سلام من یه پسر 21 ساله ام با وضع مادی نه چندان خوب ،دانشجو یه دانشگاه خوب و یه رشته خوب با قیافه ی متوسط که از 17 سالگی به دختر عمه 15 ساله م با وضع مالی متوسط رو به بالا با قیافه ی قشنگ علاقه پیدا کردم(اون موقع بچه بودم و بی جنبه ،شاید اصلا عشق نبود) ،یه با بهش یه اس عاشقانه دادم اونم گفت اگه عاشق شدی بهم بگو، منم اولش دروغ گفتم که دوسش ندارم ولی بعد چند روز بهش اس دادم و گفتم که دوسش دارم و اون چند روزی باهام خوب بود ولی بعد چند وقت گفت که دوسم نداره و دیگه باهم حرف نزدیم و من دانشگاه قبول شدم و کلا هر چند ماه یه بار همو می بینیم و در حد یه سلام باهم حرف می زنیم و تو این چهار سال هیچ وقت خونشون نرفتم یا بهش نگاه نکردم(دلم واسش تنگ شده؛کاش میشد یه بار دیگه مثل بچه گیمون با هم بخندیم و فقط یه بار نگاش کنم به خدا فقط یه بار،اما نمی تونم ،میترسم چشمون به چشم هم بیفته)ولی وقتی از خوابگاه میرم خونه(هر ترم فقط یه بار میرم) هردو هفته یه بار میاد خونمون (نه بخاطر من کلا زیاد میان خونه ما)....آخه خدایی مگه من چه گناهی کردم که اینجوری عذابم میده خوب اگه دوسم نداره چرا اینقد میاد ومیره ،من فقط باید به عکش نگاه کنم وقتی خودش جلو روم نشسته و نمی تونم نگاش کنم...من نمی تونم برم خواستگاریش آخه نه سربازی رفتم و نه وضع مالی خوبی دارم ..اگه شما کسی رو دوس نداشته باشین اینجوری می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا کمکم کنید.
باسلاممطالب شما جنبه سوالی ندارندازدواج فقط بحث دوست داشتن نیست و شما ابتدا باید روی ملاک های منطقی شروع یک زندگی مشترک و البته بررسی و سنجش شرایط زندگی خودتان برای یک ازدواج موفق کار کنید تا اینکه صرفا به ظواهر و دوری و نزدیکی یک شخص متمرکز شویدشاید لازم باشد کمی به هردویتان زمان دهید تا هم وضعیت زندگیتان مشخص سود و هم سن و سالتان بیشتر شود و بتوانید عاقلانه تر و با چشمانی باز به این مساله نگاه کنیدموفق باشید
عنوان سوال:

سلام من یه پسر 21 ساله ام با وضع مادی نه چندان خوب ،دانشجو یه دانشگاه خوب و یه رشته خوب با قیافه ی متوسط که از 17 سالگی به دختر عمه 15 ساله م با وضع مالی متوسط رو به بالا با قیافه ی قشنگ علاقه پیدا کردم(اون موقع بچه بودم و بی جنبه ،شاید اصلا عشق نبود) ،یه با بهش یه اس عاشقانه دادم اونم گفت اگه عاشق شدی بهم بگو، منم اولش دروغ گفتم که دوسش ندارم ولی بعد چند روز بهش اس دادم و گفتم که دوسش دارم و اون چند روزی باهام خوب بود ولی بعد چند وقت گفت که دوسم نداره و دیگه باهم حرف نزدیم و من دانشگاه قبول شدم و کلا هر چند ماه یه بار همو می بینیم و در حد یه سلام باهم حرف می زنیم و تو این چهار سال هیچ وقت خونشون نرفتم یا بهش نگاه نکردم(دلم واسش تنگ شده؛کاش میشد یه بار دیگه مثل بچه گیمون با هم بخندیم و فقط یه بار نگاش کنم به خدا فقط یه بار،اما نمی تونم ،میترسم چشمون به چشم هم بیفته)ولی وقتی از خوابگاه میرم خونه(هر ترم فقط یه بار میرم) هردو هفته یه بار میاد خونمون (نه بخاطر من کلا زیاد میان خونه ما)....آخه خدایی مگه من چه گناهی کردم که اینجوری عذابم میده خوب اگه دوسم نداره چرا اینقد میاد ومیره ،من فقط باید به عکش نگاه کنم وقتی خودش جلو روم نشسته و نمی تونم نگاش کنم...من نمی تونم برم خواستگاریش آخه نه سربازی رفتم و نه وضع مالی خوبی دارم ..اگه شما کسی رو دوس نداشته باشین اینجوری می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو رو خدا کمکم کنید.


پاسخ:

باسلاممطالب شما جنبه سوالی ندارندازدواج فقط بحث دوست داشتن نیست و شما ابتدا باید روی ملاک های منطقی شروع یک زندگی مشترک و البته بررسی و سنجش شرایط زندگی خودتان برای یک ازدواج موفق کار کنید تا اینکه صرفا به ظواهر و دوری و نزدیکی یک شخص متمرکز شویدشاید لازم باشد کمی به هردویتان زمان دهید تا هم وضعیت زندگیتان مشخص سود و هم سن و سالتان بیشتر شود و بتوانید عاقلانه تر و با چشمانی باز به این مساله نگاه کنیدموفق باشید





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین