بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. می گویند دشمنی غرب با جمهوری اسلامی به این دلیل است که هدف انقلاب اسلامی ایجاد تمدن اسلامی در جهان است که با تمدن غرب در تضاد است. می خواستم لطف کنید در مورد تمدن اسلامی و اهداف آن که هدف انقلاب اسلامی، گسترش این تمدن در جهان است و همچنین تمدن غرب که تمدن اسلامی مخالف آن است توضیح دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. می گویند دشمنی غرب با جمهوری اسلامی به این دلیل است که هدف انقلاب اسلامی ایجاد تمدن اسلامی در جهان است که با تمدن غرب در تضاد است. می خواستم لطف کنید در مورد تمدن اسلامی و اهداف آن که هدف انقلاب اسلامی، گسترش این تمدن در جهان است و همچنین تمدن غرب که تمدن اسلامی مخالف آن است توضیح دهید. با سلام و احترام خدمت شما فرهیخته گرامی ، ماهیت تمدن اسلامی با تمدن غربی از منظر انسان شناختی ، معرفت شناختی و جهان بینی تفاوت بنیادین دارد . تمدن غربی بر پایه اومانیسم ، سکولاریسم و لیبرالیسم استوار است که نگاه به انسان و جهان را در نگاه مادی محصور نموده و دین و اخلاق و معنویت را از متن زندگی انسان به حاشیه رانده و همین امر موجب بروز بحران های زیادی برای این تمدن شده است . گرچه به دلیل نفوذ تمدن غرب و نظام سرمایه داری و کوشش گسترده غرب برای نشان دادن برتری فرهنگ و تمدن خود با بهره گیری از تبلیغات گستره و غول های رسانه ای و تأثیرات فریبنده ظاهر تمدن غربی در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی و صنعتی آن و وادادگی برخی اندیشمندان ، تلاش شده تا تمدن غربی و حکومت سکولار به عنوان یگانه گزینه و الگوی حکومتی و اداره زندگی انسان ها معرفی شود ، اما هر گونه ارزیابی و داوری در مورد برتری این تمدن باید بر اساس ماهیت این الگوی حکومتی و بر پایه واقعیات صورت بگیرد و لایه های ظاهری و مظاهر فریبنده آن نباید ، موجب نادیده گرفتن زوایای حقیقی و ماهیت این الگو بشود . ما معتقدیم تمدن غربی به دلیل ضعف ها و بحران های مختلف معرفتی ، روحی ، اخلاقی و اجتماعی که نظام های سکولار را با چالش جدی روبرو نموده ، شایستگی لازم را برای ترسیم الگوی زندگی انسانی ندارد. دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد و در پس این پیشرفت مادی ، پس رفت در معنویت ، ارزش ها و انسانیت را به ارمغان آورده است . اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده ، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن ارزش های الهی هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی ، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن . (حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13) غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد. اگر بخواهیم نگاهی گذار به بحران های نظام سکولار داشته باشیم می توان به پنج بحران عمده اشاره نمود . 1.بحران معرفت شناختی معیار قرار گرفتن معرفت حسی و تجربی در دنیای امروز که ناشی از جهان بینی مادی و طبیعی است موجب شده تا معرفت های غیر حسی و غیر تجربی کنار گذاشته شود و معرفت در دایره حس و تجربه محدود گردد. و آنگاه که از محدوده حس و تجربه فراتر رفته , در حصار معرفت عقلی و چارچوب آن محصور گردیده است و این امر سبب شده تا انسان امروز به شناخت و معرفت صحیح وکامل دست نیابد . اصالت دادن به علم و عقل بشری و مبنا قرار دادن آن در شناخت و بی اعتنایی به معارف متافیزیکی و اخلاقی ، بحران معرفتی را برای نظام سکولار به دنبال داشت . پیامد چنین معرفت شناسی ناقصی , تفسیر نادرست از انسان و جهان هستی است و چنین شناخت محدودی , نگاه به انسان و جهان را نیز تحت تاثیر قرار داده و بر آنها سایه خواهد افکند . (گروهی که خواسته ای برخاسته از حس و وهم را خرد پنداشتند و قداست حریت را در پای پلید شهوت و غضب پایمال کردند , سیاست و حکومت را که از شریف ترین شاخه های علوم انسانی است , بر اثر نشناختن گوهر انسان , به سلطنت بر مردم معنا و تفسیر می کنند , ( خواه بر مردم میهن خود و خواه بر مردم کشور دیگر ) چنین فرقه ای , هم دچار مشکل انسان شناسی و جهان بینی اند و هم مبتلا به معضل معرفت شناسی ؛ زیرا انسان از منظر اینان , بین میلاد و مرگ خلاصه می شود و جهان هستی نیز از قلمرو ماده و طبیعت نمی گذرد و معیار اندیشه صحیح , اثبات و ابطال حس است . این عده , حس و وهم را در بخش اندیشه , و شهوت و غضب را در قسم انگیزه که عقال ترقی اند , عقل پنداشتند و علم حسی را که پشتوانه ابطال پذیری حسی دارد , معرفت صائب می انگارند ؛ غافل از آن که نه انسان را درست شناختند و نه جهان هستی را صحیح بررسی نمودند و نه به معیار اصیل معرفت , دست یازیدند.) (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشر از دین ، پیشین ، ص 142) 2. بحران انسان شناختی انسان معاصر تعریف مشخصی از هویت حقیقی انسان ارائه نکرده است و همین امرموجب شده تا هویت انسان همچنان ناشناخته باقی بماند وانسانی که هویت خویش را به درستی نشناخته است , درک صحیحی از مصالح و نیازهای خویش نداشته و بالطبع در راه برآوردن آن گام برنمی دارد و تلاشی نمی کند . از این رو ( هرچند تمدن غرب به انسان معاصر امکانات مادی گوناگونی داده است که نسل گذشته خواب آن را هم نمی توانست ببیند ولی چون در این تمدن معنای انسان مفقود و مجهول است ، از این رو امیدها و آرزوهای ژرف او نادیده و ناشناحته مانده است و همه این امکانات مادی هم مانع از آن نیست که انسان در سیه روزی و نا امیدی فرو نرود .) (دو پاسکیه ، روژه ، سرگذشت اسلام ، سرنوشت انسان ، ترجمه علی اکبر کسمایی ، تهران: فرجام ، 1374، ص 19) شناخت نادرست انسان و عطف توجه به بعد مادی انسان و غفلت و کنار گذاردن بعد روحی انسان از شاخصه های انسان شناختی دنیای معاصر است که بر پایه تفکر مادی استوار است و این امر , بحران انسان شناختی را برای آنان به همراه داشته است . در این نگاه ، انسان در محدوده حس و طبیعت محصور گردیده و تنها به این جنبه زندگی انسان توجه می شود در حالی که انسان در این بعد خلاصه نشده و نه تنها دارای ابعاد فراطبیعی بوده که این بعد , بعد حقیقی و محوری او را تشکیل داده و بدین سان انسان از سایر حیوانات جدا می گردد و اگر بعد حقیقی انسان را بعد فراطبیعی او دانستیم , شناخت حقیقت انسان به شناخت روح الهی او خواهد بود و این شناخت است که انسان پژوه را به شناخت نیازهای حقیقی انسان توجه می دهد و تنها مبدأیی که قادر است انسان را این گونه بشناسد , خالق وآفریننده اوست , چنان که تأمین نیازهای او را خالق و آفریدگارش که به حقیقت او توجه دارد , به عهده دارد و هر شناختی جز از این راه به حقیقت دست نیافته وبه سر حد کمال راه نخواهد یافت . نتیجه طبیعی شناخت نادرست انسان و توجه نکردن به تمام ابعاد وجودی او ومحصور نمودن او در حس و ماده و نیازهای مادی , شناخت متدانی از انسان و تنزل دادن او در حد یک حیوان خواهد بود . (مشکل عمده غرب را می‌توان ناشی از دیدگاه ناصواب آنان در انسان‌شناسی دانست. آن‌ها با نگرش مادی‌گرایانه برای انسان، تنها زندگی نباتی یا حیوانی در نظر می‌گیرند؛ آن‌گاه همّ و غم او را به تأمین و پرورش همین دو نوع از زندگی محدود می‌کنند. انسان از نظر آنان موجودی است که باید صبح تا شب کار کند تا کالایی به دست آورد که جسمش همانند گیاه رشد و نمو کند یا همانند حیوان از لذت‌های وهمی و خیالی بهره‌مند شود. این دید ناصحیح و نابخردانه از انسان و سیاست ‌هایی که برای اِعمال این دیدگاه در هدایت زندگی او اخذ کردند، موجب شد که بُعد انسانی در زندگی بشر دچار نقصان و اضمحلال شود و حقیقت و فطرت واقعی او صدمه ببیند؛ به گونه‌ای که آدمی، با همهٴ استعدادهای انسانی‌اش موجودی خودخواه و کاملا ً منفعت طلب شود و هیچ چیزی برای او جز خودش و منفعتش اهمیت نداشته باشد. ( اگر مبادی معرفت شناختی , در محور حس وتجربه گرفتار آید و خلاصه شود , با تنزَل اصول اخلاقی و ارزشی و با تحقیر عدالت وآزادی , در حقیقت انسان شناسی تنزَل می یابد و تحقیر می شود .) (جوادی آملی ، عبد الله ، حیات حقیقی انسان در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم , ج 15، قم: مرکز نشر اسراء ، 1382 ، ص 358) 3. بحران در قوانین بشری قوانین بشری برآمده از نگاه سکولار با دو مشکل اساسی روبرو است ؛ از یک سو با نقص روبرواست ، زیرا تنها برای انسانی که مدنی بالطبع تلقی می شود ,تنظیم یافته است و تنها حوزه اجتماعی انسان را در نظر گرفته است و حوزه شخصی و خانوادگی افراد را پوشش نمی دهد . در نتیجه بشر باید در محیط جامعه قانون را رعایت کند. اما در بحث اخلاق یا محیط خانواده آزاد است. این سخن بدین معناست که بین اخلاق و قانون هیچ پیوندی نیست در حالی که اخلاق ضامن و مکمل اجرای قانون است . (آنچه متأسفانه در جهان معاصر رایج است , قانون و حکومتی است بر اساس رعایت اعمال مردم و نه اخلاق و عقاید آنان . از آنجا که اخلاق و عقاید, تعدیل کننده طبیعت و غریزه تجاوزگر انسان می باشند, قهراً شیرازه نظم اعمال , گسیخته می گردد و حیات جامعه که به دام طبیعت سرکش افتاده است , حیاتی حیوانی خواهد بود نه انسانی و این نقص و نارسایی قانون, مشکل جهان معاصر است که آن را به بن بستی بزرگ منتهی ساخته است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1385، ص 52-53) از سوی دیگر بشر امروز با ورود در عرصه قانون گذاری نه تنها خود را از قانون الهی بی بهره ساخته که به دلیل غلبه خواهش های نفسانی بر او , ارزش های اخلاقی و انسانی را نادیده گرفته و یا زیر پا گذارده است وآنچه بشر امروز با آن مواجه است , ناشی از این انحراف و از پیامدهای آن است . (محرومیت جوامع از قانون الهی و ورورد در حریم قانون گذاری ، رمز انحطاط اخلاق و انسانیت در درون آن‌هاست؛ جوامعی که به سبب نبود هرگونه محدودیتی، حتّی نسبت به فطری‌ترین مسایل بشریت بی‌اعتنایی کرده و قوانینی پست را مانند جواز ازدواج با همجنس و محارم، ممنوعیت نیایش در مدارس، رواج فساد و ظلم به تهیدستان و سخت‌گیری بر متدینان و...، از تصویب گذرانده‌اند. پیامدهای چنین رفتارها و موضعگیری‌ها، به گونه‌ای است که در سطوح بالاتر، حتّی جهان را در مخاطره قرار می‌دهد؛ زیرا شیوهٴ بی‌قیدی، شیوه‌ای نیست که بخواهد به موارد خاصی محدود شود و تنها به درون کشورها منحصر شود، بلکه سیره‌ای را ترسیم می‌کند که براساس آن، غارت اموال و منافع دیگر کشورها امری موجه، حتّی ضروری قلمداد می‌شود؛ چون دولت‌مردانی که هیچ محدودیتی را برای امور داخلی کشورشان نمی‌پذیرند، هیچ‌گاه نمی‌توانند در برخورد با کشورهای ضعیف و ناتوان پذیرای محدودیّت باشند.) (جوادی آملی ، عبد الله ، نسبت دین و دنیا ، بررسی و نقد نظریه سکولاریسم ، پیشین ، ص 214) 4. بحران معنویت واخلاق یکی دیگراز بحران هایی که بشر امروز با آن دست به گریبان است , بحران معنویت و اخلاق است . بشر امروز در ازای رسیدن به پیشرفت مادی , معنویت و اخلاق را به کنار گذارد و خلأ معنوی و اخلاقی را برای جامعه بشری به ارمغان آورد . ( نظام هوشمندی که بمب هسته ای را ساخته است ، در ساختن مقوله های اخلاقی که بتواند چنین دانشی را متمدن کرده و در خدمت انسان قرار دهد ، شکست خورده است .) (اسکات ، پیتر ، فرهنگ و جامعه ، 1983، ص 284) ( تمدن کنونی غرب بر اساس پاسداشت انسان به‌وجود آمد؛ بر اساس اومانیسم و اصالةالانسانیه این تمدن بنا شده است؛ معنای آن این است که (انسانیت)، عنصر اصلی و هدف اصلی و قبله‌ اساسی برای این تمدن خواهد بود؛ امروز در نظام تمدنی غرب، انسانیت پامال‌شده است و حقاً و انصافاً دچار شکست شده‌اند. تا اندکی قبل از این، در لباس علمی و در ادبیات دانشگاهی این مسائل را جلوه می دادند و ضعفها را می پوشاندند، لکن بتدریج این ضعفها آشکار شده و باطن این تمدن مادی - که ضد انسان است، ضد فطرت الهی است - دارد خودش را نشان می دهد. یک نمونه‌اش قتل و غارت و خشونت است که خب این خشونتها و قتل‌وغارت‌ها این‌قدر متراکم شده که امروز بر کسی پوشیده نیست... قتل و غارت و خشونت و شهوت‌رانی‌های مسخ‌کننده‌ انسان ، ازدواج با هم‌جنس ، این غیر از همجنس‌بازی است، بمراتب بالاتر است؛ یعنی علناً منکرِ ضد فطرت را در زندگی خودشان راه بدهند ، امروز علناً و صریحاً به این اعتراف می کنند، و دو همجنس با یکدیگر ازدواج می کنند، و کلیساها این را ثبت می کنند، یعنی از پرده برون افتاده آن فساد باطنی و درونی در این زمینه‌های شهوت‌رانی و مانند اینها.) (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 15/12/1392) و براستی ( توحش جنگجویان و غارتگران اتمی را نمی توان تمدن نامید , زیرا نتیجه پیشرفت و ثمره ارتقای اجتماعی , ایجاد آرامش و امنیت و کاهش اضطراب و ناامنی است , در حالی که امروز کشورهای غربی ایجاد اضطراب فکری و اعتقادی و ناهنجاری های اخلاقی را پیشرفت جوامع بشری می نامند .آنچه غرب بدان دست یافته است , چون تهی از معنویت و اخلاق است , نوعی توحش به شمار می آید نه تمدن .) (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، ج17، قم: مرکز نشر اسراء ، 1387، ص 456) 5. بحران سیاسی اجتماعی با نگاهی به اوضاع امروز جهان درمی‌یابیم متأسفانه، افراد بشر، بیش از آن‌که به فکر فطرت الهی و انسانی خود باشند، با پیروی از امیال خود و دنبال کردن جهل علمی و جهالت عملی خویش، اکثر جلوه های فطرت الهی خویش را به ویژه در بعد اجتماعی به فراموشی سپرده اند . و صدمات جبران ناپذیری را به خود، جامعه و در سطح بین المللی وارد می‌کنند و این مسأله در عصر حاضر، بیش از گذشته نمایان است. رنه گنون، منتقد مشهور فرانسوی، در کتاب بحران دنیای متجدّد به برخی از این پیامدها و بن بست‌های تمدن جدید اشاره کرده ، می‌نویسد:کسانی که تنعّم و رفاه را آرمان خود ساخته بودند و از بهبودهایی که بر اثر پیشرفت و ترقّی حاصل گشته، برخوردارند، آیا خوشبخت تر از ابنای بشر در روزگاران پیشین هستند؟ امروزه وسایل ارتباطی سریع تر و امکانات بیشتری وجود دارند، ولی عدم تعادل و نابسامانی و احساس نیاز بیشتر، او را در معرض خطر فقدان قرار داده و امنیت او هر چه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا هدف تمدن جدید، چیزی جز افزایش نیازمندی‌های تصنّعی، بهره گیری جنون آمیز از امکانات، مواهب طبیعی و لذت طلبی و ارضای هر چه بیشتر و غوطه ور ساختن انسان در زندگی ماشینی چیز دیگری نیست. (گنون، رنه ، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری ، تهران : امیر کبیر، 1372، ص 144) بشریت با اینکه از قدرت مادی و علمی و اقتصادی و فناوری فوق العاده بهره‌مند است، ولی با رویکرد مادی گرایانه و دین گریزانه، به ورطه‌ سقوط و انحطاط افتاده و به غفلت از خویش مبتلا شده است. علم و پیشرفت و امکانات مادی دنیای جدید هرگز نتوانسته‌اند جایگزین دین شوند، و بشریت را به سرمنزل خوشبختی و سعادت برسانند، و وجود این همه بحران در جوامع پیشرفته، نشان دهنده‌ این واقعیت است که علم و پیشرفت، نمی‌تواند انسان را از دین بی‌نیاز سازد. در دنیای کنونی ارزش‌ها بیش‌تر در رفاه و سود بیش‌تر، آن‌هم به گونه‌ای مطلقاً فردی، خلاصه می‌شود و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نادیده انگاشته می شود . اصل تفاهم و همکاری با دیگر انسان‌ها, به قدری رنگ باخته که امروز، ایجاد کوچک‌ترین نهاد اجتماعی (خانواده) با مشکل‌های فراوانی روبه‌روست؛ به طوری که انسان‌ها قادر نیستند به مقتضای فطرت خویش که حتی از سوی امیال فرد نیز حمایت می‌شود با فردی دیگر زیر یک سقف، زندگی مشترکی داشته باشند. بحران در نهاد خانواده که پایه‌های مدنیّت جامعه را تشکیل می‌دهد آن‌قدر عمیق و ریشه‌دار است که جامعه‌شناسان و حقوق‌دانان جهان، نسبت به رفع آن ناتوان مانده‌اند. آنان، نه تنها توان حل بحران را ندارند، بلکه از توقف چنین روندی نیز ناتوانند , به گونه‌ای که هرقدر از عمر پیشرفت صنعت و ترقّی علمی جهان می‌گذرد , اهمیت نهاد خانواده، بیش‌تر رنگ می‌بازد و بر آمار طلاق، بی‌بند و باری، بچه‌های بی‌سرپرست و در نتیجه، بر میزان تعدّی، تجاوز و خشونت افزوده می‌شود. از سوی دیگر، اگر بخواهیم پیامدهای آلودگی فطرت را در حوزه‌ای وسیع‌تر و در سطح بین‌الملل بررسی کنیم، با اوضاعی به مراتب خطرناک‌تر رو به رو خواهیم شد؛ به گونه‌ای که روز به روز، شدّت ظلم و جور کشورهای قوی‌تر بر کشورهای دیگر بیش‌تر می‌شود و کشورهای ضعیف، گرچه همانند گذشته، اسم (مستعمره) بر روی آن‌ها نیست، امّا به مراتب، بیش‌تر از گذشته از استعمار و استثمارکشورهای قوی رنج می برند. (جامعه های به ظاهر مدنی دنیا که بشر امروزی به دام آن ها گرفتار آمده اند یک اصل و هدف را مبنای زندگی اجتماعی قرار داده و آن را برای خود منشأ سعادت به شمار می آورد و آن بهره برداری از منافع و مزایای دنیوی و بهره کشی از طبقه ضعیف برای سود بیشتر است و آن عامل مهمی که مایه هم آوایی مشئوم و یکپاچگی آنان شده است ، همین امر است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، پیشین ، ص 189) مایک دنیس برداین ، استاد تاریخ دانشگاه ایزونای آمریکا می گوید: ( به عقیده من مدنیت و تمدن غرب به زودی به بن بست خواهد رسید و به جایش مدنیت و تمدن اسلامی خواهد نشست ... آمریکا و همه دنیا امروز به چنان بحرانی دچار شده اند که مانند آن در تاریخ سابقه نداشته است . اگر بتوان دوره ای را با دوره جاهلیت پیش از ظهور پیامبر صلی الله علیه وآله مقایسه کرد همین دوره و عصر ما است ... با این حال جهان و به خصوص آمریکا می توانند با پذیرش اسلام در خود انقلاب درونی ایجاد کنند ، تنها این دین است که می تواند کشور من و جهان را از قیدها برهاند و از نادرستی ها آزاد کند .) (روزنامه کیهان ، 24/7/80) مجموعه این بحران ها و مشکلات موجب شده که بشر امروز با نوعی تحیّر وسردرگمی در حوزه های مختلف زندگی روبرو باشد و با وجود پیشرفت های علمی و مادی در عرصه های مختلف , شاهد پس رفت بشر امروز در ابعاد گوناگون زندگی هستیم و این شایستگی حکومت سکولار برای ترسیم الگویی قابل قبول برای اداره زندگی انسان ها با چالش و تردید جدی مواجه ساخته است . در مقابل ما معتقدیم الگوی سیاست و حکومت دینی که انقلاب اسلامی بر اساس ان شکل گرفته است به دلیل نگاه جامع به هستی و انسان و توجه به همه نیازهای مادی ، روحی و معنوی او ، از مشکلات ، عیب ها و کاستیهای الگوی سکولار به دور بوده و شایستگی قرار گرفتن به عنوان الگوی فرا روی بشریت را داراست زیرا در این الگوی حکومتی ، بر خلاف الگوی سکولار که قوانین در آن در ظاهر بر پایه خواست و اراده مردم تنظیم شده و در واقع از یک سو حاکمیت جهل و هوا پرستی بشری است و از سوی دیگر حاکمیت صاحبان قدرت و ثروت است ، از ناحیه کسی تنظیم شده که آگاهی کامل از همه نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و تحت تأثیر خواهشهای نفسانی قرار ندارد . در این الگو با توجه به ضرورت وجود قانون و نیازهای جسمی و روحی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه‌های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه‌ریزی صحیحی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه‌های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نبوده و نمی‌تواند انسان‌ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می‌رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. از این رو قانونگذار، تنها آن کسی می‌تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و در عرصه اجرای قوانین نیز , نیاز به کسی است که شناخت کامل از این قوانین داشته باشد و بواسطه برخورداری از ویژگی عصمت از هر گونه خطا و لغزش و انحرافی به دور باشد . بدین ترتیب هم در مرحله قانوگذاری و هم در مرحله اجرای قوانین , مصونیت از خطا و اشتباه و لغزش های احتمالی در نظر گرفته شده است و در صورت دسترسی نداشتن به انسان معصوم ، نزدیک ترین گزینه به ایشان در شناخت مبانی دینی و قوانین الهی و برخوردار از ویژگیهای برجسته ای همچون عدالت و تقوا و مدیریت , اداره جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد و البته چنین حکومتی تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر خواهد بود. در این الگوی حکومتی بر خلاف الگوی سکولار ، هدف گذاری حکومت به تأمین نیازهای مادی انسان محصور نبوده ، بلکه در کنار آن به نیازهای روحی و معنوی که حقیقت و ماهیت اساسی انسان ها را شکل می دهد ، نیز توجه شده و اخلاق و معنویت و ارزش های انسانی و اسلامی از محوریت برخوردار است . در چنین الگویی حکومت وظیفه هدایت انسانها به سعادت مادی و معنوی را بر عهده دارد و ماهیت آن حاکمیت ارزش های انسانی و اسلامی است و بر اساس آن به تعریف مفاهیمی چون عدالت ، آزادی ، توسعه و پیشرفت و... می پردازد و نگاه متفاوتی از نگاه مادی و سود جویانه سکولار دارد. گرچه متأسفانه به دلایل مختلف ، زمینه و شرایط برای بر پایی و گسترش چنین الگویی فراهم نشده و در سایه هیاهو و یکّه تازی الگوی سکولار و تلاش آن برای مقابله با دین ، تا دیر زمانی مجالی برای طرح این الگوی حکومتی وجود نداشت ، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حکومت دینی ، الگوی حکومت دینی به عنوان جایگزین الگوهای سکولار مطرح گردید که البته تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . اما نظام جمهوری اسلامی مصمم به پیمودن این مسیر نورانی است از این رو مقام معظم رهبری فرمودند: ( ما پیشرفت را به شکلی که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی خواهیم؛ پیشرفت غربی هیچ جاذبه‌ای برای انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت کشورهای پیشرفته‌ غربی نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر کند، نتوانست اخلاق انسانی را مستقر کند. اولاً آن پیشرفت بر پایه‌ ظلم و استعمار و غارت کشورهای دیگر بنا شد... اینها پایه‌ تمدن خودشان را با مکیدن خون ملتها شروع کردند؛ بعد هم با پیشرفتهای گوناگون، نه ظلم را در کشورهای خودشان برطرف کردند، نه تبعیض را برطرف کردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بی‌نیازی برسانند؛ می‌بینید امروز هم وضع اقتصاد در این کشورها چه جوری است، وضع اجتماعی چه جوری است، وضع اخلاقی چه جوری است؛ این انحطاط اخلاقی، این لجنزار اخلاق جنسی در غرب. پیشرفت تمدن غربی، یک چنین پیشرفتی است با این خصوصیات؛ این را ما به‌هیچ‌وجه نمی‌پسندیم. ما دنبال الگوی مطلوب و آرمانیِ خودمان هستیم، که یک الگوی اسلامی و ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره می برد؛ یک الگوی مستقل.) (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها , 15/5/92) (این طلسم که کسی تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهای غربی انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکی برای کشور است. الگوهای غربی با شرائط خودشان، با مبانی ذهنی خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوی پیشرفت غربی، یک الگوی ناموفق است. درست است که به قدرت رسیده‌اند، به ثروت رسیده‌اند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کرده‌اند. پیشرفتهای غربی، پیشرفتهایی است که امروز همه‌ی دنیا و همه‌ی بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهای عقب‌مانده یک‌جور، کشورهای پیشرفته یک‌جور. این همان پیشرفت و توسعه‌ای است که توانسته است گروه‌های معدود و انگشت‌شماری از خانواده‌های ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهای دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دوری از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانی خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبی کشورهای غربی - مثلاً فرانسه - را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقی بمیزان بسیار زیادی عقب رفته‌اند. این وضعیتی که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربی در طول قرنهای متمادی، این کشورها را از لحاظ اخلاقی دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقی به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگی هم به آنها خدمتی نکرده؛ یعنی فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول برای فرد و برای خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربی، پیشرفت ناموفقی است.ما باید پیشرفت را با الگوی اسلامی - ایرانی پیدا کنیم.)(بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد ، 25/2/86 ) ( تمدن اسلامی در یک نگاه) تمدن اسلامی به لحاظ پیشینه با 14 قرن حیات از ریشه دارترین تمدنهای انسانی به شمار می‌آید، و از جهت دامنه گسترش آن، باید این تمدن را از گسترده‌ترین تمدنها به حساب آورد. آنچه امروزه به عنوان تمدن اسلامی می‌شناسیم در واقع فرآیند و محصول چهارده قرن حضور مستمر و فعال (اسلام‌) در عرصه زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان می‌باشد. چهارده قرن است که مسلمانان با اسلام زندگی می‌کنند یعنی سعی نموده‌اند تا دیدگاهشان، راجع به جهان هستی و خالق جهان، نیایش هایشان آداب معاشرت و معاملاتشان، ازدواج و زاد و ولدشان، جشنها و ماتم هایشان و... بر پایه‌هایی از اعتقادات و دستورات اسلامی تنظیم نمایند. (تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی برتری سطح زندگی، سعه صدر و اجتناب نسبی از تعصب، و توسعه و ترقی علم و ادب طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد. بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانی است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیونست اگر از دینی که به یونان دارد بیشتر نباشد کمتر نیست با این تفاوت که فرهنگ اسلامی هنوز در دنیای حاضر تاثیر معنوی دارد و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد.) سرگذشت پیدایش این تمدن و فرهنگ، سرعت پیشرفت و توسعه، عظمت و کمال، گستردگی دامنه و شرکت طبقات مختلف اجتماع و ملل گوناگون اموری هستند که اعجابها را در مورد تمدن اسلامی سخت برانگیخته است. به عنوان نمونه جرجی زیدان مسیحی می گوید: (عربها (مسلمانان) در مدت یک قرن و اندی مطالب و علومی به زبان خود(عربی) ترجمه کردند که رومیان در مدت چندین قرن از انجام آن عاجز بودند، آری مسلمانان در ایجاد تمدن شگفت آور خود در غالب موارد به همین سرعت پیش رفته‌اند.) و هم او می‌گوید : (مسلمانان قسمت عمده علوم فلسفی و ریاضی و هیئت و طب و ادبیات ملل متمدن را به زبان عربی ترجمه و نقل کردند و از تمام زبانهای مشهور آن روز بیشتر از یونانی و هندی و فارسی کتابهایی ترجمه کردند و در واقع بهترین معلومات هر ملتی را از آن ملت گرفتند مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و منطق و هیئت از یونان استفاده نمودند. و از ایرانیان تاریخ و موسیقی و ستاره‌شناسی و ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس می‌کردند، و از هندیان طب (هندی) حساب و نجوم و موسیقی و داستان و گیاه‌شناسی آموختند، از کلدانیان و نبطیها کشاورزی و باغبانی و سحر و ستاره‌شناسی و طلسم فرا گرفتند و شیمی و تشریح از مصریان به آنان رسید، و در واقع عربها (مسلمین) علوم آشوریان و بابلیان و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفته و از خود چیزهایی بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنایع و آداب، تمدن اسلامی را پدید آوردند.) ویل دورانت نیز چنین می گوید : (پزشکان مسلمان، پانصد سال تمام پرچمدار طب جهان بودند. معماری اروپایی، تجدید رونق سفالکاری هنری در ایتالیا و فرانسه، آهنگری و شیشه‌‌گری و نیز طلاسازی ایتالیا و زره‌بافی و اسلحه سازی اسپانیا، همه از صنعتگران مسلمان الهام گرفتند.)(تاریخ تمدن، جلد 4 ص 322 ) همو می‌گوید: ( اگر ابن هیثم نبود راجر بیکن به وجود نمی‌آمد . ) (تاریخ تمدن، ج 4 (عصر ایمان)، بخش اول، ص368. ) گوستاولوبن فرانسوی درباره تحولات گسترده‌ای که دین اسلام در جامعه بشری پدید آورد، می‌نویسد: (اثر تمدنی و سیاسی اسلام واقعاً شگفت آور است... در جریان یک قرن از ظهور پیغمبر اسلام، دامنه این دیانت از دریای سند تا اندلس وسعت پیدا نمود و در تمام این ممالک که بیرق اسلام در اهتزاز بود، ترقیاتی که از هر حیث پیدا شد، در حقیقت حیرت انگیز بوده است و علت عمده آن این است که عقاید اسلام کاملا با قواعد و اصول طبیعی موافق است و از خواص این عقاید آن است که اخلاق عمومی را تصفیه کرده، عدل و احسان و تساهل مذهبی در آنها ایجاد می‌کند.)(گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب ) مونتگمری وات اسلام‌شناس برجسته‌ی بریتانیایی نیز معتقد است: (هنگامی که انسان از تجربه‌های فراوان مسلمانان، افکار و تعلیمات و نویسنده‌های آنها آگاه باشد، می‌یابد که علم و فلسفه اروپا بدون کمک گرفتن از فرهنگ اسلام، توسعه نمی‌یافت.) (مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص81. ) همو می نویسد: ( هنگامی که انسان تمام جنبه‌های درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطا را در نظر بگیرد، این روشن خواهد بود که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت بیش از آن است که معمولا شناسایی می‌شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است، و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه‌های علم و فلسفه برانگیخت، بلکه اروپا را وا داشت تا تصویر جدیدی از خود به وجود آورد. از آنجا که اروپا علیه اسلام عکس‌العمل نشان می‌داد، تأثیر مسلمانان را بی‌اهمیت جلوه می‌داد و در وابستگی‌اش به میراث یونان و روم مبالغه می‌کرد. وظیفه مهم ما اروپاییان غربی، چنان‌که رو به دنیای واحد حرکت می‌کنیم، این است که این اشتباهات را اصلاح کنیم و به مدیون بودن عمیق خودمان به عرب و جهان اسلام اعتراف نماییم .)(مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپان قرون وسطی، ص 143. ) ویژگی‌های و شاخصه های تمدن اسلامی تمدن اسلامی در کنار سایر تمدنها ، تمدن انسانی را پدید آورده‌ اند ; این تمدن از ویژگیها و شاخصه‌هایی برخوردار است که آن را از تمدنهای دیگر متمایز می‌کنند; هر گونه رهیافتی به تمدن اسلامی در گرو توجه به این ویژگیها است. 1 - تمدن اسلامی وقتی که پا به عرصه وجود گذاشت، نسبت به تمدنهای پیشین موضع ویژه‌ای را اتخاذ نمود; بدین صورت که نه در مقابل آنها صف آرایی نمود و نه در برابر آن تمدنها منفعل شد بلکه دست آوردهای مثبت آنها را گرفت و در خود هضم نمود و جهات منفی را هم نپذیرفت. دکتر زرین کوب در این باره می‌گوید: (تمدن اسلامی، نه تقلید کننده صرف از فرهنگهای سابق بود، نه ادامه دهنده محض:ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده‌). 2 - تمدن اسلامی با محوریت قرآن از آغاز دیدگاهی جهانی و فرا ملیتی داشت و هیچگاه خود را منحصر در یک قوم و نژاد ننمود، لذا در حوزه وسیع دنیای اسلام اقوام مختلف عرب ایرانی، ترک، هندی، چینی، مغولی، آفریقایی و حتی اقوام ذمی بهم آمیختند. و همین نکته سبب شد که مسلمانان از هر قوم و ملتی که بوده‌اند خود را منادی اسلام بدانند. یعنی مایه اصلی این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده می‌شود در واقع اسلام بود، نه شرقی و نه غربی. عوامل اساسی رشد و توسعه تمدن اسلامی: تمدن و فرهنگ اسلامی در طول حیات خود فراز و نشیبهایی داشته است; در یک دوره تاریخی - از آغاز و لااقل از پایان فتوح تا ظهور مغول - تمدن اسلامی را بالنده و با شکوه و در اوج می‌بینیم که این دوره را به حق دوره درخشان تمدن اسلامی می‌نامند، اما پس از آن تمدن اسلامی دچار افول می‌شویم و کم کم به حاشیه صحنه اجتماع می‌رود و چند دهه‌ای است که دوباره خیزش اسلامی، امیدبخش رجعت به آن عظمت و سرافرازی پیشین گشته است. کشف راز و رمز این تحولات در بررسی دقیق و عالمانه و ریشه‌یابی آنهاست. 1) تشویق اسلام به علم : توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده آشنایی مسلیمن با فرهنگ و دانش انسانی و در نتیجه رشد و توسعه تمدن اسلامی گردید. جرجی زیدان با اینکه تعصب مسیحی دارد و در بعضی مسائل این تعصب کاملا نمودار است و گاهی می‌خواهد اصرار بورزد که مسلمین اولیه با هر کتابی جز قرآن مخالف بودند مع ذلک اعتراف می‌کند که تشویق اسلام به علم، عامل موثری در سرعت پیشرفت مسلمین بوده است. می‌گوید: (همین که مملکت اسلام توسعه یافت و مسلمانان از انشای علوم اسلامی فارغ شدند، کم کم فکر علوم و صنایع افتادند و برای خود همه نوع وسایل تمدن فراهم ساختند و طبعا در صدد تحصیل علم و صنعت برآمدند.و چون از کشیشان مسیحی مطالبی از فلسفه شنیده بودند، بیش از سایر علوم به فلسفه علاقه‌مند گشتند، بخصوص که احادیث وارده از (حضرت) رسول اکرم (ص) آنان را به تحصیل علم و بخصوص فلسفه تشویق می‌نمود که از آن جمله فرموده است، علم بیاموزید اگر چه در چین باشد حکمت گمشده مؤمن است از هر که بشنود فرا می‌گیرد و اهمیت نمی‌دهد که کی آن را گفته است. آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.از گهواره تا گور، دانش بیاموزید.) آقای دکتر زرین کوب در این رابطه می‌نویسد: (توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده بود در آشنایی مسلمین با فرهنگ و دانش انسانی، قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و یکجا شهادت (صاحبان علم‌) را تالی شهادت خدا و ملائکه خوانده بود که این خود به قول امام غزالی در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت. بعلاوه بعضی احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل می‌شد، حاکی از بزرگداشت علم و علماء بود. و این همه با وجود بحث و اختلاف که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان می‌آمد از اموری بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ می‌شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال و تفحص و تفکر در اسرار کائنات بر می‌انگیخت. از اینها گذشته پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می‌کرد چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی‌توانست بپردازد در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می‌آموخت آزادی می‌یافت. همچنین به تشویق وی بود که زید بن ثابت زبان عبری یا سریانی یا هر دو زبان را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب سبب می‌شد که صحابه به جستجوی علم رو آورند، چنانکه عبدالله بن عباس بنابر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنایی پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات و به قولی نیز به زبان سریانی وقوف پیدا کرده بود. این تاکید و تشویق پیغمبر هم علاقه مسلیمن را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد.) و این بود که مسلمین از همان آغاز تمام همت و سعیشان را بر این گذاشتند که بر علوم و معارف جهان دست‌یابند. 2) تساهل و تسامح فکری: یکی از علل سرعت پیشرفت مسلیمن در علوم این بوده است که در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمی‌ورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر کس می‌یافتند از آن بهره‌گیری می‌کردند و به اصطلاح امروز (روح تساهل‌) بر آنها حکمفرما بوده است. چنانکه می ‌دانیم در احادیث نبوی به این نکته توجه داده شده است که علم و حکمت را در هر کجا و در دست هرکس پیدا کردید آن را فرا گیرید. رسول اکرم(ص) فرمود: همانا دانش راستین،گمشده مؤمن است هر جا آن را بیابد خودش به آن سزاوارتر است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه فرموده است: دانش راستین گمشده مؤمن است پس آن را فراگیر و بیاموز و لو از مردم منافق. و هم از کلمات آن حضرت است: حکمت را بیاموزید و لو از مشرکان. در روایات اسلامی، ائمه اطهار(ع) از حضرت مسیح(ع) نقل کرده‌اند که: حق را (هر چند) از اهل باطل فرا گیرید و اما باطل را (هر چند) از اهل حق فرا نگیرید، سخن سنج و حقیقت‌شناس باشید. این روایتها زمینه وسعت دید و بلند نظری و تعصب نداشتن مسلمین را در فراگرفتن علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرد و به اصطلاح در مسلمین روح روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام در مقام فراگیری و علم آموزی به وجود آورد. و از این رو مسلمین اهمیت نمی‌دادند که علوم را از دست چه کسی می‌گیرند و به وسیله چه اشخاصی ترجمه و نقل می‌شود و به دست آنها می‌رسد. بلکه بر اساس آنچه از پیشوای عظیم الشان خود آموخته بودند، خود را به دلیل اینکه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلی حکمتهای جهان می‌دانستند... معتقد شده بودند که علم و ایمان نباید از یکدیگر جدا، زیست کنند. دکتر زرین کوب در توضیح این عامل می ‌نویسد: (...بدینگونه، اسلام که یک امپراطور عظیم جهانی بود با سماحت و تساهلی که از مختصات اساسی آن بشمار می‌آمد مواریث و آداب بی‌زیان اقوام مختلف را تحمل کرد، همه را بهم درآمیخت و از آن چیز تازه‌ای ساخت فرهنگ تازه‌ای که حدود و ثغور نمی‌شناخت و تنگ نظریهایی که دنیای بورژوازی و سرمایه‌داری را تقسیم به ملتها، به مرزها و نژادها کرد در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد که بود عرب یا ترک، سندی یا آفریقائی در هر جایی از قلمرو اسلام قدم می‌نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش می‌یافت... همه جا یک دین بود و یک فرهنگ. و در جای دیگر، می‌نویسد: ...آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای عادی را برای مسلمین میسر ساخت در حقیقت همان اسلام که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد. و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه می‌کرد با توصیه مسلمین به راه و بسط توسعه و تکامل صنعت و علم انسانی را تسهیل کرد. در دنیایی که اسلام به آن وارد شد. این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روز بروز در آن بیشتر غرق می‌شد هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می‌کرد تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستی‌نیان اعلام قطع قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر، یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود اسلام نفخه تازه‌ای دمید.چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود نه شام و نه عراق تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد، در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس،تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را و ثمره این درخت‌شگرف که نه شرقی بود نه غربی. بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد.) پرفسور ارنست کونل آلمانی، استاد هنر اسلامی در دانشگاه برلین در سالهای 1964 - 1935 در مقدمه کتاب هنر اسلامی می‌گوید: اشتراک در معتقدات دینی در اینجا تاثیر قویتر از آنچه در دنیای مسیحیت وجود دارد بر فعالیتهای فرهنگی ملل مختلف داشته است. اشتراک در مذهب باعث‌شده تا بر روی اختلافات نژادی و سنن باستانی ملتها (پل‌) بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوی بلکه حتی آداب و رسوم کشورهای گوناگون را به طرز حیرت انگیزی در جهت روشن و مشخصی هدایت نماید، چیزی که بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگی قاطعیت داشت قرآن بود...) شهید مرتضی مطهری در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، بعد از نقل این فراز از نوشته پرفسور ارنست کونل، آن را تحسین می‌کند و می‌گوید: (...نکته جالب در بیان این دانشمند اینست که می‌گوید مسلمانان از نژادهای مختلف بر روی اختلافات نژادی خود پل بسته بودند. یعنی اسلام برای اولین بار توانست کلیتی و وحدتی سیاسی و اجتماعی بر اساس عقیده و مرام و مسلک به وجود آورد، و همین جهت تسهیلات زیادی از لحاظ ایجاد تمدنی عظیم و وسیع به وجود آورد.) نقطه آغازین تمدن اسلامی: اگر کسی برآید تا نقطه آغازین تمدن اسلامی را بنمایاند. نقطه‌ای که تاریخ تمدن اسلامی در واقع از آنجا پرتو افکنی آغاز نموده است; و جلوه‌های گوناگون تمدن اسلامی ازآن منشا گرفته است بدون تردید به مدینه می‌رسد. پس از هجرت حضرت رسول(ص) و جمعی از یارانش به مدینه، حضرت این امکان را پیدا نمود تا پایه گزار اولین جامعه متشکل اسلامی و اولین حکومت اسلامی باشد; جوشش و جونبش علمی مسلمین با محوریت قرآن و احادیث نبوی از مدینه آغاز شد، و در آنجا بود که اولین حوزه علمی تاسیس شد، برای اولین بار عرب حجاز در مدینه با مسئله استادی و شاگردی و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد می‌شنود آشنا شد. مسلمین با حرص و ولع فراوانی آیات قرآن را که تدریجا نازل می‌گشت فرا می‌گرفتند و به حافظه می‌سپردند و آنچه را که نمی‌دانستند از افرادی که رسول خدا(ص) آنها را مامور کتابت آیات قرآن کرده بود و به کتاب وحی معروف بودند می‌پرسیدند. بعلاوه بنا به توصیه‌های مکرر رسول خدا(ص) سخنان آن حضرت را که به سنت رسول معروف بود از یکدیگر فرا می‌گرفتند، در مسجد پیغمبر رسما حلقه‌های درس تشکیل می‌شد و در آن حلقه به بحث و گفتگو درباره مسائل اسلامی و تعلیم و تربیت پرداخته می‌شد. روزی رسول خدا وارد مسجد شد و دید دو حلقه در مسجد تشکیل شده است، در یکی از آنها افراد به ذکر و عبادت مشغولند و در یکی دیگر به تعلیم و تعلم. پس از آنکه هر دو را از نظر گذراند فرمود: کلاهما علی خیر و لکن بالتعلیم ارسلت. یعنی هر دو جمعیت کار نیک می‌کنند اما من برای تعلیم فرستاده شده‌ام، رسول خدا آنگاه رفت و در حلقه‌ای که آنجا تعلیم و تعلم بود نشست. بعد از مدینه، عراق محیط جنب و جوش علمی گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند. اما پس از بنای بغداد، آن شهر مرکز علمی شد و در آن شهر بود که علوم ملتهای دیگر به جهان اسلام منتقل گشت، بعدها ری خراسان و ماوراء النهر و مصر و شام و اندلس و غیره هر کدام به صورت یک مهد علمی در آمدند. جرجی زیدان پس از آنکه همت و تشویق امرا و حکام مسلمان را به عنوان یک عامل بسیار مؤثر یاد می‌کند، می‌گوید: (دانش پروری و علم دوستی بزرگان اسلام سبب شد که روز به روز م
عنوان سوال:

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. می گویند دشمنی غرب با جمهوری اسلامی به این دلیل است که هدف انقلاب اسلامی ایجاد تمدن اسلامی در جهان است که با تمدن غرب در تضاد است. می خواستم لطف کنید در مورد تمدن اسلامی و اهداف آن که هدف انقلاب اسلامی، گسترش این تمدن در جهان است و همچنین تمدن غرب که تمدن اسلامی مخالف آن است توضیح دهید.


پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. می گویند دشمنی غرب با جمهوری اسلامی به این دلیل است که هدف انقلاب اسلامی ایجاد تمدن اسلامی در جهان است که با تمدن غرب در تضاد است. می خواستم لطف کنید در مورد تمدن اسلامی و اهداف آن که هدف انقلاب اسلامی، گسترش این تمدن در جهان است و همچنین تمدن غرب که تمدن اسلامی مخالف آن است توضیح دهید.
با سلام و احترام خدمت شما فرهیخته گرامی ، ماهیت تمدن اسلامی با تمدن غربی از منظر انسان شناختی ، معرفت شناختی و جهان بینی تفاوت بنیادین دارد . تمدن غربی بر پایه اومانیسم ، سکولاریسم و لیبرالیسم استوار است که نگاه به انسان و جهان را در نگاه مادی محصور نموده و دین و اخلاق و معنویت را از متن زندگی انسان به حاشیه رانده و همین امر موجب بروز بحران های زیادی برای این تمدن شده است . گرچه به دلیل نفوذ تمدن غرب و نظام سرمایه داری و کوشش گسترده غرب برای نشان دادن برتری فرهنگ و تمدن خود با بهره گیری از تبلیغات گستره و غول های رسانه ای و تأثیرات فریبنده ظاهر تمدن غربی در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی و صنعتی آن و وادادگی برخی اندیشمندان ، تلاش شده تا تمدن غربی و حکومت سکولار به عنوان یگانه گزینه و الگوی حکومتی و اداره زندگی انسان ها معرفی شود ، اما هر گونه ارزیابی و داوری در مورد برتری این تمدن باید بر اساس ماهیت این الگوی حکومتی و بر پایه واقعیات صورت بگیرد و لایه های ظاهری و مظاهر فریبنده آن نباید ، موجب نادیده گرفتن زوایای حقیقی و ماهیت این الگو بشود . ما معتقدیم تمدن غربی به دلیل ضعف ها و بحران های مختلف معرفتی ، روحی ، اخلاقی و اجتماعی که نظام های سکولار را با چالش جدی روبرو نموده ، شایستگی لازم را برای ترسیم الگوی زندگی انسانی ندارد. دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد و در پس این پیشرفت مادی ، پس رفت در معنویت ، ارزش ها و انسانیت را به ارمغان آورده است . اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده ، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن ارزش های الهی هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی ، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن . (حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13) غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد. اگر بخواهیم نگاهی گذار به بحران های نظام سکولار داشته باشیم می توان به پنج بحران عمده اشاره نمود . 1.بحران معرفت شناختی معیار قرار گرفتن معرفت حسی و تجربی در دنیای امروز که ناشی از جهان بینی مادی و طبیعی است موجب شده تا معرفت های غیر حسی و غیر تجربی کنار گذاشته شود و معرفت در دایره حس و تجربه محدود گردد. و آنگاه که از محدوده حس و تجربه فراتر رفته , در حصار معرفت عقلی و چارچوب آن محصور گردیده است و این امر سبب شده تا انسان امروز به شناخت و معرفت صحیح وکامل دست نیابد . اصالت دادن به علم و عقل بشری و مبنا قرار دادن آن در شناخت و بی اعتنایی به معارف متافیزیکی و اخلاقی ، بحران معرفتی را برای نظام سکولار به دنبال داشت . پیامد چنین معرفت شناسی ناقصی , تفسیر نادرست از انسان و جهان هستی است و چنین شناخت محدودی , نگاه به انسان و جهان را نیز تحت تاثیر قرار داده و بر آنها سایه خواهد افکند . (گروهی که خواسته ای برخاسته از حس و وهم را خرد پنداشتند و قداست حریت را در پای پلید شهوت و غضب پایمال کردند , سیاست و حکومت را که از شریف ترین شاخه های علوم انسانی است , بر اثر نشناختن گوهر انسان , به سلطنت بر مردم معنا و تفسیر می کنند , ( خواه بر مردم میهن خود و خواه بر مردم کشور دیگر ) چنین فرقه ای , هم دچار مشکل انسان شناسی و جهان بینی اند و هم مبتلا به معضل معرفت شناسی ؛ زیرا انسان از منظر اینان , بین میلاد و مرگ خلاصه می شود و جهان هستی نیز از قلمرو ماده و طبیعت نمی گذرد و معیار اندیشه صحیح , اثبات و ابطال حس است . این عده , حس و وهم را در بخش اندیشه , و شهوت و غضب را در قسم انگیزه که عقال ترقی اند , عقل پنداشتند و علم حسی را که پشتوانه ابطال پذیری حسی دارد , معرفت صائب می انگارند ؛ غافل از آن که نه انسان را درست شناختند و نه جهان هستی را صحیح بررسی نمودند و نه به معیار اصیل معرفت , دست یازیدند.) (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشر از دین ، پیشین ، ص 142) 2. بحران انسان شناختی انسان معاصر تعریف مشخصی از هویت حقیقی انسان ارائه نکرده است و همین امرموجب شده تا هویت انسان همچنان ناشناخته باقی بماند وانسانی که هویت خویش را به درستی نشناخته است , درک صحیحی از مصالح و نیازهای خویش نداشته و بالطبع در راه برآوردن آن گام برنمی دارد و تلاشی نمی کند . از این رو ( هرچند تمدن غرب به انسان معاصر امکانات مادی گوناگونی داده است که نسل گذشته خواب آن را هم نمی توانست ببیند ولی چون در این تمدن معنای انسان مفقود و مجهول است ، از این رو امیدها و آرزوهای ژرف او نادیده و ناشناحته مانده است و همه این امکانات مادی هم مانع از آن نیست که انسان در سیه روزی و نا امیدی فرو نرود .) (دو پاسکیه ، روژه ، سرگذشت اسلام ، سرنوشت انسان ، ترجمه علی اکبر کسمایی ، تهران: فرجام ، 1374، ص 19) شناخت نادرست انسان و عطف توجه به بعد مادی انسان و غفلت و کنار گذاردن بعد روحی انسان از شاخصه های انسان شناختی دنیای معاصر است که بر پایه تفکر مادی استوار است و این امر , بحران انسان شناختی را برای آنان به همراه داشته است . در این نگاه ، انسان در محدوده حس و طبیعت محصور گردیده و تنها به این جنبه زندگی انسان توجه می شود در حالی که انسان در این بعد خلاصه نشده و نه تنها دارای ابعاد فراطبیعی بوده که این بعد , بعد حقیقی و محوری او را تشکیل داده و بدین سان انسان از سایر حیوانات جدا می گردد و اگر بعد حقیقی انسان را بعد فراطبیعی او دانستیم , شناخت حقیقت انسان به شناخت روح الهی او خواهد بود و این شناخت است که انسان پژوه را به شناخت نیازهای حقیقی انسان توجه می دهد و تنها مبدأیی که قادر است انسان را این گونه بشناسد , خالق وآفریننده اوست , چنان که تأمین نیازهای او را خالق و آفریدگارش که به حقیقت او توجه دارد , به عهده دارد و هر شناختی جز از این راه به حقیقت دست نیافته وبه سر حد کمال راه نخواهد یافت . نتیجه طبیعی شناخت نادرست انسان و توجه نکردن به تمام ابعاد وجودی او ومحصور نمودن او در حس و ماده و نیازهای مادی , شناخت متدانی از انسان و تنزل دادن او در حد یک حیوان خواهد بود . (مشکل عمده غرب را می‌توان ناشی از دیدگاه ناصواب آنان در انسان‌شناسی دانست. آن‌ها با نگرش مادی‌گرایانه برای انسان، تنها زندگی نباتی یا حیوانی در نظر می‌گیرند؛ آن‌گاه همّ و غم او را به تأمین و پرورش همین دو نوع از زندگی محدود می‌کنند. انسان از نظر آنان موجودی است که باید صبح تا شب کار کند تا کالایی به دست آورد که جسمش همانند گیاه رشد و نمو کند یا همانند حیوان از لذت‌های وهمی و خیالی بهره‌مند شود. این دید ناصحیح و نابخردانه از انسان و سیاست ‌هایی که برای اِعمال این دیدگاه در هدایت زندگی او اخذ کردند، موجب شد که بُعد انسانی در زندگی بشر دچار نقصان و اضمحلال شود و حقیقت و فطرت واقعی او صدمه ببیند؛ به گونه‌ای که آدمی، با همهٴ استعدادهای انسانی‌اش موجودی خودخواه و کاملا ً منفعت طلب شود و هیچ چیزی برای او جز خودش و منفعتش اهمیت نداشته باشد. ( اگر مبادی معرفت شناختی , در محور حس وتجربه گرفتار آید و خلاصه شود , با تنزَل اصول اخلاقی و ارزشی و با تحقیر عدالت وآزادی , در حقیقت انسان شناسی تنزَل می یابد و تحقیر می شود .) (جوادی آملی ، عبد الله ، حیات حقیقی انسان در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم , ج 15، قم: مرکز نشر اسراء ، 1382 ، ص 358) 3. بحران در قوانین بشری قوانین بشری برآمده از نگاه سکولار با دو مشکل اساسی روبرو است ؛ از یک سو با نقص روبرواست ، زیرا تنها برای انسانی که مدنی بالطبع تلقی می شود ,تنظیم یافته است و تنها حوزه اجتماعی انسان را در نظر گرفته است و حوزه شخصی و خانوادگی افراد را پوشش نمی دهد . در نتیجه بشر باید در محیط جامعه قانون را رعایت کند. اما در بحث اخلاق یا محیط خانواده آزاد است. این سخن بدین معناست که بین اخلاق و قانون هیچ پیوندی نیست در حالی که اخلاق ضامن و مکمل اجرای قانون است . (آنچه متأسفانه در جهان معاصر رایج است , قانون و حکومتی است بر اساس رعایت اعمال مردم و نه اخلاق و عقاید آنان . از آنجا که اخلاق و عقاید, تعدیل کننده طبیعت و غریزه تجاوزگر انسان می باشند, قهراً شیرازه نظم اعمال , گسیخته می گردد و حیات جامعه که به دام طبیعت سرکش افتاده است , حیاتی حیوانی خواهد بود نه انسانی و این نقص و نارسایی قانون, مشکل جهان معاصر است که آن را به بن بستی بزرگ منتهی ساخته است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1385، ص 52-53) از سوی دیگر بشر امروز با ورود در عرصه قانون گذاری نه تنها خود را از قانون الهی بی بهره ساخته که به دلیل غلبه خواهش های نفسانی بر او , ارزش های اخلاقی و انسانی را نادیده گرفته و یا زیر پا گذارده است وآنچه بشر امروز با آن مواجه است , ناشی از این انحراف و از پیامدهای آن است . (محرومیت جوامع از قانون الهی و ورورد در حریم قانون گذاری ، رمز انحطاط اخلاق و انسانیت در درون آن‌هاست؛ جوامعی که به سبب نبود هرگونه محدودیتی، حتّی نسبت به فطری‌ترین مسایل بشریت بی‌اعتنایی کرده و قوانینی پست را مانند جواز ازدواج با همجنس و محارم، ممنوعیت نیایش در مدارس، رواج فساد و ظلم به تهیدستان و سخت‌گیری بر متدینان و...، از تصویب گذرانده‌اند. پیامدهای چنین رفتارها و موضعگیری‌ها، به گونه‌ای است که در سطوح بالاتر، حتّی جهان را در مخاطره قرار می‌دهد؛ زیرا شیوهٴ بی‌قیدی، شیوه‌ای نیست که بخواهد به موارد خاصی محدود شود و تنها به درون کشورها منحصر شود، بلکه سیره‌ای را ترسیم می‌کند که براساس آن، غارت اموال و منافع دیگر کشورها امری موجه، حتّی ضروری قلمداد می‌شود؛ چون دولت‌مردانی که هیچ محدودیتی را برای امور داخلی کشورشان نمی‌پذیرند، هیچ‌گاه نمی‌توانند در برخورد با کشورهای ضعیف و ناتوان پذیرای محدودیّت باشند.) (جوادی آملی ، عبد الله ، نسبت دین و دنیا ، بررسی و نقد نظریه سکولاریسم ، پیشین ، ص 214) 4. بحران معنویت واخلاق یکی دیگراز بحران هایی که بشر امروز با آن دست به گریبان است , بحران معنویت و اخلاق است . بشر امروز در ازای رسیدن به پیشرفت مادی , معنویت و اخلاق را به کنار گذارد و خلأ معنوی و اخلاقی را برای جامعه بشری به ارمغان آورد . ( نظام هوشمندی که بمب هسته ای را ساخته است ، در ساختن مقوله های اخلاقی که بتواند چنین دانشی را متمدن کرده و در خدمت انسان قرار دهد ، شکست خورده است .) (اسکات ، پیتر ، فرهنگ و جامعه ، 1983، ص 284) ( تمدن کنونی غرب بر اساس پاسداشت انسان به‌وجود آمد؛ بر اساس اومانیسم و اصالةالانسانیه این تمدن بنا شده است؛ معنای آن این است که (انسانیت)، عنصر اصلی و هدف اصلی و قبله‌ اساسی برای این تمدن خواهد بود؛ امروز در نظام تمدنی غرب، انسانیت پامال‌شده است و حقاً و انصافاً دچار شکست شده‌اند. تا اندکی قبل از این، در لباس علمی و در ادبیات دانشگاهی این مسائل را جلوه می دادند و ضعفها را می پوشاندند، لکن بتدریج این ضعفها آشکار شده و باطن این تمدن مادی - که ضد انسان است، ضد فطرت الهی است - دارد خودش را نشان می دهد. یک نمونه‌اش قتل و غارت و خشونت است که خب این خشونتها و قتل‌وغارت‌ها این‌قدر متراکم شده که امروز بر کسی پوشیده نیست... قتل و غارت و خشونت و شهوت‌رانی‌های مسخ‌کننده‌ انسان ، ازدواج با هم‌جنس ، این غیر از همجنس‌بازی است، بمراتب بالاتر است؛ یعنی علناً منکرِ ضد فطرت را در زندگی خودشان راه بدهند ، امروز علناً و صریحاً به این اعتراف می کنند، و دو همجنس با یکدیگر ازدواج می کنند، و کلیساها این را ثبت می کنند، یعنی از پرده برون افتاده آن فساد باطنی و درونی در این زمینه‌های شهوت‌رانی و مانند اینها.) (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 15/12/1392) و براستی ( توحش جنگجویان و غارتگران اتمی را نمی توان تمدن نامید , زیرا نتیجه پیشرفت و ثمره ارتقای اجتماعی , ایجاد آرامش و امنیت و کاهش اضطراب و ناامنی است , در حالی که امروز کشورهای غربی ایجاد اضطراب فکری و اعتقادی و ناهنجاری های اخلاقی را پیشرفت جوامع بشری می نامند .آنچه غرب بدان دست یافته است , چون تهی از معنویت و اخلاق است , نوعی توحش به شمار می آید نه تمدن .) (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، ج17، قم: مرکز نشر اسراء ، 1387، ص 456) 5. بحران سیاسی اجتماعی با نگاهی به اوضاع امروز جهان درمی‌یابیم متأسفانه، افراد بشر، بیش از آن‌که به فکر فطرت الهی و انسانی خود باشند، با پیروی از امیال خود و دنبال کردن جهل علمی و جهالت عملی خویش، اکثر جلوه های فطرت الهی خویش را به ویژه در بعد اجتماعی به فراموشی سپرده اند . و صدمات جبران ناپذیری را به خود، جامعه و در سطح بین المللی وارد می‌کنند و این مسأله در عصر حاضر، بیش از گذشته نمایان است. رنه گنون، منتقد مشهور فرانسوی، در کتاب بحران دنیای متجدّد به برخی از این پیامدها و بن بست‌های تمدن جدید اشاره کرده ، می‌نویسد:کسانی که تنعّم و رفاه را آرمان خود ساخته بودند و از بهبودهایی که بر اثر پیشرفت و ترقّی حاصل گشته، برخوردارند، آیا خوشبخت تر از ابنای بشر در روزگاران پیشین هستند؟ امروزه وسایل ارتباطی سریع تر و امکانات بیشتری وجود دارند، ولی عدم تعادل و نابسامانی و احساس نیاز بیشتر، او را در معرض خطر فقدان قرار داده و امنیت او هر چه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا هدف تمدن جدید، چیزی جز افزایش نیازمندی‌های تصنّعی، بهره گیری جنون آمیز از امکانات، مواهب طبیعی و لذت طلبی و ارضای هر چه بیشتر و غوطه ور ساختن انسان در زندگی ماشینی چیز دیگری نیست. (گنون، رنه ، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری ، تهران : امیر کبیر، 1372، ص 144) بشریت با اینکه از قدرت مادی و علمی و اقتصادی و فناوری فوق العاده بهره‌مند است، ولی با رویکرد مادی گرایانه و دین گریزانه، به ورطه‌ سقوط و انحطاط افتاده و به غفلت از خویش مبتلا شده است. علم و پیشرفت و امکانات مادی دنیای جدید هرگز نتوانسته‌اند جایگزین دین شوند، و بشریت را به سرمنزل خوشبختی و سعادت برسانند، و وجود این همه بحران در جوامع پیشرفته، نشان دهنده‌ این واقعیت است که علم و پیشرفت، نمی‌تواند انسان را از دین بی‌نیاز سازد. در دنیای کنونی ارزش‌ها بیش‌تر در رفاه و سود بیش‌تر، آن‌هم به گونه‌ای مطلقاً فردی، خلاصه می‌شود و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نادیده انگاشته می شود . اصل تفاهم و همکاری با دیگر انسان‌ها, به قدری رنگ باخته که امروز، ایجاد کوچک‌ترین نهاد اجتماعی (خانواده) با مشکل‌های فراوانی روبه‌روست؛ به طوری که انسان‌ها قادر نیستند به مقتضای فطرت خویش که حتی از سوی امیال فرد نیز حمایت می‌شود با فردی دیگر زیر یک سقف، زندگی مشترکی داشته باشند. بحران در نهاد خانواده که پایه‌های مدنیّت جامعه را تشکیل می‌دهد آن‌قدر عمیق و ریشه‌دار است که جامعه‌شناسان و حقوق‌دانان جهان، نسبت به رفع آن ناتوان مانده‌اند. آنان، نه تنها توان حل بحران را ندارند، بلکه از توقف چنین روندی نیز ناتوانند , به گونه‌ای که هرقدر از عمر پیشرفت صنعت و ترقّی علمی جهان می‌گذرد , اهمیت نهاد خانواده، بیش‌تر رنگ می‌بازد و بر آمار طلاق، بی‌بند و باری، بچه‌های بی‌سرپرست و در نتیجه، بر میزان تعدّی، تجاوز و خشونت افزوده می‌شود. از سوی دیگر، اگر بخواهیم پیامدهای آلودگی فطرت را در حوزه‌ای وسیع‌تر و در سطح بین‌الملل بررسی کنیم، با اوضاعی به مراتب خطرناک‌تر رو به رو خواهیم شد؛ به گونه‌ای که روز به روز، شدّت ظلم و جور کشورهای قوی‌تر بر کشورهای دیگر بیش‌تر می‌شود و کشورهای ضعیف، گرچه همانند گذشته، اسم (مستعمره) بر روی آن‌ها نیست، امّا به مراتب، بیش‌تر از گذشته از استعمار و استثمارکشورهای قوی رنج می برند. (جامعه های به ظاهر مدنی دنیا که بشر امروزی به دام آن ها گرفتار آمده اند یک اصل و هدف را مبنای زندگی اجتماعی قرار داده و آن را برای خود منشأ سعادت به شمار می آورد و آن بهره برداری از منافع و مزایای دنیوی و بهره کشی از طبقه ضعیف برای سود بیشتر است و آن عامل مهمی که مایه هم آوایی مشئوم و یکپاچگی آنان شده است ، همین امر است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، پیشین ، ص 189) مایک دنیس برداین ، استاد تاریخ دانشگاه ایزونای آمریکا می گوید: ( به عقیده من مدنیت و تمدن غرب به زودی به بن بست خواهد رسید و به جایش مدنیت و تمدن اسلامی خواهد نشست ... آمریکا و همه دنیا امروز به چنان بحرانی دچار شده اند که مانند آن در تاریخ سابقه نداشته است . اگر بتوان دوره ای را با دوره جاهلیت پیش از ظهور پیامبر صلی الله علیه وآله مقایسه کرد همین دوره و عصر ما است ... با این حال جهان و به خصوص آمریکا می توانند با پذیرش اسلام در خود انقلاب درونی ایجاد کنند ، تنها این دین است که می تواند کشور من و جهان را از قیدها برهاند و از نادرستی ها آزاد کند .) (روزنامه کیهان ، 24/7/80) مجموعه این بحران ها و مشکلات موجب شده که بشر امروز با نوعی تحیّر وسردرگمی در حوزه های مختلف زندگی روبرو باشد و با وجود پیشرفت های علمی و مادی در عرصه های مختلف , شاهد پس رفت بشر امروز در ابعاد گوناگون زندگی هستیم و این شایستگی حکومت سکولار برای ترسیم الگویی قابل قبول برای اداره زندگی انسان ها با چالش و تردید جدی مواجه ساخته است . در مقابل ما معتقدیم الگوی سیاست و حکومت دینی که انقلاب اسلامی بر اساس ان شکل گرفته است به دلیل نگاه جامع به هستی و انسان و توجه به همه نیازهای مادی ، روحی و معنوی او ، از مشکلات ، عیب ها و کاستیهای الگوی سکولار به دور بوده و شایستگی قرار گرفتن به عنوان الگوی فرا روی بشریت را داراست زیرا در این الگوی حکومتی ، بر خلاف الگوی سکولار که قوانین در آن در ظاهر بر پایه خواست و اراده مردم تنظیم شده و در واقع از یک سو حاکمیت جهل و هوا پرستی بشری است و از سوی دیگر حاکمیت صاحبان قدرت و ثروت است ، از ناحیه کسی تنظیم شده که آگاهی کامل از همه نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و تحت تأثیر خواهشهای نفسانی قرار ندارد . در این الگو با توجه به ضرورت وجود قانون و نیازهای جسمی و روحی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه‌های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه‌ریزی صحیحی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه‌های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نبوده و نمی‌تواند انسان‌ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می‌رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. از این رو قانونگذار، تنها آن کسی می‌تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و در عرصه اجرای قوانین نیز , نیاز به کسی است که شناخت کامل از این قوانین داشته باشد و بواسطه برخورداری از ویژگی عصمت از هر گونه خطا و لغزش و انحرافی به دور باشد . بدین ترتیب هم در مرحله قانوگذاری و هم در مرحله اجرای قوانین , مصونیت از خطا و اشتباه و لغزش های احتمالی در نظر گرفته شده است و در صورت دسترسی نداشتن به انسان معصوم ، نزدیک ترین گزینه به ایشان در شناخت مبانی دینی و قوانین الهی و برخوردار از ویژگیهای برجسته ای همچون عدالت و تقوا و مدیریت , اداره جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد و البته چنین حکومتی تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر خواهد بود. در این الگوی حکومتی بر خلاف الگوی سکولار ، هدف گذاری حکومت به تأمین نیازهای مادی انسان محصور نبوده ، بلکه در کنار آن به نیازهای روحی و معنوی که حقیقت و ماهیت اساسی انسان ها را شکل می دهد ، نیز توجه شده و اخلاق و معنویت و ارزش های انسانی و اسلامی از محوریت برخوردار است . در چنین الگویی حکومت وظیفه هدایت انسانها به سعادت مادی و معنوی را بر عهده دارد و ماهیت آن حاکمیت ارزش های انسانی و اسلامی است و بر اساس آن به تعریف مفاهیمی چون عدالت ، آزادی ، توسعه و پیشرفت و... می پردازد و نگاه متفاوتی از نگاه مادی و سود جویانه سکولار دارد. گرچه متأسفانه به دلایل مختلف ، زمینه و شرایط برای بر پایی و گسترش چنین الگویی فراهم نشده و در سایه هیاهو و یکّه تازی الگوی سکولار و تلاش آن برای مقابله با دین ، تا دیر زمانی مجالی برای طرح این الگوی حکومتی وجود نداشت ، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حکومت دینی ، الگوی حکومت دینی به عنوان جایگزین الگوهای سکولار مطرح گردید که البته تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . اما نظام جمهوری اسلامی مصمم به پیمودن این مسیر نورانی است از این رو مقام معظم رهبری فرمودند: ( ما پیشرفت را به شکلی که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی خواهیم؛ پیشرفت غربی هیچ جاذبه‌ای برای انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت کشورهای پیشرفته‌ غربی نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر کند، نتوانست اخلاق انسانی را مستقر کند. اولاً آن پیشرفت بر پایه‌ ظلم و استعمار و غارت کشورهای دیگر بنا شد... اینها پایه‌ تمدن خودشان را با مکیدن خون ملتها شروع کردند؛ بعد هم با پیشرفتهای گوناگون، نه ظلم را در کشورهای خودشان برطرف کردند، نه تبعیض را برطرف کردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بی‌نیازی برسانند؛ می‌بینید امروز هم وضع اقتصاد در این کشورها چه جوری است، وضع اجتماعی چه جوری است، وضع اخلاقی چه جوری است؛ این انحطاط اخلاقی، این لجنزار اخلاق جنسی در غرب. پیشرفت تمدن غربی، یک چنین پیشرفتی است با این خصوصیات؛ این را ما به‌هیچ‌وجه نمی‌پسندیم. ما دنبال الگوی مطلوب و آرمانیِ خودمان هستیم، که یک الگوی اسلامی و ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره می برد؛ یک الگوی مستقل.) (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها , 15/5/92) (این طلسم که کسی تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهای غربی انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکی برای کشور است. الگوهای غربی با شرائط خودشان، با مبانی ذهنی خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوی پیشرفت غربی، یک الگوی ناموفق است. درست است که به قدرت رسیده‌اند، به ثروت رسیده‌اند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کرده‌اند. پیشرفتهای غربی، پیشرفتهایی است که امروز همه‌ی دنیا و همه‌ی بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهای عقب‌مانده یک‌جور، کشورهای پیشرفته یک‌جور. این همان پیشرفت و توسعه‌ای است که توانسته است گروه‌های معدود و انگشت‌شماری از خانواده‌های ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهای دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دوری از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانی خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبی کشورهای غربی - مثلاً فرانسه - را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقی بمیزان بسیار زیادی عقب رفته‌اند. این وضعیتی که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربی در طول قرنهای متمادی، این کشورها را از لحاظ اخلاقی دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقی به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگی هم به آنها خدمتی نکرده؛ یعنی فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول برای فرد و برای خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربی، پیشرفت ناموفقی است.ما باید پیشرفت را با الگوی اسلامی - ایرانی پیدا کنیم.)(بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد ، 25/2/86 ) ( تمدن اسلامی در یک نگاه) تمدن اسلامی به لحاظ پیشینه با 14 قرن حیات از ریشه دارترین تمدنهای انسانی به شمار می‌آید، و از جهت دامنه گسترش آن، باید این تمدن را از گسترده‌ترین تمدنها به حساب آورد. آنچه امروزه به عنوان تمدن اسلامی می‌شناسیم در واقع فرآیند و محصول چهارده قرن حضور مستمر و فعال (اسلام‌) در عرصه زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان می‌باشد. چهارده قرن است که مسلمانان با اسلام زندگی می‌کنند یعنی سعی نموده‌اند تا دیدگاهشان، راجع به جهان هستی و خالق جهان، نیایش هایشان آداب معاشرت و معاملاتشان، ازدواج و زاد و ولدشان، جشنها و ماتم هایشان و... بر پایه‌هایی از اعتقادات و دستورات اسلامی تنظیم نمایند. (تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی برتری سطح زندگی، سعه صدر و اجتناب نسبی از تعصب، و توسعه و ترقی علم و ادب طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد. بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانی است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیونست اگر از دینی که به یونان دارد بیشتر نباشد کمتر نیست با این تفاوت که فرهنگ اسلامی هنوز در دنیای حاضر تاثیر معنوی دارد و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد.) سرگذشت پیدایش این تمدن و فرهنگ، سرعت پیشرفت و توسعه، عظمت و کمال، گستردگی دامنه و شرکت طبقات مختلف اجتماع و ملل گوناگون اموری هستند که اعجابها را در مورد تمدن اسلامی سخت برانگیخته است. به عنوان نمونه جرجی زیدان مسیحی می گوید: (عربها (مسلمانان) در مدت یک قرن و اندی مطالب و علومی به زبان خود(عربی) ترجمه کردند که رومیان در مدت چندین قرن از انجام آن عاجز بودند، آری مسلمانان در ایجاد تمدن شگفت آور خود در غالب موارد به همین سرعت پیش رفته‌اند.) و هم او می‌گوید : (مسلمانان قسمت عمده علوم فلسفی و ریاضی و هیئت و طب و ادبیات ملل متمدن را به زبان عربی ترجمه و نقل کردند و از تمام زبانهای مشهور آن روز بیشتر از یونانی و هندی و فارسی کتابهایی ترجمه کردند و در واقع بهترین معلومات هر ملتی را از آن ملت گرفتند مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و منطق و هیئت از یونان استفاده نمودند. و از ایرانیان تاریخ و موسیقی و ستاره‌شناسی و ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس می‌کردند، و از هندیان طب (هندی) حساب و نجوم و موسیقی و داستان و گیاه‌شناسی آموختند، از کلدانیان و نبطیها کشاورزی و باغبانی و سحر و ستاره‌شناسی و طلسم فرا گرفتند و شیمی و تشریح از مصریان به آنان رسید، و در واقع عربها (مسلمین) علوم آشوریان و بابلیان و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفته و از خود چیزهایی بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنایع و آداب، تمدن اسلامی را پدید آوردند.) ویل دورانت نیز چنین می گوید : (پزشکان مسلمان، پانصد سال تمام پرچمدار طب جهان بودند. معماری اروپایی، تجدید رونق سفالکاری هنری در ایتالیا و فرانسه، آهنگری و شیشه‌‌گری و نیز طلاسازی ایتالیا و زره‌بافی و اسلحه سازی اسپانیا، همه از صنعتگران مسلمان الهام گرفتند.)(تاریخ تمدن، جلد 4 ص 322 ) همو می‌گوید: ( اگر ابن هیثم نبود راجر بیکن به وجود نمی‌آمد . ) (تاریخ تمدن، ج 4 (عصر ایمان)، بخش اول، ص368. ) گوستاولوبن فرانسوی درباره تحولات گسترده‌ای که دین اسلام در جامعه بشری پدید آورد، می‌نویسد: (اثر تمدنی و سیاسی اسلام واقعاً شگفت آور است... در جریان یک قرن از ظهور پیغمبر اسلام، دامنه این دیانت از دریای سند تا اندلس وسعت پیدا نمود و در تمام این ممالک که بیرق اسلام در اهتزاز بود، ترقیاتی که از هر حیث پیدا شد، در حقیقت حیرت انگیز بوده است و علت عمده آن این است که عقاید اسلام کاملا با قواعد و اصول طبیعی موافق است و از خواص این عقاید آن است که اخلاق عمومی را تصفیه کرده، عدل و احسان و تساهل مذهبی در آنها ایجاد می‌کند.)(گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب ) مونتگمری وات اسلام‌شناس برجسته‌ی بریتانیایی نیز معتقد است: (هنگامی که انسان از تجربه‌های فراوان مسلمانان، افکار و تعلیمات و نویسنده‌های آنها آگاه باشد، می‌یابد که علم و فلسفه اروپا بدون کمک گرفتن از فرهنگ اسلام، توسعه نمی‌یافت.) (مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص81. ) همو می نویسد: ( هنگامی که انسان تمام جنبه‌های درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطا را در نظر بگیرد، این روشن خواهد بود که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت بیش از آن است که معمولا شناسایی می‌شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است، و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه‌های علم و فلسفه برانگیخت، بلکه اروپا را وا داشت تا تصویر جدیدی از خود به وجود آورد. از آنجا که اروپا علیه اسلام عکس‌العمل نشان می‌داد، تأثیر مسلمانان را بی‌اهمیت جلوه می‌داد و در وابستگی‌اش به میراث یونان و روم مبالغه می‌کرد. وظیفه مهم ما اروپاییان غربی، چنان‌که رو به دنیای واحد حرکت می‌کنیم، این است که این اشتباهات را اصلاح کنیم و به مدیون بودن عمیق خودمان به عرب و جهان اسلام اعتراف نماییم .)(مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپان قرون وسطی، ص 143. ) ویژگی‌های و شاخصه های تمدن اسلامی تمدن اسلامی در کنار سایر تمدنها ، تمدن انسانی را پدید آورده‌ اند ; این تمدن از ویژگیها و شاخصه‌هایی برخوردار است که آن را از تمدنهای دیگر متمایز می‌کنند; هر گونه رهیافتی به تمدن اسلامی در گرو توجه به این ویژگیها است. 1 - تمدن اسلامی وقتی که پا به عرصه وجود گذاشت، نسبت به تمدنهای پیشین موضع ویژه‌ای را اتخاذ نمود; بدین صورت که نه در مقابل آنها صف آرایی نمود و نه در برابر آن تمدنها منفعل شد بلکه دست آوردهای مثبت آنها را گرفت و در خود هضم نمود و جهات منفی را هم نپذیرفت. دکتر زرین کوب در این باره می‌گوید: (تمدن اسلامی، نه تقلید کننده صرف از فرهنگهای سابق بود، نه ادامه دهنده محض:ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده‌). 2 - تمدن اسلامی با محوریت قرآن از آغاز دیدگاهی جهانی و فرا ملیتی داشت و هیچگاه خود را منحصر در یک قوم و نژاد ننمود، لذا در حوزه وسیع دنیای اسلام اقوام مختلف عرب ایرانی، ترک، هندی، چینی، مغولی، آفریقایی و حتی اقوام ذمی بهم آمیختند. و همین نکته سبب شد که مسلمانان از هر قوم و ملتی که بوده‌اند خود را منادی اسلام بدانند. یعنی مایه اصلی این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده می‌شود در واقع اسلام بود، نه شرقی و نه غربی. عوامل اساسی رشد و توسعه تمدن اسلامی: تمدن و فرهنگ اسلامی در طول حیات خود فراز و نشیبهایی داشته است; در یک دوره تاریخی - از آغاز و لااقل از پایان فتوح تا ظهور مغول - تمدن اسلامی را بالنده و با شکوه و در اوج می‌بینیم که این دوره را به حق دوره درخشان تمدن اسلامی می‌نامند، اما پس از آن تمدن اسلامی دچار افول می‌شویم و کم کم به حاشیه صحنه اجتماع می‌رود و چند دهه‌ای است که دوباره خیزش اسلامی، امیدبخش رجعت به آن عظمت و سرافرازی پیشین گشته است. کشف راز و رمز این تحولات در بررسی دقیق و عالمانه و ریشه‌یابی آنهاست. 1) تشویق اسلام به علم : توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده آشنایی مسلیمن با فرهنگ و دانش انسانی و در نتیجه رشد و توسعه تمدن اسلامی گردید. جرجی زیدان با اینکه تعصب مسیحی دارد و در بعضی مسائل این تعصب کاملا نمودار است و گاهی می‌خواهد اصرار بورزد که مسلمین اولیه با هر کتابی جز قرآن مخالف بودند مع ذلک اعتراف می‌کند که تشویق اسلام به علم، عامل موثری در سرعت پیشرفت مسلمین بوده است. می‌گوید: (همین که مملکت اسلام توسعه یافت و مسلمانان از انشای علوم اسلامی فارغ شدند، کم کم فکر علوم و صنایع افتادند و برای خود همه نوع وسایل تمدن فراهم ساختند و طبعا در صدد تحصیل علم و صنعت برآمدند.و چون از کشیشان مسیحی مطالبی از فلسفه شنیده بودند، بیش از سایر علوم به فلسفه علاقه‌مند گشتند، بخصوص که احادیث وارده از (حضرت) رسول اکرم (ص) آنان را به تحصیل علم و بخصوص فلسفه تشویق می‌نمود که از آن جمله فرموده است، علم بیاموزید اگر چه در چین باشد حکمت گمشده مؤمن است از هر که بشنود فرا می‌گیرد و اهمیت نمی‌دهد که کی آن را گفته است. آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.از گهواره تا گور، دانش بیاموزید.) آقای دکتر زرین کوب در این رابطه می‌نویسد: (توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده بود در آشنایی مسلمین با فرهنگ و دانش انسانی، قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و یکجا شهادت (صاحبان علم‌) را تالی شهادت خدا و ملائکه خوانده بود که این خود به قول امام غزالی در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت. بعلاوه بعضی احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل می‌شد، حاکی از بزرگداشت علم و علماء بود. و این همه با وجود بحث و اختلاف که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان می‌آمد از اموری بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ می‌شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال و تفحص و تفکر در اسرار کائنات بر می‌انگیخت. از اینها گذشته پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می‌کرد چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی‌توانست بپردازد در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می‌آموخت آزادی می‌یافت. همچنین به تشویق وی بود که زید بن ثابت زبان عبری یا سریانی یا هر دو زبان را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب سبب می‌شد که صحابه به جستجوی علم رو آورند، چنانکه عبدالله بن عباس بنابر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنایی پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات و به قولی نیز به زبان سریانی وقوف پیدا کرده بود. این تاکید و تشویق پیغمبر هم علاقه مسلیمن را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد.) و این بود که مسلمین از همان آغاز تمام همت و سعیشان را بر این گذاشتند که بر علوم و معارف جهان دست‌یابند. 2) تساهل و تسامح فکری: یکی از علل سرعت پیشرفت مسلیمن در علوم این بوده است که در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمی‌ورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر کس می‌یافتند از آن بهره‌گیری می‌کردند و به اصطلاح امروز (روح تساهل‌) بر آنها حکمفرما بوده است. چنانکه می ‌دانیم در احادیث نبوی به این نکته توجه داده شده است که علم و حکمت را در هر کجا و در دست هرکس پیدا کردید آن را فرا گیرید. رسول اکرم(ص) فرمود: همانا دانش راستین،گمشده مؤمن است هر جا آن را بیابد خودش به آن سزاوارتر است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه فرموده است: دانش راستین گمشده مؤمن است پس آن را فراگیر و بیاموز و لو از مردم منافق. و هم از کلمات آن حضرت است: حکمت را بیاموزید و لو از مشرکان. در روایات اسلامی، ائمه اطهار(ع) از حضرت مسیح(ع) نقل کرده‌اند که: حق را (هر چند) از اهل باطل فرا گیرید و اما باطل را (هر چند) از اهل حق فرا نگیرید، سخن سنج و حقیقت‌شناس باشید. این روایتها زمینه وسعت دید و بلند نظری و تعصب نداشتن مسلمین را در فراگرفتن علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرد و به اصطلاح در مسلمین روح روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام در مقام فراگیری و علم آموزی به وجود آورد. و از این رو مسلمین اهمیت نمی‌دادند که علوم را از دست چه کسی می‌گیرند و به وسیله چه اشخاصی ترجمه و نقل می‌شود و به دست آنها می‌رسد. بلکه بر اساس آنچه از پیشوای عظیم الشان خود آموخته بودند، خود را به دلیل اینکه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلی حکمتهای جهان می‌دانستند... معتقد شده بودند که علم و ایمان نباید از یکدیگر جدا، زیست کنند. دکتر زرین کوب در توضیح این عامل می ‌نویسد: (...بدینگونه، اسلام که یک امپراطور عظیم جهانی بود با سماحت و تساهلی که از مختصات اساسی آن بشمار می‌آمد مواریث و آداب بی‌زیان اقوام مختلف را تحمل کرد، همه را بهم درآمیخت و از آن چیز تازه‌ای ساخت فرهنگ تازه‌ای که حدود و ثغور نمی‌شناخت و تنگ نظریهایی که دنیای بورژوازی و سرمایه‌داری را تقسیم به ملتها، به مرزها و نژادها کرد در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد که بود عرب یا ترک، سندی یا آفریقائی در هر جایی از قلمرو اسلام قدم می‌نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش می‌یافت... همه جا یک دین بود و یک فرهنگ. و در جای دیگر، می‌نویسد: ...آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای عادی را برای مسلمین میسر ساخت در حقیقت همان اسلام که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد. و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه می‌کرد با توصیه مسلمین به راه و بسط توسعه و تکامل صنعت و علم انسانی را تسهیل کرد. در دنیایی که اسلام به آن وارد شد. این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روز بروز در آن بیشتر غرق می‌شد هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می‌کرد تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستی‌نیان اعلام قطع قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر، یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود اسلام نفخه تازه‌ای دمید.چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود نه شام و نه عراق تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد، در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس،تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را و ثمره این درخت‌شگرف که نه شرقی بود نه غربی. بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد.) پرفسور ارنست کونل آلمانی، استاد هنر اسلامی در دانشگاه برلین در سالهای 1964 - 1935 در مقدمه کتاب هنر اسلامی می‌گوید: اشتراک در معتقدات دینی در اینجا تاثیر قویتر از آنچه در دنیای مسیحیت وجود دارد بر فعالیتهای فرهنگی ملل مختلف داشته است. اشتراک در مذهب باعث‌شده تا بر روی اختلافات نژادی و سنن باستانی ملتها (پل‌) بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوی بلکه حتی آداب و رسوم کشورهای گوناگون را به طرز حیرت انگیزی در جهت روشن و مشخصی هدایت نماید، چیزی که بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگی قاطعیت داشت قرآن بود...) شهید مرتضی مطهری در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، بعد از نقل این فراز از نوشته پرفسور ارنست کونل، آن را تحسین می‌کند و می‌گوید: (...نکته جالب در بیان این دانشمند اینست که می‌گوید مسلمانان از نژادهای مختلف بر روی اختلافات نژادی خود پل بسته بودند. یعنی اسلام برای اولین بار توانست کلیتی و وحدتی سیاسی و اجتماعی بر اساس عقیده و مرام و مسلک به وجود آورد، و همین جهت تسهیلات زیادی از لحاظ ایجاد تمدنی عظیم و وسیع به وجود آورد.) نقطه آغازین تمدن اسلامی: اگر کسی برآید تا نقطه آغازین تمدن اسلامی را بنمایاند. نقطه‌ای که تاریخ تمدن اسلامی در واقع از آنجا پرتو افکنی آغاز نموده است; و جلوه‌های گوناگون تمدن اسلامی ازآن منشا گرفته است بدون تردید به مدینه می‌رسد. پس از هجرت حضرت رسول(ص) و جمعی از یارانش به مدینه، حضرت این امکان را پیدا نمود تا پایه گزار اولین جامعه متشکل اسلامی و اولین حکومت اسلامی باشد; جوشش و جونبش علمی مسلمین با محوریت قرآن و احادیث نبوی از مدینه آغاز شد، و در آنجا بود که اولین حوزه علمی تاسیس شد، برای اولین بار عرب حجاز در مدینه با مسئله استادی و شاگردی و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد می‌شنود آشنا شد. مسلمین با حرص و ولع فراوانی آیات قرآن را که تدریجا نازل می‌گشت فرا می‌گرفتند و به حافظه می‌سپردند و آنچه را که نمی‌دانستند از افرادی که رسول خدا(ص) آنها را مامور کتابت آیات قرآن کرده بود و به کتاب وحی معروف بودند می‌پرسیدند. بعلاوه بنا به توصیه‌های مکرر رسول خدا(ص) سخنان آن حضرت را که به سنت رسول معروف بود از یکدیگر فرا می‌گرفتند، در مسجد پیغمبر رسما حلقه‌های درس تشکیل می‌شد و در آن حلقه به بحث و گفتگو درباره مسائل اسلامی و تعلیم و تربیت پرداخته می‌شد. روزی رسول خدا وارد مسجد شد و دید دو حلقه در مسجد تشکیل شده است، در یکی از آنها افراد به ذکر و عبادت مشغولند و در یکی دیگر به تعلیم و تعلم. پس از آنکه هر دو را از نظر گذراند فرمود: کلاهما علی خیر و لکن بالتعلیم ارسلت. یعنی هر دو جمعیت کار نیک می‌کنند اما من برای تعلیم فرستاده شده‌ام، رسول خدا آنگاه رفت و در حلقه‌ای که آنجا تعلیم و تعلم بود نشست. بعد از مدینه، عراق محیط جنب و جوش علمی گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند. اما پس از بنای بغداد، آن شهر مرکز علمی شد و در آن شهر بود که علوم ملتهای دیگر به جهان اسلام منتقل گشت، بعدها ری خراسان و ماوراء النهر و مصر و شام و اندلس و غیره هر کدام به صورت یک مهد علمی در آمدند. جرجی زیدان پس از آنکه همت و تشویق امرا و حکام مسلمان را به عنوان یک عامل بسیار مؤثر یاد می‌کند، می‌گوید: (دانش پروری و علم دوستی بزرگان اسلام سبب شد که روز به روز م





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین