چرااز منظر رهبر معظم انقلاب پیشرفت در کنار عدالت قرار گرفته است؟ بررسی و سنجش نسبت میان پیشرفت و عدالت، کمک بسیار چشمگیر و شایانی در طراحی و اجرای الگوها و برنامههای پیشرفت خواهد داشت زیرا ترسیم هرگونه نقشهی راه یا ارائهی هر نسخه و الگوی پیشرفت نیازمند سنجش نسبت میان این دو مفهوم است تا در فرآیند اجرا، تحقق توأمان این دو هدفِ راهبردی ممکن گردد. حیات بشری، آن چنان که توأم با جستوجوگری و کشف حوزههای تازه و سرزمینهای تجربه نشده است، همواره با ارزیابی و تعیین موقعیت فعلی در پهنهی وسیع زمان معنا مییابد. تلاش برای شناخت فاصلهی طی شده از مبدأ و راه باقیمانده تا مقصد نیز به حوزهی فردی زندگی آدمیان محدود نمانده و به زیست اجتماعی و ملی بشر هم راه برده است؛ از این رو، بعید نیست که شکلگیری و تکوین هویت جوامع و ملتها در پرتو بازخوانی پیشینه و آیندهی آنها امکانپذیر باشد و بدون تصور چنین سرگذشت و سرنوشتی، وجود هویت ملی، از اساس منتفی قلمداد شود. فرهنگ نیز که خود معلول و زمینهساز کنش جمعی است، تنها به اساطیر قومی و حماسهها و سنن مربوط به پیدایش یک ملت ختم نمیشود و ارزشها، ایدهآلها و آرمانهای مشترک ملی را هم در بر میگیرد. در چنین تناسبی است که حضور و تداوم فرهنگی یک ملت معنادار شده و پرسش از موقعیت فعلی و به دنبال آن، قضاوت دربارهی کامیابی و یا ناکامی یا همان پیشرفت و یا عقبماندگی مردمان یک سامان امکانپذیر میگردد. چه با در نظر گرفتن آغاز و انجام است که گفتوگو از دوری، نزدیکی، فتح و شکست مفهوم خواهد بود. در این میان، انقلاب، جدّیترین پدیدهای است که جوامع و ملل را به شکلی بیبدیل با مسئلهی بدایت و نهایت روبهرو ساخته و جرئت نقد واقعیت و گفتوگو از موعودیت را در درون آنها به وجود میآورد. انقلاب مردم ایران در سال 1357 چه با در نظر گرفتن درونمایههای دینی آن و چه حتی بدون چنین ملاحظهای مبتنی بر درکی آسیبشناسانه از وضعیت آن زمان به وقوع پیوست و نارضایتی از روند جاری، عامل اساسی جنبشی بود که همچون هر انقلاب دیگر به تغییر ماهیت اجتماعی و سیاسی ملت انجامید. اگرچه ماهیت مذهبی رهبران و نیروهای فعال انقلاب در کیفیت صورتبندی این آسیبشناسی به غایت مؤثر بود. با این حال، اینگونه به نظر نمیرسد که بنیانگذار و رهبری انقلاب، نسبت به مسئلهی عقبماندگی و به تناسب آن پیشرفت ملت ایران بیتفاوت بوده و تنها در پی تحقق خواستهها و آرزوهای فرقهای و یا صنفی روان شده باشد. در زمینهای که برای معرفی علل عقبماندگی و عدم پیشرفت ایرانیان، به مواردی همچون فتح تاریخی ایران توسط عربها و ورود تدریجی اسلام به ایران، لشکرکشی مغولان و شکلگیری نظام فئودالی در ایران و یا تفاوت فاحش میان اروپای عصر مدرن با ایران معاصر آن دوران اشاره میشد، رهبران انقلاب ایران چه پیش از پیروزی آن و چه تا کنون بر ارادهای بیگانه با ایران و اسلام بهمثابه عامل اساسی عقبماندگی چه در بیرون و چه در درون ایران، پای فشرده و در مواقف گوناگون نسبت به معرفی ابعاد مختلف آن تأکید میکنند. جالب آن که طرح این مباحث، غالباً در جمع نخبگان و دانشگاهیان صورت گرفته و تا اکنون که دههی چهارم عمر نظام برآمده از انقلاب با عنوان (دههی عدالت و پیشرفت) سپری میشود، ادامه یافته است. در این میان، پرسش اساسی متوجه رابطهای است که در چارهجویی برای درمان عقبماندگی ایرانیان، میان دو مفهوم عدالت و پیشرفت میتواند وجود داشته باشد و به نظر میرسد تا آن زمان که تبیین کاملی از این رابطه به دست نیاید، تحقق هر راهبرد عینی در این زمینه با شکست روبهرو گردد. پیشرفت، در کلیترین معنای خود، ایدهای خواهد بود که بر مبنای آن، اشکال بالاتر و در واقع، متأخر حیات، به طور تدریجی از اشکال پایینتر و در حقیقت، متقدم آن حاصل میشوند و از این رو، به نظر میرسد این امر ارتباطی ناگسستنی با پدیدهی زمان داشته و حتی ذاتی آن به شمار رود. بر این اساس، حیات بشری بنا بر نظریههای برخاسته از ایدهی پیشرفت (به مانند زمان) تابع حرکتی پیشرونده و تدریجی، جبری، بازگشتناپذیر و همیشگی خواهد بود و هر آنچه به آدمی مربوط میشود، با آهنگی قطعی به سوی کمال گرایش دارد. این ذهنیت، اگرچه در تمدنهای باستان و حتی آموزههای ادیان ابراهیمی بهگونهای جنینی مشاهده میشود، از اواخر قرون میانی در اروپا و به طور شاخص در قرن هفدهم در اروپای غربی، اندکاندک به شکل واضع و کامل صورتبندی شده و در کشاکش مجادلهی گذشتهگرایان و نوگرایان که همزمان در فرانسه و انگلیس جریان داشت موقعیت خود را در سپهر ایدهها و اندیشههای تاریخی بشر مستحکم میکند. بعدها با اقبال فیلسوفان روشنگری و همسو با رویکرد عالمان امور طبیعی، اندیشهی پیشرفت به تدریج به یکی از پایههای تغییرناپذیر عقلانیت مدرن بدل شده و تا کنون نیز در همین نقش حضور دارد. صرفنظر از این پیشینهی تاریخی، به نظر میرسد ایدهی پیشرفت اساساً با تصور خطی و پیشرونده از زمان در مقابل انگارههای تکرار شونده دربارهی آن همخوانی داشته و بر همین مبنا، ارتباطی وثیق با مفهوم اوتوپیا عصری طلایی که در آیندهای نه چندان نزدیک در حیات زمینی انسان محقق خواهد شد دارد. در حقیقت، این اوتوپیا و نقطهی غایی زندگی بشر است که مفهوم پیشرفت را پدید میآورد و بعید نیست که با حذف و یا نادیدهگرفتن آن، معیاری برای پیش و پس وجود نداشته و در نتیجه احساس نزدیکی و یا عقبماندگی گنگ و بیمعنا تلقی گردد. با این فرض، میتوان با این گزاره همعقیده بود که در اصل، پیشرفت، همان فرآیند تحقق اوتوپیاست. بررسی طرحوارهها و تجربههایی که در رابطه با اوتوپیا و در زمینهی پیشرفت به خصوص در مغرب زمین از خامهی اندیشمندان برون تراویده و در ارادهی حاکمان ظهور یافته، همواره با نگرانی دربارهی مسئلهی عدالت و نابرابری توأم بوده است. چه با فرض محدودیت منابع و تزاحم ارادههای انسانی، به ناچار اصناف، گروهها و طبقاتی از اجتماع بشری فرصت بهرهمندی از مواهب آرمانشهرها را نداشته و بیتردید میبایست از گردونهی ساکنان آن طرد شده و یا کمر به خدمت و اطاعت ایشان ببندند. در چنین زمینهای است که گفتوگو از اوتوپیا و پیشرفت، به طور مطلق با خوشبینی به سرنوشت بشر و امید به تحصیل کامیابیهای روزافزون همراه نبوده و به ویژه با توجه به تجربههای درسآموز اما بهغایت سهمگین قرن بیستم میلادی که در قالب رویارویی نیروهای مدافع عدالت و پیشرفت به وقوع پیوستند، جستن راهی برای جمع میان ایدههای پیشرفتگرایانه و الزامات عدالتمحورانه ضرورت یابد. در زمینهای که گفتوگو از اوتوپیا و پیشرفت، به طور مطلق با خوشبینی به سرنوشت بشر و امید به تحصیل کامیابیهای روزافزون همراه نبوده و به ویژه با توجه به تجربههای درسآموز اما بهغایت سهمگین قرن بیستم میلادی که در قالب رویارویی نیروهای مدافع عدالت و پیشرفت به وقوع پیوستند، جستن راهی برای جمع میان ایدههای پیشرفتگرایانه و الزامات عدالتمحورانه ضرورت یابد. با این وجود، به نظر نمیرسد تلاش برای آشتیپذیری ایدهای طبیعی همچون پیشرفت با مفهومی انتزاعی مانند عدالت، بدون در نظر گرفتن ماهیت متفاوت این دو مقوله به سرانجامی روشن و مقبول بینجامد. مگر آن که هر یک از این دو در ساختار دیگری جای بگیرد و در نتیجه چنین ترکیبی، همزیستی مسالمتآمیز پیشرفت و عدالت ممکن گردد. در حقیقت، گفتمانی که بتواند مبتنی بر مبانی هستیشناختی و انسانشناختی خود عدالت را به عنوان مقولهای آرمانی و الزامی تخلفناپذیر، در طرح کلی و غایی خود جای دهد تا در جریان تحصیل مراتب آن وضعیت و شکلگیری مسیر پیشرفت، زمینهی تحقق عدالت ممکن گردد، از عهدهی پیوند عدالت و پیشرفت برآمده است. در غیر این صورت، عدالت و پیشرفت، همچون دو معنای رقیب که هر یک بهمثابه بدیلی برای دیگری محسوب میشود، به میان آمده و در نتیجه ناتوانی از ربط دقیق این دو به یکدیگر، بر عمق تناقض نظری و آشفتگی عملی معماران و مصلحان اجتماعی افزوده میشود. در این میان، ادیان و به خصوص اسلام به سبب برخورداری از رویکردی صریح به مسئلهی عدالت و توسعهی ابعاد آن در گسترههای گوناگون حیات بشری و نیز به واسطهی پیوند زدن مقولهی عدالت و پیشرفت در قالب اندیشههای موعودگرایانه و فرجامشناسانه، از اهمیت قابل توجهی در حل تناقضهای برخاسته از ضعف سایر نظامهای فکری برخوردارند. به نظر میرسد، راهحل یگانه پیوند پیشرفت و عدالت در رابطه با انقلاب اسلامی، تلاش برای ترسیم جایگاه کامل مفهوم عدالت که در منظر دینی فضیلتی مقدس قلمداد شده و در اندیشهی اسلامی نیز در شمار اهداف بنیادین دین و بعثت پیامبران (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) قرار میگیرد در چشمانداز نهایی حیات بشری خواهد بود. ادیان و به خصوص اسلام به سبب برخورداری از رویکردی صریح به مسئلهی عدالت و توسعهی ابعاد آن و نیز به واسطهی پیوند زدن مقولهی عدالت و پیشرفت در قالب اندیشههای موعودگرایانه و فرجامشناسانه، از اهمیت قابل توجهی در حل تناقضهای برخاسته از ضعف سایر نظامهای فکری برخوردارند. راهحل یگانه پیوند پیشرفت و عدالت در رابطه با انقلاب اسلامی، تلاش برای ترسیم جایگاه کامل مفهوم عدالت در چشمانداز نهایی حیات بشری خواهد بود. در این صورت، عدالت در درون ایدهی پیشرفت قرار میگیرد و هر درجه از پیشرفت، در واقع مرتبهای از نزدیکی به عدالت و تحقق آن در عینیت اجتماع خواهد بود. به عبارت دیگر، همزمان با وضوح هرچه بیشتر مختصات عدالت در موعودیت انقلاب، مسیر پیشرفت اجتماعی نظام برآمده از انقلاب، روشنتر شده و همراه با تلاش برای استقرار عدالت در واقعیت اجتماعی موجود، پیشرفت حقیقی انقلاب اسلامی در رابطه با پیشینه، ایدهآل و آرمانهای آن امکانپذیر خواهد شد. در این راستا، مفهومشناسی عدالت در نگاه دینی و درک تفاوتهای نظری آن با نظریههای مربوط به عدالت در سایر مکاتب، بازخوانی جایگاه عدالت در اندیشهی دینی و نسبتسنجی آن با سایر آموزهها و گزارههای اعتقادی، مطالعهی فرآیند و روشهای دروندینی تحقق عدالت، بررسی موانع تحقق عدالت در رابطه با نیروها و سازمانهای معارض و بالاخره مسئلهسنجی و تشخیص مصادیق بیعدالتی در فضای عینی جامعه، ضرورتهایی انکارناپذیر در مسیر پیشرفت انقلاب اسلامی خواهد بود.(*) *یاسر آیین؛ پژوهشگر/برهان/1391/5/19
چرااز منظر رهبر معظم انقلاب پیشرفت در کنار عدالت قرار گرفته است؟
بررسی و سنجش نسبت میان پیشرفت و عدالت، کمک بسیار چشمگیر و شایانی در طراحی و اجرای الگوها و برنامههای پیشرفت خواهد داشت زیرا ترسیم هرگونه نقشهی راه یا ارائهی هر نسخه و الگوی پیشرفت نیازمند سنجش نسبت میان این دو مفهوم است تا در فرآیند اجرا، تحقق توأمان این دو هدفِ راهبردی ممکن گردد.
حیات بشری، آن چنان که توأم با جستوجوگری و کشف حوزههای تازه و سرزمینهای تجربه نشده است، همواره با ارزیابی و تعیین موقعیت فعلی در پهنهی وسیع زمان معنا مییابد.
تلاش برای شناخت فاصلهی طی شده از مبدأ و راه باقیمانده تا مقصد نیز به حوزهی فردی زندگی آدمیان محدود نمانده و به زیست اجتماعی و ملی بشر هم راه برده است؛ از این رو، بعید نیست که شکلگیری و تکوین هویت جوامع و ملتها در پرتو بازخوانی پیشینه و آیندهی آنها امکانپذیر باشد و بدون تصور چنین سرگذشت و سرنوشتی، وجود هویت ملی، از اساس منتفی قلمداد شود.
فرهنگ نیز که خود معلول و زمینهساز کنش جمعی است، تنها به اساطیر قومی و حماسهها و سنن مربوط به پیدایش یک ملت ختم نمیشود و ارزشها، ایدهآلها و آرمانهای مشترک ملی را هم در بر میگیرد. در چنین تناسبی است که حضور و تداوم فرهنگی یک ملت معنادار شده و پرسش از موقعیت فعلی و به دنبال آن، قضاوت دربارهی کامیابی و یا ناکامی یا همان پیشرفت و یا عقبماندگی مردمان یک سامان امکانپذیر میگردد.
چه با در نظر گرفتن آغاز و انجام است که گفتوگو از دوری، نزدیکی، فتح و شکست مفهوم خواهد بود. در این میان، انقلاب، جدّیترین پدیدهای است که جوامع و ملل را به شکلی بیبدیل با مسئلهی بدایت و نهایت روبهرو ساخته و جرئت نقد واقعیت و گفتوگو از موعودیت را در درون آنها به وجود میآورد.
انقلاب مردم ایران در سال 1357 چه با در نظر گرفتن درونمایههای دینی آن و چه حتی بدون چنین ملاحظهای مبتنی بر درکی آسیبشناسانه از وضعیت آن زمان به وقوع پیوست و نارضایتی از روند جاری، عامل اساسی جنبشی بود که همچون هر انقلاب دیگر به تغییر ماهیت اجتماعی و سیاسی ملت انجامید. اگرچه ماهیت مذهبی رهبران و نیروهای فعال انقلاب در کیفیت صورتبندی این آسیبشناسی به غایت مؤثر بود.
با این حال، اینگونه به نظر نمیرسد که بنیانگذار و رهبری انقلاب، نسبت به مسئلهی عقبماندگی و به تناسب آن پیشرفت ملت ایران بیتفاوت بوده و تنها در پی تحقق خواستهها و آرزوهای فرقهای و یا صنفی روان شده باشد.
در زمینهای که برای معرفی علل عقبماندگی و عدم پیشرفت ایرانیان، به مواردی همچون فتح تاریخی ایران توسط عربها و ورود تدریجی اسلام به ایران، لشکرکشی مغولان و شکلگیری نظام فئودالی در ایران و یا تفاوت فاحش میان اروپای عصر مدرن با ایران معاصر آن دوران اشاره میشد، رهبران انقلاب ایران چه پیش از پیروزی آن و چه تا کنون بر ارادهای بیگانه با ایران و اسلام بهمثابه عامل اساسی عقبماندگی چه در بیرون و چه در درون ایران، پای فشرده و در مواقف گوناگون نسبت به معرفی ابعاد مختلف آن تأکید میکنند.
جالب آن که طرح این مباحث، غالباً در جمع نخبگان و دانشگاهیان صورت گرفته و تا اکنون که دههی چهارم عمر نظام برآمده از انقلاب با عنوان (دههی عدالت و پیشرفت) سپری میشود، ادامه یافته است. در این میان، پرسش اساسی متوجه رابطهای است که در چارهجویی برای درمان عقبماندگی ایرانیان، میان دو مفهوم عدالت و پیشرفت میتواند وجود داشته باشد و به نظر میرسد تا آن زمان که تبیین کاملی از این رابطه به دست نیاید، تحقق هر راهبرد عینی در این زمینه با شکست روبهرو گردد.
پیشرفت، در کلیترین معنای خود، ایدهای خواهد بود که بر مبنای آن، اشکال بالاتر و در واقع، متأخر حیات، به طور تدریجی از اشکال پایینتر و در حقیقت، متقدم آن حاصل میشوند و از این رو، به نظر میرسد این امر ارتباطی ناگسستنی با پدیدهی زمان داشته و حتی ذاتی آن به شمار رود. بر این اساس، حیات بشری بنا بر نظریههای برخاسته از ایدهی پیشرفت (به مانند زمان) تابع حرکتی پیشرونده و تدریجی، جبری، بازگشتناپذیر و همیشگی خواهد بود و هر آنچه به آدمی مربوط میشود، با آهنگی قطعی به سوی کمال گرایش دارد.
این ذهنیت، اگرچه در تمدنهای باستان و حتی آموزههای ادیان ابراهیمی بهگونهای جنینی مشاهده میشود، از اواخر قرون میانی در اروپا و به طور شاخص در قرن هفدهم در اروپای غربی، اندکاندک به شکل واضع و کامل صورتبندی شده و در کشاکش مجادلهی گذشتهگرایان و نوگرایان که همزمان در فرانسه و انگلیس جریان داشت موقعیت خود را در سپهر ایدهها و اندیشههای تاریخی بشر مستحکم میکند.
بعدها با اقبال فیلسوفان روشنگری و همسو با رویکرد عالمان امور طبیعی، اندیشهی پیشرفت به تدریج به یکی از پایههای تغییرناپذیر عقلانیت مدرن بدل شده و تا کنون نیز در همین نقش حضور دارد. صرفنظر از این پیشینهی تاریخی، به نظر میرسد ایدهی پیشرفت اساساً با تصور خطی و پیشرونده از زمان در مقابل انگارههای تکرار شونده دربارهی آن همخوانی داشته و بر همین مبنا، ارتباطی وثیق با مفهوم اوتوپیا عصری طلایی که در آیندهای نه چندان نزدیک در حیات زمینی انسان محقق خواهد شد دارد.
در حقیقت، این اوتوپیا و نقطهی غایی زندگی بشر است که مفهوم پیشرفت را پدید میآورد و بعید نیست که با حذف و یا نادیدهگرفتن آن، معیاری برای پیش و پس وجود نداشته و در نتیجه احساس نزدیکی و یا عقبماندگی گنگ و بیمعنا تلقی گردد. با این فرض، میتوان با این گزاره همعقیده بود که در اصل، پیشرفت، همان فرآیند تحقق اوتوپیاست.
بررسی طرحوارهها و تجربههایی که در رابطه با اوتوپیا و در زمینهی پیشرفت به خصوص در مغرب زمین از خامهی اندیشمندان برون تراویده و در ارادهی حاکمان ظهور یافته، همواره با نگرانی دربارهی مسئلهی عدالت و نابرابری توأم بوده است. چه با فرض محدودیت منابع و تزاحم ارادههای انسانی، به ناچار اصناف، گروهها و طبقاتی از اجتماع بشری فرصت بهرهمندی از مواهب آرمانشهرها را نداشته و بیتردید میبایست از گردونهی ساکنان آن طرد شده و یا کمر به خدمت و اطاعت ایشان ببندند.
در چنین زمینهای است که گفتوگو از اوتوپیا و پیشرفت، به طور مطلق با خوشبینی به سرنوشت بشر و امید به تحصیل کامیابیهای روزافزون همراه نبوده و به ویژه با توجه به تجربههای درسآموز اما بهغایت سهمگین قرن بیستم میلادی که در قالب رویارویی نیروهای مدافع عدالت و پیشرفت به وقوع پیوستند، جستن راهی برای جمع میان ایدههای پیشرفتگرایانه و الزامات عدالتمحورانه ضرورت یابد.
در زمینهای که گفتوگو از اوتوپیا و پیشرفت، به طور مطلق با خوشبینی به سرنوشت بشر و امید به تحصیل کامیابیهای روزافزون همراه نبوده و به ویژه با توجه به تجربههای درسآموز اما بهغایت سهمگین قرن بیستم میلادی که در قالب رویارویی نیروهای مدافع عدالت و پیشرفت به وقوع پیوستند، جستن راهی برای جمع میان ایدههای پیشرفتگرایانه و الزامات عدالتمحورانه ضرورت یابد.
با این وجود، به نظر نمیرسد تلاش برای آشتیپذیری ایدهای طبیعی همچون پیشرفت با مفهومی انتزاعی مانند عدالت، بدون در نظر گرفتن ماهیت متفاوت این دو مقوله به سرانجامی روشن و مقبول بینجامد.
مگر آن که هر یک از این دو در ساختار دیگری جای بگیرد و در نتیجه چنین ترکیبی، همزیستی مسالمتآمیز پیشرفت و عدالت ممکن گردد. در حقیقت، گفتمانی که بتواند مبتنی بر مبانی هستیشناختی و انسانشناختی خود عدالت را به عنوان مقولهای آرمانی و الزامی تخلفناپذیر، در طرح کلی و غایی خود جای دهد تا در جریان تحصیل مراتب آن وضعیت و شکلگیری مسیر پیشرفت، زمینهی تحقق عدالت ممکن گردد، از عهدهی پیوند عدالت و پیشرفت برآمده است.
در غیر این صورت، عدالت و پیشرفت، همچون دو معنای رقیب که هر یک بهمثابه بدیلی برای دیگری محسوب میشود، به میان آمده و در نتیجه ناتوانی از ربط دقیق این دو به یکدیگر، بر عمق تناقض نظری و آشفتگی عملی معماران و مصلحان اجتماعی افزوده میشود.
در این میان، ادیان و به خصوص اسلام به سبب برخورداری از رویکردی صریح به مسئلهی عدالت و توسعهی ابعاد آن در گسترههای گوناگون حیات بشری و نیز به واسطهی پیوند زدن مقولهی عدالت و پیشرفت در قالب اندیشههای موعودگرایانه و فرجامشناسانه، از اهمیت قابل توجهی در حل تناقضهای برخاسته از ضعف سایر نظامهای فکری برخوردارند.
به نظر میرسد، راهحل یگانه پیوند پیشرفت و عدالت در رابطه با انقلاب اسلامی، تلاش برای ترسیم جایگاه کامل مفهوم عدالت که در منظر دینی فضیلتی مقدس قلمداد شده و در اندیشهی اسلامی نیز در شمار اهداف بنیادین دین و بعثت پیامبران (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) قرار میگیرد در چشمانداز نهایی حیات بشری خواهد بود.
ادیان و به خصوص اسلام به سبب برخورداری از رویکردی صریح به مسئلهی عدالت و توسعهی ابعاد آن و نیز به واسطهی پیوند زدن مقولهی عدالت و پیشرفت در قالب اندیشههای موعودگرایانه و فرجامشناسانه، از اهمیت قابل توجهی در حل تناقضهای برخاسته از ضعف سایر نظامهای فکری برخوردارند. راهحل یگانه پیوند پیشرفت و عدالت در رابطه با انقلاب اسلامی، تلاش برای ترسیم جایگاه کامل مفهوم عدالت در چشمانداز نهایی حیات بشری خواهد بود.
در این صورت، عدالت در درون ایدهی پیشرفت قرار میگیرد و هر درجه از پیشرفت، در واقع مرتبهای از نزدیکی به عدالت و تحقق آن در عینیت اجتماع خواهد بود. به عبارت دیگر، همزمان با وضوح هرچه بیشتر مختصات عدالت در موعودیت انقلاب، مسیر پیشرفت اجتماعی نظام برآمده از انقلاب، روشنتر شده و همراه با تلاش برای استقرار عدالت در واقعیت اجتماعی موجود، پیشرفت حقیقی انقلاب اسلامی در رابطه با پیشینه، ایدهآل و آرمانهای آن امکانپذیر خواهد شد.
در این راستا، مفهومشناسی عدالت در نگاه دینی و درک تفاوتهای نظری آن با نظریههای مربوط به عدالت در سایر مکاتب، بازخوانی جایگاه عدالت در اندیشهی دینی و نسبتسنجی آن با سایر آموزهها و گزارههای اعتقادی، مطالعهی فرآیند و روشهای دروندینی تحقق عدالت، بررسی موانع تحقق عدالت در رابطه با نیروها و سازمانهای معارض و بالاخره مسئلهسنجی و تشخیص مصادیق بیعدالتی در فضای عینی جامعه، ضرورتهایی انکارناپذیر در مسیر پیشرفت انقلاب اسلامی خواهد بود.(*)
*یاسر آیین؛ پژوهشگر/برهان/1391/5/19
- [سایر] از منظر رهبر معظم انقلاب پیشرفت با مفهوم اسلامی، چه رابطه ای با سبک زندگی دارد؟ جایگاه آن در تمدن نوین اسلامی کدام است؟
- [سایر] از منظر رهبر معظم انقلاب چرا جنگ هشت سال طول کشید؟
- [سایر] کارکرد نظارتی مجلس از منظر قانون اساسی و رهبر معظم انقلاب چگونه است؟
- [سایر] نظر رهبر معظم انقلاب درباره استفاده از تجارب غرب در پیشرفت کشور چیست؟
- [سایر] از منظر رهبر معظم انقلاب آیا امام صادق علیهالسلام درصدد مبارزه سیاسی بودو داعیه تشکیل حکومت اسلامی داشت؟
- [سایر] چرا پیشرفت در کنار عدالت قرار گرفته است؟ تبیین بیانات رهبری در خصوص نسبت میان پیشرفت و عدالت؟
- [سایر] نظام سلطه و استکباراز منظر رهبر انقلاب چگونه تبیین میشود؟
- [سایر] موضع رهبر معظم انقلاب درباره مذاکرات لوزان چیست؟
- [سایر] رهبر معظم انقلاب از نگاه بزرگان و علما؟
- [سایر] ویژگیها و امتیازات یک شهر اسلامی در طراز انقلاب از دیدگاه رهبر معظم انقلاب کدام است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که سابقاً عادل بوده هرگاه شک شود که بر عدالت باقی مانده است یا نه باید گفت عادل است، مگر این که یقین به خلاف پیدا شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] امامی را که عادل بوده، اگر شک کند که هنوز عادل است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله مظاهری] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقی است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر شک کند امامی که عادل میدانسته به عدالت خود باقی است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله بروجردی] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقیست یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقیاست یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] عدالت امام جماعت باید برای مأموم محرز باشد و با شک در اصل عدالت نمی توان به او اقتدا کرد و در صورتی که امامی را که عادل می دانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ به من بدهند چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید یا یک مرد عادل و دو زن عادل یا چهار زن عادل به گفته او شهادت دهند باید مقداری را که می گوید به او بدهند و اگر یک زن عادل شهادت دهد باید یک چهارم چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند و اگر دو زن عادل شهادت دهند نصف ان را و اگر سه زن عادل شهادت دهند سه چهارم ان را به او بدهند و نیز اگر دو مرد کافر کتابی که در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق کنند در صورتی که میت ناچار بوده است که وصیت کند و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده باید چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند
- [آیت الله سبحانی] هرگاه بر اثر شیاع یا شهادت دو عادل یا یک عادل، ثابت شود که نقطه مورد نظر مسجد است، اعتکاف در آن جایز است.
- [آیت الله وحید خراسانی] امامی را که عادل می دانسته اگر شک کند که به عدالت خود باقی است یا نه می تواند به او اقتدا نماید