با سلاماز نظر ما سن ازدواج باید مبتنی بر سه اصل بلوغ جسمانی، بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی باشد. بلوغ جسمانی اولین نوع بلوغ هست که برای ازدواج فرد کسب میکند .بلوغ روانی یعنی فرد باید از لحاظ شخصیتی، توانمندی، پختگی و رشد به مرحله ای برسد که نه تنها نسبت به خود شناخت کافی پیدا کند و بتواند مصالح خود را تشخیص بدهد بلکه نسبت به فردی که در نظر دارد با او ازدواج کند نیز شناخت کافی به دست آورد.بلوغ اجتماعی به معنی توانمندی لازم برای اداره امور خانواده، همسر و فرزندان است. این امر، مستلزم برآورده شدن نیازهای اقتصادی، بهداشتی، علمی، آموزشی و... برای گذراندن زندگی است تا فرد بتواند با آن، مسکن و حداقل نیازهای خانواده را تامین کند.اگر شخصی این موارد را داشته باشد ما میگوییم سن او برای تصمیم گیری درباره ازدواج مناسب هستصاحب نظران، روان شناسان، متخصصان خانواده، شرایط و ملاکها و ویژگیهایی را برای ازدواج موفق توصیه می کنند . این توصیه ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد:الف . شرایط و ویژگی های فردیاولین مسائل مطرح در ازدواج، زمان و سن مناسب و میزان رشد فرد برای ازدواج است . در این رابطه، سه شرط اساسی را به اختصار می توان نام برد:1 . بلوغ جسمانی، روانی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، ذهنی، فرهنگی و آرمانی .2 . داشتن هدف و انگیزه برای ازدواج .3 . داشتن اطلاعات لازم در مورد انتظارات، تکالیف و وظایف در زندگی زناشویی .ب . معیارها و ملاکهای ازدواجهر اندازه دختر و پسر از نظر ویژگی های گوناگون نزدیک تر باشند، ترکیب آن دو در زندگی زناشویی استوارتر و عمیق تر خواهد بود . این مجموعه ویژگی ها در منابع اسلامی با عنوان (اصول کفویت و همانندی ) عنوان شده است که در ابعاد گوناگون چون: ایمان و دینداری، اخلاق نیک، اصالت خانوادگی، عقل و هوش، جمال و زیبایی، تناسب سنی، شغل زوجین، سلامت از اعتیاد، دوشیزه بودن و . . . از آنها یاد شده است و در این فصل، به صورت اجمال به برخی از این ویژگی ها و معیارها اشاره خواهد شد که عبارتند از:1 . ایمان و دینداریپایبندی به ارزشهای دینی و در جامعه ما به (اصول و آیین مقدس اسلام ) ، بدون شک، یکی از عوامل مهم خوشبختی در زندگی زناشویی است . دین به عنوان یک عامل درونی، افراد را از ارتکاب به اعمال خلاف انسانی باز می دارد . علاوه بر این زن و مرد با ایمان وتقوی، از هر جهت برای تربیت فرزندان صالح شایسته تر هستند .اهمیت و ضرورت دینداری در انتخاب همسر بدین جهت می باشد که، دو همسر می خواهند یک عمر با هم زندگی کنند . آن ها تحت تاثیر عقاید، افکار، باورها، رفتار، کردار، گفتار یکدیگر قرار خواهند گرفت . همسر دیندار، همسرش را به خدا باوری و خدا ترسی، تقوا، اخلاق نیک، عمل صالح، و ترک گناه تشویق و ترغیب می کند و در پیمودن راه سعادت و خوشبختی، یار و مددکارش خواهد بود و اسباب نیک بختی و کمال او را فراهم خواهد ساخت . بر عکس، یک همسر بی ایمان، همسرش را به گناه و بدبختی خواهد کشید .2 . اصالت خانوادگی:اصالت و شرافت خانوادگی دختر و پسر، یکی از اساسی ترین ملاک های ازدواج، به ویژه در جامعه اسلامی ماست . کلمه اصالت از اصل گرفته شده و اصل به معنای ریشه آمده است . یعنی دختر و پسر از خانواده هایی باشند که دارای اصل و ریشه هستند .شناخت خصوصیات و وضعیت تربیتی و فرهنگی خانواده همسر آینده، در ایجاد تفاهم بین پسر و دختر در زندگی، نقش اساسی را ایفا می کند و می تواند ملاک قابل اعتمادی برای چگونگی نحوه تربیت فرزندان و ارتباطات متقابل در زندگی زناشویی تلقی شود .