با سلام کاربر گرامی ، در ازدواج موفق دختر و پسر بایست تناسبات اعتقادی با هم داشته باشند . اعمال روزمره ما درگیر و تحت تاثیر اعتقاداتمان هست . حال اگر در این اعتقادات تفاوت باشد یعنی شما در امور روزمره نیز با اختلافات روبرو خواهید بود و قاعدتا ازدواج با مشکلات زیادی همراه خواهد بود . شما در نامه خود عنوان نمودید که این دختر خانم تغییراتی داشته اند . من توجه شما را به دو نکته جلب میکنم و شما بعد از بررسی این دو موضوع درباره ازدواج با ایشان میتوانید تصمیم خودتان را بگیرید . اول اینکه تغییرات در ایشان بایست از اعماق وجودش باشد و نه به خاطر شما . اگر این تغییر به خاطر شما باشد مطمئن باشید در طولانی مدت پایدار نخواهد بود و این تغییرات باعث ایجاد توقع در نفر مقابل میشود و با کمترین ضعف از طرف شما ،منت بر شما خواهد بود و اینگونه تغییرات تنها مشکل را بیشتر میکند . پس مطمئن شوید تغییر قلبی و دورنی است . نکته بعد حمایت و موافقت خانواده هاست . قاعدتا خانواده ایشان از تغییر مذهب فرزندشان نبایست خوشحال باشند و با این ازدواج موافقت نخواهند نمود . ازدواجی هم که همراهی والدین را نداشته باشد با تنش زیادی روبرو خواهد بود ، پس حتی المقدور برای داشتن ازدواج موفق ، همراهی خانواده ها را داشته باشید .موفق باشید
آیا ازدواج با دختری که سنی مشکلی داره؟
من قبلا با دختری رابطه نداشتم فقط در حد دوستی.ولی با این خانم در حد کم....؟و خاطر این کارم بیشتر مایل به ازدواج با اون شدم.
بعدا جفتمون توبه کردیم.و سعی بر خوب شدن کردیم.دختره نماز نمیخوند من نماز خونش کردم.شعیه ش کردم. چادری شد.لطفا کمکم کنید.ممنون.
با سلام کاربر گرامی ، در ازدواج موفق دختر و پسر بایست تناسبات اعتقادی با هم داشته باشند . اعمال روزمره ما درگیر و تحت تاثیر اعتقاداتمان هست . حال اگر در این اعتقادات تفاوت باشد یعنی شما در امور روزمره نیز با اختلافات روبرو خواهید بود و قاعدتا ازدواج با مشکلات زیادی همراه خواهد بود . شما در نامه خود عنوان نمودید که این دختر خانم تغییراتی داشته اند . من توجه شما را به دو نکته جلب میکنم و شما بعد از بررسی این دو موضوع درباره ازدواج با ایشان میتوانید تصمیم خودتان را بگیرید . اول اینکه تغییرات در ایشان بایست از اعماق وجودش باشد و نه به خاطر شما . اگر این تغییر به خاطر شما باشد مطمئن باشید در طولانی مدت پایدار نخواهد بود و این تغییرات باعث ایجاد توقع در نفر مقابل میشود و با کمترین ضعف از طرف شما ،منت بر شما خواهد بود و اینگونه تغییرات تنها مشکل را بیشتر میکند . پس مطمئن شوید تغییر قلبی و دورنی است . نکته بعد حمایت و موافقت خانواده هاست . قاعدتا خانواده ایشان از تغییر مذهب فرزندشان نبایست خوشحال باشند و با این ازدواج موافقت نخواهند نمود . ازدواجی هم که همراهی والدین را نداشته باشد با تنش زیادی روبرو خواهد بود ، پس حتی المقدور برای داشتن ازدواج موفق ، همراهی خانواده ها را داشته باشید .موفق باشید
- [سایر] با سلام و خسته نباشید من نیاز به مشاوره در ضمینه ازدواج وانتخاب همسر دارم .فردی از من 4 سال کوچکتر هست که ایشان دوست صمیمی برادرم هستند.مرا درمحیط کارم دیدن.وبه قصد ازدواج با هم رابطه داریم .ایشان فرد معتقدی هستند اما در برخی موارد مرا دچار تردید می کنند یکی اینکه هر دختری می بینند امار اون دختر رو در میارن.بعد با اینکه تمام اعضای خانواده من هم میدانند وخانواده خودشان...قدمی برنمی دارند چون دیگر دارد این مدت طولانی می شود و می ترسم از حد خارج شود.من در این مدت که ایشان را شناخته ام اهل کار نی
- [سایر] باسلام 27ساله هستم و8 ساله که ازدواج کردم و یک پسر5 ساله دارم - دو ساله که شاغلم و 3 ساله که همسرم به دلایلی که بیشتر برای خودش پذیرفته است بدون درآمده -متوجه شدم که با دختر خاله اش که یک زن بیوه است رابطه عاشقانه داره -میگه تموم شده ولی من نمیتونم قبول کنم خسته و دلزده شدم ازش چون واقعئ من شدم نقطه اتکای اون و احساس حمایتی ازش نمیکنم -میخوام ازش جدا بشم ولی یه خاطر پسرم تصمیم گیری برام سخته-منو دوست داره خیلی ولی من شدم یه تیکه سنگ- با خانم دکتر ب... هم چند جلسه مشاوره داشتم ایشون صد درصد موافق رفتن منه-نمیتونم درست فکر کنم کمکم کنید خیلی درموندم..با تشکر
- [سایر] سلام من دارم درسمو تموم میکنم میخوام ازدواج کنم قبل از رفتن به سربازی ، یک دختر خوب و با خونواده هم سطح خودم که فقط 8 سال ازم کوچیکه میخوام ازدواج کنم. مادرم یا پدر با این موضوع مشکلی ندارن که کوچیک باشه اما از اطرافیان که مشورت گرفتم اکثریت میگن اختلاف سنی من و اون زیاده. الان موندم سر دوراهی . مطالب سایت رو در مورد اختلاف سنی هم خوندم و میدونم اختلاف 3تا7خوبه حالا نمیدونم من میتونم بایک خانم که 8سال کوچیک تر از خودمه زندگی کنم اینم که من ادم منطقی ای هستم از نظر دیگران. و این که میگم دختر خوبی خواهرم و زنداداشم با دختره برخورد داشتن و خیلی ازش راضی هستن.زنداداشم میگه خوب برخورد میکنه وقتی که تو جمع خودمونی میگه میخنده و وقتی هم تو جمع دیگران قرار میگیره منش خانم هارو میگیره و اینکه زنداداشم بهش زنگ زده گفته من دوسش دارم و خواستم قبل از خواستگاری باهاش صحبت کنم اما میگه گفته که : (با نامحرم نمیتونه صحبت کنه و الانشم دستام داره میلرزه ) قرار شده نظرش رو در مورد من بعد از امتحاناش بهم بگه ممنون از شما و تمام همکاراتون
- [سایر] سلام من یه دختر 19 ساله هستم دوستی دارم که شش ساله با هم دوستیم یعنی از 13 سالگی همدیگه رو میشناسیم خونه ی اون روبرویی خونه ی ما است و به همین علت ما دو تا خیلی همدیگه رو میبینیم و خیلی با هم صمیمی هستیم اون یه برادر داره که 7 سال از ما بزرگتره من همیشه اون رو به چشم برادرم میدیدم و هیچ وقت چندان اهمیتی بهش نمیدادم ولی یه ساله بهش علاقه پیدا کردم و از این بابت خیلی ناراحتم چون میدونم این قضیه منتفیه چون هیچ وقت توجه خاصی رو از طرف اون نسبت به خودم ندیدم هر چند که اون پسر متین و تا حدی خجالتیه واسه همین فهمیدن این که واقعا چه احساسی داره برام سخته البته من هم هیچ وقت بهش نشون ندادم که ازش خوشم میاد چون نخواستم غرورم رو به خاطر کسی که از طرفش مطمئن نیستم بشکنم و فکر میکنم چون اون منو از بچگی دیده منو مثل خواهرش بدونه و چندین بار هم از دوستم شنیدم که خونواده اش با اختلاف سنی زیاد موافق نیستن و احتمالا اون هم همین نظر رو داره غیر از همه ی اینا من دوستم رو قد خواهرم دوست دارم و احساس میکنم با این کارم از اعتمادش سوء استفاده کردم من هر روز به خودم میگم که با وجود همه ی این شرایط دیگه نباید بهش فکر کنم چون فقط خودمو سر کار گذاشتم ولی برام خیلی سخته اون به خاطر کارش مدتی رو تو شهر های دیگه میگذرونه تا وقتی که اینجا نیست سعی میکنم بهش فکر نکنم ولی وقتی که برمیگرده با وجود این که در ظاهر خیلی عادی و رسمی باهاش رفتار میکنم ولی باز قولی رو که به خودم دادم رو یادم میره و میدونم که هنوز دوسش دارم و چون اون واقعا پسر خوبیه باعث شده فراموش کردنش برام سخت تر هم بشه با وجود این که ظاهر خوبی دارم ولی بعضی وقتا فکر میکنم مشکلی دارم که اون بهم توجه نمیکنه و این باعث میشه اعتماد به نفسم بیاد پایین و غیر از این هم من الان دانشجوام و میخوام از پاییز شروع کنم برای کارشناسی بخونم و نمیخوام این قضیه باعث بشه نتونم روی اون چیزایی که میخوام بهشون برسم تمرکز کنم خواهش میکنم کمکم کنید بهم بگید چی کار کنم لطفا از طریق ایمیل جوابم رو بدید ممنون
- [سایر] سلام و ممنون از اینکه مشلانت جونها را حل میکنید دختری 24 ساله هستم حدود 5-6 ماه است با پسری 28 ساله آشنا شدم فردی متشخص و دارای شغل اجتماعی بالایی است به من پیشنها دوستی داد و اینکه من زید ایشون باشم در ابتدایی آشنیی به من گفت که من دوست دختر زیاد دارم ولی فقط به عنوان دوست و همکار من چون شخصیت اجتماعی داشت قبول کردم و در همون ابتدا گفتم دوستیمون باید حد و اندازه داشته باشه ایشون هم قبول کردند ولی این اواخر طوری باهام رفتار میکرد و صحبت میکرد که باعث شد رابطمون بیشتر و بیشتر بشه طوری که با هم س ک س انجام دادیم و این تازمانی که کنارش بودم احساس خوبی داشتم ولی زمانیکه از ش دور شدم احساس گناو و عذاب وجدان داشتم به خودشم گفتم تو اولین کسی بودی که تو زندگی من بودی و بهش اجازه همچین کاری دادم ولی من به این خاطر بهش اجازه دادم که اختمال دادم به من پیشنهاد ازدواج دهد ولی تا حالا هیچ حرفی از ازدواج بین ما پیش نیومده خیلی نگرانم چطور بهش بفهمونم من از این دخترهای بد نیستم چون می دونم پسرها کسی که باهاشون س ک س کنه با احتمال کمتری سراغش میرن بهش پیشنهاد ازدواج میدن حتی چند وقت پیش فهمیدم که با دوستهای دخترش خیلی راحت و این منا خیلی آزار داد بهش گفتم و اون خودش به اشتباهش پی برد و بهم قول ذاد که فقط برای من باشه - خیلی داغونم نمیدونم چطوری و چه چیزهایی بهش بگم که این اشتباهی را کردم جبران کنم؟ به نظرتون ایشون من را به خاطر این رابطه می خواسته ؟ چطور بفهمم ایشون من را برای ازدواج می خواهد ویا چیز دیگه ای؟ خودم احساس میکنم ایشون فقط میخواهند ی رابطه دوستی و زید بین ما باشه چطور بفهمم دلم دوست ندارم خودم بحث ازدواج وسط بکشم چی بهش بگم ؟خواهش میکنم کمکم کنید خیلی خیلی ممنون خواهش می کنم توی قسمت عمومی نمایش بدین فکر کنم میلم غیر فعال ممنون
- [سایر] سلام آقای مرادی می خوام یه مشورت در رابطه با ازدواج باهاتون داشته باشم. من 21سالمه اهل شهرستان تنکابن از خدمت معاف شدم تحصیلاتم هنوز دیپلمه هنوز نتونستم وارد دانشگاه بشم ادامه تحصیل بدم به لحاظ شغلی الان مهارتی دارم و مشغول کار هستم که دآمدش نسبتا بد نیست حدود 11ماه پیش به وسیله اینترنت با خانومی از یزد از خانواده ای کاملا مذهبی که با شرایط خانواده ی ما هم سنخیت دارد آشنا شدم آشنایی من با ایشون به وسیله وبلاگش... شروع شد بعد از مدتی به خاطر همه ی ویژگی های مثبتی که داشت بهش علاقه پیدا کردم من در طول زندگیم سعی کردم با هیچ دختری رابطه ای نداشته باشم برای اینکه رابطه من با این خانم بیشتر از حد خاصی نباشه تصمیم داشتم در مورد ازدواج باهاش صحبت کنم ولی نتونستم به چند دلیل که فقط یکی از اینها برای جواب منفی گرفتن کافیه :1- سطح تحصیلاتم نسبت به ایشون پایین2-هنوز کار مناسب و درآمد مشخص ندارم یعنی به لحاظ مالی تامین نیستم3-هنوز سنم برای ازدواج کمه4-از اینکه جواب منفی بگیرم و ازشکست خوردن می ترسم5-هنوز نتونستم این خانوم رو از نزدیک ببینم. حالا با این شرایط من باید چه کار کنم نظر شما در مورد این مسئله چی است؟؟ لطفا منو راهنمایی کنید
- [سایر] سلام، لطفا سوالمو خصوصی جواب بدید. دو سال پیش با یه خانم متدین و باحجاب تو دانشگاه آشنا شدم از همونجا احساس خاصی نسبت بهش داشتم اما به احساسم اعتنا نکردم. تو این مدت سعی کردم تا حد امکان ازش دوری کنم. دلیلشم شرایط ایشون از لحاظ سنی که 4 سال از من بزرگتره (یعنی الان 27 سال داره) و نامزدش که فوت کردن، بود. چون با مخالفت خانواده روبرو میشدم تلاش کردم نبینمش. چند بار موفق شدم اما هر بار یه جوری دوباره رابطمون شروع میشد. تو مدت یک سال نیم، چهار یا پنج بار دیدمش و رابطمون نزدیک به صفر بود. بعضی وقتا خیلی کم، از طریق وبلاگهامون با هم حرف میزدیم. تا اینکه حدود ده ماه پیش، از مهر ماه که ترم جدید شروع شد تقریبا هر هفته میدیدمش و در حد یه سلام و علیک باهاش حرف میزدم. سعی میکردم احساسم رو ازش پنهان کنم و علاقم رو نسبت بهش ابراز نکنم اما کم کم از حرفا و رفتارهای همدیگه چیز هایی فهمیدیم!! یکی دو ماه همینجوری بود تا بالاخره هر دو مطمئن شدیم به هم علاقه داریمو حرفی که نباید گفته میشد، گفته شد. نزدیک دو ماه بعد این خانم بهم گفت که بعد از فوت نامزدش ازدواج کرده و بعد یه مدت متارکه کرده، اونجا ارتباطمون دوباره قطع شد. تا قبل از اون مادرم میدنست به یکی تو دانشگاه علاقه دارم و بعضی وقتا میرم دیدنش اما بیشتر از این چیزی نمیدونست. وقتی شرایط این خانمو به مادرم گفتم، باهام مخالفت کرد. نزدیک یه ماه بعد که از مادرم خواستم یه بار دیگه این خانمو ببینم قبول کرد و گفت میخواد ببینتش. قرار شد که مادرم از دور این خانمو ببینه. بعد اون ملاقات این خانم رو ندیدم و ارتباطی باهاش نداشتم تا اوایل تابستون که به مادرم گفتم میخوام برم ببینمش و مادرم به خواهرم پیشنهاد داد که اونم بیاد این خانم رو ببینه،جوری که متوجه نشه. مثل خانوادم نگران آیندم هستم. شش ماه میگذره و خانواده ام انتظار دارن فراموشش کنم و با یکی دیگه ازدواج کنم ولی نمیتونم فراموشش کنم. تازگیا خیلی کم از طریق وبلاگهامون با هم صحبت میکردیم که باز اونم منتفی شد. یعنی نباید به خانمی با این شرایط علاقه داشت؟ مهم ترین مسئله برای من تدین و بعد از اون چیزایی مثل اخلاق، رفتار، حجاب و … است که فک میکنم این خانم داره.از طرفی نظر خانوادمم برام مهمه، نمیخوام اشتباه کنم. نمی گم این خانم همه چی تمومه اما واقعا علاقه داشتن به یه اینچنین خانمی کار اشتباهیه؟ به نظر شما من باید چیکار کنم؟ با شرایطی که من دارم کار درست چیه؟ لطفا نظرتون رو در این مورد بفرمایید و من رو راهنمایی کنید.
- [سایر] سلام خسته نباشید وقت شما بخیر . من جوانی 27 ساله هستم که با دختری 32 ساله که ساکن تهران هستیم اشنا شده ام و چندین جلسه با هم صحبت کره ایم در زمینه های مختلف هم خانواده من و هم خانواده دختر خانوم در جریان ملاقات ما بوده اند من سه تا خواهر دارم و دو تا برادر در ضمن دو تا خواهر و یکی از برادرام ازدواج کردن. دوختر خانم یک خواهر و یک برادر داره که هیچ کدام ازدواج نکردن هر دوی ما در این زمینه ها به نقطه مشترک رسیده ایم اسلیت خانواده دختر لور هستن اسلیت خانواده من همدانی هستن تا حدودی ما هم لور محسوب میشویم تحصیلات و مدارک من :کاردانی نرم افزار کامپیوتر تحصیلات و مدارک دختر خانم:کاردانی تربیت مربی شغل من : مغازه خدمات کامپیوتری شغل دختر خانوم : اداره یکی از ارگان ها خانواده من از لحاظ مذهبی : معمولی خانواده دختر خانم از لحاظ مذهبی : معمولی شغل پدر من : ساختمانی شغل در دختر خانم : بازنشسته نکته : بیماری ها برادر دختر خانم دارای بیماری دوقطبی و دوپلار هست قرص کاربا ما زپین می خوره و قش می کنه که این بیماری در سن چهار سالگی به دلیل آب اوردن مغز ایشان به وجود امد بیماری های من : من هم دارای همین بیماری دو قطبی هستم همین قرص می خورم منتها من قش نمی کنم من عصبانیت داشتم که به این قرص کنترل شده و به حالت عادی زندگی میکنم دختر خانم با این شرایت من کناره امده و دختر خانم فردی با خصوصیات اخلاقی ارام و متعادل هست و میدونه که باید چه رفتاری داشته باشه با من در اخر خانواده من با این ازدواج راضی نیستن زیاد به دلیل اختلاف سنی با تشکر و یک دنیا ممنونم از شما
- [سایر] سلام وقتتون بخیر.ببخشد که من بقیه پیامها را نخوانده برایتان پیغامی میگذارم که شاید تکراری باشد ولی واقعاَ از سر ناچاری می باشد.من دختری 29 ساله هستم که حدود 12 سال است که به آقایی آشنا شدم و...بعد از 4 سال ایشون به خواستگاری بنده امد و خانواده من تنها از یک نفر که از دوستان برادرم بودند تحقیق کرده و در تحقیق گفته شد که ایشون آدم مشروب خور وزن...هستند که خودشان به شدت انکار کردند.و خانواده من که بسیار خانواده مقیدی هستیم با این ازدواج مخالفت کردن.بعد از مدتی من با حس زنانه خودم و دلشوره ای که از ان صحبتها داشتم متوجه شدم که ایشون با یک دختر خانمی دوست هستند آن زمان 7 سال از اشنایی ما گذشته بود که عین آن 7سال ایشون با اون دختر خانم هم دوست بودند و...ولی دل من عقلمو کنار گذاشت و باز هم به این رابطه ادامه دادم البته او با آن دختر قطع رابطه کرد.بعد از 2 یا 3 سال باز هم همان اتفاق افتاد و من از آن موقع تا به حال مثل ادمهای مریض هستم همیشه حتی کارم به بیمارستان هم رسید.معذرت میخواهم که بی پروا صحبت میکنم ولی مجبورم من نه دوستی دارم که بتوانم مشورت کنم نه خانوادهام اینگونه هستند.او به من خیلی ابراز علاقه میکند و گاهی اوقات از جون و دل برای من میزندحتی من زیارت امام رضا(ع) هم میرم هرطور شده می آید خلاصه اینکه محبت واقعی به من دارد و از رفتار گذشته اش پشیمان است.الان نه من میتوانم ازدواج کنم نه او (راستی او 32 سال دارد)و نه خانواده من بعد از چندین بار خواستگاری آنها راضی به این ازدواج نیستند.شما مرا راهنمایی کنید که ما دو نفر چه کنیم یک راهنمایی کارساز از جدایی نگویید که مشکل است.البته من چون به مسایل دینی مقیدم چند سال است که صیغه محرمیت خوانده ایم.ببخشد که طولانی شد مجبور بودم خواهش می کنم کمکمان کنید.ممنون
- [سایر] سلام طاعات و عبادات قبول سوالی داشتم که با اجازه از شما راهنمایی می خواهم اینجانب می خواهم به خواستگاری دختر دایی خود بروم از مقطع تحصیلی با هم برابر و فاکتورهای بقیه شرایط ازدواج را داره و نیروی یک اداره ولی محل کارمان با فاصله هست و 7 سال فاصله سنی داشته و از بیشتر لحاظ خانواده هایمان شبیه به هم هستند پدر و مادر من و تا حدودی خانواده آنها ما را مناسب این ازدواج می دانند من اوالا راستش نمی دانم که او را دوست دارم یا نه و احتمالا تا حالا با هم صحبت نکرده ایم به این خاطر هست یا علت دیگه حالا من اولا به خاطر ازدواج فامیلی بودن ترس دارم ولی هر دو خانواده می گویند که با آزمایشات این نگرانی حل می شود از طرف دیگه در کتابی نوشته بود که قبل از اینکه علاقه ای بین دو طرف ایجاد شود باید هر دو طرف به آزمایش بروند تا اگر مشکلی بود از لحاظ آزمایش دیگر ادامه ندهند حالا نمیشه به طرف یا خانواده او گفت که من اول بیام با دختر بروم آزمایش تا ببینیم نتیجه آزمایش چی هست بعد اگه مثبت بود بیام خواستگاری از طرف دیگه نمیشه رفت و خواستگاری کرد بعد علاقه پیدا شد بگوییم نتیجه آزمایش منفی هست دیگه تو را نمی خواهم لطفا مرا به صورت کامل راهنمایی بفرمائید با تشکر فراوان از شما