با سلام کاربر گرامی در امر انتخاب همسر به روش عاقلانه ، ابتدا دو طرف تمام انرژی خودشان را روی این مهم متمرکز میکنند که طرف مقابل با مععیارهای خودشان مطبقت دارد یا نه !اگر شما دو نفر هم منطقی و عقلانی این دو هفته را پشت سر گذاشته باشید قاعدتا ذهنتان بیشتر درگیر همین موضوع بوده . بعد از گذشت زمان و داشتن شرط تناسب و هم کفو بودن و انتخاب بر اساس معیارها ، شما آرام آرام ارتباطتان از حالت منطق و سنجش عقلانی به ارتباط صمیمی و درگیری عاطفی کشیده میشود و چون این انتخاب از روی شناخت بوده ، این صمییت در آرامش و امنیت رشد میکند . پس انتظار نداشته باشید ظرف یک هفته رابطه به اوج خودش برسد . در ازدواج عاقلانه رشد عاطفی و جاذبه به صورت صعوی در گذر زمان ایجاد میشود و برعکس ازدواج احساساتی است که اول شما یک هیجان و کشش قوی را میبینید و بعد رابطه عاطفی حالت نزولی پیدا میکند ، چون عقل تازه درگیر میشود و عدم تناسب مشهود میگردد .موفق باشید
با سلام
به مدت 2 هفته بود با یه دختر آشنا شده بودم.
تمام شرایط همدیگر را پسندیدیم(چه از نظر ظاهری و چه از نظر شرایط دیگر )
اما احساس می کنیم آن کششی که برای همسر آینده ی خود باید داشته باشیم ، نسبت به همدیگر نداریم .
آیا راهی وجود داشت که بتونیم به مرور زمان جاذبه ای نسبت به هم ایجاد کنیم؟
آیا این تفکر که می گن ( انتخاب عاقلانه ازدواج عاشقانه ) منظورش این نیست؟
لطفا راهنماییم کنین . چون واقعا احساس می کنم دارم دختر خوبی رو از دست می دم .
با سلام کاربر گرامی در امر انتخاب همسر به روش عاقلانه ، ابتدا دو طرف تمام انرژی خودشان را روی این مهم متمرکز میکنند که طرف مقابل با مععیارهای خودشان مطبقت دارد یا نه !اگر شما دو نفر هم منطقی و عقلانی این دو هفته را پشت سر گذاشته باشید قاعدتا ذهنتان بیشتر درگیر همین موضوع بوده . بعد از گذشت زمان و داشتن شرط تناسب و هم کفو بودن و انتخاب بر اساس معیارها ، شما آرام آرام ارتباطتان از حالت منطق و سنجش عقلانی به ارتباط صمیمی و درگیری عاطفی کشیده میشود و چون این انتخاب از روی شناخت بوده ، این صمییت در آرامش و امنیت رشد میکند . پس انتظار نداشته باشید ظرف یک هفته رابطه به اوج خودش برسد . در ازدواج عاقلانه رشد عاطفی و جاذبه به صورت صعوی در گذر زمان ایجاد میشود و برعکس ازدواج احساساتی است که اول شما یک هیجان و کشش قوی را میبینید و بعد رابطه عاطفی حالت نزولی پیدا میکند ، چون عقل تازه درگیر میشود و عدم تناسب مشهود میگردد .موفق باشید
- [سایر] سلام من 18 ساله هستم و دانشجوی مکانیک شریف.با یک دختر 16 ساله هم آشنا هستم و هر 2 در حد خوبی به اسلام پای بندیم.به اصرار من به خانواده ها گفتیم و واقعا قصد ازدواج داریم.از نظر مالی و فرهنگی خانواده ها همسطح و پدرانمان هم همکار بودند.البته ایشون قرار شد بعد موافقت خانواده ی من به پدرشون بگن و مادرشون هم راضی هستن.اما خانواده ی من حتی با از ملاقات با این فرد امتنا می کنند.می گن زوده البته حدسم اینه که کلا مخالفن و منم بشون گفتم شما یه ایراد مهم از این فرد بگیرین اما .... من چیکار کنم؟واقعا الان دست و دلم به کاری نمیره.الان هم 16 ماه هست که آشنا هستیم و همسایشهم بودیم. یا علی
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم سلام آقای مرادی این چندین باره که واستون پیغام میزارم سعی کردم همیشه ضوابط رو رعایت کنم ولی تا به حال به هیچ کدوم از سوالام پاسخی ندادین واقعا گرفتارم و به مشاور نیازمندم. 21 ساله هستم دانشجو یه دختر مذهبی که تا به حال با کسی رابطه ای نداشتم با کسی آشنا شده ام که دوستش دارم از همه جهات تقریبا خوب هست فقط گذشته خوبی نداشته و از آینده وحشت داره که آیا می تونیم با هم بمونیم یا نه و به همین دلیل سعی می کنه که حرفی از ازدواج نزنه من هم به دوستی با یک پسر هیچ علاقه ای ندارم البته در حال حاضر عقد موقت هستیم. البته تا حدودی اینکه فعلا به ازدواج فکر نکنیم درست است چون نه اون شرایط واسه ازدواجش خوبه و نه من لطفا راهنماییم کنید. تو سایت سرچ کردم ولی شما همه رو می ترسونید و جوابتون اینه که بگید نه، آیا من هم بگم نه؟
- [سایر] با سلام خدمت شما.من یه دختر 23 ساله هستم.برنامتون رو میبینم.من آدم معتقدی هستم.راستش من با هدف آشنایی دین اسلام به خارجی ها وارد چت شدم.منظورم اینه که اصلا دوست نداشتم با ایرانی ها چت کنم و حتی هنوزم یه بارهم تو روم ایرانی نرفتم.اما با یه جوان آشنا شدم که تو روم خارجی بود.من مادرم سکته کرده بودن . من شدیدا احساس بدی داشتم.بعد از صحبت فهمیدم که این اقا هم مادرشون مریضن و رابطه ما بیشتر شد.ما 2 روز در هفته فقط اونم 2 ساعت باهم حرف میزدیم.تو این حرفا هیچ موقع حرف خلاف شرع زده نشد .رابطه ما کلا بر اساس صداقت بود.شاید بگین چه جوری اینو فهمیدم اما باور کنین آدم درسته که نمیتونه اینجوری طرفشو بشناسه اما به یه شناخت سطحی دست مییابد.الان حدود 11 ماه هست که ما با هم چت میکنیم.اون روز که گفتین روابط اینجوری مخربه من سعی کردم که دیگه به اینکارم آدامه ندم.و یه شب به این آقا تمام حرفای شما رو هم گفتم .بهش گفتم ما دیگه با هم چت نمیکنیم طبق قرار قبلی و اینکه هرگز همو نمیبینیم و از این به بعد دیگه دوست نیستیم .میشیم خواهر برادر.به نظر شما این بده؟اون بنده خدا هم قبول کرد .آیا این رابطه بازم مخربه؟اگه ما به این نتیجه رسیدیم که میتونیم یه روز همو ببینیم این بده؟با توجه به اینکه این آقا سربازی رفته سر کارم هست.سنشم از من 5 سال بیشتره.یعنی 28 سال.من چه جوری میتونم این عادتو از خودم دور کنم؟ با تشکر از شما.
- [سایر] با عرض سلام خدمت آقای مرادی. اعیاد رو بهتون تبریک می گم ... خواهشاً حرفامو تو سایت نذارین... متشکرم. من یه دختر 21 ساله ام خلاصه می گم: حدود یک سال و نیم که با پسری آشنا شدم که علتش هم مشکلی بود که ایشون داشتن. توی این مدت 7 یا 8 باری توی محل کار ایشون خیلی معمولی همدیگرو دیدیم ... ,... خواهر بزرگتر دارم که مجردن و هر دفعه به بهانه های مختلف خواستگاراشونو رد می کنن و الان هم که سن شون بالا رفته احتمال اومدن خواستگار به صفر نزدیک شده و متأسفانه مامانم ممی گن تا اونا ازدواج نکنن من هم نباید ازدواج کنم و اگر کسی هم پیشنهادی برای من به مامانم میده به همین بهانه رد می کنن. تا به حال چند بار با ایشون حرف زدم اما جز بی آبرویی نیتجه ای برام نداشته حالا سؤالام اینه : 1) من چه طوری می تونم نفسمو قوی تر کنم یا احساساتم رو زیر پا بذارم، چون نه می تونم این آقا رو فراموش کنم و نه باهاشون زندگی کنم .یه راهی پیشنهاد کنین .خواهش می کنم. 2) وقتی فکر می کنم برای هر نگاه یا حرف باایشون باید اون دنیا عذاب بکشم نه می تونم آرزوی مرگ کنم و نه تحمل این جوری زندگی کردن رو دارم . راهنماییم کنین. بیشتر دوست دارم بدونم اون دنیا چه بلایی سرم می یاد؟ 3) فکر می کنم به خاطر گناهی که کردم تو زندگی آیندم شکست می خورم و همه می گن ازدواج بعد این رابطه ها نتیجه ای ندارهبه خاطر بی اعتمادی دو طرف این درسته؟ 4) من با خانوادم چی کار کنم؟ ببخشید که طولانی شد فقط خواهش می کنم مفصل جوب بدین البته می دونم حجم کاری تون خیلی زیاده اما... بازم یه دنیا ممنونم حالا که با شما حرف زدم فکر می کنم سبک شدم . بی صبرانه منتظر جوابم. خدا نگه دار
- [سایر] یا عرض سلام و خسته نباشید خدمت شم من 27 سال سن دارم کارمند یه شرکت معتبر خصوصی هستم با حقوق و درآمد متوسط البته بیمه هم هستم مدتی هست که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم این موضوع رو هم با خانواده مطرح کردم و انتخاب یه همسر مناسب رو به مادرم سپردم البته این اطمینان رو دارم که با شناختی که مادرم روی من دارن گزینه مناسبی رو برام انتخاب میکنن ولی چند روزی هست که یه شخصی به من معرفی شده که یه دفعه به اتفاق خانواده منزل اون دختر خانوم هم رفتم که ظاهرا مشکلی ندارن خانواده ای متوسط شبیه به خود ما ولی الان که این موضوع یه مقدار جدی شده اون دختر خانوم تقریبا جواب مثبت داده و از ما خواستن برای بار دوم و صحبت ما دو نفر با هم بازم بریم منزلشون یه مقدار ترس و دلهره تو من ایجاد شده ترس از آینده که ایا میتونم تکیه گاه باشم برای یه نفر دیگه نیازهاشو بر طرف کنم یه چند مدتی هست فکرم رو مشغول کرده واحساس نگرانی میکنم من تا امروز با هیچ دختر ارتباط دوستی نداشتم به طور کلی هیچ شناختی روی جنس مخالف ندارم این موضوع هم باعث شده بیشتر نگران بشم ولی کلا با امر ازدواج مشکلی ندارم فقط نگرانم نمیخوام تصمیم غلط بگیرم اصلا میخواستم بدونم این استرس و نگرانی یه چیز همگیر هست یا نه به نظر شما من باید چیکار کنم ممنون میشم اگه منو راهنمایی کنید و بفرمائید چه معیار هایی رو باید در نظر بگیرم برای یک انتخاب درست .
- [سایر] با سلام خدمت اقای مرادی. ممنون که تا حالا به هیچ سوالم جواب ندادین.درسته بازم اعتقاد دارم که شما اصلا مجبور به جواب دادن نیستید ولی با دیدن پاسخ های شما به افراد دیگه کمی حسودیم می شه. واقعا کشور ما به افرادی مثل شما واقعا نیاز داره این رو از ته دل می گم. کاش همه روحانیون مثل شما باشند. من با اجازه شما سوالم رو مطرح می کنم و این بار دیگه منتظر جواب هستم. سوال: کاملا خصوصی: من پسری 22 ساله هستم دانشجوی سال 3 کامپیوتر.مدتی پیش دوستام فقط برای شوخی و سرگرمی یکی از دختر ها رو برام نشون کردند. البته همین طوری. و من هیچ احساسی نسبت به این دختر خانم نداشتم. تا اینکه یواش یواش حس کردم یه احساسی نسبت به این دختر خانم پیدا کردم. نمی دونم اسمش چی هست ولی فکر کنم همون دوست داشتن باشه. ولی چون من از یک خانواده ی مذهبی هستم از این جور احساس ها تقریبا می ترسم. از طرفی بعد از مدتی دیگه اون احساس رو نسبت به اون دختر نداشتم البته بود ولی کمتر شد. چون چند تا از هم کلاسی ها هم در فکر اون دختر بودند.و من ناراحت شدم.البته از خودم.یعنی چطور ممکنه همه به اون دختر علاقه مند بشن و عشق همشون پاک باشه.البته مطمئن هستم عشق خودم پاک بوده.آقای مرادی ما 2 جور وصلت داریم. یکی اینکه به مادر می گیم بره و برامون یکی رو پیدا کنه و یا اینکه خودمون عاشق یه دختر می شیم.هر کدوم از این روش ها ضرر و سود خودشون رو دارند.من با روش اول بیشتر مخالف هستم که مادر بره پیدا کنه چون در این روش فکر می کنم اصلا بین دختر و پسر اون رابطه ی خوب و عاشقانه نباشه. از طرفی هم می دونم که عاشق شدن هم اشکال داره. چون عقلی در کار نیست.حالا موندم که چی کار کنم.آیا در مورد اون دختر خانم تحقیق کنم یا نه؟ آیا هنوز باید صبر کنم؟ همچنین خواهش دارم در مورد راه های بهتر شناختن همسر آینده رو در برنامه مردم ایران سلام مطرح کنین همه می گن باید خوب تحقیق کنیم اما هیچ کس نمی گه چطور؟ با چه روش های ؟ خواهش می کنم این دفعه جواب من رو بدین. ممنون می شم. خداحافظ
- [سایر] به رسم ادب بازم سلام حاج آقا بخدا بریدم ازبس که پیام بدم وجواب نگیرم ... 2ساله که این حرفاروبراتون مینویسم حالا ببینین چه دلی دارم که اینهمه انتظار میکشم تا بیراهرو انتخاب نکنم من دختری 23 ساله هستم 2سالی هست که وارد دانشگاه شدم از همون پنج شنبه اول مهر یکی از اساتید به دلم نشست با اینکه جوون بود به کسی رو نمیداد ولی همیشه با من با خوشروویی برخورد میکرد اول مهر امسال حلقه ای تو دستش دیدم تقریبا یه هفته حالم گرفته بود با خودم گفتم حتما ازدواج کرده پس باید خودمو ازش دور کنم ولی نتونستم اینشد که بدنبال حقیقت رفتم ازطریق یه اشنا تو دانشگاه فهمیدم چون جوون بوده و با اخلاق و خوشتیپ و با وقار و تحصیلکرده وخلاصه شریف و دانشگاه ازش خواسته بود حلقه بذاره بعد از 2ماه تحقیقات راجب خودشو خانوادش (از یه خانواده سنتی ،معمولی )حالا دیگه اگه چند روز نبینمش دلتنگش میشم با اینکه شماره تلفن وایمیلشو دارم هیچ وقت دوست نداشتم ازاین طریق بهش بگم که دوستش دارم یا براش مزاحمت ایجاد کنم حالا دست به دامن شما شدم تا راه چاره جلو پام بذارین... در ضمن من آدم هوس بازی نیستم یه چیز دیگه اینکه به همه خواستگارام بخاطر اون جواب رد میدم حتی بهشون فکرم نمیکنم تو رو خدا ایندفعه بیجوابم نذارین چون ممکنه اشتباه کنم راستی کاش سایتتون یه جوری بود که هر کس میتونست با سرچ اسم خودش به پاسخ پیامش برسه چقدر جواب دادن به هر پیامی طول میکشه تا بتونیم جوابامون رو در سایت ببینیم ((هزار بار ممنونم ))
- [سایر] سلام 1- هم کلاسی فوق من نزدیک 30 ساله هست پیشنهاد داده که آشنا بشیم 2- میگه قول ازدواج نمیدم که اگر آشنا شدیم و نخواستم مشکلی نداشته باشه. اما مطرح میکنه که چون تو دختری نیستی که دوست پسر داشته باشی و این تیپی باشی مسلما من هم ازت همچین چیزی نمیخوام اما میخوام که آشنا شیم. 3- با 5 نفر دیگه هم در طی این سالهای جوانی اش به همین ترتیب مدتی آشنا شدن و به هم زده و میگه که فهمیدم واسه ازدواجم خوب نبودند. 4- میگه باید تو شرایط مختلف حتی تو جمع های مهمانی و ... همدیگرو بشناسیم. 5- نماز نمیخونه و روزه نمیگیره اما نسبت به خواستگارهای دیگه ام که نمازو روزه براشون مهم بوده به نظر با اخلاقتر هست!و همش سعی میکنه خیلی منطقی حرف بزنه. 6- میگه اگر بخوای سنتی ازدواج کنی یا نشناخته سر خودت کلاه میره. حیف دختری مثل تو هست که سرش کلاه بره. 7- من ایشون رو به پدرم نشون دادم به خاطر سربازی نرفتن و اینکه تحصیلاتش کمتر از من هست فعلا نظر مثبتی ندارند. خودمم به خاطر اینکه اعتقاداتش شبیه من نیست نظرم به ازدواج نیست. 8- دو تا مشکل عمده دارم: تنهایی بیش از حد که با قرص های افسردگی هم رفع نشده و بدتر هم داره میشه، و اینکه از اینکه سنم داره بالا میره و همه دوستام ازدواج کردند میترسم همین موقعیت ها رو هم از دست بدم و آینده بدتری پیش روم باشه. بهم میگید چیکار کنم؟ خیلی ممنون.
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما بزرگوار 25 سالمه مجرد هستم و حدود 1 ساله که با آقا پسری که 26 سالشونه آشنا شدم و در این مدت با توجه به شناختی که پیدا کردم بیشتر ملاک هایی که مد نظرم بوده رو دارا هستن فقط مشکلی که از اول ایشون و بنده رو درگیر کرده یه مسئله أس.. من اهل تهران هستم و ایشون اهل مشهد موقع شروع آشنایی و ارتباط ایشون کارمند معمولی یه شرکت بودن که میتونستن در صورت اوکی شدن و به توافق رسیدن هر دومون به تهران بیان و انتقالی بگیرن ولی الان از برج 6 با 4 نفر شریک شدن که الان تو یه کاری افتادن که یکم زمان میبره و به قولی یه راهی باز شده تا بتونن آینده ی خوبی رو برای خودشون درست کنن و مستقل بشن و از حالت کارمندی با حقوق معمولی پا تو یه کاری گذاشتن که آینده أش روشنه و الان به بنده میگن نمیتونن تهران بیان شرایط نیست و حتی نمیشه که از شراکت انصراف بدن! منم دختری به شدت وابسته به خانواده ام هستم به ویژه پدرم و شدیداً احساساتی ، حالا الان ما بر سر دو راهی هستیم نه من میخوام ایشون رو با داشتن خیلی خصوصیات اخلاقی خوب از دست بدم و نه از خانواده أم دور بشم .. ایشون هم دغدغه أشون همینه و میگن درست نیست دختر رو از خانواده جدا کرد و حتی اگر خانواده من کلی بهتون محبت کنن که احساس تنهایی نکنید و حتی اگه من برات قصر هم درست کنم باز ته دلت خالیه که از خانواده أت جدا هستی .. منم فقط گفتم میتونم تا یه تایمی مشهد بیام تا کارتون به سرانجامی برسه ولی ایشون گفتن هیچی مشخص نیست و قولی ندادن که تا چه زمانی من باید مشهد بمونم! حالا از شما بزرگوار راهکار میخوام .. اول علاقمندم نظرتون رو بدونم و بعد اگر راهکاری هست که بشه جلوی پای ما بذارید که مشکل حل بشه ممنونتون میشم .. با سپاس
- [سایر] سلام خسته نباشید میدونم که وقت ندارید باور کنید اگه مسئله مهمی نبود مزاحمتون نمیشدم خواهش میکنم راهنمائیم کنید آقای مرادی مشکل من اینه که در مقابل دختر ها خیلی ضعیفم اول اینکه دختری را که دوست دارم اصلا نمیتوانم با او ارتباط برقرار کنم و اگر هم ارتباط برقرار کنم به خاطر از دست ندادن او حاضرم هر کاری بکنم.آقای مرادی من آدم هوسبازی نیستم فقط به خاطر این احساس نیاز به جنس مخالف میکنم که تنهاییم پر بشه فقط زمانی احساس شادمانی میکنم که با دختر مورد علاقه ام صحبت میکنم وقتی نمیتوانم با او صحبت کنم حتی گریه هم میکنم و این برای یک پسر 24 ساله خیلی بده خانواده خیلی خوبی دارم اما گفتم فقط با صحبت کردن با آن دختره که از لحاظ روحی ارضا میشم در حال حاضر با دختری ارتباط دارم که خیلی دوستش دارم ولی شرایط ازدواج برایم مهیا نیست از طرفی او هم به خاطر شرایط خانوادگی نمیتونه صبر کنه . مسئله من این دختر نیست بلکه مهمتر از آن این است که چگونه میتوانم از این تفکرات بیرون بیام که اینقدر زود به دختری دل نبندم هر چقدر که او خوب باشد چون فکر میکنم که در زندگی هم آسیب پذیر باشم . استدعا میکنم راهنماییم کنید . قبلا از حسن نظر شما به مردم کمال تشکر را دارم