بعضی شبهه وارد می کنند و با چند حدیث از باب خروج در علایم آخر الزمان قیام حضرت امام(ره) را زیر سؤال می برند ... مثلا در مقدمه صحیفه سجادیه آمده که هر کس که در زمان غیبت قیام کند غیر از آزار و اذیت ما بیشتر روایات به سه قیام اشاره دارند نه نفی تشکیل حکومت پیش از ظهور. پاسخی که می توان در مقابل این روایات داده چنین است: 1- این روایات چنانچه از محتوا و علت هایی که در روایات آمده است روشن می شود، نظر به خلافت بنی امیه و بنی عباس و دیگر فتنه ها و مصیبت هایی که در آن زمان اتفاق می افتاده دارند. 2- در آن زمان - و حتی زمان های بعدی - افرادی در مقابل حکومت های ظالم و باطل مردم را به اطاعت خویش فرا می خوانند، ائمه شیعیان را از پیوستن به این گروه نهی فرمودند تا به ظلم کمک نشود. اما در مقابل کسانی که مردم را به اقامه حق و بازگرداندن حکومت به اهلش دعوت می کردند مورد حمایت ائمه بوده اند. 3- بسیاری از روایات در قضایای مشخص و شخصی بیان شده است و فرد یا افراد خاصی را از قیام منع می کردند که نشان می دهد که در آن زمان خصوصیت و ویژگی ای بوده است که قیام آن افراد به ثمر نمی رسیده با این که قیام او دعوت به خود بوده نه حق. در مقابل دلیل عقلی و نقلی قائم است که قیام و تشکیل حکومت در هر زمانی مطلوب است. اما دلیل عقلی: احکام اسلام، برای یک زمانی خاص نیست. اسلام دین جهانی است که در همه زمان ها و مکان ها - برنامه برای هدایت و رستگاری و اقامه عدل دارد. در عین حال از ضروری ترین امور زندگانی بشر، وجود نظام اجتماعی و حکومتی است که پاسدار حقوق جامعه باشد. هیچ جامعه ای نمی تواند از تشکیل حکومت بی نیاز باشد. حال یا حکومت ظالمانه باشد یا عادلانه. اما روشن است که حکومت عادلانه هدف اصلی زندگی بشری است و انسان ها باید تلاش کنند که حکومت عادلانه تشکیل دهند. پس اولا: احکام اسلامی برای همه زمان ها و همه مکان هاست، حتی در زمان غیبت نیز جاری و قابل اجرا است. ثانیا: اسلام دارای احکام حکومتی است، چنانچه دارای احکام عبادی است و چنانچه لازم است احکام عبادی آن - چون نماز و روزه - پیاده شود و در هیچ زمان تعطیل نمی شود احکام حکومتی آن نیز در هیچ زمانی تعطیل بردار نیست. ثالثا: در زمان حضور امام (ع) احکام حکومتی را او اجرا می کند. اما در زمان غیبت کسانی که از جانب امام اجازه دارند باید جامعه را اداره کنند (مگر این که زمینه تشکیل حکومت موجود نباشد). اما دلیل نقلی: روایات متعددی درباره آخر الزمان و علائم ظهور است که اشاره دارد پیش از قیام و ظهور مقدس حضرت مهدی(عج) در ایران و یمن حکومت های شیعی و مورد تأیید امام تشکیل می شود و در دنیای پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت می کنند. در این روایات بر قیام ایرانیان و حکومت آنها تأیید بسیاری شده است. آقای علی کورانی از علمای لبنانی مقیم ایران، روایات مربوطه را جمع آوری و دسته بندی کرده اند و توضیحاتی جامع درباره این روایات داده است. (کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، ص 217 - 275، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم 1379، تهران). پس نه تنها حکومت جمهوری اسلامی، مصداق روایاتی که نهی از قیام و احیانا تشکیل حکومت می کند نیست، بلکه به دلیل عقل و نقل مصداق واقعی حکومت زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) است و خداوند به ما و شما روزی فرماید که شایستگی این را داشته باشیم تا ظهورش را درک کنیم و در رکاب و خدمت آن حضرت باشیم، زیرا روایات متعددی از نقش سازنده ایرانیان پیش و در عصر ظهور برای زمینه سازی و قیام آن حضرت حکایت دارند و خداوند توفیق دهد که ما نیز جزء این گروه باشیم، انشاءالله. پاسخ اجلاس دوسالانه امام زمان (عج) پرسش: در کتاب (یاد مهدی) از انتشارات مسجد مقدس جمکران، در یکی از احادیث نوشته شده بود هر حکومتی قبل از امام زمان (عج) ظهور کند و بوجود بیاید حکومت طاغوت است. میتوانید این حدیث را با نظام فعلی ما توضیح دهید؟ پاسخ: برای پاسخ به این پرسش مقدمهای لازم مینماید و آن این است که درکلام هر متکلم حکیم و عاقلی ابتدا باید همه کلام وی را شنید و پس از آن دربارهاش قضاوت نمود. زیرا ممکن است حکیم سخن را با (عام) یعنی مفهومی که دارای شمول و وسعت و گسترش بوده و مصادیق و افراد بسیاری را شامل میشود آغاز کند ولی در لابلای کلام و سخن خویش مراد خویش را با (خاص) توضیح دهد. مانند اینکه در ابتدا بگوید: (از همه عالمان پیروی کرده و دین خود را از آنها بگیرید.) سپس در لابلای گفتگو و سخن بگوید: (از عالمان دنیامدار و هواپرست پیروی نکنید و در دین خود به آنها تکیه نکنید.) بدیهی است در چنین مواردی نمیتوان به جمله اول تکیه کرد و به سراغ امثال ابوهریره و شریح قاضی، ابوموسی اشعری و... رفت چرا که مراد اصلی گوینده در جمله دوم به وضوح هر چه تمامتر بیان شده است. با ذکر این مقدمه پرسش بالا را پاسخ میگوییم. روایتی که شما ذکر کردهاید این است که امام صادق علیهالسلام فرمودند: (کُلُّ رایَةٍ ترفع قَبل قیامِ القائمِ فَصاحِبُها طاغوتَ یعبد من دون الله عزوجل)(1) هر پرچمی پیش از نهضت (قائم) برافراشته شود، صاحب آن (طاغوتی) است که در برابر خداپرستش میشود. در این روایت چند مطلب باید روشن شود: 1 . مقصود از پرچم برافراشته درگیری با نظامهای حاکم و به وجود آوردن حکومت جدید است. 2 . (قبل از قیام قائم) قطعاً شامل عصر غیبت میشود. البته زمان صدور روایت به بعد را نیز شامل میشود. 3 . طاغوت عبارت است از هر متجاوز و هر معبود جز خدا،(2) مرحوم علامه طباطبایی (ره) میفرماید: (طاغوت) یعنی طغیان و تجاوز ازحد، و معنای آن مانند ملکوت و جبروت خالی از مبالغه نیست، طاغوت بر چیزهایی که سبب حصول طغیان میشود مانند چیزهایی که به جای خداپرستش میشود نیز اطلاق میگردد مثل بتها و شیاطین و جن و رهبران ضلال، و همچنین هر کس برخلاف رضای الهی از او پیروی شود طاغوت نامیده میشود.(3) با توجه به صدر و ذیل روایت روشن میشود پرچمی که پیش از قیام حضرت حجت (عج) برافراشته میشود آنگاه طاغوت به شمار میرود که ستمگر و جباری آن را برافراشته سازد و مقصودش تجاوز و تعدی به احکام الهی و در مقابل خدا و رسول الله (ص) و امام معصوم (ع) باشد نه عادل و پرهیزکاری که جزء برگزیدگان از مردم به شمار آید و علم و تقوی و توحید در تمام زندگانیش نورافشانی کرده باشد و هرگز از عدالت خارج نشده باشد، برافراشتن پرچم به وسیله چنین شخص صالح و مصلحی برای حاکمیت دین و برچیدن بساط طاغوت و در مسیر تحقق آرمانهای الهی است. پس با قراین داخلیِ روایت، مقصود حدیث روشن شد. شاهد بیرونی نیز وجود دارد. امام باقر علیهالسلام میفرماید: (هیچ کس مردم را تا خروج دجّال فرا نمیخواند، جز اینکه افرادی یافت میشوند که با او بیعت کنند. هر کس پرچم گمراهی برافراشت، صاحب آن طاغوت است). (5) به قید (مَنْ رَفَعَ رایةَ ضَلالِةِ) توجه کنید قیام کنندهای طاغوت شمرده شده که پرچم گمراهی برافرازد نه کسی که مردمان را به سوی نور، روشنایی، احکام الهی و توحید فرا میخواند. در روایت معتبر دیگری امام صادق علیهالسلام قیامها را دو دسته میکنند و میفرمایند: هرگاه شخصی برای قیام به سوی شما آمد، توجه کنید که انگیزه و هدفش چیست و برای چه چیز قیام میکند. نگویید که (زید) (بن علی) هم خروج کرد، زید مردی عالم و آگاه و بسیار راستگو بود و به سوی خودش شما را فرا نمیخواند بلکه به خشنودی و رضای آل محمد دعوت میکرد و اگر موفق میشد به عهد خود وفا میکرد وی برای نابودی سلطان ستمگر (بنیامیه) قیام کرد، اما شخصی که امروز قیام کرده است (محمد بن عبدالله) شما را به چه چیزی میخواند؟ به رضای آل محمد (ص)؟ ما شهادت میدهیم که به دعوت او راضی نیستیم. او امروز که کسی با او نیست، از ما سرپیچی میکند، چه رسد به روزی که پرچمها برای او بسته شود (و دارای امکانات و افراد شود)... پس میتوان نتیجه گرفت که هرگاه قیام کننده داعی به حق و در پی رضایت آل محمد (ص) و اجرای احکام الهی باشد و ارادهای جز اراده آنها نداشته باشد، چنین شخص صالحی گرچه در دوره غیبت باشد مشمول این روایت نمیشود. یکی از بهترین دلیلها روایتی است که نعیم بن عبدالله به سند خود از ابراهیم بن علقمه از عبدالله نقل میکند که ما روزی نزد پیامبر اسلام (ص) نشسته بودیم. گروهی از بنیهاشم نزد ما آمدند. تا چشم پیامبر (ص) به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتی در چهرهاش نمایان شد. اصحاب علت ناراحتی را پرسیدند، حضرت چنین توضیح دادند: (ما خاندانی هستیم که خدا برای ما، آخرت را بر دنیا برگزیده، و اینان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگی و دوری و تبعید از وطن میگردند و این سختیها، ادامه مییابد، تا زمانی که مردمی از مشرق زمین قیام میکنند. آنان که اصحاب پرچمهای سیاه هستند. در آغاز قیام، خواستة مردم از حکومت حق است، ولی سردمداران حکومت، زیر بار نمیروند، 2 یا 3 بار قیام با این انگیزه صورت میگیرد، تا این که مردم به مبارزه خود ادامه داده و حکومت تسلیم خواستههای آنان میگردد، ولی این بار، مردم نمیپذیرند. و حکومت جدیدی بر اساس حق تشکیل میدهند، این حکومت تداوم مییابد تا این که مردم آن را به مردی از خاندان من تحویل میدهند و او زمین را پر از عدل میکند، همانگونه که پر از ظلم کردهاند. پس اگر کسی از شما آن زمان را درک کنید، باید به آن مردم بپیوندد، هر چند سینهخیز روی برف برود، چون او مهدی (عج) است.) (6) برای روشن شدن بیشتر مطلب به آیه استبدال سوره محمد آیه 38 و مائده 56 51 و توبه 38 و 39 مراجعه کنید و همینطور به تفسیر نمونه و المیزان در ذیل آیات مذکور. نتیجه اینکه با توجه به شخصیت کاروانسالار این نهضت که آرمانهای خود را به طور خلاصه در وصیتنامه سیاسی الهی خویش آورده و تأکید ایشان و رهبر معظم انقلاب بر بیزاری از هر آنچه مخالفت با خدای سبحان و تلاش برای کسب رضایت آلرسول علیهمالسلام است و با قبول کمبودهای موجود و رسالت همه برای برطرف کردن آن در محدوده احکام الهی به این نتیجه میرسیم که چون نظام فعلی ما با همه کمبودها، دشمنیها، محکم و استوار برای پیاده کردن احکام الهی در صدد برطرف کردن همه موانع است نمیتواند مصداق (طاغوت) باشد، وقتی بزرگترین آرزوی سردمداران این نظام تحویل آن به وجود مقدس ولی عصر (عج) است، چگونه ممکن است با این انگیزه آن را طاغوت دانست. * (این احادیث هیچ مربوط به تشکیل حکومت خدایی عادلانه که هر خردمند لازم میداند نیست. بلکه در روایت اول دو احتمال است: یکی آنکه راجع به خبرهای ظهور حضرت ولیعصر(عج) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگوید، علمهایی که به عنوان امامت قبل از قیام قائم برپا میشود باطل است. چنانچه در ضمن همین روایات علامتهای ظهور هم ذکر شده است و احتمال دیگر آنکه از قبیل پیشگویی باشد از این حکومتهایی که در جهان تشکیل میشود تا زمان ظهور که هیچکدام به وظیفه خود عمل نمیکنند و همین طور هم تا کنون بوده...).(7) (آن روایات ]اشاره دارد[ که هر کس علم بلند کند علم مهدی، به عنوان مهدویت بلند کند، ]باطل است[).(8) ------------------ پینوشتها: 1. شیخ محمد بن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج 11، ص 37 و همینطور مراجعه کنید به الحاج میرزا حسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، بیروت، لبنان، الطبعة الثانیه، 1408 هجری قمری، ج 11، ص 34. 2. ابیالقاسم الحسین بن محمد المعروف الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه، تهران، ص304 305، درک قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، دارالکتب الاسلامیه، ج 4، ص 224، این کلمه 8 بار در قرآن آمده است و مراد از آن خدایان دروغین و مردمان متجاوز و طاغی است. 3. سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه استاد محمد تقی مصباح، بنیاد، علمی و فکری علامه طباطبایی با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجاء، ج 2، ص 485. 4. پیشین، ترجمه استاد سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 17، ص 396 و 400. 5. محمد باقر المجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول، دارالکتب الاسلامیه، ج 26، ص 258. 6. مجله حوزه چاپ دوم، شماره 71-70، 1374 ص 192-193 و ترجمه ملاحم و فتن سید بن طاووس کتابفروشی اسلامیه تهران، ترجمه محمد جواد نجفی، باب 93، ص 35 (با کمی تفاوت در ترجمه). 7. کشفالاسرار، ص 225؛ به همین مضمون در صحیفه نور، جلد 20، ص 197. 8. صحیفه نور، جلد 20، ص 197. .*به بیان فنی همچنان که وقتی حاکم حکیمی دستور دهد عالمان را بزرگ بدارید، شخص جاهل تخصّصاً و موضوعاً حقیقتاً از آن خارج است، قیام هم به دو انگیزه میتواند صورت گیرد: برای خدا و بسط عدالت چونان پیامبران و برای نفس و ستمگری چونان فرعونیان؛ و یک شیء نمیتواند مصداق ضد و مخالف خود باشد، اطاعت خدا چگونه میتواند مصداق عصیان خدا و تجاوز به حدود الهی (طاغوت) قرار گیرد؟ و در نهایت اگر تخصص را کسی قبول نکند ولی حکم طاغوت بر آن با توجه به دلیلهای دیگر بار نمیشود که به آن در اصطلاح خروج حُکمی و تخصیص گفته میشود. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100105714)
بعضی شبهه وارد می کنند و با چند حدیث از باب خروج در علایم آخر الزمان قیام حضرت امام(ره) را زیر سؤال می برند ... مثلا در مقدمه صحیفه سجادیه آمده که هر کس که در زمان غیبت قیام کند غیر از آزار و اذیت ما
بعضی شبهه وارد می کنند و با چند حدیث از باب خروج در علایم آخر الزمان قیام حضرت امام(ره) را زیر سؤال می برند ... مثلا در مقدمه صحیفه سجادیه آمده که هر کس که در زمان غیبت قیام کند غیر از آزار و اذیت ما
بیشتر روایات به سه قیام اشاره دارند نه نفی تشکیل حکومت پیش از ظهور. پاسخی که می توان در مقابل این روایات داده چنین است:
1- این روایات چنانچه از محتوا و علت هایی که در روایات آمده است روشن می شود، نظر به خلافت بنی امیه و بنی عباس و دیگر فتنه ها و مصیبت هایی که در آن زمان اتفاق می افتاده دارند.
2- در آن زمان - و حتی زمان های بعدی - افرادی در مقابل حکومت های ظالم و باطل مردم را به اطاعت خویش فرا می خوانند، ائمه شیعیان را از پیوستن به این گروه نهی فرمودند تا به ظلم کمک نشود. اما در مقابل کسانی که مردم را به اقامه حق و بازگرداندن حکومت به اهلش دعوت می کردند مورد حمایت ائمه بوده اند.
3- بسیاری از روایات در قضایای مشخص و شخصی بیان شده است و فرد یا افراد خاصی را از قیام منع می کردند که نشان می دهد که در آن زمان خصوصیت و ویژگی ای بوده است که قیام آن افراد به ثمر نمی رسیده با این که قیام او دعوت به خود بوده نه حق. در مقابل دلیل عقلی و نقلی قائم است که قیام و تشکیل حکومت در هر زمانی مطلوب است.
اما دلیل عقلی: احکام اسلام، برای یک زمانی خاص نیست. اسلام دین جهانی است که در همه زمان ها و مکان ها - برنامه برای هدایت و رستگاری و اقامه عدل دارد. در عین حال از ضروری ترین امور زندگانی بشر، وجود نظام اجتماعی و حکومتی است که پاسدار حقوق جامعه باشد. هیچ جامعه ای نمی تواند از تشکیل حکومت بی نیاز باشد. حال یا حکومت ظالمانه باشد یا عادلانه.
اما روشن است که حکومت عادلانه هدف اصلی زندگی بشری است و انسان ها باید تلاش کنند که حکومت عادلانه تشکیل دهند.
پس اولا: احکام اسلامی برای همه زمان ها و همه مکان هاست، حتی در زمان غیبت نیز جاری و قابل اجرا است.
ثانیا: اسلام دارای احکام حکومتی است، چنانچه دارای احکام عبادی است و چنانچه لازم است احکام عبادی آن - چون نماز و روزه - پیاده شود و در هیچ زمان تعطیل نمی شود احکام حکومتی آن نیز در هیچ زمانی تعطیل بردار نیست.
ثالثا: در زمان حضور امام (ع) احکام حکومتی را او اجرا می کند. اما در زمان غیبت کسانی که از جانب امام اجازه دارند باید جامعه را اداره کنند (مگر این که زمینه تشکیل حکومت موجود نباشد).
اما دلیل نقلی: روایات متعددی درباره آخر الزمان و علائم ظهور است که اشاره دارد پیش از قیام و ظهور مقدس حضرت مهدی(عج) در ایران و یمن حکومت های شیعی و مورد تأیید امام تشکیل می شود و در دنیای پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت می کنند. در این روایات بر قیام ایرانیان و حکومت آنها تأیید بسیاری شده است. آقای علی کورانی از علمای لبنانی مقیم ایران، روایات مربوطه را جمع آوری و دسته بندی کرده اند و توضیحاتی جامع درباره این روایات داده است. (کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، ص 217 - 275، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم 1379، تهران).
پس نه تنها حکومت جمهوری اسلامی، مصداق روایاتی که نهی از قیام و احیانا تشکیل حکومت می کند نیست، بلکه به دلیل عقل و نقل مصداق واقعی حکومت زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) است و خداوند به ما و شما روزی فرماید که شایستگی این را داشته باشیم تا ظهورش را درک کنیم و در رکاب و خدمت آن حضرت باشیم، زیرا روایات متعددی از نقش سازنده ایرانیان پیش و در عصر ظهور برای زمینه سازی و قیام آن حضرت حکایت دارند و خداوند توفیق دهد که ما نیز جزء این گروه باشیم، انشاءالله.
پاسخ اجلاس دوسالانه امام زمان (عج)
پرسش: در کتاب (یاد مهدی) از انتشارات مسجد مقدس جمکران، در یکی از احادیث نوشته شده بود هر حکومتی قبل از امام زمان (عج) ظهور کند و بوجود بیاید حکومت طاغوت است. میتوانید این حدیث را با نظام فعلی ما توضیح دهید؟
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش مقدمهای لازم مینماید و آن این است که درکلام هر متکلم حکیم و عاقلی ابتدا باید همه کلام وی را شنید و پس از آن دربارهاش قضاوت نمود. زیرا ممکن است حکیم سخن را با (عام) یعنی مفهومی که دارای شمول و وسعت و گسترش بوده و مصادیق و افراد بسیاری را شامل میشود آغاز کند ولی در لابلای کلام و سخن خویش مراد خویش را با (خاص) توضیح دهد. مانند اینکه در ابتدا بگوید: (از همه عالمان پیروی کرده و دین خود را از آنها بگیرید.) سپس در لابلای گفتگو و سخن بگوید: (از عالمان دنیامدار و هواپرست پیروی نکنید و در دین خود به آنها تکیه نکنید.) بدیهی است در چنین مواردی نمیتوان به جمله اول تکیه کرد و به سراغ امثال ابوهریره و شریح قاضی، ابوموسی اشعری و... رفت چرا که مراد اصلی گوینده در جمله دوم به وضوح هر چه تمامتر بیان شده است. با ذکر این مقدمه پرسش بالا را پاسخ میگوییم. روایتی که شما ذکر کردهاید این است که امام صادق علیهالسلام فرمودند: (کُلُّ رایَةٍ ترفع قَبل قیامِ القائمِ فَصاحِبُها طاغوتَ یعبد من دون الله عزوجل)(1) هر پرچمی پیش از نهضت (قائم) برافراشته شود، صاحب آن (طاغوتی) است که در برابر خداپرستش میشود.
در این روایت چند مطلب باید روشن شود:
1 . مقصود از پرچم برافراشته درگیری با نظامهای حاکم و به وجود آوردن حکومت جدید است.
2 . (قبل از قیام قائم) قطعاً شامل عصر غیبت میشود. البته زمان صدور روایت به بعد را نیز شامل میشود.
3 . طاغوت عبارت است از هر متجاوز و هر معبود جز خدا،(2) مرحوم علامه طباطبایی (ره) میفرماید: (طاغوت) یعنی طغیان و تجاوز ازحد، و معنای آن مانند ملکوت و جبروت خالی از مبالغه نیست، طاغوت بر چیزهایی که سبب حصول طغیان میشود مانند چیزهایی که به جای خداپرستش میشود نیز اطلاق میگردد مثل بتها و شیاطین و جن و رهبران ضلال، و همچنین هر کس برخلاف رضای الهی از او پیروی شود طاغوت نامیده میشود.(3)
با توجه به صدر و ذیل روایت روشن میشود پرچمی که پیش از قیام حضرت حجت (عج) برافراشته میشود آنگاه طاغوت به شمار میرود که ستمگر و جباری آن را برافراشته سازد و مقصودش تجاوز و تعدی به احکام الهی و در مقابل خدا و رسول الله (ص) و امام معصوم (ع) باشد نه عادل و پرهیزکاری که جزء برگزیدگان از مردم به شمار آید و علم و تقوی و توحید در تمام زندگانیش نورافشانی کرده باشد و هرگز از عدالت خارج نشده باشد، برافراشتن پرچم به وسیله چنین شخص صالح و مصلحی برای حاکمیت دین و برچیدن بساط طاغوت و در مسیر تحقق آرمانهای الهی است. پس با قراین داخلیِ روایت، مقصود حدیث روشن شد. شاهد بیرونی نیز وجود دارد. امام باقر علیهالسلام میفرماید: (هیچ کس مردم را تا خروج دجّال فرا نمیخواند، جز اینکه افرادی یافت میشوند که با او بیعت کنند. هر کس پرچم گمراهی برافراشت، صاحب آن طاغوت است).
(5) به قید (مَنْ رَفَعَ رایةَ ضَلالِةِ) توجه کنید قیام کنندهای طاغوت شمرده شده که پرچم گمراهی برافرازد نه کسی که مردمان را به سوی نور، روشنایی، احکام الهی و توحید فرا میخواند. در روایت معتبر دیگری امام صادق علیهالسلام قیامها را دو دسته میکنند و میفرمایند: هرگاه شخصی برای قیام به سوی شما آمد، توجه کنید که انگیزه و هدفش چیست و برای چه چیز قیام میکند. نگویید که (زید) (بن علی) هم خروج کرد، زید مردی عالم و آگاه و بسیار راستگو بود و به سوی خودش شما را فرا نمیخواند بلکه به خشنودی و رضای آل محمد دعوت میکرد و اگر موفق میشد به عهد خود وفا میکرد وی برای نابودی سلطان ستمگر (بنیامیه) قیام کرد، اما شخصی که امروز قیام کرده است (محمد بن عبدالله) شما را به چه چیزی میخواند؟ به رضای آل محمد (ص)؟ ما شهادت میدهیم که به دعوت او راضی نیستیم. او امروز که کسی با او نیست، از ما سرپیچی میکند، چه رسد به روزی که پرچمها برای او بسته شود (و دارای امکانات و افراد شود)... پس میتوان نتیجه گرفت که هرگاه قیام کننده داعی به حق و در پی رضایت آل محمد (ص) و اجرای احکام الهی باشد و ارادهای جز اراده آنها نداشته باشد، چنین شخص صالحی گرچه در دوره غیبت باشد مشمول این روایت نمیشود.
یکی از بهترین دلیلها روایتی است که نعیم بن عبدالله به سند خود از ابراهیم بن علقمه از عبدالله نقل میکند که ما روزی نزد پیامبر اسلام (ص) نشسته بودیم. گروهی از بنیهاشم نزد ما آمدند. تا چشم پیامبر (ص) به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتی در چهرهاش نمایان شد. اصحاب علت ناراحتی را پرسیدند، حضرت چنین توضیح دادند: (ما خاندانی هستیم که خدا برای ما، آخرت را بر دنیا برگزیده، و اینان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگی و دوری و تبعید از وطن میگردند و این سختیها، ادامه مییابد، تا زمانی که مردمی از مشرق زمین قیام میکنند. آنان که اصحاب پرچمهای سیاه هستند. در آغاز قیام، خواستة مردم از حکومت حق است، ولی سردمداران حکومت، زیر بار نمیروند، 2 یا 3 بار قیام با این انگیزه صورت میگیرد، تا این که مردم به مبارزه خود ادامه داده و حکومت تسلیم خواستههای آنان میگردد، ولی این بار، مردم نمیپذیرند. و حکومت جدیدی بر اساس حق تشکیل میدهند، این حکومت تداوم مییابد تا این که مردم آن را به مردی از خاندان من تحویل میدهند و او زمین را پر از عدل میکند، همانگونه که پر از ظلم کردهاند. پس اگر کسی از شما آن زمان را درک کنید، باید به آن مردم بپیوندد، هر چند سینهخیز روی برف برود، چون او مهدی (عج) است.) (6) برای روشن شدن بیشتر مطلب به آیه استبدال سوره محمد آیه 38 و مائده 56 51 و توبه 38 و 39 مراجعه کنید و همینطور به تفسیر نمونه و المیزان در ذیل آیات مذکور.
نتیجه اینکه با توجه به شخصیت کاروانسالار این نهضت که آرمانهای خود را به طور خلاصه در وصیتنامه سیاسی الهی خویش آورده و تأکید ایشان و رهبر معظم انقلاب بر بیزاری از هر آنچه مخالفت با خدای سبحان و تلاش برای کسب رضایت آلرسول علیهمالسلام است و با قبول کمبودهای موجود و رسالت همه برای برطرف کردن آن در محدوده احکام الهی به این نتیجه میرسیم که چون نظام فعلی ما با همه کمبودها، دشمنیها، محکم و استوار برای پیاده کردن احکام الهی در صدد برطرف کردن همه موانع است نمیتواند مصداق (طاغوت) باشد، وقتی بزرگترین آرزوی سردمداران این نظام تحویل آن به وجود مقدس ولی عصر (عج) است، چگونه ممکن است با این انگیزه آن را طاغوت دانست. *
(این احادیث هیچ مربوط به تشکیل حکومت خدایی عادلانه که هر خردمند لازم میداند نیست.
بلکه در روایت اول دو احتمال است: یکی آنکه راجع به خبرهای ظهور حضرت ولیعصر(عج) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگوید، علمهایی که به عنوان امامت قبل از قیام قائم برپا میشود باطل است.
چنانچه در ضمن همین روایات علامتهای ظهور هم ذکر شده است و احتمال دیگر آنکه از قبیل پیشگویی باشد از این حکومتهایی که در جهان تشکیل میشود تا زمان ظهور که هیچکدام به وظیفه خود عمل نمیکنند و همین طور هم تا کنون بوده...).(7)
(آن روایات ]اشاره دارد[ که هر کس علم بلند کند علم مهدی، به عنوان مهدویت بلند کند، ]باطل است[).(8)
------------------
پینوشتها:
1. شیخ محمد بن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج 11، ص 37 و همینطور مراجعه کنید به الحاج میرزا حسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، بیروت، لبنان، الطبعة الثانیه، 1408 هجری قمری، ج 11، ص 34.
2. ابیالقاسم الحسین بن محمد المعروف الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه، تهران، ص304 305، درک قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، دارالکتب الاسلامیه، ج 4، ص 224، این کلمه 8 بار در قرآن آمده است و مراد از آن خدایان دروغین و مردمان متجاوز و طاغی است.
3. سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه استاد محمد تقی مصباح، بنیاد، علمی و فکری علامه طباطبایی با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجاء، ج 2، ص 485.
4. پیشین، ترجمه استاد سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 17، ص 396 و 400.
5. محمد باقر المجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول، دارالکتب الاسلامیه، ج 26، ص 258.
6. مجله حوزه چاپ دوم، شماره 71-70، 1374 ص 192-193 و ترجمه ملاحم و فتن سید بن طاووس کتابفروشی اسلامیه تهران، ترجمه محمد جواد نجفی، باب 93، ص 35 (با کمی تفاوت در ترجمه).
7. کشفالاسرار، ص 225؛ به همین مضمون در صحیفه نور، جلد 20، ص 197.
8. صحیفه نور، جلد 20، ص 197.
.*به بیان فنی همچنان که وقتی حاکم حکیمی دستور دهد عالمان را بزرگ بدارید، شخص جاهل تخصّصاً و موضوعاً حقیقتاً از آن خارج است، قیام هم به دو انگیزه میتواند صورت گیرد: برای خدا و بسط عدالت چونان پیامبران و برای نفس و ستمگری چونان فرعونیان؛ و یک شیء نمیتواند مصداق ضد و مخالف خود باشد، اطاعت خدا چگونه میتواند مصداق عصیان خدا و تجاوز به حدود الهی (طاغوت) قرار گیرد؟ و در نهایت اگر تخصص را کسی قبول نکند ولی حکم طاغوت بر آن با توجه به دلیلهای دیگر بار نمیشود که به آن در اصطلاح خروج حُکمی و تخصیص گفته میشود. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100105714)
- [سایر] ابوالفضل گلپایگانی مبلغ بهائیت در کتاب (فرائد) خود به چندین روایت در بشارت ظهور باب تمسک کرده است که روایت أم هانی یکی از این روایات میباشد. این روایت دارای تعبیر (مولود فی آخر الزمان) است، که ابوالفضل گلپایگانی آنرا بر علی محمد باب حمل و ادعا کرده است که او همان مولود آخرالزمان و موعود اسلام است. آیا میتوان این استدلال را پذیرفت؟
- [آیت الله جوادی آملی] آیا مسائل سی و چهارگانه باب تقلید از کتاب شریف تحریرالوسیله پس از رحلت حضرت امام (ره) برای کسانی که معتقد به اعلمیت آن بزرگوار هستند، اکنون نیز قابل تقلید میباشند و یا اینکه در تمامی آنها باید به مجتهد زنده رجوع نمایند؟ سؤال 2: آیا نظر شریف در مورد مقلِّدین حضرت امام خمینی (ره) که معتقد به اعلمیت آن بزرگوار هستند پس از رحلت حضرت آیت الله العظمی اراکی (ره) که اذن بقاء بر تقلید را داده بودند و اکنون به اذن حضرت عالی بقاء بر تقلید دارند، همانند نظر شریف حضرت امام در مسألة چهارده از باب تقلید کتاب شریف تحریرالوسیله است یا خیر؟
- [سایر] کتاب "عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول" در نقد باب "باب الاشارة و النص علی علی بن الحسین" کتاب اصول کافی، این ایرادات را وارد کرده است: حدیث 3 – جالب است که مجلسی حدیث "سیف بن عمیره" که مورد لعن ائمه قرار گرفت، حسن شمرده است! راوی دیگر نیز"علی بن الحکم" است که قبلا معرفی شده است (ص 245). و به باب "الاشارة و النص علی ابی جعفر": مجلسی در باره سند روایت اول یعنی نتیجه آن حضرت، مستقیما از امام می گوید بعید است که خلف سوم حضرت سجاد از باقر حدیث نقل کند. "وشاء" که قبلا با او آشنا شدیم (ص 121) دو حدیث اخیر این باب می گوید: یکی از فرزندان امام حسن، عبدالعزیز گفته است که دفتر موقوفات و صدقات پس از حضرت علی نزد امام حسن و پس از او نزد امام حسین بوده است و پس از او نزد امام سجاد و پس از او نزد حضرت باقر که این ادعا نیز مثبت امامت منصوص من عند الله نیست. لطفا برای بنده اشکالات و ایرادات این نویسنده مجتهد را ذکر کنید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا این نظر فقهی مورد قبول حضرتعالی هست که هر شخص باید به امام زمان خود اقتدا کند به اینگونه که امام حسین (علیه السلام) در زمان مولا علی (علیه السلام) و حضرت امام حسن (علیه السلام) به این دو امام زمان خود اقتدا کرده و مردم دوره هر امام به امام زمان خود به این علت است که مقام حضرت سلمان از ابوذر بالاتر و حضرت مقداد از سلمان بالاتر زیرا به میزان اقتدا و اطاعت از امام زمان خود دارای درجه ای از ایمان می باشند بنابر این ما باید در زمان غیبت مولا صاحب الزمان (عج) به ایشان اقتدا کرده و در پس پرده غیبت سطح فکری فرهنگی مذهبی خود را بالا برده و خود و به طبع مردم و جامعه را آماده ظهور کنیم؟ اگر این نظر را قبول ندارید لطفا دلایل خود را بیان نمایید؟ با توجه به روایتی از امام صادق (علیه السلام) در مقدمه صحیفه سجادیه که هر قیامی تا قبل از قیام قائم آل محمّد(ص) بر اندوه ما و شیعیان ما می افزاید و در طوفان بلا هلاک می شود، نظریه فقهی سوال اول تعمیم داده نمی شود زیرا نمونه بارز آن انقلاب ما می باشد که بسیاری از شیعیان در جریان انقلاب و بعد از ان در 8 سال جنگ به شهادت رسیده و مسلماً قلب مولا صاحب الزّمان (عج) را به درد آورده و حال نیز به حقوق اشخاص منتقد تجاوز و به آنان برچسب بی دینی زده می شود که این عمل بدینجا رسیده که خیل عظیمی از مردم دین گریز و بعضاً منکر امام زمان (عج) شده اند و مطمئناً این نیز قلب امام زمان(ع) را به درد می آورد. آخر این انقلاب چه ثمره ایی داشت برای ما؟ لطفاً منطقاً جواب دهید؟ اگر این نظریه ها را رد می کنید پس حال که مردم به خیابانها آمده اند کار درستی است؟
- [سایر] لطفا به شبهات زیر جواب دهید: آیا کتاب های شیعه گفته اند که فاطمه (س) بر علی (ع) خشمگین شده است؟ بله، 1. شیخ صدوق روایت کرده است که فاطمه (س) و پیامبر خدا (ص) وقتی که علی (ع) خواست با دختر ابوجهل ازدواج کند ... بر علی خشمگین شدند تا جایی که پیامبر (ص) علی را نصیحت کرد و به او گفت: (ای علی آیا نمی دانی که فاطمه پاره تن من است و من از او هستم، پس هر کسی او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و هر کسی مرا آزار دهد او را آزار داده است، و کسی که در دوران حیاتم او را اذیت کند چون کسی است که بعد از وفاتم او را اذیت کرده است. (علل الشرائع ابن بابویه، ص 185- 186) و پیامبر (ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است و روح من است که در بدنم قرار دارد، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می کند و آنچه او را شاد کند مرا شاد می نماید.)بحار الانوار مجلسی 27 / 62) 2. و همچنین باری دیگر علی فاطمه را ناراحت و خشمگین کرد و آن وقتی بود که فاطمه دید که علی سرش را در آغوش کنیزش گذاشته است، آنگاه فاطمه چادرش را به خود پیچید و به خانه پدرش رفت و از علی ع نزد پیامبر ص شکایت کرد) . علل الشرائع، ص 163، حق الیقین مجلسی، ص 203-204). 3. لطفا به سؤال زیر هم پاسخ دهید: سید شیعه علی غروی یکی از بزرگترین علمای حوزه می گوید: شرمگاه پیامبر باید وارد دوزخ شود و به ناچار جهنم را می بیند چون او با بعضی از زنان مشرک آمیزش کرده است.) کشف الاسرار موسوی، ص 24).
- [سایر] چند روایت محدود (چهار یا پنچ) روایت به این مضمون وجود دارد که: حضرت امام حسن و امام حسین (ع) بر سینه پیامبر (ص) بازی می کردند یا در برخی از روایات وارد شده است که در هنگام کودکی بر سینه پیامبر (ص) بول (ادرار) می کردند، یا درباره امام صادق (ع) چنین وارد شده است که زمان کودکی بعضی از پرندگان مانند پرستو را در صحن مسجد الحرام اذیت می کردند، به طوری که امام سجاد یا امام باقر (ع) ایشان را از این کار نهی می کردند. این دسته از روایات که دلالت بر افعال بچه گانه از طرف امامان معصوم (ع) در زمان طفولیت آنان دارد چگونه است؟ با این که در برخی دیگر از روایات مانند روایت امام رضا (ع) یا در برخی از آیات قرآن که از انبیا و زندگی آنان صحبت به میان آمده است؛ مانند حضرت عیسی، حضرت یحیی، حضرت یوسف و حضرت سلیمان آیاتی وارد شده است که چنین مطالبی در آن نیست. آیا رویاتی نداریم که در آن در ضمن شمردن علامات امام معصوم (ع) می فرماید: طهارت ولادت (حلال زاده بودن)، داشتن آثار فضل و کمال از کودکی، و اهل لهو و لعب نبودن. یا امیر المؤمنین (ع) در بیان این خصوصیات می فرمایند: ( امامی که شایسته مقام امامت است دارای علاماتی است؛ از آن جمله این که از تمام گناهان کوچک و بزرگ معصوم باشد، لغزشی در فتوا نداشته باشد و جواب خطا ندهد و در نهایت سهو و نسیان نداشته و لهو و بازی در امور دنیا ندارد. همان طور که می دانیم بدرستی که برخی از امامان ما در کودکی به امامت رسیدند؛ از جمله امام جواد (ع) و حضرت حجت (عج) و ما هم در زیارت جامعه کبیره آنان را مورد خطاب قرار می دهیم که "او شما را بعلم خود برگزیده، و برای خزانه داری مخازن غیب خود پسندیده، و برای پاسداری سرّ خود انتخاب کرده، و بقدرت خود اختیار فرموده، و به هدایت خود عزیز ساخته، و به برهان خود اختصاص داده، و برای مشعل داری نور خود برگماشته، و به روح خود تأیید فرموده، و بخلافت شما در زمین خودش، رضایت داده، و شما را حجّت های خود بر خلق خویش و یاران دین و حافظان سرّ و خازنان علم، و ودیعت گاه حکمت، و مترجمان وحی، و ارکان توحید، و شاهدان بر خلق، و نشانههای راهنما برای بندگان، و نورافکنها در شهرها، و راهنمایان به صراط خود قرار داده است. او شما را از لغزش ها مصون داشته، و از دستبرد فتنهها ایمنی بخشیده، و از پلیدی ها پاک ساخته، و ناپاکی را از ساحت قدستان دور گردانده، و شما را بینهایت پاکیزه داشته، و از این رو، شما جلالش را عظیم داشتید، و شأنش را بزرگ ساختید، و کرمش را تمجید کردید، و ذکرش را دوام بخشیدید، و پیمانش را مؤکّد نمودید، و ..). امیدوارم به طور مفصل پاسخ دهید، چرا که این شبهه در میان شیعیان پخش شده و برخی که خودشان را به شیعه منسوب می کنند و مقام ائمه را در سطح یک مفتی یا مبلغ می دانند با تفسیر این روایات در صدد تقلیل مقام و شأن ائمه و امامان معصوم (ع) هستند. مجددا از شما می خواهم با دادن پاسخ دقیق و عمیق به این شبهه، آن را از اذهان شیعیان پاک کنید. با تشکر
- [سایر] سؤالی در خصوص صحت و سقم روایت زیر که در (بحار الانوار) آمده و درباره فتح شهر عمان توسط حضرت علی(ع) است، دارم؟ (جهت رفع شبهه): (المناقب لابن شهرآشوب فِی حَدِیثِ عَمَّارٍ لَمَّا أَرْسَلَ النَّبِیُّ ص عَلِیّاً إِلَی مَدِینَۀِ عُمَانَ فِی قِتَالِ الْجُلَنْدَی بْنِ کِرْکِرَ وَ جَرَی بَیْنَهُمَا حَرْبٌ عَظِیمٌ وَ ضَرْبٌ وَجِیعٌ دَعَا الْجُلَنْدَی بِغُلَامٍ یُقَالُ لَهُ الْکِنْدِیُّ وَ قَالَ لَهُ إِنْ أَنْتَ خَرَجْتَ إِلَی صَاحِبِ الْعِمَامَۀِ السَّوْدَاءِ وَ الْبَغْلَۀِ الشَّهْبَاءِ فَتَأْخُ ذُهُ أَسِیراً أَوْ تَطْرَحُهُ مُجَ دَّلًا عَفِیراً أُزَوِّجْکَ ابْنَتِیَ الَّتِی لَمْ أَنْعَمْ لِأَوْلَادِ الْمُلُوکِ بِزِوَاجِهَا فَرَکِبَ الْکِنْدِیُّ الْفِیلَ الْأَبْیَضَ وَ کَانَ مَعَ الْجُلَنْدَی ثَلَاثُونَ فِیلًا وَ حَمَلَ بِالْأَفِیلَۀِ وَ الْعَسْکَرِ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلَمَّا نَظَرَ الْإِمَامُ إِلَیْهِ نَزَلَ عَنْ بَغْلَتِهِ ثُمَّ کَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ فَأَشْرَقَتِ الْفَلَاةُ طُولًا وَ عَرْضاً ثُمَّ رَکِبَ وَ دَنَا مِنَ الْأَفِیلَۀِ وَ جَعَلَ یُکَلِّمُهَا بِکَلَامٍ لَا یَفْهَمُهُ الْآدَمِیُّونَ وَ إِذَا بِتِسْعَۀٍ وَ عِشْرِینَ فِیلًا قَدْ دَارَتْ رُءُوسُهَا وَ حَمَلَتْ عَلَی عَسْکَرِ الْمُشْرِکِینَ وَ جَعَلَتْ تَضْرِبُ فِیهِمْ یَمِیناً وَ شِمَالًا حَتَّی أَوْصَلَتْهُمْ إِلَی بَابِ عُمَانَ ثُمَّ رَجَعَتْ وَ هِیَ تَتَکَلَّمُ بِکَلَامٍ یَسْمَعُهُ النَّاسُ یَا عَلِیُ کُلُّنَا نَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ نُؤْمِنُ بِرَبِّ مُحَمَّدٍ إِلَّا هَذَا الْفِیلُ الْأَبْیَضُ فَإِنَّهُ لَا یَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ لَا آلَ مُحَمَّدٍ فَزَعَقَ الْإِمَامُ زَعَقَتَهُ الْمَعْرُوفَۀَ عِنْدَ الْغَضَبِ الْمَشْهُورَةَ فَارْتَعَدَ الْفِیلُ وَ وَقَفَ فَ َ ض رَبَهُ الْإِمَامُ بِذِی الْفَقَارِ ضَ رْبَۀً رَمَی رَأْسَهُ عَنْ بَدَنِهِ فَوَقَعَ الْفِیلُ إِلَی الْأَرْضِ کَالْجَبَلِ الْعَظِیمِ وَ أَخَ ذَ الْکِنْدِیَّ مِنْ ظَهْرِهِ فَأَخْبَرَ جَبْرَئِیلُ النَّبِیَّ ص فَارْتَقَی عَلَی السُّورِ فَنَادَی أَبَا الْحَسَنِ هَبْهُ لِی فَهُوَ أَسِیرُکَ فَأَطْلَقَ عَلِیُّ ع سَبِیلَ الْکِنْدِیِّ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا حَمَلَکَ عَلَی إِطْلَاقِی قَالَ وَیْلَکَ مُدَّ نَظَرَکَ فَمَ دَّ عَیْنَیْهِ فَکَشَفَ اللَّهُ عَنْ بَ َ ص رِهِ فَنَظَرَ إِلَی النَّبِیِّ ص عَلَی سُورِ الْمَدِینَۀِ وَ صَ حَابَتِهِ فَقَالَ مَنْ هَذَا یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ سَیِّدُنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ کَمْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ یَا عَلِیُّ قَالَ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ رَبَّکُمْ رَبٌّ عَظِیمٌ وَ نَبِیَّکُمْ نَبِیٌّ کَرِیمٌ مُدَّ یَدَکَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَتَلَ عَلِیٌّ الْجُلَنْدَی وَ غَرَّقَ فِی الْبَحْرِ مِنْهُمْ خَلْقاً کَثِیراً وَ قَتَلَ مِنْهُمْ کَ ذَلِکَ وَ أَسْلَمَ الْبَاقُونَ وَ سَلَّمَ الْحِصْنَ إِلَی الْکِنْدِیِّ وَ زَوَّجَهُ بِابْنَۀِ الْجُلَنْدَی وَ أَقْعَدَ عِنْدَهُمْ . (قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِینَ یُعَلِّمُونَهُمُ الْفَرَائِضَ)).
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مساله 588 _مستحب است به امید این که مطلوب پروردگار باشد امور زیر را در دفن میت رعایت کنند: 1: قبر را به اندازه قامت انسان متوسط گود کنند. 2: میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد، مثل این که افراد خوب در آنجا دفن شده اند، یا مردم برای فاتحه بیشتر به آنجا می روند. 3: هنگام دفن، جنازه را در چند قدمی قبر بر زمین بگذارند و تا سه مرتبه، کم کم نزدیک ببرند و در مرتبه چهارم وارد قبر کنند. 4: اگر میت مرد است او را از طرف سر وارد قبر کنند و اگر زن است از طرف عرض بدن و به هنگام وارد کردن او پارچه ای روی قبر بگیرند. 5: جنازه را با آرامی از تابوت بردارند و با آرامی وارد قبر کنند، و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند. 6: قبر لحد داشته باشد، یعنی آن راطوری بسازند که خاک روی بدن میت نریزد،به این ترتیب که قسمت پایین قبررا باریکتر کنند و بعد از گذاشتن میت در قبر، بالای آن خشت یا آجر بچینند و یا طرف قبله قبر را کمی از پایین توسعه دهند به اندازه ای که میت در آن قرار بگیرد. 7: پشت سر میت مقداری خاک یا خشت بگذارند که وقتی او را به طرف راست می خوابانند به عقب برنگردد. 8: بعد از گذاشتن در قبر، گره کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او قرار دهند. 9: کسی که میت را در قبر می گذارد با طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و غیر از خویشان میت، با پشت دست خاک بر قبر بریزند و بگویند: (انا لله و انا الیْه راجعون) و اگر میت زن است کسی که با او محرم است او را در قبر بگذارد و اگر محرم نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند. 10: پیش از آن که (لحد) را بپوشانند دست راست به شانه میت بزنند و او را حرکت دهند و سه مرتبه بگویند:اسْمعْ افْهمْ یا فلان ابْن فلان (و به جای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را ببرند) مثلاً سه مرتبه بگویند: (اسْمعْ افْهمْ یا محمد بْن علی) سپس به ترتیب زیر او را به عقاید حقه اسلامی تلقین دهند و بگویند:(هلْ انْت علی الْعهْد الذی فارقْتنا علیْه منْ شهادة انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له و ان محمداً صلی الله علیْه و آله عبْده و رسوله و سید النبیین و خاتم الْمرْسلین و ان علیاً امیر الْمؤمنین و سید الْوصیین و امامٌ افْترض الله طاعته علی الْعالمین، و ان الْحسن والْحسیْن و علی بْن الْحسیْن و محمد بْن علیٍ و جعْفر بْن محمد و موسی بْن جعْفر و علی بْن موسی و محمد بْن علیٍ و علی بْن محمد و الْحسن بْن علیٍ و الْقائم الحجة الْمهْدی صلوات الله علیْهمْ ائمة الْمؤمنین و حجج الله علی الْخلْق اجْمعین، و ائمتک ائمة هدیً ابْرارٌ یا فلان بْن فلان (و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگویند) و بعد بگویند: اذا اتاک الْملکان الْمقربان رسولیْن منْ عنْد الله تبارک و تعالی و سئلاک عنْ ربک و عنْ نبیک و عنْ دینک و عنْ کتابک و عنْ قبْلتک و عنْ ائمتک فلاْ تخفْ و لا تحْزنْ و قلْ فی جوابهما: الله ربی و محمدٌ صلی الله علیْه و آله نبیی و الاْسْلام دینی و الْقرآن کتابی و الْکعْبة قبْلتی و امیرالْمؤمنین علی بْن ابی طالب امامی و الْحسن بْن علیٍ الْمجْتبی امامی و الْحسیْن بْن علیٍ الشهید بکرْبلاء امامی و علیٌ زیْن الْعابدین امامی و محمدٌ الْباقر امامی و جعْفرٌ الصادق امامی و موسی الْکاظم امامی و علیٌ الرضا امامی و محمدٌ الْجواد امامی و علیٌ الْهادی امامی و الْحسن الْعسْکری امامی و الْحجة الْمنْتظر امامی هؤلآء صلوات الله علیْهمْ اجْمعین ائمتی و سادتی و قادتی و شفعائی، بهمْ اتولی و منْ اعْدآئهمْ اتبرء فی الدنْیا و الاْخرة، ثم اعْلم یا فلان بْن فلان (و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگویند) بعد بگویند: إن الله تبارک و تعالی نعْم الرب و ان محمداً صلی الله علیْه و آله نعْم الرسول و ان علی بْن ابیطالب و اوْلاده الْمعْصومین الاْئمة الإثْنی عشر نعْم الاْئمة و أن ما جاء به محمدٌ صلی الله علیْه و آله حقٌ و أن الْموْت حقٌ و سؤال منْکر و نکیر فی الْقبْر حقٌ و الْبعْث حقٌ و النشور حقٌ و الصراط حقٌ و الْمیزان حقٌ و تطایر الْکتب حقٌ و أن الْجنة حقٌ و النار حقٌ و أن الساعة آتیةٌ لا ریْب فیها و أن الله یبْعث منْ فی الْقبور. پس بگویند: افهمْت یا فلان (و به جای فلان اسم میت را بگوید) پس از آن بگویند: ثبتک الله بالْقوْل الثابت و هداک الله الی صراط مسْتقیم عرف الله بیْنک و بیْن اولیائک فی مسْتقرٍ منْ رحْمته. پس بگویند: اللهم جاف الاْرْض عنْ جنْبیْه و اصْعدْ بروحه الیْک و لقه منْک برْهاناً اللهم عفْوک عفْوک). 11: قبر را به صورت مربع مستطیل بسازند به اندازه چهار انگشت از زمین بلند کنند و نشانه ای روی آن بگذارند که شناخته شود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب، کسانی که حاضرند دستها را بر قبر گذارند انگشتها را باز کرده در خاک فرو برند و هفت مرتبه سوره (إنا انزلناه) بخوانند وبرای میت طلب آمرزش کنند. 12: :این دعا را بعد از آن بخوانند: (اللهم جاف الاْرْض عنْ جنْبیه و اصْعدْ الیْک روحه و لقه منْک رضْواناً و اسْکنْ قبْره منْ رحْمتک ما تغْنیه به عنْ رحْمة منْ سواک). و سزاوار است چنانچه میت زن باشد ضمیرها و اسماء را به صورت مؤنث ذکر کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.