پس در مساله انتخاب همسر، ازدواج با یک فرد، یعنی پیوند با یک خانواده و فامیل و نسل; زیرا:- این فرد جزیی از آن خانواده می باشد و مانند یک شاخه از ریشه های همان درخت تغذیه کرده است .- با تشکیل خانواده، یک عمر باید با خانواده طرفین رفت و آمد و معاشرت داشت .خوب و بد بودن خانواده ها در اجتماع، در زندگی مشترک فرزندانشان نیز تاثیر دارد .- صفات و خصوصیات آنان نیز در فرزندان مؤثر است .- از نظر ایمان و تقوا و سایر جنبه های اخلاقی و فرهنگی می توانند در رفتار، کردار و گفتار فرزندان تاثیر بگذارند و . . . .3 . اخلاق نیکاخلاق نیک، یعنی صفات و خلق و خوهای پسندیده، در نظر عقل سلیم و شرع مقدس . زندگی زن و مرد در محیط خانوادگی احتیاج به اخلاق دارد; زیرا تنها در پرتو قانون نمی توان زندگی کرد وهمه انبیا نیز به خاطر زنده کردن اصول اخلاقی مبعوث شده اند .4 . عقل و هوشبعد از دینداری، اصالت خانوادگی و اخلاق نیک، (عقل و هوش ) از مهم ترین شرایط یک همسر خوب محسوب می شود . تدبیر امور زندگی و پیمودن راه سعادت و درستکاری و برطرف نمودن مشکلات زندگی مشترک کار ساده ای نیست .طبق بررسی ها و مطالعات آسیب شناسی خانواده، اصلی ترین علت کشاکش های خانوادگی، سردی ها و بی رغبتی ها، اخم ها و قهرها، بی تفاوتی ها و افسردگی ها، بدزبانی ها و تندی ها، طردها و خانه گریزی ها، اضطرابها و پریشانیها، گاه اختلالات روانی، برخی آسیب پذیری های رفتاری و کژروی های اجتماعی (همسران ) و سرانجام طلاق ها و جداییها و ریشه اصلی همه اختلافات زناشویی، عدم تناسب در (عقل و هوش ) بین زن و شوهر می باشد .لذا با توجه به مشخصات افراد از نظر عقل و هوش، باید جوانان در انتخاب همسر، کسی را به عنوان همسر در زندگی مشترک خود انتخاب کنند که با همدیگر تناسب داشته باشند تا بعدها دچار مشکلات نشوند . امام علی (علیه السلام) می فرماید: (ایاکم و تزویج الحمقاء فان صحبتها بلاء و ولدها ضیاع ); (11) بپرهیزید از ازدواج با احمق! زیرا مصاحبت و زندگی با او بلاست و فرزندانش نیز تباه می شوند .5 - جمال و زیبایییکی از عواملی که در ازدواج نقش مهمی دارد، قیافه ظاهری و وضع جسمانی همسر می باشد و لیکن در این مبنا امور زیر را در نظر بگیرید:1 . گرچه زیبایی ظاهر و تناسب اندام را در انتخاب همسر نمی توان نادیده گرفت، اما این مساله نباید به عنوان بزرگ ترین هدف و معیار و ملاک ازدواج محسوب شود، بطوری که دیگر معیارها را تحت الشعاع قرار دهد، بلکه هنگام انتخاب همسر باید هر دو بعد زیبایی (زیبایی صوری و ظاهری یا تناسب اندام) و (زیبایی باطنی یا معنوی و فرهنگی، مانند ایمان، تقوا، حیا، عفت، هوش و استعداد، نجابت و اصالت خانوادگی و . .). ترکیب شود و به همه آنها اصالت داده شود که در این صورت زندگی مشترک، یک عمر گلستان می شود .زیبایی ظاهری باید در کنار دیگر صفات و معیارها، مورد توجه و بررسی قرار گیرد; نه به طور مستقل . زیبایی و تناسب اندام بدون تدین و شرافت خانوادگی و . . . ، آفتی است خطرناک و بلایی است رسواگر که اگر بر مبنای ارزشهای الهی پیوند نخورد، به زودی ناپایدار خواهد بود .2 . گر چه زیبایی (ظاهری، معنوی، فرهنگی و . .). امری است پسندیده و نیکو و در انتخاب همسر باید مورد توجه قرار گیرد، لیکن نباید از حد معمول تجاوز کند و به صورت (مشکل پسندی ) درآید و انسان را از ازدواج به موقع باز دارد، بلکه اگر از زیبایی نسبی برخوردار بودند و دین و اخلاق همدیگر را قبول داشتند، بهتر است بعد از تحقیقات و شناخت کافی (در همه زمینه ها) از همدیگر، با توکل بر خداوند و راهنمایی و ارشاد والدین، با همسر مورد نظر ازدواج نمایند و مطمئن باشند که عقل و ایمان و اخلاق نیک و خانواده اصیل و با شرافت، بسیاری از کمبودها را جبران می کند .3 . بهتر است پسر و دختر در مراسم خواستگاری، با اجازه و رضایت والدین، همدیگر را ببینند و واقعیت ها را به همدیگر بگویند . برای شناخت لازم و تشخیص جمال و زیبایی دختر مورد نظر، خوب است پسر، مادر یا خواهر و یا یکی از خویشان نزدیک و مورد اعتماد را برای دیدن انتخاب کند و بفرستد تا زن مورد نظر را خوب ببینند و خصوصیاتش را برای او توضیح دهند .6 . تناسب سنیتوجه به تناسب سنی و جسمی مساله مهمی در زناشویی است و در این زمینه، باید تناسبی باشد تا منجر به عواقب تلخ نگردد . سن پسر و دختر در ازدواج از دو نظر دارای اهمیت است:1 . جنبه روانی: انسان در فرآیند رشد از نظر روانی، در سنین مختلف، دارای ویژگی های متفاوت می باشد .2 . جنبه فیزیولوژیکی: علاوه بر جنبه های روانی، ارضای غرایز جنسی خود مساله مهمی است .معمولا چون دختران از نظر رشد بدنی و روانی از پسران جلوتر می باشند و رشد آنان سریعتر است و زودتر به سن تکلیف شرعی و بلوغ بدنی می رسند، آمادگی بیشتری برای انتخاب همسر و شروع زندگی زناشویی را دارند .7 . شغل و ازدواجیکی از عواملی که در انتخاب همسر باید مورد توجه قرار گیرد، نوع شغل پسر و دختر می باشد . در مورد شغل شوهر آن چه مهم است، تامین نظر دختر است و بالعکس . در واقع می توان گفت که در گزینش همسر، در رابطه با شغل، موارد زیر باید از طرف هر یک از زوجین مورد توجه قرار گیرد:1 . نوع شغل، 2 . محل شغل، 3 . سطح شغل، 4 . میزان درآمد .
با سلام و خسته نباشید سن به موقع ازدواج کی است؟ و چگونه می توان همسر خود را انتخاب کرد و ویژگی های ان چه است؟
با سلاماز نظر ما سن ازدواج باید مبتنی بر سه اصل بلوغ جسمانی، بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی باشد. بلوغ جسمانی اولین نوع بلوغ هست که برای ازدواج فرد کسب میکند .بلوغ روانی یعنی فرد باید از لحاظ شخصیتی، توانمندی، پختگی و رشد به مرحله ای برسد که نه تنها نسبت به خود شناخت کافی پیدا کند و بتواند مصالح خود را تشخیص بدهد بلکه نسبت به فردی که در نظر دارد با او ازدواج کند نیز شناخت کافی به دست آورد.بلوغ اجتماعی به معنی توانمندی لازم برای اداره امور خانواده، همسر و فرزندان است. این امر، مستلزم برآورده شدن نیازهای اقتصادی، بهداشتی، علمی، آموزشی و... برای گذراندن زندگی است تا فرد بتواند با آن، مسکن و حداقل نیازهای خانواده را تامین کند.اگر شخصی این موارد را داشته باشد ما میگوییم سن او برای تصمیم گیری درباره ازدواج مناسب هستصاحب نظران، روان شناسان، متخصصان خانواده، شرایط و ملاکها و ویژگیهایی را برای ازدواج موفق توصیه می کنند . این توصیه ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد:الف . شرایط و ویژگی های فردیاولین مسائل مطرح در ازدواج، زمان و سن مناسب و میزان رشد فرد برای ازدواج است . در این رابطه، سه شرط اساسی را به اختصار می توان نام برد:1 . بلوغ جسمانی، روانی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، ذهنی، فرهنگی و آرمانی .2 . داشتن هدف و انگیزه برای ازدواج .3 . داشتن اطلاعات لازم در مورد انتظارات، تکالیف و وظایف در زندگی زناشویی .ب . معیارها و ملاکهای ازدواجهر اندازه دختر و پسر از نظر ویژگی های گوناگون نزدیک تر باشند، ترکیب آن دو در زندگی زناشویی استوارتر و عمیق تر خواهد بود . این مجموعه ویژگی ها در منابع اسلامی با عنوان (اصول کفویت و همانندی ) عنوان شده است که در ابعاد گوناگون چون: ایمان و دینداری، اخلاق نیک، اصالت خانوادگی، عقل و هوش، جمال و زیبایی، تناسب سنی، شغل زوجین، سلامت از اعتیاد، دوشیزه بودن و . . . از آنها یاد شده است و در این فصل، به صورت اجمال به برخی از این ویژگی ها و معیارها اشاره خواهد شد که عبارتند از:1 . ایمان و دینداریپایبندی به ارزشهای دینی و در جامعه ما به (اصول و آیین مقدس اسلام ) ، بدون شک، یکی از عوامل مهم خوشبختی در زندگی زناشویی است . دین به عنوان یک عامل درونی، افراد را از ارتکاب به اعمال خلاف انسانی باز می دارد . علاوه بر این زن و مرد با ایمان وتقوی، از هر جهت برای تربیت فرزندان صالح شایسته تر هستند .اهمیت و ضرورت دینداری در انتخاب همسر بدین جهت می باشد که، دو همسر می خواهند یک عمر با هم زندگی کنند . آن ها تحت تاثیر عقاید، افکار، باورها، رفتار، کردار، گفتار یکدیگر قرار خواهند گرفت . همسر دیندار، همسرش را به خدا باوری و خدا ترسی، تقوا، اخلاق نیک، عمل صالح، و ترک گناه تشویق و ترغیب می کند و در پیمودن راه سعادت و خوشبختی، یار و مددکارش خواهد بود و اسباب نیک بختی و کمال او را فراهم خواهد ساخت . بر عکس، یک همسر بی ایمان، همسرش را به گناه و بدبختی خواهد کشید .2 . اصالت خانوادگی:اصالت و شرافت خانوادگی دختر و پسر، یکی از اساسی ترین ملاک های ازدواج، به ویژه در جامعه اسلامی ماست . کلمه اصالت از اصل گرفته شده و اصل به معنای ریشه آمده است . یعنی دختر و پسر از خانواده هایی باشند که دارای اصل و ریشه هستند .شناخت خصوصیات و وضعیت تربیتی و فرهنگی خانواده همسر آینده، در ایجاد تفاهم بین پسر و دختر در زندگی، نقش اساسی را ایفا می کند و می تواند ملاک قابل اعتمادی برای چگونگی نحوه تربیت فرزندان و ارتباطات متقابل در زندگی زناشویی تلقی شود .پس در مساله انتخاب همسر، ازدواج با یک فرد، یعنی پیوند با یک خانواده و فامیل و نسل; زیرا:- این فرد جزیی از آن خانواده می باشد و مانند یک شاخه از ریشه های همان درخت تغذیه کرده است .- با تشکیل خانواده، یک عمر باید با خانواده طرفین رفت و آمد و معاشرت داشت .خوب و بد بودن خانواده ها در اجتماع، در زندگی مشترک فرزندانشان نیز تاثیر دارد .- صفات و خصوصیات آنان نیز در فرزندان مؤثر است .- از نظر ایمان و تقوا و سایر جنبه های اخلاقی و فرهنگی می توانند در رفتار، کردار و گفتار فرزندان تاثیر بگذارند و . . . .3 . اخلاق نیکاخلاق نیک، یعنی صفات و خلق و خوهای پسندیده، در نظر عقل سلیم و شرع مقدس . زندگی زن و مرد در محیط خانوادگی احتیاج به اخلاق دارد; زیرا تنها در پرتو قانون نمی توان زندگی کرد وهمه انبیا نیز به خاطر زنده کردن اصول اخلاقی مبعوث شده اند .4 . عقل و هوشبعد از دینداری، اصالت خانوادگی و اخلاق نیک، (عقل و هوش ) از مهم ترین شرایط یک همسر خوب محسوب می شود . تدبیر امور زندگی و پیمودن راه سعادت و درستکاری و برطرف نمودن مشکلات زندگی مشترک کار ساده ای نیست .طبق بررسی ها و مطالعات آسیب شناسی خانواده، اصلی ترین علت کشاکش های خانوادگی، سردی ها و بی رغبتی ها، اخم ها و قهرها، بی تفاوتی ها و افسردگی ها، بدزبانی ها و تندی ها، طردها و خانه گریزی ها، اضطرابها و پریشانیها، گاه اختلالات روانی، برخی آسیب پذیری های رفتاری و کژروی های اجتماعی (همسران ) و سرانجام طلاق ها و جداییها و ریشه اصلی همه اختلافات زناشویی، عدم تناسب در (عقل و هوش ) بین زن و شوهر می باشد .لذا با توجه به مشخصات افراد از نظر عقل و هوش، باید جوانان در انتخاب همسر، کسی را به عنوان همسر در زندگی مشترک خود انتخاب کنند که با همدیگر تناسب داشته باشند تا بعدها دچار مشکلات نشوند . امام علی (علیه السلام) می فرماید: (ایاکم و تزویج الحمقاء فان صحبتها بلاء و ولدها ضیاع ); (11) بپرهیزید از ازدواج با احمق! زیرا مصاحبت و زندگی با او بلاست و فرزندانش نیز تباه می شوند .5 - جمال و زیبایییکی از عواملی که در ازدواج نقش مهمی دارد، قیافه ظاهری و وضع جسمانی همسر می باشد و لیکن در این مبنا امور زیر را در نظر بگیرید:1 . گرچه زیبایی ظاهر و تناسب اندام را در انتخاب همسر نمی توان نادیده گرفت، اما این مساله نباید به عنوان بزرگ ترین هدف و معیار و ملاک ازدواج محسوب شود، بطوری که دیگر معیارها را تحت الشعاع قرار دهد، بلکه هنگام انتخاب همسر باید هر دو بعد زیبایی (زیبایی صوری و ظاهری یا تناسب اندام) و (زیبایی باطنی یا معنوی و فرهنگی، مانند ایمان، تقوا، حیا، عفت، هوش و استعداد، نجابت و اصالت خانوادگی و . .). ترکیب شود و به همه آنها اصالت داده شود که در این صورت زندگی مشترک، یک عمر گلستان می شود .زیبایی ظاهری باید در کنار دیگر صفات و معیارها، مورد توجه و بررسی قرار گیرد; نه به طور مستقل . زیبایی و تناسب اندام بدون تدین و شرافت خانوادگی و . . . ، آفتی است خطرناک و بلایی است رسواگر که اگر بر مبنای ارزشهای الهی پیوند نخورد، به زودی ناپایدار خواهد بود .2 . گر چه زیبایی (ظاهری، معنوی، فرهنگی و . .). امری است پسندیده و نیکو و در انتخاب همسر باید مورد توجه قرار گیرد، لیکن نباید از حد معمول تجاوز کند و به صورت (مشکل پسندی ) درآید و انسان را از ازدواج به موقع باز دارد، بلکه اگر از زیبایی نسبی برخوردار بودند و دین و اخلاق همدیگر را قبول داشتند، بهتر است بعد از تحقیقات و شناخت کافی (در همه زمینه ها) از همدیگر، با توکل بر خداوند و راهنمایی و ارشاد والدین، با همسر مورد نظر ازدواج نمایند و مطمئن باشند که عقل و ایمان و اخلاق نیک و خانواده اصیل و با شرافت، بسیاری از کمبودها را جبران می کند .3 . بهتر است پسر و دختر در مراسم خواستگاری، با اجازه و رضایت والدین، همدیگر را ببینند و واقعیت ها را به همدیگر بگویند . برای شناخت لازم و تشخیص جمال و زیبایی دختر مورد نظر، خوب است پسر، مادر یا خواهر و یا یکی از خویشان نزدیک و مورد اعتماد را برای دیدن انتخاب کند و بفرستد تا زن مورد نظر را خوب ببینند و خصوصیاتش را برای او توضیح دهند .6 . تناسب سنیتوجه به تناسب سنی و جسمی مساله مهمی در زناشویی است و در این زمینه، باید تناسبی باشد تا منجر به عواقب تلخ نگردد . سن پسر و دختر در ازدواج از دو نظر دارای اهمیت است:1 . جنبه روانی: انسان در فرآیند رشد از نظر روانی، در سنین مختلف، دارای ویژگی های متفاوت می باشد .2 . جنبه فیزیولوژیکی: علاوه بر جنبه های روانی، ارضای غرایز جنسی خود مساله مهمی است .معمولا چون دختران از نظر رشد بدنی و روانی از پسران جلوتر می باشند و رشد آنان سریعتر است و زودتر به سن تکلیف شرعی و بلوغ بدنی می رسند، آمادگی بیشتری برای انتخاب همسر و شروع زندگی زناشویی را دارند .7 . شغل و ازدواجیکی از عواملی که در انتخاب همسر باید مورد توجه قرار گیرد، نوع شغل پسر و دختر می باشد . در مورد شغل شوهر آن چه مهم است، تامین نظر دختر است و بالعکس . در واقع می توان گفت که در گزینش همسر، در رابطه با شغل، موارد زیر باید از طرف هر یک از زوجین مورد توجه قرار گیرد:1 . نوع شغل، 2 . محل شغل، 3 . سطح شغل، 4 . میزان درآمد .
- [سایر] سلام خسته نباشید می خواستم در مورد بهترین سن ازدواج و همینطور انتخاب درست مهسر کمکم کنید با تشکر
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید میخواستم در صورت امکان کتاب یا مقالات مفید در زمینه ی انتخاب همسر، ازدواج و همسرداری را معرفی نمایید.
- [سایر] سلام علیکم خسته نباشید می خواستم بدانم اسلام چه شرایطی را برای انتخاب همسر به ما گفته؟
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید یه سوال داشتم ببخشید اگه آدم با هم سن خودش ازدواج کنهمشکلی داره ؟؟؟؟ کلا ازدواج با هم سن چه پیامدهایی دارد ؟؟؟
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید من حدود 2سال از دختری که من رو دوست داره کوچیکترم ما مشکلی نداریم تنها مشکل ما برای ازدواج سن هستش آیا این ازدواج صورت بگیره یا ...؟ ممنون التماس دعا
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید. 1هم اکنون سن امام زمان(عج) چقدر است؟ 2چند دعای کوتاه برای قنوت؟
- [سایر] سلام خسته نباشید برای سنگ کلیه در انسانی با سن 45 سال چه دارویی را پیشنهاد می کنید؟
- [سایر] لطفا ویژگی های که در انتخاب همسر باید مورد توجه قرار گیرد را بفرمایید.
- [سایر] سلام خسته نباشید آدم کی میتونه بفهمه واسه ازدواج آمادگی داره؟
- [سایر] سلام،خسته نباشید، آیا می شود با خانمی ازدواج موقت کرد و بعداز جدایی با دختر او ازدواج کرد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] بنابر احتیاط واجب باید صیغه طلاق به عربی صحیح خوانده شود و واجب است دو مرد عادل آن را بشنوند، اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه است می گوید: (زوْجتی فاطمة طالقٌ) (یعنی همسرم فاطمه از همسری رهاست) و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زوْجة موکلی فاطمة طالقٌ) یعنی همسر موکل من رهاست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] احتیاط واجب آن است که صیغه طلاق خلع به صورت زیر باشد: اگر خود شوهر می خواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلاً (فاطمه) است می گوید: (زوْجتی فاطمة خلعْتها علی ما بذلتْ هی طالقٌ) یعنی زنم فاطمه را در برابر چیزی که بخشیده است طلاق دادم، او رهاست و اگر وکیل او بخواهد صیغه را بخواند احتیاط واجب آن است که یک نفر از طرف زن وکیل شود و دیگری از طرف مرد، چنانچه مثلاً اسم شوهر (محمد) و اسم زن (فاطمه) است، وکیل زن می گوید: (عنْ موکلتی فاطمة بذلْت مهْرها لموکلک محمد لیخْلعها علیْه) پس از آن وکیل مرد بدون فاصله می گوید: (زوْجة موکلی خلعْتها علی ما بذلتْ هی طالقٌ) (و اگر زن چیز دیگری غیر از مهر را به شوهر ببخشد باید نام همان را در موقع خواندن صیغه ببرد).
