انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه که از بزرگترینو معروفترین انقلابهای جهان میباشند در وجوه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مقایسه شود؟ 1. موقعیت اقتصادی رژیمهای پیش از انقلاب: در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانههای روشنی دال بر وخامت موقعیت اقتصادی از هر لحاظوجود داشته و این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشکلات و بحرانهای مالی و اقتصادی فراوانی بودکه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده میگشت. از جمله انقلابهای موفق میتوان از انقلاب 1789 فرانسه، 1917 روسیه، 1949 چین، 1959 کوبا و 1979 و ایران نام برد. شرایط اقتصادی در روسیه نیز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بیستم وضع مطلوبی نداشت. دو جنگخارجی که در این دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانیهای اقتصادی افزود، رکود اقتصادی که تا سال 1909دوام داشتشرایط ناگواری را برای کارکنان و دهقانان ایجاد کرده بود، از یک سو بیکاری را سخت دامن میزد واز سوی دیگر شرایط کار و میزان درآمد این دو طبقه را طاقت فرسا و غیر قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتی کهدر این دوران کارگران راه میانداختند عمدتا ماهیت اقتصادی داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شمارهشرکت کنندگان در اعتصابات افزوده میگشت. 2. دوک داورلئان (نایبالسلطنه) در 1715 در این زمینه میگوید "دیناری وجه نقد در خزاین سلطنتی و صندوقهای عایداتنداریم که لازمترین مصارف را بتوان پرداخت چون به امور مالی رسیدگی میکنم، میبینم خالصجات دولتی فروخته شده،عواید دولتی تقریبا معدوم گردیده و عایدات عادی نیز بعنوان مساعده به مصرف رسیده و انواع و اقسام اسناد تعهدآور مالیدولتی در دست مردم است که به مبالغ هنگفتبالغ شده و حتی محاسبه و تعیین میزان آن نیز از امکان خارج است."(آلبرماله و ژوال ایزاک، "تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب فرانسه"/ جلداول/ انتشارات ابنسینا/ ص 9) حال آنکه در ایران، در اواخر حکومتشاه رژیم، ایران در مطلوبترین سطح از قدرت اقتصادی که در تمامسلطنت 57 ساله رژیم پهلوی بیسابقه بود به سر میبرد. با افزایش سریع و غیر قابل پیشبینی درآمد نفت ،رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکی از دولتهای ثروتمند شده بود بلکه جامعه ایرانی را به یک جامعه کاملامصرفی تبدیل کرده بود. برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب انقلاب ناتمام روسیه نوشته ایزاک دویچر همچنین کتاب تاریخ روسیه شوروی/انتشارات بیگوند/ جلد اول مراجعه کنید. بدین ترتیب ملاحظه میگردد در حالی که دولتهای فرانسه و روسیه از نظراقتصادی در بدترین شرایط بودند و در حقیقت در مرحله ورشکستگی نهایی قرار داشتند دولت ایران با توجهبه افزایش ناگهانی و غیر قابل پیشبینی قیمت نفت از نظر ذخائر ارزی و توانائیهای مالی در مطلوبترین ومناسبترین شرایط اقتصادی در تاریخ خود بوده است. 2. اقتدار نظامی رژیمهای پیش از انقلاب : از مهمترین و در عین حال محسوسترین ابزار قدرت و اعمال حاکمیت هر رژیم سیاسی به ویژه نظامهاییکه با بحرانها و فشارهای داخلی مواجه میباشند و نیاز به تهدید و ارعاب و احیانا سرکوب حرکتهای معارض ومخالف خود را دارند قدرت نظامی آنها میباشد. هر گاه در یک نظام سیاسی، قدرت نظامی از انسجام لازمبرخوردار نباشند و روحیه خود را در اثر شکستیهای پی در پی از دستبدهد و همچنین دولتبخاطرمشکلات اقتصادی امکان تامین تدارکات و خواستههای آنها را نداشته باشد و در نهایت قدرت نظامی اعتقاد وایمان خود را به رژیم سیاسی از دستبدهد نه تها قدرت سیاسی قادر به بهرهبرداری از چنین نیروی نظامیبرای سرکوب قدرت اجتماعی معارض نخواهد بود، بلکه خود بصورت یک مدعی خطرناک درآمده و احیانا بهگروههای اجتماعی مخالف خواهد پیوست و احتمال سقوط قدرت سیاسی را شدیدا افزایش خواهد داد. فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بینالمللی بوده است ودر این منازعات جز یک ایالت، نه تنها چیزی بدست نیاورده، بلکه شکستها و خسارتهای عظیم مالی، جانی وارضی به همراه داشته و قابل پیشبینی بود که افسران ارتش نسبتبه سرکوب مقاومت در دورهای که بحرانبرعلیه مقامات دولتی افزایش یافته بود بیعلاقه باشند و این امر موجب اختلاف و تضاد سیاسی و اجتماعیشد به طوری که نهایتا هر حرکت محدودی را برای سرکوب مخالفین پادشاه و طبقات محافظه کار مسلط غیرممکن میساخت و زمینه را برای پیروزی انقلاب فرانسه مهیا کرد. موقعیت نظامی روسیه نیز در اروپا بدلیل جنگهای کریمه و جنگ 1905 تغییر کرده بود. کشوری که در1815 تنها قدرت قوی قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر میرسید که هنوز فاصله زیادی با سایر قدرتهایاروپایی داشتبعد از جنگ کریمه به حد یکی از چند قدرت مساوی، تنزل یافت و تا زمانی که تزار در سنپطرزبورگ حاکم بود هرگز موقعیت 1815 را پیدا نکرد. جنگ جهانی اول از نظر وسعت و مدت و نزدیکی بهمرزهای روسیه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثیر بیشتری در داخل کشور بر جای گذاشتبطوریکه قوای نظامی این کشور را کاملا به تحلیل برده و سربازان کستخورده و بازگشته از جبهه را بصورتمدعیانی برای قدرت سیاسی حاکم درآورد و به همین علتبود که انقلاب روسیه در اوج اشتعال جنگ جهانیاول بوجود آمد. با این ترتیب ملاحظه میگردد که نظام سیاسی حاکم بر روسیه قبل از انقلاب نه تنها نیروی نظامی و قوایمسلح نیرومند و وفادار به قدرت سیاسی با خود نداشتند بلکه ارتشی شکستخورده، روحیه از دست داده وعاصی شده از نظام با پیوستن به کارگران اعتصابی نقشی مهم در پیروزی انقلاب بازی کردند. اما ارتش شاهنشاهی ایران بر خلاف فرانسه و روسیه در طول حداقل 57 سال قبل از پیروزی انقلاب درهیچ جنگ خارجی مهمی شرکت نکرده بود. بیش از هر پادشاهی در ایران محمدرضا شاه به نیروهای مسلحتوجه داشت. او بعنوان فرمانده نیروهای مسلح، احساس میکرد که یک ارتش قوی و نیرومند و در عین حالوفادار به پادشاه، نه تنها میتواند نظام سیاسی او را در قبال مخالفین داخلی حفظ کند بلکه با توجه به جاهطلبیهایش میتواند ابزار و اهرم لازم را برای دخالت در امور منطقه و همسایگانش و پیشبرد اهداف بینالمللیاو فراهم نماید. میتوان با قاطعیت ادعا کرد در فرانسه و روسیه از نظر نظامی با توجه به شکستهای پی در پی در جنگهایمتعدد ضعیفترین و نامطمئنترین وضعیتبوده و ارتشهای آنها نه تنها حمایت لازم را از نظام سیاسی حاکمنمیکردند بلکه نسبتبه انقلابیون گرایش نشان داده و بعضا به آنها میپیوستند، در حالیکه ارتش ایران دربهترین شرایط از نظر نیرو و تجهیزات بوده و جز در موارد استثنایی و آن هم به صورت پراکنده، تا آخرینلحظات عمر رژیم شاه نسبتبه نظام وفادار باقی مانده و اکثرا در سرکوب انقلابیون نیز کوتاهی نکردند. برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب مقایسه سه انقلاب فرانسه، روسیه و ایران نوشته نگارنده مراجعه کنید. کشورهای مورد بررسی ما هر سه از جمله کشورهایی هستند که نه تنها دارای موقعیت استراتژیکی مهم وحساس میباشند بلکه بعنوان قدرتهای بالفعل یا بالقوه بزرگ محسوب میشوند و در طول تاریخ نقش فعالیدر روابط بینالملل جهانی و منطقهای بازی کرده و میکنند. بدیهی استکه در قبال تحولات انقلابی این کشورها چه قبل از پیروزی و چه بعد ازپیروزی کشورهای دیگر بویژه کشورهای همسایه و ذینفع عکسالعملنشان داده و به نفع قدرت سیاسی حاکم و یا بالعکس در جهتحمایت ازگروههای اجتماعی معارض فعال میگردند. در نتیجه مسئله واکنشبینالمللی از جمله عوامل مهمی است که در بررسی قدرت و توانائیهایرژیم سیاسی حاکم قبل از انقلاب ضرورت دارد که مورد توجه و دقت کافیقرار گیرد. در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهای طولانی که لویی پانزدهم وشانزدهم با کشورهای همسایه خود منجله اترش، روسیه، انگلیس واسپانیا داشت نه تنها در شرایط بحرانی دوران انقلاب از حمایت آنهابرخوردار نبود بلکه همه این دول همسایه در جهت تضعیف لوییشانزدهم تلاش کرده و متقابلا به حمایت از گروههای معارض و مخالفبرخواستند. روسیه نیز از این نظر تفاوت چندانی با فرانسه نداشتبدین معنا کهجنگ جهانی اول و درگیری مستقیم روسیه تزاری در جنگ با آلمان،عثمانی و ژاپن دشمنی این دولتها بویژه دولت قدرتمند و نوپای آلمان رابرعلیه خود داشتبه طوریکه لنین با حمایت و امکانات فراهم شده ایندولت توانستبه انقلابیون روسیه ملحق شده، و پایه انقلاب بلشویکیاکتبر 1917 را بریزد. از طرف دیگر با توجه به اینکه دولتهای روسیه تزارییعنی فرانسه و انگلیس خود مستقیما با آلمان و متحدینش درگیر بودندامکان هیچ نوع حمایتی از تزار روسیه در شرایط بحرانی نداشتند. اما دولت ایران و رژیم شاه از حداقل یک دهه قبل ازسقوط خود علیرغم وجود شرایط دو قطبی با توجه بهپایان جنگ سرد و آغاز دوره آرامشکاترین چورلی در سال 1943 با یقین ادعا میکند "زمانی که ارتشی همه قدرتهای خود را در مقابل خیزش یا شورش به کارگیرد، هیچ انقلابی به پیروزی نخواهد رسد." به نقل از و همزیستیمسالمتآمیز از حمایت کامل دو ابرقدرت، و قدرتهایبزرگ و منطقهای، تا آخرین روزهای حکومتش برخورداربود و متقابلا انقلابیون ایران از هیچگونه حمایتبینالمللی برخوردار نبودند. با این ترتیب در حالیکه دولتین فرانسه و روسیه ازنظر حمایتبینالمللی در شرایط نامناسب به سرمیبردند و دول اروپایی اغلب نسبتبه رژیمهای این دوکشور در شرایط قبل از انقلاب نظر مساعدی نداشته وبعضا تخاصم بودند و نه تنها هیچگونه حمایتی ازنظامهای سیاسی در آن شرایط نکردند بلکه در مواردی بهحمایت از انقلابیون پرداختند دولت ایران از این نظر درشرایط مطلوبی به سر میبرد. 3. پیچیدگی و استحکام رژیمهای قبل از انقلاب : در هر نظام و سیستم سیاسی وجود ابزارهای قدرتاز جمله قدرتهای اقتصادی، نظامی و حمایتبینالمللیبالقوه و فی نفسه نمیتواند در جهت تحکیم و تثبیتقدرت سیاسی حاکم کارساز و مفید باشد بلکه توانایی،مهارت و مدیریت مطلوب در نظام سیاسی است کهمیتواند در مواقع بحرانی ابزارهای قدرت را از قوه به فعلدرآورده و به بهترین وجه و در مناسبترین زمان و مکان مورد استفاده قرار دهد در نبردهای نظامی اغلب اینامر به اثبات رسیده است که فرماندهی لایق و کارآمد میتواند با کمترین امکانات، تجهیزات و نیرو برفرماندهی نالایق و ناتوان و در عین حال با امکانات وسیع پیروز شود. در حالیکه نظامهای سیاسی فرانسه وروسیه علیرغم وجود استبداد حاکم به خاطر بیکفایتیهای پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحی که در دربار حضورداشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخیص داده و در جهتحفظ ثبات و موقعیت رژیم خود مدیریتمناسب و توانایی برقرار نموده و تغییرات لازم را اعمال کنند. رژیم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمی از تاریخ38 ساله حکومتخود تدریجا به مرحلهای از اعتماد به نفس و حاکمیت مطلقه رسیده و با برخورداری ازمستشاران ورزیده داخلی و خارجی به ویژه برخورداری از پلیس مخفی خشنی همچون ساواک از توانایی لازمبرای حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است. در تئوری نظام دولتهای مستبده میبایست ضعیف شده باشد تا اینکه حرکتهای انقلابی مردمی بتواندتوفیقی کسب کند یا حتی بروز کند. در حقیقت از نظر تاریخی، شورشهای مردمی به خودی خود قادر نبودهانددولتهای مستبده را واژگون کنند. در عوض فشار نظامی از خارج اغلب با تضادها و انشعابهای سیاسی میانطبقه مسلط و دولتبه موازات هم میبایست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعیف کرده و راه را برایشورشها و نهضتهای انقلابی باز کنند. به خاطر همین ضعفها بود که در انقلاب فرانسه نظام سیاسی حاکم نه به علت مخالفت نیروهای مردمیبلکه تنها به علت استیصال کامل در حل معضلات اقتصادی و سیاسی - اجتماعی کشور به مجلس طبقات سهگانه روی آورد و خود را تسلیم آنها کرد و آنگاه بود که حرکتهای مردمی و ترکیب گروههای اجتماعی شکلگرفت و به روند انقلاب شتاب فزایندهای داد. و همین طور در انقلاب روسیه نیز اگرچه نیروهای مخالف وجود داشتند، دستهبنیها و احزاب سیاسیمختلف که با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بیستم شکل گرفته بودند، نه تنها هیچگونهنقشی در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلکه تصور هم نمیکردند که بدین سادگی نظام امپراتوری روسیهسقوط کند. البته دولت تزار روسیه علیرغم استیصال و فشار زیادی که تحمل میکرد داوطلبانه و راسا خود را تسلیم ملت نکرد ولی در مقابل اولین حرکت و شورش مردمی که ناشی از انفجار و وجود بحران اقتصادی بود وبه صورت تظاهرات و اعتصابات کارخانجات و صنایع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسلیم گردیده و همچونکوه یخی ذوب گردید. در حالیکه انقلاب ایران در شرایطی پیروز شد که نظام شاهنشاهی خود را در اوج قدرت و استحکام وتثبیتشده میدید و در مقابل مخالفتها و معارضهها تا آخرین حد توان خود مقاومت میکرد و گروههایاجتماعی برای به زانو درآوردن چنین نظامی میبایستبر اساس برنامهریزی و بسیج تمام نیروها و قربانیکردن بسیاری از انسانها نظام قدرتمند حاکم را سرنگون سازد. قدرت اجتماعی قدرت اجتماعی متشکل از گروههای اجتماعی فعالی است که بر پایه ارزشها و باورهای مسلط و مشترک بههم نزدیک شدهاند و زمانی که قدرت سیاسی توانایی تامین ارزشها و خواستههای آنها را نداشته باشد یانخواهد این ارزشها و خواستهها را تامین کند گروههای اجتماعی مایوس شده به دنبال رهبر یا رهبرانی کهمیتوانند خواستهها و نظرات آنها را تعقیب و تامین نمایند حرکتخواهند کرد در ایجاد و تشکل قدرتاجتماعی سه رکن اساسی قابل تفکیک هستند: مردم، رهبری و ایدئولوژی. الف - مشارکت مردمی در حالی که در فرانسه و روسیه میزان مشارکت مردم در براندازی رژیمهای مستبده حاکم بسیار اندکبوده و حتی در فرانسه همانطور که گفته شد، نقشی نداشتهاند و رژیم فرانسه به خاطر ضعفهای خود الزاماتسلیم شده و در روسیه تعداد محدودی از کارگران کارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر بهشورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم کردند در انقلاب اسلامی ایران به استثنایاقلیت محدودی و بخش اعظم ارتش که وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههایاجتماعی و در سراسر کشور اعم از شهرها و روستاها، کارگران، کارمندان، کشاورزان، اصناف و ... همه و همهچرخهای اقتصادی و اداری کشور را از کار انداخته و در مقابل رژیم تا دندان مسلح آن هم با دستخالیایستادند و آن را ساقط کردند. مطالعات بعدی هم نشان داد که حتی بعد از پیروزی انقلاب که زنجیرهای استبداد و دیکتاتوری گسستهشده و زمینه مناسب برای ایجاد آگاهی سیاسی و مشارکت تودههای مردم فراهم شده بود به تدریج و به علتبیمیلی حاکمیتهای بعد از انقلاب اعم از میانهروها و رادیکالها در دو انقلاب فرانسه و روسیه، این مشارکت روبه کاهش نهاده است. تاریخ و آمار مشارکت مردم در انتخابات بعد از انقلاب این نظریه را ثابت میکند. در مقابل تودههای ملت ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در انتخاباتهای مکرر و پی در پی شرکتکردهاند و حتی در شرایط بحرانی و بمباران شهرها هیچیک از انتخابات لازم برای تداوم فعالیتهای سیاسینظام جمهوری اسلامی متوقف نشده یا به تاخیر نیافتاد. در طول ده سال گذشته مردم کشور ما در بیش ازبیست انتخابات (هشت انتخاب ریاست جمهوری، پنج انتخاب مجلس شورای اسلامی، سه انتخاب مجلسخبرگان، یک انتخابات نوع حکومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسی و دو انتخابات شوراهای اسلامی)شرکت کردهاند. آمار مشارکت روزافزون مردم در این انتخابات چشمگیر و جالب توجه است. و از همه مهمترحضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات میلیونی که به خاطر سالگرد انقلاب صورت میگیرد نشانهحضور، بیداری و حمایت مردم از انقلابشان میباشد. ب - رهبری نقش و شخصیت رهبر به ویژه زمانی روشنتر و برجستهتر میشود که توسلات ایدوئولوژیکی گروههایانقلابی پراکنده و غیر منسجم باشد یا سازماندهی آن ضعیف باشد در این صورت نقش و اهمیت رهبری درپروسه انقلابی و در طول زمان توسعه مییابد. از طرف دیگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم میتوانمشاهده کرد که عبارت است از رهبر بعنوان ایدهئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهایتا رهبر بعنوانمعمار نظام بعد از پیروزی انقلاب. در بررسی و مقایسه اجمالی میان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهیم کرد که در اینرکن از انقلاب نیز مانند رکن مردم انقلاب اسلامی دارای قدرت، امتیازات و ویژگیهایی فوقالعاده و استثناییبوده است که دو انقلاب فرانسه و روسیه از آن بیبهره بودهاند. 1- در انقلابهای فرانسه و روسیه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالای جامعه بودهاند در حالیکه درانقلاب اسلامی ایران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقیر جامعه بودهاند. 2- در انقلابهای فرانسه و روسیه به ویژه در انقلاب روسیه رهبران مدافع و نماینده طبقهای بودند که خودمتعلق به آن طبقه نبودند در حالیکه در انقلاب اسلامی رهبران انقلاب دقیقا مدافع طبقهای بودند که از آنطبقه برخاسته بودند. 3- در انقلابهای فرانسه و روسیه طبقه روشنفکر و تحصیل کرده رهبری انقلاب را بر عهده داشته و اشرافو روحانیون نقش ضد انقلاب را داشتند در حالیکه در انقلاب اسلامی رهبری ضد انقلاب را روشنفکران وابستهبه چپ و راستبر عهده داشتند. 4- در انقلاب فرانسه و روسیه ما به چهره شاخصی که همه ویژگیهای سه گانه رهبری را در خود جمعداشته و از نظر ارائه ایدئولوژی، فرماندهی انقلاب و سازندگی بعد از انقلاب دارای استعداد، نبوغ و قدرتیهمچون رهبری در انقلاب اسلامی باشد برخورد نمیکنیم. در انقلاب فرانسه چهرههایی مانند لافایت،روبسپیر، دوک د. اورلئان مطرح هستند که هیچکدام رهبری انقلاب را در تمام دوران شکلگیری و پیروزی آنبطور جامع در دست نداشتند. در انقلاب روسیه چهره لنین از چهرههای شاخص و برجسته تاریخ این انقلاب میباشد وی در واقع دارایامتیازات و استعدادها و نبوغ مشخصی بود که در جهتبه مرحله عمل درآوردن آنچه را که به انقلاب اکتبر1917 معروف است نقش اصلی و محوری داشت. در حالیکه در سقوط رژیم رومانوفها در فوریه همان سالمطلقا نقشی نداشت چهرههایی مانند زینوویف، کامنف، استالین، تروتسکی و کرنسکی هم از شهرت ویژهایبرخوردار هستند ولی آنها هم دخالتی در سقوط رژیم نداشتند. در حقیقتسقوط رژیم تزاری در اثر یکحرکتخودجوش و بدون رهبری صورت گرفت. بطور خلاصه مطالعات ما نشان میدهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسیه به چهرهای با ویژگیهایایدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمیکنیم آنهایی را که نام بردیم هیچکدام نه ایدئولوگ انقلاب بودند و نهفرمانده آن بلکه سازندگان و معماران دولتهای بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصی بودند که بر اسب سرکشتحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سیر تحولات بعدی اثر گذاردند. در حالیکه در انقلاب اسلامی رهبرانقلاب حضرت امام خمینی(ره) بویژه با برخورداری از جایگاه مرجعیت دینی و با نبوغ، قدرت و ویژگیهایخاصی که داشتند که در نوع خود بینظیر بود نقش ایدئولوگ، فرمانده و معماری انقلاب را به نحو احسن و درطول ربع قرن از حیات پربرکتخود بر عهده گرفته و ایفاء کردند. ج - ایدئولوژی با توجه به اینکه تنها عامل مشروعیت و انسجام در جامعه و نظام قبلی در هر سه کشور نهادهای پادشاهیبوده که در موقعیت انقلابی بیاعتبار شده بودند بنابراین ایدئولوژیهای انقلاب مطرح میشوند تا آنکه تجدیدبنا و اعمال قدرت دولتی را بر مبنای جدیدی توجیه و استدلال کنند. ضمنا مکاتب مطرح شده به نخبگانانقلابی کمک میکند تا انسجام و تشکل لازم را برای حرکت تودهها در جهت مبارزات و فعالیتهای سیاسیتحقق بخشند. با بررسی اجمالی از ایدئولوژیهای حاکم بر انقلابهای مورد نظر درمییابیم در حالی که مکتبهای لیبرالیسمو مارکسیسم در فرانسه و روسیه با برداشتهای مادی خود افق محدودی را برای پیروان خود در همین دنیا وتنها از یک زاویه فراهم میکردند، نقش مهمی هم در ایجاد انگیزه لازم در براندازی رژیمهای پادشاهی فرانسهو روسیه نداشتهاند و حتی در پیاده کردن ارزشها و معیارهای خود بعد از سقوط نظامهای مطرود با مشکلمواجه شده و الزاما تغییرات زیادی بر نظریات تئوریکی خود اعمال کردند. از طرف دیگر هر دو مکتب برایمردم فرانسه و روسیه نامانوس بود و با بنیانهای عقیدتیعامه مردم که غالبا مذهبی بود در تعارض بود لذا اینایدئولوژیها هرگز نتوانستند خمیرمایه لازم را در ایجادتشکل، انسجام، و وحدت اقشار و تودههای جوامع خودفراهم کنند و تنها به عنوان ایدئولوژی طبقه خاصروشنفکر و با تعابیر متفاوت باقی ماندند. در حالی که مکتب اسلام که از 1400 سال قبل بهایران وارد شده بود و با مردم مانوس بوده و قاطبه مردمبه آن اعتقاد داشته و با آن زیست کرده و در تاروپود زندگی آنها نفوذ و رسوخ کرده بود و با توجه به جهانبینیالهی افق بسیار وسیعی برای پیروان خود فراهم کرده علاوه بر آنکه سعادت اخروی را نوید میداد برای همیندوره کوتاه زندگی در این دنیا نیز دستورالعملها و راهنماییهای لازم برای امور روزمره زندگی فردی و اجتماعیو اداره جامعه در جهت تامین سعادت دنیوی فراهم کرده بود و در مقایسه با دو مکتب دیگر از عظمت ویژهایبرخوردار است. بویژه آنکه در مکتب تشیع با برخورداری از جوهرههای لازم انقلابی زمینههای کاملا مساعدیبرای بهرهمندی از یک مکتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامی در ایران فراهمبود. انقلابهای فرانسه و روسیه نه تنها برعلیه دولتبلکه برعلیه روحانیت و کلیسا بود. کلیسا در فرانسهفرانسوی شده، از حیطه اقتدار پاپ در واتیکان خارج گردید و در روسیه مطرود و مقهور شد در حالی که درانقلاب اسلامی تمام وحانیتشیعه برعلیه دولت قیام کرد و انقلاب را رهبری نمود. موفقیت ایدئولوژی انقلابی اسلام همچون امری ارزشمند و علامت ممیزه انقلاب اسلامی در ایران بود.این ایدئولوژی پاسخی قدرتمند به خواستههای سیاسی شده معاصر و در عین حال مایوس شده از مکاتبمادی بود. این ایدئولوژی در عین بهرهبرداری از همه امتیازات تکنولوژیکی و تجربه نهضتهای ایدئولوژیکی وسیاسی غرب به کار گرفته شد. به عبارت دیگر این ایدئولوژی امتیاز قابل توجهی بر کمونیسم که با مذهب درتعارض است، داشت. به جای اینکه یک جایگزینی جدیدی برای مذهب خلق کند همان طور که کمونیستهاکردند، انقلاب اسلامی مذهب پرتلاش و تهاجمی را که وجود داشتبه کار گرفته و با ابزار ایدئولوژیکی موردنیاز برای جنگ در صحنه سیاست مردمی مجهز گردید. با این عمل آنها کمک بزرگی و ممتازی به تاریخ جهانکردند. بنا به گفته زاگورین، نویسنده آمریکایی، اگر امروز کسی بپرسد که در تئوری انقلاب مارکس چه چیزیمعتبر و چه چیز بیاعتبار میباشد، جواب باید این باشد که آن تئوری دیگر به گذشته و تاریخ تعلق دارد. عدمتناسب نظریه مارکس آنگاه آشکار شد که برخلاف پیشبینی مارکس انقلابها در پیشرفتهترین کشورهایغربی تحقق نیافت و در عوض سوسیالیسم در عقب افتادهترین جوامع کشاورزی روسیه و چین به مرحله اجرادرآمد. با رشد تحقیق روی بسیاری از انقلابها این امر به اثبات رسید که مدل مارکس به خاطر سادهانگاریبیش از حد آن غیر قابل بهرهبرداری است و در حقیقت مانعی برای درک بیشتر انقلابها است. بدین ترتیب ملاحظه میگردد که رمز پیروزی انقلاب اسلامی را تنها میتوان در عظمت و مدیریت ومیزان اعمال گسترده سه رکن انقلاب یعنی مردم، رهبری و مکتب جستجو کرد که توانستبرخلافپیشبینیها و محاسبات تحلیلگران و حیرت جهانیان نظام قدرتمند و کهن شاهنشاهی را به زانو درآورده و آنرا سرنگون سازد. پیروزی انقلابهای فرانسه و روسیه نه ناشی از انسجام، استحکام، و قدرت نیروهای انقلابی بوده استبلکهبه خاطر ضعف بنیادین رژیمهای حاکم بود که ساختار حکومتی را شدیدا پوسانده و بحرانهای نظامیاقتصادی و فشارهای بینالمللی این ضعیف را تشدید کرده بودند به طوریکه سقوط نظام سیاسی را امریاجتنابناپذیر ساخت. در واقع گروههای اجتماعی رقیب در جو ناشی از خلاء قدرت و حاکمیتسیاسی بهعنوان و وارثان نظام از هم پاشیده و دور از صحنه شده و به عنوان نیروهای انقلابی به تلاش و رقابتبرخاستهو قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همین مقایسهها است که ملاحظه میگردد که انقلاب اسلامی در مقایسهبا انقلابهای فرانسه و روسیه از عظمتبه مراتب بیشتری برخوردار است. پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر در کانونهای سیاسی و دانشگاهی موجب حیرت شد که بر اساس مطالعاتخود از انقلابهای گذشته هرگز نمیتوانستند تصور کنند که چنین حادثهای در ایران اتفاق افتد. مطالعاتسازمانهای اطلاعاتی آمریکا آپا و آپا چهار ماه قبل از سقوط رژیم شاه به این جمعبندی رسیده بود کهایران نه در شرایط انقلابی و نه پیش از انقلاب است و برای ده سال آینده رژیم شاه پابرجا است. تداسکاچیل در این زمینه میگوید: (سقوط رژیم شاه، آغاز نهضت انقلابی ایران مابین 1977 تا 1979، به عنوان یک شگفتی ناگهانی برایناظرین خارجی اعم از دوستان شاه تا روزنامهنگاران و دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی از جملهآنهایی که همچون من به اصطلاح از کارشناسان انقلابهای هستیم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حیراتو ناباوری نظاره میکردیم. بالاتر از همه انقلاب ایران پدیدهای کاملا خلاف قاعده و طبیعتبود. این انقلابمحققا یک انقلاب اجتماعی است. معذالک پروسه انقلاب مخصوصا حوادثی که منجر به سقوط شاه بود،علتهایی را که در مطالعه تطبیقی خود از انقلابهای فرانسه، روسیه و چین مطرح کرده بود، زیر سئوال برد.انقلاب ایران آشکارا آن قدر مردمی بود و آن قدر روابط اساسی و پایه فرهنگی - اجتماعی و اقتصادی -اجتماعی را در ایران تغییر داد که حقیقتا از نمونه انقلابهای اجتماعی - تاریخی بزرگ میباشد.) اینک این سئوال مطرح میگردد که اگر انقلابهای فرانسه و روسیه را انقلابهای کبیر بنامیم، انقلاب اسلامیرا چه بنامیم و اگر انقلاب اسلامی، انقلابی واقعی و تمام عیار است، آنچه را که در فرانسه و روسیه رخ داده استچه باید نامید؟ به همین جهت است که گفته اسکاچیل صدق میکند که انقلابهای فرانسه و روسیه آمدند وساخته نشدند ولی انقلاب اسلامی ایران نیامد بلکه با توجه به شرایط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگیبلکه با تجهیز همه امکانات مردمی سراسر کشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعی و با رهبری قوی و پرداختبهایی گزاف که همانا قربانی کردن چند صد هزار انسانهای عاشق انقلاب بود، و به همین دلیل بوده که ظهورپیروزی انقلاب اسلامی حیرت و شگفتی همگان بر برانگیخت. و به یقین میتوان ادعا کرد که انقلاب اسلامیانقلابی بینظیر در تاریخ بشریت میباشد. منبع:انقلاب اسلامی در میان انقلابهای بزرگ جهان ، دکتر منوچهر محمدی ،فصلنامه کتاب نقد شماره 13 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 143/66666)
انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه که از بزرگترینو معروفترین انقلابهای جهان میباشند در وجوه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مقایسه شود؟
انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه که از بزرگترینو معروفترین انقلابهای جهان میباشند در وجوه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مقایسه شود؟
1. موقعیت اقتصادی رژیمهای پیش از انقلاب:
در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانههای روشنی دال بر وخامت موقعیت اقتصادی از هر لحاظوجود داشته و این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشکلات و بحرانهای مالی و اقتصادی فراوانی بودکه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده میگشت. از جمله انقلابهای موفق میتوان از انقلاب 1789 فرانسه، 1917 روسیه، 1949 چین، 1959 کوبا و 1979 و ایران نام برد.
شرایط اقتصادی در روسیه نیز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بیستم وضع مطلوبی نداشت. دو جنگخارجی که در این دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانیهای اقتصادی افزود، رکود اقتصادی که تا سال 1909دوام داشتشرایط ناگواری را برای کارکنان و دهقانان ایجاد کرده بود، از یک سو بیکاری را سخت دامن میزد واز سوی دیگر شرایط کار و میزان درآمد این دو طبقه را طاقت فرسا و غیر قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتی کهدر این دوران کارگران راه میانداختند عمدتا ماهیت اقتصادی داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شمارهشرکت کنندگان در اعتصابات افزوده میگشت. 2. دوک داورلئان (نایبالسلطنه) در 1715 در این زمینه میگوید "دیناری وجه نقد در خزاین سلطنتی و صندوقهای عایداتنداریم که لازمترین مصارف را بتوان پرداخت چون به امور مالی رسیدگی میکنم، میبینم خالصجات دولتی فروخته شده،عواید دولتی تقریبا معدوم گردیده و عایدات عادی نیز بعنوان مساعده به مصرف رسیده و انواع و اقسام اسناد تعهدآور مالیدولتی در دست مردم است که به مبالغ هنگفتبالغ شده و حتی محاسبه و تعیین میزان آن نیز از امکان خارج است."(آلبرماله و ژوال ایزاک، "تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب فرانسه"/ جلداول/ انتشارات ابنسینا/ ص 9)
حال آنکه در ایران، در اواخر حکومتشاه رژیم، ایران در مطلوبترین سطح از قدرت اقتصادی که در تمامسلطنت 57 ساله رژیم پهلوی بیسابقه بود به سر میبرد. با افزایش سریع و غیر قابل پیشبینی درآمد نفت ،رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکی از دولتهای ثروتمند شده بود بلکه جامعه ایرانی را به یک جامعه کاملامصرفی تبدیل کرده بود. برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب انقلاب ناتمام روسیه نوشته ایزاک دویچر همچنین کتاب تاریخ روسیه شوروی/انتشارات بیگوند/ جلد اول مراجعه کنید. بدین ترتیب ملاحظه میگردد در حالی که دولتهای فرانسه و روسیه از نظراقتصادی در بدترین شرایط بودند و در حقیقت در مرحله ورشکستگی نهایی قرار داشتند دولت ایران با توجهبه افزایش ناگهانی و غیر قابل پیشبینی قیمت نفت از نظر ذخائر ارزی و توانائیهای مالی در مطلوبترین ومناسبترین شرایط اقتصادی در تاریخ خود بوده است.
2. اقتدار نظامی رژیمهای پیش از انقلاب :
از مهمترین و در عین حال محسوسترین ابزار قدرت و اعمال حاکمیت هر رژیم سیاسی به ویژه نظامهاییکه با بحرانها و فشارهای داخلی مواجه میباشند و نیاز به تهدید و ارعاب و احیانا سرکوب حرکتهای معارض ومخالف خود را دارند قدرت نظامی آنها میباشد. هر گاه در یک نظام سیاسی، قدرت نظامی از انسجام لازمبرخوردار نباشند و روحیه خود را در اثر شکستیهای پی در پی از دستبدهد و همچنین دولتبخاطرمشکلات اقتصادی امکان تامین تدارکات و خواستههای آنها را نداشته باشد و در نهایت قدرت نظامی اعتقاد وایمان خود را به رژیم سیاسی از دستبدهد نه تها قدرت سیاسی قادر به بهرهبرداری از چنین نیروی نظامیبرای سرکوب قدرت اجتماعی معارض نخواهد بود، بلکه خود بصورت یک مدعی خطرناک درآمده و احیانا بهگروههای اجتماعی مخالف خواهد پیوست و احتمال سقوط قدرت سیاسی را شدیدا افزایش خواهد داد.
فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بینالمللی بوده است ودر این منازعات جز یک ایالت، نه تنها چیزی بدست نیاورده، بلکه شکستها و خسارتهای عظیم مالی، جانی وارضی به همراه داشته و قابل پیشبینی بود که افسران ارتش نسبتبه سرکوب مقاومت در دورهای که بحرانبرعلیه مقامات دولتی افزایش یافته بود بیعلاقه باشند و این امر موجب اختلاف و تضاد سیاسی و اجتماعیشد به طوری که نهایتا هر حرکت محدودی را برای سرکوب مخالفین پادشاه و طبقات محافظه کار مسلط غیرممکن میساخت و زمینه را برای پیروزی انقلاب فرانسه مهیا کرد.
موقعیت نظامی روسیه نیز در اروپا بدلیل جنگهای کریمه و جنگ 1905 تغییر کرده بود. کشوری که در1815 تنها قدرت قوی قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر میرسید که هنوز فاصله زیادی با سایر قدرتهایاروپایی داشتبعد از جنگ کریمه به حد یکی از چند قدرت مساوی، تنزل یافت و تا زمانی که تزار در سنپطرزبورگ حاکم بود هرگز موقعیت 1815 را پیدا نکرد. جنگ جهانی اول از نظر وسعت و مدت و نزدیکی بهمرزهای روسیه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثیر بیشتری در داخل کشور بر جای گذاشتبطوریکه قوای نظامی این کشور را کاملا به تحلیل برده و سربازان کستخورده و بازگشته از جبهه را بصورتمدعیانی برای قدرت سیاسی حاکم درآورد و به همین علتبود که انقلاب روسیه در اوج اشتعال جنگ جهانیاول بوجود آمد.
با این ترتیب ملاحظه میگردد که نظام سیاسی حاکم بر روسیه قبل از انقلاب نه تنها نیروی نظامی و قوایمسلح نیرومند و وفادار به قدرت سیاسی با خود نداشتند بلکه ارتشی شکستخورده، روحیه از دست داده وعاصی شده از نظام با پیوستن به کارگران اعتصابی نقشی مهم در پیروزی انقلاب بازی کردند.
اما ارتش شاهنشاهی ایران بر خلاف فرانسه و روسیه در طول حداقل 57 سال قبل از پیروزی انقلاب درهیچ جنگ خارجی مهمی شرکت نکرده بود. بیش از هر پادشاهی در ایران محمدرضا شاه به نیروهای مسلحتوجه داشت. او بعنوان فرمانده نیروهای مسلح، احساس میکرد که یک ارتش قوی و نیرومند و در عین حالوفادار به پادشاه، نه تنها میتواند نظام سیاسی او را در قبال مخالفین داخلی حفظ کند بلکه با توجه به جاهطلبیهایش میتواند ابزار و اهرم لازم را برای دخالت در امور منطقه و همسایگانش و پیشبرد اهداف بینالمللیاو فراهم نماید.
میتوان با قاطعیت ادعا کرد در فرانسه و روسیه از نظر نظامی با توجه به شکستهای پی در پی در جنگهایمتعدد ضعیفترین و نامطمئنترین وضعیتبوده و ارتشهای آنها نه تنها حمایت لازم را از نظام سیاسی حاکمنمیکردند بلکه نسبتبه انقلابیون گرایش نشان داده و بعضا به آنها میپیوستند، در حالیکه ارتش ایران دربهترین شرایط از نظر نیرو و تجهیزات بوده و جز در موارد استثنایی و آن هم به صورت پراکنده، تا آخرینلحظات عمر رژیم شاه نسبتبه نظام وفادار باقی مانده و اکثرا در سرکوب انقلابیون نیز کوتاهی نکردند. برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب مقایسه سه انقلاب فرانسه، روسیه و ایران نوشته نگارنده مراجعه کنید.
کشورهای مورد بررسی ما هر سه از جمله کشورهایی هستند که نه تنها دارای موقعیت استراتژیکی مهم وحساس میباشند بلکه بعنوان قدرتهای بالفعل یا بالقوه بزرگ محسوب میشوند و در طول تاریخ نقش فعالیدر روابط بینالملل جهانی و منطقهای بازی کرده و میکنند. بدیهی استکه در قبال تحولات انقلابی این کشورها چه قبل از پیروزی و چه بعد ازپیروزی کشورهای دیگر بویژه کشورهای همسایه و ذینفع عکسالعملنشان داده و به نفع قدرت سیاسی حاکم و یا بالعکس در جهتحمایت ازگروههای اجتماعی معارض فعال میگردند. در نتیجه مسئله واکنشبینالمللی از جمله عوامل مهمی است که در بررسی قدرت و توانائیهایرژیم سیاسی حاکم قبل از انقلاب ضرورت دارد که مورد توجه و دقت کافیقرار گیرد.
