چاپ چهارم ، 1374ه.ش ، ج22، ص210
منبع: اندیشه قم
- [سایر] برخورد پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با امام حسین (علیه السلام) چگونه بود؟
- [سایر] آیا اعجاز «قرآن» مختص زمان پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) است؟
- [سایر] رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در تشویق به نوشتن دانش چه فرمود؟
- [سایر] «محمد بن علی بنابی قره» کیست؟
- [سایر] رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – درباره ی فرزند صالح چه فرمود؟
- [سایر] «رب صل علی محمد و آل محمد» بعد از ذکر سجده یا رکوع نماز، به چه معنا است؟
- [سایر] شباهت غذای امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – با غذای رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – چه بود؟
- [سایر] چرا در بین اهلبیت پیامبر اکرم(ص)، به حضرت زهرا و حضرت رضا(ع) بضعه النبی «پاره تن رسول الله» می گویند؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهید شدند؟
- [سایر] جهاد و شهادت در نگاه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - چگونه بود؟
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [امام خمینی] - ترجمه تشهد و سلام (الحمد لله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له )، یعنی ستایش،مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه است و شریک ندارد. (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله )، یعنی شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده اوست. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)، یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد. (و تقبل شفاعته و ارفع درجته ) یعنی قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند کن. (السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته )، یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد. (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین )، یعنی سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. (السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ) یعنی سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مؤمنین باد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله وحید خراسانی] الله اکبر یعنی الله بزرگتر از ان است که وصف شود اشهد ان لا اله الا الله یعنی شهادت می دهم که نیست خدایی معبودی به غیر از الله اشهد ان محمدا رسول الله یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه واله وسلم فرستاده خداست حی علی الصلاه یعنی بشتاب برای نماز حی علی الفلاح یعنی بشتاب برای رستگاری حی علی خیر العمل یعنی بشتاب برای بهترین کارها قد قامت الصلاه یعنی به تحقیق که نماز بر پا شد لا اله الا الله یعنی نیست معبودی مگر الله
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [امام خمینی] موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مستحب است صلوات را هم بنویسد. و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کند صلوات بفرستد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله اردبیلی] (اَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ) یعنی: (شهادت میدهم که هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه است و شریک ندارد.) (وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ) یعنی: (شهادت میدهم که محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم بنده خدا و فرستاده اوست.) (أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ) یعنی: (خدایا بر محمد و آل محمد رحمت فرست.) (وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ) یعنی: (و شفاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبول کن و مقام آن حضرت را نزد خود بلند فرما.) (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ) یعنی: (سلام بر تو ای پیامبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد.) (اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَعَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ) یعنی: (سلام خداوند بر ما نمازگزاران و تمام بندگان نیکوکار او باد.) (اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ) یعنی: (سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.)