باسلامدوست گرامی از جمله راههای کاهش اضطراب امتحان، مطالعه و مرور بیشتر و تقویت بنیه علمی است. مطالعه بیشتر دانش آموزو دانشجو موجب تقویت اعتماد به نفس در امر یادگیری و پاسخ دهی او در امتحان می شود. ضمنا پائین آوردن سطح انتظارنیز به افرادی مانند شما توصیه می گردد (هر چه انتظار پائین تر باشد امکان درونی کردن آرامش و کاهش اضطراب و در نتیجه موفقیت بهتر در امتحان حاصل می شود.پذیرش توانمندی های خود (ایجاد این احساس که من (دانش آموز) تلاش خود را انجام دادم و حتماً موفقیت خوبی را به دست خواهم آورد و توجه به نکات مثبت و موفقیت های گذشته از جمله راهکارهای دیگر برای غلبه بر اضطراب امتحان است.همچنین افرادی مانند شما به مقایسه کردن خود با دیگران می پردازند در حالیکه هر کس باید خودش را با خود مقایسه نماید .ایجاد این فکر که هر کسی توانمندی های مخصوص به خود را دارد.ضمنا سعی کنید با پرسش و پاسخ های پی درپی از خود که سبب آگاهی از فرآیند یادگیری، پردازش اطلاعات مجدد و تقویت اعتماد به نفس بیشتر و در نتیجه کاهش اضطراب می شود، آمادگی تان را برای امتحان افزایش دهیداستراحت کوتاه بین زمان های درس خواندن را فراموش نکنید. یعنی دانشجو در حین مطالعه بین درس، فرصت کوتاهی را برای استراحت خود اختصاص می دهد، این امر سبب به یادسپاری بهتر مطالب خوانده شده در ذهن می شده و همچنین سبب تقویت روحیه و سلامت روانی و کاهش اضطراب می شود.توکل به خدا در زمان قبل از امتحان به خداوند توکل کنیم تا هر آنچه را که خوانده ایم به یاد آوریم(برای مثال هر صبحگاه سوره مزمل را بخوانید چون در کنترل اضطراب بسیار موثر استضمنا تنفس عمیق (تنفس عمیق قبل از شروع جلسه امتحان موجب می شود تا اکسیژن بیشتری به مغز برسد و آرامش جسمی بهتری را به دست بیاورید.و در نهایت نگاه کردن به یک یک سؤالات توصیه می شود زیرا اگر به یکباره به همه سؤالات امتحانی نگاه کنید ممکن است در بین سؤالات به سؤالی برخوریم که یاد نگرفته باشید و موجب اضطراب شود و در نتیجه سؤالات دیگری را هم که یاد گرفته اید، قدرت پاسخگویی را از دست بدهید.با تشکر از تماس شما
با سلام
من واقعا اضطراب و استرس زیاد رنج می برم.برای امتحانات هم زیاد مطالعه می کنم ولی وقتی که سر جلسه امتحان هستم کف دستم عرق میکنه،سرم داغ میشه،قلبم 180 میزنه و ... خیلی اذیت میشم.با اینکه برای امتحان زیاد مطالعه کردم ولی از نمرم راضی نیستم و می دونم که از اضطراب و استرسی بوده که بهم وارد شده.
از شما می خواستم بپرسم که از چه راهکارهایی برای غلبه و کنترل استرسم استفاده کنم؟ممنون میشم اگه جواب بدید
با تشکر
باسلامدوست گرامی از جمله راههای کاهش اضطراب امتحان، مطالعه و مرور بیشتر و تقویت بنیه علمی است. مطالعه بیشتر دانش آموزو دانشجو موجب تقویت اعتماد به نفس در امر یادگیری و پاسخ دهی او در امتحان می شود. ضمنا پائین آوردن سطح انتظارنیز به افرادی مانند شما توصیه می گردد (هر چه انتظار پائین تر باشد امکان درونی کردن آرامش و کاهش اضطراب و در نتیجه موفقیت بهتر در امتحان حاصل می شود.پذیرش توانمندی های خود (ایجاد این احساس که من (دانش آموز) تلاش خود را انجام دادم و حتماً موفقیت خوبی را به دست خواهم آورد و توجه به نکات مثبت و موفقیت های گذشته از جمله راهکارهای دیگر برای غلبه بر اضطراب امتحان است.همچنین افرادی مانند شما به مقایسه کردن خود با دیگران می پردازند در حالیکه هر کس باید خودش را با خود مقایسه نماید .ایجاد این فکر که هر کسی توانمندی های مخصوص به خود را دارد.ضمنا سعی کنید با پرسش و پاسخ های پی درپی از خود که سبب آگاهی از فرآیند یادگیری، پردازش اطلاعات مجدد و تقویت اعتماد به نفس بیشتر و در نتیجه کاهش اضطراب می شود، آمادگی تان را برای امتحان افزایش دهیداستراحت کوتاه بین زمان های درس خواندن را فراموش نکنید. یعنی دانشجو در حین مطالعه بین درس، فرصت کوتاهی را برای استراحت خود اختصاص می دهد، این امر سبب به یادسپاری بهتر مطالب خوانده شده در ذهن می شده و همچنین سبب تقویت روحیه و سلامت روانی و کاهش اضطراب می شود.توکل به خدا در زمان قبل از امتحان به خداوند توکل کنیم تا هر آنچه را که خوانده ایم به یاد آوریم(برای مثال هر صبحگاه سوره مزمل را بخوانید چون در کنترل اضطراب بسیار موثر استضمنا تنفس عمیق (تنفس عمیق قبل از شروع جلسه امتحان موجب می شود تا اکسیژن بیشتری به مغز برسد و آرامش جسمی بهتری را به دست بیاورید.و در نهایت نگاه کردن به یک یک سؤالات توصیه می شود زیرا اگر به یکباره به همه سؤالات امتحانی نگاه کنید ممکن است در بین سؤالات به سؤالی برخوریم که یاد نگرفته باشید و موجب اضطراب شود و در نتیجه سؤالات دیگری را هم که یاد گرفته اید، قدرت پاسخگویی را از دست بدهید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] سلام من مدرس دانشگاه هستم و هر از گاهی از طرف دانشجویان دخترم ایمیلهای عاشقانه و پر از التماس برای برقراری رابطه دریافت می کنم. اما من هیچ جوابی نمی دم. اما این نامه فکرم رو مشغول کرده لطفا بخونید: با خستگی تمام اما یه دنیا انرژی وارد کلاس میشه. قوی و محکم شروع به صحبت میکنه که یه دفعه گوشیش زنگ می خوره، با کلی شرمندگی و عذرخواهی جواب میده الو... بله ... بفرمائید... من سر کلاس هستم ... خدانگهدار... و با اقتدار آموزشش رو ادامه میده و من بی توجه به تمام این موضوعات به فکر نگاهی هستم که بی هدف مرا دنبال میکند.دلم می لرزد واو نمی داند الان چند وقتی ست که مضطربش هستم. وای خدایا این چه شوریست که در دلم برپاشده وای و صد وای... بعضیا میگن اون متاهل بعضیا هم میگن چه فرقی میکنه اون که سر و گوشش می جنبه، چندایشون هم می خوان سند رو کنن که بابا اون اینکارس و راحت بهت میگه بیا شرکتم! دستام می لرزه و نمی خوام اینارو بشنوم. من فقط دوستش دارم یه دنیا به قد خودش دوستش دارم. یادم رفت بگم استاد اون شماید من عاشقتون هستم و می پرستمتون تو دنیای منی و عاشق آغوش گرمت هستم حق منه که راهنمایی کنی حقمه که بهم بگی در نبودت باید چه کار کنم به من بگو من چطوری عاشق مردی غیر تو بشم و یا به حضور همکلاسی هامو چطوری توجه کنم وقتی تو اینجا در قلبمی منو راهنمایی کن. عشق من به نظر شما چی باید بگم. من متاهلم، زندگیمو دوست دارم و سر و گوشم هم نمی جنبه و اعتقادات بدی ندارم. و هر کسی رو هم به شرکتم دعوت نمی کنم. آیا باید جواب بدم، اگر باید جواب بدم چی باید بگم که احساساتش جریحه دار نشه و متوجه بشه کارش اشتباهه و البته این حرفهایی که به ناحق بعضی ها پشت سرم گفتن پاسخ داده بشه. ممنون میشم جوابم بدید. و من رو راهنمایی کنید.
- [سایر] سلام حاج آقا .من 19 سالمه و دانشجوی رشته داروسازی هستم .چند تاعبارت رو جستجو کردم درمورد سوالم ولی هیچ نتیجه ای به دست نیومد.شاید سوال من یه سوال تازه باشه و کسی از شما درموردش نپرسیده باشه . حدود 5 سال پیش دچار یه بیماری شدم که به احتمال خیلی زیاد ژنتیکی هستش .نمیدونم اسمش به گوش شما خورده یا نه ،دیستروفی عضلانی که انواع مختلف و علایم مختلفی هم داره علایمی که در من ایجاد کرد مهمترینش ضعف درراه رفتن وحرکت وکاهش قدرت جسمی بود ،زود خسته میشم ،از پس بعضی کارام به تنهایی برنمیام ، حالا بیماریم متوقف شده اگه پیشرفت میکرد شاید دیگه اصلا نمی تونستم راه برم .خودتون که خبر دارید شرایط خیلی از دانشگاهها برای افرادی که سلامتی کامل ندارند مناسب نیست.پله تا دلتون بخواد تو دانشگاه هست وآسانسور اکثراوقات یه رویای دست نیافتنی برای امثال منه .گاهی امتحانا طبقه ی سومه ، اسانسور نیست یا خرابه .فکرشو بکنید وقتی پاهات یاری نمی کنن، وقتی میرسی بالا اول خوشحال میشی فکر میکنی اورست رو فتح کردی بعد میبینی پاهات داره میلرزه وحالا باید بشینی سر امتحان و با سوالای عجیب و غریب سروکله بزنی . خیلی دوست دارم نماز جماعت دانشگاه شرکت کنم اما رو زمین برام سخته نماز خوندن . تا نماز خونه هم یه مقداری راه هست که راهش کمه ولی برا من سخته .اگه اتوبوس هم باشه من نمیتونم استفاده کنم چون پله اش خیلی بلنده. تو تمام سال های دبیرستانم هم مشکلاتی داشتم .می دونید سخته که هم سن وسالات پله ها رو دوتا یکی برن بالا ولی تو همش تو فکر این هستی که یعنی این جایی که دارم میرم پله داره یا نه ،سریالاییه یا سرازیری و وو. اینا درد ودل بود حالا حرف اصلیم .خدا تو تمام این سالها به طور ویژه هوای منو داشت منم برای هرچیز وهرلحظه ازش کمک میخوام ،جایی تنهام نذاشت ،کمکم کرد تو کنکور وکلا همه لحظه های زندگیم وتوی ان پله ها .تو این سالها من معنای توکل رو به طور واقعی فهمیدم .سعی کردم هرگز به خدا نگم چراوهمیشه شاکر خداوند باشم . سعی کردم همیشه بگم خدایا راضی ام به رضای تو .هیچ وقت دعا نکردم که خوب بشم .یه جایی خوندم که خدایا به داده ونداده و گرفته ات شکر ،که داده ات نعمت است ،نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان .هیچ وقت از خدا نخواستم شفام بده چون میخواستم والان هم میخوام که از امتحان خدا سربلند بیرون بیام .دلم میخواد همونی بشه که خدا خودش میخواد اگر برام بیماری رو میخواد منم همون رو میخوام وراضی ام وسختی هاشو به جون میخرم واگر هم خدا برام سلامتی رو بخواد من هم همون رو میخوام وراضی ام .به خاطر همین چیزا هم هرگز دعا نکردم برای بهبودی .فقط همیشه ازش خواستم کمکم کنه که جایی کم نیارم و هرگز ناشکری نکنم .حاج اقا من تمام سالها دلم نمیخواست وهنوز هم دلم نمیخواد که خدا ازم تو این موضوع ناراضی بشه .گاهی وقتها فکرمیکنم نکنه من طاقت امتحان سخت تر از این رو نداشتم که به اینجا ختم شده..چیزهای زیادی درمورد این مطالب شنیدم :من از درمان ودرد ووصل وهجران پسندم آنچه را جانان پسندد. هرکه دراین بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند ،من فکرمیکنم این یکی درمورد من صدق نمیکنه. جایی هم شنیدم که روزی یکی ازامامان معصوم به شخصی میگن که اگرخدا برای ما سلامتی رو بخواد ما همون رو دوست داریم واگرهم برای ما بیماری رو بخواد همون رو دوست داریم . نمی دونم حاج آقا اصلا نمیدونم میخوام چی بپرسم: مادروپدرم میگن اشتباه میکنی که دعا نمیکنی باید ازخدا بخوای که خوب بشی اما من نمیتونم دعاکنم ،میترسم اگه خوب بشم دیگه خدا ازم راضی نباشه وتو امتحان خدا موفق نشم .حاج آقا من می دونم که اگه از خدا بخوام که شفام بده باز همونی میشه که خدا میخواد پس چه نیازی به دعا هست .حاج اقا من میترسم از خدا بخوام که خوب بشم بعد دعامو قبول کنه اما به خاطر دعای من باشه ،اخه میدونید فکرمیکنم هرچی از خدا میخوام بهم میده اگه این طورباشه آیا من تو امتحان خدا موفق میشم یا نه ؟.حاج اقا اصلا من گیجم نمیدونم چی کارکنم .فعلا هیچ راه درمانی برای بیماریم نیست .تازگی ها دکتری رو شناختیم که درمان قرانی برای بیماریها میدن البته قبلش باید مطمین بشن که راه درمان علمی برای این بیماری نیست وهمه ی راهها رو رفتی واین خیلی خوبه چون ما باید اول ازراه واسطه هایی که خدا برامون قرارمیده مثلا همون راههای علمی درمان بیماری ها دنبال حل مشکلمون باشیم .چون برای من این راهها وجود نداشت ،ایشون به من گفتند که سوره ی حمد رو چهل روز هرروز هفتاد بار بخونم با هفتاد صلوات ایشون پشت تلفن اینو به من گفتند وهیچ مبلغی هم ازما نگرفتند اینو میگم تا ثابت بشه ایشون ازاین ادمهای دروغگو نیستند که تازگی ها خیلی زیاد شدندومردم رو گول میزنند. من اعتقاددارم به اینکه قرآن و سوره ی حمد حتما اگه خدا بخواد میتونه کسی رو شفا بده اما من نمیدونم بخونم یا نه .اگه بخونم یعنی از خدا خواستم که خوب بشم یعنی گفتم من اینو بیشتر دوست دارم نه اونی رو که تو میخوای .حاج اقا من تمام این سالها رو با این فکر گذروندم که خدا درمورد بیماریم وعکس العمل من به اون ازم راضیه و حالا اگه اشتباه کرده باشم چی ! حاج اقا امیدوارم متوجه منظورم شده باشید .لطفا برام توضیح بدیدچی کارکنم ؟چه طورمیشه که ازامتحان خدا حالا هرموقع که قراره تموم بشه یا تموم نشه سربلندبیرون بیام ،دعابکنم با نکنم ،اگه دعاکنم چی میشه ؟به هرجا ایمیل وپیام میدم کسی جوابمو نمیده کاشکی شما جوابمو خیلی قابل درک بدید . برام دعاکنید...دعاکنید
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید