به خاطر چهره زشتم، خیلی ناامیدم؛ الان من به دختری تو دانشکده علاقه دارم، من خیلی دوسش دارم، خودش نمیدونه؛ اگه من زشت نبودم، تا حالا صد بار رفته بودم خواستگاریش، ولی الان نمیتونم، حتی نمیتونم به کسی بگم من یکی رو دوست دارم. من الان دارم تاوان چی رو پس میدم؟ من شاگرد ممتازی هستم و باید امیدوار باشم ولی الان هیچی ندارم، نمیدونم چکار کنم. اصلاً موضوع سر شخص خاصی هم نباشه، من به هر کس دیگه ای هم که دل می دادم بازم همینطور بدبخت بودم. ای خدا چرا منو اینطور آزمایش می کنی؟ چرا نمیگی چکار کنم؟ چقدر دوشم احساس سنگینی میکنه، چقدر خستم، چقد تنها. من چکار کنم؟ صبر کردن برام خیلی سخت شده. الان دیگه وقتشه اقدام کنم. وقتشه برم جلو. ولی نمی تونم. دلیلشم گفتم. من دنبال ازدواجم نه دوست بازی و اگه میخوامش باید برم اول به خانوادم بگم، میدونم قبول میکنن. خواهش میکنم راهنماییم کنین، چکار کنم؟ چطوری بهش بگم؟
به خاطر چهره زشتم، خیلی ناامیدم؛ الان من به دختری تو دانشکده علاقه دارم، من خیلی دوسش دارم، خودش نمیدونه؛ اگه من زشت نبودم، تا حالا صد بار رفته بودم خواستگاریش، ولی الان نمیتونم، حتی نمیتونم به کسی بگم من یکی رو دوست دارم. من الان دارم تاوان چی رو پس میدم؟ من شاگرد ممتازی هستم و باید امیدوار باشم ولی الان هیچی ندارم، نمیدونم چکار کنم. اصلاً موضوع سر شخص خاصی هم نباشه، من به هر کس دیگه ای هم که دل می دادم بازم همینطور بدبخت بودم. ای خدا چرا منو اینطور آزمایش می کنی؟ چرا نمیگی چکار کنم؟ چقدر دوشم احساس سنگینی میکنه، چقدر خستم، چقد تنها. من چکار کنم؟ صبر کردن برام خیلی سخت شده. الان دیگه وقتشه اقدام کنم. وقتشه برم جلو. ولی نمی تونم. دلیلشم گفتم. من دنبال ازدواجم نه دوست بازی و اگه میخوامش باید برم اول به خانوادم بگم، میدونم قبول میکنن. خواهش میکنم راهنماییم کنین، چکار کنم؟ چطوری بهش بگم؟ روزی دختری جوان نزد شیوانا آمد و از او کمک خواست تا برای مشکل نازیبایی و زشتی صورتش راه حلی ارائه دهد. شیوانا سری تکان داد و گفت : جلوتر از مردم حرکت کن! دختر جوان لختی سکوت کرد و سپس دوباره سوال خود را تکرار کرد و گفت : ببینید استاد! مشکل من این است که هر وقت می خواهم کاری انجام دهم به محض اینکه مقابل شخص یا اشخاصی می ایستم بلافاصله نگاه سنگین آنها را روی زشتی های چهره و هیکل خودم حس می کنم و این سنگینی فوراً مرا فلج می کند و دیگر نمی توانم با اقتدار و اعتماد به نفس قبلی به صحبت هایم ادامه دهم و زشتی بی اعتمادی به خودم به زشتی صورتم اضافه می شود و در نتیجه خود به خود توسط خودم از میدان کنار گذاشته می شوم. آیا جوابی برای سوال من دارید! شیوانا مجدداً سرش را به علامت حق به جانب تکان داد و با همان لحن آرام قبلی گفت: جلوتر از مردم اطرافت حرکت کن! و این یعنی نگذار نظر آنها به تو برسد! دختر جوان کمی روی پاسخ شیوانا تأمل کرد و آنگاه با نومیدی دوباره سوال خود را به شکلی دیگر تکرار کرد. او گفت: متاسفانه می بینم شما هم به خاطر زشتی چهره ام مرا جدی نمی گیرید! من چگونه می توانم مانع رسیدن نظر مردم به خودم شوم در حالی که به محض قرار گرفتن مقابل آنها، بلافاصله سایه سنگین نگاه و نظرشان را روی خودم حس می کنم؟! شیوانا پاسخ داد: به محض اینکه احساس کردی نظر دیگران به تو نزدیک شده است به سرعت ذهن خودت را از این فکر دور کن و سعی کن بی توجه به جلوه گری های این اندیشه آزاردهنده، نسبت به آن بی اعتنا باشی و با سرعت خودت را در هنرها و توانایی ها و استعدادهای منحصر به فرد خودت غوطه ور سازی! یک انسان فوق العاده زیبا هم اگر اجازه دهد نظر دیگران قبل از عمل و کردارش وارد ذهنش شود، نمی تواند حرکت و واکنش صحیح را نشان دهد. اهمیت دادن به نظر دیگران باعث می شود که همه انسان ها چه زشت و چه زیبا، نتوانند کار خود را درست انجام دهند. راه چاره تو این است که از این لایه بیرون بپری و در سطح دیگری از آگاهی پرواز کنی و این امکان پذیر نیست مگر اینکه موضوع اهمیت بخشیدن به نظر دیگران را نزد خودت بسیار ناچیز شماری ! دختر جوان سکوت کرد و دیگر هیچ نگفت. می گویند از آن روز به بعد این دختر بهترین بافنده فرش ابریشم در منطقه شد و تمام خانواده ها برای یاد دادن و آموزش هنر بافندگی فرش، فرزندان خود را نزد او می فرستادند. جالب این بود که هیچکس در مورد زشتی آن دختر صحبتی نمی کرد و همه او را به عنوان بافنده زیباترین فرش های ابریشم می شناختند. شیوانا روزی برای شاگردانش این دختر را مثال زد و گفت: این دختر جوان چون یکبار برای همیشه موضوع زشتی چهره خود را فراموش کرد و دیگر به آن مراجعه نکرد در نتیجه دیگر مانند زشت ها عمل نکرد و از آن روز به بعد دیگر کسی زشتی او را ندید. در واقع اولین کسی که زشتی های انسان را می بیند و آنها را بزرگ می کند خود اوست و اولین کسی که انسان ها را به خاطر زشتی هایش سرزنش می کند و مانع از خوب عمل کردن او می شود نیز باز خود شخص می باشد. بافنده زیباترین فرش های ابریشم به جای تمرکز روی زیبایی چهره، اکنون روی زیبایی منحصر به فرد استعدادش متمرکز شده است و در نتیجه به یکباره نظر مردم برایش بی ارزش شده و از نظر مردم جلوتر افتاده است و به جای بازی خوردن توسط نظر مردم ، به لایه بالاتری از آگاهی جهش کرد. پرسشگر گرامی؛ قبل از هر چیز از شما به خاطر اعتمادی که به این مجموعه نموده اید و مسائل زندگی تان را با ما در میان گذاشته اید، تشکر می کنیم. از اینکه شما را تا این حد ناراحت و نگران می بینیم، متأسف و ناراحتیم و امیدواریم که هرچه زودتر با تلاش و همت خود شما، از این احساسات ناخوشایند رهایی یابید و زندگی خوب و خوشی را برای خود رقم زنید. وقتی نامه شما رو می خواندم یاد قسمت چهارم برنامه ماه عسل امسال افتادم. مهمان برنامه جوان 31 ساله باهوشی بود که همه بدنش حس داشت اما هیچ قسمتی از بدنش جز شستش حرکت نداشت. مادرش می گفت گاهی شبها بیدارش می کند و از او می خواهد مورچه ای که روی پایش راه می رود را بردارد. دانشگاه قبول شده بود اما نمی توانست برود می گفت حتی نمی توانسته کتاب را ورق بزند و صبح ها منتظر می مانده تا مادرش از سر کار برگردد و برایش کتاب را ورق بزند تا بتواند بخواند. چقدر با استعداد بود، شاعر بود و اهل مطالعه اما همیشه دور تا دورش دیوار بود. از احساس تنهایی اش می گفت که واقعا تکان دهنده بود( میتوانید از اینترنت دانلود کنید و تماشا نمایید). بعد شما با این همه موفقیت این همه توانایی این همه نعمت، یعنی چهره ظاهری (که به زعم خودتان زشت است و شاید اینگونه هم نباشد) این همه می تواند باعث شود که شما شانه هایتان سنگین شود؟ خدا هر فردی را به گونه خاصی آفریده است. انسان سالم کسی است که از ظاهر و قیافه خود احساس رضایت داشته باشد و با اعتماد به نفس به انجام امور زندگی خود بپردازد. شما با این همه توانایی شک نکنید لیاقت یک همراه مناسب را دارید خودتان خودتان را باور کنید تا دیگران هم باورتان کنند. پرسشگر محترم، شما برای ازدواج مشکل خاصی ندارید. اگر واقعا فکر می کنید که در شرایط خوبی از لحاظ ظاهر به سر نمی برید، می توانید برای ازدواج سطح توقعات خود را پایین تر بیاورید و شخصی را متناسب با خود پیدا کنید . وقتی امکان ازدواج برای معلولین هم فراهم است و حتی مشاهده می کنیم که کوتوله ها هم ازدواج می کنند، شما که وضعیتتان قابل مقایسه با چنین افرادی نیست، به راحتی می توانید مورد مناسب خود را پیدا کنید. کافی است اندکی سطح توقع خود را پایین بیاورید. اما در مورد ظاهر و نعمتهای مادی، باید بدانید که به هیچ وجه نعمتهای مادی ملاک نیستند. ما روایات متعددی داریم در مورد اینکه اتفاقا سخت ترین بلاها و بیشترین مصیبتها بر بهترین بندگان خدا نازل می شوند. اینها به خاطر آن است که دوستان خدا به هیچ وجه به دنیا دل خوش نکنند و وابسته به آن نباشند و تمام توجهشان فقط به سوی خدا باشد. به این روایات دقت بفرمایید : امام صادق علیه السلام: (إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ‌ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ‌)؛ سخت ترین مردم از لحاظ بلا و گرفتاری پیغمبرانند؛ سپس کسانی که در پی آنانند، سپس کسی که از دیگران بهتر است، بترتیب. امام صادق علیه السلام به سدیر فرمودند : (إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ‌ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِیَّاکُمْ یَا سَدِیرُ لَنُصْبِحُ بِهِ‌ وَ نُمْسِی‌)؛ چون خدا بنده ای را دوست دارد، او را در بلا غوطه‌ور سازد. ای سدیر ما و شما، صبح و شام با آن دمسازیم. (اصول کافی، ج‌2، ص252 و 253) می بینید که قضیه برعکس آن چیزی است که شما فکر می کنید و به هیچ وجه اینگونه نیست که چون خدا شما را از نعمتی محروم کرده است، قصد عذاب شما را داشته باشد؛ یا دلیلش این باشد که شما از خدا دور شده اید و ... . این قضیه شواهد خوبی نیز در تاریخ دارد؛ لقمان حکیم که چنان عظمت دارد که سوره ای در قرآن به نام او آمده است، فردی سیاه چهره بود؛ به گونه ای که می گویند مدتی او را به بردگی گرفته بودند و از او به عنوان برده استفاده می کردند. چنین فردی با این قیافه ظاهری به جایی رسید و به اندازه ای از فهم و علم و حکمت رسید که سخنان حکیمانه او در قالب آیات قرآن، مطرح شده اند. این، پیشرفت و موفقیت کمی نیست. سقراط، استاد افلاطون و ارسطو، آنقدر زشت بوده که می گویند صورت او بیشتر شبیه میمون بود، تا آدمیزاد. با این حال او نابغه زمان خود بود و در تمام طول تاریخ بشر از میان حکما و فلاسفه کمتر شخصیتی مانند او پیدا شده است. برادر عزیز شما ضمن اینکه نباید نگران باشید و روحیه خود را از دست بدهید؛ باید خوشحال هم باشید که اگر با بلایی روبرو شده اید، این بلا و امتحان سخت به خاطر پیشرفت روحی شما و متناسب با شرایطی است که شما در آن هستید. باید مطمئن باشید که خیر و صلاح شما در آن است؛ وگرنه هرگز اینطور نمی شد. به خدا اعتماد کنید و به او اطمینان داشته باشید. همینطور باید خوشحال باشید که خدای جای حق نشسته و امامان معصوم فرموده اند در صورتی که شخصی در این دنیا از نعمتی محروم شده باشد، خدا در جهان آخرت تا هفتاد برابر بهتر از آن را به او می دهد. بنابراین سعی کنید این مسأله را بپذیرید و آن را جزئی از زندگی خود بدانید و دیگر به آن فکر نکنید. با فکرکردن که مشکلی حل نمی شود و شما تغییر قیافه پیدا نمی کنید. روحیه خود را از دست ندهید. به حرفهای دیگران توجه نکنید. فکر کنید نظرکرده خدا هستید و خدا برای شما برنامه ویژه ای دارد و از این جهت خوشحال باشید. سعی کنید در هر صورت از زندگی خود لذت ببرید و خوبی های زندگی و خوشی های آن را نیز ببینید. در ضمن استعدادهای خود را دست کم نگیرید و بدبین نباشید. با تلاش و پیگیری، حتما کار خوب و مناسبی پیدا خواهید کرد؛ همانطور که با کمی اراده و اندکی صبر و حوصله، همسری متناسب با خود پیدا خواهید نمود. اما در