با سلام کاربر گرامی ، در شرایط که ارائه نمودید ،بیشتر از اینکه موضوع اختلاف سنی مشکل ایجاد کند ، موضوع سن کم دختر خاله شما برای ازدواج هست که بایست دقت شود . این دختر تازه دوران کودکیش را سپری نموده و وارد دوره نوجوانی شده . دوره نوجوانی نیز دوره احساسات و هیجانات خاص خودش هست و گذری است از کودکی به بزرگسالی و این دوره معیارهایش و اعتقاداتش نیز با گذر زمان تغییر میکند . نیازها و نگاههای شما برای دو دوره مختلف هست و این اختلاف دوره در رابطه شما همیشه باقی خواهد ماند. مثلا زمانی که شما وارد دوره میانسالی میشوید ایشان تازه وارد دوره جوانی شده و نیازهایتان و انتظاراتتان با هم متناسب نخواهد بود .من توصیه میکنم به دلیل این اختلاف سن زیاد و اختلاف دوره که همیشه شکاف بزرگی بین شما ایجاد خواهد نمود و تناسب را بر هم خواهد زد ، فکر ازدواج با چنین شرایطی را از دهنتان خارج کنید . اگر خودتان را با والدینتان قیاس میکنید اولا بدانید که اغلب زوجین موضوع مادیات را چون قابل طرح نمودن بهتر هست و سرپوشی برای مشکلات دیگر هست بیشتر به میان میکشند و ابزاریست تنها برای نشان دادن نارضایتی در جوانب دیگرو والدین شما نیز از این امر مستثنی نیستند . مسئله بعد این هست که انتظارات در گذر زمان در حال تغییر هست انتظار عروس و دختران 30 سال پیش با انتظارات عروسان امروز فرق دارد و نگرش و تحملشان هم متفاوت شده . سطح زندگی ارتقاء پیدا نموده و بسیاری از عوامل مداخله کننده اجتماعی تغییر نموده . در دوره های قبل این اختلاف سنی بسیار معمول بود . اما امروزه شرایط فرق نموده و شما نیز مانند هر خانواده دیگر تحت تاثیر شرایط اجتماعی خواهید بود . پس بهتر هست منطقی تر و با قیاس درستری تصمیم نهایی خودتان را بگیرید .موفق باشید
من 23 سالمه و می خواهم با دختر خاله ام که 12 سالش است ازدواج کنم . اختلاف سنی ما 11 تا 12 سال است . خوانواده ها هیچ حرفی ندارن و من به اون علاقه دارم . من تازه کارمند اداره شدم و اون تحصیل می کند . ما با هم ا نظر سنی مشکلی نداریم چون خیلی می ترسم . در ضمن پدر و مادرم دختر و پسرخاله ان و اختلاف سنی 10 سال دارن و دائم تو این چند سال با هم مشکل دارن و دعوا و درگیری دارن . بیشتر از لحاظ مالی هستش .
با سلام کاربر گرامی ، در شرایط که ارائه نمودید ،بیشتر از اینکه موضوع اختلاف سنی مشکل ایجاد کند ، موضوع سن کم دختر خاله شما برای ازدواج هست که بایست دقت شود . این دختر تازه دوران کودکیش را سپری نموده و وارد دوره نوجوانی شده . دوره نوجوانی نیز دوره احساسات و هیجانات خاص خودش هست و گذری است از کودکی به بزرگسالی و این دوره معیارهایش و اعتقاداتش نیز با گذر زمان تغییر میکند . نیازها و نگاههای شما برای دو دوره مختلف هست و این اختلاف دوره در رابطه شما همیشه باقی خواهد ماند. مثلا زمانی که شما وارد دوره میانسالی میشوید ایشان تازه وارد دوره جوانی شده و نیازهایتان و انتظاراتتان با هم متناسب نخواهد بود .من توصیه میکنم به دلیل این اختلاف سن زیاد و اختلاف دوره که همیشه شکاف بزرگی بین شما ایجاد خواهد نمود و تناسب را بر هم خواهد زد ، فکر ازدواج با چنین شرایطی را از دهنتان خارج کنید . اگر خودتان را با والدینتان قیاس میکنید اولا بدانید که اغلب زوجین موضوع مادیات را چون قابل طرح نمودن بهتر هست و سرپوشی برای مشکلات دیگر هست بیشتر به میان میکشند و ابزاریست تنها برای نشان دادن نارضایتی در جوانب دیگرو والدین شما نیز از این امر مستثنی نیستند . مسئله بعد این هست که انتظارات در گذر زمان در حال تغییر هست انتظار عروس و دختران 30 سال پیش با انتظارات عروسان امروز فرق دارد و نگرش و تحملشان هم متفاوت شده . سطح زندگی ارتقاء پیدا نموده و بسیاری از عوامل مداخله کننده اجتماعی تغییر نموده . در دوره های قبل این اختلاف سنی بسیار معمول بود . اما امروزه شرایط فرق نموده و شما نیز مانند هر خانواده دیگر تحت تاثیر شرایط اجتماعی خواهید بود . پس بهتر هست منطقی تر و با قیاس درستری تصمیم نهایی خودتان را بگیرید .موفق باشید
- [سایر] به نام خدا با سلام در زمان دانشجویی با دختری در دانشگاه آشنا شدم. در مورد همه چیز تفاهم نظر داریم. تنها مسأله ای که ذهنم رو مشغول کرده و نگران هستم بزرگتربودن حدود یک سال و نیم اون دختر از خودم هست. این نگرانی هم از هشدارهای مداوم کارشناسان بوده که سالها توی گوشم مثل زنگ صدا میکرده. میخواستم ببینم این اختلاف سنی میتواند در زندگی بعد از ازدواج تأثیر منفی بگذارد؟ لازم به ذکر است که با خانوادم درباره اون دختر صحبت کردم و نظر مثبت تلویحی اونها رو جلب کردم. ولی از این اختلاف سنی از ترس مخالفتشان حرفی به میان نیاوردم. لطفا راهنماییم کنید با تشکر با تشکر
- [سایر] سلام چند وقتیه که برای یکی از دوستام مشکلی پیش اومده و ازم خواسته که کمکش کنم موضوع ، اختلاف پدر و مادرش هست. اون میگفت که وقتی پدر مادرم با هم هستن ، با همدیگه خوبن اما وقتی یه نفر(یکی از آشناهای دو طرف) میاد زیراب یکی(پدر یا مادر) رو میزنه، بهم میریزن و میوفتن به جون هم! به گفته دوستم، معمولاً پدرش زودتر ناراحت میشه و دعوا رو اون شروع میکنه. معمولاً توی یه ماه 3-4 باری به جون هم میوفتن. خوشبختانه کمتر پیش اومده که دعواشون به کتک کاری بکشه! ناگفته نمونه که رفیقم و پدرش سابقه بیماری قلبی دارن و هر دوشون یه باری عمل قلب داشتن. در ضمن خانواده رفیقم (یه دختر 23 ساله هست که یه پسر 1ساله داره و خونشون کناره خونه پدر-مادرش هست) و (یه دختر 16 ساله که رفیق بنده هست) و (یه پسر 16 ساله داشتن که 4 سال پیش تو تصادف فوت کرد) هستن. و بنده 17 سالمه. تنها راهی که به ذهن من رسید برای حل این مشکل ، صحبت کردن با فرد خاطی(جناب زیراب زن! ) با لحنی نسبتاً تند هست که احتمال میدم در حضور خونواده یا همسر-شوهر خودش باشه بهتر اثر کنه ، هست. البته این راهی بود که به ذهن من خطور کرده. به نظر شما برای این که تنش بین این خونواده کمتر بشه، چیکار باید کرد؟؟؟ در ضمن اگه سوالم تکراری هست لطف کنید کد یه سوال مشابه رو بدید. ممنون میشم برای حل این مشکل دوستم کمکش کنید
- [سایر] سلام من دارم درسمو تموم میکنم میخوام ازدواج کنم قبل از رفتن به سربازی ، یک دختر خوب و با خونواده هم سطح خودم که فقط 8 سال ازم کوچیکه میخوام ازدواج کنم. مادرم یا پدر با این موضوع مشکلی ندارن که کوچیک باشه اما از اطرافیان که مشورت گرفتم اکثریت میگن اختلاف سنی من و اون زیاده. الان موندم سر دوراهی . مطالب سایت رو در مورد اختلاف سنی هم خوندم و میدونم اختلاف 3تا7خوبه حالا نمیدونم من میتونم بایک خانم که 8سال کوچیک تر از خودمه زندگی کنم اینم که من ادم منطقی ای هستم از نظر دیگران. و این که میگم دختر خوبی خواهرم و زنداداشم با دختره برخورد داشتن و خیلی ازش راضی هستن.زنداداشم میگه خوب برخورد میکنه وقتی که تو جمع خودمونی میگه میخنده و وقتی هم تو جمع دیگران قرار میگیره منش خانم هارو میگیره و اینکه زنداداشم بهش زنگ زده گفته من دوسش دارم و خواستم قبل از خواستگاری باهاش صحبت کنم اما میگه گفته که : (با نامحرم نمیتونه صحبت کنه و الانشم دستام داره میلرزه ) قرار شده نظرش رو در مورد من بعد از امتحاناش بهم بگه ممنون از شما و تمام همکاراتون
- [سایر] سلام حاج آقا، خسته نباشین، حاج آقا من قبلا هم از شما سوال پرسیدم ولی جواب ندادین، میدونم سرتون شلوغه، چند روز یه بار میام تو سایت و پیاماتونو میخونم، یادداشت آخرتون عالی بود،حاج آقا من یه خواستگار دارم که از هر لحاظ مورد پسند من و خانوادم هستش، فقط یه مشکل بزرگ داره، اونم اینه که ایشون مذهبشون با ما فرق داره،اهل تسنن هستن ،شناخت من از اخلاق و رفتار و زندگی ایشون اونقدر کامل و زیاد هستش که حتی با وجود این اختلاف مطمینم که کنار ایشون خوشبختم... ولی مادرم میگه که ازدواج من با یک غیر هم مذهب گناهه، خواستم نظر شما رو هم بدونم،اگه میشه راهنماییم کنین، هنوز پیش مشاور نرفتم ولی نظر شما در این مورد مثل نظر یه بزرگتر خیلی مهمه برام،اگه جواب بدین ممنون میشم.
- [سایر] با سلام وخسته نباشید خدمت شما آقای دکتر.من 26 سالمه و دانشجوی ارشد هستم خواستگاری دارم که دو سال و چهار ماه از من کوچکتر است.از لحاظ فرهنگی من بالاترم از ایشون.با ادامه تحصیل و سر کار رفتنم موافقه.خانوادم تحقیق کردن وبابام تاییدشون کردن.سربازی نرفتن و کار هم ندارن.ایشون دانشجوی ترم آخر لیسانس هستن.ماشین دارن.خونه دارن.ولی به علت اینکه من میخوام مستقل باشم ترجیح میدم تو اون خونه نرم.به نظر شما من چیکار کنم؟ما یک جلسه صحبت داشتیم با هم و خیلی سوال نپرسیده دارم از ایشون که قراره تو جلسه بعد بپرسم ازشون.چه سوالی بپرسم ازشون که بفهمم آیا حاضرن از اون خونه برن جای دیگه زندگی کنن؟تفاوت سنی ما مشکل ساز نمیشه؟ممنون میشم راهنماییم کنین
- [سایر] با سلام بنده با دختری از طریق اینترنت آشنا شدم که 4 سال از من بزرگتر است و در شهر دیگری زندگی می کند. آشنایی ما به حدی شد که هم او و هم من مسئله را به خانواده گفتیم اما من چیزی از سن نگفتم (راستش خودم هم تازه فهمیدم). گرچه هنوز آشنایی تنها از طریق اینترنت است اما ما به هم علاقه مند هستیم ولی میخواستم بدانم که آیا اختلاف سنی ما مشکلی ایجاد نخواهد کرد؟ چون وقتی از نزدیک همدیگر را ببینیم دیگر شکستن ارتباط بسیار مشکل است. و سوال دوم اینکه آیا این علاقه در صورتی که به ازدواج منجر نشود در زندگی من تاثیر منفی نخواهد داشت. من 27 ساله و فعلا تنها در شهری دور از خانواده برای تحصیل هستم. با تشکر از جواب شما.
- [سایر] سلام. 1-مجرد،23 ساله،دانشجو 2-بین اقوام یک نفر رو دوست داشتم اما تو،توهم عاشقی نبودم. 3-زمستان سال قبل همون شخص از علاقه ی چند سالش به من گفت و خواست که منتظرش بمونم تا شرایط کارش مشخص بشه. 4-بعد از 2هفته برام خواستگار اومد و اونم خواست که همه چیز رو فعلاً فراموش کنیم. 5-دلیلش:از دست دادن موقعیت های بهتر برای من و عوض شدن نظر هرکدوم از ما تا سال دیگه که نتیجه ی خوبی برای طرف مقابل نداره. 6-خواستم که این مسأله بین خانواده ها مطرح بشه اما قبول نکرد بخاطر شرایط کارش و قسمت اول مورد 5. 7-قانع کننده بودن دلایلش و قطع ارتباط بعد از 2هفته چون ما اهل دوستی نبودیم وراهمون رو اشتباه انتخاب کردیم. 8-پدرم با خواستگارم مخالفت کرد بخاطر فرهنگ متفاوت. 9-خواهری دارم که 2سال از من بزرگتره و مجرد. 10-میخوام که اول خواهرم ازدواج کنه. 11-مادرم اصرار به ازدواج ما داره چون میترسه سن ما زیاد بشه و ازدواج نکنیم. 12-هنوز هم بعد از چند ماه بهش علاقمندم وفعلاً هم خواستگاری ندارم ومیخوام که تا یکسال دیگه صبر کنم تا درسم تموم بشه و بخاطر مورد 10. اگه تا یکسال دیگه هیچ اتفاقی نیافته بازم ناراحت نمیشم چون یادگرفتم منطقی باشم.اشکالی داره که بخوام یکسال صبر کنم؟ 13-مشکل اصلیم اصرار مادرم هستش. 14-و از همه مهمتر اینکه یه نفر تمام اتفاقات رو برای من با گرفتن فال گفته بوداز این موضوع حتی خواهرم هم خبر نداشت. 15-فال رو قبول ندارم برای کنجکاوی گرفتم اما نمیدونم چرا تمام حرفهایی که گفته بود برای من اتفاق افتاد. خواهش میکنم که راهنماییم کنید مخصوصاً درمورد 14 چون تمام فکر و زندگی من رو مشغول کرده. حلالم کنید بخاطر طولانی شدن حرفهام.
- [سایر] سلام، لطفا سوالمو خصوصی جواب بدید. دو سال پیش با یه خانم متدین و باحجاب تو دانشگاه آشنا شدم از همونجا احساس خاصی نسبت بهش داشتم اما به احساسم اعتنا نکردم. تو این مدت سعی کردم تا حد امکان ازش دوری کنم. دلیلشم شرایط ایشون از لحاظ سنی که 4 سال از من بزرگتره (یعنی الان 27 سال داره) و نامزدش که فوت کردن، بود. چون با مخالفت خانواده روبرو میشدم تلاش کردم نبینمش. چند بار موفق شدم اما هر بار یه جوری دوباره رابطمون شروع میشد. تو مدت یک سال نیم، چهار یا پنج بار دیدمش و رابطمون نزدیک به صفر بود. بعضی وقتا خیلی کم، از طریق وبلاگهامون با هم حرف میزدیم. تا اینکه حدود ده ماه پیش، از مهر ماه که ترم جدید شروع شد تقریبا هر هفته میدیدمش و در حد یه سلام و علیک باهاش حرف میزدم. سعی میکردم احساسم رو ازش پنهان کنم و علاقم رو نسبت بهش ابراز نکنم اما کم کم از حرفا و رفتارهای همدیگه چیز هایی فهمیدیم!! یکی دو ماه همینجوری بود تا بالاخره هر دو مطمئن شدیم به هم علاقه داریمو حرفی که نباید گفته میشد، گفته شد. نزدیک دو ماه بعد این خانم بهم گفت که بعد از فوت نامزدش ازدواج کرده و بعد یه مدت متارکه کرده، اونجا ارتباطمون دوباره قطع شد. تا قبل از اون مادرم میدنست به یکی تو دانشگاه علاقه دارم و بعضی وقتا میرم دیدنش اما بیشتر از این چیزی نمیدونست. وقتی شرایط این خانمو به مادرم گفتم، باهام مخالفت کرد. نزدیک یه ماه بعد که از مادرم خواستم یه بار دیگه این خانمو ببینم قبول کرد و گفت میخواد ببینتش. قرار شد که مادرم از دور این خانمو ببینه. بعد اون ملاقات این خانم رو ندیدم و ارتباطی باهاش نداشتم تا اوایل تابستون که به مادرم گفتم میخوام برم ببینمش و مادرم به خواهرم پیشنهاد داد که اونم بیاد این خانم رو ببینه،جوری که متوجه نشه. مثل خانوادم نگران آیندم هستم. شش ماه میگذره و خانواده ام انتظار دارن فراموشش کنم و با یکی دیگه ازدواج کنم ولی نمیتونم فراموشش کنم. تازگیا خیلی کم از طریق وبلاگهامون با هم صحبت میکردیم که باز اونم منتفی شد. یعنی نباید به خانمی با این شرایط علاقه داشت؟ مهم ترین مسئله برای من تدین و بعد از اون چیزایی مثل اخلاق، رفتار، حجاب و … است که فک میکنم این خانم داره.از طرفی نظر خانوادمم برام مهمه، نمیخوام اشتباه کنم. نمی گم این خانم همه چی تمومه اما واقعا علاقه داشتن به یه اینچنین خانمی کار اشتباهیه؟ به نظر شما من باید چیکار کنم؟ با شرایطی که من دارم کار درست چیه؟ لطفا نظرتون رو در این مورد بفرمایید و من رو راهنمایی کنید.
- [سایر] سلام طاعات و عبادات قبول سوالی داشتم که با اجازه از شما راهنمایی می خواهم اینجانب می خواهم به خواستگاری دختر دایی خود بروم از مقطع تحصیلی با هم برابر و فاکتورهای بقیه شرایط ازدواج را داره و نیروی یک اداره ولی محل کارمان با فاصله هست و 7 سال فاصله سنی داشته و از بیشتر لحاظ خانواده هایمان شبیه به هم هستند پدر و مادر من و تا حدودی خانواده آنها ما را مناسب این ازدواج می دانند من اوالا راستش نمی دانم که او را دوست دارم یا نه و احتمالا تا حالا با هم صحبت نکرده ایم به این خاطر هست یا علت دیگه حالا من اولا به خاطر ازدواج فامیلی بودن ترس دارم ولی هر دو خانواده می گویند که با آزمایشات این نگرانی حل می شود از طرف دیگه در کتابی نوشته بود که قبل از اینکه علاقه ای بین دو طرف ایجاد شود باید هر دو طرف به آزمایش بروند تا اگر مشکلی بود از لحاظ آزمایش دیگر ادامه ندهند حالا نمیشه به طرف یا خانواده او گفت که من اول بیام با دختر بروم آزمایش تا ببینیم نتیجه آزمایش چی هست بعد اگه مثبت بود بیام خواستگاری از طرف دیگه نمیشه رفت و خواستگاری کرد بعد علاقه پیدا شد بگوییم نتیجه آزمایش منفی هست دیگه تو را نمی خواهم لطفا مرا به صورت کامل راهنمایی بفرمائید با تشکر فراوان از شما
- [سایر] سلام.از طرف مادرم می نویسم: سلام جوانی با تفاوت سنی 12 سال تقاضای خواستگاری از دخترم را دارد.ایشان پزشکی است که در سال 81 فارغ التحصیل شده و دختر من دانشجوی سال سوم دندانپزشکی است.این آقای پزشک مطب ندارد و آنطور که خودش به دختر ما گفته است علاقه ای به گرفتن تخصص در ایران ندارد و قصد خروج از ایران و ادامه تحصیل در خارج از کشور را دارد.الان هم دارای شغل ثابتی نیست و متاسفانه بر عکس خانواده ی ما از نظر مذهبی مایه ی خیلی قوی ای ندارند.ولی از قبل در دانشگاه با دختر بنده بدون اطلاع خانواده ی ما صحبت کرده و در او دلبستگی ایجاد کرده اند و وعده و وعید هایی نیز داده اند.پدر فرزند من به شدت با این طور آشنایی هایی مخالف است و تضاد وحشتناکی بین دختر و پدر ایجاد شده است و کلاً نظام خانواده ی ما به هم ریخته است در حالی که به احتمال زیاد ارتباطات مخفیانه ی این دو ادامه دارد. البته مادر ایشان تلفنی تقاضای ملاقات(خواستگاری)را نموده است ولی پدر فرزندم هرگز حاضر نیست که آنها را بپذیرد چون دختر من 21 ساله و پسر 33 ساله است و پدرش می گوید ایشان چون شغل ثابت و استخدامی ندارد عاقبت مشخصی هم برایش معلوم نیست!لازم به ذکر که دختر به شدت با این وصلت موافق و پدرش به شدت مخالف است!پسر هم پدر ندارد و تک پسر است با یک خواهر. شما ما را راهنمایی کنید که چگونه این تضاد بین پدر و دختر را حل کنیم؟در ضمن همسر بنده هم انسان تحصیل کرده و استاد دانشگاه هست