و لله الا سماء الحسنی فادعوه بها منظور از اسماء حسنی صفات مختلف پروردگار است که همگی نیک و همه حسنی هستند بنابراین همة اسماء خداوند اسماءحسنی هستند. از سوی دیگر می دانیم که صفات خدا قابل احصاء و شماره نیست زیرا کمالات او نامتناهی است و برای هر کمالی از کمالات او اسم و صفتی می توان انتخاب کرد. ولی چنانچه از احادیث استفاده می شود، از میان صفات او بعضی دارای اهمیت بیشتری می باشد شاید اسماء حسنی که در آیه آمده اشاره به همین گروه ممتازتر است زیرا در روایاتی که از پیامبر (ص) و ائمةاطهار (ع) به ما رسیده کرارا این مطلب دیده می شود که خداوند دارای 99 اسم است که هر کس او را به این نامها بخواند، دعایش مستجاب و هر که آنها را شماره کند اهل بهشت است. مانند روایتی که از امام صادق (ع) از پدر و اجدادش از علی علیه السلام از پیامبر (ص) نقل شده که پس از اشاره به وجود نود و نه نام برای خدا می فرماید: و هی الله، الاله، الواحد، الأحد، الصمد، الاول، الاخر، السمیع، البصیر، القدیر، القادر، العلی، الاعلی، الباقی، البدیع، البارئ، الاکرم، الباطن، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحق، الحسیب، الحمید، الحفی،الرب، الرحمن، الرحیم، الذارء، الرازق، الرقیب، الرؤف، الرائی، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر، السید، السبوح، الشهید، الصادق، الصانح، الظاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنی، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتاح، الفالق، القدیم، الملک، القدوس، القوی، القریب، القیوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجید، المولی، المنان، المحیط، المبین، المغیث، المصور، الکریم، الکبیر، الکافی، کاشف الضر، الوتر، النور، الوهاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادی، الوفی، الوکیل، الوارث، البر، الباعث، التواب، الجلیل، الجواد، الخبیر،الخالق، خیرالناصرین، الدیان، الشکور، العظیم،اللطیف، الشافی.(1) ولی آنچه در اینجا بیشتر اهمیت دارد و باید مخصوصا به آن توجه داشته باشیم این است که منظور از خواندن خدا به این نامها و یا احصا وشمارش اسماء حسنای پروردگار، این نیست که هر کس این 99اسم را بر زبان جاری کند و بدون توجه به محتوا و مفاهیم آنها تنها، الفاظی بگوید سعادتمند خواهد بود و یا دعایش به اجابت می رسد، بلکه هدف این است که به این اسماء و صفات ایمان داشته باشد و پس از آن بکوشد در وجود خود پرتوی از مفاهیم آنها یعنی از مفهوم عالم، قادر و رحمان و رحیم و... را در وجود خود منعکس سازد مسلماً چنین کسی هم بهشتی خواهد بود وهم دعایش مستجاب و به هر خیر و نیکی نائل می گردد. اما اینکه در بعضی از روایات مانند روایتی که در اصول کافی از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه نقل شده که می خوانیم که فرمود:نحن والله الاسماء الحسنی:به خدا سوگند ما اسماء حسنای خدا هستیم. اشاره به آن است که پرتو نیرومندی از آن صفات الهی در وجود ائمة اطهار علیهم السلام منعکس شده و شناخت ایشان به شناخت ذات پاک حق کمک می کند. و اگر در بعضی دیگر از احادیث آمده است که همة اسماء حسنای پروردگار در توحید خالص خلاصه می شود به خاطر آن است که همة صفات او به ذات پاک یکتایش بر می گردد.(2) همچنین مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه و لله الاسماء الحسنی نامهای نیکو از آن خداست( اعراف، آیهی 180.) به تفصیل پیرامون اسماء الهی بحث میکند که ما قسمتهایی را نقل میکنیم. اولین باری که ما چشم به جهان میگشاییم و مناظر هستی را مینگریم، ابتدا خود را میبینیم و خود را درک میکنیم. سپس نزدیکترین امور را به خود که همان روابط ما با عالم خارج و نیازمندیهای ماست، درک میکنیم. پس خود ما و قوای ما و اعمال متعلّق به آن اولین چیزی است که به درک ما میآید، لیکن ما خود را نمیبینیم. مگر مرتبط به غیر، و همچنین قوا و افعالمان را. پس میتوان گفت احتیاج اولین چیزی است که انسان آن را مشاهده میکند و آن را در ذات خود و هر چیزی که مرتبط با او است میبیند و در همین اولین ادراک متوجّه میشود ذاتی هست که نیازهای او را برمیآورد و وجود هر چیزی به او منتهی میشود و آن ذات خدای سبحان است. آیه یا ایها النّاس انتم الفقراءُ الیالله و الله هو الغنی الحمید ( فاطر، آیه ی 15.) این ادراک را تصدیق میکند. انسانها از گذشته به (ربوبیت) معتقد بودهاند. وقتی وضع عقیدتی جوامع بشری را بررسی کنیم پی میبریم که ایشان وجود قوای عالیهای در ماورای طبیعت را باور داشتهاند، و این که ذاتی هست که امر هر چیزی به او منتهی میگردد؛ هر چند معتقدین این امر در تشخیص ربّ به خطا رفتهاند، و لیکن اعتقاد به ربوبیت از ابتدا مشاهده شده است. بعد از فراغ از وجود چنین حقیقتی، قدم دومی که در این راه پیش میرویم این است که ما در نهاد خود چنین مییابیم که انتهای وجود هر موجودی به این (حقیقت) است و خلاصه، وجود هر چیزی از اوست، پس او (مالک) تمام موجودات است. این جا نتیجه میگیریم خدای تعالی هم دارای ملک است و هم صاحب مُلک، یعنی همه چیز از آن اوست و در زیر فرمان اوست. پس او دارا و حکمران همه کمالاتی است که ما در عالم سراغ داریم. از قبیل:حیات، قدرت، علم، شنوایی، بینایی، رزق، رحمت و عزّت و امثال آن و در نتیجه او حیّ، قادر، عالم، سمیع و بصیر است. چون اگر نباشد ناقص است و حال آن که نقص در او راه ندارد و هم چنین رازق، رحیم، عزیز، محیی، ممیت، مبدی، معید و باعث و امثال آن است، و این که میگوییم رزق، رحمت، عزّت، زنده کردن، میراندن، ابداء، اعاده، و برانگیختن کار اوست، و او است سبوح، قدوس، علیّ، کبیر، متعال و امثال آن منظور این است که هر صفت عدمی و صفت نقصی را از او نفی کنیم. حضرت علاّمه درباره (شماره اسماء حسنی) نیز مطالب دقیقی ارائه نمودهاند که خلاصهای از آن این چنین است:در آیات کریمهی قرآن دلیلی که دلالت بر عدد اسماء حسنی کند و آن را محدود سازد، وجود ندارد. بلکه از ظاهر آیه الله لا اله الا هُوَ له الاسماء الحُسنی ( طه، آیه ی 8.) و چند آیه دیگر( اعراف ، آیه ی 180 - حشر، آیه ی 24.) برمی آید که هر اسمی که در عالم که از جهت معنا احسن اسماء بوده باشد، آن اسم از آن خداست. پس نمیتوان اسماء حسنی را شمرد ولی آن مقداری که در قرآن آمده است (صد و بیست و هفت) اسم است. نکته مهم این است که معانی این اسما را خدای تعالی به نحو اصالت داراست و دیگران به تبع او دارا هستند. پس مالک حقیقی این اسما خداست و دیگران چیزی از آن را مالک نیستند، مگر آن چه را که خداوند به ایشان تملیک کرده باشد، که بعد از تملیک هم باز مالک است و از ملکش بیرون نرفته است. مثلاً حقیقت علم از آن خداوند است و غیر از او کسی چیزی از این حقیقت را مالک نیست، مگر آن چه را که او به ایشان بخشیده باشد که باز مالک حقیقی همان مقدار هم خدا است. چون بعد از تملیک از ملک و سلطنت او بیرون نرفته است. و اما روایات بسیاری که از طریق شیعه و سنی وارد شده که پیغمبر فرمود:برای خدا نود و نه، یعنی منهای یک اسم است. هر کس آنها را بشمارد، داخل بهشت میشود و... چنین روایتهایی هیچ یک دلالت بر توقیف ندارد. یعنی نمیتوانیم اسماء خداوند را محدود به تعدادی خاص بکنیم؛ ولی احتیاط اقتضا دارد که در اسم بردن از خدا به همان اسمائی اکتفا کنیم که از طریق نقل رسیده باشد. این سخن راجع به اسم گذاردن است و اما صرف اطلاق، بدون این که پای اسم گذاری در میان بیاید، البته اشکالی نداشته و امر در آن آسان است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: * اسماء الله در قرآن، 1 و 2، دکتر حجّتی. * اسماءالحُسنی، مرحوم حاجی سبزواری منابع: 1 المیزان، علامه طباطبایی، ج8، ص376، (نقل از توحید صدوق) 2 تفسیر نمونه، زیر نظر استاد محقق، ناصر مکارم شیرازی، ج7، ص2728
و لله الا سماء الحسنی فادعوه بها
منظور از اسماء حسنی صفات مختلف پروردگار است که همگی نیک و همه حسنی هستند بنابراین همة اسماء خداوند اسماءحسنی هستند.
از سوی دیگر می دانیم که صفات خدا قابل احصاء و شماره نیست زیرا کمالات او نامتناهی است و برای هر کمالی از کمالات او اسم و صفتی می توان انتخاب کرد.
ولی چنانچه از احادیث استفاده می شود، از میان صفات او بعضی دارای اهمیت بیشتری می باشد شاید اسماء حسنی که در آیه آمده اشاره به همین گروه ممتازتر است زیرا در روایاتی که از پیامبر (ص) و ائمةاطهار (ع) به ما رسیده کرارا این مطلب دیده می شود که خداوند دارای 99 اسم است که هر کس او را به این نامها بخواند، دعایش مستجاب و هر که آنها را شماره کند اهل بهشت است.
مانند روایتی که از امام صادق (ع) از پدر و اجدادش از علی علیه السلام از پیامبر (ص) نقل شده که پس از اشاره به وجود نود و نه نام برای خدا می فرماید: و هی الله، الاله، الواحد، الأحد، الصمد، الاول، الاخر، السمیع، البصیر، القدیر، القادر، العلی، الاعلی، الباقی، البدیع، البارئ، الاکرم، الباطن، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحق، الحسیب، الحمید، الحفی،الرب، الرحمن، الرحیم، الذارء، الرازق، الرقیب، الرؤف، الرائی، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر، السید، السبوح، الشهید، الصادق، الصانح، الظاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنی، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتاح، الفالق، القدیم، الملک، القدوس، القوی، القریب، القیوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجید، المولی، المنان، المحیط، المبین، المغیث، المصور، الکریم، الکبیر، الکافی، کاشف الضر، الوتر، النور، الوهاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادی، الوفی، الوکیل، الوارث، البر، الباعث، التواب، الجلیل، الجواد، الخبیر،الخالق، خیرالناصرین، الدیان، الشکور، العظیم،اللطیف، الشافی.(1)
ولی آنچه در اینجا بیشتر اهمیت دارد و باید مخصوصا به آن توجه داشته باشیم این است که منظور از خواندن خدا به این نامها و یا احصا وشمارش اسماء حسنای پروردگار، این نیست که هر کس این 99اسم را بر زبان جاری کند و بدون توجه به محتوا و مفاهیم آنها تنها، الفاظی بگوید سعادتمند خواهد بود و یا دعایش به اجابت می رسد، بلکه هدف این است که به این اسماء و صفات ایمان داشته باشد و پس از آن بکوشد در وجود خود پرتوی از مفاهیم آنها یعنی از مفهوم عالم، قادر و رحمان و رحیم و... را در وجود خود منعکس سازد مسلماً چنین کسی هم بهشتی خواهد بود وهم دعایش مستجاب و به هر خیر و نیکی نائل می گردد.
اما اینکه در بعضی از روایات مانند روایتی که در اصول کافی از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه نقل شده که می خوانیم که فرمود:نحن والله الاسماء الحسنی:به خدا سوگند ما اسماء حسنای خدا هستیم. اشاره به آن است که پرتو نیرومندی از آن صفات الهی در وجود ائمة اطهار علیهم السلام منعکس شده و شناخت ایشان به شناخت ذات پاک حق کمک می کند.
و اگر در بعضی دیگر از احادیث آمده است که همة اسماء حسنای پروردگار در توحید خالص خلاصه می شود به خاطر آن است که همة صفات او به ذات پاک یکتایش بر می گردد.(2)
همچنین مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه و لله الاسماء الحسنی نامهای نیکو از آن خداست( اعراف، آیهی 180.) به تفصیل پیرامون اسماء الهی بحث میکند که ما قسمتهایی را نقل میکنیم.
اولین باری که ما چشم به جهان میگشاییم و مناظر هستی را مینگریم، ابتدا خود را میبینیم و خود را درک میکنیم. سپس نزدیکترین امور را به خود که همان روابط ما با عالم خارج و نیازمندیهای ماست، درک میکنیم. پس خود ما و قوای ما و اعمال متعلّق به آن اولین چیزی است که به درک ما میآید، لیکن ما خود را نمیبینیم. مگر مرتبط به غیر، و همچنین قوا و افعالمان را.
پس میتوان گفت احتیاج اولین چیزی است که انسان آن را مشاهده میکند و آن را در ذات خود و هر چیزی که مرتبط با او است میبیند و در همین اولین ادراک متوجّه میشود ذاتی هست که نیازهای او را برمیآورد و وجود هر چیزی به او منتهی میشود و آن ذات خدای سبحان است.
آیه یا ایها النّاس انتم الفقراءُ الیالله و الله هو الغنی الحمید ( فاطر، آیه ی 15.) این ادراک را تصدیق میکند.
انسانها از گذشته به (ربوبیت) معتقد بودهاند. وقتی وضع عقیدتی جوامع بشری را بررسی کنیم پی میبریم که ایشان وجود قوای عالیهای در ماورای طبیعت را باور داشتهاند، و این که ذاتی هست که امر هر چیزی به او منتهی میگردد؛ هر چند معتقدین این امر در تشخیص ربّ به خطا رفتهاند، و لیکن اعتقاد به ربوبیت از ابتدا مشاهده شده است.
بعد از فراغ از وجود چنین حقیقتی، قدم دومی که در این راه پیش میرویم این است که ما در نهاد خود چنین مییابیم که انتهای وجود هر موجودی به این (حقیقت) است و خلاصه، وجود هر چیزی از اوست، پس او (مالک) تمام موجودات است. این جا نتیجه میگیریم خدای تعالی هم دارای ملک است و هم صاحب مُلک، یعنی همه چیز از آن اوست و در زیر فرمان اوست. پس او دارا و حکمران همه کمالاتی است که ما در عالم سراغ داریم. از قبیل:حیات، قدرت، علم، شنوایی، بینایی، رزق، رحمت و عزّت و امثال آن و در نتیجه او حیّ، قادر، عالم، سمیع و بصیر است. چون اگر نباشد ناقص است و حال آن که نقص در او راه ندارد و هم چنین رازق، رحیم، عزیز، محیی، ممیت، مبدی، معید و باعث و امثال آن است، و این که میگوییم رزق، رحمت، عزّت، زنده کردن، میراندن، ابداء، اعاده، و برانگیختن کار اوست، و او است سبوح، قدوس، علیّ، کبیر، متعال و امثال آن منظور این است که هر صفت عدمی و صفت نقصی را از او نفی کنیم.
حضرت علاّمه درباره (شماره اسماء حسنی) نیز مطالب دقیقی ارائه نمودهاند که خلاصهای از آن این چنین است:در آیات کریمهی قرآن دلیلی که دلالت بر عدد اسماء حسنی کند و آن را محدود سازد، وجود ندارد. بلکه از ظاهر آیه الله لا اله الا هُوَ له الاسماء الحُسنی ( طه، آیه ی 8.) و چند آیه دیگر( اعراف ، آیه ی 180 - حشر، آیه ی 24.) برمی آید که هر اسمی که در عالم که از جهت معنا احسن اسماء بوده باشد، آن اسم از آن خداست. پس نمیتوان اسماء حسنی را شمرد ولی آن مقداری که در قرآن آمده است (صد و بیست و هفت) اسم است.
نکته مهم این است که معانی این اسما را خدای تعالی به نحو اصالت داراست و دیگران به تبع او دارا هستند. پس مالک حقیقی این اسما خداست و دیگران چیزی از آن را مالک نیستند، مگر آن چه را که خداوند به ایشان تملیک کرده باشد، که بعد از تملیک هم باز مالک است و از ملکش بیرون نرفته است.
