با سلام کاربر گرامی ، جلسات مشاوره پیش از ازدواج در قدم اول کمک میکند فرد خودش را بشناسد و بداند چه انتظاراتی از طرف مقابل و خودش دارد و معیارهایش را بر اساس الگوفوق الویت بندی نماید .قاعدتا اگر شخص خودش بتواند معیارهایش را الویت بندی نماید ، نیاز به این قسمت مشاوره ندارد .در مرحله بعد مشاور کمک میکند فرد بر اساس الویتهایش طرف مقابل را مورد سنجش قرار بدهد و با شناخت تصمیم نهایی را اتخاذ نماید . در این مرحله بر اساس سوالاتی که در ذهن مراجع هست ، مشاور از پرسشنامه و تستهای مختلف استفاده میکنند . حال اگر فرد به شناخت لازم رسیده باشد و خانواده ها که بهترین شناخت را دارند از فرزندان و شرایطشان با این ازدواج موافق هستند نیازی نیست حتما شما جلسات مشاوره داشته باشید .مطلب دیگری که در جلسات مشاوره پیش از ازدواج انجام میگردد ، آموزش مهارتهای ارتباطی و زناشویی است .تا فرد بتواند با کسب این مهارتها و مهارتهای حل مسئله زندگی زناشویی امن و موفقی را شروع کند و ادامه دهد . با توجه به شرایط اجتماعی ما اغلب ضعفها در قسمت سوم هست یعنی ضعف در مهارتهای ارتباطی و زناشویی ، که در بسیاری از کلینیکهای معتبر کارگاههای آموزشی برای زوجها برگزار میگردد و توصیه میشود ، جوانان ما در این کارگاهها شرکت نمایند .با تشکر از تماس شما
با عرض سلام و ادب
سوالی از خدمتتون داشتم.در صورتیکه بعد از جلسات خواستگاری به این نتیجه برسیم که فرد مقالب شرایط ازدواج را از لحاظ ما دارد و میتوانیم زندگی خوبی با هم داشته باشیم آیا باز هم نیاز به جلسات مشاوره پیش از ازدواج هست؟
در این جلسات آیا همان سوالات متداول جلسات خواستگاری مطرح میشود یا خیر؟
اگر ممکنه در مورد این مشاوره ها توضیح مبسوطی ارائه فرمائید؟
با تهیات
با سلام کاربر گرامی ، جلسات مشاوره پیش از ازدواج در قدم اول کمک میکند فرد خودش را بشناسد و بداند چه انتظاراتی از طرف مقابل و خودش دارد و معیارهایش را بر اساس الگوفوق الویت بندی نماید .قاعدتا اگر شخص خودش بتواند معیارهایش را الویت بندی نماید ، نیاز به این قسمت مشاوره ندارد .در مرحله بعد مشاور کمک میکند فرد بر اساس الویتهایش طرف مقابل را مورد سنجش قرار بدهد و با شناخت تصمیم نهایی را اتخاذ نماید . در این مرحله بر اساس سوالاتی که در ذهن مراجع هست ، مشاور از پرسشنامه و تستهای مختلف استفاده میکنند . حال اگر فرد به شناخت لازم رسیده باشد و خانواده ها که بهترین شناخت را دارند از فرزندان و شرایطشان با این ازدواج موافق هستند نیازی نیست حتما شما جلسات مشاوره داشته باشید .مطلب دیگری که در جلسات مشاوره پیش از ازدواج انجام میگردد ، آموزش مهارتهای ارتباطی و زناشویی است .تا فرد بتواند با کسب این مهارتها و مهارتهای حل مسئله زندگی زناشویی امن و موفقی را شروع کند و ادامه دهد . با توجه به شرایط اجتماعی ما اغلب ضعفها در قسمت سوم هست یعنی ضعف در مهارتهای ارتباطی و زناشویی ، که در بسیاری از کلینیکهای معتبر کارگاههای آموزشی برای زوجها برگزار میگردد و توصیه میشود ، جوانان ما در این کارگاهها شرکت نمایند .با تشکر از تماس شما
- [سایر] با سلام بنده مجرد و در حال گذراندن دوره کارآموزی قضاوت هستم.(استخدام قوه قضاییه)قصد ازدواج دارم.در این مورد سوالاتی دارم، که ممنون میشوم پاسخ گو باشید.1.شرایط و حداقل ها برای ازدواج چیست؟ 2.تا سه سال دیگر دوره کارموزی من طول می کشد، با این شرایط تا آن زمان ماهیانه 700 هزار تومان درآمد دارم و آمادگی عروسی گرفتن و رفتن به خانه خود را ندارم.اکنون یا شما توصیه به عقد کردن با دختر خانمی که دانشجو هستند می کنید یا نه؟(محل کارآموزی با تحصیل همسر یکی باشد و متفاوت با محل زندگی خانواده)3.ازدواج با کسی که چند ماه از من کوچک تر است ، موردی دارد؟4. دوره عقد سه ساله مضرر است؟ اگر طرف مقابل دانشجو باشد و در خوابگاه متاهلی زندگی کنیم چه طور؟5.در جلسه خواستگاری چه سوالاتی مطرح کنم؟6. سوال پرسیدن به صورت غیر مستقیم چه طور است؟(مشابه سوالات مطرح شده در مصاحبه های دانشگاه ها)
- [سایر] مدتی است که تحت درمان پزشک هستم و نتایج معالجات نشانگر این است که به احتمال زیاد نمی توانم صاحب فرزند شوم. پزشکان دیگر هم این نتیجه را تأیید کردند. از سوی دیگر هنوز ازدواج نکردم و این مسأله را هم به خانواده ام نگفتم. با این شرایط فکر نکنم امکان ازدواج برای من فراهم باشد زیرا باید واقعیت را در هنگام آشنایی و خواستگاری به طرف مقابل خود بگویم که در این صورت جواب منفی است. نمی دانم اگر خانواده ام این مسأله را بفهمند چقدر نگران می شوند. چگونه با این مسأله در زندگی خود مواجه شوم؟ آیا ازدواج با چنین شرایطی برای من ممکن است؟ آیا نیاز به گفتن این مسأله به خانواده ام است؟ متأسفانه در منطقه محل زندگی من هیچ خانواده ای خوبی حاضر نمی شود که دختر خود را به عنوان همسر به جوانی با این شرایط بدهد البته این طبیعی است که هر خانمی در زندگی مشترک خود دوست دارد که فرزندی داشته باشد.
- [سایر] با سلام این مشاوره های قبلی شماست.گفتم کامل 2مشاوره رو براتون ارسال کنم تا بهتر منو راهنمایی کنید. با تشکر از شما کد مشاوره قبلی: 940955 سلام 23 سالمه. دانشجو هستم،درسم داره تموم میشه،در حال گرفتن معافیت سربازی هستم،یه کار با حقوق متوسط ماهیانه 200 هزار تومان و بیمه دارم.با پدرو مادرم زندگی میکنم.خواهرم ازدواج کرده یه دختر توی دانشگاه مد نظرمه. خونواده داره.هم سن منه. قبلا توی خونه (17،18 سالگی تا تقریبا 1سال پیش) مادرم میگفته که رو 27،28 سالگی به بعد برا ازدواج حساب کن(احتمالا برا اینکه نیام زود عاشق بشم و زود تصمیم بگیرم) اما تازگی میگه تا زمانی که فلان کارارو نکنی(مثلا آب میخوری لیوان رو سر جاش بذاری) برات خاستگاری نمیرم و فکر ازدواج به سرت نیوفته. منم دارم کم کم خودمو تو اینجور مسایل اصلاح میکنم. اما نگرانم که هم چگونه مطرح کنم هم اینکه اگه مطرح کنم پدر و مادرم مخالفت کنن برای الان!؟ چگونه میتونم به خانوادم بگم که قصد ازدواج دارم؟ ممنون میشم منو راهنمایی کنید. پیشاپیش تشکر h2mbe@yahoo.com یا حق پاسخ : باسلام کاربر گرامی نیاز به ازدواج یک نیاز طبیعی است که مسلما در مقطعی از زمان برای هر جوانی ایجاد می شود اما مهم این است که آیا این نیاز به موقع ایجاد شده و فرد آمادگی لازم را برای ازدواج دارد؟ مثلا شما از لحاظ مالی، سطح شناختی و رفتاری، حتی از لحاظ عاطفی و ... به بلوغ لازم رسیده اید یا اینکه صرفا می خواهید بدون بررسی لازم ازدواج کنید؟ ضمنا شما در مورد ازدواج و انتخاب همسر به اندازه کافی مطالعه و بررسی کرده اید؟ معیارهایتان را مشخص کرده اید؟ می دانید چه نوع فردی را برای همسری می خواهید برگزینید؟ و ... اگر بدانید در چه راهی می خواهید قدم برداشته و هدف و برنامه ریزی روشنی داشته باشید حتی با مخالفت خانواده تان می توانید با ارایه دلیل و منطق آنها را راضی کنید که آمادگی لازم را برای ازدواج دارید. در غیر این صورت با دلایل مخالفت خانواده تان بیشتر فکر کنید و ببینید که آیا منطقی است یا تنها سنگ اندازی است؟ بسیاری از مواقع والدین دلایل منطقی ارایه می دهند که فرزندان باید مورد توجه قرار داده و با رفع این موانع برای ازدواج اقدام کنید. با تشکر از تماس شما کد مشاوره قبلی: 930417 من وقتی با خوانواده ام می خواهم مسئله ازدواج را صحبت کنم سریع میگن: که الان اصلا حرفش رو نزن یا میگن:باشه واسه 6،7 سال دیگه یا یا 28،29 سالگی به بعد. من با این طرز فکرشون چیکار باید بکنم؟ الان احساس میکنم دارم بیهوده زمان رو سپری میکنم.احساس میکنم نیاز به کس دیگه ای دارم که بتونم هدفمندتر باشم. پاسخ : باسلام کاربر گرامی شرایط فعلی شما چیست؟ ایا آمادگی ازدواج را در زمینه های مختلف دارید؟ تصور می کنید چرا خانواده تان تا این حد با ازدواج شما مخالفند؟ شرایط تان برای ازدواج مهیا نیست یا اینکه شرایط تان مطلوب است اما خانواده تصور می کنند که شما بلوغ فکری لازم را ندارید؟ لطفا توضیحات بیشتری دهید تا بتوانم راهنمایی تان کنم. منتظر تماس بعدی شما هستم. با تشکر از تماس شما
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید لطفا خصوصی حاج آقا من یه خواستگار دارم که 25 ساله است و من نیز نوزده ساله و دانشجوو فرزند اول خانواده هستم.و من ترم دوم دانشگاه هستم پیام نور او از لحاظ مالی مشکلی نداردیعنی تمام شرایط زندگی را دارد(خانه پول ماشین و کار مناسب)و نیز دانشجو است و ترم دوم است و با ایمان با اخلاق ...و یک سال و نیم است که در شهر ما کار می کند و دور از شهر و خانواده اش. شهر او به شهر ما نزدیک است 45 کیلو متر فاصله. و ا زلحاظ فرهنگی با هم اختلاف نداریم فقط کمی از لحاظ مالی از ما بالاتر است خود این آقا .ما با هم حرف زدیم و او به من می گوید نباید درس بخوانی او می گوید زن باید دراختیار مردش باشد و می گوید اگر واقعا می خواهی درس بخوانی در خانه پدرت بمان و اگر می خواهی زن زندگی باشی با من زندگی کن چون اگه زن بخواهد درس بخواند نمی تواند به تمام زندگیش برسد البته مخالف نیست که آدم به کلاس برود مثل خیاطی و آرایشگری .خواهر او تحصیل کرده است و چون او درس می خواند و از لحاظ مالی وضع خوبی است و تک پسر است در اینده زندگی برای من مشکل ساز نیست تو رو خدا جواب منو زود بدین فقط نگوید که از این ازدواج صرف نظر کنم چون احتیاج دارم به ازدواج راهنمایی ام کنید به او چه بگویم ... ممنون
- [سایر] سلام من دانشجوی دندان پزشکی هستم. امروز از سخنرانی شما نهایت استفاده را بردم. 1- پارسال سوالی درباره ازدواج با طلبه از شما پرسیدم که جواب دادید و فرمودید ملاک ها و جمع بندی خودم رو بفرستم ، من فرستادم ولی جوابی نگرفتم. حالا دوباره چند مورد پیش اومده که من حسابی گیجم. . جمع بندی من: 2- به نظرم زندگی با روحانی یک ازدواج خاص است که خوبی های خاص خود و محدودیت های خاص خود را دارد به خصوص در تهران. 3- از لحاظ مالی در سطح متوسطی خواهیم بود که توکلت علی الله 4- زندگی با طلبه رو دوست دارم چون مطمئناً یک فرد مؤمن، ساده، با تقوا خواهد بود و میتوانیم برای رشد معنوی به یکدیگر کمک کنیم. 5-دوست دارم اگر همسرم روحانی بود یک روحانی کوشا و فعال باشد که تلاشش را برای رسیدن به اجتهاد بکند و در عرصه سیاسی هم فعال باشد. و تنها یک روحانی نباشد که فقط نماز جماعت بخواند. 6- فک میکنم طلبه ها به خاطر درس زیاد و سنگین وقت کمتری رو بتونن برای خانواده بگذارند. 6-به نظرم متقابلاً من به عنوان همسر یک روحانی وظایف خاصی خواهم داشت، یک الگو خواهم بود و باید بیشتر روی رفتار وحجابم دقت کنم. 7- به هیچ وجه ازدواج با روحانی را برای ثوابش دوست ندارم بلکه برای خودم و رشد معنوی خودم دوست دارم. 8-ولی از این میترسم که نکند این آرمان گرایی و عشق به تعالی روح برای دوران جوانی باشد و در عمل و در گیرو دار زندگی چنین نشود. 9-جمع بندی: در این امر نظرم 50-50 است ولی به نظرم زندگی با طلبه یک زندگی خاص است و میانبری است برای رسیدن به خدا ولی با ازدواج با یک دکتر یا مهندس مؤمن هم نسبتاً میشه به این اهداف رسید. 10- به راهنمایی شما احتیاج دارم . اجرکم علی الله
- [سایر] دوباره سلام اقای مرادی خسته نباشید خوشبختانه امروز هم به خواست خدا تونستم از حرفهای زیباتون بهرهمند بشم ولی یه سوالی ذهنم رو مشغول کرده و ناراحت شاید بگید برای فرد 17-18 ساله زوده که از این حرفها بزنه ولی شما امروز چند سوال رو مطرح کردید که دختر خانومها بایستی برای شناختن خواستگارشان بپرسند {گذشته-فرهنگ خوانواده..} ولی خود شما بهتر از من میدونید که اکثر خانواده ها هیچوقت جلسه ی خانوادگی ندارند یا شاید امکان داره که فرد خود شخصی متدین باشد ولی خانواده ی فرد اینطور نباشند پس این به این معنا است که نمیشود هیچوقت با این فرد زندگی خوبی را شروع کرد؟ چون فرهنگ خانواده ها فرق میکند؟ پس این فرد هیچوقت معنای خوشبختی رو نمیفهمه؟ این سوال کمی مربوط به مشکل من هم میشه . همیشه میترسم از گذشتم بگم گذشته ای که پر از تلخی هاست و سعی میکنم فراموشش کنم ولی واقعیت اینه که گذشته قسمتی از منه نمیتونم جداش کنم. من بر خلاف خانوادم فرد متدینی هستم{نمیخوام از خودم تعریف کنم}و برای نگه داشتن اعتقاداتم خیلی سختی ها رو تحمل میکنم با وجود اینکه کسی منو نمیفهمه و در خانه ی خودم احساس تنهایی میکنم. با حرف شما پس من دیگه هیچوقت نمیتونم حتی در آینده به ازدواج فکر کنم چون به اعتقاد من فرد مقابل باید بیشتر از خود آدم دیندار باشه و حتما خانواده هابا هم دچار مشکل میشن حتی گاهی وقتها اینقدر از پدرم میترسم که نمیتونم حتی بهش سلام بدم چه برسه باهاش حرفم بزنم مادرم هم وقتی از ازدواج حرفی به میون میاد میگه من نمیذارم قبل از 30 سالگی ازدواج کنی . دیگه مهم نیست. شاید حق با شماست ولی من تسلیم گذشتم نمیشم یا تحقیر های اطرافیانم. باز هم متشکرم. یا حق.التماس دعا
- [سایر] سلام بعد از خداوند یکی از امیدهای من کمک شماست اقای مرادی من حالم خوب نیست و دچار بیماری وسواس فکری عملی میباشم خواستگاری دارم و چند ماه است که به بررسی هم ÷رداخته ایم نظر خواستگارم نسبت به ازدواج با من مثبت است اما حالا قرار شده که من فکرهای نهایی رو انجام بدم و نتیجه رو اعلام کنم و اینکه من راجع به وسواسم چیزی به خواستگارم نگفته ام با توجه به اینکه فکر میکنم مناسب هم هستیم حالا با توجه به این شرایط چند تا سوال دارم:1-ایا مطلع کردن خواستگارم کار درستی هست یا نه؟با اینکه این کار برای من خیلی سخته.2-ایا ابتدا باید به فکر درمان باشم و بعد ازدواج؟3-ایا هم زمان می توانم هم به درمانم برسم و هم ازدواج؟ سوال دیگرم این است که انچنان حس خوبی نسبت به خواستگارم ندارم با این حس چه کار کنم؟ با یک روانشناس مشاوره کرده ام و نظر ایشان این است که با توجه به ماهیت افکار وسواسی ام که جنسی و مذهبی هستند میتواند در سایه ی ازدواج حل شود.اقای مرادی شما را به احترام این ماه لطفا جواب مرا سریعتر بدهید و خواهش میکنم دعایم کنید.
- [سایر] به نام خدا با عرض سلام هر دختری قبل از ازدواج ملاکهایی برای همسر آینده اش در نظر دارد که ممکن است همه این ملاکها در کسی که قسمتش می شود نباشد ناچار از بعضی از ملاکها صرف نظر می کند حالا اگر این ملاکهایی که در همسرش نیست یا به خاطر کم اهمیت بودن، بعد از ازدواج برایش مهم جلوه کند به گونه ای که نبود آنها در همسرش موجب رنجش او شود چه باید بکند؟ به خصوص اینکه این دختر خواستگاران زیادی داشته که این ملاکها در بعضی از آنها بوده و مدام همسرش را با آنها و سایر مردان مقایسه می کند و از طرفی نمیتواند مقایسه نکند و براش بی اهمیت باشد این مشکل به قدری برایش بزرگ است که نمیتواند با همسرش به خوبی برخورد کند البته باید گفت که همسرش بعضی از اساسی ترین ملاکهایش را که ایمان و تقوا و ... باشه دارد و خود دخترهم اینرا می داند و به این دلیل با او ازدواج کرد و تصور می کرد بقیه ملاکها خیلی اهمیت ندارد اما بعد از ازدواج نبود سایر ملاکها موجب آزار او میشود خواهش می کنم جواب کاملا عملی و غیر تئوری ارائه فرمایید با تشکر
- [سایر] سلام 1.دانشجوترم اول ارشد24ساله 2. 4ماه نامزدم(نامزدی دانشجویی خواستگاری سنتی ). 3.مشخصات نامزدم : دانشجو ارشد، غریب ، بیکار ،در حال حاضر بی پول، آینده نامعلوم 4. مشکل بزرگ من بیکاری و بی پولی نامزدم است در صورتیکه قبل از نامزدی بیکاری را مشکل بزرگی نمی دیدم اما الان خیلی درگیرم به دلایل زیر : 1.مقایسه نامزدم با خواستگاران قبلی واینکه من می توانستم با شخص مناسبتری ازدواج کنم 2.تحت تاثیر حرفای دیگران در مورد همسر پولدار وو قرار می گیرم 3.احساسم نسبت به نامزدم به خاطر توان مالی کم و بیکاریش وآینده نا مشخصم خیلی کم شده است 4.وقتی ذهنم درگیر کار و پول می شود نمی تونم به ایشون ابراز علاقه کنم و به امید داشتن ازدواجی که از نظر مالی تامین و تمام امکانات زندگی را داشته باشم فکر میکنم 5.و تنها مشکلم با این شخص بخاطر پول است و گرنه من جذب صداقت ، ایمان ، تلاش و شخصیت ایشون شدم اما به دلیل حس حسادتم و مقایسه خودم با دیگران و این احساس که من لیاقتم از زندگی بیشتر است ،به پایان نامزدی با ترس از عواقب نامزدی نافرجام فکر میکنم. از شما استاد بزرگوار خواهشمندم پاسخی برای آرام شدنم بدهید و اینکه کدام راه را انتخاب کنم ، خیلی به مشاوره نیاز دارم، لطفا راهنماییم کنید. منتظر پاسخ شما هستم با تشکر
- [سایر] سلام علیکم.بنده در مورد موضوع ازدواج مشکلاتی دارم.گروهی از این مشکلات مربوط به طرز برخورد والدینم با خواستگارها چه به صورت حضوری و چه به صورت تلفنی است و گروهی دیگر مربوط به مطرح کردن موضوع ازدواج من با دوستان و آشنایان(حتی با آشنایانی که چندان رابطه نزدیکی با آنها نداریم) به طور مستقیم و غیرمستقیم و مطالبه خواستگار برای من است و این موضوع شخصیت و عزت نفس من را بسیار خدشه دار کرده است.پدر و مادرم افرادی بسیار ساده لوح هستند و با همه حتی غریبه ها و خواستگارهای غریبه سریع خودمانی میشوند و حرفهایی که لازمه شرایط خواستگاری نیست و ربطی به خواستگاران ندارد را با آنها مطرح میکنند و جالب اینجاست که هردویشان فکر میکنند کار درستی انجام میدهند و با وجود اعتراضهای شدید من هیچ تغییری به این رویه شان نمیدهند.از جمله کارهای اشتباه پدرم انجام تحقیق قبل از حضور خواستگار در خانه(قبل از اولین ملاقات) است و یاحتی گاهی در اولین جلسه خواستگاری کاغذ به دست در حال نوشتن شماره تلفن،آدرس دقیق منزل و بقیه موارد مربوط به خواستگار است و چه بسا خواستگار با مشاهده چنین رفتارهایی انگیزه اش را برای ادامه جلسات بعدی از دست خواهد داد و دیگر تماس نمیگیرد.اینجور مسائل خیلی وقت است ذهن من را درگیر کرده و باعث آزار شدید روحی ام شده است در عین حال که میدانم باید احترام پدر و مادرم را حفظ کنم ولی تحمل این رفتارهای آنها دیگر برایم غیرممکن است.از جنابعالی خواهش میکنم راهکاری به بنده ارائه نمایید که هم احترام والدینم حفظ شود و هم مشکلات رفتاری آنها برطرف شود و در ضمن خودشان هم متوجه شوند که این رویه شان غلط است.با تشکر از لطف شما