مورد اقدامتان برای ابراز علاقه به همکلاسی تان : نیازهای عاطفی و غرایز دیگر در ایام جوانی، آدمی را به سوی (دوست داشتن و عشق ورزیدن) سوق می‌دهد که البته این یک امر طبیعی و غریزی است و کمتر می‌توان راهی برای گریز از آن پیدا کرد. آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلایی بر احساسات و پرهیز از مخاطراتی است که ممکن است فرد را به گرفتاری‌های مختلف روحی و جسمی دچار سازد. همانطور که می دانید ازدواج یکی از مسائل مهم زندگی هر انسانی است زیرا در همه ابعاد زندگی تأثیر دارد و ازدواج موفق می تواند باعث پیشرفت انسان در زمینه های مختلف شود کما اینکه اگر ازدواج ناموفق باشد مشکلات زیادی را برای انسان به وجود می آورد و مانع رشد و ترقی می شود بنابراین باید با این امر مهم سنجیده برخورد کرد و از هر گونه شتابزدگی، یک جانبه گرایی، ظاهر بینی و سطحی نگری اجتناب کرد. یک ازدواج موفق دایر بر مدار یک سلسله معیارهای اصلی و فرعی و همچنین یک سلسله آگاهی های قبل و بعد از ازدواج می باشد. اگر انسان بر اساس آگاهی های صحیح، آن معیارها را در فردی احراز کرد آنگاه باید اقدام به خواستگاری کند و مراحل بعدی را به تدریج انجام دهد تا ازدواج محقق شود. معمولاً یکی از مشکلات انتخاب آگاهانه، عشق و علاقه زود هنگام است. چون علاقه و عشق مفرط موجب می شود انسان نتواند بر اساس آگاهی به معیارهای صحیح همسر خود را انتخاب کند. البته خود علاقه یکی از چیزهائی است که برای اقدام اولیه لازم است والا هیچگاه انگیزه ای ایجاد نمی شود و اقدامی هم صورت نمی گیرد اما این علاقه نباید در حدی باشد که موجب نادیده گرفتن معیارهای مهم انتخاب همسر شود. امیدواریم با برداشتن گام های صحیح در این مسیر، و با آگاهی کامل از وضعیت خود و دختر مورد نظر بتوانید گام صحیحی بردارید و اتفاقی مبارک نیز همراه آن گردد. از جمله گام های اساسی برای انتخاب همسر در مرحله اول تحقیق و تفحص در مورد او و خانواده اش به جهت شناخت و آگاهی بیشتر می باشد و در این میان آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد این است که آیا فرد مورد نظر ملاک ها و معیارهای یک ازدواج موفق و پایدار را دارد یا خیر؟ برادر محترم؛ اگر واقعاً قصد ازدواج دارید و دختر مزبور را برای همسری خود مناسب می‌دانید، توصیه می‌کنیم این علاقه را ابتدا با خانواده در میان بگذارید و بعد از موافقت آنها، از طریق خانواده اقدام کنید و از مادرتان بخواهید رسماً برایتان او را خواستگاری کند. همچنین گاهی لازم است در خواستگاری اصرار نمایید تا اینگونه به خانواده دختر بقبولانید که تمام توانتان را برای بدست آوردن دختر و خوشبخت کردن او در زندگی مشترک به کار خواهید گرفت. اما مراقب باشید از حدود شرعی و عرفی خارج نشوید. اگر کسی هست که دارای جایگاه مثبت و نفوذ فکری بر این خانواده است، از او استفاده کنید. بعد از مدتی اصرار و تلاش در این مورد اگر همچنان پاسخ منفی دریافت نمودید، از اصرار بی‌ مورد دست بردارید و به دنبال همراهی دیگر و مناسب برای زندگی مشترک خود باشید. همان طور که شما حق انتخاب دارید و می‌خواهید با دختر دلخواه خود ازدواج کنید، به طرف مقابلتان هم حق بدهید که بتواند به خواستگاری شما پاسخ مثبت یا منفی بدهد. پس اول باید تحقیق کنید و ببینید که آیا این خانم دارای ملاک و معیار همسر مناسب است یا نه؟ بعد از آن سعی کنید آدرسی از ایشان به دست آورید و از مادرتان بخواهید او را به صورت رسمی برایتان خواستگاری کند و در صورتی هم که امکان این کار برایتان فراهم نیست می توانید که از یک واسطه مثل یکی از اساتید که احساس نزدیکی بیشتری با او دارید یا از فرد متأهلی از دوستانتان، کمک بگیرید تا علاقه شما را به دختر خانم برساند و نظرش را در مورد شما بپرسد. پرسشگر محترم؛ گام نهادن در مسیر سبز و روشن دین و عقل، تنها راه رسیدن به سعادت‌ مادی و معنوی است. نویسنده : زهرا محمدی
عنوان سوال:

به خاطر چهره زشتم، خیلی ناامیدم؛ الان من به دختری تو دانشکده علاقه دارم، من خیلی دوسش دارم، خودش نمیدونه؛ اگه من زشت نبودم، تا حالا صد بار رفته بودم خواستگاریش، ولی الان نمیتونم، حتی نمیتونم به کسی بگم من یکی رو دوست دارم. من الان دارم تاوان چی رو پس میدم؟ من شاگرد ممتازی هستم و باید امیدوار باشم ولی الان هیچی ندارم، نمیدونم چکار کنم. اصلاً موضوع سر شخص خاصی هم نباشه، من به هر کس دیگه ای هم که دل می دادم بازم همینطور بدبخت بودم. ای خدا چرا منو اینطور آزمایش می کنی؟ چرا نمیگی چکار کنم؟ چقدر دوشم احساس سنگینی میکنه، چقدر خستم، چقد تنها. من چکار کنم؟ صبر کردن برام خیلی سخت شده. الان دیگه وقتشه اقدام کنم. وقتشه برم جلو. ولی نمی تونم. دلیلشم گفتم. من دنبال ازدواجم نه دوست بازی و اگه میخوامش باید برم اول به خانوادم بگم، میدونم قبول میکنن. خواهش میکنم راهنماییم کنین، چکار کنم؟ چطوری بهش بگم؟


پاسخ:

به خاطر چهره زشتم، خیلی ناامیدم؛ الان من به دختری تو دانشکده علاقه دارم، من خیلی دوسش دارم، خودش نمیدونه؛ اگه من زشت نبودم، تا حالا صد بار رفته بودم خواستگاریش، ولی الان نمیتونم، حتی نمیتونم به کسی بگم من یکی رو دوست دارم. من الان دارم تاوان چی رو پس میدم؟ من شاگرد ممتازی هستم و باید امیدوار باشم ولی الان هیچی ندارم، نمیدونم چکار کنم. اصلاً موضوع سر شخص خاصی هم نباشه، من به هر کس دیگه ای هم که دل می دادم بازم همینطور بدبخت بودم. ای خدا چرا منو اینطور آزمایش می کنی؟ چرا نمیگی چکار کنم؟ چقدر دوشم احساس سنگینی میکنه، چقدر خستم، چقد تنها. من چکار کنم؟ صبر کردن برام خیلی سخت شده. الان دیگه وقتشه اقدام کنم. وقتشه برم جلو. ولی نمی تونم. دلیلشم گفتم. من دنبال ازدواجم نه دوست بازی و اگه میخوامش باید برم اول به خانوادم بگم، میدونم قبول میکنن. خواهش میکنم راهنماییم کنین، چکار کنم؟ چطوری بهش بگم؟

روزی دختری جوان نزد شیوانا آمد و از او کمک خواست تا برای مشکل نازیبایی و زشتی صورتش راه حلی ارائه دهد. شیوانا سری تکان داد و گفت : جلوتر از مردم حرکت کن! دختر جوان لختی سکوت کرد و سپس دوباره سوال خود را تکرار کرد و گفت : ببینید استاد! مشکل من این است که هر وقت می خواهم کاری انجام دهم به محض اینکه مقابل شخص یا اشخاصی می ایستم بلافاصله نگاه سنگین آنها را روی زشتی های چهره و هیکل خودم حس می کنم و این سنگینی فوراً مرا فلج می کند و دیگر نمی توانم با اقتدار و اعتماد به نفس قبلی به صحبت هایم ادامه دهم و زشتی بی اعتمادی به خودم به زشتی صورتم اضافه می شود و در نتیجه خود به خود توسط خودم از میدان کنار گذاشته می شوم. آیا جوابی برای سوال من دارید! شیوانا مجدداً سرش را به علامت حق به جانب تکان داد و با همان لحن آرام قبلی گفت: جلوتر از مردم اطرافت حرکت کن! و این یعنی نگذار نظر آنها به تو برسد! دختر جوان کمی روی پاسخ شیوانا تأمل کرد و آنگاه با نومیدی دوباره سوال خود را به شکلی دیگر تکرار کرد. او گفت: متاسفانه می بینم شما هم به خاطر زشتی چهره ام مرا جدی نمی گیرید! من چگونه می توانم مانع رسیدن نظر مردم به خودم شوم در حالی که به محض قرار گرفتن مقابل آنها، بلافاصله سایه سنگین نگاه و نظرشان را روی خودم حس می کنم؟! شیوانا پاسخ داد: به محض اینکه احساس کردی نظر دیگران به تو نزدیک شده است به سرعت ذهن خودت را از این فکر دور کن و سعی کن بی توجه به جلوه گری های این اندیشه آزاردهنده، نسبت به آن بی اعتنا باشی و با سرعت خودت را در هنرها و توانایی ها و استعدادهای منحصر به فرد خودت غوطه ور سازی! یک انسان فوق العاده زیبا هم اگر اجازه دهد نظر دیگران قبل از عمل و کردارش وارد ذهنش شود، نمی تواند حرکت و واکنش صحیح را نشان دهد. اهمیت دادن به نظر دیگران باعث می شود که همه انسان ها چه زشت و چه زیبا، نتوانند کار خود را درست انجام دهند. راه چاره تو این است که از این لایه بیرون بپری و در سطح دیگری از آگاهی پرواز کنی و این امکان پذیر نیست مگر اینکه موضوع اهمیت بخشیدن به نظر دیگران را نزد خودت بسیار ناچیز شماری ! دختر جوان سکوت کرد و دیگر هیچ نگفت. می گویند از آن روز به بعد این دختر بهترین بافنده فرش ابریشم در منطقه شد و تمام خانواده ها برای یاد دادن و آموزش هنر بافندگی فرش، فرزندان خود را نزد او می فرستادند. جالب این بود که هیچکس در مورد زشتی آن دختر صحبتی نمی کرد و همه او را به عنوان بافنده زیباترین فرش های ابریشم می شناختند. شیوانا روزی برای شاگردانش این دختر را مثال زد و گفت: این دختر جوان چون یکبار برای همیشه موضوع زشتی چهره خود را فراموش کرد و دیگر به آن مراجعه نکرد در نتیجه دیگر مانند زشت ها عمل نکرد و از آن روز به بعد دیگر کسی زشتی او را ندید. در واقع اولین کسی که زشتی های انسان را می بیند و آنها را بزرگ می کند خود اوست و اولین کسی که انسان ها را به خاطر زشتی هایش سرزنش می کند و مانع از خوب عمل کردن او می شود نیز باز خود شخص می باشد. بافنده زیباترین فرش های ابریشم به جای تمرکز روی زیبایی چهره، اکنون روی زیبایی منحصر به فرد استعدادش متمرکز شده است و در نتیجه به یکباره نظر مردم برایش بی ارزش شده و از نظر مردم جلوتر افتاده است و به جای بازی خوردن توسط نظر مردم ، به لایه بالاتری از آگاهی جهش کرد.

پرسشگر گرامی؛ قبل از هر چیز از شما به خاطر اعتمادی که به این مجموعه نموده اید و مسائل زندگی تان را با ما در میان گذاشته اید، تشکر می کنیم. از اینکه شما را تا این حد ناراحت و نگران می بینیم، متأسف و ناراحتیم و امیدواریم که هرچه زودتر با تلاش و همت خود شما، از این احساسات ناخوشایند رهایی یابید و زندگی خوب و خوشی را برای خود رقم زنید. وقتی نامه شما رو می خواندم یاد قسمت چهارم برنامه ماه عسل امسال افتادم. مهمان برنامه جوان 31 ساله باهوشی بود که همه بدنش حس داشت اما هیچ قسمتی از بدنش جز شستش حرکت نداشت. مادرش می گفت گاهی شبها بیدارش می کند و از او می خواهد مورچه ای که روی پایش راه می رود را بردارد. دانشگاه قبول شده بود اما نمی توانست برود می گفت حتی نمی توانسته کتاب را ورق بزند و صبح ها منتظر می مانده تا مادرش از سر کار برگردد و برایش کتاب را ورق بزند تا بتواند بخواند. چقدر با استعداد بود، شاعر بود و اهل مطالعه اما همیشه دور تا دورش دیوار بود. از احساس تنهایی اش می گفت که واقعا تکان دهنده بود( میتوانید از اینترنت دانلود کنید و تماشا نمایید). بعد شما با این همه موفقیت این همه توانایی این همه نعمت،
یعنی چهره ظاهری (که به زعم خودتان زشت است و شاید اینگونه هم نباشد) این همه می تواند باعث شود که شما شانه هایتان سنگین شود؟ خدا هر فردی را به گونه خاصی آفریده است. انسان سالم کسی است که از ظاهر و قیافه خود احساس رضایت داشته باشد و با اعتماد به نفس به انجام امور زندگی خود بپردازد. شما با این همه توانایی شک نکنید لیاقت یک همراه مناسب را دارید خودتان خودتان را باور کنید تا دیگران هم باورتان کنند.
پرسشگر محترم، شما برای ازدواج مشکل خاصی ندارید. اگر واقعا فکر می کنید که در شرایط خوبی از لحاظ ظاهر به سر نمی برید، می توانید برای ازدواج سطح توقعات خود را پایین تر بیاورید و شخصی را متناسب با خود پیدا کنید . وقتی امکان ازدواج برای معلولین هم فراهم است و حتی مشاهده می کنیم که کوتوله ها هم ازدواج می کنند، شما که وضعیتتان قابل مقایسه با چنین افرادی نیست، به راحتی می توانید مورد مناسب خود را پیدا کنید. کافی است اندکی سطح توقع خود را پایین بیاورید.
اما در مورد ظاهر و نعمتهای مادی، باید بدانید که به هیچ وجه نعمتهای مادی ملاک نیستند. ما روایات متعددی داریم در مورد اینکه اتفاقا سخت ترین بلاها و بیشترین مصیبتها بر بهترین بندگان خدا نازل می شوند. اینها به خاطر آن است که دوستان خدا به هیچ وجه به دنیا دل خوش نکنند و وابسته به آن نباشند و تمام توجهشان فقط به سوی خدا باشد.
به این روایات دقت بفرمایید :
امام صادق علیه السلام: (إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ‌ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ‌)؛ سخت ترین مردم از لحاظ بلا و گرفتاری پیغمبرانند؛ سپس کسانی که در پی آنانند، سپس کسی که از دیگران بهتر است، بترتیب.
امام صادق علیه السلام به سدیر فرمودند : (إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ‌ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِیَّاکُمْ یَا سَدِیرُ لَنُصْبِحُ بِهِ‌ وَ نُمْسِی‌)؛ چون خدا بنده ای را دوست دارد، او را در بلا غوطه‌ور سازد. ای سدیر ما و شما، صبح و شام با آن دمسازیم. (اصول کافی، ج‌2، ص252 و 253)
می بینید که قضیه برعکس آن چیزی است که شما فکر می کنید و به هیچ وجه اینگونه نیست که چون خدا شما را از نعمتی محروم کرده است، قصد عذاب شما را داشته باشد؛ یا دلیلش این باشد که شما از خدا دور شده اید و ... .
این قضیه شواهد خوبی نیز در تاریخ دارد؛ لقمان حکیم که چنان عظمت دارد که سوره ای در قرآن به نام او آمده است، فردی سیاه چهره بود؛ به گونه ای که می گویند مدتی او را به بردگی گرفته بودند و از او به عنوان برده استفاده می کردند. چنین فردی با این قیافه ظاهری به جایی رسید و به اندازه ای از فهم و علم و حکمت رسید که سخنان حکیمانه او در قالب آیات قرآن، مطرح شده اند. این، پیشرفت و موفقیت کمی نیست. سقراط، استاد افلاطون و ارسطو، آنقدر زشت بوده که می گویند صورت او بیشتر شبیه میمون بود، تا آدمیزاد. با این حال او نابغه زمان خود بود و در تمام طول تاریخ بشر از میان حکما و فلاسفه کمتر شخصیتی مانند او پیدا شده است.
برادر عزیز شما ضمن اینکه نباید نگران باشید و روحیه خود را از دست بدهید؛ باید خوشحال هم باشید که اگر با بلایی روبرو شده اید، این بلا و امتحان سخت به خاطر پیشرفت روحی شما و متناسب با شرایطی است که شما در آن هستید. باید مطمئن باشید که خیر و صلاح شما در آن است؛ وگرنه هرگز اینطور نمی شد. به خدا اعتماد کنید و به او اطمینان داشته باشید. همینطور باید خوشحال باشید که خدای جای حق نشسته و امامان معصوم فرموده اند در صورتی که شخصی در این دنیا از نعمتی محروم شده باشد، خدا در جهان آخرت تا هفتاد برابر بهتر از آن را به او می دهد.
بنابراین سعی کنید این مسأله را بپذیرید و آن را جزئی از زندگی خود بدانید و دیگر به آن فکر نکنید. با فکرکردن که مشکلی حل نمی شود و شما تغییر قیافه پیدا نمی کنید. روحیه خود را از دست ندهید. به حرفهای دیگران توجه نکنید. فکر کنید نظرکرده خدا هستید و خدا برای شما برنامه ویژه ای دارد و از این جهت خوشحال باشید. سعی کنید در هر صورت از زندگی خود لذت ببرید و خوبی های زندگی و خوشی های آن را نیز ببینید. در ضمن استعدادهای خود را دست کم نگیرید و بدبین نباشید. با تلاش و پیگیری، حتما کار خوب و مناسبی پیدا خواهید کرد؛ همانطور که با کمی اراده و اندکی صبر و حوصله، همسری متناسب با خود پیدا خواهید نمود.

اما در مورد اقدامتان برای ابراز علاقه به همکلاسی تان :
نیازهای عاطفی و غرایز دیگر در ایام جوانی، آدمی را به سوی (دوست داشتن و عشق ورزیدن) سوق می‌دهد که البته این یک امر طبیعی و غریزی است و کمتر می‌توان راهی برای گریز از آن پیدا کرد. آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلایی بر احساسات و پرهیز از مخاطراتی است که ممکن است فرد را به گرفتاری‌های مختلف روحی و جسمی دچار سازد. همانطور که می دانید ازدواج یکی از مسائل مهم زندگی هر انسانی است زیرا در همه ابعاد زندگی تأثیر دارد و ازدواج موفق می تواند باعث پیشرفت انسان در زمینه های مختلف شود کما اینکه اگر ازدواج ناموفق باشد مشکلات زیادی را برای انسان به وجود می آورد و مانع رشد و ترقی می شود بنابراین باید با این امر مهم سنجیده برخورد کرد و از هر گونه شتابزدگی، یک جانبه گرایی، ظاهر بینی و سطحی نگری اجتناب کرد.
یک ازدواج موفق دایر بر مدار یک سلسله معیارهای اصلی و فرعی و همچنین یک سلسله آگاهی های قبل و بعد از ازدواج می باشد. اگر انسان بر اساس آگاهی های صحیح، آن معیارها را در فردی احراز کرد آنگاه باید اقدام به خواستگاری کند و مراحل بعدی را به تدریج انجام دهد تا ازدواج محقق شود. معمولاً یکی از مشکلات انتخاب آگاهانه، عشق و علاقه زود هنگام است. چون علاقه و عشق مفرط موجب می شود انسان نتواند بر اساس آگاهی به معیارهای صحیح همسر خود را انتخاب کند. البته خود علاقه یکی از چیزهائی است که برای اقدام اولیه لازم است والا هیچگاه انگیزه ای ایجاد نمی شود و اقدامی هم صورت نمی گیرد اما این علاقه نباید در حدی باشد که موجب نادیده گرفتن معیارهای مهم انتخاب همسر شود.
امیدواریم با برداشتن گام های صحیح در این مسیر، و با آگاهی کامل از وضعیت خود و دختر مورد نظر بتوانید گام صحیحی بردارید و اتفاقی مبارک نیز همراه آن گردد.
از جمله گام های اساسی برای انتخاب همسر در مرحله اول تحقیق و تفحص در مورد او و خانواده اش به جهت شناخت و آگاهی بیشتر می باشد و در این میان آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد این است که آیا فرد مورد نظر ملاک ها و معیارهای یک ازدواج موفق و پایدار را دارد یا خیر؟
برادر محترم؛ اگر واقعاً قصد ازدواج دارید و دختر مزبور را برای همسری خود مناسب می‌دانید، توصیه می‌کنیم این علاقه را ابتدا با خانواده در میان بگذارید و بعد از موافقت آنها، از طریق خانواده اقدام کنید و از مادرتان بخواهید رسماً برایتان او را خواستگاری کند. همچنین گاهی لازم است در خواستگاری اصرار نمایید تا اینگونه به خانواده دختر بقبولانید که تمام توانتان را برای بدست آوردن دختر و خوشبخت کردن او در زندگی مشترک به کار خواهید گرفت. اما مراقب باشید از حدود شرعی و عرفی خارج نشوید. اگر کسی هست که دارای جایگاه مثبت و نفوذ فکری بر این خانواده است، از او استفاده کنید. بعد از مدتی اصرار و تلاش در این مورد اگر همچنان پاسخ منفی دریافت نمودید، از اصرار بی‌ مورد دست بردارید و به دنبال همراهی دیگر و مناسب برای زندگی مشترک خود باشید. همان طور که شما حق انتخاب دارید و می‌خواهید با دختر دلخواه خود ازدواج کنید، به طرف مقابلتان هم حق بدهید که بتواند به خواستگاری شما پاسخ مثبت یا منفی بدهد.
پس اول باید تحقیق کنید و ببینید که آیا این خانم دارای ملاک و معیار همسر مناسب است یا نه؟ بعد از آن سعی کنید آدرسی از ایشان به دست آورید و از مادرتان بخواهید او را به صورت رسمی برایتان خواستگاری کند و در صورتی هم که امکان این کار برایتان فراهم نیست می توانید که از یک واسطه مثل یکی از اساتید که احساس نزدیکی بیشتری با او دارید یا از فرد متأهلی از دوستانتان، کمک بگیرید تا علاقه شما را به دختر خانم برساند و نظرش را در مورد شما بپرسد.
پرسشگر محترم؛ گام نهادن در مسیر سبز و روشن دین و عقل، تنها راه رسیدن به سعادت‌ مادی و معنوی است.

نویسنده : زهرا محمدی





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین