باسلام دوست عزیز برای شروع یک زندگی موفق تنها بحث دوست داشتن کافی نیستاینکه شما اینهمه یکدیگر را دوست دارید و به هم وابسته هم هستید شاید خوب باشد اما شرط کافی برای شروع یک زندگی واقعی نیستشما باید یکدیگر را بیشتر در موقعیت های واقعی زندگی بشناسیدسعی کنید ملاک های انتخاب همسرتان را مشخص کنید و طرف مقابلتان را با این ملاک ها مورد ارزیابی قرار دهید و...و همچنین لازم هست که د راین باره قبل از اینکه به مشکل بخورید با خانواده تان هم مشورت کنیدشاید از نظر ایشان هنوز موقعیت ازدواج را نداشته باشیدو یا شاید حتی خودتان هم به لحاظ مالی و استقلال هنوز این امادگی واقعی را برای شروع یک زندگی مشترک نداشته باشیدبنابراین پیش از اینکه بیشتر وارد اینهمه موقعیت های احساسی شوید که بعدها برایتان مشکل ساز باشد لازم است ابتدا شرایط واقعی زندگی را در مورد ازدواج بسنجید بعد وارد سایر موارد بشویدموفق باشید
سلام
من با یه اقاپسری دوستم مدت 8 ساله ایشون سه سال از من بزرگتره.یه اختلافایی با هم داشتیم هم من مقصر بودم هم ایشون.ولی اینو میدونیم که بدون هم نمیتونم و فقط در کنار هم ارامش داریم.من نمیدونم چطوری باید بهش ثابت کنم که فقط با خودش دوستم و واقعا دوسش دارم.البته من مطمینم که اون دوسم داره و تنهام نمیذاره .ولی دوست دارم بهش ثابت کنم جز اون به کسی فکر نمیکنم
باسلام دوست عزیز برای شروع یک زندگی موفق تنها بحث دوست داشتن کافی نیستاینکه شما اینهمه یکدیگر را دوست دارید و به هم وابسته هم هستید شاید خوب باشد اما شرط کافی برای شروع یک زندگی واقعی نیستشما باید یکدیگر را بیشتر در موقعیت های واقعی زندگی بشناسیدسعی کنید ملاک های انتخاب همسرتان را مشخص کنید و طرف مقابلتان را با این ملاک ها مورد ارزیابی قرار دهید و...و همچنین لازم هست که د راین باره قبل از اینکه به مشکل بخورید با خانواده تان هم مشورت کنیدشاید از نظر ایشان هنوز موقعیت ازدواج را نداشته باشیدو یا شاید حتی خودتان هم به لحاظ مالی و استقلال هنوز این امادگی واقعی را برای شروع یک زندگی مشترک نداشته باشیدبنابراین پیش از اینکه بیشتر وارد اینهمه موقعیت های احساسی شوید که بعدها برایتان مشکل ساز باشد لازم است ابتدا شرایط واقعی زندگی را در مورد ازدواج بسنجید بعد وارد سایر موارد بشویدموفق باشید
- [سایر] سلام آقای مرادی اول یه تشکر ازتون بکنم که معنای واقعی روحانی بودن رو به مردم نشون دادید. بعد یه راهنمایی ازتون می خواستم راجع به این که من یه دختر 18 ساله اگه عاشق یه پسر 18 ساله شده باشم و اونم 100 برابر بیشتر عاشق من شده باشه و تا حالا هیچ رابطه ای بین ما وجود نداشته و فقط از یک رابط اینو تونستم بفهمم و مطمئنم که اون منو دوست داره ولی نمی دونه که منم دوسش دارم فقط اینو می خوام بدونم که من می تونم روی یک پسر 18 ساله حساب کنم البته با وجود این که خیلی دوسش دارم اون اصلا قصد دوست شدن با من رو نداره فقط قصدش ازدواج هست از نظر خانواده و دیگر مسائل هم موقعیت خوبی داره . آقای مرادی با این تفاسیر من باید چه جوابی بهش بدم؟ چون خوانوادش رو در جریان گذاشته این قضیه برام خیلی مهمه یه چیزی هم که توی دل منه اینه که من میگم مگه عشق سن و سال میخواد خیلی ها سنشون زیاده ولی هنوز معنای واقعی عشق رو نفهمیدن. نظر شما برام خیلی مهمه. منتظرم
- [سایر] سلام 1. من یه دختر 23 سالم. 7-8 سالی بود که عاشق پسر داییم بودم. 2. البته بنا به گفته شما برام زود بود. 3.ولی به مرور زمان که بیشتر شناختمش فهمیدم از بخت خوبم بود که عاشق اون شدم. هیچی نداشت به جز یه ایمان واقعی به خدا یه مومن واقعی بود مهربون وآروم بین پسرای فامیل یه نگین تمام عیار بود.منم عاشق همین چیزاش بودم. اطمینان داشتم که باهش خوشبخت میشم.حس کرده بودم که اونم دوستم داره. 4. یه روز از حرفای عروسشون فهمیده بودم که اونم دوستم داره. 5. ولی چون خواهر بزرگترم ازدواج نکرده بود ازدواج ما امکان پذیر نبود البته چیزی هم نگفته بودن. 6. بالاخره سال گذشته ازدواج کرد ومن تنها گذاشت. بدون هیچ حرفی. 7. خودم فکر میکنم به خاطر ترس از ازدواج فامیلی و مشکلات احتمالیش منصرفش کردن. دلم رو با این فکر آروم میکنم 8.چون نمیتونم باور کنم که دوستم نداشته. خواهرم بعد اون ازدواج کرد 9. تا حالا هم از بین خاستگارام موقعیت خوبی برای ازدواج پیش نیومده. 10.هر کاری میکنم نمیتونم فراموشش کنم افسرده و تنها شدم. 11.توی این چند ساله تمام لحظاتم رو با عشق اون سر کرده بودم 12.حالا بدون عشقش دارم دیوونه میشم . 13. فکر میکنم دیگه نمیتونم کسی رو به اندازه اون دوست داشته باشم. ...
- [سایر] سلام من خاستگاری دارم که نزدیک 8 ساله همومیشناسیم همدانشگاهی بودیم ولی 3 سال پیش ازم خاستگاری کرده و من بعد 6 ماه که ارتباط خیلی رسمی داشتیم نتونستم بهش علاقمند بشم و جواب رد دادم و الان باز ازم خاستگاری کرده خیلی پسرخوبیه از نظر شغلی خانوادگی اخلاقی خوبه ادم قابل اعتمادیه فقط من نتونستم بهش علاقه پیدا کنم نمیدونم چرا اخه من پسر سبزه دوس دارم ولی این پوستش سفیده ولی خیلی دوستم داره و خیلی بهم علاقمنده البته من یه دوس پسر داشتم که 6 ماه پیش جداشدم چون با دخترای زیادی بهم خیانت کرد و الانم فراموشش نکردم لطفا کمکم کنین تصمیم بگیرم ممنون
- [سایر] باسلام 27ساله هستم و8 ساله که ازدواج کردم و یک پسر5 ساله دارم - دو ساله که شاغلم و 3 ساله که همسرم به دلایلی که بیشتر برای خودش پذیرفته است بدون درآمده -متوجه شدم که با دختر خاله اش که یک زن بیوه است رابطه عاشقانه داره -میگه تموم شده ولی من نمیتونم قبول کنم خسته و دلزده شدم ازش چون واقعئ من شدم نقطه اتکای اون و احساس حمایتی ازش نمیکنم -میخوام ازش جدا بشم ولی یه خاطر پسرم تصمیم گیری برام سخته-منو دوست داره خیلی ولی من شدم یه تیکه سنگ- با خانم دکتر ب... هم چند جلسه مشاوره داشتم ایشون صد درصد موافق رفتن منه-نمیتونم درست فکر کنم کمکم کنید خیلی درموندم..با تشکر
- [سایر] با سلام من 19 سالمه و برای اولین بارعاشق شدم من در دانشگاه عاشق همکلاسیم شدم که اون هم همسن منه چون تا حالا عشق رو تجربه نکرده بودم متوجه احساسم نشده بودم و سعی کردم اونو فراموش کنم اما یکسال گذشت و من نتونستم این کار رو بکنم تا این که این مسئله رو با همکلاس پسر کلاسمون(دوست صمیمیم) در میون گذاشتم من خیلی خجالتی بودم و گفتم نمبتونم رودرو برم جلو و ازش خواستگاری گنم دوستمم سعی کرد شمارشو بگیره تا تلفنی بهش بگم که دوسش دارم اما به هر دری زد نشد دیگه داشتم نا امید میشدم و از خدا خواستم که به یاری من برسه تا اینکه دوستم مشکل منو به یکی از همکلاسی های دختر کلاس گفت و اونم رفت با دختری که من دوسش دارم صحبت کرد و گفت که فلانی بهت علاقه مند شده و اومد بهم گفت که اون فقط لبخند زده وهیچی نگفته که منو دوست داره یا نه(اینو فهمیدم که شاید اون با این لبخند بهم علاقه داره) بنابراین خودم دل به دریا زدم و رفتم جلو وازش خواستگاری کردم اون اول به من گفت دوسم داره وبه چشم برادر بهم نگاه میکنه منم بهش گفتم هیچ وقت به یه پسر نگو به چشم برادر تو رو نگاه میکنم بدجور اذیت میشه اون گفت نمیخواد با هیچ پسری دوست بشه چون این کار آخر عاقبت نداره و منم درجا بهش گفتم اصلا قصد دوستی با شما رو ندارم و واقعا هم نداشتم من بهش گفتم شما که بلاخره باید ازدواج کنی خوب چرا نمیخوای با کسی که دوستون داره ازدواج کنی اون گفت الان قصد ازدواج نداره و هر وقت وقتش که بشه میاد و به من میگه و اینم بگم که این خانوم تو کلاس تا حالا با هیچ پسری حرف نزده ودر طول این مدت تنها پسری که باهاش حرف زده من بودم حتی منم صحبتو شروع نکرده بودم باهاش خودش باهام حرف زده بود و درباره مسائل درسی باهم صحبت کرده بودیم حالا سوال من اینه اگه این خانوم مثلا یه دو سه سال دیگه بیاد به من بگه که آمادگی ازدواج دارم منی که کار فعلا ندارم و مادرم هم همیشه میگه تو تا 25 سالت نشه برات زن نمیگیرم چی باید جوابش بگم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم میترسم اگه بهش بگم که آمادگی ازدواج ندارم و مجبوریم صبر کنیم دیگه فراموشم کنه و با یکی دیگه ازدواج کنه لطفا کمکم کنید بذارید اینا رو هم بگم من یه آدمی هستم که نماز میخونم و روزه هامم میگیرم اونم همین و با حجابه و در کل بگم از نظر دینی و مذهبی و فرهنگی به هم میخوریم
- [سایر] سلام من پسری هستم 17 ساله که پارسال عاشق دختر خالم شدم ولی اون تا 3سال دیگه پاسم داد و گفت 3سال دیگه بیا حالا من احساس میکنم یا دوست دارم با یه دختری ارتباط تلفنی داشته باشم و اصلا هدفم جنسی نیست فقط دوست دارم ارتباط تلفنی داشته باشم ولی نمیخوام عشقمو هم از دست بدم من انشا الله مهر باید برم دانشگاه نمیدونم اگر با کسی دوست بشم تاثیری توی رابطم با عشقم داره یا نه از طرفی هرقدر خودمو مشغمل میکنم نمیتونم احساس تنهایی رو از بین ببرم با وجود اینکه دوست های پسر خوبی دارم حالا به نظر شما اگر با دختر
- [سایر] سلام امروز که برنامه تونو دیدم از حرفاتون خوشم اومد. من از اون ادمام که هرچی به عیدنزدیک میشیم مضطربتر میشم هر شب که میخابم ارزو میکنم دیگه بلند نشم.از نفس کشیدن خسته شدم.با گریه میخابم و باگریه بیدار میشم فقط بخاطر ینفر.خیلی دوسش دارم. تو دوست داشتن هیچی واسش کم نزاشتم.4روز پیش بهم گفت یکی توزندگیم هست شاید فکرکنین ازاون دوستیای خیابونیه.نمیدونم......اننقدر دوست داشتن تو این زمونه دروغ شده که آدم جرئت نداره بگه خواهشا این دوس داشتن منوباور کنین و کمکم کنین.از نصیحت خوشم نمیاد.اینکه این کارا خوب نیست و فایده نداره.گوشم پره بخدا میدونم دروغ میگه که کسی رو داره چون دفه اولش نیس اینم میدونم که دوسم داره یه مشکلم دارم یه ماه پیش گفت که میام خواسگاریت حتی وقتی با مامانش حرف میزد حرفاشو شنیدم میگن خانواده ما خیلی بالاتر از اوناس خانواده من فرهنگی ان مامان بابام معلم اونارم شغل ازادن ندونستم چی بگم بهش. اصلا نمیدونم چه مرگمه خسته شدم به هیچی جز اون نمی تونم فکر کنم این دفه من ازش خدافظی کردم غرورممم اجازه نمیده دیگه بهش زنگ بزنم خودشم فقط دوروز یبار یه پیامی میده چی کنم من با این زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟ اون ادرس ایمیل هم ایدیمه نمیدونم واسه چی میخاین اگه مممکنه تو همین سایت جوابمو بدین
- [سایر] سلام من مشکلی دارم که نمیتونم حلش کنم من عاشق پسری هستم که یکبار ازدواج کرده و 2 سال از من بزرگتره و بخاطر اصرر پدرش ازدواج کرده و 3 تا بچه داره یه پسر 4 ساله و دو دختر 3 ساله و 7 ماهه من از تمام مشکلات و اتفاقات زندگیش باخبرم و همه چیزو میدونم اونا چهار ساله که میخواد طلاق بگیرن ولی بخاطر حرفها و اصرار فامیل موندن ولی 20 روز پیش طلاق گرفتن و خانمش هر 3 تا بچه رو برداشت و الان اون مجرده و عاشق من و من هم عاشق اون ولی خانواده من کاملا مخالف هستن ما نمیتونیم بدون هم بمونیم از طرفی با هم صحبت کردیم که اون یه کم خودشو از لحاظ مالی بالا بکشه تا شاید با این طریق خانوادم راضی بشن ولی نمیدونم قبول میکنن یا نه من به پسرا اعتماد ندارم چون خیلی اتفاقای بدی افتاده واسه همین. ضمنا ایشون 95% میگن که بچه ها برنمیگردن ولی اون 5% باقیمونده رو میگن اگه بیان نمیتونم دست رد به سینشون بزنم من موندم نمیتونم تصمیم بگیرم ولی خیلی دوسش دارم کمکم کنید در صورت امکان تلفنی هم حاضرم باهاتون مشاوره کنم ممنون
- [سایر] سلام من همیشه به سایت شما زیاد سر میزنم سوالم مثل سوال خودم زیاد دیدم ولی مثل خیلی ها فکر میکنم مورد من فرق داره .من دختر 19 ساله ای هستم که از 3 سال پیش با یک پسری که الان 21 سالشه اشنا شدم (با چت) من از مشهد اون از یزد تا الانم 2 بارم حضوری هم دیدیم. مهر سال پیش بود که من می خواستم تموم کنم برم که اون گفت من به قصد ازدواج با تو اشنا شدم... دیگه نمیدونم چی شد که موندم تا الان. ما هر دو تامون بچه های مثبتی بودیم بزرگترین خلافمون چت بود متاسفانه کاش نبود که به اینجا برسیم .اون الان سال اول دانشگاه مهندسی سربازیم نرفته. منم واسه کنکور میخونم .خانواده هر 2 تامونم با این روشا مخالفن شدید خبرم ندارن. منم خواستگارایی که دارم شرایطشون با این پسر قابل مقایسه نیست خیلی بهتر از این هستن. اون الان یه وابستگی خیلی زیادی به من پیدا کرده اگه یه روز با من صحبت نکنه دیونه میشه بعضی روزا 100 اس ام اس بیشتر به هم میزنیم من اونقدری که دوستم داره دوسش ندارم شاید به بودنش عادت کردم . دیگه من الان حرف اینکه نباشم جرات ندارم بگم. اون تا چند سال دیگه شرایط ازدواج نداره من می ترسم الان جدا بشم اون یه بلایی سر خودش بیاره یا اینکه یه کار عجولانه کنه بیاد خواستگاری ابرمونو ببره . کمکم کنید بگید چی کار کنم؟ اقای مرادی خیلی ذهنم درگیر شده ؟ یه راه حل عملی به من بگید
- [سایر] سلام من یه پسر 21 ساله ام با وضع مادی نه چندان خوب ،دانشجو یه دانشگاه خوب و یه رشته خوب با قیافه ی متوسط که از 17 سالگی به دختر عمه 15 ساله م با وضع مالی متوسط رو به بالا با قیافه ی قشنگ علاقه پیدا کردم(اون موقع بچه بودم و بی جنبه ،شاید اصلا عشق نبود) ،یه با بهش یه اس عاشقانه دادم اونم گفت اگه عاشق شدی بهم بگو، منم اولش دروغ گفتم که دوسش ندارم ولی بعد چند روز بهش اس دادم و گفتم که دوسش دارم و اون چند روزی باهام خوب بود ولی بعد چند وقت گفت که دوسم نداره و دیگه باهم حرف نزدیم و من دانشگاه قبول شدم و کلا هر چند ماه یه بار همو می بینیم و در حد یه سلام باهم حرف می زنیم و تو این چهار سال هیچ وقت خونشون نرفتم یا بهش نگاه نکردم(دلم واسش تنگ شده؛کاش میشد یه بار دیگه مثل بچه گیمون با هم بخندیم و فقط یه بار نگاش کنم به خدا فقط یه بار،اما نمی تونم ،میترسم چشمون به چشم هم بیفته)ولی وقتی از خوابگاه میرم خونه(هر ترم فقط یه بار میرم) هردو هفته یه بار میاد خونمون (نه بخاطر من کلا زیاد میان خونه ما)....آخه خدایی مگه من چه گناهی کردم که اینجوری عذابم میده خوب اگه دوسم نداره چرا اینقد میاد ومیره ،من فقط باید به عکش نگاه کنم وقتی خودش جلو روم نشسته و نمی تونم نگاش کنم...من نمی تونم برم خواستگاریش آخه نه سربازی رفتم و نه وضع مالی خوبی دارم ..اگه شما کسی رو دوس نداشته باشین اینجوری می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا کمکم کنید.