سلام دوست عزیز دوست گرامی بزرگ‌تر بودن خانم در یک ازدواج به‌خودی‌خود مشکل خاصی به ویژه در سنی که شما هستید ندارد. قبل از هر چیز به خودتان نگاه کنید و ببینید آیا دستاوردهای شما از سن تان بیشتر است یا نه؟ آیا می‌توانید برای این خانم حامی خوبی باشید یا نه؟ آیا ایشان می‌تواند روی شما حساب باز کند؟ آیا از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی به همدیگر نزدیک هستید؟ اگر بتوانید به این سؤال‌ها پاسخ مناسبی بدهید، با توجه به اینکه شما 27 سال سن دارید و این خانم حدود 29 سال سن دارند و بنابراین هر دو نفر تا حد زیادی در سن پختگی به سر می‌برید ، این رابطه مشکل خاصی برای شما به وجود نخواهد آورد. شما اول بایستی تکلیف خودتان را با خودتان روشن کنید به. اگر شما بتوانید این اختلاف سنی را نادیده بگیرید که، خواهید توانست خانوادگی خود را نیز دراز کنید. برای اینکه بتوانید چنین کاری انجام دهید توصیه من به شما این است که اول به سؤال‌هایی که در بالا گفتم پاسخ دهید و دوم سعی کنید این اختلاف سنی را کاملاً نادیده بگیرید و بدون توجه به این اختلاف سنی، فرد مقابل خود فکر کنید. اگر با این اوصاف توانستید خودتان را را راضی کنید که با کسی بزرگ‌تر از خود ازدواج کنید، آنگاه خیلی راحت‌تر می‌توانید خانواده را راضی کرده و رابطه خود را ادامه دهید.
سلام من 27 سالمه و یه دختری رو دوست دارم که 2 سال و نیم ازم بزرگتره.با اینکه میدونم بزرگ بودن دختر از پسر مشکل سازه و حتی اینکه اگه این موضوع رو با خانوادم در میان بذارم شدیدا مخالفت میشه با این وجود نمیتونم فراموشش کنم. تنها مشکل من فقط اختلاف سنی هستش. من چیکار کنم ؟ فراموشش کنم؟ چطوری؟ نمیتونم بهش وابستگی پیدا کردم.لطفا راهنماییم کنین
سلام دوست عزیز دوست گرامی بزرگتر بودن خانم در یک ازدواج بهخودیخود مشکل خاصی به ویژه در سنی که شما هستید ندارد. قبل از هر چیز به خودتان نگاه کنید و ببینید آیا دستاوردهای شما از سن تان بیشتر است یا نه؟ آیا میتوانید برای این خانم حامی خوبی باشید یا نه؟ آیا ایشان میتواند روی شما حساب باز کند؟ آیا از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی به همدیگر نزدیک هستید؟ اگر بتوانید به این سؤالها پاسخ مناسبی بدهید، با توجه به اینکه شما 27 سال سن دارید و این خانم حدود 29 سال سن دارند و بنابراین هر دو نفر تا حد زیادی در سن پختگی به سر میبرید ، این رابطه مشکل خاصی برای شما به وجود نخواهد آورد. شما اول بایستی تکلیف خودتان را با خودتان روشن کنید به. اگر شما بتوانید این اختلاف سنی را نادیده بگیرید که، خواهید توانست خانوادگی خود را نیز دراز کنید. برای اینکه بتوانید چنین کاری انجام دهید توصیه من به شما این است که اول به سؤالهایی که در بالا گفتم پاسخ دهید و دوم سعی کنید این اختلاف سنی را کاملاً نادیده بگیرید و بدون توجه به این اختلاف سنی، فرد مقابل خود فکر کنید. اگر با این اوصاف توانستید خودتان را را راضی کنید که با کسی بزرگتر از خود ازدواج کنید، آنگاه خیلی راحتتر میتوانید خانواده را راضی کرده و رابطه خود را ادامه دهید.
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید . راستش من سال اولی که امدم دانشگاه تو ترم اول به دختری علاقمند شدم اوایل که باهام خوب بود ولی از موقعی که فهمید ازم بدش اومده و فراری شده چند وقت پیش که یه جوری باهاش صحبت کردم بهم گفت که من به یکی فامیلام علاقه دارم من فکر میکنم داره دروغ میگه اگه میشه راهنماییم کنین چون نمیتونم فراموشش کن چند ترمی که داره میگذره خواستم فراموشش کنم ولی نتونستم
- [سایر] سلام حاج آقا، خسته نباشین، حاج آقا من قبلا هم از شما سوال پرسیدم ولی جواب ندادین، میدونم سرتون شلوغه، چند روز یه بار میام تو سایت و پیاماتونو میخونم، یادداشت آخرتون عالی بود،حاج آقا من یه خواستگار دارم که از هر لحاظ مورد پسند من و خانوادم هستش، فقط یه مشکل بزرگ داره، اونم اینه که ایشون مذهبشون با ما فرق داره،اهل تسنن هستن ،شناخت من از اخلاق و رفتار و زندگی ایشون اونقدر کامل و زیاد هستش که حتی با وجود این اختلاف مطمینم که کنار ایشون خوشبختم... ولی مادرم میگه که ازدواج من با یک غیر هم مذهب گناهه، خواستم نظر شما رو هم بدونم،اگه میشه راهنماییم کنین، هنوز پیش مشاور نرفتم ولی نظر شما در این مورد مثل نظر یه بزرگتر خیلی مهمه برام،اگه جواب بدین ممنون میشم.
- [سایر] به نام خدا با سلام در زمان دانشجویی با دختری در دانشگاه آشنا شدم. در مورد همه چیز تفاهم نظر داریم. تنها مسأله ای که ذهنم رو مشغول کرده و نگران هستم بزرگتربودن حدود یک سال و نیم اون دختر از خودم هست. این نگرانی هم از هشدارهای مداوم کارشناسان بوده که سالها توی گوشم مثل زنگ صدا میکرده. میخواستم ببینم این اختلاف سنی میتواند در زندگی بعد از ازدواج تأثیر منفی بگذارد؟ لازم به ذکر است که با خانوادم درباره اون دختر صحبت کردم و نظر مثبت تلویحی اونها رو جلب کردم. ولی از این اختلاف سنی از ترس مخالفتشان حرفی به میان نیاوردم. لطفا راهنماییم کنید با تشکر با تشکر
- [سایر] سلام استاد وقت به خیر در ازدواج تفاوت سنی اولویت چندمه ؟ یعنی مثلا اگه همه ی اون چیزایی که از شما شنیدیم و خوندیم رعایت بشه ولی مثلا دختر از پسر یه سال بزرگتر باشه . یا هم سن و سال باشن چیکار باید کرد ؟
- [سایر] به خاطر چهره زشتم، خیلی ناامیدم؛ الان من به دختری تو دانشکده علاقه دارم، من خیلی دوسش دارم، خودش نمیدونه؛ اگه من زشت نبودم، تا حالا صد بار رفته بودم خواستگاریش، ولی الان نمیتونم، حتی نمیتونم به کسی بگم من یکی رو دوست دارم. من الان دارم تاوان چی رو پس میدم؟ من شاگرد ممتازی هستم و باید امیدوار باشم ولی الان هیچی ندارم، نمیدونم چکار کنم. اصلاً موضوع سر شخص خاصی هم نباشه، من به هر کس دیگه ای هم که دل می دادم بازم همینطور بدبخت بودم. ای خدا چرا منو اینطور آزمایش می کنی؟ چرا نمیگی چکار کنم؟ چقدر دوشم احساس سنگینی میکنه، چقدر خستم، چقد تنها. من چکار کنم؟ صبر کردن برام خیلی سخت شده. الان دیگه وقتشه اقدام کنم. وقتشه برم جلو. ولی نمی تونم. دلیلشم گفتم. من دنبال ازدواجم نه دوست بازی و اگه میخوامش باید برم اول به خانوادم بگم، میدونم قبول میکنن. خواهش میکنم راهنماییم کنین، چکار کنم؟ چطوری بهش بگم؟
- [سایر] سلام متولد 70 ام وتو تهران زندگی میکنم میدونم شاید واسه ازدواج خیلی زود باشه اما به خاطر جدایی پدر و مادرم به دلیل این که پدرم جانباز اعصاب وروانه نمیتونم موقعیتایی که به نظرم خوب میاد رد کنم از یکی از خواستگارام که فقط 5ماه ازم بزرگتره خوشم اومده چون عقایدش مثل خودمه و مثل خودم ادم منطقیه اما احساس میکنم تفاوت سنی خیلی مهمه اونم دانشجو و تا تموم شدن درسش تو قلمچی کار میکنه تو خانوادش همه موافقن جز خالش نمیدونم شاید مهم باشه شایدم نه اگه میشه راهنماییم کنید ممنون از لطفتون
- [سایر] سلام حاج آقا .خدا قوت و خسته نباشین. راستش بعضی از پیاماتونو که میخونم یه ذره دلم میگیره و یه ذره هم دلخور میشم ..میدونین چرا؟ چون یاد ِ خودمو سرنوشت خودم میفتم. من 2 سال پیش قرار بود با یه آقا پسر با ایمان و خداشناسی که یک سال ازم کوچیکتر بود و 2 سال بود که همدیگه رو می شناختیم ، ازدواج کنم .( اون زمان من 23 ساله و ایشون 22 ساله بودن)اختلاف سنی برا خودمون اصلاً مهم نبود چون خیلی چیزای با اهمیت تری تو وجود ِ همدیگه دیده بودیم که اختلاف سنی یک سال چیزه واقعاً بی اهمیتی برامون بود . اون حتی به خواستگاریم هم اومد ولی خواهراش و اطرافیانش اینقدر تو گوشش خوندن و اینقدر همه بهمون گفتن اختلاف سنی براتون دردسر میشه که به خاطر همدیگه از ازدواج منصرف شدیم ولی هنوز که هنوزه نه ایشون ازدواج کردن و نه من..البته هیچ گونه ارتباطی هم با هم نداریم و 2 ساله داریم خودمونو گول میزنیم که شاید بتونیم همدیگه رو فراموش کنیم ولی ... هنوز هم که هنوز است عاشق ِ ماهم اگرچه بی خیالش مهتاب را نمی خواهم...
- [سایر] سلام خسته نباشیدحدود 8 ساله که ازدواج کردم متاسفانه با شوهرم خیلی زیاد مشکل دارم بسیار ادم دروغگو و اهل غیبت هستش با هیچکس حتی خونواده ی خودش رابطه ی خوبی نداره چون زندگیمونو از لحاظ مالی با سختی شروع کردیم از دست همه ناراحته که چرا بهش کمک نکردن حتی با دختر 2 سالمون رابطه خوبی نداره و مرتب باهاش دعوا میکنه مرتب بهانه جویی میکنه و بی دلیل ما رو میزنه اگه خونه باشم میگه برو بیرون اگه بیرون باشم دلش برام تنگ میشه همش در حال فریاد زدنه کلا با همه بیخودی میجنگه و سر مسایل خیلی کوچیک دعوا راه میندازه و هر چی که دم دستش باشه میشکنه حتی با خدا هم دعوا داره یه مدت ازش قهر میکردم و میرفتم ولی دیگه الان بیخیال شدم و تحمل میکنم در ضمن منو دیوانه وار دوست داره دلم به حال دخترم میسوزه تو رو خدا بگین چیکار کنم ؟متشکرم
- [سایر] سلام خسته نباشید خصوصی--- من یه دختر 19ساله جادری هستم. تویه خانواده ی خیلی مذهبی بزرگ شدم. یکساله پیش به خاطر اشتباه یکی از بستگان دست اولم با یه پسر آشنا شدم (البته فقط اون مقصر نبود منم اشتباه کردم)من تونستم تا حدودزیادی اونو بامسائل دینی آشنا کنم اونم در مورد حرفایی که میزدم میرفت تحقیق میکرد.میدونم این رابطه در کل حرام بود ولی شکر خدا تودودفعه ی که هم دیگرو دیدیم کارایی که رایج یه جورایی بین جونارو انجام ندادیم. من در کل از اول نیتم رو دوستی نبود فقط میخواستم کمکش کنم ولی الان میخوام برگردم بشم همون دختری که بودم ولی فکر اینکه اون مشکلاتشو چه جوری حل میکنه باعث میشه هردفعه بعد از مدت کوتاهی دوباره بهش اسمس بزنم .مهم تراز همه میدونم پدرومادرم ازاین کارم راضی نیستن ومیمدونم اگه بهشون بگم از چشمشون می یوفتم وتو خونشون جایی ندارم .چند دفعه ازم خواسته که بیاد خواستگاری نمیدونم باید چه جوابی بهش بدم واینکه جه جوری از پدرومادرم حلالیت بگیرم (من همیشه احترامشونو نگه میدارم ولی واقعا نمیدونم تواین یه مورد چیکار کنم)برای این سوالمم اول توسایت جستجو کردم ولی چیزی نبود حاج آقا خواهش میکنم کمکم کنین خیلی میترسم از اینکه دنیاوآخرتممو خراب کنم باور کنین من دختر بدی نیستم من نمی خواستم با این کارم حرمت چادر از بین ببرم خواهش میکنم پدرانه کمکم کنین چون به جز شما نمی تونم از کسی مشورت بگیرم.شب خوبی داشه باشین.
- [سایر] سلام چند وقتیه که برای یکی از دوستام مشکلی پیش اومده و ازم خواسته که کمکش کنم موضوع ، اختلاف پدر و مادرش هست. اون میگفت که وقتی پدر مادرم با هم هستن ، با همدیگه خوبن اما وقتی یه نفر(یکی از آشناهای دو طرف) میاد زیراب یکی(پدر یا مادر) رو میزنه، بهم میریزن و میوفتن به جون هم! به گفته دوستم، معمولاً پدرش زودتر ناراحت میشه و دعوا رو اون شروع میکنه. معمولاً توی یه ماه 3-4 باری به جون هم میوفتن. خوشبختانه کمتر پیش اومده که دعواشون به کتک کاری بکشه! ناگفته نمونه که رفیقم و پدرش سابقه بیماری قلبی دارن و هر دوشون یه باری عمل قلب داشتن. در ضمن خانواده رفیقم (یه دختر 23 ساله هست که یه پسر 1ساله داره و خونشون کناره خونه پدر-مادرش هست) و (یه دختر 16 ساله که رفیق بنده هست) و (یه پسر 16 ساله داشتن که 4 سال پیش تو تصادف فوت کرد) هستن. و بنده 17 سالمه. تنها راهی که به ذهن من رسید برای حل این مشکل ، صحبت کردن با فرد خاطی(جناب زیراب زن! ) با لحنی نسبتاً تند هست که احتمال میدم در حضور خونواده یا همسر-شوهر خودش باشه بهتر اثر کنه ، هست. البته این راهی بود که به ذهن من خطور کرده. به نظر شما برای این که تنش بین این خونواده کمتر بشه، چیکار باید کرد؟؟؟ در ضمن اگه سوالم تکراری هست لطف کنید کد یه سوال مشابه رو بدید. ممنون میشم برای حل این مشکل دوستم کمکش کنید