شرح پرسش: با توجه به ماجرای عبدالله بن جحش و یارانش در سریه نخله که به دستور پیغمبر مخفیانه عازم مسیر حرکت کاروان تجاری قریش شدند، چند سؤال مطرح می شود: چرا حضرت رسول پس از نزول آیه 217 سوره بقره مبنی بر تاکید بر حرمت جنگ در ماه رجب با آنها برخورد نکردند؟ چرا حضرت قبل از حرکت آنان تکلیف آنها را در هنگام رویارویی با مشرکین در ماه حرام مشخص نکردند؟ از آنجا که مسیر حرکت حدود 23 روز راه بوده این مطلب که آنان ممکن است در ماه حرام با مشرکین برخورد کنند قابل پیش بینی بوده است پس چرا این امور از جانب پیامبر صورت نگرفته است؟ پاسخ: سریه هایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به راه انداخت عبارت بود از دسته هایی گشتی که به فرماندهی برخی از اصحاب انجام می شد، تا از تحرکات نظامی دشمن دیده بانی شود، و اوضاع و فعالیت های نظامی و تجاری آنان، برای مسلمانان پوشیده نباشد، در حقیقت این مأموریت های نظامی چریکی، روش های تاکتیکی و مانورمانند بود تا از هر گونه تهاجم احتمالی دشمن پیش گیری نمایند این سریه نیز از شمار همین تاکتیک های نظامی بود. مشخصات کامل سریه: سال وقوع: سال دوم هجرت اول ماه رجب.[1] عده سپاهیان هشت الی یازده نفر از مهاجرین؛ فرمانده: عبدالله جحش پسر عمه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مأموریت و مقصد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسیر بازگشت از بدر، اول به آنها مأموریت داد تا دو روز راه بپیمایند و آن نامه را که پیامبر راجع به مأموریتشان نوشته بود بخوانند، پس از آنکه عبدالله از محتوای فرمان و مأموریت آگاه شد، دستور داشت هیچ یک از همراهان را مجبور به شرکت در آن مأموریت نکند.[2] عبدالله پس از دو روز راه نامه را گشود و چنین فرمان یافت، هر گاه در نامه نگریستی همچنان رهسپار شو تا در نخله (میان مکه و طائف) فرود آیی، آنجا در کمین قریش باش و اخبارشان را برای ما جستجو کن، عبدالله موضوع را به همراهان اعلام کرد و گفت هر کسی با رغبت و میل آرزوی شهادت دارد با من همراه شود و در این مأموریت شرکت کند. هیچ یک از همراهان تخلف نورزیدند جز دو نفر سعد بن ابی وقاص و عقبة بن غزوان که شتر خود را گم کرده بودند و برای یافتن، از کاروان جا ماندند، در هر صورت عبدالله بن جحش و همراهان پس از مواجه شدن با کاروان تجاری قریش بر آنان یورش برده و پس از درگیری و تیراندازی یکی از کاروانیان قریش را کشتند و دو نفر اسیر گرفتند و نفر چهارم متواری شد.[3] و اموال آنها را به مدینه آوردند و خمس آن را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمودند و بقیه را تقسیم کردند. رسول خدا پس از اطلاع از کار آنها بر آنان عتاب کرد و ناراحت شد و فرمود، چرا از فرمان من تخطی کردید من در ماه حرام دستور جنگ نداده بودم، اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز از این داستان دلگیر شدند و به عبدالله و همراهانش اعتراض کردند، قریش نیز به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعتراض کرد و گفتند حرمت ماه حرام را شکستید، پیامبر به غنایم و اموالی که رسیده بود دست نزدند ، تا این که آیات 217 و 218 سوره بقره نازل شد و قریش را مقصر اصلی این درگیری دانست و عبدالله و یارانش را اهل هجرت و ایمان و مطیع خداوند دانست، و خطای آنان را (که در ماه حرام به قتل اقدام کرده بودند) قابل بخشش دانست.[4] خداوند در این آیات خطاب به قریش فرمود، شما اهل مکه و حرم امن الهی را از سرزمینشان بیرون کردید و در خانه الهی فتنه به پا داشتید و فتنه در ماه حرام که شما مرتکب شده و آنان را آواره کردید (منظور پیامبر و مهاجران مدینه است) خطای شما از خطای آنان بزرگتر است، خطای آنان قابل بخشش و اغماض است و این مربوط به خداوند است. بر این اساس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تکلیف آنها و مأموریت آنها را مشخص کرده بود، چون پیش از این، جنگ بدر اول واقع شد و جریان آن این بود که فردی از قریش به مدینه هجوم آورده و اموال بعضی از اهالی مدینه را غارت کرد، پیامبر در تعقیب او تا بدر رفت امّا بر وی دست نیافت و او اموال مردم مدینه را با خود برد، در برگشت از این غزوه که به بدر اول معروف است پیامبر برای تکرار نشدن این جریان و مصون ماندن از هجوم دوباره مشرکان مکه به مدینه و غارت کردن اموال مردم، به این افراد مأموریت داد تا از اوضاع منطقه و تحرکات بعدی دشمنان گزارش بیاورند و دیده بانی کنند، برای پیش گیری از درگیری نیز نامه نوشته و به دست فرمانده که ابن جحش بود دادند.[5] امّا آنان بدون توجه به محتوای نامه که به درگیری دستور نداده بود؛ با آنان درگیر شدند لذا پیامبر پس از اطلاع از درگیری از قبول غنایم امتناع کرد تا این که آیه نازل شد و حقانیت مسلمانان را ثابت کرد و پس از آن بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کار آنها را پذیرفت در هر صورت پیامبر در این امور از پیش بینی استفاده نمی کرد و گرنه هیچ نیازی به ارسال گروه شناسایی نبود و پیامبر می توانست همه امور را بر اساس تکیه بر پیش بینی که مد نظر شماست انجام بدهد امّا در جریان رسالت حضرت می بینیم که همه امور عادی و بر اساس مدیریت پیامبر و گاهی با حمایت ملائکه الهی و وحی انجام گرفت،[6] علاوه بر این در نهایت کار آنان مورد تأیید خداوند واقع شد و هیچ ایرادی بر آن وارد نیست، چون بر اساس آیات قرآن مسبب اصلی این قضایا مشرکین مکه بودند به دو دلیل: 1. مسلمانان را از خانه های شان در مکه بیرون کردند که خداوند این عمل را که فتنه سازی بدتر از قتل و جنگ دانسته.[7] 2. به مدینه هجوم آورده و اموال مردم را غارت می کردند و پیامبر در تعقیب آنها رفت.[8] لذا خداوند خطاب به پیامبر می فرمایند: آنان از شما دست بردار نیستند تا شما از دین خود دست برداشته و دوباره به شرک برگردید.[9] لذا خداوند به علل اصلی پیدایش جرم و جنگ نیز توجه دارد از اینروی باید در پیدایش فتنه ها به ریشه های اصلی آن نیز که از نظر خداوند جرم و گناه بزرگ است پرداخت و توجه نمود. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی. 2 سیره رسول خدا، رسول جعفریان. پی نوشتها: [1]. بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417ق) ج1، ص200 328؛ ابن عبدالله، الاستیعاب، بیروت، دارالجیل، 1412ق، ص43. [2]. طبری، تاریخ، ترجمه پاینده، تهران، اساطیر، 1375ش، ج3،ص938. [3]. طبری، همان،ج3، ص939، یعقوبی، تاریخ، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص69. [4]. یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل... . [5]. یعقوبی، تاریخ، ترجمه آیتی، تهران، علمی فرهنگی، چاپ ششم، 1371ش، ج1، ص432 در متن نامه پیامبر مکتوب فرموده بود در این مأموریت گروه عبدالله تنها اخبار تحرکات آنان را برای پیامبر گزارش می دادند و شخص عبدالله مأمور به اجرای این دستور بود، امّا آنان تحریک شده و خود سرانه درگیر شدند. [6]. فصلت / 30 انفال / 9. [7]. بقره / 217؛ ترجمه: مشرکان تا توان داشته باشند از شما دست بردار نیستند تا شما را از دین تان برگردانند و مرتد شوید و هر کس مرتد باشد از کافران است. [8]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407ق، ج3، ص242. [9]. بقره / 217. منبع: اندیشه قم
ماجرای عبدالله بن جحش و یارانش در سریه نخله که به دستور پیغمبر مخفیانه عازم مسیر حرکت کاروان تجاری قریش شدند،چیست؟
شرح پرسش:
با توجه به ماجرای عبدالله بن جحش و یارانش در سریه نخله که به دستور پیغمبر مخفیانه عازم مسیر حرکت کاروان تجاری قریش شدند، چند سؤال مطرح می شود: چرا حضرت رسول پس از نزول آیه 217 سوره بقره مبنی بر تاکید بر حرمت جنگ در ماه رجب با آنها برخورد نکردند؟ چرا حضرت قبل از حرکت آنان تکلیف آنها را در هنگام رویارویی با مشرکین در ماه حرام مشخص نکردند؟ از آنجا که مسیر حرکت حدود 23 روز راه بوده این مطلب که آنان ممکن است در ماه حرام با مشرکین برخورد کنند قابل پیش بینی بوده است پس چرا این امور از جانب پیامبر صورت نگرفته است؟
پاسخ:
سریه هایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به راه انداخت عبارت بود از دسته هایی گشتی که به فرماندهی برخی از اصحاب انجام می شد، تا از تحرکات نظامی دشمن دیده بانی شود، و اوضاع و فعالیت های نظامی و تجاری آنان، برای مسلمانان پوشیده نباشد، در حقیقت این مأموریت های نظامی چریکی، روش های تاکتیکی و مانورمانند بود تا از هر گونه تهاجم احتمالی دشمن پیش گیری نمایند این سریه نیز از شمار همین تاکتیک های نظامی بود.
مشخصات کامل سریه: سال وقوع: سال دوم هجرت اول ماه رجب.[1]
عده سپاهیان هشت الی یازده نفر از مهاجرین؛ فرمانده: عبدالله جحش پسر عمه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مأموریت و مقصد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسیر بازگشت از بدر، اول به آنها مأموریت داد تا دو روز راه بپیمایند و آن نامه را که پیامبر راجع به مأموریتشان نوشته بود بخوانند، پس از آنکه عبدالله از محتوای فرمان و مأموریت آگاه شد، دستور داشت هیچ یک از همراهان را مجبور به شرکت در آن مأموریت نکند.[2]
عبدالله پس از دو روز راه نامه را گشود و چنین فرمان یافت، هر گاه در نامه نگریستی همچنان رهسپار شو تا در نخله (میان مکه و طائف) فرود آیی، آنجا در کمین قریش باش و اخبارشان را برای ما جستجو کن، عبدالله موضوع را به همراهان اعلام کرد و گفت هر کسی با رغبت و میل آرزوی شهادت دارد با من همراه شود و در این مأموریت شرکت کند. هیچ یک از همراهان تخلف نورزیدند جز دو نفر سعد بن ابی وقاص و عقبة بن غزوان که شتر خود را گم کرده بودند و برای یافتن، از کاروان جا ماندند، در هر صورت عبدالله بن جحش و همراهان پس از مواجه شدن با کاروان تجاری قریش بر آنان یورش برده و پس از درگیری و تیراندازی یکی از کاروانیان قریش را کشتند و دو نفر اسیر گرفتند و نفر چهارم متواری شد.[3]
و اموال آنها را به مدینه آوردند و خمس آن را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمودند و بقیه را تقسیم کردند. رسول خدا پس از اطلاع از کار آنها بر آنان عتاب کرد و ناراحت شد و فرمود، چرا از فرمان من تخطی کردید من در ماه حرام دستور جنگ نداده بودم، اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز از این داستان دلگیر شدند و به عبدالله و همراهانش اعتراض کردند، قریش نیز به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعتراض کرد و گفتند حرمت ماه حرام را شکستید، پیامبر به غنایم و اموالی که رسیده بود دست نزدند ، تا این که آیات 217 و 218 سوره بقره نازل شد و قریش را مقصر اصلی این درگیری دانست و عبدالله و یارانش را اهل هجرت و ایمان و مطیع خداوند دانست، و خطای آنان را (که در ماه حرام به قتل اقدام کرده بودند) قابل بخشش دانست.[4] خداوند در این آیات خطاب به قریش فرمود، شما اهل مکه و حرم امن الهی را از سرزمینشان بیرون کردید و در خانه الهی فتنه به پا داشتید و فتنه در ماه حرام که شما مرتکب شده و آنان را آواره کردید (منظور پیامبر و مهاجران مدینه است) خطای شما از خطای آنان بزرگتر است، خطای آنان قابل بخشش و اغماض است و این مربوط به خداوند است.
بر این اساس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تکلیف آنها و مأموریت آنها را مشخص کرده بود، چون پیش از این، جنگ بدر اول واقع شد و جریان آن این بود که فردی از قریش به مدینه هجوم آورده و اموال بعضی از اهالی مدینه را غارت کرد، پیامبر در تعقیب او تا بدر رفت امّا بر وی دست نیافت و او اموال مردم مدینه را با خود برد، در برگشت از این غزوه که به بدر اول معروف است پیامبر برای تکرار نشدن این جریان و مصون ماندن از هجوم دوباره مشرکان مکه به مدینه و غارت کردن اموال مردم، به این افراد مأموریت داد تا از اوضاع منطقه و تحرکات بعدی دشمنان گزارش بیاورند و دیده بانی کنند، برای پیش گیری از درگیری نیز نامه نوشته و به دست فرمانده که ابن جحش بود دادند.[5] امّا آنان بدون توجه به محتوای نامه که به درگیری دستور نداده بود؛ با آنان درگیر شدند لذا پیامبر پس از اطلاع از درگیری از قبول غنایم امتناع کرد تا این که آیه نازل شد و حقانیت مسلمانان را ثابت کرد و پس از آن بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کار آنها را پذیرفت در هر صورت پیامبر در این امور از پیش بینی استفاده نمی کرد و گرنه هیچ نیازی به ارسال گروه شناسایی نبود و پیامبر می توانست همه امور را بر اساس تکیه بر پیش بینی که مد نظر شماست انجام بدهد امّا در جریان رسالت حضرت می بینیم که همه امور عادی و بر اساس مدیریت پیامبر و گاهی با حمایت ملائکه الهی و وحی انجام گرفت،[6] علاوه بر این در نهایت کار آنان مورد تأیید خداوند واقع شد و هیچ ایرادی بر آن وارد نیست، چون بر اساس آیات قرآن مسبب اصلی این قضایا مشرکین مکه بودند به دو دلیل:
1. مسلمانان را از خانه های شان در مکه بیرون کردند که خداوند این عمل را که فتنه سازی بدتر از قتل و جنگ دانسته.[7]
2. به مدینه هجوم آورده و اموال مردم را غارت می کردند و پیامبر در تعقیب آنها رفت.[8]
لذا خداوند خطاب به پیامبر می فرمایند: آنان از شما دست بردار نیستند تا شما از دین خود دست برداشته و دوباره به شرک برگردید.[9]
لذا خداوند به علل اصلی پیدایش جرم و جنگ نیز توجه دارد از اینروی باید در پیدایش فتنه ها به ریشه های اصلی آن نیز که از نظر خداوند جرم و گناه بزرگ است پرداخت و توجه نمود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی.
2 سیره رسول خدا، رسول جعفریان.
پی نوشتها:
[1]. بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417ق) ج1، ص200 328؛ ابن عبدالله، الاستیعاب، بیروت، دارالجیل، 1412ق، ص43.
[2]. طبری، تاریخ، ترجمه پاینده، تهران، اساطیر، 1375ش، ج3،ص938.
[3]. طبری، همان،ج3، ص939، یعقوبی، تاریخ، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص69.
[4]. یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل... .
[5]. یعقوبی، تاریخ، ترجمه آیتی، تهران، علمی فرهنگی، چاپ ششم، 1371ش، ج1، ص432 در متن نامه پیامبر مکتوب فرموده بود در این مأموریت گروه عبدالله تنها اخبار تحرکات آنان را برای پیامبر گزارش می دادند و شخص عبدالله مأمور به اجرای این دستور بود، امّا آنان تحریک شده و خود سرانه درگیر شدند.
[6]. فصلت / 30 انفال / 9.
[7]. بقره / 217؛ ترجمه: مشرکان تا توان داشته باشند از شما دست بردار نیستند تا شما را از دین تان برگردانند و مرتد شوید و هر کس مرتد باشد از کافران است.
[8]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407ق، ج3، ص242.
[9]. بقره / 217.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] چرا پیامبر و یارانش می خواستند کاروان تجاری قریش را توقیف کنند؟
- [سایر] با سلام و تشکر از سایت مفید شما؛ امروز به فرد دانشمندی برخورد کردم که ایشان وجود حضرت علی اصغر را در ماجرای کربلا تکذیب مینمود و برای پاسخ خود استدلالهایی هم ارائه مینمود که اینجانب به دلیل کمبود اطلاعات پاسخی در جهت تأیید یا تکذیب و رد استدلال ایشان نداشتم. در ادامه دو سؤال داشتم. اولاً: آیا این موضوع به کل صحت دارد و اینکه چه شواهد و مستندات علمی در این زمینه وجود دارد؟ ثانیاً: همانگونه که در آموزههای دینی ما عنوان شده، حضرت علی اصغر در روز کربلا شش ماه سن داشتهاند؛ و همانگونه که در تاریخ ذکر شده، امام پس از خروج از مدینه 5 ماه در مکه بوده و سپس به سمت کربلا عازم شدند، با توجه به این دو مطلب میتوان استنباط نمود که حضرت علی اصغر در خارج از مدینه یا در میان راه متولد شده باشند. میخواستم بدانم که آیا مستنداتی در خصوص زمان و مکان تولد ایشان در دست هست یا خیر؟
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.