در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهای طولانی که لویی پانزدهم وشانزدهم با کشورهای همسایه خود منجله اترش، روسیه، انگلیس واسپانیا داشت نه تنها در شرایط بحرانی دوران انقلاب از حمایت آنهابرخوردار نبود بلکه همه این دول همسایه در جهت تضعیف لوییشانزدهم تلاش کرده و متقابلا به حمایت از گروههای معارض و مخالفبرخواستند.
روسیه نیز از این نظر تفاوت چندانی با فرانسه نداشتبدین معنا کهجنگ جهانی اول و درگیری مستقیم روسیه تزاری در جنگ با آلمان،عثمانی و ژاپن دشمنی این دولتها بویژه دولت قدرتمند و نوپای آلمان رابرعلیه خود داشتبه طوریکه لنین با حمایت و امکانات فراهم شده ایندولت توانستبه انقلابیون روسیه ملحق شده، و پایه انقلاب بلشویکیاکتبر 1917 را بریزد. از طرف دیگر با توجه به اینکه دولتهای روسیه تزارییعنی فرانسه و انگلیس خود مستقیما با آلمان و متحدینش درگیر بودندامکان هیچ نوع حمایتی از تزار روسیه در شرایط بحرانی نداشتند.
اما دولت ایران و رژیم شاه از حداقل یک دهه قبل ازسقوط خود علیرغم وجود شرایط دو قطبی با توجه بهپایان جنگ سرد و آغاز دوره آرامشکاترین چورلی در سال 1943 با یقین ادعا میکند "زمانی که ارتشی همه قدرتهای خود را در مقابل خیزش یا شورش به کارگیرد، هیچ انقلابی به پیروزی نخواهد رسد." به نقل از و همزیستیمسالمتآمیز از حمایت کامل دو ابرقدرت، و قدرتهایبزرگ و منطقهای، تا آخرین روزهای حکومتش برخورداربود و متقابلا انقلابیون ایران از هیچگونه حمایتبینالمللی برخوردار نبودند.
با این ترتیب در حالیکه دولتین فرانسه و روسیه ازنظر حمایتبینالمللی در شرایط نامناسب به سرمیبردند و دول اروپایی اغلب نسبتبه رژیمهای این دوکشور در شرایط قبل از انقلاب نظر مساعدی نداشته وبعضا تخاصم بودند و نه تنها هیچگونه حمایتی ازنظامهای سیاسی در آن شرایط نکردند بلکه در مواردی بهحمایت از انقلابیون پرداختند دولت ایران از این نظر درشرایط مطلوبی به سر میبرد.
3. پیچیدگی و استحکام رژیمهای قبل از انقلاب :
در هر نظام و سیستم سیاسی وجود ابزارهای قدرتاز جمله قدرتهای اقتصادی، نظامی و حمایتبینالمللیبالقوه و فی نفسه نمیتواند در جهت تحکیم و تثبیتقدرت سیاسی حاکم کارساز و مفید باشد بلکه توانایی،مهارت و مدیریت مطلوب در نظام سیاسی است کهمیتواند در مواقع بحرانی ابزارهای قدرت را از قوه به فعلدرآورده و به بهترین وجه و در مناسبترین زمان و مکان مورد استفاده قرار دهد در نبردهای نظامی اغلب اینامر به اثبات رسیده است که فرماندهی لایق و کارآمد میتواند با کمترین امکانات، تجهیزات و نیرو برفرماندهی نالایق و ناتوان و در عین حال با امکانات وسیع پیروز شود. در حالیکه نظامهای سیاسی فرانسه وروسیه علیرغم وجود استبداد حاکم به خاطر بیکفایتیهای پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحی که در دربار حضورداشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخیص داده و در جهتحفظ ثبات و موقعیت رژیم خود مدیریتمناسب و توانایی برقرار نموده و تغییرات لازم را اعمال کنند. رژیم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمی از تاریخ38 ساله حکومتخود تدریجا به مرحلهای از اعتماد به نفس و حاکمیت مطلقه رسیده و با برخورداری ازمستشاران ورزیده داخلی و خارجی به ویژه برخورداری از پلیس مخفی خشنی همچون ساواک از توانایی لازمبرای حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است.
در تئوری نظام دولتهای مستبده میبایست ضعیف شده باشد تا اینکه حرکتهای انقلابی مردمی بتواندتوفیقی کسب کند یا حتی بروز کند. در حقیقت از نظر تاریخی، شورشهای مردمی به خودی خود قادر نبودهانددولتهای مستبده را واژگون کنند. در عوض فشار نظامی از خارج اغلب با تضادها و انشعابهای سیاسی میانطبقه مسلط و دولتبه موازات هم میبایست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعیف کرده و راه را برایشورشها و نهضتهای انقلابی باز کنند.
به خاطر همین ضعفها بود که در انقلاب فرانسه نظام سیاسی حاکم نه به علت مخالفت نیروهای مردمیبلکه تنها به علت استیصال کامل در حل معضلات اقتصادی و سیاسی - اجتماعی کشور به مجلس طبقات سهگانه روی آورد و خود را تسلیم آنها کرد و آنگاه بود که حرکتهای مردمی و ترکیب گروههای اجتماعی شکلگرفت و به روند انقلاب شتاب فزایندهای داد.
و همین طور در انقلاب روسیه نیز اگرچه نیروهای مخالف وجود داشتند، دستهبنیها و احزاب سیاسیمختلف که با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بیستم شکل گرفته بودند، نه تنها هیچگونهنقشی در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلکه تصور هم نمیکردند که بدین سادگی نظام امپراتوری روسیهسقوط کند. البته دولت تزار روسیه علیرغم استیصال و فشار زیادی که تحمل میکرد داوطلبانه و راسا خود را تسلیم ملت نکرد ولی در مقابل اولین حرکت و شورش مردمی که ناشی از انفجار و وجود بحران اقتصادی بود وبه صورت تظاهرات و اعتصابات کارخانجات و صنایع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسلیم گردیده و همچونکوه یخی ذوب گردید.
در حالیکه انقلاب ایران در شرایطی پیروز شد که نظام شاهنشاهی خود را در اوج قدرت و استحکام وتثبیتشده میدید و در مقابل مخالفتها و معارضهها تا آخرین حد توان خود مقاومت میکرد و گروههایاجتماعی برای به زانو درآوردن چنین نظامی میبایستبر اساس برنامهریزی و بسیج تمام نیروها و قربانیکردن بسیاری از انسانها نظام قدرتمند حاکم را سرنگون سازد.
قدرت اجتماعی
قدرت اجتماعی متشکل از گروههای اجتماعی فعالی است که بر پایه ارزشها و باورهای مسلط و مشترک بههم نزدیک شدهاند و زمانی که قدرت سیاسی توانایی تامین ارزشها و خواستههای آنها را نداشته باشد یانخواهد این ارزشها و خواستهها را تامین کند گروههای اجتماعی مایوس شده به دنبال رهبر یا رهبرانی کهمیتوانند خواستهها و نظرات آنها را تعقیب و تامین نمایند حرکتخواهند کرد در ایجاد و تشکل قدرتاجتماعی سه رکن اساسی قابل تفکیک هستند: مردم، رهبری و ایدئولوژی.
الف - مشارکت مردمی
در حالی که در فرانسه و روسیه میزان مشارکت مردم در براندازی رژیمهای مستبده حاکم بسیار اندکبوده و حتی در فرانسه همانطور که گفته شد، نقشی نداشتهاند و رژیم فرانسه به خاطر ضعفهای خود الزاماتسلیم شده و در روسیه تعداد محدودی از کارگران کارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر بهشورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم کردند در انقلاب اسلامی ایران به استثنایاقلیت محدودی و بخش اعظم ارتش که وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههایاجتماعی و در سراسر کشور اعم از شهرها و روستاها، کارگران، کارمندان، کشاورزان، اصناف و ... همه و همهچرخهای اقتصادی و اداری کشور را از کار انداخته و در مقابل رژیم تا دندان مسلح آن هم با دستخالیایستادند و آن را ساقط کردند.
مطالعات بعدی هم نشان داد که حتی بعد از پیروزی انقلاب که زنجیرهای استبداد و دیکتاتوری گسستهشده و زمینه مناسب برای ایجاد آگاهی سیاسی و مشارکت تودههای مردم فراهم شده بود به تدریج و به علتبیمیلی حاکمیتهای بعد از انقلاب اعم از میانهروها و رادیکالها در دو انقلاب فرانسه و روسیه، این مشارکت روبه کاهش نهاده است. تاریخ و آمار مشارکت مردم در انتخابات بعد از انقلاب این نظریه را ثابت میکند.
در مقابل تودههای ملت ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در انتخاباتهای مکرر و پی در پی شرکتکردهاند و حتی در شرایط بحرانی و بمباران شهرها هیچیک از انتخابات لازم برای تداوم فعالیتهای سیاسینظام جمهوری اسلامی متوقف نشده یا به تاخیر نیافتاد. در طول ده سال گذشته مردم کشور ما در بیش ازبیست انتخابات (هشت انتخاب ریاست جمهوری، پنج انتخاب مجلس شورای اسلامی، سه انتخاب مجلسخبرگان، یک انتخابات نوع حکومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسی و دو انتخابات شوراهای اسلامی)شرکت کردهاند. آمار مشارکت روزافزون مردم در این انتخابات چشمگیر و جالب توجه است. و از همه مهمترحضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات میلیونی که به خاطر سالگرد انقلاب صورت میگیرد نشانهحضور، بیداری و حمایت مردم از انقلابشان میباشد.
ب - رهبری
نقش و شخصیت رهبر به ویژه زمانی روشنتر و برجستهتر میشود که توسلات ایدوئولوژیکی گروههایانقلابی پراکنده و غیر منسجم باشد یا سازماندهی آن ضعیف باشد در این صورت نقش و اهمیت رهبری درپروسه انقلابی و در طول زمان توسعه مییابد. از طرف دیگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم میتوانمشاهده کرد که عبارت است از رهبر بعنوان ایدهئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهایتا رهبر بعنوانمعمار نظام بعد از پیروزی انقلاب.
در بررسی و مقایسه اجمالی میان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهیم کرد که در اینرکن از انقلاب نیز مانند رکن مردم انقلاب اسلامی دارای قدرت، امتیازات و ویژگیهایی فوقالعاده و استثناییبوده است که دو انقلاب فرانسه و روسیه از آن بیبهره بودهاند.
1- در انقلابهای فرانسه و روسیه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالای جامعه بودهاند در حالیکه درانقلاب اسلامی ایران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقیر جامعه بودهاند.
2- در انقلابهای فرانسه و روسیه به ویژه در انقلاب روسیه رهبران مدافع و نماینده طبقهای بودند که خودمتعلق به آن طبقه نبودند در حالیکه در انقلاب اسلامی رهبران انقلاب دقیقا مدافع طبقهای بودند که از آنطبقه برخاسته بودند.
3- در انقلابهای فرانسه و روسیه طبقه روشنفکر و تحصیل کرده رهبری انقلاب را بر عهده داشته و اشرافو روحانیون نقش ضد انقلاب را داشتند در حالیکه در انقلاب اسلامی رهبری ضد انقلاب را روشنفکران وابستهبه چپ و راستبر عهده داشتند.
4- در انقلاب فرانسه و روسیه ما به چهره شاخصی که همه ویژگیهای سه گانه رهبری را در خود جمعداشته و از نظر ارائه ایدئولوژی، فرماندهی انقلاب و سازندگی بعد از انقلاب دارای استعداد، نبوغ و قدرتیهمچون رهبری در انقلاب اسلامی باشد برخورد نمیکنیم. در انقلاب فرانسه چهرههایی مانند لافایت،روبسپیر، دوک د. اورلئان مطرح هستند که هیچکدام رهبری انقلاب را در تمام دوران شکلگیری و پیروزی آنبطور جامع در دست نداشتند.
در انقلاب روسیه چهره لنین از چهرههای شاخص و برجسته تاریخ این انقلاب میباشد وی در واقع دارایامتیازات و استعدادها و نبوغ مشخصی بود که در جهتبه مرحله عمل درآوردن آنچه را که به انقلاب اکتبر1917 معروف است نقش اصلی و محوری داشت. در حالیکه در سقوط رژیم رومانوفها در فوریه همان سالمطلقا نقشی نداشت چهرههایی مانند زینوویف، کامنف، استالین، تروتسکی و کرنسکی هم از شهرت ویژهایبرخوردار هستند ولی آنها هم دخالتی در سقوط رژیم نداشتند. در حقیقتسقوط رژیم تزاری در اثر یکحرکتخودجوش و بدون رهبری صورت گرفت.
بطور خلاصه مطالعات ما نشان میدهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسیه به چهرهای با ویژگیهایایدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمیکنیم آنهایی را که نام بردیم هیچکدام نه ایدئولوگ انقلاب بودند و نهفرمانده آن بلکه سازندگان و معماران دولتهای بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصی بودند که بر اسب سرکشتحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سیر تحولات بعدی اثر گذاردند. در حالیکه در انقلاب اسلامی رهبرانقلاب حضرت امام خمینی(ره) بویژه با برخورداری از جایگاه مرجعیت دینی و با نبوغ، قدرت و ویژگیهایخاصی که داشتند که در نوع خود بینظیر بود نقش ایدئولوگ، فرمانده و معماری انقلاب را به نحو احسن و درطول ربع قرن از حیات پربرکتخود بر عهده گرفته و ایفاء کردند.
ج - ایدئولوژی
با توجه به اینکه تنها عامل مشروعیت و انسجام در جامعه و نظام قبلی در هر سه کشور نهادهای پادشاهیبوده که در موقعیت انقلابی بیاعتبار شده بودند بنابراین ایدئولوژیهای انقلاب مطرح میشوند تا آنکه تجدیدبنا و اعمال قدرت دولتی را بر مبنای جدیدی توجیه و استدلال کنند. ضمنا مکاتب مطرح شده به نخبگانانقلابی کمک میکند تا انسجام و تشکل لازم را برای حرکت تودهها در جهت مبارزات و فعالیتهای سیاسیتحقق بخشند.
با بررسی اجمالی از ایدئولوژیهای حاکم بر انقلابهای مورد نظر درمییابیم در حالی که مکتبهای لیبرالیسمو مارکسیسم در فرانسه و روسیه با برداشتهای مادی خود افق محدودی را برای پیروان خود در همین دنیا وتنها از یک زاویه فراهم میکردند، نقش مهمی هم در ایجاد انگیزه لازم در براندازی رژیمهای پادشاهی فرانسهو روسیه نداشتهاند و حتی در پیاده کردن ارزشها و معیارهای خود بعد از سقوط نظامهای مطرود با مشکلمواجه شده و الزاما تغییرات زیادی بر نظریات تئوریکی خود اعمال کردند. از طرف دیگر هر دو مکتب برایمردم فرانسه و روسیه نامانوس بود و با بنیانهای عقیدتیعامه مردم که غالبا مذهبی بود در تعارض بود لذا اینایدئولوژیها هرگز نتوانستند خمیرمایه لازم را در ایجادتشکل، انسجام، و وحدت اقشار و تودههای جوامع خودفراهم کنند و تنها به عنوان ایدئولوژی طبقه خاصروشنفکر و با تعابیر متفاوت باقی ماندند.
در حالی که مکتب اسلام که از 1400 سال قبل بهایران وارد شده بود و با مردم مانوس بوده و قاطبه مردمبه آن اعتقاد داشته و با آن زیست کرده و در تاروپود زندگی آنها نفوذ و رسوخ کرده بود و با توجه به جهانبینیالهی افق بسیار وسیعی برای پیروان خود فراهم کرده علاوه بر آنکه سعادت اخروی را نوید میداد برای همیندوره کوتاه زندگی در این دنیا نیز دستورالعملها و راهنماییهای لازم برای امور روزمره زندگی فردی و اجتماعیو اداره جامعه در جهت تامین سعادت دنیوی فراهم کرده بود و در مقایسه با دو مکتب دیگر از عظمت ویژهایبرخوردار است. بویژه آنکه در مکتب تشیع با برخورداری از جوهرههای لازم انقلابی زمینههای کاملا مساعدیبرای بهرهمندی از یک مکتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامی در ایران فراهمبود.
انقلابهای فرانسه و روسیه نه تنها برعلیه دولتبلکه برعلیه روحانیت و کلیسا بود. کلیسا در فرانسهفرانسوی شده، از حیطه اقتدار پاپ در واتیکان خارج گردید و در روسیه مطرود و مقهور شد در حالی که درانقلاب اسلامی تمام وحانیتشیعه برعلیه دولت قیام کرد و انقلاب را رهبری نمود.
موفقیت ایدئولوژی انقلابی اسلام همچون امری ارزشمند و علامت ممیزه انقلاب اسلامی در ایران بود.این ایدئولوژی پاسخی قدرتمند به خواستههای سیاسی شده معاصر و در عین حال مایوس شده از مکاتبمادی بود. این ایدئولوژی در عین بهرهبرداری از همه امتیازات تکنولوژیکی و تجربه نهضتهای ایدئولوژیکی وسیاسی غرب به کار گرفته شد. به عبارت دیگر این ایدئولوژی امتیاز قابل توجهی بر کمونیسم که با مذهب درتعارض است، داشت. به جای اینکه یک جایگزینی جدیدی برای مذهب خلق کند همان طور که کمونیستهاکردند، انقلاب اسلامی مذهب پرتلاش و تهاجمی را که وجود داشتبه کار گرفته و با ابزار ایدئولوژیکی موردنیاز برای جنگ در صحنه سیاست مردمی مجهز گردید. با این عمل آنها کمک بزرگی و ممتازی به تاریخ جهانکردند. بنا به گفته زاگورین، نویسنده آمریکایی، اگر امروز کسی بپرسد که در تئوری انقلاب مارکس چه چیزیمعتبر و چه چیز بیاعتبار میباشد، جواب باید این باشد که آن تئوری دیگر به گذشته و تاریخ تعلق دارد. عدمتناسب نظریه مارکس آنگاه آشکار شد که برخلاف پیشبینی مارکس انقلابها در پیشرفتهترین کشورهایغربی تحقق نیافت و در عوض سوسیالیسم در عقب افتادهترین جوامع کشاورزی روسیه و چین به مرحله اجرادرآمد. با رشد تحقیق روی بسیاری از انقلابها این امر به اثبات رسید که مدل مارکس به خاطر سادهانگاریبیش از حد آن غیر قابل بهرهبرداری است و در حقیقت مانعی برای درک بیشتر انقلابها است.
بدین ترتیب ملاحظه میگردد که رمز پیروزی انقلاب اسلامی را تنها میتوان در عظمت و مدیریت ومیزان اعمال گسترده سه رکن انقلاب یعنی مردم، رهبری و مکتب جستجو کرد که توانستبرخلافپیشبینیها و محاسبات تحلیلگران و حیرت جهانیان نظام قدرتمند و کهن شاهنشاهی را به زانو درآورده و آنرا سرنگون سازد.
پیروزی انقلابهای فرانسه و روسیه نه ناشی از انسجام، استحکام، و قدرت نیروهای انقلابی بوده استبلکهبه خاطر ضعف بنیادین رژیمهای حاکم بود که ساختار حکومتی را شدیدا پوسانده و بحرانهای نظامیاقتصادی و فشارهای بینالمللی این ضعیف را تشدید کرده بودند به طوریکه سقوط نظام سیاسی را امریاجتنابناپذیر ساخت. در واقع گروههای اجتماعی رقیب در جو ناشی از خلاء قدرت و حاکمیتسیاسی بهعنوان و وارثان نظام از هم پاشیده و دور از صحنه شده و به عنوان نیروهای انقلابی به تلاش و رقابتبرخاستهو قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همین مقایسهها است که ملاحظه میگردد که انقلاب اسلامی در مقایسهبا انقلابهای فرانسه و روسیه از عظمتبه مراتب بیشتری برخوردار است.
پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر در کانونهای سیاسی و دانشگاهی موجب حیرت شد که بر اساس مطالعاتخود از انقلابهای گذشته هرگز نمیتوانستند تصور کنند که چنین حادثهای در ایران اتفاق افتد. مطالعاتسازمانهای اطلاعاتی آمریکا آپا و آپا چهار ماه قبل از سقوط رژیم شاه به این جمعبندی رسیده بود کهایران نه در شرایط انقلابی و نه پیش از انقلاب است و برای ده سال آینده رژیم شاه پابرجا است.
تداسکاچیل در این زمینه میگوید:
(سقوط رژیم شاه، آغاز نهضت انقلابی ایران مابین 1977 تا 1979، به عنوان یک شگفتی ناگهانی برایناظرین خارجی اعم از دوستان شاه تا روزنامهنگاران و دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی از جملهآنهایی که همچون من به اصطلاح از کارشناسان انقلابهای هستیم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حیراتو ناباوری نظاره میکردیم. بالاتر از همه انقلاب ایران پدیدهای کاملا خلاف قاعده و طبیعتبود. این انقلابمحققا یک انقلاب اجتماعی است. معذالک پروسه انقلاب مخصوصا حوادثی که منجر به سقوط شاه بود،علتهایی را که در مطالعه تطبیقی خود از انقلابهای فرانسه، روسیه و چین مطرح کرده بود، زیر سئوال برد.انقلاب ایران آشکارا آن قدر مردمی بود و آن قدر روابط اساسی و پایه فرهنگی - اجتماعی و اقتصادی -اجتماعی را در ایران تغییر داد که حقیقتا از نمونه انقلابهای اجتماعی - تاریخی بزرگ میباشد.)
اینک این سئوال مطرح میگردد که اگر انقلابهای فرانسه و روسیه را انقلابهای کبیر بنامیم، انقلاب اسلامیرا چه بنامیم و اگر انقلاب اسلامی، انقلابی واقعی و تمام عیار است، آنچه را که در فرانسه و روسیه رخ داده استچه باید نامید؟ به همین جهت است که گفته اسکاچیل صدق میکند که انقلابهای فرانسه و روسیه آمدند وساخته نشدند ولی انقلاب اسلامی ایران نیامد بلکه با توجه به شرایط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگیبلکه با تجهیز همه امکانات مردمی سراسر کشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعی و با رهبری قوی و پرداختبهایی گزاف که همانا قربانی کردن چند صد هزار انسانهای عاشق انقلاب بود، و به همین دلیل بوده که ظهورپیروزی انقلاب اسلامی حیرت و شگفتی همگان بر برانگیخت. و به یقین میتوان ادعا کرد که انقلاب اسلامیانقلابی بینظیر در تاریخ بشریت میباشد.
منبع:انقلاب اسلامی در میان انقلابهای بزرگ جهان ، دکتر منوچهر محمدی ،فصلنامه کتاب نقد شماره 13 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 143/66666)
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران در ابعاد سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی چه دستاوردهایی داشت ؟
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران در ابعاد سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی چه دستاوردهایی داشت ؟
- [سایر] وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب کمونیستی روسیه در چیست؟
- [سایر] وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب کمونیستی روسیه در چیست؟
- [سایر] انقلاب اسلامی چه دستاوردهای در زمینه های مختلف سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، اجتماعی ، علمی و ... داشته؟
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران با انقلاب روسیه چه تفاوتی دارد؟
- [سایر] پیرامون تحلیل چرایی وقوع انقلاب اسلامی چه نظریاتی وجود دارد؟ آیا انقلاب اسلامی ایران به عنوان بزرگترین انقلاب کبیر و اجتماعی جهان در چارچوب این نظریات قالب تحلیل است؟
- [سایر] وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلاب ها خصوصاً شوروی سابق در چیست؟
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران چه تأثیراتی بیداری اسلامی جهان داشته است؟
- [سایر] منظور از انقلاب و انقلاب اسلامی چیست؟ علت وقوع، ارکان و نقش انقلاب اسلامی در جهان چیست؟