دیه زن تا یک سوم دیه کامل، با دیه مرد تفاوتی ندارد. اما وقتی میزان دیه به بیش از یک سوم برسد، دیه زن، به نصف دیه مرد تبدیل می شود و این حکم به صراحت در روایات بیان شده است. ابان بن تغلب می گوید: به امام صادق(علیه السلام)گفتم: اگر مردی انگشت زنی را قطع کند، دیه آن چقدر است؟ فرمودند: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت را قطع کند، چطور؟ فرمودند: بیست شتر. گفتم: اگر سه انگشت را قطع نماید، چطور؟ فرمودند: سی شتر. گفتم: اگر چهار انگشت را قطع نماید چطور؟ فرمودند: بیست شتر. گفتم: سبحان الله! سه انگشت را قطع می کند، سی شتر و چهار انگشت را قطع می کند، بیست شتر؟! در عراق این سخن را می شنیدیم، ولی از آن دوری می جستیم و می گفتیم حکمی شیطانی است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: ساکت شو ای ابان! این حکم رسول خداست. دیه زن برابر با مرد است تا یک سوم و وقتی بدان پایه رسید، دیه اش نصف می گردد. ای ابان، با من از روی قیاس سخن گفتی و هرگاه سنت بر پایه قیاس شکل گیرد، دین از میان می رود.[1] سند این حدیث صحیح بوده و کسی به آن خدشه ای ندارد. علاوه بر اینکه مضمون این حدیث، مساله ای قطعی در بین شیعه است. و احادیث فراوانی در ابطال قیاس بیان شده است، که آنها تائیدی بر صحت این روایت است به عنوان نمونه: 1- ابان بن تغلب از امام صادق (ع) شنید که فرمود: سنت اسلام را نتوان قیاس کرد، ندانی که زن باید روزه خود را (که در حیض ماه رمضان افطار کرده) قضا کند و نمازی که (در حال حیض نمی خواند) قضا نکند، ای ابان اگر سنت قیاس شود، دین از میان می رود.[2] 2- محمد بن حکیم گوید: به ابو الحسن موسی (ع) گفتم: قربانت، ما در دین بینا شدیم و به برکت شما خدا ما را از مردم دیگر بینیاز ساخت و با آنها سر و کاری نداریم تا آنجا که جمعی از ما در انجمنی باشیم و کسی از رفیق خود مسألهای نپرسد، خودش مسأله را حاضر است و جوابش را هم حاضر است در آنچه به فضل خدا از شما به ما رسیده (کسی از رفیق خود چیزی نپرسد جز آنکه حاضر به جواب او باشد خ ل) ولی بسا باشد موضوعی برای ماپیش آید که در آن حکمی از شما و پدران شما به ما نرسیده و ما به بهترین و مناسبترین اخبار وارده نظر کنیم که موافقتر با آن موضوع است و بدان عمل کنیم؟ فرمود: دور است و بسیار از حقیقت دور است، ای پسر حکیم هر که هلاک شده از همین راه هلاک شده. گوید: سپس فرمود: خدا لعنت کند ابو حنیفه را، می گفت: علی (ع) گفته است و من هم گفتم، محمد بن حکیم به هشام بن حکم گفت: به خدا مقصودم این بود که اجازه ای برای قیاس در احکام بگیرم.[3] و یکی از بیانات دیگر که در روایات تصریح شده (و می تواند علاوه بر نهی از قیاس، به نوعی دلیل اشتباه بودن آن را نیز بیان می کند) بیان این است که اولین قیاس کننده شیطان بوده است: امام صادق (ع) فرمود: واقعاً ابلیس خود را به آدم (ع) قیاس کرد و گفت: (مرا از آتش آفریدی و او را از گل) و اگرگوهری که خدا آدم را از آن آفریده بود به آتش سنجیده بود آن گوهر درخشش و تابش بیشتری از آتش داشت.