سلام من الآن حدود 10 ساله مشکل ترس از رویارویی با اجتماع رو دارم ... نوع شدیدش اینه که من از باشگاه رفتن می ترسم به همین خاطر هیچ وقت ورزش نمی کنم یه نوع بدترش هم از سوال کردن می ترسم از مشورت کردن می ترسم خودم پیش روانپزشک و روانشناس رفتم منتها چیزی از مشکلم نفهمیدن که بتونن کمکم کنن ... همه دکترا همین حرفای توی کتابا رو میزنن که باید خودت رو در موقعیت قرار بدی ... من نمی تونم خودم رو تنهایی توی موقعیت قرار بدم باید یه دوستی یا رفیقی باهام باشه که معمولا کسی رو ندارم در نتیجه همیشه تنها می مونم ... الان 24 سالمه از نظر روحی فکری وضعیتم یه طوریه که هر جا میرم به خصوص تو محیط کار بهم میگن که شل و ولی ... خودم فکر می کنم افسردگی دارم و روحیم رو باختم منتها نمی دونم چه کار کنم ... من فرزند 5 خانواده و آخرین بچه هستم خیلی به برادر و مادرم وابسته هستم ... چه کار کنم؟ تا خوب شم؟
با سلام.دوست خوبم پایه و اساس درمان هر ترسی مقابله با آن و بر خلاف آن عمل کردن است . چرا که ممکن است مسایلی دورادور ترس آور باشد اما وقتی به ان نزدیک شوید به مرور وحشت خود را از ان از دست می دهید . البته به همراه مقابله و نزدیک شدن لازم است نگرش ها و افکار و طرز تفکر خود را هم تغییر دهید . به عنوان مثال برخی از ترس ها در این زمینه ترس از این است که فرد خود را از ارتباطبا دیگران ناتوان می بیند این افراد باید علاوه بر این که ارتباط خود را با دیگران بیشتر می کنند افکار منفی خود را هم اصلاح کنند . برخی از ترس به دلیل پیش زمینه های منفی است که در ذهن وجود دارد . تجارب جدید می تواند این پیش زمینه ها را تغییر دهد .برخی از ترس ها بدلیل بی مهارتی هاست لذا مواجهه با موقعیت ها می تواند مهارت ها را تقویت کند .لذا شما هم ربای برطرف کردن ترس ها باید مواجهه و تغییر نگرش را مد نظر داشته باشید . برای تغییر نگرش لازم است تا دلیل ترس خود را بدانید .چه جملاتی در این موقعیت ها برای شما ایجاد استرس می کند . از پیشامدن چه اتفاقاتی اضطراب دارید . در مورد پیامد ارتباط های خود چه فکر می کنید .برای ما بگویید /
عنوان سوال:

سلام من الآن حدود 10 ساله مشکل ترس از رویارویی با اجتماع رو دارم ... نوع شدیدش اینه که من از باشگاه رفتن می ترسم به همین خاطر هیچ وقت ورزش نمی کنم یه نوع بدترش هم از سوال کردن می ترسم از مشورت کردن می ترسم خودم پیش روانپزشک و روانشناس رفتم منتها چیزی از مشکلم نفهمیدن که بتونن کمکم کنن ... همه دکترا همین حرفای توی کتابا رو میزنن که باید خودت رو در موقعیت قرار بدی ... من نمی تونم خودم رو تنهایی توی موقعیت قرار بدم باید یه دوستی یا رفیقی باهام باشه که معمولا کسی رو ندارم در نتیجه همیشه تنها می مونم ... الان 24 سالمه از نظر روحی فکری وضعیتم یه طوریه که هر جا میرم به خصوص تو محیط کار بهم میگن که شل و ولی ... خودم فکر می کنم افسردگی دارم و روحیم رو باختم منتها نمی دونم چه کار کنم ... من فرزند 5 خانواده و آخرین بچه هستم خیلی به برادر و مادرم وابسته هستم ... چه کار کنم؟ تا خوب شم؟


پاسخ:

با سلام.دوست خوبم پایه و اساس درمان هر ترسی مقابله با آن و بر خلاف آن عمل کردن است . چرا که ممکن است مسایلی دورادور ترس آور باشد اما وقتی به ان نزدیک شوید به مرور وحشت خود را از ان از دست می دهید . البته به همراه مقابله و نزدیک شدن لازم است نگرش ها و افکار و طرز تفکر خود را هم تغییر دهید . به عنوان مثال برخی از ترس ها در این زمینه ترس از این است که فرد خود را از ارتباطبا دیگران ناتوان می بیند این افراد باید علاوه بر این که ارتباط خود را با دیگران بیشتر می کنند افکار منفی خود را هم اصلاح کنند . برخی از ترس به دلیل پیش زمینه های منفی است که در ذهن وجود دارد . تجارب جدید می تواند این پیش زمینه ها را تغییر دهد .برخی از ترس ها بدلیل بی مهارتی هاست لذا مواجهه با موقعیت ها می تواند مهارت ها را تقویت کند .لذا شما هم ربای برطرف کردن ترس ها باید مواجهه و تغییر نگرش را مد نظر داشته باشید . برای تغییر نگرش لازم است تا دلیل ترس خود را بدانید .چه جملاتی در این موقعیت ها برای شما ایجاد استرس می کند . از پیشامدن چه اتفاقاتی اضطراب دارید . در مورد پیامد ارتباط های خود چه فکر می کنید .برای ما بگویید /





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین