باسلامکاربر گرامی حضور دایمی یک بیمار در منزل می تواند اطرافیان را حساس کرده و دایما ترس و هراس از بیماری را در وی گسترش دهد.لذا افرادی مانند شما باید سعی کنند حداقل تاثیر را از شرایط منزل به خود بگیرند یعنی به روحیه و سلامت روان خود بیشتر رسیدگی کنید.مثلا برنامه ای منظم برای ورزش داشته باشید.حتما اوقاتی از هفته را صرف تفریحات سالم و گذر زمان با همسالان تان داشته باشید.به خواب تان توجه کنید و حتما در شبانه روز 8ساعت را بخوابید.به تغذیه تان توجه کنید. از خوردن غذاهای تحریک کننده خودداری کنید. مثلا برخی از نوشیدنی ها وجود دارد که بسیار انرژی زاست این نوع نوشیدنی ها مانند خانواده نوشابه ها، برای ارامش افراد مضر است و بهتر است مصرف نشود و یا مصرف آن به حداقل برسد.هر شب یک لیوان شیر گرم بخورید و سپس به رختخواب بروید و ..به طور کلی اتخاذ یک برنامه زندگی سالم، در کاهش این دست نگرانی ها بسیار موثر است.با تشکر از تماس شما
سلام خسته نباشید.
درمورد مشکل دومم که حساس بودن به بیماری وترس از آن بود باید بگویم که برادری دارم که8~9سال است که در حالت اغما بسر میبرد ایشان در خانه بستری هستند او تنها برادرم است و 29 سال دارد
حال شاید باتوجه به توضیحات فوق بتوانید به من کمک کنید که چرا به علایم بدنی ام حساس شده ام
باسلامکاربر گرامی حضور دایمی یک بیمار در منزل می تواند اطرافیان را حساس کرده و دایما ترس و هراس از بیماری را در وی گسترش دهد.لذا افرادی مانند شما باید سعی کنند حداقل تاثیر را از شرایط منزل به خود بگیرند یعنی به روحیه و سلامت روان خود بیشتر رسیدگی کنید.مثلا برنامه ای منظم برای ورزش داشته باشید.حتما اوقاتی از هفته را صرف تفریحات سالم و گذر زمان با همسالان تان داشته باشید.به خواب تان توجه کنید و حتما در شبانه روز 8ساعت را بخوابید.به تغذیه تان توجه کنید. از خوردن غذاهای تحریک کننده خودداری کنید. مثلا برخی از نوشیدنی ها وجود دارد که بسیار انرژی زاست این نوع نوشیدنی ها مانند خانواده نوشابه ها، برای ارامش افراد مضر است و بهتر است مصرف نشود و یا مصرف آن به حداقل برسد.هر شب یک لیوان شیر گرم بخورید و سپس به رختخواب بروید و ..به طور کلی اتخاذ یک برنامه زندگی سالم، در کاهش این دست نگرانی ها بسیار موثر است.با تشکر از تماس شما
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خانم دکتر هاشمی. <div>بنده به مدت 6 سال است که از مشکل آلرژی رنج میبرم. این مشکل در ابتدا فصلی بود. یعنی در فصل بهار شروع میشد و بعد از گذشت 4 الی 5 ماه به پایان میرسید. یعنی در این مدت عطسه و ابریزش از چشم و بینی شدیدی داشتم. حدود دو سه سالی است که در تمام سال الرژی دارم. ضمن اینکه کیپ شدن گاهگاهی بینی نیز به علایم قبلی افزوده شده است.به چندین پزشک مراجعه کرده ام. اما متاسفانه داروهای تجویزی فقط به کاهش شدت الرژیم کمک کرده نه به رفع ان، انهم به مدت محدود. الرژی من تا جایی پیش رفته که صدایم مثل صدای فرد سرماخورده، در بینی است، حتی روزی که علایم الرژی را ندارم، ولی صدایم همچنان به صورت صدای فرد سرماخورده در بینی است. بابت این مساله نیز به پزشک مراجعه کردم، ایشان گفتن تا زمانی که الرژی دارم صدایم به همین صورت خواهد ماند.</div> <div>از شما خواهش میکنم راهی نشان دهید تا از این مشکل رهایی یابم.</div> <div>موفق باشید.</div>
- [سایر] سلام اقای مرادی خدا قوت ما یه مشکل بزرگ داریم مادرم بد جوری به هم ریخته و کاملا کاملا بریده از همه چیز و همه کس شما فرمودید هرکس با قواعد خودش زندگی نکنه زنده نمیمونه مادرم تا الان فقط به خاطر بچه مونده پدرم واقعا تحمل کردنی نیست مادرم معلم است و با 40 پسر بچه ابتدایی سرو کله میزند و در خانه هم از دست پدرم و همسایه ها اسایش ندارد و پدرم اصلا همکاری نمیکند که خانه را عوض کند من دانشجویم و به خانه مادربزرگم رفته ام برادرم هم اکثر وقت ها در باشگاه های ورزشی است من بسیار میترسم یعنی وحشت کردم مادرم به طور جدی حرف طلاق را زده او 21 سال تحمل کرده و الان بریده و من با حرف زدن دیگه نمیتونم به او روحیه بدم چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پدرم هم اصلا زبان سرش نمیشود او سختی و عذاب را میبیند؟ مادرم بد جوری در افسردگی بسر میبرد چکار از دستم بر میاد مادرم حتی حوصله نماز هم ندارد
- [سایر] سلام آقای دکتر خسته نباشید خواستم ازتون کمک بگیرم، بنده دو سال و هفت ماه پیش عقد کردم با یکی از بچه های دانشگاه که الحق پسر خوبی هست و از انتخابم خیلی خیلی راضیم ولی یه مشکل دارم اونم اینکه ما به دلایل مالی نتونستیم عروسی بگیریم تا الان و البته قصد خارج رفتن به منظور ادامه تحصیل داشتیم که تا الان موفق نشدیم، به امید خدا مهرماه امسال عروسیمون برگزار میشه و اکثر کاراش انجام شده و مشکل مالی برای عروسی نداریم. به دلیل اینکه هر دو شهرستانی بودیم و از نظر خانوادم ایرادی نداشت ما حدود تقریبا 1 سال و 4 ماه در خانه دانشجویی همسرم که اجاره بود بودیم و بعد از اتمام قرار داد به دنبال خانه گشتیم که به مشکلات مالی نتونستیم خانه خوبی بیابیم و به پیشنهاد خانوادم به خانه پدرم که در تهران بود و 7 ماه خالی بود رفتیم یعنی اردیبهشت امسال به خانه پدرم در تهران رفتیم( خانواده من در شهرستان گیلان ساکن هستند و این خانه خانه ای بود که به دنبال مستآجر برای آن بودند) . حال خواهرم در تهران تخصص قبول شده و همسرم اصرار به تغییر خانه دارد. من میدانم نه توان مالیش را دارد نه وقتش را ولی اصرار زیادی دارد. من به اجاره دادن راضی نیستم و میگویم وام بگیریم و او میگوید وام نمیتوانم تهیه کنم و اجاره میدهیم و من واقعا نمیخواهم اجاره بدهیم. شما بگویید چه کار کنم.( البته من به او میگویم ما اینجا باشیم و خواهرم هم پیش ما می آید و او قبول نمیکند و میکند هم برای او سخت است و هم برای من، نمیدانم چه کنم که برای 4 ماه دوباره دنبال خانه و اسباب کشی نیفتم یا لااقل زیر اجاره نرم. لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] به نام خدا سلام و خسته نباشید دختری مجرد و دانشجوی کاردانی معماری غیرانتفاعی قزوین ساکن ناحیه غرب شهر تهران هستم در خانواده ای متوسط زندگی میکنم دو برادر و یک خواهر دارم پدرم راننده بازنشسته اداره برق و مادرم خانه دار است برادر بزرگم بعد از طلاقی که در سال گذشته داشته دوباره ازدواج کرده ، خواهرم سال گذشته در بحبوحه طلاق برادرم از دخترخاله ام با یکی از فامیل هی دور ازدواج کرد و به ژاپن رفت برادر دیگرم هم معتاد به شیشه و در خانه است بعد از تصادف برادر کوچکم که 3 سال از من بزرگتر است ( من فرزند آخرم) دچار اوضاع بد مالی شدیم البته همیشه عالی نبودیم اما به این حالت هم نبودیم مادرم سیگار میکشد پدرم سعی میکنه به جای حل مشکلات صورت مساله را پاک کند با پیکانی که دارد کمابیش مسافرکشی می کند هزینه ترم اول دانشگاهم را خواهرم پرداخت کرد و ترم های بعدی را هم با قرض پرداخت کردیم مدت کوتاهیست که با کامپیوتر کارهای تایپ و نقشه کشی انجام میدهم اما اوضاع روحی ام اصلا مناسب نیست برای دور شدن از این محیط هم اجازه ندارم چون برادر کوچکترم بدبین است اجازه نمیدهد بیرون بروم پدر و مادرم هم که وقتی باهاشون جایی میرم مدام بحث می کنند مادرم هم که پا درد دارد خودش نمی تواند منو بیرون ببرد واقعا خسته ام نمی دونم واقعا نمی دونم چیکار کنم خصوصا این که فشار روحی باعث فشار به قسمت هایی از بدنم میشه طوری که احساس می کنم افکارم وزن دارن و بدنم رو فشار میدن خواهش می کنم راهنماییم بفرمایید
- [سایر] باعرض سلام وخسته نباشید. من دختری 20 ساله هستم و یک سال و نیم است که وارد زندگی مشترک شده ام و شوهری 25 ساله دارم و در زیر زمین خانه پدر شوهرم زندگی می کنیم مشکل من این است که شوهرم خیلی زود عصبانی شده و از کوره در می رود و وقتی عصبانی می شود به خانه پدر شوهرم می رود و همه چیز را برای آنها تعریف می کند و من را جلوی آنها خراب می کند و آنها نیز طرف پسرشان را می گیرند و امکان جابه جایی منزل نیز برایمان وجود ندارد ومدام شوهرم من را با زنهای دیگر مثلا خواهرش و مادرش و زنهای دوستانش مقایسه می کند و من را تهدید می کند که وای به حالت اگر برادرم زن بگیرد و زن او از تو سرتر باشد و تو از او کمتر باشی در ضمن دست بزن نیز دارد و در عصبانیتش من را کتک میز ند و زیاد فحش می دهد ولی همیشه من کوتاه می آیم دیگر تحمل این اخلاق و رفتارهای او را ندارم من باید با این اخلاقیات او چکار کنم ؟؟؟
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خدمت سرکار خانم کهتری.خواهری دارم 30 ساله متاهل دارای دو فرزند پسر.در حدود 2 الی 3 سال اخیر احساس افسردگی میکندوبه پزشک مراجعه کرده و از وی تست افسردگی گرفته و بر اساس آن دارو تجویز کرده اند.چندی پیش پدر شوهر خواهرم فوت کردند با وجود سن بالای این فرد اما در خواهرم تاثیر فراوانی گذاشت چرا که او را همچون پدرم دوست داشت.60 روز از فوت این فرد نگذشته بود که دختر خواهر شوهر خواهرم بر اثر بیماری ناشناخته در حین زایمان فوت نمود.این هم از موضوعاتی بود که تاثیر سختی بر اعصاب خواهرم گذاشته.از زندگی خسته شده و اینطوری که فهمیدم حاضر است از خانه اشان فرار کند ولی چون شوهرش را دوست دارد تن به این کار نمیدهد.نا گفته نماند منزلی که به تازگی خواهرم در آن مستقر شده اند منزلی است در طبقه 3 و این منزل را همزمان با فوت پدر شوهرش اجاره نمودند.مدتی که پدر شوهرش فوت کرده بود بینهایت از این منزل متنفر بود.اما با گذشت زمان به آن عادت کرد.و اکنون باز هم با فوت این خانم دوباره نسبت به آنجا احساس تنفر دارد.با تست افسردگی که در این سایت قرار دارد اگر درست باشد متوجه شدم افسردگی خواهرم شدید است.ضمن اینکه تحصیلات خواهرم در حد سیکل است.سرکار خانم کهتری لطفا بفرمایید که برای حل این موضوعات باید چه کند؟و ما چه کمکی برای حل مشکلش میتوانیم انجام دهیم؟با تشکر از کمک شما.
- [سایر] سلام آقای مرادی خسته نباشید روز معلم هم برای شما استاد گرامی مبارک واین روز را همراه با همراهی خداوند گذرانده باشید. امروز در دانشگاه خیلی خوب بود ولی تنها از این که بچه ها بدون هیچ فکر وتاملی جواب سوالات پر مفهوم وعمیق را می دادند کمی آزرده ام. ... من طرز فکر شمارا خیلی قبول دارم وفکر میکنم تنها کسی که دراین شرایط میتونه به من کمک کند شما هستید . روز دوشنبه حرف از قدرت بیان وصحبت کردن زدین ودست گذاشتین روی نقطه ضعف من. باید بگم که من قدرت بیان ندارم واصلا حرف زدن بلد نیستم . توی فرم های نظر خواهی هم که دادین پر کنیم ، نوشتم.میدونم که خیلی جاها هم این موضوع به ضرر من است مثل امروز [پنجشنبه]و دوشنبه که هیچ کدام از مشکلاتم را بیان نکردم وفکر می کنم این یه مریضی .حتی توی خانه هم شاید روی هم یک ساعت صحبت نکنم ، ولی خوب تاحالا پزشکی که بتونه معالجم کنه پیدا نکردم .امیدوارم شما بتونین کمکم کنید. یه سوال دیگه هم دارم وآن درمورد پسری که از من خواستگاری کرده طی اس ام اس هایی که بهم میزدیم فهمیدیم که خیلی طرز فکر وعقیده هامون بهم نزدیکه نمیدونم شاید هم اشتباه فکر کنم.با توجه به این که اونهایی که چندین سال زیر یک سقف با هم زندگی میکنن هم روی هم شناخت کاملی ندارن. فقط چند تا مشکل داره : نه شغلی داره ، نه سرمایه ، نه خانواده ای که بتونن کمکش کنند خودش هم دانشجوی رشته متالوژیه ،یعنی صفر صفر. ای کاش این کلاس هارا زودتر برگزار کرده بودین ،به خاطر جمله ای که دوشنبه گفتین میگم (تا متعلق به هم نباشید دل نبازید) یه مشکل دیگش این که از طریق چت و اینترنت با یکی دوتا از دختر های فامیل ارتباط داشته ، از این زیاد دلخور نیستم ،از این تردید ی توی دلم راه افتاد که از صداقت وسادگی من (به گفته خودش) سوء استفاده کرده چون من جریانی که مشابه همین برایم پیش اومده بود برایش تعریف کردم. یکی از طرز فکرهاش هم منو ترساند این که گفت من با پوشش مانتو بیشتر از چادر موافقم وگفت برام تنها پاکی تو مهمه. توی سایتتون گفتین که شماره تلفن یا ملاقات حضوری غیر ممکن ولی میتونم تقاضا کنم که با شما یه ملاقات کوچیک داشته باشم چون از این دنیای مجازی اصلا رازی نیستم. لطفا من را راهنمایی کنید.امیدوارم که شمارا در دانشگاه کرج به طور مداوم وپی در پی ببینیم . منتظر جوابتون هستم.
- [سایر] سلام حاج آقا .من 19 سالمه و دانشجوی رشته داروسازی هستم .چند تاعبارت رو جستجو کردم درمورد سوالم ولی هیچ نتیجه ای به دست نیومد.شاید سوال من یه سوال تازه باشه و کسی از شما درموردش نپرسیده باشه . حدود 5 سال پیش دچار یه بیماری شدم که به احتمال خیلی زیاد ژنتیکی هستش .نمیدونم اسمش به گوش شما خورده یا نه ،دیستروفی عضلانی که انواع مختلف و علایم مختلفی هم داره علایمی که در من ایجاد کرد مهمترینش ضعف درراه رفتن وحرکت وکاهش قدرت جسمی بود ،زود خسته میشم ،از پس بعضی کارام به تنهایی برنمیام ، حالا بیماریم متوقف شده اگه پیشرفت میکرد شاید دیگه اصلا نمی تونستم راه برم .خودتون که خبر دارید شرایط خیلی از دانشگاهها برای افرادی که سلامتی کامل ندارند مناسب نیست.پله تا دلتون بخواد تو دانشگاه هست وآسانسور اکثراوقات یه رویای دست نیافتنی برای امثال منه .گاهی امتحانا طبقه ی سومه ، اسانسور نیست یا خرابه .فکرشو بکنید وقتی پاهات یاری نمی کنن، وقتی میرسی بالا اول خوشحال میشی فکر میکنی اورست رو فتح کردی بعد میبینی پاهات داره میلرزه وحالا باید بشینی سر امتحان و با سوالای عجیب و غریب سروکله بزنی . خیلی دوست دارم نماز جماعت دانشگاه شرکت کنم اما رو زمین برام سخته نماز خوندن . تا نماز خونه هم یه مقداری راه هست که راهش کمه ولی برا من سخته .اگه اتوبوس هم باشه من نمیتونم استفاده کنم چون پله اش خیلی بلنده. تو تمام سال های دبیرستانم هم مشکلاتی داشتم .می دونید سخته که هم سن وسالات پله ها رو دوتا یکی برن بالا ولی تو همش تو فکر این هستی که یعنی این جایی که دارم میرم پله داره یا نه ،سریالاییه یا سرازیری و وو. اینا درد ودل بود حالا حرف اصلیم .خدا تو تمام این سالها به طور ویژه هوای منو داشت منم برای هرچیز وهرلحظه ازش کمک میخوام ،جایی تنهام نذاشت ،کمکم کرد تو کنکور وکلا همه لحظه های زندگیم وتوی ان پله ها .تو این سالها من معنای توکل رو به طور واقعی فهمیدم .سعی کردم هرگز به خدا نگم چراوهمیشه شاکر خداوند باشم . سعی کردم همیشه بگم خدایا راضی ام به رضای تو .هیچ وقت دعا نکردم که خوب بشم .یه جایی خوندم که خدایا به داده ونداده و گرفته ات شکر ،که داده ات نعمت است ،نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان .هیچ وقت از خدا نخواستم شفام بده چون میخواستم والان هم میخوام که از امتحان خدا سربلند بیرون بیام .دلم میخواد همونی بشه که خدا خودش میخواد اگر برام بیماری رو میخواد منم همون رو میخوام وراضی ام وسختی هاشو به جون میخرم واگر هم خدا برام سلامتی رو بخواد من هم همون رو میخوام وراضی ام .به خاطر همین چیزا هم هرگز دعا نکردم برای بهبودی .فقط همیشه ازش خواستم کمکم کنه که جایی کم نیارم و هرگز ناشکری نکنم .حاج اقا من تمام سالها دلم نمیخواست وهنوز هم دلم نمیخواد که خدا ازم تو این موضوع ناراضی بشه .گاهی وقتها فکرمیکنم نکنه من طاقت امتحان سخت تر از این رو نداشتم که به اینجا ختم شده..چیزهای زیادی درمورد این مطالب شنیدم :من از درمان ودرد ووصل وهجران پسندم آنچه را جانان پسندد. هرکه دراین بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند ،من فکرمیکنم این یکی درمورد من صدق نمیکنه. جایی هم شنیدم که روزی یکی ازامامان معصوم به شخصی میگن که اگرخدا برای ما سلامتی رو بخواد ما همون رو دوست داریم واگرهم برای ما بیماری رو بخواد همون رو دوست داریم . نمی دونم حاج آقا اصلا نمیدونم میخوام چی بپرسم: مادروپدرم میگن اشتباه میکنی که دعا نمیکنی باید ازخدا بخوای که خوب بشی اما من نمیتونم دعاکنم ،میترسم اگه خوب بشم دیگه خدا ازم راضی نباشه وتو امتحان خدا موفق نشم .حاج آقا من می دونم که اگه از خدا بخوام که شفام بده باز همونی میشه که خدا میخواد پس چه نیازی به دعا هست .حاج اقا من میترسم از خدا بخوام که خوب بشم بعد دعامو قبول کنه اما به خاطر دعای من باشه ،اخه میدونید فکرمیکنم هرچی از خدا میخوام بهم میده اگه این طورباشه آیا من تو امتحان خدا موفق میشم یا نه ؟.حاج اقا اصلا من گیجم نمیدونم چی کارکنم .فعلا هیچ راه درمانی برای بیماریم نیست .تازگی ها دکتری رو شناختیم که درمان قرانی برای بیماریها میدن البته قبلش باید مطمین بشن که راه درمان علمی برای این بیماری نیست وهمه ی راهها رو رفتی واین خیلی خوبه چون ما باید اول ازراه واسطه هایی که خدا برامون قرارمیده مثلا همون راههای علمی درمان بیماری ها دنبال حل مشکلمون باشیم .چون برای من این راهها وجود نداشت ،ایشون به من گفتند که سوره ی حمد رو چهل روز هرروز هفتاد بار بخونم با هفتاد صلوات ایشون پشت تلفن اینو به من گفتند وهیچ مبلغی هم ازما نگرفتند اینو میگم تا ثابت بشه ایشون ازاین ادمهای دروغگو نیستند که تازگی ها خیلی زیاد شدندومردم رو گول میزنند. من اعتقاددارم به اینکه قرآن و سوره ی حمد حتما اگه خدا بخواد میتونه کسی رو شفا بده اما من نمیدونم بخونم یا نه .اگه بخونم یعنی از خدا خواستم که خوب بشم یعنی گفتم من اینو بیشتر دوست دارم نه اونی رو که تو میخوای .حاج اقا من تمام این سالها رو با این فکر گذروندم که خدا درمورد بیماریم وعکس العمل من به اون ازم راضیه و حالا اگه اشتباه کرده باشم چی ! حاج اقا امیدوارم متوجه منظورم شده باشید .لطفا برام توضیح بدیدچی کارکنم ؟چه طورمیشه که ازامتحان خدا حالا هرموقع که قراره تموم بشه یا تموم نشه سربلندبیرون بیام ،دعابکنم با نکنم ،اگه دعاکنم چی میشه ؟به هرجا ایمیل وپیام میدم کسی جوابمو نمیده کاشکی شما جوابمو خیلی قابل درک بدید . برام دعاکنید...دعاکنید
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم. <div>با عرض سلام و خسته نباشید...</div> <div>اول از شرایط خودم بگم:پسری هستم 19 ساله با قد 184 و وزن 77 کیلو.اهل خوزستان.دارای طبعی گرم.توی این یک سال اخیر،اصلا توی معرض آفتاب قرار نگرفتم،تحت هیچ عنوانی.پوستم فوق العاده چربه،به خصوص صورتم.بدنی با استخوان بندی درشت و تقریبا متعادل(نه چاق و نه لاغر)دارم ولی صورتم خیلی لاغره.صورت و بدنم موهای زیاد داره که سیاه پررنگ هستند.چند ماهی میشه که با رعایت کردن خورد و خوراکم،حرارت بدنم کمتر شده.البته هنوز گاهی جوش هایی میزنم که از حرارت بدنم نشآت میگیره(مثلا داخل دهانم،روی سینه هام و بازوهام).جدیدا چند تار (حدودا 8 تا)از موهای چانم(ته ریش) از سیاهی به رنگ بور تبدیل شدن.البته تا یادم نرفته بگم که من لوزه و لوزه سوم دارم(اگه اشتباه نگفته باشم).</div> <div>واما مشکل بزرگ من که باعث افسردگیم شده و باعث شده که یه بار به روانشناس مراجعه کنم:من حدود دو سالی هست که بعضی از قسمت های بدنم مثل باسن،پایین کمر،پیشانی،پشت و جلوی گردنم ونیز روی بازوهام لک سیاه پررنگ زده.به متخصص داخلی هم که مرجعه کردم،واسم آزمایش چربی،قند،کم خونی،کلیه و کبد نوشت که الحمدالله گفت سالم سالم هستم.چند روز پیش رفتم پیش متخصص پوست و مو،تشخیص ایشون هم این بود که هیچ بیماری درونی نداری و این لکه ها بخاطر ملانین هست و فقط برام چندتا کرم موضعی نوشت.از ایشون پرسیدم که چی بخورم و چی نخورم،ولی ایشون گفتن هیچ فرقی نمیکنه و خوردنی ها هیچ تأثیری نداره!!!!!</div> <div>1)خواهشا بفرمایید چی باعث افزایش ملانین میشه تا نخورم و چی باعث کاهش اون میشه تا بیشتر بخورم.</div> <div>2)با توجه به اینکه توی ایام مبارک رجب هستیم،به نظر شما روضه گرفتن میتونه به کم شدن ملانین های پوست بدنم کمک کنه؟</div> <div>3)چیکار کنم تا صورتم،حتی اگه شده یکم پر و چاقتر بشه؟</div> <div>تو رو خدا تا جایی که ممکنه جواب همه سوالاتمو با صبر و حوصله و توضیح کامل بدین.دستتون درد نکنه.</div> <div>یا علی،حق نگهدار...</div>