با عرض سلامعلم و دانش با تکامل انسان و گذشت زمان همواره سیر تکاملی و صعودی داشته و گردونه دانش بشر هرگز از حرکت و جنبش و ترقی باز نمی ماند. استفاده از تجارب گذشتگان و شکوفائی بیشتر استعدادها، برای بشر راهی جز رشد و حرکت و کمال در جهت علم و آگاهی و دانش باقی نگذاشته است و این از سنت های الهی و قوانین حاکم بر نظام هستی است و مشاهده و تجربه و وجدان همه انسانها بر این مطلب شاهد و گواه می باشد. آنچه مهم است استفاده و بهره وری عاقلانه و منطقی و منطبق بر معیارهای الهی و ارزش های اخلاقی از نعمت آگاهی و علم و دانش است. اگر علم و دانش در خدمت عقلانیت و خردورزی و خدامحوری و اخلاق باشد، ثمره آن بهبود وضع زندگی انسان ها و فراهم شدن زمینه سعادت و تکامل بهتر و سریعتر او می باشد و انسان با آگاهی از رمز و راز طبیعت و اسرار خلقت و مقایسه ناچیز بودن علم و آگاهی اش با رازهای ناگشوده عالم و بی کرانگی علم خداوند در برابر علم و قدرت خداوند و عظمت بی انتهای او بیشتر سر تواضع و خاکساری فرود می آورد و این آگاهی و دانش در خدمت پرورش اخلاق نیک و تهذیب نقس و پرورش انسان های با فضیلت و متعالی می گردد، ولی اگر علم و دانش در خدمت هوا و هوس و سلطه جوئی و قدرت طلبی انسان قرار گیرد، سد راه تکامل و تعالی و ترقی روحی و معنوی او می گردد و علم و دانشی که باید نور و روشنائی و رهگشا و زمینه ساز رشد و سعادت باشد، برای انسان مایه عذاب و آفت و بلا می گردد و روز به روز بر تکبر و زورگوئی و حق ستیزی و خود محوری او می افزاید.زمان ظهور امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد و نه تنها علم و دانش سیر صعودی و رو به جلو خود را طی می کند بلکه سرعت حرکت گردونه دانش بسیار زیادتر و بیشتر خواهد بود به گونه ای که با قبل از ظهور قابل مقایسه نمی باشد. در حدیثی از حضرت صادق -علیه السلام- در این باره آمده است: (العلم سبعه و عشرون حرفا، فجمیع ما جائت به الرسل حرفان، فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر حرفین، فاذا قام قائمنا -علیه السلام- اخرج الخمسه و العشرین حرفا، فبثها فی الناس و ضم الیها الحرفین، حتی یبثها سبعه و عشرین حرفا) یعنی علم و دانش بیست و هفت حرف دارد، همه علوم و دانشی که پیامبران برای بشر آورده اند دو حرف از آن است و مردم تا امروز جز این دو حرف را نمی دانند، ولی هنگامی که حضرت قائم -علیه السلام- قیام کند، بیست و پنج حرف باقیمانده را ظاهر می سازد و در بین مردم منتشر می سازد و آن دو حرف اول را نیز به آن می افزاید تا بیست و هفت حرف گردد.(سفینه البحار، ج2، ص227، ماده (علم))مفاد این حدیث شریف کنایه از این است که علم و دانش در زمان ظهور آن ولی خدا به اوج قله خود می رسد و همه اسرار و علوم بر بشر به برکت وجود آن سرور گشوده می گردد و انسان ها چنان به اوج علم و آگاهی می رسند که تا آن زمان در بین انسان ها بی سابقه و بی نظیر بوده است.ولی نکته مهم این است که چون در آن زمان با هدایت و ارشاد و ولایت، آن انسان کامل و آرزوی همه دل های مشتاق بشر به نهایت نیروی عقلانی و قوه خرد ورزی می رسد، چنانچه روایاتی بر این مطلب دلالت دارد، لذا علم و دانش و فن آوری و صنعت و اختراعات، در خدمت عقلانیت و نیروی خرد آنها قرار می گیرد و زمینه سعادت واقعی و بهره وری شایسته از علم و دانش فراهم می گردد و دانش و پیشرفت علمی به جای آن که اسیر دست نیروی شهوت و غضب و رذایل نفسانی انسان باشد تحت فرمان عقل و منطق قرار می گیرد و جایگاه مناسب و در خور خود را می یابد.در روایتی از حضرت باقر -علیه السلام- می خوانیم: (اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رئوس العباد، فجمع بها عقولهم و کملت احلامهم) یعنی هنگام قیام و ظهور حضرت مهدی -علیه السلام- خداوند، دست لطف و عنایتش را بر سر مردم می کشد و در نتیجه عقل های پراکنده آنها جمع و متحد شده و خرد آنها کامل می گردد.(الشموس المضیئه، علی سعادت پرور، ص176، ح19)برای مطالعه بیشتر ر.ک:1. مهدی موعود(عج) ، ترجمه ج 52 بحار الانوار، علی دوانی2. دادگستر جهان، ابراهیم امینی3. عصر ظهور، علی کورانی4. منتخب الاثر، آیت الله صافی گلپایگانیموفق باشید
سلام متن سوال:
با عرض سلام حضور شما
سوالی برایم پیش آمده است که امیدوارم در رسیدن به پاسخ آن مرا یاری رسانید.
میدانیم که علم خدا محیط است یعنی اینکه بر همه ی علوم اشراف کامل دارد.علم ما انسان ها خیلی خیلی محدود و ناقص است.در حدیث آمده است تا قبل از ظهور اگر کل علم 27 حرف باشد تنها 2 حرف آن کشف میشود و 25 حرف باقیمانده پس از ظهور حضرت موعود(عج) کشف خواهد شد.یعنی پس از ظهور مجهولات کشف میشوند و علم کامل میشود.
حال سوال من اینجاست که مرتبه ی علم در آن زمان کجا خواهد بود.اینکه مجهولات کشف میشوند یعنی چه؟آیا علم در آن زمان به کمال میرسد.این کمال چه مرتبه هایی دارد و آیا علم مادی در آن زمان محیط خواهد بود؟
با تشکر
با عرض سلامعلم و دانش با تکامل انسان و گذشت زمان همواره سیر تکاملی و صعودی داشته و گردونه دانش بشر هرگز از حرکت و جنبش و ترقی باز نمی ماند. استفاده از تجارب گذشتگان و شکوفائی بیشتر استعدادها، برای بشر راهی جز رشد و حرکت و کمال در جهت علم و آگاهی و دانش باقی نگذاشته است و این از سنت های الهی و قوانین حاکم بر نظام هستی است و مشاهده و تجربه و وجدان همه انسانها بر این مطلب شاهد و گواه می باشد. آنچه مهم است استفاده و بهره وری عاقلانه و منطقی و منطبق بر معیارهای الهی و ارزش های اخلاقی از نعمت آگاهی و علم و دانش است. اگر علم و دانش در خدمت عقلانیت و خردورزی و خدامحوری و اخلاق باشد، ثمره آن بهبود وضع زندگی انسان ها و فراهم شدن زمینه سعادت و تکامل بهتر و سریعتر او می باشد و انسان با آگاهی از رمز و راز طبیعت و اسرار خلقت و مقایسه ناچیز بودن علم و آگاهی اش با رازهای ناگشوده عالم و بی کرانگی علم خداوند در برابر علم و قدرت خداوند و عظمت بی انتهای او بیشتر سر تواضع و خاکساری فرود می آورد و این آگاهی و دانش در خدمت پرورش اخلاق نیک و تهذیب نقس و پرورش انسان های با فضیلت و متعالی می گردد، ولی اگر علم و دانش در خدمت هوا و هوس و سلطه جوئی و قدرت طلبی انسان قرار گیرد، سد راه تکامل و تعالی و ترقی روحی و معنوی او می گردد و علم و دانشی که باید نور و روشنائی و رهگشا و زمینه ساز رشد و سعادت باشد، برای انسان مایه عذاب و آفت و بلا می گردد و روز به روز بر تکبر و زورگوئی و حق ستیزی و خود محوری او می افزاید.زمان ظهور امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد و نه تنها علم و دانش سیر صعودی و رو به جلو خود را طی می کند بلکه سرعت حرکت گردونه دانش بسیار زیادتر و بیشتر خواهد بود به گونه ای که با قبل از ظهور قابل مقایسه نمی باشد. در حدیثی از حضرت صادق -علیه السلام- در این باره آمده است: (العلم سبعه و عشرون حرفا، فجمیع ما جائت به الرسل حرفان، فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر حرفین، فاذا قام قائمنا -علیه السلام- اخرج الخمسه و العشرین حرفا، فبثها فی الناس و ضم الیها الحرفین، حتی یبثها سبعه و عشرین حرفا) یعنی علم و دانش بیست و هفت حرف دارد، همه علوم و دانشی که پیامبران برای بشر آورده اند دو حرف از آن است و مردم تا امروز جز این دو حرف را نمی دانند، ولی هنگامی که حضرت قائم -علیه السلام- قیام کند، بیست و پنج حرف باقیمانده را ظاهر می سازد و در بین مردم منتشر می سازد و آن دو حرف اول را نیز به آن می افزاید تا بیست و هفت حرف گردد.