آیا ابزار و تکنیک های انتقال پیام، می تواند به ساخت افکار عمومی منجر شود واز این ساخت ما می توانیم به قدرت نرم برسیم؟ در این نوشتار، تلاش خواهد شد به این پرسش پاسخ داد که آیا ابزار و تکنیک های انتقال پیام، می تواند به ساخت افکار عمومی منجر شود واز این ساخت ما می توانیم به قدرت نرم برسیم؟ مقدمه هر چند مفهم قدرت نرم در سال 1990 کاربرد پیدا کرد، این به آن مفهم نیست که قدرت نرم، چیز تاره ای بوده و بشر با آن تازه آشنا شده است، بلکه (جوزف نای) در سال 1990 در کتابی با نام (تغییر ماهیت قدرت آمریکایی)، مفهوم قدرت نرم را تئوریزه کرد و این امکان را پدید آورد که مردم با آن بیشتر آشنا شوند. اکنون باید پرسید، چرا نای به قدرت نرم توجه کرد و چرا اکنون توجه به قدرت نرم افزایش یافته است؟ این دو پرسش، تنها یک پاسخ دارد و آن، شرایط جدید جهان است که در آن افکار عمومی، نقش اصلی را بازی می کند. در قرون گذشته، حاکمان کشورها با قدرت نظامی و مالی خود، می توانستند اهداف خود را پیش ببرند و به دلیل اهمیت امنیت و زندگی برای شهروندان یک منطقه با به وجود آمدن شرایط امن که پیش نیاز زندگی بود، ساکنین هر منطقه، انقیاد خود را به حاکم اعلام می کردند. قدرت نظامی در تشکیل دولت حرف اول را می زد، حتی در ایران باستان و یونان، انتخاب حاکم از میان شاهزادگان و فرماندهان انجام می شود و برای سیستم حکومتی، نظر مردم عادی اهمیتی نداشت؛ اما با تغییر وضعیت جهان در قرن بیستم که عامل آن دو چیز بود؛ یک تشکیل حکومت های مردم نهاد و سیستم اطلاع رسانی جدید از جمله صدا و سیما، این دو عامل، باعث شد افکار عمومی از اهمیت روزافزونی برخوردار شوند و حتی حکومت هایی که با سیستم دیکتاتوری اداره می شدند، تلاش کردند برای خود حتی ظاهری وجهی مردمی بدهند. از سوی دیگر، همه کشورها برای مراقبت و هدایت افکار عمومی با هزینه های هنگفت، تلاش کرد ابزارهای پیشرفت را به خدمت بگیرند. بنابراین، با تکامل رادیو از 1920 تا 1990 و همچنین تلویزیون از 1926 تا 1990 و تکامل ماهواره ها از 1957 تا 1990 همه معالات افکار عمومی در مرزهای رسمی به هم خورد و باعث پدید آمدن بحث های طولانی از چگونگی ساخت افکار عمومی ملی و جهانی شد. در جنگ جهانی دوم، دیگر نتیجه جنگ در میدان ها مشخص نمی شد، بلکه با استفاده از رادیو با اطلاع رسانی و تضعیف اراده مردم و ایجاد وحشت از روند چگونگی، رخدادهای آینده در شهرها مشخص می شد. (نای) زمانی قدرت نرم را مطرح کرد که ابزار اطلاع رسانی در عوج تکوین بود و مردم آمریکا در جنگ ویتنام، قدرت آن را درک کرده بودند. افکار عمومی اگر ما نتوانیم افکار عمومی را درک کنیم، نمی توانیم قدرت نرم را دریابیم. این در حالی است که قدرت نرم برای انسجام افکار عمومی اهمیت دارد. افکار عمومی، پدیدهای روانی اجتماعی و ویژگی جمعی و عبارت است، از ارزیابی و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسألهای که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معینی، بین شمار بسیاری از افراد و اقشار جامعه نسبتاً عمومیت مییابد و عامه مردم آن را میپذیرند. افکار عمومی به صورت تأیید یا مخالفت با یک عمل، نظر، شخص و واقعه با خواسته، مطالبه، پیشنهاد و توصیه تجلی مییابد (حکیم آرا، 1373 ص 371). افکار عمومی هنگامی پدید میآید که موضوع یا مسألهای مورد توجه عمومی وجود داشته باشد. این مسأله، باید تا آن حد حیاتی باشد که مردم را به موضع گیری درباره آن وادارد (نصر، 1380، ص411). (کیم بال یانگ)، از شاگردان (جرج هربرت مید)، از پدید آورندگان مکتب شیگاگو به سه مرحله رشد افکار عمومی اشاره میکند: 1 منشأ موضوع: افکار عمومی از یک مشکل عمومی سرچشمه میگیرد، زیرا تا هنگامی که امور، خودکار و عادی جریان دارد و با مسائل عمومی بر پایه عادات و قوانین برخورد میشود، هیچ کس خود را به فکر کردن مشغول نمیکند، زیرا به ندرت فردی تنها به سبب نقد مطلبی، تفکر میکند. 