- [آیت الله سیستانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود ، و دو مرد عادل آن را بشنوند ، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد ، بگوید : (زَوْجَتِی فاطِمَةُ طالِقٌ) یعنی همسر من فاطمه رها است ، و اگر دیگری را وکیل کند ، آن وکیل بگوید : (زَوْجَةُ مُوَکّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ) ؛ و در صورتی که زن معیّن باشد ، ذکر نام او لازم نیست . و اگر حاضر باشد کافی است بگوید : (هذِهِ طالِقٌ) و به او اشاره کند ، یا بگوید : (اَنْتِ طالِق) و او را مخاطب قرار دهد . و چنانچه مرد نتواند طلاق را به صیغه عربی بیاورد و نتواند وکیل بگیرد ، به هر لفظی که مرادف صیغه عربی آن است از هر لغتی باشد میتواند طلاق دهد .
- [آیت الله سیستانی] عقد ازدواج چند شرط دارد : أول : آنکه بنابر احتیاط واجب به عربی خوانده شود ، و اگر خود مرد وزن نتوانند صیغه را به عربی بخوانند ، میتوانند به غیر عربی بخوانند ، و لازم نیست وکیل بگیرند ، امّا باید لفظی بگویند که معنی (زَوَّجْتُ) و (قَبِلْتُ) را بفهماند . دوم : مرد و زن ، یا وکیل آنها که صیغه را میخوانند قصد انشاء داشته باشند ، یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را میخوانند ، زن به گفتن (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی) قصدش این باشد که خود را همسر او قرار دهد ، و مرد به گفتن (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ) همسر بودن او را برای خود قبول بنماید ، و اگر وکیل مرد و زن صیغه را میخوانند ، به گفتن (زَوَّجْتُ) و(قَبِلْتُ) قصدشان این باشد که مرد و زنی که آنان را وکیل کردهاند ، زن و شوهر شوند . سوم : کسی که صیغه را میخواند باید عاقل باشد ، و اگر برای خود میخواند باید بالغ نیز باشد ، بلکه بنابر احتیاط عقد کودک نا بالغ ممیّز برای دیگری کافی نیست ، و اگر خواند باید طلاق دهند ، یا دوباره عقد بخوانند . چهارم : اگر وکیل زن و شوهر ، یا ولیّ آنها صیغه را میخوانند ، در موقع عقد ، زن و شوهر را معیّن کنند ، مثلاً اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند ، پس کسی که چند دختر دارد ، اگر به مردی بگوید : (زَوَّجْتُکَ اِحْدی بَناتِی) یعنی همسرِ تو نمودم یکی از دخترانم را ، و او بگوید : (قَبِلْتُ) یعنی قبول کردم ، چون در موقع عقد دختر را معیّن نکردهاند ، عقد باطل است . پنجم : زن و مرد به ازدواج راضی باشند ، ولی اگر ظاهراً کراهت داشته باشند و معلوم باشد قلباً راضی هستند ، عقد صحیح است .
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که مالی را وقف می کند بنابر احتیاط مستحب باید از همان موقع خواندن صیغه وقف کند، ولی باید برای همیشه مال را وقف کند و اگر مثلاً بگوید این مال بعد از وفات من وقف باشد اشکال دارد، یا بگوید از حالا تا ده سال وقف باشد آن نیز اشکال دارد، ولی می توان مالی را برای همیشه وقت کرد مشروط بر اینکه مثلاً چند سال اوّل منافعش در اختیار واقف یا شخص دیگری باشد و در موقوفه مصرف نشود.
- [آیت الله سیستانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند ، و پس از تعیین مقدار مهر . اول زن بگوید : (زَوَّجْتُکَ نَفَسِی عَلَی الصِّداقِ المَعْلُومِ) یعنی خود را همسر تو نمودم به مهری که معیّن شده ، پس از آن بدون فاصله قابل توجهی مرد بگوید : (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ) یعنی قبول کردم ازدواج را ، عقد صحیح است ؛ و همچنین اگر فقط (قبلتُ) بگوید ، عقد صحیح است . و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند ، چنانچه مثلاً اسم مرد (احمد) و اسم زن (فاطمه) باشد ، و وکیل زن بگوید : (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَکَ اَحْمَدَ ، مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ عَلَی الصِّداقِ المَعْلُومِ) پس بدون فاصله قابل توجهی وکیل مرد ، بگوید : (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ لِمُوَکِّلی اَحْمَدَ عَلَی الصِّداقِ المَعْلُومِ) صحیح میباشد . و احتیاط مستحب آن است لفظی که مرد میگوید ، با لفظی که زن میگوید مطابق باشد ، مثلاً اگر زن (زَوَّجْتُ) میگوید ، مرد هم (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ) بگوید نه (قَبِلْتُ النّکاحَ) .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.