اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر(عج) می نویسد و از مشکلاتی که برایش رخ داده سوال میکند. ومحمد بن عثمان عمری نماینده آن حضرت نامه را می رساند. جواب نامه به خط مبارک صادر می شود که :... در حوادث و پیشامد ها به راویان حدیث ما رجوع کنید ، زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدایم ... در نامه بالا راویان چه کسانی هستند؟آیا همان فقها هستند؟اگر فقها هستند چرا امام (ع) از کلمه فقها به طور مستقیم استفاده نکرده اند؟چگونه می توان از آن ولایت فقیه را نتیجه گرفت؟ با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز. با توجه به دو بخش پرسش، در دو گام به ارائه ی پاسخ می پردازیم. گام نخست: مقصود از راویان همانگونه که خود نیز به درستی اشاره نموده اید مقصود از راویان حدیث در ، روایت فوق، اشخاصی هستند که امروزه به عنوان فقیه از آنان یاد می شود. ( ممکن است کسی بگوید منظور از (راویان حدیث) هر کسی است که مثلاً کتاب اصول کافی یا وسائل الشیعه یا هر کتاب روایی دیگر را از بر دارد و احادیث و روایات آن را برای مردم بخواند و نقل کند. امّا با اندکی دقّت و توجّه معلوم میگردد که این تصوّر درست نیست. زیرا کسی که در زمان ما میخواهد از قول پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امام صادق و سایر ائمه(علیهم السلام) حدیث و روایتی را نقل کند باید به طریقی احراز کرده باشد که این حدیث واقعاً از پیامبر یا امام صادق یا امام دیگر است، و در غیر این صورت حق ندارد و نمیتواند بگوید امام صادق چنین فرموده و اگر در حالی که آن حدیث و روایت به هیچ طریق معتبری برایش ثابت نشده معهذا آن را به امام صادق و یا سایر ائمه و معصومین(علیهم السلام) نسبت دهد از مصادیق کذب و افترای بر پیامبر و امامان خواهد بود که گناهی بزرگ است. به عبارت دقیق تر، اگر کسی بخواهد حدیثی را از پیامبر یا امامی نقل کند حتماً باید بتواند بر اساس یک حجّت و دلیل شرعی معتبر آن را به امام معصوم نسبت دهد. و واضح است که این گونه نقل حدیث کردن نیاز به تخصّص دارد و تخصّص آن هم مربوط به علم پزشکی یا مهندسی یا کامپیوتر و سایر علوم نیست، بلکه مربوط به علوم مربوط به معارف دینی و در یک کلام علم فقه است و (فقیه) کسی است که از چنین تخصّصی برخوردار است. بنابراین، مقصود از (راویان حدیث) در واقع همان فقها و علمای دین هستند.) (نگاهی گذرا به نظریه ی ولایت فقیه، آیت الله مصباح یزدی، ص 100) موید دیگر بر اینکه منظور از روات در این حدیث، فقها میباشند، این است که : امام یاران خود را به روایات ارجاع نفرموده بلکه دستور به رجوع به راویان داده است و معنا ندارد اصحاب مامور مراجعه به راویانی شده باشند که فقط الفاظ حدیث را بدون درک مفاهیم آن حفظ کرده اند ، زیرا در چنین صورتی می بایست دستور مراجعه به روایات اهل بیت داده می شد نه دستور مراجعه به روات احادیث؛ بنابراین مقصود کسانی هستند که با اشراف به علوم اهل بیت سلام الله علیهم، توانایی درک و توضیح و تطبیق روایات بر موضوعات و مسائل خارجی را دارند و در حقیقت به یقین منظور فقهایی هستند که فقه آنان مستند به روایات اهل بیت میباشد. علاوه بر این نکات، می توان چنین عنوان کرد که ، (مقصود از روات احادیث در این روایت شریفه، قطعا افرادی نیستند که الفاظ احادیث را صرفا و بدون معرفت به معانی و مقاصد آن ها روایت می کنند، بلکه مقصود فقیهانی هستند که کارشناس مراجعه به منابع دینی بوده و با استنباط علوم و مقاصد ائمه ، آنها را برای دیگران نقل می نمایند. قرینه ی داخلی بر این مساله همان مناسبت حکم و موضوع در حدیث شریف می باشد . یعنی حکمی که در این موضوع برای روات احادیث اثبات شده – که آنان حجت امام معصوم بر مسلمانان هستند- با راویان الفاظ احادیث تناسب ندارد، بلکه این حکم و این مسوولیت بزرگ اختصاص به افرادی دارد که قدرت استنباط علوم و معارف و مقاصد ائمه علیهم السلام را دارند و این افراد همان فقها می باشند. قرینه ی خارجی بر این استدلال، روایات دیگر مربوط به ولایت فقیه است که امام معصوم سلام الله علیه در آن روایات صراحتا فقیهان را نایب امام در اداره ی جامعه معرفی نموده اند).(برداشت از کتاب نظریه الحکم فی الاسلام، آیت الله محسن اراکی، ص 242) با این توضیحات روشن می گردد که مقصود از روات احادیث، فقها بوده و امام علیه السلام با تکیه بر قرائن متعدد داخلی و خارجی ، به جای فقها از واژه ی روات احادیث استفاده نموده اند. گام دوم: کیفیت استدلال بر ولایت فقیه از حدیث فوق در ذیل این بخش به یکی از طرق استدلال بر این حدیث برای اثبات ولایت فقیه اشاره می گردد. لازم به تذکر است که در این استدلال از پرداختن به مسائل رجالی و درایه ای حدیث فوق صرف نظر نموده و صرفا به بیان خلاصه ای از استدلال بر این حدیث برای اثبات ولایت فقیه اکتفا می گردد: توقیع فوق در واقع پاسخی است که حضرت ولی عصر امام زمان(علیه السلام) در جواب نامه اسحاق بن یعقوب مرقوم داشته اند. اسحاق بن یعقوب در این نامه سؤالاتی را به محضر شریف آن حضرت ارسال داشته که از جمله آنها این است که در مورد (حوادث واقعه) که در زمان غیبت پیش خواهد آمد وظیفه ما چیست؟ آن حضرت در این باره میفرمایند: وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِیهَا اِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِمْ(اکمال الدین، ج 1، ص 483) و امّا رخدادهایی که پیش میآید پس به راویان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم. اگر منظور از (حوادث واقعه) و (رواة حدیث) در این توقیع معلوم گردد آن گاه دلالت آن بر مدّعای ما که اثبات ولایت فقیه است روشن خواهد شد. در توضیحاتی که در گام نخست بیان گردید مقصود از روات حدیث مشخص شد و اینکه مقصود همان فقیهان می باشند. اما در مورد توضیح مراد از (حوادث واقعه) که در متن توقیع شریف آمده باید بگوییم بسیار بعید است که منظور اسحاق بن یعقوب از آن، احکام شرعی و همین مسائلی که امروزه معمولاً در رساله های عملیه نوشته میشود بوده باشد زیرا اوّلا برای شیعیان معلوم بوده که در این گونه مسائل باید به علمای دین و کسانی که با اخبار و روایات ائمه و پیامبر(علیهم السلام) آشنایی دارند مراجعه کنند و نیازی به سؤال نداشته است. همانگونه که در زمان حضور خود ائمه(علیهم السلام) به علّت مشکلاتی نظیر دوری مسافت و امثال آنها که وجود داشته امامان شیعه مردم را در مورد مسائل شرعی به افرادی نظیر یونس بن عبدالرحمن، زکریا بن آدم و امثال آنان ارجاع میدادند. همچنین نوّاب اربعه در زمان غیبت صغرای امام زمان(علیه السلام) (که هر چهار نفر آنان از فقها و علمای دین بوده اند) گواه روشنی بر این مطلب است؛ وخلاصه این مسأله برای شیعه چیز تازهای نبوده است. و ثانیاً اگر منظور اسحاق بن یعقوب از حوادث واقعه، احکام شرعی بود قاعدتاً باید تعبیراتی نظیر این که (وظیفه ما در مورد حلال و حرام چیست؟) و یا (در مورد احکام الله چه تکلیفی داریم؟) و مانند آنها را بکار میبرد که تعبیر شایع و رایجی بوده و در سایر روایات هم بسیار بکار رفته است و به هر حال، تعبیر (حوادث واقعه) در مورد احکام شرعی به هیچ وجه معمول و متداول نبوده است. و ثالثاً اصولا دلالت الفاظ، تابع وضع آنهاست و کلمه (حوادث واقعه) به هیچ وجه از نظر لغت و دلالت وضعی به معنای احکام شرعی نیست بلکه معنای بسیار وسیع تری دارد که حتماً شامل مسائل و مشکلات و رخدادهای اجتماعی نیز میشود.بنابراین، سؤال اسحاق بن یعقوب از محضر حضرت ولی عصر(علیه السلام) در واقع این است که در مورد مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه اسلامی که در زمان غیبت شما پیش میآید وظیفه ما چیست و به چه مرجعی باید مراجعه کنیم؟ و آن حضرت در جواب مرقوم فرمودهاند که در این مورد به (راویان حدیث ما) مراجعه کنید. و زمانی که روشن شد که منظور از روات حدیث همان فقها هستند معنای توقیع شریف این میشود که امام زمان(علیه السلام) فرمودهاند (درباره مسائل و مشکلات و رخدادهای اجتماعی که در زمان غیبت من در جامعه اسلامی پیش میآید به فقها و علمای دین مراجعه کنید زیرا آنان حجّت من برشمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم.) و بدیهی است که امر اداره ی جامعه ی اسلامی و مدیریت آن، از واضح ترین و بدیهی ترین مصادیق حوادث واقعه می باشد و دلالت چنین جملهای بر ولایت فقیه در زمان غیبت بسیار روشن و واضح است. در این بخش به بیان نکاتی بیشتر در کیفیت استدلال بر این حدیث می پردازیم : حضرت امام خمینی (ره) در کتاب البیع خویش در مقام بیان کیفیت استدلال بر این حدیث برای اثبات ولایت فقیه می فرمایند: (مراد از (اما الحوادث الواقعه ) احکام آنها نیست بلکه خود حوادث است.علاوه بر آنکه در عصر غیبت رجوع به فقها در مورد احکام از سوی یاران امامان (ع) از واضحات نزد شیعه است و بعید است در مورد آن سؤال شود.و منظور از اینکه معصوم حجت خداست این نیست که او فقط بیان کننده احکام است...بلکه مراد این است که خداوند تعالی به واسطه وجود ائمه معصومین - علیهم السلام - و سیره و اعمال و گفتار آنان، بر بندگان خویش در تمامی امور آنان و از جمله عدالت در همه شئون حکومت احتجاج خواهد نمود...و اگر مردم به غیر از آنان در امور شرعی و احکام الهی از تدبیر امور مسلمانان و اداره سیاست آنان و آنچه متعلق به حکومت اسلامی است، مراجعه نمایند، هیچ عذری (نزد خدا) برای آنان با وجود امامان معصوم (ع) وجود ندارد...پس آن بزرگواران حجت خدا بر مردمند و فقها حجت امام (ع) می باشند و هر آنچه برای امام (ع) است برای فقها نیز به واسطه حجت قرار گرفتن آنان بر بندگان وجود دارد....بنابر این از قول امام (ع) که می فرماید (انا حجة الله و هم حجتی علیکم ) استفاده می شود که آنچه برای من از جانب خداوند تعالی است برای فقها از جانب من است، و مشخص است که این به مفهوم جعل (نصب) الهی نسبت به امام (ع) و جعل (نصب) امام (ع) نسبت به فقها است.) (امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 474.) و مرحوم شیخ انصاری نیز در کتاب مکاسب خویش اولا ارجاع مردم به فقها در اصل حوادث و نه حکم آنها و ثانیا تعبیر امام (ع) از فقها به حجتی علیکم و نه حجة الله، و ثالثا بدیهی بودن رجوع مردم از دیر باز به فقها برای مسائل شرعی و عدم ضرورت جهت پرسش در مورد آنها، را سه دلیلی می داند که ثابت می کند مقصود امام (ع) در ارجاع مردم به راویان حدیث، اختصاصی به مسائل شرعی ندارد بلکه منظور همان امور اجتماعی و عمومی است. (شیخ انصاری، مرتضی، مکاسب، ص 154.) بیان مرحوم شیخ انصاری پاسخ بسیار مستدلی است به کسانی که معتقدند از توقیع شریف صرفا می توان مقام افتا را برای فقها ثابت کرد. زیرا اگر گفته شود منظور از (الحوادث الواقعه ) ممکن است همان مسائل نو پدید و یا امور مستحدثه باشد که باید مردم احکام آنها را از فقها بپرسند، و به امور جاریه حکومتی و مسائل روز مره اجتماعی نمی توان این واژه را اطلاق کرد، باید گفت: اولا امام زمان (عج) نفرموده اند که (فارجعوا فی احکامها) بلکه مردم را نسبت به اصل حوادث به فقها ارجاع داده اند.ثانیا امام زمان (عج) نفرموده اند (فانهم حجة الله ) که احکام آنان کاشف از حکم خدا باشد، بلکه فرموده اند (فانهم حجتی ) که از این طریق فقها را در زمینه وظایف اجتماعی و ولایت بر مردم حجت قرار دهند. امام خمینی در کتاب حکومت اسلامی خویش در همین زمینه می فرمایند: (اگر رسول اکرم (ص) فرموده بود که من می روم و امیر المؤمنین (ع) حجت من بر شماست.شما از این می فهمیدید که حضرت رفتند، کارها همه تعطیل شد، فقط مساله گویی مانده که آن هم به حضرت امیر (ع) واگذار شده است؟ یا اینکه...خدا او را تعیین کرده تا در همه کارها به او رجوع کنند، فقها هم مسئول امور و مرجع عام توده های مردم هستند؟) (امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص 69) حال اگر گفته شود: (الف و لام ) الحوادث ممکن است الف و لام عهد بوده و اشاره به حوادثی باشد که در متن پرسش آمده است و ما نمی دانیم که چه بوده است.در پاسخ باید گفت: عموم و اطلاق (فانهم حجتی ) اقتضا دارد که فقها در جمیع حوادث حجت باشند. در پایان مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می نماییم. منتظر سوالات بعدی شما هستیم. برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون ادله ولایت فقیه می توانید به منبع زیر مراجعه نمایید: ولایت فقیه، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام
اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر(عج) می نویسد و از مشکلاتی که برایش رخ داده سوال میکند. ومحمد بن عثمان عمری نماینده آن حضرت نامه را می رساند. جواب نامه به خط مبارک صادر می شود که :... در حوادث و پیشامد ها به راویان حدیث ما رجوع کنید ، زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدایم ... در نامه بالا راویان چه کسانی هستند؟آیا همان فقها هستند؟اگر فقها هستند چرا امام (ع) از کلمه فقها به طور مستقیم استفاده نکرده اند؟چگونه می توان از آن ولایت فقیه را نتیجه گرفت؟
اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر(عج) می نویسد و از مشکلاتی که برایش رخ داده سوال میکند. ومحمد بن عثمان عمری نماینده آن حضرت نامه را می رساند. جواب نامه به خط مبارک صادر می شود که :... در حوادث و پیشامد ها به راویان حدیث ما رجوع کنید ، زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدایم ... در نامه بالا راویان چه کسانی هستند؟آیا همان فقها هستند؟اگر فقها هستند چرا امام (ع) از کلمه فقها به طور مستقیم استفاده نکرده اند؟چگونه می توان از آن ولایت فقیه را نتیجه گرفت؟
با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز. با توجه به دو بخش پرسش، در دو گام به ارائه ی پاسخ می پردازیم. گام نخست: مقصود از راویان
همانگونه که خود نیز به درستی اشاره نموده اید مقصود از راویان حدیث در ، روایت فوق، اشخاصی هستند که امروزه به عنوان فقیه از آنان یاد می شود. ( ممکن است کسی بگوید منظور از (راویان حدیث) هر کسی است که مثلاً کتاب اصول کافی یا وسائل الشیعه یا هر کتاب روایی دیگر را از بر دارد و احادیث و روایات آن را برای مردم بخواند و نقل کند. امّا با اندکی دقّت و توجّه معلوم میگردد که این تصوّر درست نیست. زیرا کسی که در زمان ما میخواهد از قول پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امام صادق و سایر ائمه(علیهم السلام) حدیث و روایتی را نقل کند باید به طریقی احراز کرده باشد که این حدیث واقعاً از پیامبر یا امام صادق یا امام دیگر است، و در غیر این صورت حق ندارد و نمیتواند بگوید امام صادق چنین فرموده و اگر در حالی که آن حدیث و روایت به هیچ طریق معتبری برایش ثابت نشده معهذا آن را به امام صادق و یا سایر ائمه و معصومین(علیهم السلام) نسبت دهد از مصادیق کذب و افترای بر پیامبر و امامان خواهد بود که گناهی بزرگ است. به عبارت دقیق تر، اگر کسی بخواهد حدیثی را از پیامبر یا امامی نقل کند حتماً باید بتواند بر اساس یک حجّت و دلیل شرعی معتبر آن را به امام معصوم نسبت دهد. و واضح است که این گونه نقل حدیث کردن نیاز به تخصّص دارد و تخصّص آن هم مربوط به علم پزشکی یا مهندسی یا کامپیوتر و سایر علوم نیست، بلکه مربوط به علوم مربوط به معارف دینی و در یک کلام علم فقه است و (فقیه) کسی است که از چنین تخصّصی برخوردار است. بنابراین، مقصود از (راویان حدیث) در واقع همان فقها و علمای دین هستند.) (نگاهی گذرا به نظریه ی ولایت فقیه، آیت الله مصباح یزدی، ص 100)
موید دیگر بر اینکه منظور از روات در این حدیث، فقها میباشند، این است که : امام یاران خود را به روایات ارجاع نفرموده بلکه دستور به رجوع به راویان داده است و معنا ندارد اصحاب مامور مراجعه به راویانی شده باشند که فقط الفاظ حدیث را بدون درک مفاهیم آن حفظ کرده اند ، زیرا در چنین صورتی می بایست دستور مراجعه به روایات اهل بیت داده می شد نه دستور مراجعه به روات احادیث؛ بنابراین مقصود کسانی هستند که با اشراف به علوم اهل بیت سلام الله علیهم، توانایی درک و توضیح و تطبیق روایات بر موضوعات و مسائل خارجی را دارند و در حقیقت به یقین منظور فقهایی هستند که فقه آنان مستند به روایات اهل بیت میباشد.
علاوه بر این نکات، می توان چنین عنوان کرد که ، (مقصود از روات احادیث در این روایت شریفه، قطعا افرادی نیستند که الفاظ احادیث را صرفا و بدون معرفت به معانی و مقاصد آن ها روایت می کنند، بلکه مقصود فقیهانی هستند که کارشناس مراجعه به منابع دینی بوده و با استنباط علوم و مقاصد ائمه ، آنها را برای دیگران نقل می نمایند. قرینه ی داخلی بر این مساله همان مناسبت حکم و موضوع در حدیث شریف می باشد . یعنی حکمی که در این موضوع برای روات احادیث اثبات شده – که آنان حجت امام معصوم بر مسلمانان هستند- با راویان الفاظ احادیث تناسب ندارد، بلکه این حکم و این مسوولیت بزرگ اختصاص به افرادی دارد که قدرت استنباط علوم و معارف و مقاصد ائمه علیهم السلام را دارند و این افراد همان فقها می باشند. قرینه ی خارجی بر این استدلال، روایات دیگر مربوط به ولایت فقیه است که امام معصوم سلام الله علیه در آن روایات صراحتا فقیهان را نایب امام در اداره ی جامعه معرفی نموده اند).(برداشت از کتاب نظریه الحکم فی الاسلام، آیت الله محسن اراکی، ص 242)
با این توضیحات روشن می گردد که مقصود از روات احادیث، فقها بوده و امام علیه السلام با تکیه بر قرائن متعدد داخلی و خارجی ، به جای فقها از واژه ی روات احادیث استفاده نموده اند.
گام دوم: کیفیت استدلال بر ولایت فقیه از حدیث فوق
در ذیل این بخش به یکی از طرق استدلال بر این حدیث برای اثبات ولایت فقیه اشاره می گردد. لازم به تذکر است که در این استدلال از پرداختن به مسائل رجالی و درایه ای حدیث فوق صرف نظر نموده و صرفا به بیان خلاصه ای از استدلال بر این حدیث برای اثبات ولایت فقیه اکتفا می گردد:
توقیع فوق در واقع پاسخی است که حضرت ولی عصر امام زمان(علیه السلام) در جواب نامه اسحاق بن یعقوب مرقوم داشته اند. اسحاق بن یعقوب در این نامه سؤالاتی را به محضر شریف آن حضرت ارسال داشته که از جمله آنها این است که در مورد (حوادث واقعه) که در زمان غیبت پیش خواهد آمد وظیفه ما چیست؟ آن حضرت در این باره میفرمایند:
وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِیهَا اِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِمْ(اکمال الدین، ج 1، ص 483)
و امّا رخدادهایی که پیش میآید پس به راویان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.
اگر منظور از (حوادث واقعه) و (رواة حدیث) در این توقیع معلوم گردد آن گاه دلالت آن بر مدّعای ما که اثبات ولایت فقیه است روشن خواهد شد. در توضیحاتی که در گام نخست بیان گردید مقصود از روات حدیث مشخص شد و اینکه مقصود همان فقیهان می باشند.
اما در مورد توضیح مراد از (حوادث واقعه) که در متن توقیع شریف آمده باید بگوییم بسیار بعید است که منظور اسحاق بن یعقوب از آن، احکام شرعی و همین مسائلی که امروزه معمولاً در رساله های عملیه نوشته میشود بوده باشد زیرا اوّلا برای شیعیان معلوم بوده که در این گونه مسائل باید به علمای دین و کسانی که با اخبار و روایات ائمه و پیامبر(علیهم السلام) آشنایی دارند مراجعه کنند و نیازی به سؤال نداشته است. همانگونه که در زمان حضور خود ائمه(علیهم السلام) به علّت مشکلاتی نظیر دوری مسافت و امثال آنها که وجود داشته امامان شیعه مردم را در مورد مسائل شرعی به افرادی نظیر یونس بن عبدالرحمن، زکریا بن آدم و امثال آنان ارجاع میدادند. همچنین نوّاب اربعه در زمان غیبت صغرای امام زمان(علیه السلام) (که هر چهار نفر آنان از فقها و علمای دین بوده اند) گواه روشنی بر این مطلب است؛ وخلاصه این مسأله برای شیعه چیز تازهای نبوده است. و ثانیاً اگر منظور اسحاق بن یعقوب از حوادث واقعه، احکام شرعی بود قاعدتاً باید تعبیراتی نظیر این که (وظیفه ما در مورد حلال و حرام چیست؟) و یا (در مورد احکام الله چه تکلیفی داریم؟) و مانند آنها را بکار میبرد که تعبیر شایع و رایجی بوده و در سایر روایات هم بسیار بکار رفته است و به هر حال، تعبیر (حوادث واقعه) در مورد احکام شرعی به هیچ وجه معمول و متداول نبوده است. و ثالثاً اصولا دلالت الفاظ، تابع وضع آنهاست و کلمه (حوادث واقعه) به هیچ وجه از نظر لغت و دلالت وضعی به معنای احکام شرعی نیست بلکه معنای بسیار وسیع تری دارد که حتماً شامل مسائل و مشکلات و رخدادهای اجتماعی نیز میشود.بنابراین، سؤال اسحاق بن یعقوب از محضر حضرت ولی عصر(علیه السلام) در واقع این است که در مورد مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه اسلامی که در زمان غیبت شما پیش میآید وظیفه ما چیست و به چه مرجعی باید مراجعه کنیم؟ و آن حضرت در جواب مرقوم فرمودهاند که در این مورد به (راویان حدیث ما) مراجعه کنید. و زمانی که روشن شد که منظور از روات حدیث همان فقها هستند معنای توقیع شریف این میشود که امام زمان(علیه السلام) فرمودهاند (درباره مسائل و مشکلات و رخدادهای اجتماعی که در زمان غیبت من در جامعه اسلامی پیش میآید به فقها و علمای دین مراجعه کنید زیرا آنان حجّت من برشمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم.) و بدیهی است که امر اداره ی جامعه ی اسلامی و مدیریت آن، از واضح ترین و بدیهی ترین مصادیق حوادث واقعه می باشد و دلالت چنین جملهای بر ولایت فقیه در زمان غیبت بسیار روشن و واضح است.
در این بخش به بیان نکاتی بیشتر در کیفیت استدلال بر این حدیث می پردازیم :
حضرت امام خمینی (ره) در کتاب البیع خویش در مقام بیان کیفیت استدلال بر این حدیث برای اثبات ولایت فقیه می فرمایند:
(مراد از (اما الحوادث الواقعه ) احکام آنها نیست بلکه خود حوادث است.علاوه بر آنکه در عصر غیبت رجوع به فقها در مورد احکام از سوی یاران امامان (ع) از واضحات نزد شیعه است و بعید است در مورد آن سؤال شود.و منظور از اینکه معصوم حجت خداست این نیست که او فقط بیان کننده احکام است...بلکه مراد این است که خداوند تعالی به واسطه وجود ائمه معصومین - علیهم السلام - و سیره و اعمال و گفتار آنان، بر بندگان خویش در تمامی امور آنان و از جمله عدالت در همه شئون حکومت احتجاج خواهد نمود...و اگر مردم به غیر از آنان در امور شرعی و احکام الهی از تدبیر امور مسلمانان و اداره سیاست آنان و آنچه متعلق به حکومت اسلامی است، مراجعه نمایند، هیچ عذری (نزد خدا) برای آنان با وجود امامان معصوم (ع) وجود ندارد...پس آن بزرگواران حجت خدا بر مردمند و فقها حجت امام (ع) می باشند و هر آنچه برای امام (ع) است برای فقها نیز به واسطه حجت قرار گرفتن آنان بر بندگان وجود دارد....بنابر این از قول امام (ع) که می فرماید (انا حجة الله و هم حجتی علیکم ) استفاده می شود که آنچه برای من از جانب خداوند تعالی است برای فقها از جانب من است، و مشخص است که این به مفهوم جعل (نصب) الهی نسبت به امام (ع) و جعل (نصب) امام (ع) نسبت به فقها است.) (امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 474.)
و مرحوم شیخ انصاری نیز در کتاب مکاسب خویش اولا ارجاع مردم به فقها در اصل حوادث و نه حکم آنها و ثانیا تعبیر امام (ع) از فقها به حجتی علیکم و نه حجة الله، و ثالثا بدیهی بودن رجوع مردم از دیر باز به فقها برای مسائل شرعی و عدم ضرورت جهت پرسش در مورد آنها، را سه دلیلی می داند که ثابت می کند مقصود امام (ع) در ارجاع مردم به راویان حدیث، اختصاصی به مسائل شرعی ندارد بلکه منظور همان امور اجتماعی و عمومی است. (شیخ انصاری، مرتضی، مکاسب، ص 154.)
بیان مرحوم شیخ انصاری پاسخ بسیار مستدلی است به کسانی که معتقدند از توقیع شریف صرفا می توان مقام افتا را برای فقها ثابت کرد.
زیرا اگر گفته شود منظور از (الحوادث الواقعه ) ممکن است همان مسائل نو پدید و یا امور مستحدثه باشد که باید مردم احکام آنها را از فقها بپرسند، و به امور جاریه حکومتی و مسائل روز مره اجتماعی نمی توان این واژه را اطلاق کرد، باید گفت: اولا امام زمان (عج) نفرموده اند که (فارجعوا فی احکامها) بلکه مردم را نسبت به اصل حوادث به فقها ارجاع داده اند.ثانیا امام زمان (عج) نفرموده اند (فانهم حجة الله ) که احکام آنان کاشف از حکم خدا باشد، بلکه فرموده اند (فانهم حجتی ) که از این طریق فقها را در زمینه وظایف اجتماعی و ولایت بر مردم حجت قرار دهند.
امام خمینی در کتاب حکومت اسلامی خویش در همین زمینه می فرمایند:
(اگر رسول اکرم (ص) فرموده بود که من می روم و امیر المؤمنین (ع) حجت من بر شماست.شما از این می فهمیدید که حضرت رفتند، کارها همه تعطیل شد، فقط مساله گویی مانده که آن هم به حضرت امیر (ع) واگذار شده است؟ یا اینکه...خدا او را تعیین کرده تا در همه کارها به او رجوع کنند، فقها هم مسئول امور و مرجع عام توده های مردم هستند؟) (امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص 69) حال اگر گفته شود: (الف و لام ) الحوادث ممکن است الف و لام عهد بوده و اشاره به حوادثی باشد که در متن پرسش آمده است و ما نمی دانیم که چه بوده است.در پاسخ باید گفت: عموم و اطلاق (فانهم حجتی ) اقتضا دارد که فقها در جمیع حوادث حجت باشند.
در پایان مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می نماییم.
منتظر سوالات بعدی شما هستیم.
برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون ادله ولایت فقیه می توانید به منبع زیر مراجعه نمایید:
ولایت فقیه، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام
- [سایر] اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر(عج) می نویسد و از مشکلاتی که برایش رخ داده سوال میکند. ومحمد بن عثمان عمری نماینده آن حضرت نامه را می رساند. جواب نامه به خط مبارک صادر می شود که :... در حوادث و پیشامد ها به راویان حدیث ما رجوع کنید ، زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدایم ... در نامه بالا راویان چه کسانی هستند؟آیا همان فقها هستند؟اگر فقها هستند چرا امام (ع) از کلمه فقها به طور مستقیم استفاده نکرده اند؟چگونه می توان از آن ولایت فقیه را نتیجه گرفت؟
- [سایر] امام مهدی (عج)، عثمان بن سعید العمری را برای نیابت خاصه خود انتخاب کرده است. معروف ترین روایتی که به این موضوع دلالت کند، از طریق جعفر بن محمد بن مالک الفزاری هست که نجاشی، ابن غضائری، و مرحوم سیّد خوئی او را ضعیف و وضّاع حدیث می شناسند، آیا روایت دیگری داریم که هم به موضوع نیابت عثمان بن سعید العمری دلالت صریحی داشته باشد و هم صحیح الاسناد باشد؟
- [سایر] بعضی از افراد آیت الله خامنه ای را نائب امام زمان می دانند در حالی که ایشان معصوم نیست. ایشان را ولی مطلق فقیه می دانند در حالی که ولایت فقیه مختص رسول اکرم و 12 امام می باشد. سؤال دیگر من آن است که آیا بر رهبری نیز می توان نظارت کرد ؟ و در صورت بروز تخلف به چه مرجعی باید مراجعه کرد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا این نظر فقهی مورد قبول حضرتعالی هست که هر شخص باید به امام زمان خود اقتدا کند به اینگونه که امام حسین (علیه السلام) در زمان مولا علی (علیه السلام) و حضرت امام حسن (علیه السلام) به این دو امام زمان خود اقتدا کرده و مردم دوره هر امام به امام زمان خود به این علت است که مقام حضرت سلمان از ابوذر بالاتر و حضرت مقداد از سلمان بالاتر زیرا به میزان اقتدا و اطاعت از امام زمان خود دارای درجه ای از ایمان می باشند بنابر این ما باید در زمان غیبت مولا صاحب الزمان (عج) به ایشان اقتدا کرده و در پس پرده غیبت سطح فکری فرهنگی مذهبی خود را بالا برده و خود و به طبع مردم و جامعه را آماده ظهور کنیم؟ اگر این نظر را قبول ندارید لطفا دلایل خود را بیان نمایید؟ با توجه به روایتی از امام صادق (علیه السلام) در مقدمه صحیفه سجادیه که هر قیامی تا قبل از قیام قائم آل محمّد(ص) بر اندوه ما و شیعیان ما می افزاید و در طوفان بلا هلاک می شود، نظریه فقهی سوال اول تعمیم داده نمی شود زیرا نمونه بارز آن انقلاب ما می باشد که بسیاری از شیعیان در جریان انقلاب و بعد از ان در 8 سال جنگ به شهادت رسیده و مسلماً قلب مولا صاحب الزّمان (عج) را به درد آورده و حال نیز به حقوق اشخاص منتقد تجاوز و به آنان برچسب بی دینی زده می شود که این عمل بدینجا رسیده که خیل عظیمی از مردم دین گریز و بعضاً منکر امام زمان (عج) شده اند و مطمئناً این نیز قلب امام زمان(ع) را به درد می آورد. آخر این انقلاب چه ثمره ایی داشت برای ما؟ لطفاً منطقاً جواب دهید؟ اگر این نظریه ها را رد می کنید پس حال که مردم به خیابانها آمده اند کار درستی است؟
- [سایر] در تفسیر آیه 133 سوره بقره: (أَمْ کُنتُمْ شهَدَاءَ إِذْ حَضرَ یَعْقُوب الْمَوْت إِذْقَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَک وَ إِلَهَ ءَابَائک إِبْرَهِیمَ وَ إِسمَعِیلَ وَ إِسحَقَ إِلَهاً وَحِداً وَ نحْنُ لَهُ مُسلِمُونَ) (شما کی و کجا بودید؟ هنگامی که یعقوب را مرگ در رسید به فرزندان خود گفت: که شما پس از مرگ من که را میپرستید گفتند: خدای تو را و خدای پدران تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که معبود یگانه است و ما مطیع فرمان اوییم) عیاشی به سند خود روایت کرده است که امام محمد باقر(ع) در تفسیر این آیه فرمود: (این آیه در حق امام زمان(عج) جاری است). سند این روایت کدام است و منظور از آن چیست؟
- [سایر] سلام جدیدا امام خامنه ای در مورد ارتباط با امام زمان (ع)فرمودند که در موضوع انُس با آن حضرت و توسل به ایشان نیز آنچه صحیح و مورد نظر است، توجه و توسل از دور است که حضرت مهدی(عج) انشاء الله آن را میپذیرند اما برخی ادعاها و مطالب عامیانه در خصوص انُس با حضرت، از طریق دیدار حضوری، غالباً دروغ و یا تخیلات ذهنی است. این مطلب در سایت تبیان موجود است سوال اینجاست پس این همه روایات و داستانهایی که از بزرگان اهل دین به این مضمون که حضور با امام ملاقات داشتند و ... که از این داستانها وکرامات زیاد است و خودتا هم بهتر از من می دانید که علملی حال ما و آنهایی که درگذشتند که ارتباط عمیقی با امام زمان داشتند آیا همه آنها کذب و دروغ بود؟ و ارتباط حضوری نداشتند ؟
- [سایر] ائمه اطهار گاه متناسب با شرایط زمان و مسئله فقهی خاص احادیث را نقل نموده اند. علاوه بر این نقل احادیث جعلی نیز متأسفانه در کتب دینی ما به چشم می خورد. متأسفانه عده ای از دوستان مذهبی ما می خواستند کار خوبی بکنند؛ مثلا بحث عقد موقت را مطرح کنند اما این عده از روی جهالت اقدام به انتشار احادیثی نموده اند که از نظر بلاغتی و از نظر لحن کلامی باید به آنها شک نمود لطفا این احادیث را بررسی کرده و نظرتان را در مورد تک تک احادیث به ما بفرمایید. 1. ابان بن تغلب از امام صادق (ع) سؤال می کند: اگر زن زیبایی دیده شود که راضی به ازدواج موقت باشد؛ ولی معلوم نیست شوهر دارد یا نه چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: لازم نیست تحقیق کنی حرف او که میگوید شوهر ندارم برای تو کافی است. (کتاب متعه شیخ مفید حدیث 37). 2. رسول خدا (ص): هر کس یک بار متعه کند یک سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس دوبار متعه کند دو سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس سه بار متعه کند تمام بدن او از آتش جهنم آزاد میشود. 3. زراره بن اعین از امام باقر (ع) نقل میکند که: سرگرمی مؤمن در سه کار است: 1- متعه زنان، 2- شوخی با دوستان و برادران، 3- نماز شب.(ازدواج موقت، نیاز امروز نوشته عباس زاده). 4. حمیری به امام زمان حضرت مهدی (عج) نوشت و از آن حضرت سوال کرد: مردی که شیعه است و متعه را حلال میداند و اعتقاد به رجعت دارد و همسر خوبی دارد که در تمام کارها او را کمک کار است و لذا با او عهد کرده است که هرگز بر او همسر دیگری نگیرد و ازدواج موقت نکند و خلاصه با وجود او کس دیگر را نخواهد. او به این عهد نوزده سال پایبند است و به عهد و قولش عمل کرده است و چه بسا مسافرت رفته و مدت زیادی دور از منزل خود بوده است و به قول خود پای بند مانده... البته او متعه را حرام نمی داند بلکه متدین به آن است؛ ولی چون همسر خود را مِیخواهد و دوستش دارد برای حفظ او و خودش متعه نمیگیرد. آیا او برای ترک متعه گناه کرده است؟ از طرف حضرت جواب رسید: برای این که قسم به معصیت خدا خورده است لازم است خدا را اطاعت کند و یک دفعه هم شده متعه بگیرد. (بحار ج100ص298/کتاب متعه شیخ مفید ص48). 5. رسول خدا (ص): هر که از دنیا برود و متعه نکند بد منظر و بدهیبت باشد مانند کسی که بینی او را بریده باشند.
- [سایر] به نام خدا سلام ممنونم از پاسخ (دلشکسته) 1-مطلب با این افراد اصلا ازدواج نکنید رو خوندم حاج آقا! اما اون تو هیچ یک از این لیست ده تایی نیست... 2-مثل خیلی از جوانهای دیگه ای که از دین دور شده بودن اما دین و اهل بیت (علیهم السلام) رو دوست دارند... 3-حاج آقامن دور برم زیاد بودن دختر خانم هایی که مستقیم و غیر مستقیم به من ابراض علاقه کردند که به بعضی هاش هم فکر کردم اما گمشدمم نبودند... 1-3) چه تو دانشگاه و چه غیر دانشگاه با وجود اینکه اکثرا خوش تیپ نبودم و خیلی ساده حتی تو جلسات مهم خیلی ساده و البته حتی گاهی کمی نا مرتب بودم بطوری که بعضی از دوستان به من انتقاد هم میکردند... 4-من از روز اول و حتی دیدار اول علاقه مندش نشدم یه جورایی بعد از مدتی که صحبت هایی داشتیم اون هم اکثرا با محوریت اهل بیت و امام زمان(علیهم السلام) محبتش تو دلم رفت ... (یعنی عاشق چشم و ابرو و قیافش نشدم ، باطن وجودیش من رو علاقه مند کرد) 5- انگار که نیمه گمشده من باشه حاج آقا نمیه گمشده که نباید صد در صد شبیه آدم باشه؟ آدمها باید همدیگر رو کامل کنن درسته؟ 6-اما سوال اصلیه من از شما این هست که؟ 1-6)خدا گاهی راهی رو به روی آدم باز میکنه فرصتی رو در اختیارش میده و فردای قیامت هم در قبال این فرصت ها مسئوله(درسته) 7- اگر این کسی که به ظاهر از دین دور بود... خدا اتفاقی در مسیر زندگی من قرارش داد.. من از امام حسین (ع) و نماز بهش گفتم و اون هم قلبش برای امام حسین (ع) تپید... حاضر شد به خاطر من و البته به خواسته من به خاطر امام زمان (عج) تعغیر کنه و از من کمک خواست که کمکش کنم... 1-7) راهی بود که خدا به روی من باز کرده بود آیا من مسئول نیستم فردای قیامت ؟ 8- حاج آقا من به یه نتیجه رسیدم... لطفا راهنمایی کنید درست فکر میکنم با معیارهای مذهبی یا نه...! 1-8) و اون اینه که: اگر واقعا این دوست داشتن دوست داشتن واقعی و دو طرفه باشه وبا این توافق مهم که همه خط قرمزها و تعغیرهای دو طرف نهایتا تا رضایت اهل بیت(علیهم السلام)باشه این ازدواج میتونه ازدواج غلطی نباشه و اتفاقا شاید به کمال رسیدن قابل لمس تر باشه؟ 9- ببخشید که طولانی شد اما انشاءالله که خدا شما و ما رو از زمینه سازان ظهور حضرت ولی عصر (عج) قرار بدهد... التماس دعا و منتظرم
- [سایر] در حکومت اسلامی، ما قائل به تسری مشروعیت از خدا به حضرت رسول (ص) و بعد از ایشان، ائمه (ع) و بعد هم بر مبنای آیات و روایات از جمله، مقبوله عمر بن حنظله به فقیه مجتهد عادل هستیم. به عبارت دیگر، هیچ آدمی بدون اجازه مستقیم یا غیر مستقیم از خدا، اجازه دخل و تصرف در امور عمومی و اجتماعی انسان ها را ندارد، و ولی فقیه با توجه به اجازه با واسطه از خدا، اجازه تصرف دارد. آیا در حکومت اسلامی، مدیرانی که با واسطه یا بی واسطه منصوب رهبری اند و با اذن ایشان، اجازه تصرف دارند، در حیطه وظایف و اختیارات خود، ولایت دارند یا خیر؟ به هر حال، ما نمی توانیم افراد را مسئول بدانیم، ولی اختیار ندهیم، یا در صورت دادن اختیار، برای زیردستان تکلیف اطاعت در برابر اوامر مسئول را قرار ندهیم، یا به عبارت دیگر، با توجه به این که نظام حاکم بر جامعه ما یک نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه می باشد و چنانچه بر اساس مبانی دینی قائل به جاری شدن مفهوم مشروعیت از رأس جامعه – نائب امام زمان (ولی فقیه) – به بدنه مدیریتی کشور باشیم، باید بر اساس همان مفهوم، میزان اختیارات مدیر سازمان به عنوان مسئول سازمان را مشخص کنیم. مدیر سازمان کسی است که باید در قبال تمام فعالیت ها و محصولات سازمان پاسخ گو باشد و طبیعی است که به ازای این پاسخ گویی باید اختیارات وجود داشته باشد، اما این بخش تنها بخشی از مبنای نظری در قبال اختیارات مدیر است. بخش دیگر مفهوم مشروعیت است که با پذیرش این مفهوم، تنها کسی حق دستور دادن دارد که به نوعی از اذن ولی فقیه برخوردار باشد (هر چند این قسمت، محل مناقشه است) حال با این اذن و آن جایگاه پاسخ گویی، باید مشخص شود که مدیر بر سازمان تحت مدیریتش ولایت دارد یا نه؟ به طوری که هر فعالیتی در سازمان، بدون اذن مدیر، خلاف شرع و خلاف قانون باشد و لذا مدیر به نوعی دارای حق ولایت در سازمان و در حدود وظایف خویش باشد که البته دایره این اختیارات باید مشخص شود.
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.