مثلاً حقیقت علم از آن خداوند است و غیر از او کسی چیزی از این حقیقت را مالک نیست، مگر آن چه را که او به ایشان بخشیده باشد که باز مالک حقیقی همان مقدار هم خدا است. چون بعد از تملیک از ملک و سلطنت او بیرون نرفته است.
و اما روایات بسیاری که از طریق شیعه و سنی وارد شده که پیغمبر فرمود:برای خدا نود و نه، یعنی منهای یک اسم است. هر کس آنها را بشمارد، داخل بهشت میشود و... چنین روایتهایی هیچ یک دلالت بر توقیف ندارد. یعنی نمیتوانیم اسماء خداوند را محدود به تعدادی خاص بکنیم؛ ولی احتیاط اقتضا دارد که در اسم بردن از خدا به همان اسمائی اکتفا کنیم که از طریق نقل رسیده باشد. این سخن راجع به اسم گذاردن است و اما صرف اطلاق، بدون این که پای اسم گذاری در میان بیاید، البته اشکالی نداشته و امر در آن آسان است.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
* اسماء الله در قرآن، 1 و 2، دکتر حجّتی.
* اسماءالحُسنی، مرحوم حاجی سبزواری
منابع:
1 المیزان، علامه طباطبایی، ج8، ص376، (نقل از توحید صدوق)
2 تفسیر نمونه، زیر نظر استاد محقق، ناصر مکارم شیرازی، ج7، ص2728
- [سایر] برای ذکر اسما الاهی بهتر است آنها را با پیشوند یا بگوییم یا با پیشوند ال؟ یعنی بهتر است بگوییم الرقیب یا بهتر است بگوییم یا رقیب؟
- [سایر] شبهه: شما شیعیان حضرت علی علیه السّلام را فقط اسماً دوست دارید و اِلّا مانند اهل حق، مقام وی را بزرگ میداشتید.
- [سایر] اسما و صفاتی که مفهوم مقایسه ای دارند مانند"احکم الحاکمین" یا "ارحم الراحمین" یا "خیرالغافرین" چه مفهومی را می رسانند؟
- [آیت الله خوئی] زیدی که اسما مسلمان و شیعه بوده، یا تمام مدت تکلیفش نماز باطل خوانده، و یا عمداً چند وقتی نماز نخوانده، بفرمائید بعد از فوت وی، ولد اکبر او چه وظیفه دارد؟
- [سایر] مراد از ذکر چیست؟ چند نوع ذکر داریم؟ آیا عمل کردن به ذکر باید طبق مقام و منزلت معنوی افراد باشد؟ آیا ذکر اسما تأثیر در قابلیت انسان جهت ورود به عالم غیب دارد؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا میتوان کاغذهایی را که در آنها آیهای از قرآن یا اسماء حُسنی نوشته شده باشد، سوزاند؟
- [سایر] 1- آیا طلب آمرزش و دعا برای شخصی که خودکشی کرده است جایز است؟ 2- طلب آمرزش برای کسی که پدر و مادرش شیعه هستند و خود او نیز اسماً شیعه است، اما بی قید و بند بوده و آلوده به گناه است چطور؟
- [سایر] در آیه 29 سوره بقره می گوید":به یاد آر آنگاه که پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت. گفتند آیا انسانی خواهی گماشت که در زمین فساد کنند و خونها ریزند و حال آنکه ما خود ترا تسبیح و تقدیس می کنیم، خداوند فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید". در ادامه می گوید:" خدا اسماء را به انسان یاد داد سپس به فرشتگان گفت اگر در دعوی خود صادقید اسماء را بیان کنید .گفتند جز آنچه به ما آموخته ای چیز دیگری نمیدانیم.اما آدم حقایق اسماء را برای ملائک گفت سپس خدا به فرشتگان گفت اکنون دانستید که من بر غیب آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان می سازید آگاهم." چگونه فرشتگان قبل از خلق انسان از آینده خبر داشتند و می دانستند که بشر بر روی زمین به فساد خواهد پرداخ؛ اما از اسماء بی اطلاع بودند.مگر نه اینکه فرشتگان از مجردات هستند و در نهایت کمال خود خلق شده اند. پس این نقصان ندانستن اسماء از کجاست.مگر قرار نیست که فرشتگان مطیع امر خدا باشند چگونه به خود اجازه دادند روی حرف خدا حرف بزنند. و چگونه خدا در جایی که فرشتگان حضور ندارند اسما را به آدم می آموزد.تا وقتی درحضورشان از او سؤال می کند.شرمنده نادانی انسان نشود. وقتی خدا خودش اسما را به انسان یاد داده چگونه می تواند مباهات کند و بگوید اکنون دانستید که من بر غیب آسمان ها و زمین دانا هستم .چون اگر این اسما را به فرشتگان آموخته بود آنها نیز از عهده جواب بر می آمدند؟
- [آیت الله اردبیلی] حکم خرد کردن کاغذهایی که در آنها آیهای از قرآن کریم یا اسماء حُسنی نوشته شده باشد، با دستگاه کاغذ خُردکن چیست؟ در صورت مجاز بودن، آیا میتوان با کاغذهای خرد شده، مانند کاغذهای معمولی رفتار کرد؟
- [سایر] در مورد حضرت عبدالعظیم حسنی و زندگانی او توضیح دهید؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] ازدواج با زنانی که با انسان محرم هستند حرام است، مانند مادر، دختر، خواهر، عمه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر، زن پدر، دختر زن و مادر زن (و شرح آن در مسائل آینده خواهد آمد).
- [آیت الله علوی گرگانی] قرآن وانگشتر وشمشیر میّت ولباسی را که پوشیده مال پسر بزرگتر است چه از هرکدام یک عدد داشته باشد، یا از هرکدام متعدد داشته باشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر وارث میّت فقط پدر ومادر ویک پسر باشد، مال را شش قسمت میکنند، پدر ومادر هرکدام یک قسمت وپسر چهار قسمت آن را میبرد، و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را بطور مساوی بین خودشان قسمت میکنند و اگر پسر ودختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم میکنند که هر پسری دو برابر دختر ببرد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک پسر باشد مال را شش قسمت می کنند پدر و مادر هرکدام یک قسمت و پسر چهار قسمت ان را می برد و اگر چند پسر یا چند دختر باشند ان چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و اگر پسر و دختر باشند ان چهار قسمت را طوری تقسیم می کنند که هر پسری دو برابر یک دختر ببرد
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر وارث میت، فقط پدر و مادر و یک پسر باشد، مال را شش قسمت میکنند؛ پدر و مادر هرکدام یک قسمت، و پسر چهار قسمت آن را میبرد، و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت میکنند، و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم میکنند که هر پسری دو برابر دختر ببرد.
- [آیت الله وحید خراسانی] هرگاه دو نفر باهم چیزی را غصب کنند اگر هریک مسلط بر نصف ان باشد هرکدام ضامن نصف ان است و اگر بر تمام ان مسلط باشد هرکدام ضامن تمام ان است
- [آیت الله بهجت] اگر در نماز جماعت، هم امام و هم مأموم شک کنند و شک هرکدام با دیگری فرق دارد ، هرکدام به وظیفه خود عمل می کند ، و حکم سهو امام یا مأموم یا هردو نیز همین است .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] گفته شد شرح دهند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر وارث میّت فقط پدر ومادر ویک دختر با شد ، چنانچه میّت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر ودو خواهر پدری نداشته با شد ، مال را پنج قسمت می کنند ، پدر ومادر ، هرکدام یک قسمت ودختر سه قسمت آن را می برد واگر دو برادریا چهار خواهر یا یک برادر و دوخواهر پدری داشته باشد ، در اینجا نیز برادران و خواهران حاجب مادر می شوند ومانع از بردن مادر بیش از شش یک مال می گردند و لذا مال را شش قسمت می کنئد ، پدر ومادر ، هرکدام یک قسمت ودختر سه قسمت می برد و یک قسمت باقی مانده را چهار قسمت می کنند ، یک قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند ، مثلاً اگر مال میّت را 24 قسمت کنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر می دهند .
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر دو نفر بایکدیگر شرکت کنند که هرکدام باعتبار خود جنسیبخرد وقیمت آن را خودش بدهکار شود، ولی در جنسی که هرکدام خریدهاند و در استفاده آن با یکدیگر شریک باشند صحیح نیست، امّا اگر هرکدام دیگری را وکیل کند که جنس را برای او نقد بر ذمّه یا نسیه بخرد بعد هر شریکیجنس را برای خودش وشریکش بخرد که هر دو بدهکار شوند، شرکت صحیح است.