دلایل قرآنی مصونیت از تحریف چیست؟
قرآن کریم عین آن قرآنی است که از لب‌های مطهر رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) رسیده است و آنچه که از لب‌های مطهر آن حضرت شنیده شد عین چیزی است که خداوند بر قلب پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نازل کرده است و آن چه که بر قلب او نازل شده عین آن چیزی است که از ذات اقدس اله تنزل پیدا کرده است. دلایل عقلی و نقلی متعددی بر این موضوع دلالت دارند. <BR>دلیل عقلی مسئله این است که خداوند هرگز بندگان خود را بدون هادی و راهنما رها نمی‌کند: (کَفی‌ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً)؛ سوره فرقان (25): آیه 31.. اگر دینی خاتم ادیان و پیامبر این دین، خاتم انبیا باشد و دین قابل تحریف باشد، معنایش این است که ذات اقدس اله از هدایت بشر صرف نظر کرده است. برای این که کتاب و دینی فرستاده که این دین در دسترس حوادث، کم و زیاد گردیده و از سلامت و صحت آن کاسته شده است. پس دینی باطل است یعنی خداوند بشر را به حال خود رها کرده است و این با حکمت او سازگار نیست.<BR>دلیل نقلی، خود قرآن کریم است. در سوره مبارکه حجر فرمود: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ سوره حجر(15): آیه 9. ما این قرآن را نازل کردیم و خود ما حافظ آن هستیم. در سوره فصّلت هم فرمود: (وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ)؛ سوره فصلت (41): آیه 42. این کتاب آسمانی از عزت الهی برخوردار است، هیچ بطلانی در آن راه ندارد. اگر قرار باشد قرآن تحریف شود، بیگانه به این قرآن راه یابد و چیزی از آن کم کند یا بر آن بیفزاید، این قرآن بطلان‌پذیر می‌شود؛ در حالی که خدا درباره قرآن فرمود: (لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) نه در زمان نزول خود قرآن، نه بعد از نزول قرآن و نه بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) چیزی او را باطل نمی‌کند.<BR>موارد تاریخی متعددی وجود دارد که نشان دهنده اهتمام اهلبیت و صحابه برای صیانت قرآن از تحریف است. در این جا به ذکر نمونه‌ای از آن اکتفا می‌کنیم.<BR>ما اولین بار، این قصه را از مرحوم علامه طباطبایی(ره) شنیدیم و بعد در کتب روایی هم یافتیم که وقتی معاویه قصد کرد آن تکاثر و ثروت اندوزی را برای درباریان خود تجویز کند و بگوید: سرمایه اندوزی و ثروت‌های باد آورده را می‌توانیم داشته باشیم و دیگران نمی‌توانند داشته باشند، دستور داد تا در انجمن‌های قرائت قرآن (واو) این آیه را قرائت نکنند: آیه چنین است:<BR>(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ)؛ سوره توبه(9): آیه 34. (ای مؤمنان بدانید که بسیاری از احبار و راهبان، اموال مردم را به ناحق می‌خورند و (-(مردمان را)-) از راه خدا باز می‌دارند، و کسانی که زر و سیم می‌اندوزند و آن را در راه خدا خرج نمی‌کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده) که اگر واو حذف شود (الذین) توضیح همان احبار و رهبان می‌شود. یعنی عالمان یهود، سردمداران و سلاطین یهود، حق جمع کردن ثروت را ندارند، و آیه دلالت ندارد بر این که اگر یک مسلمانی بخواهد ثروت اندوز باشد، عیب دارد. اباذر رضوان الله علیه - که در شام - در تبعید اول - به سر می‌برد، شمشیر را روی دوش گذاشت و گفت: لا أضَعُ السَّیف مِن عاتقی حَتّی توضَعُ الواو فی مَکانِها؛ من این شمشیر را از دوشم پایین نمی‌آورم تا این که واو در جای خود قرار گیرد. بسیاری از شنوندگان این شعار، نمی‌دانستند که منظور اباذر چیست. بعد معلوم شد که درباریان اموی طبق یک توطئه شوم، قصد حذف آن (واو) را داشتند تا (الذین) مخصوص احبار و رهبان شود. اباذر که حافظ و حامی قرآن بود، گفت: اگر دست به این واو بزنید من شمشیر می‌کشم. این واو باید باشد تا جمله مستقل باشد. یعنی مسلمان و غیر مسلمان در یک جامعه انسانی حق ثروت اندوزی ندارد. این آیه پیامش بین المللی است. نمی‌گوید یهودی‌ها و مسیحی‌ها حق ثروت اندوزی ندارند. می‌گوید انسان، نه (المؤمنون) است و نه (اهل الکتاب). (و الذین) چه مسلمان، چه یهودی، چه ترسا، چه زرتشت و چه لاییک، هیچ کدام از این فرقه پنجگانه حق ثروت اندوزی در جامعه انسانی را ندارد. اباذر (رضوان الله علیه) با این شعار آمیخته با شعور قرآنی، جلو تصرف خائنانه درباریان اموی را گرفت. بنابراین، آن مثل معروف هم درباره این جریان است و هم درباره این آیه: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ...)؛ سوره توبه(9): آیه 100. خداوند در این آیه اعلام کرده است که از سه طایفه راضی است و ایشان از خداوند راضی هستند و برای ایشان باغ‌هایی آماده کرده است که همیشه در آنجا خواهند ماند. دسته اول: پیشگامان نخستین از مهاجران؛ دسته دوم: پیشگامان نخستین از انصار؛ دسته سوم: کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند.<BR>در تاریخ نقل شده است که خلیفه دوم، آیه فوق را چنین می‌خواند: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ...) یعنی (واو) قبل از (الذین) را حذف می‌کرد و (انصار) را عطف به (السابقون) می‌نمود که معنا چنین می‌شود (پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار که با نیکوکاری از ایشان تبعیت کردند). در نتیجه مقام مهاجرین بسیار برتر می‌گردد و انصار تابع مهاجرین شمرده می‌شوند و بدین وسیله معتقد بود، مقام مهاجرین قابل مقایسه با انصار نیست. در این جا بود که ابیّ ابن کعب به عمر گفت: رسول خدا آیه را برای من با (واو) خواند و تو آن روزها در مدینه ابزار دباغی می‌خریدی (کنایه از این که ما با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بودیم و قرائت صحیح را می‌شنیدیم). عمر بدو گفت: درست می‌گویی وقتی شما نزد ایشان بودید، ما غایب بودیم و وقتی شما فارغ البال در خدمت رسول خدا بودید، ما مشغول کارهای خود بودیم، اگر می‌خواهی بگو، ما بودیم که مسمانان را جا دادیم و کمک کردیم (یعنی بگو: ما انصار هستیم و بدین ترتیب کنایه‌ای هم به کعب زد) و در جای دیگر نقل شده است که عمر گفت: من فکر می‌کردم خداوند با این آیه پیشگامان از مهاجرین را به مقامی رسانده که هیچکس به آن مقام نرسیده است. به هر حال می‌بینیم که صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چقدر دقت داشتند که حتی یک (واو) از قرآن کریم کم و زیاد نشود و حتی به خلیفه هم تذکر می‌دادند و از تحریف کتاب خدا جلوگیری می‌کردند. نشریه قرآنی بشارت، شماره 10، ص 12 و 13. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/500020)
عنوان سوال:

دلایل قرآنی مصونیت از تحریف چیست؟


پاسخ:

قرآن کریم عین آن قرآنی است که از لب‌های مطهر رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) رسیده است و آنچه که از لب‌های مطهر آن حضرت شنیده شد عین چیزی است که خداوند بر قلب پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نازل کرده است و آن چه که بر قلب او نازل شده عین آن چیزی است که از ذات اقدس اله تنزل پیدا کرده است. دلایل عقلی و نقلی متعددی بر این موضوع دلالت دارند. <BR>دلیل عقلی مسئله این است که خداوند هرگز بندگان خود را بدون هادی و راهنما رها نمی‌کند: (کَفی‌ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً)؛ سوره فرقان (25): آیه 31.. اگر دینی خاتم ادیان و پیامبر این دین، خاتم انبیا باشد و دین قابل تحریف باشد، معنایش این است که ذات اقدس اله از هدایت بشر صرف نظر کرده است. برای این که کتاب و دینی فرستاده که این دین در دسترس حوادث، کم و زیاد گردیده و از سلامت و صحت آن کاسته شده است. پس دینی باطل است یعنی خداوند بشر را به حال خود رها کرده است و این با حکمت او سازگار نیست.<BR>دلیل نقلی، خود قرآن کریم است. در سوره مبارکه حجر فرمود: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ سوره حجر(15): آیه 9. ما این قرآن را نازل کردیم و خود ما حافظ آن هستیم. در سوره فصّلت هم فرمود: (وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ)؛ سوره فصلت (41): آیه 42. این کتاب آسمانی از عزت الهی برخوردار است، هیچ بطلانی در آن راه ندارد. اگر قرار باشد قرآن تحریف شود، بیگانه به این قرآن راه یابد و چیزی از آن کم کند یا بر آن بیفزاید، این قرآن بطلان‌پذیر می‌شود؛ در حالی که خدا درباره قرآن فرمود: (لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) نه در زمان نزول خود قرآن، نه بعد از نزول قرآن و نه بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) چیزی او را باطل نمی‌کند.<BR>موارد تاریخی متعددی وجود دارد که نشان دهنده اهتمام اهلبیت و صحابه برای صیانت قرآن از تحریف است. در این جا به ذکر نمونه‌ای از آن اکتفا می‌کنیم.<BR>ما اولین بار، این قصه را از مرحوم علامه طباطبایی(ره) شنیدیم و بعد در کتب روایی هم یافتیم که وقتی معاویه قصد کرد آن تکاثر و ثروت اندوزی را برای درباریان خود تجویز کند و بگوید: سرمایه اندوزی و ثروت‌های باد آورده را می‌توانیم داشته باشیم و دیگران نمی‌توانند داشته باشند، دستور داد تا در انجمن‌های قرائت قرآن (واو) این آیه را قرائت نکنند: آیه چنین است:<BR>(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ)؛ سوره توبه(9): آیه 34. (ای مؤمنان بدانید که بسیاری از احبار و راهبان، اموال مردم را به ناحق می‌خورند و (-(مردمان را)-) از راه خدا باز می‌دارند، و کسانی که زر و سیم می‌اندوزند و آن را در راه خدا خرج نمی‌کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده) که اگر واو حذف شود (الذین) توضیح همان احبار و رهبان می‌شود. یعنی عالمان یهود، سردمداران و سلاطین یهود، حق جمع کردن ثروت را ندارند، و آیه دلالت ندارد بر این که اگر یک مسلمانی بخواهد ثروت اندوز باشد، عیب دارد. اباذر رضوان الله علیه - که در شام - در تبعید اول - به سر می‌برد، شمشیر را روی دوش گذاشت و گفت: لا أضَعُ السَّیف مِن عاتقی حَتّی توضَعُ الواو فی مَکانِها؛ من این شمشیر را از دوشم پایین نمی‌آورم تا این که واو در جای خود قرار گیرد. بسیاری از شنوندگان این شعار، نمی‌دانستند که منظور اباذر چیست. بعد معلوم شد که درباریان اموی طبق یک توطئه شوم، قصد حذف آن (واو) را داشتند تا (الذین) مخصوص احبار و رهبان شود. اباذر که حافظ و حامی قرآن بود، گفت: اگر دست به این واو بزنید من شمشیر می‌کشم. این واو باید باشد تا جمله مستقل باشد. یعنی مسلمان و غیر مسلمان در یک جامعه انسانی حق ثروت اندوزی ندارد. این آیه پیامش بین المللی است. نمی‌گوید یهودی‌ها و مسیحی‌ها حق ثروت اندوزی ندارند. می‌گوید انسان، نه (المؤمنون) است و نه (اهل الکتاب). (و الذین) چه مسلمان، چه یهودی، چه ترسا، چه زرتشت و چه لاییک، هیچ کدام از این فرقه پنجگانه حق ثروت اندوزی در جامعه انسانی را ندارد. اباذر (رضوان الله علیه) با این شعار آمیخته با شعور قرآنی، جلو تصرف خائنانه درباریان اموی را گرفت. بنابراین، آن مثل معروف هم درباره این جریان است و هم درباره این آیه: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ...)؛ سوره توبه(9): آیه 100. خداوند در این آیه اعلام کرده است که از سه طایفه راضی است و ایشان از خداوند راضی هستند و برای ایشان باغ‌هایی آماده کرده است که همیشه در آنجا خواهند ماند. دسته اول: پیشگامان نخستین از مهاجران؛ دسته دوم: پیشگامان نخستین از انصار؛ دسته سوم: کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند.<BR>در تاریخ نقل شده است که خلیفه دوم، آیه فوق را چنین می‌خواند: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ...) یعنی (واو) قبل از (الذین) را حذف می‌کرد و (انصار) را عطف به (السابقون) می‌نمود که معنا چنین می‌شود (پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار که با نیکوکاری از ایشان تبعیت کردند). در نتیجه مقام مهاجرین بسیار برتر می‌گردد و انصار تابع مهاجرین شمرده می‌شوند و بدین وسیله معتقد بود، مقام مهاجرین قابل مقایسه با انصار نیست. در این جا بود که ابیّ ابن کعب به عمر گفت: رسول خدا آیه را برای من با (واو) خواند و تو آن روزها در مدینه ابزار دباغی می‌خریدی (کنایه از این که ما با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بودیم و قرائت صحیح را می‌شنیدیم). عمر بدو گفت: درست می‌گویی وقتی شما نزد ایشان بودید، ما غایب بودیم و وقتی شما فارغ البال در خدمت رسول خدا بودید، ما مشغول کارهای خود بودیم، اگر می‌خواهی بگو، ما بودیم که مسمانان را جا دادیم و کمک کردیم (یعنی بگو: ما انصار هستیم و بدین ترتیب کنایه‌ای هم به کعب زد) و در جای دیگر نقل شده است که عمر گفت: من فکر می‌کردم خداوند با این آیه پیشگامان از مهاجرین را به مقامی رسانده که هیچکس به آن مقام نرسیده است. به هر حال می‌بینیم که صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چقدر دقت داشتند که حتی یک (واو) از قرآن کریم کم و زیاد نشود و حتی به خلیفه هم تذکر می‌دادند و از تحریف کتاب خدا جلوگیری می‌کردند. نشریه قرآنی بشارت، شماره 10، ص 12 و 13. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/500020)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین