این گونه صفات که صفت عالی است به این معناست که خداوند در آن صفت مانند صفات دیگرش کمال مطلق را داراست به عنوان مثال ارحم الراحمین به این معناست که خداوند رحمتش در نهایت کمال است "نظرامامیه و محققین از فلاسفه و متکلمان معتقدند ما می توانیم صفات خدا را بشناسیم و نیز آن را تحلیل و بررّسی کنیم به گونه ای که موجب محدودیّت واجب تعالی نیز نشویم. به این بیان که: از آنجا که خداوند کمال مطلق است پس هم? صفات کمال را دارد و از طرفی ما با عقل و براهین آن بطور بدیهی می دانیم که اگر صفات خداوند مانند مخلوقین باشد مستلزم نقص در خداون خواهد بود، در نهایت صفات را با تجرید و تنزیه از جهات نقص بر خداوند حمل می کنیم و مثلاً می گوییم: او می بیند اما دیدن او مانند ما نیست چون اگر با چشم ببیند مستلزم جسمیّت و نقص است پس دیدن او باید به گونه ای باشد که از جهات نقص آفریدگان مبرّا باشد. برخی از بزرگان این دیدگاه را به دیدگاه (تشبیه در عین تنزیه و تنزیه در عین تشبیه) نام نهاده اند. روایات و آیات هم بر این حقیقت تأکید می کنند به عنوان مثال قسمت اخیر روایت امیرالمؤمنین (ع) که می فرماید: (لَمْ یُطلِعِ العُقُولُ عَلی تحدید صفته و لَمْ یحجُبْها عن واجب معرفته) (نهج البلاغه خطبه اول، ترجمه دشتی ص 32) یعنی خداوند عقل ها و خرد ها را بر چگونگی و تحدید صفات خودآگاه نکرد لکن هرگز آنها را از مقدار لازم معرفت خود، محجوب نساخت، دلالت بر صحت این دیدگاه می کند"[1] پی نوشت: [1] جعفر سبحانی و محمد محمد رضایی، اندیشه اسلامی یک، قم، گروه و معارف، ص 89- 85 و عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، نشر إسراء، ص 46 – 41. www.shamimm.ir
اسما و صفاتی که مفهوم مقایسه ای دارند مانند"احکم الحاکمین" یا "ارحم الراحمین" یا "خیرالغافرین" چه مفهومی را می رسانند؟
این گونه صفات که صفت عالی است به این معناست که خداوند در آن صفت مانند صفات دیگرش کمال مطلق را داراست به عنوان مثال ارحم الراحمین به این معناست که خداوند رحمتش در نهایت کمال است "نظرامامیه و محققین از فلاسفه و متکلمان معتقدند ما می توانیم صفات خدا را بشناسیم و نیز آن را تحلیل و بررّسی کنیم به گونه ای که موجب محدودیّت واجب تعالی نیز نشویم. به این بیان که: از آنجا که خداوند کمال مطلق است پس هم? صفات کمال را دارد و از طرفی ما با عقل و براهین آن بطور بدیهی می دانیم که اگر صفات خداوند مانند مخلوقین باشد مستلزم نقص در خداون خواهد بود، در نهایت صفات را با تجرید و تنزیه از جهات نقص بر خداوند حمل می کنیم و مثلاً می گوییم: او می بیند اما دیدن او مانند ما نیست چون اگر با چشم ببیند مستلزم جسمیّت و نقص است پس دیدن او باید به گونه ای باشد که از جهات نقص آفریدگان مبرّا باشد. برخی از بزرگان این دیدگاه را به دیدگاه (تشبیه در عین تنزیه و تنزیه در عین تشبیه) نام نهاده اند. روایات و آیات هم بر این حقیقت تأکید می کنند به عنوان مثال قسمت اخیر روایت امیرالمؤمنین (ع) که می فرماید: (لَمْ یُطلِعِ العُقُولُ عَلی تحدید صفته و لَمْ یحجُبْها عن واجب معرفته) (نهج البلاغه خطبه اول، ترجمه دشتی ص 32) یعنی خداوند عقل ها و خرد ها را بر چگونگی و تحدید صفات خودآگاه نکرد لکن هرگز آنها را از مقدار لازم معرفت خود، محجوب نساخت، دلالت بر صحت این دیدگاه می کند"[1]
پی نوشت:
[1] جعفر سبحانی و محمد محمد رضایی، اندیشه اسلامی یک، قم، گروه و معارف، ص 89- 85 و عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، نشر إسراء، ص 46 – 41.
www.shamimm.ir
- [سایر] لطفا این سه صفت خدا "عدالت، ارحم الراحمین، واحد" را با مثال شرح بدهید.