(سفینه البحار، ج2، ص227، ماده (علم))مفاد این حدیث شریف کنایه از این است که علم و دانش در زمان ظهور آن ولی خدا به اوج قله خود می رسد و همه اسرار و علوم بر بشر به برکت وجود آن سرور گشوده می گردد و انسان ها چنان به اوج علم و آگاهی می رسند که تا آن زمان در بین انسان ها بی سابقه و بی نظیر بوده است.ولی نکته مهم این است که چون در آن زمان با هدایت و ارشاد و ولایت، آن انسان کامل و آرزوی همه دل های مشتاق بشر به نهایت نیروی عقلانی و قوه خرد ورزی می رسد، چنانچه روایاتی بر این مطلب دلالت دارد، لذا علم و دانش و فن آوری و صنعت و اختراعات، در خدمت عقلانیت و نیروی خرد آنها قرار می گیرد و زمینه سعادت واقعی و بهره وری شایسته از علم و دانش فراهم می گردد و دانش و پیشرفت علمی به جای آن که اسیر دست نیروی شهوت و غضب و رذایل نفسانی انسان باشد تحت فرمان عقل و منطق قرار می گیرد و جایگاه مناسب و در خور خود را می یابد.در روایتی از حضرت باقر -علیه السلام- می خوانیم: (اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رئوس العباد، فجمع بها عقولهم و کملت احلامهم) یعنی هنگام قیام و ظهور حضرت مهدی -علیه السلام- خداوند، دست لطف و عنایتش را بر سر مردم می کشد و در نتیجه عقل های پراکنده آنها جمع و متحد شده و خرد آنها کامل می گردد.(الشموس المضیئه، علی سعادت پرور، ص176، ح19)برای مطالعه بیشتر ر.ک:1. مهدی موعود(عج) ، ترجمه ج 52 بحار الانوار، علی دوانی2. دادگستر جهان، ابراهیم امینی3. عصر ظهور، علی کورانی4. منتخب الاثر، آیت الله صافی گلپایگانیموفق باشید
- [سایر] یا اله العاصین سلام علیکم (فوری - خانوادگی - طلاق) با توجه به اینکه فرمودید مختصر من نیز سعی کردم به اختصار مشکل را خدمتتان عرض میکنم ولی شرمنده که طولانی شد. با توجه به اینکه بسیار مصتعصل هستم در صورت امکان سریعتر پاسخ بفرمایید. 1. من 32 سال دارم. 2. 2 سال پیش با خانمی که 2 سال از من کوچکتر است ازدواج کردم.جفتمان مذهبی و تحصیلکرده و خانواده های خوب. 3. از همان اوایل متوجه شدم که باید مراقب حساسیتهایی باشم. 4. بعد از مدتی دعواها شروع شد. بر سر چی ؟ هیچی. مسایل بسیار پیش پا افتاده. 5. در واقع ما مشکل و اختلاف بزرگی در زندگی نداریم. لذا در مورد مشکلات و اختلافاتمان میگویند چشم خورده اید ! 6. بعد از گذشت مدتی از دعواها و شدت گرفتن به روان شناس مراجعه کردیم و تشخیص افسردگی داد و داروهایی مربوطه را داد و گفت که پیش مشاور نیز برویم. 7. الان مدت 10 ماه است که از این قضیه میگذرد. بعد از مدتی دکتر داروهای افسردگی را قطع کرد و مشاوره را ادامه دادیم. 8. خلاصه ای از انچه از جلسات مشاوره در مورد مشکلات بود را میگویم: 9. اولا 90 درصد مشکلات از خانم من است و بسیار از جلسات به صورت خصوصی فقط با ایشان است. 10. مادر ایشان در دوران کودکی برخورد نامناسبی با ایشان داشته 11. سعی میکرده بچه ها را مجبور به انجام تصمیمات خود کند که البته خانم من خیلی زیر بار نمیرفته. 12. به علت وجود یک برادر کوچکتر که مشکلات زیادی ایجاد میکرده و ظاهرا مشکلات عصبی داشته و بسیار بداخلاق، بد دهن، زورگو و شر است بیشتر توجه مادر به ایشان بوده و حقوق بچه های دیگر برای جلب رضایت او پایمال میشده. 13. لذا همسر من نیز از سن 12 تا 25 سالگی با مادر بیگانه بوده و بیشتر پناهش خاله اش بوده است. 14. حال او مرا در کنار گوشه ای از خاطراتش میداند. 15. هر توصیه ای را به معنی امر کردن میداند و احساس میکند از بالا داری با او برخورد میکنی و دچار چالش میشود. اگرچه که یک شوهر گاها اجازه دارد از بالا درخواستهایی هم داشته باشد. 16. کمال گرا و ایده ال گراست لذا توقعش از افراد، رفتارشان، تمیزی خانه و غیره بسیار بالا و مشکل ساز است. 17. در کنار این همه جلسات اگرچه روابط ما خیلی بهتر شده ولی هنوز هم از سطح استاندارد بسیار پایینتر است و گاها دعواها شدیدی صورت میگیرد. 18. در واقع من هم خلی زن ذلیل شده ام که روابط بهتر شده ولی همین دیروز برای چندمین بار مرا زد. 19. گاها برخوردهایش مرا تا حد جنون عصبانی میکند و این در حالی است که من انسان بسیار آرامی بودم. 20. اخیرا نیز دکتر گفته که دوباره دچار افسردگی شده است. 21. مدتها پیش به فکر طلاقش افتادم ولی به دلایلی این کار نکردم. یکی ترس از خدا. دوم اینکه اگر او را طلاق دهم نابود میشود. سوم به امید اصلاح. چهارم شاید اشکال از من است و من هستم که او را عذیت کردم و به اینجا کشاندم و خودم نمیفهمم. پنجم ترس از شرایط خودم بعد از طلاق. 22. لازم به ذکر است برخورد ظاهری ایشان با آشنایان بسیار خوب است و بسیار عاطفی است. 23. با توجه به جدایی از مادر مهارتهای زندگی را در سطح پایینی دارد. حتی در کارهای خانه من به شدت کمک میکنم تا انجام شوند. 24. بسیار مرا دوست دارد. من هم او را دوست دارم البته بسیار کمتر از قبل. 25. در واقع او یک انسان غیر متعادل است. 26. او قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشته و به روانپزشک و مشاور مراجعه کرده است چنانچه در دوره عقد کردگی هم داروهای اعصاب استفاده میکرد. 27. برادران او هم حساس هستند و تحت نظر مشاور و روانپزشک هستند. سوالات من : 1. چه کار کنم؟ حیران مانده ام؟ 2. طلاق در چه مواردی لازم است؟ 3. آیا طلاق دادن او مخالف رضای خدا و مروت است؟ 3. آیا زندگی با او مورد رضای خدا و صلاح است ؟ آیا اجری دارد؟ آیا عاقلانه است؟ 4. اگر او را طلاق دهم در مورد عاقبت خودش و خانواده اش مسؤل هستم ؟ 5. آیا استخاره در این مورد جا دارد؟ برادر عزیز، دوست دارم خدا خودش دهان باز کند و بگوید چه کنم تا آن کنم. یا صاحب الزمان با تشکر
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )