از آن جا که سئوال مورد نظر دو بخش دارد ناگزیریم به هر بخش به طور جداگانه پاسخ بدهیم و پاسخ هر بخش تفصیل و توضیح بخش دیگر نیز خواهد بود چون هر تولّی قهراً ملازم با نحوی تبری بوده و به تعبیر علامة بزرگوار شهید مطهری قدس سرّه (ولاء مثبت ولاء منفی) است و هر ولاء مثبت لزوماً ولاء منفی را به دنبال دارد. الف) واژة ولاء: ولاء، ولایت (به فتح واو) و ولایت (به کسر واو) ولی ، مولی، اولی و امثال این ها همه از مادة (ولی) اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است، می گویند (124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است. معنای اصلی این کلمه هم چنان که راغب در (مفردات القرآن) گفته است: (قرار گرفتن چیزی در کنار چیزی دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد) یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متصل باشند که هیچ چیزی دیگر در میان آن ها نباشد، مادة (ولی) استعمال می شود. به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدّی امر، و تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است، چون در همة این ها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد. این لفظ، هم در مورد امور مادی و جسمانی استعمال شده است و هم در مورد امور معنوی و مجرد، ولی مسلّماً در ابتداء در مورد امور مادی استعمال شده است و از راه تشبیه معقول به محسوس و یا از راه تجرید معنای محسوس از خصوصیت مادی و حسّی خودش در مورد معنویات هم استعمال شده است زیرا توجه انسان به محسوسات چه از نظر یک فرد در طول عمر خودش و چه از نظر جامعة بشری در طول تاریخش، قبل از تفکّر او در معقولات است، بشر پس از درک معانی و مفاهیم حسّی تدریجاً به معانی و مفاهیم معنوی رسیده است. و نیز راغب راجع به خصوص کلمة (ولایت) از نظر موارد استعمال می گوید: (ولایت به کسر (واو) به معنی نصرت است و اما ولایت به فتح (واو) به معنای تصدّی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدّی و صاحب اختیاری است) و هم چنین راجع به کلمة (ولی) و کلمة (مولی) می گوید: (این دو کلمه نیز به همان معنا است، چیزی که هست گاهی مفهوم اسم فاعلی دارد و گاهی مفهوم اسم مفعولی). در قرآن سخن از (ولاء) و (موالات) و (تولی) زیاد رفته است، در این کتاب بزرگ آسمانی مسایلی تحت این عنوان مطرح است آنچه مجموعاً از تدبّر در این کتاب مقدّس به دست می آید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: مثبت و منفی و یا به عبارت دیگر (تولی و تبری) یعنی از طرفی مسلمانان مأموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند که همان تبری است و به طور جداگانه مورد بحث قرار خواهیم داد ان شاء اللّه. و از طرفی دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند که همان (تولی) است و بر دو قسم می شود: (ولاء و تولی) عام و (ولاء و تولی خاص) و ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرّف یا ولایت تکوینی که اکنون دربارة هر یک این ها به طور اجمال بحث می کنیم: (ولاء) و (تولی) عام یعنی اسلام خواسته است مسلمانان به صورت واحد مستقلّی زندگی کنند نظام مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعة اسلامی است بداند تا جامعة اسلامی قوی و نیرومند گردد. قرآن کریم می فرماید: (مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضی ولی بعضی دیگرند، به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند)[1] مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیک اند و حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه مندند و لذا امر به معروف و نهی از منکر می کنند و این دو عمل ناشی از (وداد) ایمانی است. (ولاء و تولی خاص): ولاء خاص ولاء اهل بیت علیهم السلام است، در اینکه پیغمبر اکرم مسلمانان را به نوعی ولاء نسبت به خاندان خود خوانده است و توصیه فرموده که جای بحث نیست، یعنی حتی علمای اهل تسنّن در آن بحثی ندارند، آیة ذوی القربی (قل لا اسئلکم علیه اجراً)[2] ولاء خاص را بیان می کند و آنچه در حدیث معروف و مسلّم غدیر نیز آمده است که (من کنت مولاه فهذا علی مولا) خود بیان نوعی از ولاء است و نیز آیه شریفه (انما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)[3] این آیه به اتفاق شیعه و سنی دربارة علی علیه السلام نازل شده است و مفاد آیه بر خلاف تصوّر بعضی از علماء اهل سنت ولاء خاص است. و اما اقسام (ولاء خاص): 1 ولاء محبّت یا ولاء قرابت ولاء محبت یا ولاء قرابت به این معنا است که اهل البیت ذوی القربای پیغمبر اکرم اند و مردم توصیه شده اند که به آن ها به طور خاص، زایده بر آنچه ولاء اثباتی عدم اقتضاء می کند، محبّت بورزند و آن ها را دوست بدارند، این مطلب در آیات قرآن آمده و روایاتی از طرف شیعه و سنی بر آن دلالت دارد. 2 ولاء امامت ولاء امامت و پیشوایی و به عبارت دیگر مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از او پیروی کنند و او را الگوی اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند و به عبارت دیگر زعامت دینی چنین مقامی متلزم عصمت است و چنین کسی قول و عملش حجت است برای دیگران و این همان منصبی است که قرآن کریم دربارة پیغمبر اکرم می فرماید: (لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة...)[4] برای شما در رفتار فرستادة خدا پیروی ای نیکو است. برای آنانکه امیدوار به خدا و روز دیگرند. و این مقام پس از پیغمبر به ائمه طاهرین رسید چنانچه بر اساس روایتی که اکثر علماء اهل سنت قریب به سی نفر از صحابه پیغمبر نقل کرده اند که فرمود: (من در میان شما دو چیز ارزنده باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را...)[5] 3 ولاء زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماع نیازمند به رهبر است، آن کس که باید زعام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدّرات مردم است (ولی امر مسلمین) است، پیغمبر اکرم در زمان حیات خودش ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیر قابل انکار است به اهلبیت رسیده است. آیة کریمة (اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)[6] اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانی را که ادارة کار شما به دست آن ها است. و هم چنین آیات اول سورة مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیة (انما ولیکم اللّه...) و عموم آیة (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) ناظر بر چنین ولایتی است. 4 ولاء تصرّف ولاء تصرّف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است و نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است. ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در انسان و کمالاتی که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است و از طرف دیگر مربوط است به رابطة این موجود با خدا و مقصود از ولایت تکوینی اینست که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیّت به مقام قرب الهی نایل می گردد و اثر وصول به مقام قرب البته در مراحل عالی آن اینست که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویان، مسلط بر ضمایر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود و زمین هیچگاه از ولیّی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست. ولایت به این معنا غیر از نبوت و غیر از خلافت و غیر از وصایت و غیر از امامت به معنای مرجعیت در احکام دینی است. ب) تبری و یا به عبارت دیگر (ولاء منفی): قرآن کریم مسلمانان را از این که دوستی و سرپرستی غیر مسلمانان را بپذیرند سخت برخورد داشته است و معنی اینکه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنا که مسلمان عملاً عنصر پیکر غیر مسلمان و جامعه آن ها قرار گیرد و یا به این مشکل درآید که عضویت اش در پیکر جامعة اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود. البته منافاتی نیست میان اینکه مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء او را نپذیرد یعنی او را عنصر پیکری جامعه اسلامی که خود جزیی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار نماید، همچنانکه منافاتی نیست میان (تبری و یا ولاء منفی) و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن، لازمة بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همة انسان ها علاقه مند باشد، به همین دلیل هر مسلمانی علاقه مند است که همة انسان های دیگر مسلمان باشند و هدایت یابند، اما وقتی که این توفیق حاصل نشد دیگران را که چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته اند کرد و اجازه داد که مرزها در هم بریزد و این همان تبری و ولاء منفی است. اسلام در مورد یک جامعة فاسد و اصلاح نشده در آن کفر و نادانی حکومت می کند از طرفی دستور جهاد می دهد تا ریشة فساد را برکند (آنان را بکشید تا فتنه از میان برود)[7] و از طرفی دستور احتیاط و اجتناب و تبری می دهد که مردم روی دلشان را به روی آنان باز نکنند تا جامعه و بشریت سالم بماند و این با بشر دوستی هیچ منافاتی ندارد. والسلام علیکم مطالب این مقاله با اندک تصرف از کتاب و اثر ارزشمند (ولاءها و ولایت ها) علامه شهید مطهری یادداشت شده است. برای مطالعه و آگاهی بیشتر به این کتاب شریف و نیز کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام استاد مطهری مراجعه نمایید. پی نوشتها: [1] . سوره توبه، آیه 71. [2] . سوره شوری، آیه 23. [3] . سوره مائده، آیه 55. [4] . احزاب، آیه 21. [5] . بحارالانوار، ج 2، ص 100؛ مناقب امیر المؤمنین محمد بن سلیمان الکوفی، ص 105. [6] . سوره نساء، آیه 59. [7] . سوره بقره، آیه 193. منبع: اندیشه قم
منظور از تولی و تبری که در حدیث غدیر به آن اشاره شده (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) چیست؟ به طور کامل؟
از آن جا که سئوال مورد نظر دو بخش دارد ناگزیریم به هر بخش به طور جداگانه پاسخ بدهیم و پاسخ هر بخش تفصیل و توضیح بخش دیگر نیز خواهد بود چون هر تولّی قهراً ملازم با نحوی تبری بوده و به تعبیر علامة بزرگوار شهید مطهری قدس سرّه (ولاء مثبت ولاء منفی) است و هر ولاء مثبت لزوماً ولاء منفی را به دنبال دارد.
الف) واژة ولاء:
ولاء، ولایت (به فتح واو) و ولایت (به کسر واو) ولی ، مولی، اولی و امثال این ها همه از مادة (ولی) اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است، می گویند (124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است. معنای اصلی این کلمه هم چنان که راغب در (مفردات القرآن) گفته است: (قرار گرفتن چیزی در کنار چیزی دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد) یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متصل باشند که هیچ چیزی دیگر در میان آن ها نباشد، مادة (ولی) استعمال می شود. به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدّی امر، و تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است، چون در همة این ها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.
این لفظ، هم در مورد امور مادی و جسمانی استعمال شده است و هم در مورد امور معنوی و مجرد، ولی مسلّماً در ابتداء در مورد امور مادی استعمال شده است و از راه تشبیه معقول به محسوس و یا از راه تجرید معنای محسوس از خصوصیت مادی و حسّی خودش در مورد معنویات هم استعمال شده است زیرا توجه انسان به محسوسات چه از نظر یک فرد در طول عمر خودش و چه از نظر جامعة بشری در طول تاریخش، قبل از تفکّر او در معقولات است، بشر پس از درک معانی و مفاهیم حسّی تدریجاً به معانی و مفاهیم معنوی رسیده است. و نیز راغب راجع به خصوص کلمة (ولایت) از نظر موارد استعمال می گوید: (ولایت به کسر (واو) به معنی نصرت است و اما ولایت به فتح (واو) به معنای تصدّی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدّی و صاحب اختیاری است) و هم چنین راجع به کلمة (ولی) و کلمة (مولی) می گوید: (این دو کلمه نیز به همان معنا است، چیزی که هست گاهی مفهوم اسم فاعلی دارد و گاهی مفهوم اسم مفعولی).
در قرآن سخن از (ولاء) و (موالات) و (تولی) زیاد رفته است، در این کتاب بزرگ آسمانی مسایلی تحت این عنوان مطرح است آنچه مجموعاً از تدبّر در این کتاب مقدّس به دست می آید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: مثبت و منفی و یا به عبارت دیگر (تولی و تبری) یعنی از طرفی مسلمانان مأموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند که همان تبری است و به طور جداگانه مورد بحث قرار خواهیم داد ان شاء اللّه. و از طرفی دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند که همان (تولی) است و بر دو قسم می شود: (ولاء و تولی) عام و (ولاء و تولی خاص) و ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرّف یا ولایت تکوینی که اکنون دربارة هر یک این ها به طور اجمال بحث می کنیم: (ولاء) و (تولی) عام یعنی اسلام خواسته است مسلمانان به صورت واحد مستقلّی زندگی کنند نظام مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعة اسلامی است بداند تا جامعة اسلامی قوی و نیرومند گردد. قرآن کریم می فرماید: (مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضی ولی بعضی دیگرند، به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند)[1] مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیک اند و حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه مندند و لذا امر به معروف و نهی از منکر می کنند و این دو عمل ناشی از (وداد) ایمانی است.
(ولاء و تولی خاص): ولاء خاص ولاء اهل بیت علیهم السلام است، در اینکه پیغمبر اکرم مسلمانان را به نوعی ولاء نسبت به خاندان خود خوانده است و توصیه فرموده که جای بحث نیست، یعنی حتی علمای اهل تسنّن در آن بحثی ندارند، آیة ذوی القربی (قل لا اسئلکم علیه اجراً)[2] ولاء خاص را بیان می کند و آنچه در حدیث معروف و مسلّم غدیر نیز آمده است که (من کنت مولاه فهذا علی مولا) خود بیان نوعی از ولاء است و نیز آیه شریفه (انما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)[3] این آیه به اتفاق شیعه و سنی دربارة علی علیه السلام نازل شده است و مفاد آیه بر خلاف تصوّر بعضی از علماء اهل سنت ولاء خاص است. و اما اقسام (ولاء خاص):
1 ولاء محبّت یا ولاء قرابت
ولاء محبت یا ولاء قرابت به این معنا است که اهل البیت ذوی القربای پیغمبر اکرم اند و مردم توصیه شده اند که به آن ها به طور خاص، زایده بر آنچه ولاء اثباتی عدم اقتضاء می کند، محبّت بورزند و آن ها را دوست بدارند، این مطلب در آیات قرآن آمده و روایاتی از طرف شیعه و سنی بر آن دلالت دارد.
2 ولاء امامت
ولاء امامت و پیشوایی و به عبارت دیگر مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از او پیروی کنند و او را الگوی اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند و به عبارت دیگر زعامت دینی چنین مقامی متلزم عصمت است و چنین کسی قول و عملش حجت است برای دیگران و این همان منصبی است که قرآن کریم دربارة پیغمبر اکرم می فرماید: (لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة...)[4] برای شما در رفتار فرستادة خدا پیروی ای نیکو است. برای آنانکه امیدوار به خدا و روز دیگرند. و این مقام پس از پیغمبر به ائمه طاهرین رسید چنانچه بر اساس روایتی که اکثر علماء اهل سنت قریب به سی نفر از صحابه پیغمبر نقل کرده اند که فرمود: (من در میان شما دو چیز ارزنده باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را...)[5]
3 ولاء زعامت
یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماع نیازمند به رهبر است، آن کس که باید زعام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدّرات مردم است (ولی امر مسلمین) است، پیغمبر اکرم در زمان حیات خودش ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیر قابل انکار است به اهلبیت رسیده است. آیة کریمة (اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)[6] اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانی را که ادارة کار شما به دست آن ها است. و هم چنین آیات اول سورة مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیة (انما ولیکم اللّه...) و عموم آیة (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) ناظر بر چنین ولایتی است.
4 ولاء تصرّف
ولاء تصرّف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است و نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است. ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در انسان و کمالاتی که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است و از طرف دیگر مربوط است به رابطة این موجود با خدا و مقصود از ولایت تکوینی اینست که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیّت به مقام قرب الهی نایل می گردد و اثر وصول به مقام قرب البته در مراحل عالی آن اینست که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویان، مسلط بر ضمایر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود و زمین هیچگاه از ولیّی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست. ولایت به این معنا غیر از نبوت و غیر از خلافت و غیر از وصایت و غیر از امامت به معنای مرجعیت در احکام دینی است.
ب) تبری و یا به عبارت دیگر (ولاء منفی):
قرآن کریم مسلمانان را از این که دوستی و سرپرستی غیر مسلمانان را بپذیرند سخت برخورد داشته است و معنی اینکه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنا که مسلمان عملاً عنصر پیکر غیر مسلمان و جامعه آن ها قرار گیرد و یا به این مشکل درآید که عضویت اش در پیکر جامعة اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود. البته منافاتی نیست میان اینکه مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء او را نپذیرد یعنی او را عنصر پیکری جامعه اسلامی که خود جزیی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار نماید، همچنانکه منافاتی نیست میان (تبری و یا ولاء منفی) و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن، لازمة بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همة انسان ها علاقه مند باشد، به همین دلیل هر مسلمانی علاقه مند است که همة انسان های دیگر مسلمان باشند و هدایت یابند، اما وقتی که این توفیق حاصل نشد دیگران را که چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته اند کرد و اجازه داد که مرزها در هم بریزد و این همان تبری و ولاء منفی است. اسلام در مورد یک جامعة فاسد و اصلاح نشده در آن کفر و نادانی حکومت می کند از طرفی دستور جهاد می دهد تا ریشة فساد را برکند (آنان را بکشید تا فتنه از میان برود)[7] و از طرفی دستور احتیاط و اجتناب و تبری می دهد که مردم روی دلشان را به روی آنان باز نکنند تا جامعه و بشریت سالم بماند و این با بشر دوستی هیچ منافاتی ندارد. والسلام علیکم
مطالب این مقاله با اندک تصرف از کتاب و اثر ارزشمند (ولاءها و ولایت ها) علامه شهید مطهری یادداشت شده است. برای مطالعه و آگاهی بیشتر به این کتاب شریف و نیز کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام استاد مطهری مراجعه نمایید.
پی نوشتها:
[1] . سوره توبه، آیه 71.
[2] . سوره شوری، آیه 23.
[3] . سوره مائده، آیه 55.
[4] . احزاب، آیه 21.
[5] . بحارالانوار، ج 2، ص 100؛ مناقب امیر المؤمنین محمد بن سلیمان الکوفی، ص 105.
[6] . سوره نساء، آیه 59.
[7] . سوره بقره، آیه 193.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] منظور از تولی و تبری که در حدیث غدیر به آن اشاره شده (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) چیست؟ به طور کامل؟
- [سایر] معنای وال من والاه و عاد من عاداه چیست؟
- [سایر] تولی و تبری جزء اسلام هست یا نیست؟ (عبس) و (تولی) منظور پیامبر(ص) بوده یا خیر؟ چرا اختلاف هست؟
- [سایر] در آیه شریفه (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی)، منظور از نخستین چیست؟ آیا دو تا قوم عاد داشتیم؟
- [سایر] آیا در خطبه شریف غدیر به امام زمان علیه السلام هم اشاره شده است؟
- [سایر] منظور از عبارت (واعلم کل ابیض و اسود) در خطبه غدیر چیست؟
- [سایر] منظور از عبارت (واعلم کل ابیض و اسود) در خطبه غدیر چیست؟
- [سایر] در صورت امکان متن کامل خطبه پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر خم را بیان کنید. و آنحضرت به چند آیه از آیات قرآن در خطبه غدیر اشاره نمود؟
- [سایر] باسمه تعالی با سلام و عرص خسته نباشید. در سوره اعراف آیه صد و چهل و پنج اشاره شده که ای موسی قوم خود را دستور که نیکوتر (یا نیکوترین) مطالب الواح (شاید تورات) را اخذ کنند. الف) منظور از مطلب احسن چیست ؟ مگر مطلبی بر مطلب دیگر احسن است ؟ مگر کلش از یک نور هدایت الهی نیامده است ؟ آیا این همان موضوعی که میگویند ما باید از کتب پیامبران قبلی احسن آنرا انتخاب کنیم و از قرآن کلش را ؟ ب) منظور از این الواح چیست ؟ اگر تورات است چرا اشاره به خود اسم تورات نشده و حتی در آیه صدو پنجاه آن نیز دوباره اشاره بر الواح شده است. دلیل تاکید بر این الواح بجای تورات چیست ؟ با تشکر
- [سایر] با سلام من در یکی از سایت ها مطلب زیر را راجع به غدیر از دیدگاه اهل سنت خواندم، اگر ممکن است این مطلب را توضیح دهید. دکتر محمد جواد مشکور که یکی از محققان اهلتشیع است، مینویسد: در اواخر ذیالقعده سال دهم هجری، پیامبر خدا (ص) با تعداد زیادی از یارانش برای ادای فریضه حج به مکه رفتند، حضرت علی (ع) که در این زمان از یک مأموریت جنگی از یمن برگشته بود، شخصی را به جای خود بر لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست، لشکریانی که از یمن آمده بودند، غیبت او را مغتنم شمرده از مال غنیمت، مقداری لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج حضرت علی بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید، برآشفت و به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامهها را پوشیدهاند؟ وی عرض کرد: من این جامهها را برآنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند، حضرت علی (ع) دستور داد تا جامهها را از تن بیرون کنند، لشکریان از حضرت علی سخت رنجیدند و شکایت پیش رسول خدا بردند، پیامبر برای فرونشاندن این فتنه برخاست و خطبهای ایراد فرموده، در آن میان فرمود: (ای مردم از علی شکوه نکنید، به خدا قسم وی در امری که مربوط به خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آن است که بتوان از او گله کرد. پس از ادای مراسم حج، رسول خدا (ص) با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت. در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در راه، به آبگیری بنام "غدیرخم" که نزدیک محلی بنام "جحفه" بود رسید، مسلمانان در آن جا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسایند.... سپس پیامبر، خطبهای ایراد فرمودند و بعد از خطبه در حق حضرت علی فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه). همه عامه و خاصه (سنی و شیعه) این حدیث را نقل کردهاند، منتها محدثان عامه، آن را مربوط به نارضایتی لشکریان علی از او میدانند و محدثان شیعه، مربوط به جانشینی او. [تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی] همچنین ابوالفتوح رازی از علمای اهلتشیع، علت نارضایتی بعضی از صحابه با حضرت علی را بیان کرده و مینویسد: ایشان - عدهای از حاضران در حجة الوداع - شکایت حضرت علی را با رسول خدا (ص) کردند از آنچه در دلشان بود. رسولالله (ص) فرمودند: علی صواب کرده. و چون آنان از کینه و بد دلی نسبت به علی خودداری نکردند، رسولالله به خبر آمده و طی خطبهای فرمودند: (ارفعوا السنتکم عن علی، فإنه خشن فی ذات الله غیر مداهن فی دینه). (زبانتان را از علی کوتاه کنید که او مرد درشتی است در ایمان به ذات خدا و در دین خدا مداهنه نمیکند)، مردمان چون خشم رسولالله و مبالغه او بدیدند، زبان کوتاه کردند، چون رسول خدا حج بگذارد و برگشت، در راه به جایی رسید آن را "غدیرخم" گویند، خطبهای بلیغ برای مردم خواند و تمام احکام خدا را که قبلا به مردم رسانیده بود، دوباره بازگو کرد و در آخر خطبه، حدیث (من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه) برای رفع کدورت و غرض ایجاد محبت او در قلب مسلمانان بیان فرمود. (تفسیر ابوالفتوح، سوره مائده، ص191).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] غسلهای مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است و از آن جمله است: 1 غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر، و بهتر است نزدیک ظهر به جا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است که بدون نیت ادا و قضا تا عصر جمعه به جا آورد، و اگر در روز جمعه غسل نکند از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به جا آورد. و قضای آن در شب شنبه بنابر احتیاط صحیح نیست و کسی که می ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند می تواند روز پنجشنبه غسل را انجام دهد، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْنِی مِنَ التّوّابینَ وَاجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ). 2 غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهای طاق مثل شب سوم و پنجم و هفتم، ولی از شب بیست و یکم مستحب است همه شب غسل کند، و برای غسل شب اول، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم، بیست و پنجم، بیست و هفتم و بیست و نهم بیشتر سفارش شده است. و وقت غسل شبهای ماه رمضان تمام شب است و بهتر است مقارن غروب آفتاب بجا آورده شود ولی از شب بیست و یکم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشا به جا آورد. و نیز مستحب است در شب بیست و سوم غیر از غسل اول شب، یک غسل هم در آخر شب انجام دهد. 3 غسل روز عید فطر و عید قربان، و وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پیش از نماز عید بجا آورد، و اگر از ظهر تا غروب بجا آورد، احتیاط آن است که به قصد رجاء انجام دهد. 4 غسل شب عید فطر، و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب بجا آورده شود. 5 غسل روز هشتم و نهم ذیحجّه، و در روز نهم بهتر است آن را نزدیک ظهر بجا آورد. 6 غسل روز اول و پانزدهم و بیست و هفتم و آخر ماه رجب. 7 غسل روز عید غدیر، و بهتر است قبل از ظهر آن را انجام دهد. 8 غسل روز بیست و چهارم ذیحجّه. 9 غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذی العقده را رجاءً انجام دهد. 10 غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا آمده است. 11 غسل زنی که برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال کرده است. 12 غسل کسی که در حال مستی خوابیده است. 13 غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میتی که غسل داده اند رسانده است. 14 غسل کسی که در وقتی که ماه و خورشید کاملاً گرفته است نماز آیات را عمداً نخوانده است. 15 غسل کسی که برای تماشای دار آویخته رفته و آن را دیده باشد ولی اگر اتفاقاً یا ازروی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلاً برای شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . غسل های مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است و از آن جمله است: 1. غسل جمعه؛ و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزدیک ظهر به جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است که بدون نیت ادا و قضا تا غروب جمعه به جا آورد و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به جا آورد، و کسی که می ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند می تواند روز پنجشنبه غسل کند و یا در شب جمعه رجاءاً غسل را انجام دهد و مستحب است در موقع غسل جمعه بگوید: أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه وَرَسوُلُه. اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْنی مِنَ التَّوَّابینَ وَاجْعِلْنی مِنَ الْمُتَطَهِّرین 2. غسل شب اول ماه رمضان و تمام شب های طاق، مثل شب سوم و پنجم و هفتم، ولی از شب بیست و یکم مستحب است همه شب غسل کند و برای غسل شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و بیست و پنجم و بیست و هفتم و بیست و نهم، بیشتر سفارش شده است و وقت غسل شب های ماه رمضان تمام شب است و بهتر است مقارن غروب، یا کمی پیش از غروب به جا آورده شود، ولی از شب بیست و یکم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشا به جا آورد و نیز مستحب است در شب بیست و سوم غیر از غسل اول شب، یک غسل هم در آخر شب انجام دهد. 3. غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و چون احتمال می رود که وقت آن تا غروب باشد اگر بعد از ظهر آن را به جا آورد احتیاط آن است که به قصد رجاء باشد. 4. غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب به جا آورده شود. 5. غسل روز هشتم و نهم ذیحجه و در روز نهم بهتر است آن را نزدیک ظهر به جا آورد. 6. غسل روز اول و پانزدهم و بیست و هفتم و آخر ماه رجب. 7. غسل روز عید غدیر و بهتر است پیش از ظهر آن را انجام دهند. 8. غسل روز بیست و چهارم ذیحجه. 9. غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذیقعده. 10. غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا آمده و وقت آن بعد از تولد است تا دو سه روزکه بگویند تازه به دنیا آمده و اگر تأخیر شد رجاءاً غسل بدهند. 11. غسل زنی که برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال کرده است. 12. غسل کسی که در حال مستی خوابیده. 13. غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میتی که غسل داده اند رسانده. 14. غسل کسی که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمداً نخوانده در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد بلکه احتیاط ترک نکردن این غسل است چنان چه احتیاط آن است که به قصد ما فی الذمه به جا آورد از جهت تأخیر نماز یا از جهت به جا آوردن قضای نماز. 15. غسل کسی که برای تماشای دار آویخته، رفته و آن را دیده باشد ولی اگر اتفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلاً برای شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست.
- [آیت الله اردبیلی] غسلهای مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است که برخی از آنان در ذیل و در مسأله بعدی میآید: الف غسل جمعه؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است و بهتر است نزدیک ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است که بدون نیّت ادا و قضا تا غروب جمعه آن را بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد و کسی که میترسد در روز جمعه آب پیدا نکند، میتواند روز پنجشنبه و یا شب جمعه غسل را بجا آورد و مستحب است انسان در هنگام غسل جمعه بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی مِنَ التَّوّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ المُتَطَهِّرینَ). ب غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهای (فرد) آن؛ مثل شب سوم، پنجم و هفتم، ولی از شب بیست و یکم مستحب است همه شبها غسل کند و برای غسل شبهای پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم، بیست و پنجم، بیست و هفتم و بیست و نهم، بیشتر سفارش شده است و وقت غسل شبهای ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است غسل مقارن غروب آفتاب بجا آورده شود، ولی از شب بیست و یکم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشاء بجا آورد و نیز مستحب است در شب بیست و سوم غیر از غسل اوّل شب، یک غسل نیز در آخر شب انجام دهد. ج غسل روز عید فطر و عید قربان؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر است و بهتر است آن را پیش از نماز عید بجا آورد و اگر بخواهد آن را از ظهر تا غروب بجا آورد، احتیاط آن است که به قصد رجاء (یعنی به امید این که مطلوب خداوند باشد) انجام دهد. د غسل شب عید فطر؛ و وقت آن از اوّل مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در اوّل شب بجا آورده شود. ه غسل روزهای هشتم و نهم ذیحَجّه که وقت آن تمام روز میباشد؛ و در روز نهم، بهتر است آن را نزدیک ظهر بجا آورد. و غسل روز اوّل، پانزدهم، بیست و هفتم و آخر ماه رجب. ز غسل روز عید غدیر؛ و بهتر است آن را قبل از ظهر انجام دهد. ح غسل روز مباهله که بنا بر اقوی بیست و چهارم ذیحَجّه است. ط غسل شب پانزدهم شعبان، روز عید نوروز، نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذیقعده (دحو الارض)؛ و روز پانزدهم شعبان نیز میتواند به قصد رجاء غسل نماید. ی غسل دادن نوزادی که تازه به دنیا آمده. ک غسل زنی که برای غیر شوهر خود بوی خوش استعمال کرده است. ل غسل کسی که در حال مستی خوابیده. م غسل کسی که جایی از بدن خود را به بدن میّتی که غسل دادهاند رسانده است. ن غسل کسی که برای تماشای به دار آویخته رفته و آن را دیده باشد، ولی اگر اتفاقا یا از روی ناچاری نگاهش به او بیفتد یا مثلاً برای ادای شهادت رفته باشد، غسل مستحب نیست. س غسل احرام و آن غسلی است که پیش از احرام در میقات انجام میدهند و این غسل برای زن حائض و نفساء نیز مستحب است.