[4] در این روایت علاوه بر اینکه قیاس را یک عمل شیطانی می خواند، بیان می کند که قیاس کننده، کسی است که بر تمام جوانب مساله تسلط نداشته و نگاه او محدود به زاویه خاصی بوده است. و به دلیل همین ضعف در نگرش، دچار اشتباه می شود. با دقت در این مساله و توجه به اینکه علت نهی از قیاس، عدم تسلط بر جوانب مختلف است، عقل نیز قیاس را نمی پذیرد و آن را موجه نمی داند. و به هیچ وجه نمی توان ادعا کرد که این احکام قیاسی، واقعا عقلانی هستند. برای توضیح بیشتر بهتر است به این نکته توجه شود که انسان های مدعی عقل بسیار هستند و بین آنها اختلاف نظر (حتی در حد تناقض) نیز به وفور یافت می شود. یکی از طبقاتی که به شدت مدعی عقل هستند، فلاسفه می باشند. اما هیچ زمانی وجود نداشته که فلاسفه در جمیع مسائل اتفاق نظر داشته باشند. و حتی در مسائل کلان و اساسی نیز غالبا بین آنها اختلاف نظرات فاحش حتی در حد تناقض وجود داشته است. در تبیین این نوع اختلافات چه می توانیم بگوییم؟ آیا عقل احکام متفاوتی دارد؟ یا عقل و شیوه منطقی، در بین دو نظر متناقض تنها یکی را صحیح می داند. اما شخص مدعی عقل، نتوانسته است به درستی شیوه عقلی را بپیماید؟ قطعا ساختار عقلانی بشر، حقیقت یاب است و بین دو نقیض تنها یکی حقیقت است. اما افراد در دریافت نیجه عقلی اشتباه می کنند و حتی در بسیاری از مسائل به اشتباه ادعای عقل می کنند. در اینجا نیز امر به همین منوال است! با نگاهی سطحی و شتاب زده، تصور شده است که تناسب جرم و مجازات را یافته ایم، بنابراین باید برای 4 انگشت، 40 شتر دیه تعیین شود. در حالی که تفاوت هایی بین زن و مرد وجود دارد، تفاوت هایی بین فقدان سه انگشت و چهار انگشت وجود دارد، و ... که ما بر هیچ کدام از این ها آگاهی کاملی نداریم و نمی توانیم ادعا کنیم تمام جوانب مساله را یافته ایم تا بنا بر آن حکم کنیم! حتی تناسب جرم و مجازات در قطع یک انگشت نیز با عقل ما کشف نشده است و آن را از وحی دریافت کرده ایم. و اگر مساله را به عقل بسپاریم، هرگز نمی توانیم با دلیل مستحکمی به یک نظر واحد برسیم و هر روز بنا بر آزمون و خطا، راهی جدید در پیش می گیریم و بعد از مدتی با دریافت بازخوردهای اشتباه، نتیجه را عوض می کنیم! بگذریم از اینکه تنها تنایج عالم مادی، در آزمون ما کشف می شود و ما از عوالم دیگر و تاثیر در آن ها، به هیچ عنوان آگاه نخواهیم شد. در پایان عبارتی از علامه حلی در این باره نقل می کنیم: امامیه و گروهی که در این مسأله با ایشان موافقند، بر آنند که عمل به قیاس به دلیل عقل و نقل، باطل است عقل از آن جهت که قیاس رفتن به راهی است که احتمال خطا در آن هست و پیمودن چنین راهی صواب نیست. وانگهی مبنای شرع ما بر تفاوت نهادن میان امور همانند و یکسان سازی امور ناهمانند است؛ مثلا در بیرون آمدن منی غسل واجب است ولی در خروج بول لازم نیست با آن که هر دو از یک مجری خارج میشوند. بول دختر شیر خوار شسته میشود ولی بر بول پسر شیر خوار آب پاشیده میشود. دست دزدی که مال اندکی را ربوده قطع میگردد و دست غاصب مال بسیار بریده نمی شود. اگر کسی به زنا قذف کند حد بر او اجراء میگردد ولی اگر به کفر قذف کند حدی بر او نیست. روزه روز اول شوال حرام و روزه آخرین روز رمضان واجب است. گاه امور ناهمگون، حکم یکسان دارند مثلا حکم همه مبطلات وضو- که مختلفند- ایجاب وضوست. ظهار و افطار به عمد یا سهو، کفاره دارند و به زنا و ارتداد، قتل واجب میگردد. اکنون که چنین است نمی توان به قیاس عمل نمود زیرا بنای قیاس، اشتراک دو شیء در حکم به سبب اشتراک آنها در وصف است. وانگهی قیاس به اختلاف رأی می انجامد زیرا هر یک از مجتهدان به علم خود حکمی مخالف دیگری بدست می آورد. پس در احکام خدا اختلاف عیان می شود و اضطراب رخ می نماید و ضابطی برای احکام بر جا نمی ماند[5] [1]. من لا یحضره الفقیه، ج4 ، ص 119. [2]. الکافی، ج1، ص: 57. [3]. الکافی، ج1، ص: 56. [4]. الکافی، ج1، ص: 58. [5]. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ص: 403.
دیه زن تا یک سوم دیه کامل، با دیه مرد تفاوتی ندارد. اما وقتی میزان دیه به بیش از یک سوم برسد، دیه زن، به نصف دیه مرد تبدیل می شود و این حکم به صراحت در روایات بیان شده است.
ابان بن تغلب می گوید: به امام صادق(علیه السلام)گفتم: اگر مردی انگشت زنی را قطع کند، دیه آن چقدر است؟ فرمودند: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت را قطع کند، چطور؟ فرمودند: بیست شتر. گفتم: اگر سه انگشت را قطع نماید، چطور؟ فرمودند: سی شتر. گفتم: اگر چهار انگشت را قطع نماید چطور؟ فرمودند: بیست شتر. گفتم: سبحان الله! سه انگشت را قطع می کند، سی شتر و چهار انگشت را قطع می کند، بیست شتر؟! در عراق این سخن را می شنیدیم، ولی از آن دوری می جستیم و می گفتیم حکمی شیطانی است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: ساکت شو ای ابان! این حکم رسول خداست. دیه زن برابر با مرد است تا یک سوم و وقتی بدان پایه رسید، دیه اش نصف می گردد. ای ابان، با من از روی قیاس سخن گفتی و هرگاه سنت بر پایه قیاس شکل گیرد، دین از میان می رود.[1]
سند این حدیث صحیح بوده و کسی به آن خدشه ای ندارد. علاوه بر اینکه مضمون این حدیث، مساله ای قطعی در بین شیعه است. و احادیث فراوانی در ابطال قیاس بیان شده است، که آنها تائیدی بر صحت این روایت است به عنوان نمونه:
1- ابان بن تغلب از امام صادق (ع) شنید که فرمود: سنت اسلام را نتوان قیاس کرد، ندانی که زن باید روزه خود را (که در حیض ماه رمضان افطار کرده) قضا کند و نمازی که (در حال حیض نمی خواند) قضا نکند، ای ابان اگر سنت قیاس شود، دین از میان می رود.[2]
2- محمد بن حکیم گوید: به ابو الحسن موسی (ع) گفتم: قربانت، ما در دین بینا شدیم و به برکت شما خدا ما را از مردم دیگر بینیاز ساخت و با آنها سر و کاری نداریم تا آنجا که جمعی از ما در انجمنی باشیم و کسی از رفیق خود مسألهای نپرسد، خودش مسأله را حاضر است و جوابش را هم حاضر است در آنچه به فضل خدا از شما به ما رسیده (کسی از رفیق خود چیزی نپرسد جز آنکه حاضر به جواب او باشد خ ل) ولی بسا باشد موضوعی برای ماپیش آید که در آن حکمی از شما و پدران شما به ما نرسیده و ما به بهترین و مناسبترین اخبار وارده نظر کنیم که موافقتر با آن موضوع است و بدان عمل کنیم؟ فرمود: دور است و بسیار از حقیقت دور است، ای پسر حکیم هر که هلاک شده از همین راه هلاک شده. گوید: سپس فرمود: خدا لعنت کند ابو حنیفه را، می گفت: علی (ع) گفته است و من هم گفتم، محمد بن حکیم به هشام بن حکم گفت: به خدا مقصودم این بود که اجازه ای برای قیاس در احکام بگیرم.[3]
و یکی از بیانات دیگر که در روایات تصریح شده (و می تواند علاوه بر نهی از قیاس، به نوعی دلیل اشتباه بودن آن را نیز بیان می کند) بیان این است که اولین قیاس کننده شیطان بوده است:
امام صادق (ع) فرمود: واقعاً ابلیس خود را به آدم (ع) قیاس کرد و گفت: (مرا از آتش آفریدی و او را از گل) و اگرگوهری که خدا آدم را از آن آفریده بود به آتش سنجیده بود آن گوهر درخشش و تابش بیشتری از آتش داشت.[4]
در این روایت علاوه بر اینکه قیاس را یک عمل شیطانی می خواند، بیان می کند که قیاس کننده، کسی است که بر تمام جوانب مساله تسلط نداشته و نگاه او محدود به زاویه خاصی بوده است. و به دلیل همین ضعف در نگرش، دچار اشتباه می شود.
با دقت در این مساله و توجه به اینکه علت نهی از قیاس، عدم تسلط بر جوانب مختلف است، عقل نیز قیاس را نمی پذیرد و آن را موجه نمی داند. و به هیچ وجه نمی توان ادعا کرد که این احکام قیاسی، واقعا عقلانی هستند. برای توضیح بیشتر بهتر است به این نکته توجه شود که انسان های مدعی عقل بسیار هستند و بین آنها اختلاف نظر (حتی در حد تناقض) نیز به وفور یافت می شود.
یکی از طبقاتی که به شدت مدعی عقل هستند، فلاسفه می باشند. اما هیچ زمانی وجود نداشته که فلاسفه در جمیع مسائل اتفاق نظر داشته باشند. و حتی در مسائل کلان و اساسی نیز غالبا بین آنها اختلاف نظرات فاحش حتی در حد تناقض وجود داشته است.
در تبیین این نوع اختلافات چه می توانیم بگوییم؟ آیا عقل احکام متفاوتی دارد؟ یا عقل و شیوه منطقی، در بین دو نظر متناقض تنها یکی را صحیح می داند. اما شخص مدعی عقل، نتوانسته است به درستی شیوه عقلی را بپیماید؟ قطعا ساختار عقلانی بشر، حقیقت یاب است و بین دو نقیض تنها یکی حقیقت است. اما افراد در دریافت نیجه عقلی اشتباه می کنند و حتی در بسیاری از مسائل به اشتباه ادعای عقل می کنند.
در اینجا نیز امر به همین منوال است! با نگاهی سطحی و شتاب زده، تصور شده است که تناسب جرم و مجازات را یافته ایم، بنابراین باید برای 4 انگشت، 40 شتر دیه تعیین شود. در حالی که تفاوت هایی بین زن و مرد وجود دارد، تفاوت هایی بین فقدان سه انگشت و چهار انگشت وجود دارد، و ... که ما بر هیچ کدام از این ها آگاهی کاملی نداریم و نمی توانیم ادعا کنیم تمام جوانب مساله را یافته ایم تا بنا بر آن حکم کنیم! حتی تناسب جرم و مجازات در قطع یک انگشت نیز با عقل ما کشف نشده است و آن را از وحی دریافت کرده ایم. و اگر مساله را به عقل بسپاریم، هرگز نمی توانیم با دلیل مستحکمی به یک نظر واحد برسیم و هر روز بنا بر آزمون و خطا، راهی جدید در پیش می گیریم و بعد از مدتی با دریافت بازخوردهای اشتباه، نتیجه را عوض می کنیم! بگذریم از اینکه تنها تنایج عالم مادی، در آزمون ما کشف می شود و ما از عوالم دیگر و تاثیر در آن ها، به هیچ عنوان آگاه نخواهیم شد.
در پایان عبارتی از علامه حلی در این باره نقل می کنیم:
امامیه و گروهی که در این مسأله با ایشان موافقند، بر آنند که عمل به قیاس به دلیل عقل و نقل، باطل است عقل از آن جهت که قیاس رفتن به راهی است که احتمال خطا در آن هست و پیمودن چنین راهی صواب نیست. وانگهی مبنای شرع ما بر تفاوت نهادن میان امور همانند و یکسان سازی امور ناهمانند است؛ مثلا در بیرون آمدن منی غسل واجب است ولی در خروج بول لازم نیست با آن که هر دو از یک مجری خارج میشوند. بول دختر شیر خوار شسته میشود ولی بر بول پسر شیر خوار آب پاشیده میشود. دست دزدی که مال اندکی را ربوده قطع میگردد و دست غاصب مال بسیار بریده نمی شود. اگر کسی به زنا قذف کند حد بر او اجراء میگردد ولی اگر به کفر قذف کند حدی بر او نیست. روزه روز اول شوال حرام و روزه آخرین روز رمضان واجب است.
گاه امور ناهمگون، حکم یکسان دارند مثلا حکم همه مبطلات وضو- که مختلفند- ایجاب وضوست. ظهار و افطار به عمد یا سهو، کفاره دارند و به زنا و ارتداد، قتل واجب میگردد. اکنون که چنین است نمی توان به قیاس عمل نمود زیرا بنای قیاس، اشتراک دو شیء در حکم به سبب اشتراک آنها در وصف است. وانگهی قیاس به اختلاف رأی می انجامد زیرا هر یک از مجتهدان به علم خود حکمی مخالف دیگری بدست می آورد. پس در احکام خدا اختلاف عیان می شود و اضطراب رخ می نماید و ضابطی برای احکام بر جا نمی ماند[5]
[1]. من لا یحضره الفقیه، ج4 ، ص 119.
[2]. الکافی، ج1، ص: 57.
[3]. الکافی، ج1، ص: 56.
[4]. الکافی، ج1، ص: 58.
[5]. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ص: 403.
- [سایر] چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟
- [سایر] چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟
- [سایر] چرا دیه زن نصف مرد است ؟
- [سایر] چرا دیه زن نصف مرد است؟
- [سایر] شبهه: این که دیه زن نصف دیه مرد است منطقی و قابل توجیه نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] آیا حکمت اینکه (دیه زن نصف دیه مرد است) روشن شده است؟
- [آیت الله خامنه ای] با توجه به اینکه دیه زن چنانچه به ثلث دیه کامل مرد برسد نصف دیه مرد می شود حال چنانچه ارش جراحت زن به ثلث یا مازاد آن برسد همینطور نصف می شود؟ یا قاعده فوق شامل ارش نمی شود؟
- [آیت الله خامنه ای] منظور از اینکه دیه زن اگر به ثلث دیه مرد برسد نصف می شود چیست؟ ج) دیه هر عضوی از اعضای بدن زن اگر به حدّ ثلث دیه مرد نرسد باید همان را به زن بپردازد، مثل آنکه دو انگشت یا سه انگشت زن را قطع کند، و اگر دیه عضوی را که بر آن جنایت وارد کرده بیش از ثلث دیه مرد باشد، نصف آن را به زن بدهکار است، مثل این که یک گوش زن را ببرد، یا یک چشم او را کور کند و بدانید که در بازگشت دیه زن در صورت تجاوز از ثلث دیه مرد به نصف، میزان دیه هر عضوی است که جنایت بر آن وارد کرده است نه آن که مجموع اعضا جمع شود، و به حساب مجموع، ملاحظه زیادتر از ثلث و ارجاع به نصف گردد، مثلاً اگر دو انگشت زن را برید و یک چشم او را کور کرد، دیه چشم، نصف دیه مرد است که ربع دیه کامله می باشد و دیه دو انگشت خمس دیه کامله است که باید آن را بپردازد و دیه دو انگشت با دیه چشم جمع نمی شود تا مجموع نصف گردد. س: آیا مطالبه نکردن دیه دلیل بر ابراء ذمّه است؟
- [آیت الله بهجت] در باب جراحات و اعضا، دیه ی زن مانند دیه ی مرد است تا به ثلث دیه ی کامله برسد و در صورت رسیدن به ثلث، دیه ی زن نصف دیه ی مرد است. آیا در جراحات موجب ارش که بر زن وارد می شود، بایستی میزان ارش بر اساس دیه ی زن احتساب شود یا بر مبنای دیه ی مرد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] دیه زن تا کمتر از 31 دیه کامل، با مرد مساوی است. و بعد از آن نصف می شود. اگر زن چند زخم داشت که مجموع آنها بیشتر از ثلث است، اما هریک کمتر از ثلث دیه، چه حکمی دارد؟
- [آیت الله مظاهری] اگر مردی زنی را بکشد میتوانند او را بکشند ولی چون دیه زن نصف دیه مرد است باید برای کشتن مرد، نصف دیه او را بدهند. و اگر زنی مردی را بکشد میتوانند زن را بکشند ولی باید به کشتن او اکتفا کنند و حقّ مطالبه نصف دیه را ندارند.
- [آیت الله مظاهری] دیه مرد مسلمان هزار مثقال شرعی طلا (هر مثقال هیجده نخود) است و دیه زن نصف مرد است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . دیه اعضا و جراحات وارده بر زن تا به مقدار ثلث دیه مرد نرسیده با مرد مساوی است، و به مقدار ثلث دیه مرد که رسید، دیه زن نصف دیه مرد است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] دیه اعضاء بدن زن تا مقداری که به ثلث دیه نرسیده با دیه مرد مساویست و در صورتی که به ثلث برسد دیه او نصف دیه مرد خواهد بود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر زن حامله کاری کند که بچه اش سقط شود؛ باید دیه آن را به تفصیلی که در مسأله پیش گفته شد؛ به وارث بچه بدهد و به خود زن چیزی از آن نمی رسد.
- [آیت الله خوئی] دیة چند چیز مثل دیة کشتن است که مقدار آن در مسألة پیش گفته شد. (اوّل): آنکه دو چشم کسی را کور کند، یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد و اگر یک چشم او را کور کند، باید نصف دیة کشتن را بدهد. (دوّم): دو گوش کسی را ببرد یا کاری کند که هر دو گوش او کر شود و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند، باید نصف دیة کشتن را بدهد و اگر نرمة گوش او را ببرد احوط این است که با او صلح نماید. (سوّم): تمام بینی یا نرمة بینی کسی را ببرد. (چهارم): زبان کسی را از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت مخارج حروفی که جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نمایند و دیه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسیم کنند و نسبت آن مقدار را بدهد و اولی این است که با مقداری که در ملاحظة مساحت یعنی نصف یا ثلث یا ربع و مانند اینها واجب میشود ملاحظه نموده هرکدام بیشتر است آن را بدهد. (پنجم): تمام دندانهای کسی از بین برود و درصورتی که بعضی از دندانها از بین ببرود درصورتی که صاحب دندان مرد باشد باید برای هر دندانی از دندانهای جلو که دوازده عدد است پانصد درهم دیه بدهد و برای هر یک از دندانهای دیگر که هیجده عدد است دویست و پنجاه درهم بدهد و اگر زن باشد دیة آن تا به مقداری که به ثلث دیه نرسد با دیة مرد مساوی است و درصورتی که به ثلث برسد دیة دندانهای او نصف دیة دندانهای مرد است. (ششم): هر دو دست کسی را از بند جدا کند و اگر یک دست را از بند جدا کند، باید نصف دیة کشتن مثل او را بدهد. (هفتم): ده انگشت کسی را ببرد و دیة انگشت ابهام ثلث دیة دست و دیة سایر انگشتها سدس است و دیه در زن اگر به ثلث برسد نصف دیة مرد است. (هشتم): هر دو پستان زنی را ببرد و اگر یکی از آنها را ببرد، باید نصف دیة کشتن او را بدهد. (نهم): هر دو پای کسی را تا مفصل یا همة ده انگشت پا را ببرد و دیة انگشت پا مثل دیة آن انگشت از دست است. (دهم): تخمهای مردی را از بین ببرد. (ی ازدهم): طوری به کسی آسیب برساند که عقل او از بین برود. و اگر پشت کسی را طوری بشکند که دیگر درست نشود باید تمام دیه را بدهد اگرچه احوط این است که رجوع به صلح شود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] دیه چند چیز مثل دیه کشتن است که مقدار آن در مسأله پیش گفته شد. اول آنکه دو چشم کسی را کور کند؛ یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد و اگر یک چشم او را کور کند؛ باید نصف دیه کشتن را بدهد. دوم دو گوش کسی را ببرد؛ یا کاری کند که هر دو گوش او کر شود و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند؛ باید نصف دیه کشتن را بدهد و اگر نرمه گوش او را ببرد احوط این است که با او صلح نماید. سوم تمام بینی یا نرمه بینی کسی را ببرد. چهارم زبان کسی را از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت؛ دیه بدهد و بنا بر احتیاط واجب باید مخارج حروفی که به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نمایند و دیه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسیم کنند و نسبت آن مقدار را با مقداری که در ملاحظه مساحت یعنی نصف یا ثلث یا ربع و مانند اینها واجب می شود ملاحظه نموده؛ هر کدام بیشتر است آن را بدهد. پنجم تمام دندانهای کسی را از بین ببرد و در صورتی که بعضی از دندانها را از بین ببرد در صورتی که صاحب دندان مرد باشد باید برای هر دندانی پانصد درهم دیه بدهد و اگر زن باشد دیه آن تا به مقداری که به ثلث دیه برسد؛ با دیه مرد مساوی است و در صورتی که از ثلث بگذرد دیه دندانهای او نصف دندانهای مرد است. ششم هر دو دست کسی را از بند جدا کند و اگر یک دست را از بند جدا کند؛ باید نصف دیه کشتن مثل او را بدهد. هفتم ده انگشت کسی را ببرد و دیه هر انگشت در مرد یک دهم دیه کشتن است و در زن تا ثلث دیه با مرد مساوی است و در بیشتر از ثلث؛ نصف دیه انگشتان مرد است. هشتم هر دو پستان زنی را ببرد و اگر یکی از آنها را ببرد؛ باید نصف دیه کشتن مثل او را بدهد. نهم هر دو پای کسی را تا مفصل؛ یا همه ده انگشت پا را ببرد و دیه هر انگشت؛ یک دهم دیه کشتن مثل او است. دهم تخمهای مردی را از بین ببرد. یازدهم طوری به کسی آسیب برساند که عقل او از بین برود. و اگر پشت کسی را طوری بشکند که دیگر درست نشود؛ احوط این است که رجوع به صلح شود.
- [آیت الله علوی گرگانی] دیه چند چیز مثل دیه کشتن است که مقدار آن در مسأله پیش گفته شد. اوّل - آن که دو چشم کسی را کور کند، یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد و اگر یک چشم او را کور کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد. دوم - دو گوش کسی را ببرد، یا کاری کند که هر دو گوش او کر شوند و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد و اگر نرمه گوش او را ببرد، احوط این است که با او صلح نماید گرچه دادن ثلث دیه کامل کفایت میکند. سوم - تمام بینی یا نرمه بینی کسی را ببرد. چهارم - زبان کسی را از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت مخارج حروفی که به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نماید ودیه تمام را نسبت بمخارج حروف تقسیم کنند ونسبت آن مقدار را بدهد واولی این است که با مقداری که در ملاحظه مساحت یعنی نصف یا ثلث یا ربع ومانند اینها واجب میشود، ملاحظه نموده هرکدام بیشتر است آن را بدهد. پنجم - تمام دندانهای کسی را از بین ببرد و در صورتی که بعضی از دندانها را ازبین ببرد در صورتی که صاحب دندان مرد باشد باید برای هر دندانی از دندانهای جلو که دوازده عدد است پانصد درهم دیه بدهد و برای هر یک از دندانهای دیگر که شانزده عدد است دویست وپنجاه درهم بدهد و اگر زن باشد دیه آن تا به مقداریکه به ثلث دیه نرسد با دیه مرد مساوی است و در صورتی که به ثلث برسد، دیه دندانهای او نصف دیه دندانهای مرد است. ششم - هر دو دست کسی را از بند جدا کند و اگر یک دست را از بند جدا کند، باید نصف دیه کشتن او را بدهد. هفتم - ده انگشت کسی را ببرد ودیه هر انگشت یک دهم دیه کشتن است، ودیه در زن اگر به ثلث برسد نصف دیه مرد است. هشتم - هر دو پستان زنی را ببرد و اگر یکی از آنها را ببرد، باید نصف دیه کشتن او را بدهد. نهم - هر دو پای کسی را تا مفصل یا همه ده انگشت پا را ببرد ودیه هر انگشت پا مثل دیه آن انگشت از دست است. دهم - تخمهای مردی را از بین ببرد. یازدهم - طوری به کسی آسیب برساند که عقل او از بین برود، و اگر پشت کسی را طوری بشکند که دیگر درست نشود باید تمام دیه را بدهد.
- [آیت الله مظاهری] اگر ده انگشت کسی را از بیخ ببرند دیه آن دیه قتل است، و دیه هر انگشت یک دهم دیه قتل است، و دیه هر بند انگشت یک سوّم دیه انگشت است، و در انگشت شَست دیه هر بند نصف دیه انگشت است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه زن دائمی از دنیا برود و اولاد نداشته باشد نصف تمام مال او به شوهر می رسد و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگری اولاد داشته باشد یک چهارم تمام مال او به شوهرش می رسد و بقیه به وارثان دیگر.