2 بحث درباره موضوع و راهکارهای پیشنهادی: این مرحله با کوشش برای شناخت موضوع و امید به پیدا کردن راهکار عملی آغاز میشود و سپس بحثی همه جانبهتر به دنبال میآید، ولی این بحث در مرحله تفسیری و اولیه باقی میماند و در آن بررسی درباره ویژگی های گوناگون مشکل، مانند میزان اهمیت آن و بازتاب احتمالی آن بر سایر ویژگی های زندگی اجتماعی صورت میگیرد. زمانی که بحث ها، جدل ها و مشاورههای مربوطه انجام گرفت، راهکارهای گوناگون بروز میکند که بیشتر متناقضند. در مورد راهکارهای موضوع تازه، غالبا اختلافات شدیدی رخ می دهد و در این مرحله، عوامل اختلاف و اتفاق روشن تر میشود و در زمانی که آرای گوناگون بیان شد، گروه های کوچکی تشکیل میشود که هر یک، از دیدگاه ویژهای هواداری میکند. سپس آرا متبلور میشوند، راهکارهای خیالی کنار گذاشته میشوند و راهکاری میانه به دست می آید و یا ممکن است اختلافات به ناسازشی منجر شود. 3 دستیابی به توافق عمومی: زمانی که موضوعات مربوطه از فوریت برخوردار باشند، نمیتوان برای همیشه به بحث ادامه داد و دستیابی به یک راهکار، حیاتی است. رسیدن به اتفاق در برخی عرصه های خاص، ساده و در برخی عرصه های دیگر دشوار است (نصر، 1380، صص413-414). همان گونه که در بالا اشاره شد، تا هنگامی که در جامعه چالشی پدید نیاید، توجه به افکار عمومی اولویتی ندارد. وقتی که چالشی ایجاد شد، با توجه به درجه آزادی جامعه راهکارهی برای مقابله با آن ارایه می شود. در جامعه های باز، رسانه ها مسأله را به صورت گسترده و کارشناسی مطرح می کنند و در این زمینه، دو قطب به وجود می آید؛ راهکار (الف) و (ب). محاسن و معایب و نتایج اقدام هر یک بررسی می شود و سرانجام، حاکمیت یک نظر را برمی گزیند. در این هنگام طرفداران نظر دیگر با آوردن تحلیل و نقد به تعدیل نظر انتخاب شده، کمک می کنند. در بسیاری مواقع، حاکمیت تلفیقی از دو نظر را اجرا می کند تا هزینه کمتری در رسیدن به نتیجه بپردازد و از سوی دیگر، در روند اقدام بخش گسترده ای از مردم جامعه را با خود همراه می کند. در خلال طرح موضوع چالشی در جامعه باز، جامعه درباره کلیت برخورد با چالش به نتیجه واحد می رسند، ولی درباره روش و یا تکتیک اختلاف پیدا می کنند که امری طبیعی است. اگر بخواهیم صریح بگوییم، در جامعه باز، افکار عمومی درباره یک موضوع شکل می گیرد. دلیل آن این است که اتفاق نظر جامعه درباره آن موضوع، مقطعی نیست، بلکه دارای استمرار است و به گروه خاص و یا مقام خاصی مربوط نمی شود و حاکمیت نمی تواند هر نظر را بدون اجماع جامعه به اجرا گذارد، چون جامعه واکنش نشان می دهد. اما در جامعه های بسته: در جامعه های بسته هم دو قطب درباره هر موضوع به چالش کشیده شده، شکل می گیرد که عبارتند از: نظر رسمی یا حکومتی و نظر مخالف آن. متأسفانه، هیچ کدام از این نظرها به نقد علمی نمی رسند و به علت مخالف با نظر رسمی آن نظر، هیچ گاه کامل اجرا نمی شود تا نتیجه واقعی آن مشخص و قابل قضاوت باشد. چه بسا پس از گذشت زمان چالش، مشخص می شود نظر رسمی از پشتبانی علمی بیشتر و در صورت اجرا از نتیجه بهتری از نظرها و راهکارهای مخالف دیگر برخوردار بوده است، ولی به علت مخالفت بدنه اجتماع و تضعیف حاکمیت و رها شدن اجرای آن، خسارت زیادی به حامعه تحمیل شده است. متأسفانه در جامعه های بسته، افکار عمومی شکل نمی گیرد و تنها نظر حاکمیت مطرح می شود و به بدنه اجتماع تأثیر چندانی ندارد و با تغییر حاکمیت آن نظر هم تغییر پیدا می کند؛ آن هم بدون هیچ مقاومتی در جامعه. بنابراین، باید اذان داشت که صرف داشتن وسایل اطلاع رسانی و ارایه نظر، شگردهای ویژه کاربرد ندارد، چون امروزه در جامعه باز و بسته به شکل واحد از ابزارهای اطلاع رسانی استفاده می شود، ولی تأثیرگذاری در یکی بیشتر و در دیگر کمتر و گاهی حتی معکوس است. در اینجاست که قدرت نرم مطرح می شود. قدرت نرم اگر بخواهیم بدون توجه به سابقه قدرت نرم به موضوع بپردازم و آن را بومی سازی نکنیم قدرت نرم قابل درک نخواهد بود و در به دست آوردن آن به خطا خواهیم رفت. (جوزف نای) در کتاب قدرت نرم که در 2004 به چاپ رساند، قدرت نرم را این چنین تعریف کرد: قدرت نرم، توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای به دست آوردن نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع است. اگر بخواهم عالی ترین نمونه قدرت نرم را مثال بزنم، باید به رابطه عاشق و معشوق اشاره کنم؛ یعنی در این رابطه، اگر به جنبه زمینی آن توجه داشته باشیم، چه بسیار آدم های قدرتمندی که تسلیم آدم های ضعیفتر شده و برای برآوردن اشارات آن به سر رفته اند. در معشوق باید کششی باشد تا عاشق تسلیم شود و آنگاه معشوق از نظر موقعیت حتی در حد بنده عاشق هم باشد بر صدر می نشیند و دستور صادر و ملک و حاکم را یک جا تصاحب می کند. اگر از این رابط بگذریم که نادر است و در عالم سیاست، بسیار کم اتفاق می افتد، مثل زمان حضرت امام که جذابیت شخصی آن حضرت، باعث می شود افکار عمومی با خواست ایشان همگی به این برسند که باید این قدرت نرم را به دست آورد. این را می توان در زندگی حضرت رسول به درستی دید. آن حضرت پیش از برانگیخته شدن به رسالت، در میان مردم چنان رفتار کرد که مردم در سخن و رفتار به ایشان اطمینان و باور داشتند که در هر حال او نفع جمعی و حقیقت را در نظر خواهد داشت؛ به عنوان نمونه،در زمانی که پیغمبر اسلام سی و پنجساله بود، خانه کعبه به وسیله سیل مهیبی که از کوههای مجاور مکه سرازیر شده بود، ویران شد. رؤسای قریش اجتماع کردند و دیوار کعبه را بار دیگر بالا آوردند. چون در آن روزها یک کشتی مصری در نزدیکی مکه به ساحل برخورد کرده و درهم شکسته بود، بزرگان قریش چوب های آن را خریدند و کار ساختمان سقف کعبه را به وسیله یک نجار مصری که ساکن شهر مکه بود، با همان به انجام رساندند. نوبت به آن رسید که (حجرالاسود) را در جای خود کار گذارند. افراد سرشناس قبیله (عبدالدار) و (عدی) در صدد برآمدند که نگذارند این افتخارنصیب دیگران شود. بدین گونه، میان رؤسای قریش بر سر کار گذاشتن (حجرالاسود) اختلاف افتاد، و موجب تعطیلی کار شد. بیم آن میرفت که بر سر آن موضوع نزاع سختی درگیرد. در آن میان (ابوامیة بن مغیره مخزومی) که پیری سالخورده و محترم بود، پیشنهاد کرد به منظور رفع غایله همگی توافق کنند، نخستین کسی که از در مسجدالحرام از سمت کوه صفا وارد شود، او را به حکمیت بپذیرند. همه حاضران این رأی را پذیرفتند، و چشم به دری که از سمت صفا باز میشد دوختند. لحظهای نگذشت که (محمد امین) نمودار و قریش شاد شدند، و گفتند: محمد امین است، به حکمیت او رضا میدهیم! وقتی موضوع را به حضرت اطلاع دادند، دستور داد، گلیمی آوردند و با دست خود (حجر الاسود) را برداشت و به نمایندگی از طرف