- [سایر] برای ذکر اسما الاهی بهتر است آنها را با پیشوند یا بگوییم یا با پیشوند ال؟ یعنی بهتر است بگوییم الرقیب یا بهتر است بگوییم یا رقیب؟
- [سایر] شبهه: شما شیعیان حضرت علی علیه السّلام را فقط اسماً دوست دارید و اِلّا مانند اهل حق، مقام وی را بزرگ میداشتید.
- [آیت الله خوئی] زیدی که اسما مسلمان و شیعه بوده، یا تمام مدت تکلیفش نماز باطل خوانده، و یا عمداً چند وقتی نماز نخوانده، بفرمائید بعد از فوت وی، ولد اکبر او چه وظیفه دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] باتوجه به اینکه ازلحاظ منطقی مسوولیت کیفری واعمال مجازات برمبنای قوه تشخیص فرد می باشد وصرف رسیدن به یک سن خاص ویا بلوغ جنسی وجسمی که در اکثر موارد ممکن است با رشد عقلی وقدرت تشخیص مسایل همراه نباشد نمی تواند مبنای مسوولیت فرد قرار گیرد نظر شما در مورد پذیرش مفهومی به نام"رشد کیفری"- به معنای رسیدن به آن اندازه از رشد عقلی که فرد قادر به درک صحیح امر ونهی شارع(یاقانونگذار) باشد- به جای مفهوم بلوغ چیست؟
- [سایر] در آیه 29 سوره بقره می گوید":به یاد آر آنگاه که پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت. گفتند آیا انسانی خواهی گماشت که در زمین فساد کنند و خونها ریزند و حال آنکه ما خود ترا تسبیح و تقدیس می کنیم، خداوند فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید". در ادامه می گوید:" خدا اسماء را به انسان یاد داد سپس به فرشتگان گفت اگر در دعوی خود صادقید اسماء را بیان کنید .گفتند جز آنچه به ما آموخته ای چیز دیگری نمیدانیم.اما آدم حقایق اسماء را برای ملائک گفت سپس خدا به فرشتگان گفت اکنون دانستید که من بر غیب آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان می سازید آگاهم." چگونه فرشتگان قبل از خلق انسان از آینده خبر داشتند و می دانستند که بشر بر روی زمین به فساد خواهد پرداخ؛ اما از اسماء بی اطلاع بودند.مگر نه اینکه فرشتگان از مجردات هستند و در نهایت کمال خود خلق شده اند. پس این نقصان ندانستن اسماء از کجاست.مگر قرار نیست که فرشتگان مطیع امر خدا باشند چگونه به خود اجازه دادند روی حرف خدا حرف بزنند. و چگونه خدا در جایی که فرشتگان حضور ندارند اسما را به آدم می آموزد.تا وقتی درحضورشان از او سؤال می کند.شرمنده نادانی انسان نشود. وقتی خدا خودش اسما را به انسان یاد داده چگونه می تواند مباهات کند و بگوید اکنون دانستید که من بر غیب آسمان ها و زمین دانا هستم .چون اگر این اسما را به فرشتگان آموخته بود آنها نیز از عهده جواب بر می آمدند؟
- [سایر] در ارتباط با معنای صفت حامد و شاکر سؤالی داشتم. در دعای جوشن کبیر این دو از اسما الهی هستند و به خدا اطلاق شدهاند. در معنای واژه حامد اینطور آمده است که: ستایشگر (ذات خود)، ستوده و معنای شاکر نیز که واضح است و نیاز به یاد آوری مجدد نمیباشد. 1. خداوند ستایشگر است یعنی چه؟ 2. خداوند ستایشگر ذات خود است چه مفهوم و برداشتی بایستی از آن بشود؟ 3. خداوند شاکر است یعنی چه؟ 4. خدا چه شکری را به جای میآورد؟ 5. وجه تمایز اطلاق این صفات به انسان و خدا در چیست؟ لطفاً اگر نیاز بود منابعی را هم که میتوان پاسخ را از آن منابع یافت و به تفصیل، پاسخ را مشاهده کرد، ذکر بفرمایید.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552