وقوع رویدادی به نام انقلاب اسلامی ایران در سال 57 پیامدهای فراوانی بر منطقه و نظام بینالملل برجا گذاشت. به عنوان اولین سوال، به نظر شما در منطق تعاریف علوم سیاسی و روابط بینالملل، چقدر میتوان پیا پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد که هم در ساختار و هم در کارکرد نظام بینالملل، تغییر و تحولات اساسی رخ دهد. در ساختار نظام بینالملل با توجه به حاکم بودن نظام دوقطبی در آن زمان، ایجاد جبههای جدید که متکی به غرب و شرق نبود، سبب خیزش دوباره جنبش عدم تعهد و ملتهای مستقل شد، تا جایی که آنها توانستند در عرصه روابط بینالملل نقشآفرین شوند. در این میان کشورهای اسلامی نیز با اتکای به هویت تمدنی خود، توانستند تاثیر قابل توجهی بر تحولات بینالملل بگذارند. به علاوه، انقلاب اسلامی توانست بازیگران نوینی را در نظام بینالملل به منصه ظهور برساند که از جمله آنها جنبشهای آزادیبخش و ملتها هستند که بهعنوان نقشآفرینان جدید، دیدگاههای آنها میتواند بر دولتها و روابط بینالملل تاثیرگذار باشد. همچنین اخیرا، نقش انقلاب اسلامی با توجه به نوع تعامل میان ملتها، در عرصه روابط بینالملل آشکار شده است. به اختصار تاکید بر قدرتی بهنام (قدرت نرمافزاری) که برگرفته از اندیشه، فرهنگ و تفکر است، این انقلاب را در اعمال تاثیرات ساختاری بر نظام بینالملل توانا کرد، تا جایی که توانست نظامی فارغ از سلطه قدرتهای استکباری ایجاد کند. علاوه بر آن از جنبه کارکردی، انقلاب اسلامی سبب شد که دو قدرت رقیب شرق و غرب برای مقابله با این جریان جدید و مستقل، با یکدیگر همکاری کنند. بنابراین برای مقابله با ملتهای آزادیخواه، رویکرد همکاریجویانه بین شرق و غرب حاکم شد. انقلاب اسلامی توانست با به چالش کشیدن نظم بینالملل و قواعد حاکم بر آن، نشان دهد که امپریالیسم و سوسیالامپریالیسم هر دو در جهت تسلط بر ملتهای جهان سوم عمل میکنند و ماهیت هردوی آنها سلطهجویانه و مادیگرایانه است. درنتیجه انقلاب اسلامی در شیوه تعامل میان جهان مستقل و جهان سلطهجو تحولی عظیم ایجاد کرد و مرز جدیدی که به قول امام(ره) مرز بین مستضعفان و مستکبران بود، ترسیم کرد. در عرصه منطقهای، انقلاب اسلامی سبب جوشش جنبشهای اسلامی و آزادیبخش شد. که بعضی از این جنبشها جنبه رادیکال پیدا کردند و درصدد واژگونی نظامهای حاکم برآمدند، بعضی جنبه اصلاحطلبانه و میانهرو پیدا کردند تا با اقدامات اندیشهای در ذهنیت مردم تحول ایجاد کنند، بعضی دیگر نیز جنبشهایی بودند که به طور کامل برگرفته از انقلاب اسلامی بودند؛ مانند جنبش حزبالله که ساختار کلی نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را در درون ایدئولوژی مبارزاتی خود وارد کرد. وجه مشترک تمام این جنشبها، الهام گرفتن از فلسفه مبارزاتی انقلاب اسلامی برای پیروزی بود که طی آن مردم با دستهای خالی، با مشتهای گرهکرده و با فریاد الله اکبر به پیروزی رسیدند. نهضتهای یادشده تا حدود زیادی توانستند در این رهگذر توفیقاتی را به دست آورند. یکی از برجستهترین عملکردهای انقلاب اسلامی، مبارزه با مظهر استکبار؛ یعنی صهیونیسم است. صهیونیسم جنبه توسعهطلبی و برتریطلبی نژادی مورد نفرت و مخالفت کشورهای منطقه قرار گرفته بود، لیکن پیش از انقلاب اسلامی ایران، بیشتر کشورهای عرب برمبنای ایدئولوژی پانعربیستی به مقابله با صهونیسم پرداخته بودند و مساله فلسطین را یک مساله ارضی و سرزمینی قلمداد میکردند. انقلاب اسلامی توانست نشان دهد که مساله فلسطین، مسالهای مربوط به کل جهان اسلام است که بایستی همه ملتها با اتکای به آرمانهای اسلامی و انقلابی خود و در جهت مقابله با ریشه فساد تلاش کنند. از این رو امام(ره)، مساله را از بعد ملی و ناسیونالیستی عرب خارج کرد و به آن چهرهیی اسلامی بخشید. در این راستا، ایشان روز قدس را بهعنوان روزی که در آن مسلمانان علیه ایادی امپریالیسم در منطقه یعنی صهیونیسم به مخالفت برمیخیزند، اعلام کرد. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی اسلام را به عنوان دینی جامع و متناسب با شرایط روز و دارای ایدئولوژی سیاسی عرضه کرد و به صدور معنویت به جهانیان، چهره واقعی اسلام ناب محمدی(ص) را ارایه کرد. به علاوه با ارایه الگوی عملی و نظری از جمهوری اسلامی و نیز ترغیب مسلمانان به همگرایی و وحدت اسلامی، توانست هویت سیاسی و دینی جدیدی بر اساس ارزشهای دینی به مسلمانان ببخشد و با زنده نگه داشتن حضور مردم در عرصههای مختلف انقلاب، زمینه مشارکت و حق تعیین سرنوشت مردم را فراهم کند. همچنین انقلاب اسلامی با اهتمام به استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی و بیداری جهان اسلام، پیام خویش را مبنی بر ساختن دنیایی امن توام با صفا و صمیمیت برای انسانها ارایه و زمینهای را فراهم کرد که انسانها بتوانند با بهرهمندی از معنویت، استقلال و آزادی، توجه به خدا، بر اساس تعالیم مبتنی بر فطرت پاک بشری دنیایی پر از صلح، عدالت و معنویت را رقم زنند. در واقع انقلاب اسلامی نظریههای انقلاب را متحول کرد. تا پیش از انقلاب اسلامی نظریههای انقلاب برای سرنگونی نظام حکومتی بیشتر بر روشهای خشونتآمیز تاکید میکرد، درحالیکه انقلاب اسلامی، انقلابی متکی بر وحدت و حضور ملت بود. از طرف دیگر بیشتر انقلابها در آن زمان یا ناسیونالیستی بودند و یا سوسیالیستی؛ یعنی یا بیشتر براساس استقلالطلبی و استعمارزدایی بودند و یا براساس عدالتجویی مبتنی بر مکتب مارکسیسم. انقلاب اسلامی که بر بعد فرهنگی تاکید میکرد، وجهه جدیدی را در میان انقلابها رقم زد و این فرهنگ در تعامل با تمدن غنی اسلامی بود. وجود چنین هویت تمدنی، سبب شد که یک جنبش بازگشت به خویشتن در میان ملتهای مسلمان پدید آید که از این لحاظ در نوع خود بینظیر بود؛ زیرا برای مقابله با ایدئولوژیهای وارداتی و یا سلطهجویانه احیا و بازسازی اندیشه و تمدن اسلامی را مد نظر قرار گرفت بنابراین از این لحاظ که یک نگاه فرهنگی به قدرت نرمافزاری انقلاب اسلامی شد، در نظریههای بینالمللی تحول عظیمی صورت گرفت. از طرف دیگر انقلاب اسلامی از آن لحاظ که انقلابی مابین مرحله مدرنیته و فرامدرنیته بود، توانست بهعنوان الگویی برای تلفیق سنت و مدرنیته و نیز الگوی مقابله با مظاهر مدرنیسم غربی از قبیل: اومانیسم، سکولاریسم و ماتریالیسم قرار گیرد و درنتیجه توانست در عین اخذ جنبههای مثبت تمدن غرب، ارزشهای اسلامی را هم به آن بیافزاید و درنهایت وحدت در ارزشهای اسلامی و کثرت در تکنولوژیها و شیوههای اعمال و اجرای آن ارزشها را به منصه ظهور برساند. تا پیش از انقلاب نظریهپردازان بیشتر با نگاه مدرنیته به انقلابها نگاه میکردند، یعنی انقلاب در جهت مدرن شدن و نو شدن تلقی میشد؛ درحالیکه انقلاب اسلامی نهتنها با مظاهر مدرنیسم غربی به مقابله پرداخت، بلکه جنبش بازگشت به خویشتن را مطرح کرد. البته این بدان معنا نیست که ما با تکنولوژیهای ارتباطی و فنآوریهای روز مخالف باشیم. امام(ره) در آن زمان اعلام کرد: ما با سینما مخالف نیستیم، بلکه با فساد و فحشا مخالفیم. بنابراین هدف انقلاب این بود که ضمن بهرهگیری از تکنولوژیهای مدرن روز، در جهت توجه بیشتر به اندیشه و تفکرات بومی تلاش کند. از این رو انقلاب اسلامی تاثیر عمیقی بر نظریههای غربی گذاشت، که بعضی از نظریهپردازان با بیان انقلابی بهنام خدا، بر جنبههای معنویتگرایانه و حقطلبانه انقلاب اسلامی تاکید کردند. انقلاب اسلامی انقلابی بود که ریشه در باورها و اعتقاد مردم مسلمان ایران داشت و از این لحاظ، به ایدئولوژیسازی و ایدئولوژیپردازی در آن نیاز نداشت. انقلاب اسلامی براساس بسترها و بافتهای بومی شکل گرفته بود و از این رو لازم نبود که ایدئولوژی نوینی را به مردم تزریق کند. چون مردم با اسلام خو گرفته بودند، با همان باورها و ساختارهای ذهنی به مقابله با رژیمی پرداختند که درصدد اسلامزدایی برآمده بود. ولی درعین حال خصوصیت عمده انقلاب اسلامی این بود که یک نهضت نرمافزاری بود؛ به این معنا که هم میتوانست در جهت احیا و بازسازی تفکر دینی عمل کند و هم درجهت ارائه یک شیوه جدیدی برای حکومت و حاکمیت که از آن به مردمسالاری دینی تعبیر میشود. توان نظری انقلاب اسلامی در تلفیق سنت و مدرنیته، جمهوریت و اسلامیت، دین و سیاست، پیوند معنویت و حکومت و بهطور کلی ایجاد یک نظام مردمسالار دینی که بر پایههای روشنفکری دینی، جامعه مدنی دینی و خاستگاههای نواندیشانه اسلامی استوار بود، حکایت از این دارد که این انقلاب توانست یک تحول فکری ایجاد کند و این تحول فکری در جهت بازسازی تمدن اسلامی بود. تمدنی که ریشه در گذشته داشت، ولی امکان پویایی و تعامل فرهنگی را با سایر تمدنها داشت و این بود که انقلاب اسلامی، واحد تحلیل در روابط بینالملل را از دولت و ملت به تمدن ارتقا داد. انقلاب اسلامی از این لحاظ که پروژه امتسازی را که بر اساس حفظ آرمانها، اهداف و ارزشها استوار است دنبال کرد، در جهت تداوم آرمانها، باورها و ارزشها به طور مسلم گام برمیدارد به عبارت دیگر، چون انقلاب اسلامی انقلابی آرمانی بود و براساس ایدهآلها شکل گرفته بود، همچنان این ایدهآلها را مد نظر قرار میدهد. البته این بهمعنای عدم توجه به واقعیتها نیست، بلکه بهقول ریمون آرون رو به آرمان داشتن و واقعیتها را لحاظ کردن است که من از آن به آرمانگرایی واقعبینانه تعبیر میکنم؛ یعنی در عین حفظ آرمانها، به واقعیتهای موجود و عملیاتی کردن آن توجه شود در این زمینه مشکلی که ما با آن روبهرو بودیم این بود که آرمانها را در عرض واقعیتها قرار داده بودیم، درحالیکه آرمانها در طول واقعیتها هستند و درواقع بایستی برای رسیدن به آنها مرحلهبندی و استراتژیپردازی کرد؛ به عبارت دیگر باید دو استراتژی تدرج، یعنی درجهبندی و وسع، یعنی تحقق آرمانها براساس تواناییها و ظرفیتها، مد نظر قرار میگرفت. الگوی آرمانگرایی واقعبینانه بهمعنای پل زدن بین آرمانها و واقعیتها است، بدینصورت که تلاش میشود ضمن تطابق شیوه اجرای آرمانها با مقتضیات زمان، در جهت ایدهپردازی و مفهومسازی هم تلاش شود تا بتوان آرمانهای انقلاب را به زبان روز به دیگران تبیین و تفهیم کرد. یکی از مشکلات ما در عرصه آرمانها، عدم نظریهپردازی و اندیشهورزی برای تبیین آن آرمانها به زبان روز بود و همچنین عدم برنامهریزی برای عملیاتی کردن آن آرمانها. با توجه به این دو امر مهم است که ایده آرمانگرایی واقعبینانه، در جهت دوری از تبدیل شدن آرمانها به شعار تلاش میکند. ما در طول زمان تلاش کردیم که علمگرایی را با آرمانپردازی درهم بیامیزیم و این مساله از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون وجود داشته است. ما در تاریخ انقلاب اسلامی میبینیم که حضرت امام(ره) با همان نگاه آرمانگرایی واقعبینانه عمل کردند؛ بهعنوان مثال آن زمان که فرمودند: راه قدس از کربلا میگذرد، به رغم اینکه اسراییل جنوب لبنان را اشغال کرده بود بهنوعی به حفظ و حراست از سرزمین اسلامی، اهتمام داشتند و یا پذیرش قطعنامه 598، حکایت از واقعبینی حضرت امام(ره) دارد. البته من واژه واقعبینی را بهکار بردم، نه واقعگرایی. واقعبینی بهمعنای لحاظ واقعیتها است، درحالیکه واقعگرایی بهمعنای تسلیم شدن دربرابر واقعیتها است که از این لحاظ امام واقعبین بود، نه واقعگرا. من معتقد هستم که نگاه ما به عقلانیت، نگاه وسیعی بود؛ یعنی عقلانیت را فقط عقلانیت ابزاری قلمداد نمیکردیم، بلکه علاوه بر عقلانیت ابزاری، عقلانیت غایی؛ یعنی نگاه به غایت انسان، جهان و عقلانیت اخلاقی؛ یعنی شیوه تطبیق اهداف آرمانها و شیوه وصول به آن اهداف [که بایستی براساس معیارهای اخلاقی و شرعی باشد] را هم مد نظر قرار میدادیم. از این رو آرمانگرایی و غایتگرایی در درون اندیشه خردورزانه انقلاب اسلامی جای میگیرد. ● در ایدئولوژیپردازی آنچه که حائز اهمیت است؛ یکی اندیشه و اندیشهپردازان است و دیگری حاملان اندیشه. ما در زمینه انتقال یافتههای نسل اول و دوم انقلاب به نسل سوم با مشکل روبرو بودیم. به این صورت که نسل اول و دوم با توجه به بدیهی دانستن بعضی ساختارهای ذهنی، تصور میکنند که برای نسل سوم نیازی به تبیین مجدد آنها نیست. بنابراین بسترهای فکری لازم را برای بازاندیشی در مورد انقلاب اسلامی مهیا نکردند. نکته دوم این است که خواستهها و مطالبات نسل جوان، با نسل اول و دوم انقلاب متفاوت است. در این زمینه هم تلاش برای تطابقسازی آرمانها با واقعیتها از سوی نسل اول و دوم صورت نگرفت. بنابراین نوعی کوتاهی در نظریهپردازی و اندیشهورزی از سوی نسل اول و دوم انقلاب صورت گرفته است. از طرف دیگر بهنظر میرسد که درزمینه ارائه اندیشهها بهصورت جذاب، روزآمد و عملی، تلاش لازم صورت نگرفته است؛ به دلیل اینکه تکنولوژیهای نوین ارتباطی که بیشتر اندیشههای غربی را ترویج میکنند، به وسیله نسل اول و دوم انقلاب مهم پنداشته نشدند. بنابراین باید تلاش شود تا با استفاده از اینترنت و تکنولوژیهای ارتباطی، ارزشها و آرمانها به نسل جوان منتقل شود؛ زیرا دیگر با شیوهها و ابزارهای سنتی، نمیتوان پیام را به نسل جوان منتقل کرد. به عبارت دیگر من فکر میکنم که برای تربیت نسل جوان بهعنوان حاملان اندیشه انقلاب اسلامی نیازمند استفاده از ابزارهای مدرن برای بازاندیشی انقلاب اسلامی هستیم. ● سیاست خارجی جمهوری اسلامی چهار مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول، (از سال 1357 تا 1360) مرحله آرمانگرایی محض بود و سیاست بسطمحور را مد نظر قرار داده بود. مرحله دوم (از سال 1360 تا 1367) گفتمان حفظمحور بود که طی آن، یعنی در دوران جنگ تلاش شد که در جهت حفظ تمامیت ارضی تلاش شود. دوره مرحله سوم نیز دوره توسعهمحور اقتصادی بود که در دوران آقای هاشمی صورت گرفت و دوران چهارم، دوران توسعهمحور فرهنگی سیاسی بود که در دوران آقای خاتمی صورت گرفت. گذران این چهار مرحله، حکایت از آن دارد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی از یک چارچوب نظری محکمی برخوردار نیست. گرچه اصول کلی مانند نه شرقی و نه غربی یا عدم تعهد در ابتدای کار مطرح شد و بر آرمانهایی از قبیل استقلالطلبی و استکبارستیزی تاکید شد، ولی با توجه به تحولات مفهومی در روابط بینالملل و همچنین تحول در ساختار و کارکرد نظام بینالملل بویژه پس از جنگ سرد، در سیاست خارجی نیاز به بازسازی مفهومی و نظری وجود دارد. در این زمینه، مهمترین مساله یافتن شعار جدیدی برای انقلاب اسلامی است. با توجه به اینکه در عصر جهانیشدن زندگی میکنیم و با توجه به اینکه نظام دوقطبی فروپاشیده است، بایستی بهجای شعار نهشرقی نهغربی، شعار نوینی را طراحی کرد که در این زمینه تلاش نظری لازم صورت نگرفته است. درنتیجه برای الگوسازی و نظریهپردازی، نیازمند هماندیشی نخبگان فکری و سیاسی هستیم. نکته دیگر این است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی به دلیل رویارویی با چالشهای گوناگون امنیتی، جنبه امنیتی به خود گرفته است. امنیتی شدن سیاست خارجی سبب شده که از بعضی انتقادها مصون بماند و درنتیجه بعضی از جنبههای عملی سیاست خارجی را نتوان به محک نقد و ارزیابی گذاشت. از دیگر موضوعاتی که از جنبه نظری قابل تجزیه و تحلیل است، ارایه گفتمانی فراگیر و چترگونه است که بتواند خورده گفتمانهای موجود را در درون خود حل کند. ضعف گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، به دلیل تلفیق رویکردهای واقعگرایانه، کارکردگرایانه، نئولیبرالیستی، آرمانگرایانه و سازندهگرایانه است، بدون آنکه انسجامی نظری میان آنان صورت گرفته باشد. با این وجود نقاط قوت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در توان تطبیق با تحولات نظام بینالملل و انطباق با شرایط، مقتضیات زمان و نیز برخورداری از راهبردی همهجانبه در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است؛ به گونهای که ابعاد مزبور به هم تکمیلی یکدیگر میپردازند. همچنین میتوان انطباق بین هویت اسلامی و ایرانی و بهرهگیری از ابزارهای مدرنیته غربی به منظور ارایه دیپلماسی کارآمد و پویا، از دیگر نقاط قوت اندیشه سیاست خارجی ما محسوب میشود. ● انقلاب اسلامی از آن لحاظ که توانسته است آرمانهای خود را به جهانیان عرضه کند و سردمدار جنبش نرمافزاری و قطب فرهنگی و علمی جهان اسلام شود و نیز به عنوان مرکز ثقل جهان اسلام، در گفتمانسازی، نظریهپردازی وارایه اندیشه انقلابی به صورت جذاب، عملی، کارآمد و منطقی، توفیق نظری داشته است. همچنین توانایی انقلاب در تلفیق دین و سیاست، سنت و مدرنیته، روشنفکری و دیانت، معنویت و مادیت، عدالت و آزادی، استقلال و امنیت قابل توجه است. در این میان مشکل عمده، عملیاتی کردن این آرمانها و عرضه آن به زبان ساده و قابل فهم برای جهانیان است. بدین معنا که برای فهم عموم، باید ذهنیتهای سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز اندیشه ناب انقلاب به وسیله نخبگان فکری و فرهنگی به جهانیان عرضه شود. به نظر میرسد که در این زمینه از سوی اندیشمندان و نخبگان فکری و فرهنگی کشور، نوعی قصور صورت گرفته است؛ یعنی انقلاب اسلامی یا از سوی اندیشمندان غربی با ذهنیت غربی تفسیر شده است که انقلاب را نوعی بنیادگرایی اسلامی و افراطیگری دینی قلمداد کردهاند و یا از سوی اندیشمندان عرب سنی تفسیر شده است که انقلاب را انقلابی شیعی میدانند و از این رو آن را نوعی افراط در اندیشههای اسلامی، مظهر رادیکالیسم برای زیرسوال بردن مشروعیت رژیمهای عرب و افزایش نفوذ منطقهای ایران محسوب میکنند. گروه سوم روشنفکران ضدانقلاب هستند که به تحصیل یا فعالیت سیاسی در خارج کشور مشغول هستند. اینگونه افراد یا در راستای مشروطهخواهی ونظام پادشاهی با جمهوری اسلامی ایران مخالفت کردند و یا با تاثیرپذیری از اندیشههای سکولار غربی، اساس نظام را که بر پیوند دین و سیاست استوار است، زیر سوال میبرند. بنابراین شایسته است که نظریهپردازان بومی و نخبگان سیاسی، فکری و فرهنگی کشور، در جهت نظریهپردازی در مورد آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی گامهای موثر و عملی بردارند. در این میان جنبش نرمافزاری و تولید علم میتواند زمینهساز بازسازی اندیشهای و فکری باشد، چرا که یکی از راههای منطبق کردن نظرات اندیشمندان گذشته با مقتضیات زمان، روزآمدکردن آنها بر اساس نهضت فکری نو... ایسم است؛ برای مثال برای بازسازی اندیشههای کانت، نئوکانتیسم مطرح شده است. بنابراین میتوان به بازسازی اندیشههای دکتر شریعتی و شهید مطهری بر اساس نوشریعتیسم و نومطهریسم پرداخت. تا اندیشههای آنان برای نسل جوان مورد بهرهبرداری قرار گیرد. از سوی دیگر نخبگان فکری، فرهنگی و ارتباطی میتوانند با تاکید بر تقدم اندیشه بر ابزار و با بهرهگیری از رسانهها، زبان هنر، شیوههای هنری جذاب و فنون پیشرفته تبلیغی و رایج در دنیا، بر نمادسازی و اندیشهورزی برای تبلیغ فرهنگ دینی و دستاوردهای انقلاب اسلامی بپردازند. همچنین با ارایه اندیشهای جذاب، پرمحتوا، عملی، کارآمد و آگاهیبخش و با اطلاعرسانی دقیق از اوضاع جهان، در گسترش اندیشه انقلاب اسلامی کوشش کنند. (تولید علم) ● گسترش کمی و کیفی دانشگاههای کشور در پی انقلاب فرهنگی، اهتمام شورای عالی انقلاب فرهنگی به بومیسازی نظریات سیاسی و نیز توجه همزمان به پژوهش و آموزش، سبب شده است که بسترهای لازم برای اینکه دانشگاههای کشور به قطب علمی در منطقه بدل شوند برداشته شود. در این راستا اختراعات، ابتکارات و نوآوریها در عرصههای دانش و فنآوری حکایت از آن دارد که انقلاب اسلامی توانسته است انگیزه علمی لازم را در جوانان برای شکوفایی خلاقیتها و استعدادها ایجاد کند. همچنین گسیل خیل مشتاقان علم به دانشگاههای کشور، اعم از دولتی و آزاد سطح تحصیل را در کشور رو به افزایش برد، تا جایی که دارندگان مدرک لیسانس به بالا روز به روز بر تعداد و کمیتشان افزوده شده است. از سوی دیگر، آمدن مشتاقان فراگیری علوم دینی به حوزههای علمیه ایران از کشورهای آفریقایی و اروپایی، حکایت از آن دارد که حوزههای علمیه همگام با دانشگاههای کشور توانستهاند نه تنها در عرصه فکری و نظری بلکه در حوزه تولید و توزیع علم موثر باشند و نیز اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه در عمل محقق شود. (مراکز پژوهشی) ● با توجه به ضرورت بهرهگیری از فنآوریهای ارتباطی روز برای گسترش پژوهش در کشور و با عنایت به اینکه پروژههای تحقیقاتی نیاز به بهرهگیری از منابع متنوع دارد باید در این زمینه اقدام اساسی صورت گیرد: یکی مجهزنمودن مراکز پژوهشی به سیستمهای قوی ارتباطی به گونهای که هر موضوع پژوهشی به آسانی قابل جستوجو و در دسترس تمامی محققان باشد. دوم اینکه نسبت به نهضت ترجمه، به منظور بهرهگیری از دستاوردهای علوم ودانش غرب اقدام سریع شود تا محققان بتوانند از ایدههای موجود در جهان غرب نیز بهرهمند شوند و سپس در جهت بومیسازی آن عمل کنند. البته شایسته است در سیاستگذاری کلان کشور، به پژوهش و نقش محققان در فرآیندهای سیاستگذاری توجه بیشتری شود و علاوه بر آن، پژوهشگران نیز ضمن ارتقای توانمندیهای خود در زمینه فراگیری زبانهای خارجی، توانایی دسترسی و بهرهبرداری از سایتهای متنوع اینترنتی را داشته باشند. (تهدیدات آمریکا) ● با توجه به تهاجم نظامی آمریکا به عراق وتلاش آمریکا برای امنیتی کردن فضای منطقه و نیز گسترش نظامیگری در منطقه، علاوه بر تلاش برای بهرهگیری از منابع انرژی منطقه به ویژه عراق و نیز ایجاد منطقه آزاد تجاری در خاورمیانه بزرگ، آمریکا تلاش میکند که از جنبههای متنوع سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی سلطه خود را بر منطقه تثبیت کند. در این رهگذر آمریکا در جهت تامین امنیت رژیم صهیونیستی و تبدیل آن به عنصری مادی در منطقه، ترویج ارزشهای آمریکایی در منطقه با بهرهگیری از ابزارهای ماهوارهای، تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه و تغییر در نظامهای سیاسی با تحمیل دمکراسی فرمایشی، تلاش میکند. بدین ترتیب تصور میشود که حضور آمریکا در منطقه، تهدیدات نوینی را برای ایران ایجاد کرده است. با این وجود جمهوری اسلامی ایران، با بهرهگیری از قدرت ماهوارهای و ارتباطی خود و نیز توان اندیشهای و فکری خویش، بر افکار عمومی بینالمللی تاثیر گذارد. همچنین در سیاست خارجی خود از سیاست متنوعسازی بهره گیرد و از بازیگران دیگر؛ مانند اتحادیه اروپا، برای کاهش فشارهای آمریکا بهره گیرد. از طرفی فشارهای آمریکا بر برخی کشورهای منطقه؛ از جمله عربستان و سوریه، این فرصت را برای ایران فراهم آورده است که بتواند با ایجاد یک بلوک جدید متشکل از کشورهای مسلمان و قدرتمند در منطقه، با سیاستهای سلطهجویانه آمریکا به مقابله برخیزد. عدم پایبندی رژیم صهیونیستی به مفاد تعهدات صلح خاورمیانه و افزایش موج مخالفتها با پیمانشکنیهای این رژیم نیز، میتواند زمینهساز تشکیل جبههای جدید برای مقابله با توسعهطلبیهای اسراییل شود و این فرصت را برای ایران فراهم آورد که در جهت تشکیل یک دولت عربی اسراییلی در فلسطین اشغالی، دیدگاههای خود را مبنی بر تشکیل یک دولت فلسطینی به کشورهای منطقه و جهان عرضه کند. افزایش موج مخالفتها با سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا، این فرصت را برای ایران ایجاد کرده است که در مسیر افشای سیاستهای سلطهجویانه آمریکا گام بردارد و افکار عمومی منطقه را علیه سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا بسیج کند. (امتسازی در پروژه انقلاب،گفت و گو با محمدرضا دهشیری،منبع: ماهنامه زمانه شماره 17 بهمن 1382) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 142/66666)
وقوع رویدادی به نام انقلاب اسلامی ایران در سال 57 پیامدهای فراوانی بر منطقه و نظام بینالملل برجا گذاشت. به عنوان اولین سوال، به نظر شما در منطق تعاریف علوم سیاسی و روابط بینالملل، چقدر میتوان پیا
وقوع رویدادی به نام انقلاب اسلامی ایران در سال 57 پیامدهای فراوانی بر منطقه و نظام بینالملل برجا گذاشت. به عنوان اولین سوال، به نظر شما در منطق تعاریف علوم سیاسی و روابط بینالملل، چقدر میتوان پیا
پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد که هم در ساختار و هم در کارکرد نظام بینالملل، تغییر و تحولات اساسی رخ دهد. در ساختار نظام بینالملل با توجه به حاکم بودن نظام دوقطبی در آن زمان، ایجاد جبههای جدید که متکی به غرب و شرق نبود، سبب خیزش دوباره جنبش عدم تعهد و ملتهای مستقل شد، تا جایی که آنها توانستند در عرصه روابط بینالملل نقشآفرین شوند. در این میان کشورهای اسلامی نیز با اتکای به هویت تمدنی خود، توانستند تاثیر قابل توجهی بر تحولات بینالملل بگذارند. به علاوه، انقلاب اسلامی توانست بازیگران نوینی را در نظام بینالملل به منصه ظهور برساند که از جمله آنها جنبشهای آزادیبخش و ملتها هستند که بهعنوان نقشآفرینان جدید، دیدگاههای آنها میتواند بر دولتها و روابط بینالملل تاثیرگذار باشد. همچنین اخیرا، نقش انقلاب اسلامی با توجه به نوع تعامل میان ملتها، در عرصه روابط بینالملل آشکار شده است. به اختصار تاکید بر قدرتی بهنام (قدرت نرمافزاری) که برگرفته از اندیشه، فرهنگ و تفکر است، این انقلاب را در اعمال تاثیرات ساختاری بر نظام بینالملل توانا کرد، تا جایی که توانست نظامی فارغ از سلطه قدرتهای استکباری ایجاد کند. علاوه بر آن از جنبه کارکردی، انقلاب اسلامی سبب شد که دو قدرت رقیب شرق و غرب برای مقابله با این جریان جدید و مستقل، با یکدیگر همکاری کنند. بنابراین برای مقابله با ملتهای آزادیخواه، رویکرد همکاریجویانه بین شرق و غرب حاکم شد. انقلاب اسلامی توانست با به چالش کشیدن نظم بینالملل و قواعد حاکم بر آن، نشان دهد که امپریالیسم و سوسیالامپریالیسم هر دو در جهت تسلط بر ملتهای جهان سوم عمل میکنند و ماهیت هردوی آنها سلطهجویانه و مادیگرایانه است. درنتیجه انقلاب اسلامی در شیوه تعامل میان جهان مستقل و جهان سلطهجو تحولی عظیم ایجاد کرد و مرز جدیدی که به قول امام(ره) مرز بین مستضعفان و مستکبران بود، ترسیم کرد. در عرصه منطقهای، انقلاب اسلامی سبب جوشش جنبشهای اسلامی و آزادیبخش شد. که بعضی از این جنبشها جنبه رادیکال پیدا کردند و درصدد واژگونی نظامهای حاکم برآمدند، بعضی جنبه اصلاحطلبانه و میانهرو پیدا کردند تا با اقدامات اندیشهای در ذهنیت مردم تحول ایجاد کنند، بعضی دیگر نیز جنبشهایی بودند که به طور کامل برگرفته از انقلاب اسلامی بودند؛ مانند جنبش حزبالله که ساختار کلی نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را در درون ایدئولوژی مبارزاتی خود وارد کرد. وجه مشترک تمام این جنشبها، الهام گرفتن از فلسفه مبارزاتی انقلاب اسلامی برای پیروزی بود که طی آن مردم با دستهای خالی، با مشتهای گرهکرده و با فریاد الله اکبر به پیروزی رسیدند. نهضتهای یادشده تا حدود زیادی توانستند در این رهگذر توفیقاتی را به دست آورند. یکی از برجستهترین عملکردهای انقلاب اسلامی، مبارزه با مظهر استکبار؛ یعنی صهیونیسم است. صهیونیسم جنبه توسعهطلبی و برتریطلبی نژادی مورد نفرت و مخالفت کشورهای منطقه قرار گرفته بود، لیکن پیش از انقلاب اسلامی ایران، بیشتر کشورهای عرب برمبنای ایدئولوژی پانعربیستی به مقابله با صهونیسم پرداخته بودند و مساله فلسطین را یک مساله ارضی و سرزمینی قلمداد میکردند. انقلاب اسلامی توانست نشان دهد که مساله فلسطین، مسالهای مربوط به کل جهان اسلام است که بایستی همه ملتها با اتکای به آرمانهای اسلامی و انقلابی خود و در جهت مقابله با ریشه فساد تلاش کنند. از این رو امام(ره)، مساله را از بعد ملی و ناسیونالیستی عرب خارج کرد و به آن چهرهیی اسلامی بخشید. در این راستا، ایشان روز قدس را بهعنوان روزی که در آن مسلمانان علیه ایادی امپریالیسم در منطقه یعنی صهیونیسم به مخالفت برمیخیزند، اعلام کرد. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی اسلام را به عنوان دینی جامع و متناسب با شرایط روز و دارای ایدئولوژی سیاسی عرضه کرد و به صدور معنویت به جهانیان، چهره واقعی اسلام ناب محمدی(ص) را ارایه کرد. به علاوه با ارایه الگوی عملی و نظری از جمهوری اسلامی و نیز ترغیب مسلمانان به همگرایی و وحدت اسلامی، توانست هویت سیاسی و دینی جدیدی بر اساس ارزشهای دینی به مسلمانان ببخشد و با زنده نگه داشتن حضور مردم در عرصههای مختلف انقلاب، زمینه مشارکت و حق تعیین سرنوشت مردم را فراهم کند. همچنین انقلاب اسلامی با اهتمام به استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی و بیداری جهان اسلام، پیام خویش را مبنی بر ساختن دنیایی امن توام با صفا و صمیمیت برای انسانها ارایه و زمینهای را فراهم کرد که انسانها بتوانند با بهرهمندی از معنویت، استقلال و آزادی، توجه به خدا، بر اساس تعالیم مبتنی بر فطرت پاک بشری دنیایی پر از صلح، عدالت و معنویت را رقم زنند.
در واقع انقلاب اسلامی نظریههای انقلاب را متحول کرد. تا پیش از انقلاب اسلامی نظریههای انقلاب برای سرنگونی نظام حکومتی بیشتر بر روشهای خشونتآمیز تاکید میکرد، درحالیکه انقلاب اسلامی، انقلابی متکی بر وحدت و حضور ملت بود. از طرف دیگر بیشتر انقلابها در آن زمان یا ناسیونالیستی بودند و یا سوسیالیستی؛ یعنی یا بیشتر براساس استقلالطلبی و استعمارزدایی بودند و یا براساس عدالتجویی مبتنی بر مکتب مارکسیسم. انقلاب اسلامی که بر بعد فرهنگی تاکید میکرد، وجهه جدیدی را در میان انقلابها رقم زد و این فرهنگ در تعامل با تمدن غنی اسلامی بود. وجود چنین هویت تمدنی، سبب شد که یک جنبش بازگشت به خویشتن در میان ملتهای مسلمان پدید آید که از این لحاظ در نوع خود بینظیر بود؛ زیرا برای مقابله با ایدئولوژیهای وارداتی و یا سلطهجویانه احیا و بازسازی اندیشه و تمدن اسلامی را مد نظر قرار گرفت بنابراین از این لحاظ که یک نگاه فرهنگی به قدرت نرمافزاری انقلاب اسلامی شد، در نظریههای بینالمللی تحول عظیمی صورت گرفت. از طرف دیگر انقلاب اسلامی از آن لحاظ که انقلابی مابین مرحله مدرنیته و فرامدرنیته بود، توانست بهعنوان الگویی برای تلفیق سنت و مدرنیته و نیز الگوی مقابله با مظاهر مدرنیسم غربی از قبیل: اومانیسم، سکولاریسم و ماتریالیسم قرار گیرد و درنتیجه توانست در عین اخذ جنبههای مثبت تمدن غرب، ارزشهای اسلامی را هم به آن بیافزاید و درنهایت وحدت در ارزشهای اسلامی و کثرت در تکنولوژیها و شیوههای اعمال و اجرای آن ارزشها را به منصه ظهور برساند. تا پیش از انقلاب نظریهپردازان بیشتر با نگاه مدرنیته به انقلابها نگاه میکردند، یعنی انقلاب در جهت مدرن شدن و نو شدن تلقی میشد؛ درحالیکه انقلاب اسلامی نهتنها با مظاهر مدرنیسم غربی به مقابله پرداخت، بلکه جنبش بازگشت به خویشتن را مطرح کرد. البته این بدان معنا نیست که ما با تکنولوژیهای ارتباطی و فنآوریهای روز مخالف باشیم. امام(ره) در آن زمان اعلام کرد: ما با سینما مخالف نیستیم، بلکه با فساد و فحشا مخالفیم. بنابراین هدف انقلاب این بود که ضمن بهرهگیری از تکنولوژیهای مدرن روز، در جهت توجه بیشتر به اندیشه و تفکرات بومی تلاش کند. از این رو انقلاب اسلامی تاثیر عمیقی بر نظریههای غربی گذاشت، که بعضی از نظریهپردازان با بیان انقلابی بهنام خدا، بر جنبههای معنویتگرایانه و حقطلبانه انقلاب اسلامی تاکید کردند.
انقلاب اسلامی انقلابی بود که ریشه در باورها و اعتقاد مردم مسلمان ایران داشت و از این لحاظ، به ایدئولوژیسازی و ایدئولوژیپردازی در آن نیاز نداشت. انقلاب اسلامی براساس بسترها و بافتهای بومی شکل گرفته بود و از این رو لازم نبود که ایدئولوژی نوینی را به مردم تزریق کند. چون مردم با اسلام خو گرفته بودند، با همان باورها و ساختارهای ذهنی به مقابله با رژیمی پرداختند که درصدد اسلامزدایی برآمده بود. ولی درعین حال خصوصیت عمده انقلاب اسلامی این بود که یک نهضت نرمافزاری بود؛ به این معنا که هم میتوانست در جهت احیا و بازسازی تفکر دینی عمل کند و هم درجهت ارائه یک شیوه جدیدی برای حکومت و حاکمیت که از آن به مردمسالاری دینی تعبیر میشود. توان نظری انقلاب اسلامی در تلفیق سنت و مدرنیته، جمهوریت و اسلامیت، دین و سیاست، پیوند معنویت و حکومت و بهطور کلی ایجاد یک نظام مردمسالار دینی که بر پایههای روشنفکری دینی، جامعه مدنی دینی و خاستگاههای نواندیشانه اسلامی استوار بود، حکایت از این دارد که این انقلاب توانست یک تحول فکری ایجاد کند و این تحول فکری در جهت بازسازی تمدن اسلامی بود. تمدنی که ریشه در گذشته داشت، ولی امکان پویایی و تعامل فرهنگی را با سایر تمدنها داشت و این بود که انقلاب اسلامی، واحد تحلیل در روابط بینالملل را از دولت و ملت به تمدن ارتقا داد.
انقلاب اسلامی از این لحاظ که پروژه امتسازی را که بر اساس حفظ آرمانها، اهداف و ارزشها استوار است دنبال کرد، در جهت تداوم آرمانها، باورها و ارزشها به طور مسلم گام برمیدارد به عبارت دیگر، چون انقلاب اسلامی انقلابی آرمانی بود و براساس ایدهآلها شکل گرفته بود، همچنان این ایدهآلها را مد نظر قرار میدهد. البته این بهمعنای عدم توجه به واقعیتها نیست، بلکه بهقول ریمون آرون رو به آرمان داشتن و واقعیتها را لحاظ کردن است که من از آن به آرمانگرایی واقعبینانه تعبیر میکنم؛ یعنی در عین حفظ آرمانها، به واقعیتهای موجود و عملیاتی کردن آن توجه شود در این زمینه مشکلی که ما با آن روبهرو بودیم این بود که آرمانها را در عرض واقعیتها قرار داده بودیم، درحالیکه آرمانها در طول واقعیتها هستند و درواقع بایستی برای رسیدن به آنها مرحلهبندی و استراتژیپردازی کرد؛ به عبارت دیگر باید دو استراتژی تدرج، یعنی درجهبندی و وسع، یعنی تحقق آرمانها براساس تواناییها و ظرفیتها، مد نظر قرار میگرفت. الگوی آرمانگرایی واقعبینانه بهمعنای پل زدن بین آرمانها و واقعیتها است، بدینصورت که تلاش میشود ضمن تطابق شیوه اجرای آرمانها با مقتضیات زمان، در جهت ایدهپردازی و مفهومسازی هم تلاش شود تا بتوان آرمانهای انقلاب را به زبان روز به دیگران تبیین و تفهیم کرد. یکی از مشکلات ما در عرصه آرمانها، عدم نظریهپردازی و اندیشهورزی برای تبیین آن آرمانها به زبان روز بود و همچنین عدم برنامهریزی برای عملیاتی کردن آن آرمانها. با توجه به این دو امر مهم است که ایده آرمانگرایی واقعبینانه، در جهت دوری از تبدیل شدن آرمانها به شعار تلاش میکند. ما در طول زمان تلاش کردیم که علمگرایی را با آرمانپردازی درهم بیامیزیم و این مساله از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون وجود داشته است. ما در تاریخ انقلاب اسلامی میبینیم که حضرت امام(ره) با همان نگاه آرمانگرایی واقعبینانه عمل کردند؛ بهعنوان مثال آن زمان که فرمودند: راه قدس از کربلا میگذرد، به رغم اینکه اسراییل جنوب لبنان را اشغال کرده بود بهنوعی به حفظ و حراست از سرزمین اسلامی، اهتمام داشتند و یا پذیرش قطعنامه 598، حکایت از واقعبینی حضرت امام(ره) دارد. البته من واژه واقعبینی را بهکار بردم، نه واقعگرایی. واقعبینی بهمعنای لحاظ واقعیتها است، درحالیکه واقعگرایی بهمعنای تسلیم شدن دربرابر واقعیتها است که از این لحاظ امام واقعبین بود، نه واقعگرا. من معتقد هستم که نگاه ما به عقلانیت، نگاه وسیعی بود؛ یعنی عقلانیت را فقط عقلانیت ابزاری قلمداد نمیکردیم، بلکه علاوه بر عقلانیت ابزاری، عقلانیت غایی؛ یعنی نگاه به غایت انسان، جهان و عقلانیت اخلاقی؛ یعنی شیوه تطبیق اهداف آرمانها و شیوه وصول به آن اهداف [که بایستی براساس معیارهای اخلاقی و شرعی باشد] را هم مد نظر قرار میدادیم. از این رو آرمانگرایی و غایتگرایی در درون اندیشه خردورزانه انقلاب اسلامی جای میگیرد.
● در ایدئولوژیپردازی آنچه که حائز اهمیت است؛ یکی اندیشه و اندیشهپردازان است و دیگری حاملان اندیشه. ما در زمینه انتقال یافتههای نسل اول و دوم انقلاب به نسل سوم با مشکل روبرو بودیم. به این صورت که نسل اول و دوم با توجه به بدیهی دانستن بعضی ساختارهای ذهنی، تصور میکنند که برای نسل سوم نیازی به تبیین مجدد آنها نیست. بنابراین بسترهای فکری لازم را برای بازاندیشی در مورد انقلاب اسلامی مهیا نکردند. نکته دوم این است که خواستهها و مطالبات نسل جوان، با نسل اول و دوم انقلاب متفاوت است. در این زمینه هم تلاش برای تطابقسازی آرمانها با واقعیتها از سوی نسل اول و دوم صورت نگرفت. بنابراین نوعی کوتاهی در نظریهپردازی و اندیشهورزی از سوی نسل اول و دوم انقلاب صورت گرفته است. از طرف دیگر بهنظر میرسد که درزمینه ارائه اندیشهها بهصورت جذاب، روزآمد و عملی، تلاش لازم صورت نگرفته است؛ به دلیل اینکه تکنولوژیهای نوین ارتباطی که بیشتر اندیشههای غربی را ترویج میکنند، به وسیله نسل اول و دوم انقلاب مهم پنداشته نشدند. بنابراین باید تلاش شود تا با استفاده از اینترنت و تکنولوژیهای ارتباطی، ارزشها و آرمانها به نسل جوان منتقل شود؛ زیرا دیگر با شیوهها و ابزارهای سنتی، نمیتوان پیام را به نسل جوان منتقل کرد. به عبارت دیگر من فکر میکنم که برای تربیت نسل جوان بهعنوان حاملان اندیشه انقلاب اسلامی نیازمند استفاده از ابزارهای مدرن برای بازاندیشی انقلاب اسلامی هستیم.
● سیاست خارجی جمهوری اسلامی چهار مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول، (از سال 1357 تا 1360) مرحله آرمانگرایی محض بود و سیاست بسطمحور را مد نظر قرار داده بود. مرحله دوم (از سال 1360 تا 1367) گفتمان حفظمحور بود که طی آن، یعنی در دوران جنگ تلاش شد که در جهت حفظ تمامیت ارضی تلاش شود. دوره مرحله سوم نیز دوره توسعهمحور اقتصادی بود که در دوران آقای هاشمی صورت گرفت و دوران چهارم، دوران توسعهمحور فرهنگی سیاسی بود که در دوران آقای خاتمی صورت گرفت. گذران این چهار مرحله، حکایت از آن دارد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی از یک چارچوب نظری محکمی برخوردار نیست. گرچه اصول کلی مانند نه شرقی و نه غربی یا عدم تعهد در ابتدای کار مطرح شد و بر آرمانهایی از قبیل استقلالطلبی و استکبارستیزی تاکید شد، ولی با توجه به تحولات مفهومی در روابط بینالملل و همچنین تحول در ساختار و کارکرد نظام بینالملل بویژه پس از جنگ سرد، در سیاست خارجی نیاز به بازسازی مفهومی و نظری وجود دارد. در این زمینه، مهمترین مساله یافتن شعار جدیدی برای انقلاب اسلامی است. با توجه به اینکه در عصر جهانیشدن زندگی میکنیم و با توجه به اینکه نظام دوقطبی فروپاشیده است، بایستی بهجای شعار نهشرقی نهغربی، شعار نوینی را طراحی کرد که در این زمینه تلاش نظری لازم صورت نگرفته است. درنتیجه برای الگوسازی و نظریهپردازی، نیازمند هماندیشی نخبگان فکری و سیاسی هستیم. نکته دیگر این است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی به دلیل رویارویی با چالشهای گوناگون امنیتی، جنبه امنیتی به خود گرفته است. امنیتی شدن سیاست خارجی سبب شده که از بعضی انتقادها مصون بماند و درنتیجه بعضی از جنبههای عملی سیاست خارجی را نتوان به محک نقد و ارزیابی گذاشت.
از دیگر موضوعاتی که از جنبه نظری قابل تجزیه و تحلیل است، ارایه گفتمانی فراگیر و چترگونه است که بتواند خورده گفتمانهای موجود را در درون خود حل کند. ضعف گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، به دلیل تلفیق رویکردهای واقعگرایانه، کارکردگرایانه، نئولیبرالیستی، آرمانگرایانه و سازندهگرایانه است، بدون آنکه انسجامی نظری میان آنان صورت گرفته باشد. با این وجود نقاط قوت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در توان تطبیق با تحولات نظام بینالملل و انطباق با شرایط، مقتضیات زمان و نیز برخورداری از راهبردی همهجانبه در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است؛ به گونهای که ابعاد مزبور به هم تکمیلی یکدیگر میپردازند. همچنین میتوان انطباق بین هویت اسلامی و ایرانی و بهرهگیری از ابزارهای مدرنیته غربی به منظور ارایه دیپلماسی کارآمد و پویا، از دیگر نقاط قوت اندیشه سیاست خارجی ما محسوب میشود.
● انقلاب اسلامی از آن لحاظ که توانسته است آرمانهای خود را به جهانیان عرضه کند و سردمدار جنبش نرمافزاری و قطب فرهنگی و علمی جهان اسلام شود و نیز به عنوان مرکز ثقل جهان اسلام، در گفتمانسازی، نظریهپردازی وارایه اندیشه انقلابی به صورت جذاب، عملی، کارآمد و منطقی، توفیق نظری داشته است. همچنین توانایی انقلاب در تلفیق دین و سیاست، سنت و مدرنیته، روشنفکری و دیانت، معنویت و مادیت، عدالت و آزادی، استقلال و امنیت قابل توجه است. در این میان مشکل عمده، عملیاتی کردن این آرمانها و عرضه آن به زبان ساده و قابل فهم برای جهانیان است. بدین معنا که برای فهم عموم، باید ذهنیتهای سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز اندیشه ناب انقلاب به وسیله نخبگان فکری و فرهنگی به جهانیان عرضه شود. به نظر میرسد که در این زمینه از سوی اندیشمندان و نخبگان فکری و فرهنگی کشور، نوعی قصور صورت گرفته است؛ یعنی انقلاب اسلامی یا از سوی اندیشمندان غربی با ذهنیت غربی تفسیر شده است که انقلاب را نوعی بنیادگرایی اسلامی و افراطیگری دینی قلمداد کردهاند و یا از سوی اندیشمندان عرب سنی تفسیر شده است که انقلاب را انقلابی شیعی میدانند و از این رو آن را نوعی افراط در اندیشههای اسلامی، مظهر رادیکالیسم برای زیرسوال بردن مشروعیت رژیمهای عرب و افزایش نفوذ منطقهای ایران محسوب میکنند. گروه سوم روشنفکران ضدانقلاب هستند که به تحصیل یا فعالیت سیاسی در خارج کشور مشغول هستند. اینگونه افراد یا در راستای مشروطهخواهی ونظام پادشاهی با جمهوری اسلامی ایران مخالفت کردند و یا با تاثیرپذیری از اندیشههای سکولار غربی، اساس نظام را که بر پیوند دین و سیاست استوار است، زیر سوال میبرند. بنابراین شایسته است که نظریهپردازان بومی و نخبگان سیاسی، فکری و فرهنگی کشور، در جهت نظریهپردازی در مورد آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی گامهای موثر و عملی بردارند. در این میان جنبش نرمافزاری و تولید علم میتواند زمینهساز بازسازی اندیشهای و فکری باشد، چرا که یکی از راههای منطبق کردن نظرات اندیشمندان گذشته با مقتضیات زمان، روزآمدکردن آنها بر اساس نهضت فکری نو... ایسم است؛ برای مثال برای بازسازی اندیشههای کانت، نئوکانتیسم مطرح شده است. بنابراین میتوان به بازسازی اندیشههای دکتر شریعتی و شهید مطهری بر اساس نوشریعتیسم و نومطهریسم پرداخت. تا اندیشههای آنان برای نسل جوان مورد بهرهبرداری قرار گیرد. از سوی دیگر نخبگان فکری، فرهنگی و ارتباطی میتوانند با تاکید بر تقدم اندیشه بر ابزار و با بهرهگیری از رسانهها، زبان هنر، شیوههای هنری جذاب و فنون پیشرفته تبلیغی و رایج در دنیا، بر نمادسازی و اندیشهورزی برای تبلیغ فرهنگ دینی و دستاوردهای انقلاب اسلامی بپردازند. همچنین با ارایه اندیشهای جذاب، پرمحتوا، عملی، کارآمد و آگاهیبخش و با اطلاعرسانی دقیق از اوضاع جهان، در گسترش اندیشه انقلاب اسلامی کوشش کنند.
(تولید علم)
● گسترش کمی و کیفی دانشگاههای کشور در پی انقلاب فرهنگی، اهتمام شورای عالی انقلاب فرهنگی به بومیسازی نظریات سیاسی و نیز توجه همزمان به پژوهش و آموزش، سبب شده است که بسترهای لازم برای اینکه دانشگاههای کشور به قطب علمی در منطقه بدل شوند برداشته شود. در این راستا اختراعات، ابتکارات و نوآوریها در عرصههای دانش و فنآوری حکایت از آن دارد که انقلاب اسلامی توانسته است انگیزه علمی لازم را در جوانان برای شکوفایی خلاقیتها و استعدادها ایجاد کند. همچنین گسیل خیل مشتاقان علم به دانشگاههای کشور، اعم از دولتی و آزاد سطح تحصیل را در کشور رو به افزایش برد، تا جایی که دارندگان مدرک لیسانس به بالا روز به روز بر تعداد و کمیتشان افزوده شده است. از سوی دیگر، آمدن مشتاقان فراگیری علوم دینی به حوزههای علمیه ایران از کشورهای آفریقایی و اروپایی، حکایت از آن دارد که حوزههای علمیه همگام با دانشگاههای کشور توانستهاند نه تنها در عرصه فکری و نظری بلکه در حوزه تولید و توزیع علم موثر باشند و نیز اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه در عمل محقق شود.
(مراکز پژوهشی)
● با توجه به ضرورت بهرهگیری از فنآوریهای ارتباطی روز برای گسترش پژوهش در کشور و با عنایت به اینکه پروژههای تحقیقاتی نیاز به بهرهگیری از منابع متنوع دارد باید در این زمینه اقدام اساسی صورت گیرد: یکی مجهزنمودن مراکز پژوهشی به سیستمهای قوی ارتباطی به گونهای که هر موضوع پژوهشی به آسانی قابل جستوجو و در دسترس تمامی محققان باشد. دوم اینکه نسبت به نهضت ترجمه، به منظور بهرهگیری از دستاوردهای علوم ودانش غرب اقدام سریع شود تا محققان بتوانند از ایدههای موجود در جهان غرب نیز بهرهمند شوند و سپس در جهت بومیسازی آن عمل کنند. البته شایسته است در سیاستگذاری کلان کشور، به پژوهش و نقش محققان در فرآیندهای سیاستگذاری توجه بیشتری شود و علاوه بر آن، پژوهشگران نیز ضمن ارتقای توانمندیهای خود در زمینه فراگیری زبانهای خارجی، توانایی دسترسی و بهرهبرداری از سایتهای متنوع اینترنتی را داشته باشند.
(تهدیدات آمریکا)
● با توجه به تهاجم نظامی آمریکا به عراق وتلاش آمریکا برای امنیتی کردن فضای منطقه و نیز گسترش نظامیگری در منطقه، علاوه بر تلاش برای بهرهگیری از منابع انرژی منطقه به ویژه عراق و نیز ایجاد منطقه آزاد تجاری در خاورمیانه بزرگ، آمریکا تلاش میکند که از جنبههای متنوع سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی سلطه خود را بر منطقه تثبیت کند. در این رهگذر آمریکا در جهت تامین امنیت رژیم صهیونیستی و تبدیل آن به عنصری مادی در منطقه، ترویج ارزشهای آمریکایی در منطقه با بهرهگیری از ابزارهای ماهوارهای، تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه و تغییر در نظامهای سیاسی با تحمیل دمکراسی فرمایشی، تلاش میکند. بدین ترتیب تصور میشود که حضور آمریکا در منطقه، تهدیدات نوینی را برای ایران ایجاد کرده است. با این وجود جمهوری اسلامی ایران، با بهرهگیری از قدرت ماهوارهای و ارتباطی خود و نیز توان اندیشهای و فکری خویش، بر افکار عمومی بینالمللی تاثیر گذارد. همچنین در سیاست خارجی خود از سیاست متنوعسازی بهره گیرد و از بازیگران دیگر؛ مانند اتحادیه اروپا، برای کاهش فشارهای آمریکا بهره گیرد. از طرفی فشارهای آمریکا بر برخی کشورهای منطقه؛ از جمله عربستان و سوریه، این فرصت را برای ایران فراهم آورده است که بتواند با ایجاد یک بلوک جدید متشکل از کشورهای مسلمان و قدرتمند در منطقه، با سیاستهای سلطهجویانه آمریکا به مقابله برخیزد. عدم پایبندی رژیم صهیونیستی به مفاد تعهدات صلح خاورمیانه و افزایش موج مخالفتها با پیمانشکنیهای این رژیم نیز، میتواند زمینهساز تشکیل جبههای جدید برای مقابله با توسعهطلبیهای اسراییل شود و این فرصت را برای ایران فراهم آورد که در جهت تشکیل یک دولت عربی اسراییلی در فلسطین اشغالی، دیدگاههای خود را مبنی بر تشکیل یک دولت فلسطینی به کشورهای منطقه و جهان عرضه کند. افزایش موج مخالفتها با سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا، این فرصت را برای ایران ایجاد کرده است که در مسیر افشای سیاستهای سلطهجویانه آمریکا گام بردارد و افکار عمومی منطقه را علیه سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا بسیج کند.
(امتسازی در پروژه انقلاب،گفت و گو با محمدرضا دهشیری،منبع: ماهنامه زمانه شماره 17 بهمن 1382) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 142/66666)