(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً)؛ احزاب (33)، آیه 72.؛ (ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم؛ ولی آنها از حمل آن خودداری کردند و از آن هراس داشتند؛ اما انسان، این بار را بر دوش کشید. او بسیار ظالم و جاهل بود (قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خودش ستم کرد)). در این آیه، خداوند متعال، جایگاه ویژه و ظرفیت و استعداد عظیم انسان را بیان می کند و متذکر می شود که اگر انسان موقعیت خود را دریابد و جایگاه خود را در عالم و جهان هستی چنان که هست، در یابد، به چه اوجی از کمال و عظمت، نایل می شود. در این جا چند نکته زیر قابل توجه است: 1. مفسران درباره امانت، تفسیرهای مختلفی ذکر کرده اند که هر کدام در جای خود، صحیح و به جا می باشد. عده ای (امانت) را به (ولایت الهی) و مزین به زینت اسما و صفات الهی شدن و به طور کلی، خداگونه گشتن، تفسیر کرده اند و عده ای آن را به (معرفت) خداوند و برخی به (تعهد و مسئولیت) و پاره ای به (تکالیف) و بعضی به (عقل) و برخی روایات به قبول ولایت علی علیه السلام و اولاد طاهرش، تفسیر کرده اند. چیزی که مهم می باشد، این است که تنها موجودی که می تواند هم درجهت کمال و هم در جهت پستی و سقوط، تا بی نهایت پیش برود، انسان است و این خصوصیت، حتی در فرشتگان بزرگ نیز یافت نمی شود و این نیز مرهون اختیاری است که خداوند، به انسان ارزانی داشته است که بتواند از پایین ترین سطح ماده، به اوج اخلاص و آخرین قله تکامل و مقام قرب الهی برسد. در نتیجه، می توان گفت که آن امانت، اختیار است؛ این نظر، جمع بین اقوال دیگر نیز می باشد؛ زیرا تعهد و مسئولیت، عقل و تکلیف و ولایت الهی و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، همه و همه، زیرمجموعه و از لوازم اختیار انسان می باشند و مختار بودن انسان، موجب شد که خداوند بفرماید: (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) و در غیر این صورت، اگر ملاک خلیفه خدا شدن، صرف عقل بود، اشکال ملائکه وارد می شد؛ زیرا آنها عقل محض هستند. 2. از این جا معلوم می شود که عرضه کردن امانت به آسمان ها و زمین و کوه ها و امتناع آنها از پذیرش این امانت، به این معناست که آنها به گونه ای خلق شده اند که استعداد و آمادگی لازم را برای تحمل این بار سنگین، نداشتند و امتناع آنها، امتناع استعدادی و خلقی است؛ یعنی خداوند به جز انسان، به موجودی دیگر این ظرفیت و گنجایش را نداده است و سر باز زدن کوه ها و زمین و آسمان ها، یعنی آنها به زبان حال خود، عدم استعداد و شایستگی خود را برای پذیرش این امانت بزرگ الهی، اعلام کردند. بنا بر آن چه گفته شد، منظور از امانتی که در آیه ذکر شده، تفاسیر متعددی است که عبارتند از: 1. امانت ولایت الهیه و کمال صفت عبودیت که از طریق معرفت و عمل صالح حاصل می شود. 2. صفت اختیار و آزادی اراده. 3. عقل که ملاک تکلیف و معیار ثواب و عقاب است. 4. معرفةاللَّه. 5. ولایت اهل بیت علیهم السلام. گفته شد با کمی دقت روشن می شود که این تفسیرهای مختلف، با هم متضاد نیستند. برای به دست آوردن پاسخ جامع، باید نظری به انسان بیفکنیم و ببینیم او چه دارد که آسمان ها و زمین ها و کوه ها، فاقد آن هستند. انسان، موجودی است با استعداد فوق العاده که می تواند با استفاده از آن، مصداق کامل خلیفةالله شود و می تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات، به اوج افتخار برسد و از فرشتگان آسمان هم بگذرد. این استعداد، همراه با آزادی اراده و اختیار است؛ یعنی این راه را که از نقطه ای شروع کرده است و به سوی بی نهایت می رود، با پای خود و با اختیار، طی می کند. آسمان و زمین و کوه ها، دارای نوعی معرفت الهی هستند و ذکر و تسبیح خدا را می گویند؛ در برابر عظمت او، خاضع و ساجدند؛ ولی همه اینها به صورت تکوینی و اجباری است و به همین دلیل، تکاملی در آنها وجود ندارد. تنها موجودی که عرصه های قوس صعودی و نزولی اش، بی نهایت است و به طور نامحدود، قادر به پرواز به سوی قله تکامل است و تمام این کارها را با اراده و اختیار انجام می دهد، انسان است و این است امانت الهی که همه موجودات از حمل آن سرباز زدند و انسان به میدان آمد و یک تنه، آن را بر دوش کشید. بنابراین، در یک جمله، کوتاه و مختصر، باید گفت که امانت الهی، همان استعداد خلافت الهی و قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا شدن و پذیرش ولایت الهیه است. همچنین با تعبیر دیگری نیز می توان از این امانت یاد کرد و گفت: امانت الهی، همان تعهد و قبول مسئولیت است. بنابراین، آنها که امانت را صفت اختیار و آزادی انسان دانستند، به گوشه ای از این امانت بزرگ، اشاره کرده اند و آنها که آن را به عقل یا اعضای پیکر و یا فرائض و واجبات و یا تکلیف تفسیر نموده اند، هر کدام به سوی شاخه ای از این درخت بزرگ پربار، دست دراز کرده و میوه ای چیده اند. در پایان اشاره به این نکته نیز شایان توجه است که امانت الهی را می توان شامل همه نعمت ها و همه تعهدات فردی و اجتماعی دانست که به عنوان امانت الهی، در اختیار انسان می باشند و انسان وظیفه دارد به تعهدات خود عمل کند؛ اما متأسفانه بسیاری از انسان ها به دلیل حرص، طمع و حسادت، از ادای این امانت الهی، خودداری می کنند و عنوان (ظلوم و جهول)، سزاوار آنان می شود. پاسخ سؤال دوم: در رابطه با ستم گری و نادانی که در این آیه آمده، تفاسیر متعددی وجود دارد که عبارتند از: 1. (جهول) به معنای (جهل ذاتی) است؛ یعنی انسان خود به خود و بدون عنایات الهی، در جهل و بی خبری است و اگر از هر طریقی، علم و دانشی کسب کند، همه از عنایات و فیوضات ربانی و به اصطلاح، علم افاضی است؛ حتی در مورد پیامبران و امامان علیه السلام نیز چنین است و تنها خداوند است که علم مطلق است و علم او، ذاتی است و دیگر موجودات، همگی به (او) وابسته اند. 2. (جهول) به معنای (جهل نسبی) است؛ یعنی انسان هراندازه دانش بیاموزد و معرفت کسب کند، دانسته های او در برابر نادانسته هایش، آن چنان اندک است که گویی قطره ای در برابر دریاست. 3. جهل دیگری که با سیاق این آیه سازگارتر است، ناآگاهی نسبت به رسالت الهی انسان و تکلیف و لوازم آن می باشد و از همین جاست که (ظلوم) بودن نیز رخ می نماید؛ زیرا عدم توجه جدی به وظایفی که انسان در برابر خالق خویش دارد، موجب سرپیچی از فرامین وی و ستم در ابعاد و اشکال مختلف آن می شود و این، وضعیتی است که اکثر مردم جهان گرفتار آنند. بنابراین، انتساب جهول و ظلوم به انسان، به طور مطلق نیست؛ بلکه نسبی است و حتی به طور یکسان نیست؛ بلکه دارای مراتب مختلف است؛ البته این کمبود، قابل رفع است و یکی از فلسفه های بعثت انبیا، آگاهی بخشی به انسان است. نکته دیگر این است که در برابر ظلوم و جهول، نقطه مقابلی وجود دارد که عبارت است از عدل و علم؛ موجودی که می تواند (ظلوم) و (جهول) باشد، الزاماً باید بتواند (عادل) و (عالم) نیز باشد بنابراین، نه تنها این دو صفت در این آیه شریفه، مذمتی برای انسان نمی باشند، بلکه به گونه ای ظریف مدح انسان هستند. بنابراین، می توان آیه را این گونه تفسیر نمود: (ما امانت را به آسمان و زمین عرضه نمودیم؛ ولی آنها از تحمل آن سرپیچی کردند؛ اما انسان آن را پذیرفت؛ زیرا او می تواند بسیار عادل باشد و بسیار عالم باشد؛ اما بسیاری از انسان ها، این استعداد و توانمندی خود را ضایع می کنند و (ظلوم و جهول) می باشند و به همین جهت، در آیه دیگری آمده است: (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ)؛ سبأ (34)، آیه 13.. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 17/500037)
منظور از امانتی که به انسان عرضه شده چیست؟
(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً)؛ احزاب (33)، آیه 72.؛ (ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم؛ ولی آنها از حمل آن خودداری کردند و از آن هراس داشتند؛ اما انسان، این بار را بر دوش کشید. او بسیار ظالم و جاهل بود (قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خودش ستم کرد)).
در این آیه، خداوند متعال، جایگاه ویژه و ظرفیت و استعداد عظیم انسان را بیان می کند و متذکر می شود که اگر انسان موقعیت خود را دریابد و جایگاه خود را در عالم و جهان هستی چنان که هست، در یابد، به چه اوجی از کمال و عظمت، نایل می شود.
در این جا چند نکته زیر قابل توجه است:
1. مفسران درباره امانت، تفسیرهای مختلفی ذکر کرده اند که هر کدام در جای خود، صحیح و به جا می باشد.
عده ای (امانت) را به (ولایت الهی) و مزین به زینت اسما و صفات الهی شدن و به طور کلی، خداگونه گشتن، تفسیر کرده اند و عده ای آن را به (معرفت) خداوند و برخی به (تعهد و مسئولیت) و پاره ای به (تکالیف) و بعضی به (عقل) و برخی روایات به قبول ولایت علی علیه السلام و اولاد طاهرش، تفسیر کرده اند.
چیزی که مهم می باشد، این است که تنها موجودی که می تواند هم درجهت کمال و هم در جهت پستی و سقوط، تا بی نهایت پیش برود، انسان است و این خصوصیت، حتی در فرشتگان بزرگ نیز یافت نمی شود و این نیز مرهون اختیاری است که خداوند، به انسان ارزانی داشته است که بتواند از پایین ترین سطح ماده، به اوج اخلاص و آخرین قله تکامل و مقام قرب الهی برسد.
در نتیجه، می توان گفت که آن امانت، اختیار است؛ این نظر، جمع بین اقوال دیگر نیز می باشد؛ زیرا تعهد و مسئولیت، عقل و تکلیف و ولایت الهی و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، همه و همه، زیرمجموعه و از لوازم اختیار انسان می باشند و مختار بودن انسان، موجب شد که خداوند بفرماید: (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) و در غیر این صورت، اگر ملاک خلیفه خدا شدن، صرف عقل بود، اشکال ملائکه وارد می شد؛ زیرا آنها عقل محض هستند.
2. از این جا معلوم می شود که عرضه کردن امانت به آسمان ها و زمین و کوه ها و امتناع آنها از پذیرش این امانت، به این معناست که آنها به گونه ای خلق شده اند که استعداد و آمادگی لازم را برای تحمل این بار سنگین، نداشتند و امتناع آنها، امتناع استعدادی و خلقی است؛ یعنی خداوند به جز انسان، به موجودی دیگر این ظرفیت و گنجایش را نداده است و سر باز زدن کوه ها و زمین و آسمان ها، یعنی آنها به زبان حال خود، عدم استعداد و شایستگی خود را برای پذیرش این امانت بزرگ الهی، اعلام کردند.
بنا بر آن چه گفته شد، منظور از امانتی که در آیه ذکر شده، تفاسیر متعددی است که عبارتند از:
1. امانت ولایت الهیه و کمال صفت عبودیت که از طریق معرفت و عمل صالح حاصل می شود.
2. صفت اختیار و آزادی اراده.
3. عقل که ملاک تکلیف و معیار ثواب و عقاب است.
4. معرفةاللَّه.
5. ولایت اهل بیت علیهم السلام.
گفته شد با کمی دقت روشن می شود که این تفسیرهای مختلف، با هم متضاد نیستند. برای به دست آوردن پاسخ جامع، باید نظری به انسان بیفکنیم و ببینیم او چه دارد که آسمان ها و زمین ها و کوه ها، فاقد آن هستند. انسان، موجودی است با استعداد فوق العاده که می تواند با استفاده از آن، مصداق کامل خلیفةالله شود و می تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات، به اوج افتخار برسد و از فرشتگان آسمان هم بگذرد. این استعداد، همراه با آزادی اراده و اختیار است؛ یعنی این راه را که از نقطه ای شروع کرده است و به سوی بی نهایت می رود، با پای خود و با اختیار، طی می کند. آسمان و زمین و کوه ها، دارای نوعی معرفت الهی هستند و ذکر و تسبیح خدا را می گویند؛ در برابر عظمت او، خاضع و ساجدند؛ ولی همه اینها به صورت تکوینی و اجباری است و به همین دلیل، تکاملی در آنها وجود ندارد. تنها موجودی که عرصه های قوس صعودی و نزولی اش، بی نهایت است و به طور نامحدود، قادر به پرواز به سوی قله تکامل است و تمام این کارها را با اراده و اختیار انجام می دهد، انسان است و این است امانت الهی که همه موجودات از حمل آن سرباز زدند و انسان به میدان آمد و یک تنه، آن را بر دوش کشید.
بنابراین، در یک جمله، کوتاه و مختصر، باید گفت که امانت الهی، همان استعداد خلافت الهی و قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا شدن و پذیرش ولایت الهیه است.
همچنین با تعبیر دیگری نیز می توان از این امانت یاد کرد و گفت: امانت الهی، همان تعهد و قبول مسئولیت است. بنابراین، آنها که امانت را صفت اختیار و آزادی انسان دانستند، به گوشه ای از این امانت بزرگ، اشاره کرده اند و آنها که آن را به عقل یا اعضای پیکر و یا فرائض و واجبات و یا تکلیف تفسیر نموده اند، هر کدام به سوی شاخه ای از این درخت بزرگ پربار، دست دراز کرده و میوه ای چیده اند.
در پایان اشاره به این نکته نیز شایان توجه است که امانت الهی را می توان شامل همه نعمت ها و همه تعهدات فردی و اجتماعی دانست که به عنوان امانت الهی، در اختیار انسان می باشند و انسان وظیفه دارد به تعهدات خود عمل کند؛ اما متأسفانه بسیاری از انسان ها به دلیل حرص، طمع و حسادت، از ادای این امانت الهی، خودداری می کنند و عنوان (ظلوم و جهول)، سزاوار آنان می شود.
پاسخ سؤال دوم:
در رابطه با ستم گری و نادانی که در این آیه آمده، تفاسیر متعددی وجود دارد که عبارتند از:
1. (جهول) به معنای (جهل ذاتی) است؛ یعنی انسان خود به خود و بدون عنایات الهی، در جهل و بی خبری است و اگر از هر طریقی، علم و دانشی کسب کند، همه از عنایات و فیوضات ربانی و به اصطلاح، علم افاضی است؛ حتی در مورد پیامبران و امامان علیه السلام نیز چنین است و تنها خداوند است که علم مطلق است و علم او، ذاتی است و دیگر موجودات، همگی به (او) وابسته اند.
2. (جهول) به معنای (جهل نسبی) است؛ یعنی انسان هراندازه دانش بیاموزد و معرفت کسب کند، دانسته های او در برابر نادانسته هایش، آن چنان اندک است که گویی قطره ای در برابر دریاست.
3. جهل دیگری که با سیاق این آیه سازگارتر است، ناآگاهی نسبت به رسالت الهی انسان و تکلیف و لوازم آن می باشد و از همین جاست که (ظلوم) بودن نیز رخ می نماید؛ زیرا عدم توجه جدی به وظایفی که انسان در برابر خالق خویش دارد، موجب سرپیچی از فرامین وی و ستم در ابعاد و اشکال مختلف آن می شود و این، وضعیتی است که اکثر مردم جهان گرفتار آنند. بنابراین، انتساب جهول و ظلوم به انسان، به طور مطلق نیست؛ بلکه نسبی است و حتی به طور یکسان نیست؛ بلکه دارای مراتب مختلف است؛ البته این کمبود، قابل رفع است و یکی از فلسفه های بعثت انبیا، آگاهی بخشی به انسان است.
نکته دیگر این است که در برابر ظلوم و جهول، نقطه مقابلی وجود دارد که عبارت است از عدل و علم؛ موجودی که می تواند (ظلوم) و (جهول) باشد، الزاماً باید بتواند (عادل) و (عالم) نیز باشد بنابراین، نه تنها این دو صفت در این آیه شریفه، مذمتی برای انسان نمی باشند، بلکه به گونه ای ظریف مدح انسان هستند.
بنابراین، می توان آیه را این گونه تفسیر نمود: (ما امانت را به آسمان و زمین عرضه نمودیم؛ ولی آنها از تحمل آن سرپیچی کردند؛ اما انسان آن را پذیرفت؛ زیرا او می تواند بسیار عادل باشد و بسیار عالم باشد؛ اما بسیاری از انسان ها، این استعداد و توانمندی خود را ضایع می کنند و (ظلوم و جهول) می باشند و به همین جهت، در آیه دیگری آمده است: (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ)؛ سبأ (34)، آیه 13.. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 17/500037)
- [سایر] منظور از امانتی که در آیه 72 سوره احزاب بر دوش انسان گذاشته شده چیست؟
- [سایر] امانتی که خداوند به انسان داده است چیست؟
- [سایر] عرضه کردن جهنم در قیامت به کافران به چه منظور است؟
- [سایر] در سوره بقره خداوند میفرماید (سپس علم اسماء را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت)، منظور از اسماء در این آیات چیست؟
- [سایر] منظور از اسماء در آیهی «سپس علم اسماء را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت»، چیست؟
- [سایر] مراد و منظور از عرضه کافران به آتش در آیه شریفه «یوم یعرض الذین کفروا علی النّار»(1) چه می باشد؟
- [سایر] مراد و منظور از عرضه کردن آتش به دوزخیان در آیه ی «وعرضنا جهنم للکافرین عرضا»(1) چه می باشد؟
- [سایر] امانت عرضه شده بر انسان چیست ؟ ظلوم و جهول بودن انسان در انتهای آیه به چه معنا است و چطور با ابتدای آیه سازگاری دارد؟
- [آیت الله بهجت] اگر از کسی امانتی بگیریم و آن را خراب کنیم، حکم آن چیست؟
- [سایر] منظور از فطرت انسان چیست؟
- [آیت الله مظاهری] معاملات هرمی که هر روزی به شکلی عرضه میشود، حرام است و درآمدهای حاصل از آن مشروع نمیباشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که چیزی را امانت می گذارد هر وقت بخواهد می تواند آن را پس بگیرد و کسی هم که امانتی قبول کرده هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش بازگرداند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی امانتی را قبول کند اگر جای مناسبی برای حفظ آن ندارد باید تهیه نماید و طوری آن را نگهداری کند که مردم بگویند در حفظ امانت کوتاهی نکرده است در غیر این صورت اگر تلف شود ضامن است.
- [آیت الله اردبیلی] حکومت صالح میتواند محتکر را به عرضه نمودن کالای مورد احتکار و فروش آن بدون اجحاف ملزم نماید و چنانچه محتکر از عرضه نمودن کالا امتناع نماید، حکومت صالح میتواند علاوه بر تعزیر عادلانه و متناسب با محتکر، کالای احتکار شده را به فروش برساند و پول آن را به صاحب آن بپردازد.
- [آیت الله مظاهری] تزریق خون انسانی به انسان دیگر جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا کافر، مرد باشد یا زن، و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] وقتی انسان نشانههای مرگ را در خود دید، باید اگر امانتی نزد او هست به صاحبش برگرداند و اگر به مردم بدهکار است یا واجبی نظیر نماز و حجّ و خمس و زکات و مانند اینها بر ذمّه اوست باید بپردازد یا وصیّت کند، و اگر مالی نزد کسی دارد یا در جایی پنهان کرده باید اطلاع دهد و نیز در صورتی که فرزند صغیر دارد و حقّ آنان در معرض خطر است باید برای آنان قیّم معیّن نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] چند چیز است که سفر را قطع می کند و باید نماز را تمام خواند: اول رسیدن به (وطن) منظور از وطن چیست منظور از وطن محلی است که انسان آن را برای اقامت و زندگی خود انتخاب کرده، خواه در آنجا متولد شده باشد یا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را انتخاب کرده است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] تزریق خون انسانی به انسان دیگر برای درمان بیماری یا جراحی یا نجات جان او جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا کافر، مرد باشد یا زن و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که مسئولیّت انجام کار مشروعی را در سازمان یا مؤسّسهای قبول کرده است، در حقیقت امانتی را قبول نموده ولازم است مسئولیّت خود را به طور صحیح و کامل انجام دهد، در غیر این صورت علاوه بر این که گناه کرده، نسبت به حقوق و دستمزدی که دریافت نموده مدیون و ضامن میباشد.
- [آیت الله بهجت] اگر از فاسق یا کافر امانتی گرفته و او آن را مطالبه کند، واجب است آن را رد نماید، ولی بنابر اظهر واجب نیست که امانت کافر حربی را رد کند و جایز است مسلمان آن را برای خودش تملّک نماید، بلکه اگر امانت وسایل جنگی باشد، رد کردن آن در زمان جنگ جایز نیست.