قبائل عرب و مردم قریش در آن نهاد، سپس دستور داد، سران قبایل اطراف پارچه را بگیرند و ببرند به محل نصب آن نزدیک رکن یمانی. همین که نزدیک آوردند، (محمد) آن را گرفت و در جای خود کار گذاشت و بدین گونه غایله در میان هلهله و شادی عموم پایان یافت. در این داستان، جمعی با آگاهی از سابقه حضرت، حکمیت او را پذیرفتند و صریحا گفتند چون محمد امین است ،حکمیتش را می پذیریم. ایشان با رفتارش در جمع این مقبولیت را به دست آورده بود. دیگر نمونه بحث صداقت آن حضرت بود. پیامبر برای اعلان آشکار رسالت خود، صبحگاهان بر فراز کوه ابوقبیس فریاد برآورد: ( واصباحا) مردم هراسان گرد پیامبر جمع شدند. آن حضرت به ایشان فرمود: (مرا می شناسید و سابقه مرا می دانید، اگر به شما بگویم در پشت این کوه سیل عظیم و یا دشمنی خطرناک در کمین است، حرف مرا تصدیق می کنید؟ همگی شهادت دادند، آری. آنگاه پیامبر اسلام و توحید را آشکار برای آنان عرضه کردند. آیا پیامبر بدون سابقه می توانست چنین ادعای کند؛ هر چند خود در سخنانشان به این امر اشاره دارند و سابقه خود را به مردم گوشزد می کنند. پیامبر در یک روند زمانی اطمینان عمومی را جلب کرده بود و می توانست با آن بر مردم تأثیر بگذارد که امروزه ما از آن به قدرت نرم یاد می کنیم؛ قدرت نرم مثل یک برند است که مردم در طول زمان با آزمایش و شهادت دیگران به عملکرد صادقانه آن برند، اطمینان می کنند و آن را برمی گزینند و شهادتش را درباره کیفیت یک کالا جدید می پذیرند. در عالم سیاست از آن بالاتر در جامعه هم اینچنین است که عده ای در زمان با تلاش و رایه حاصل عملکرد خود به جامعه در جامعه به خود اطمینان حاصل می کنند. از همین روست که شبکه های معروف برای به کار گیری خبرنگاران شناحته شده، هزینه های هنگفتی می دهند تا اطمینان به اخبار پخش شده از آن شبکه را افزایش دهند. هرچند حقوق دریافتی این افراد زیاد است، همه این را می دانند، آنان وجه حرفی خود را فدایی پول نخواهند کرد، چون برایشان موقعیت کاری در جاهای دیگر هست. حتی یک دانشمند باید بسیار تلاش کند تا در جمع مقبولیت پیدا کند، اما او دیگر او حاضر نیست برای رضای فردی یا قدرتی، حرف نامربوطی بزند، چرا که اگر این کاررا بکند در اندک زمانی؛ مقبولیت و قدرت نرم خود را از دست می دهد. باید تأکید کرد تأثیر قدرت نرم صد در صد نیست و نسبی است و در کنار دیگر قدرت ها می تواند تأثیر ماندگار داشته باشد. متاسفانه، رخدادی که در جامعه ما افتاده، بسیار اسف بار است. مقام معظم رهبری با شناخت از قدرت نرم، اشاره کردند به اینکه غرب در جاهایی که لازم دارد، از آن علیه رقیب استفاده می کند و از آن به عنوان جنگ نرم یاد کردند؛ اما امروز ما شاهد دامن زدن به یک تجاهل در جامعه هستیم. بجای گسترش و توسعه قدرت نرم نظام که در کنار قدرت اقتصادی،قدرت فلسفی، قدرت ملی، قدرت هوشمند، قدرت نظامی، قدرت سیاسی مطرح است همه با هم کاربرد دارد، با صرف هزینه ها گزاف و اتلاف وقت ارزشمند نیروی انسانی جامعه، همه کاستی خود را به گردن عملکرد دستگاه های رسانه ای غرب می اندازند. با شنیدن برخی از اغراق گویی ها درباره تأثیر رسانه های غرب، انفعال را در جوانان و نیروهای فعال دامن می زنند. امروزه باید بدانیم با ارایه تحلیل ها مثل خواندن بیانیه یک طرفه در صدا و سیما، نمی توانیم بر افکار عمومی تأثیر بگذاریم و نمی توان در مواقع انتخابات از هنرمندان به عنوان کسی که مردم به او علاقه دارند، به عنوان عامل قدرت نرم بر مردم تأثیر گذاشت. ما نمی توانیم با بد اخلاقی و فدا کردن نیروهای فعال سیاسی و لکه دار کردن افراد با سابقه حاضر در صحنه سیاست از افکار عمومی، بخواهیم به ارزش های انقلاب که مدعیانش همه کم آورده و منحرف شده اند وفادار بمانند. ما باید با شناحت از قدرت نرم از ظرفیت آن بهرمند شویم. اگر ما در ظاهر می گویم قدرت نرم در کنار دیگر قدرت های اجتماعی مثل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فلسفی قرار دارد، ولی واقعیت این است که قدرت نرم، برآمده از چیرگی تمام قدرت اجتماعی یک جامعه حاصل می شود؛ هر بخش از قدرت های اجتماعی در صورت به چالش کشیده شدن جامعه در آن بخش از قدرت نرم برخوردار نیست. در حقیقت، قدرت نرم بخش اقناعی جامعه در برخورد با چالش و یا پرسش است؛ بنابراین، ما باید بتوانیم در زمینه روانی جامعه، یک خود اتکایی و خود باوری پدید آوریم که او در برخورد با جامعه های رفیب احساس کاستی نکند. یکی از علت های مهاجرت نخبگان، احساس روانی آنها به آینده جامعه خود است که خوش بیتی و پیشرفت را در جای دیگری جستجو می کنند؛ این از ضعف قدرت نرم یک جامعه است. با توجه به مطالب بالا، قدرت نرم را نمی توان صرف داشتن ابزارهای رسانه ای دانست و یا استفاده از بهترین شگردهای تبلیغی عنوان کرد و چون در رویارویی با چالش بی محتوا بود، آنها ظهور بروز پیدا خواهند کرد؛ بنابراین، آنچه در قدرت نرم مهم است، محتوای پیام است که باید دارای بیشترین نزدیکی با واقعیت باشد؛ مثل فلسفه که در آن نمی توان با زبان تبلیغ حرف زد بلکه باید پایه های استدلالی در آن موج زند. (جنگ نرم یا قدرت نرم , علی اکبر عین اللهی,تابناک, 19 مرداد 1390 )
آیا ابزار و تکنیک های انتقال پیام، می تواند به ساخت افکار عمومی منجر شود واز این ساخت ما می توانیم به قدرت نرم برسیم؟
آیا ابزار و تکنیک های انتقال پیام، می تواند به ساخت افکار عمومی منجر شود واز این ساخت ما می توانیم به قدرت نرم برسیم؟
در این نوشتار، تلاش خواهد شد به این پرسش پاسخ داد که آیا ابزار و تکنیک های انتقال پیام، می تواند به ساخت افکار عمومی منجر شود واز این ساخت ما می توانیم به قدرت نرم برسیم؟
مقدمه
هر چند مفهم قدرت نرم در سال 1990 کاربرد پیدا کرد، این به آن مفهم نیست که قدرت نرم، چیز تاره ای بوده و بشر با آن تازه آشنا شده است، بلکه (جوزف نای) در سال 1990 در کتابی با نام (تغییر ماهیت قدرت آمریکایی)، مفهوم قدرت نرم را تئوریزه کرد و این امکان را پدید آورد که مردم با آن بیشتر آشنا شوند.
اکنون باید پرسید، چرا نای به قدرت نرم توجه کرد و چرا اکنون توجه به قدرت نرم افزایش یافته است؟ این دو پرسش، تنها یک پاسخ دارد و آن، شرایط جدید جهان است که در آن افکار عمومی، نقش اصلی را بازی می کند.
در قرون گذشته، حاکمان کشورها با قدرت نظامی و مالی خود، می توانستند اهداف خود را پیش ببرند و به دلیل اهمیت امنیت و زندگی برای شهروندان یک منطقه با به وجود آمدن شرایط امن که پیش نیاز زندگی بود، ساکنین هر منطقه، انقیاد خود را به حاکم اعلام می کردند.
قدرت نظامی در تشکیل دولت حرف اول را می زد، حتی در ایران باستان و یونان، انتخاب حاکم از میان شاهزادگان و فرماندهان انجام می شود و برای سیستم حکومتی، نظر مردم عادی اهمیتی نداشت؛ اما با تغییر وضعیت جهان در قرن بیستم که عامل آن دو چیز بود؛ یک تشکیل حکومت های مردم نهاد و سیستم اطلاع رسانی جدید از جمله صدا و سیما، این دو عامل، باعث شد افکار عمومی از اهمیت روزافزونی برخوردار شوند و حتی حکومت هایی که با سیستم دیکتاتوری اداره می شدند، تلاش کردند برای خود حتی ظاهری وجهی مردمی بدهند.
از سوی دیگر، همه کشورها برای مراقبت و هدایت افکار عمومی با هزینه های هنگفت، تلاش کرد ابزارهای پیشرفت را به خدمت بگیرند.
بنابراین، با تکامل رادیو از 1920 تا 1990 و همچنین تلویزیون از 1926 تا 1990 و تکامل ماهواره ها از 1957 تا 1990 همه معالات افکار عمومی در مرزهای رسمی به هم خورد و باعث پدید آمدن بحث های طولانی از چگونگی ساخت افکار عمومی ملی و جهانی شد.
در جنگ جهانی دوم، دیگر نتیجه جنگ در میدان ها مشخص نمی شد، بلکه با استفاده از رادیو با اطلاع رسانی و تضعیف اراده مردم و ایجاد وحشت از روند چگونگی، رخدادهای آینده در شهرها مشخص می شد.
(نای) زمانی قدرت نرم را مطرح کرد که ابزار اطلاع رسانی در عوج تکوین بود و مردم آمریکا در جنگ ویتنام، قدرت آن را درک کرده بودند.
افکار عمومی
اگر ما نتوانیم افکار عمومی را درک کنیم، نمی توانیم قدرت نرم را دریابیم. این در حالی است که قدرت نرم برای انسجام افکار عمومی اهمیت دارد.
افکار عمومی، پدیدهای روانی اجتماعی و ویژگی جمعی و عبارت است، از ارزیابی و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسألهای که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معینی، بین شمار بسیاری از افراد و اقشار جامعه نسبتاً عمومیت مییابد و عامه مردم آن را میپذیرند. افکار عمومی به صورت تأیید یا مخالفت با یک عمل، نظر، شخص و واقعه با خواسته، مطالبه، پیشنهاد و توصیه تجلی مییابد (حکیم آرا، 1373 ص 371).
افکار عمومی هنگامی پدید میآید که موضوع یا مسألهای مورد توجه عمومی وجود داشته باشد. این مسأله، باید تا آن حد حیاتی باشد که مردم را به موضع گیری درباره آن وادارد (نصر، 1380، ص411).
(کیم بال یانگ)، از شاگردان (جرج هربرت مید)، از پدید آورندگان مکتب شیگاگو به سه مرحله رشد افکار عمومی اشاره میکند:
1 منشأ موضوع: افکار عمومی از یک مشکل عمومی سرچشمه میگیرد، زیرا تا هنگامی که امور، خودکار و عادی جریان دارد و با مسائل عمومی بر پایه عادات و قوانین برخورد میشود، هیچ کس خود را به فکر کردن مشغول نمیکند، زیرا به ندرت فردی تنها به سبب نقد مطلبی، تفکر میکند.
2 بحث درباره موضوع و راهکارهای پیشنهادی: این مرحله با کوشش برای شناخت موضوع و امید به پیدا کردن راهکار عملی آغاز میشود و سپس بحثی همه جانبهتر به دنبال میآید، ولی این بحث در مرحله تفسیری و اولیه باقی میماند و در آن بررسی درباره ویژگی های گوناگون مشکل، مانند میزان اهمیت آن و بازتاب احتمالی آن بر سایر ویژگی های زندگی اجتماعی صورت میگیرد.
زمانی که بحث ها، جدل ها و مشاورههای مربوطه انجام گرفت، راهکارهای گوناگون بروز میکند که بیشتر متناقضند. در مورد راهکارهای موضوع تازه، غالبا اختلافات شدیدی رخ می دهد و در این مرحله، عوامل اختلاف و اتفاق روشن تر میشود و در زمانی که آرای گوناگون بیان شد، گروه های کوچکی تشکیل میشود که هر یک، از دیدگاه ویژهای هواداری میکند. سپس آرا متبلور میشوند، راهکارهای خیالی کنار گذاشته میشوند و راهکاری میانه به دست می آید و یا ممکن است اختلافات به ناسازشی منجر شود.
3 دستیابی به توافق عمومی: زمانی که موضوعات مربوطه از فوریت برخوردار باشند، نمیتوان برای همیشه به بحث ادامه داد و دستیابی به یک راهکار، حیاتی است. رسیدن به اتفاق در برخی عرصه های خاص، ساده و در برخی عرصه های دیگر دشوار است (نصر، 1380، صص413-414).
همان گونه که در بالا اشاره شد، تا هنگامی که در جامعه چالشی پدید نیاید، توجه به افکار عمومی اولویتی ندارد. وقتی که چالشی ایجاد شد، با توجه به درجه آزادی جامعه راهکارهی برای مقابله با آن ارایه می شود.
در جامعه های باز، رسانه ها مسأله را به صورت گسترده و کارشناسی مطرح می کنند و در این زمینه، دو قطب به وجود می آید؛ راهکار (الف) و (ب). محاسن و معایب و نتایج اقدام هر یک بررسی می شود و سرانجام، حاکمیت یک نظر را برمی گزیند. در این هنگام طرفداران نظر دیگر با آوردن تحلیل و نقد به تعدیل نظر انتخاب شده، کمک می کنند.
در بسیاری مواقع، حاکمیت تلفیقی از دو نظر را اجرا می کند تا هزینه کمتری در رسیدن به نتیجه بپردازد و از سوی دیگر، در روند اقدام بخش گسترده ای از مردم جامعه را با خود همراه می کند.
در خلال طرح موضوع چالشی در جامعه باز، جامعه درباره کلیت برخورد با چالش به نتیجه واحد می رسند، ولی درباره روش و یا تکتیک اختلاف پیدا می کنند که امری طبیعی است. اگر بخواهیم صریح بگوییم، در جامعه باز، افکار عمومی درباره یک موضوع شکل می گیرد. دلیل آن این است که اتفاق نظر جامعه درباره آن موضوع، مقطعی نیست، بلکه دارای استمرار است و به گروه خاص و یا مقام خاصی مربوط نمی شود و حاکمیت نمی تواند هر نظر را بدون اجماع جامعه به اجرا گذارد، چون جامعه واکنش نشان می دهد.
اما در جامعه های بسته: در جامعه های بسته هم دو قطب درباره هر موضوع به چالش کشیده شده، شکل می گیرد که عبارتند از: نظر رسمی یا حکومتی و نظر مخالف آن. متأسفانه، هیچ کدام از این نظرها به نقد علمی نمی رسند و به علت مخالف با نظر رسمی آن نظر، هیچ گاه کامل اجرا نمی شود تا نتیجه واقعی آن مشخص و قابل قضاوت باشد.
چه بسا پس از گذشت زمان چالش، مشخص می شود نظر رسمی از پشتبانی علمی بیشتر و در صورت اجرا از نتیجه بهتری از نظرها و راهکارهای مخالف دیگر برخوردار بوده است، ولی به علت مخالفت بدنه اجتماع و تضعیف حاکمیت و رها شدن اجرای آن، خسارت زیادی به حامعه تحمیل شده است.
متأسفانه در جامعه های بسته، افکار عمومی شکل نمی گیرد و تنها نظر حاکمیت مطرح می شود و به بدنه اجتماع تأثیر چندانی ندارد و با تغییر حاکمیت آن نظر هم تغییر پیدا می کند؛ آن هم بدون هیچ مقاومتی در جامعه.
بنابراین، باید اذان داشت که صرف داشتن وسایل اطلاع رسانی و ارایه نظر، شگردهای ویژه کاربرد ندارد، چون امروزه در جامعه باز و بسته به شکل واحد از ابزارهای اطلاع رسانی استفاده می شود، ولی تأثیرگذاری در یکی بیشتر و در دیگر کمتر و گاهی حتی معکوس است.
در اینجاست که قدرت نرم مطرح می شود.
قدرت نرم
اگر بخواهیم بدون توجه به سابقه قدرت نرم به موضوع بپردازم و آن را بومی سازی نکنیم قدرت نرم قابل درک نخواهد بود و در به دست آوردن آن به خطا خواهیم رفت.
(جوزف نای) در کتاب قدرت نرم که در 2004 به چاپ رساند، قدرت نرم را این چنین تعریف کرد: قدرت نرم، توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای به دست آوردن نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع است.
اگر بخواهم عالی ترین نمونه قدرت نرم را مثال بزنم، باید به رابطه عاشق و معشوق اشاره کنم؛ یعنی در این رابطه، اگر به جنبه زمینی آن توجه داشته باشیم، چه بسیار آدم های قدرتمندی که تسلیم آدم های ضعیفتر شده و برای برآوردن اشارات آن به سر رفته اند.
در معشوق باید کششی باشد تا عاشق تسلیم شود و آنگاه معشوق از نظر موقعیت حتی در حد بنده عاشق هم باشد بر صدر می نشیند و دستور صادر و ملک و حاکم را یک جا تصاحب می کند.
اگر از این رابط بگذریم که نادر است و در عالم سیاست، بسیار کم اتفاق می افتد، مثل زمان حضرت امام که جذابیت شخصی آن حضرت، باعث می شود افکار عمومی با خواست ایشان همگی به این برسند که باید این قدرت نرم را به دست آورد.
این را می توان در زندگی حضرت رسول به درستی دید. آن حضرت پیش از برانگیخته شدن به رسالت، در میان مردم چنان رفتار کرد که مردم در سخن و رفتار به ایشان اطمینان و باور داشتند که در هر حال او نفع جمعی و حقیقت را در نظر خواهد داشت؛ به عنوان نمونه،در زمانی که پیغمبر اسلام سی و پنجساله بود، خانه کعبه به وسیله سیل مهیبی که از کوههای مجاور مکه سرازیر شده بود، ویران شد. رؤسای قریش اجتماع کردند و دیوار کعبه را بار دیگر بالا آوردند. چون در آن روزها یک کشتی مصری در نزدیکی مکه به ساحل برخورد کرده و درهم شکسته بود، بزرگان قریش چوب های آن را خریدند و کار ساختمان سقف کعبه را به وسیله یک نجار مصری که ساکن شهر مکه بود، با همان به انجام رساندند.
نوبت به آن رسید که (حجرالاسود) را در جای خود کار گذارند. افراد سرشناس قبیله (عبدالدار) و (عدی) در صدد برآمدند که نگذارند این افتخارنصیب دیگران شود.
بدین گونه، میان رؤسای قریش بر سر کار گذاشتن (حجرالاسود) اختلاف افتاد، و موجب تعطیلی کار شد. بیم آن میرفت که بر سر آن موضوع نزاع سختی درگیرد. در آن میان (ابوامیة بن مغیره مخزومی) که پیری سالخورده و محترم بود، پیشنهاد کرد به منظور رفع غایله همگی توافق کنند، نخستین کسی که از در مسجدالحرام از سمت کوه صفا وارد شود، او را به حکمیت بپذیرند. همه حاضران این رأی را پذیرفتند، و چشم به دری که از سمت صفا باز میشد دوختند. لحظهای نگذشت که (محمد امین) نمودار و قریش شاد شدند، و گفتند: محمد امین است، به حکمیت او رضا میدهیم!
وقتی موضوع را به حضرت اطلاع دادند، دستور داد، گلیمی آوردند و با دست خود (حجر الاسود) را برداشت و به نمایندگی از طرف قبائل عرب و مردم قریش در آن نهاد، سپس دستور داد، سران قبایل اطراف پارچه را بگیرند و ببرند به محل نصب آن نزدیک رکن یمانی. همین که نزدیک آوردند، (محمد) آن را گرفت و در جای خود کار گذاشت و بدین گونه غایله در میان هلهله و شادی عموم پایان یافت.
در این داستان، جمعی با آگاهی از سابقه حضرت، حکمیت او را پذیرفتند و صریحا گفتند چون محمد امین است ،حکمیتش را می پذیریم. ایشان با رفتارش در جمع این مقبولیت را به دست آورده بود.
دیگر نمونه بحث صداقت آن حضرت بود.
پیامبر برای اعلان آشکار رسالت خود، صبحگاهان بر فراز کوه ابوقبیس فریاد برآورد: ( واصباحا) مردم هراسان گرد پیامبر جمع شدند. آن حضرت به ایشان فرمود: (مرا می شناسید و سابقه مرا می دانید، اگر به شما بگویم در پشت این کوه سیل عظیم و یا دشمنی خطرناک در کمین است، حرف مرا تصدیق می کنید؟ همگی شهادت دادند، آری. آنگاه پیامبر اسلام و توحید را آشکار برای آنان عرضه کردند.
آیا پیامبر بدون سابقه می توانست چنین ادعای کند؛ هر چند خود در سخنانشان به این امر اشاره دارند و سابقه خود را به مردم گوشزد می کنند.
پیامبر در یک روند زمانی اطمینان عمومی را جلب کرده بود و می توانست با آن بر مردم تأثیر بگذارد که امروزه ما از آن به قدرت نرم یاد می کنیم؛ قدرت نرم مثل یک برند است که مردم در طول زمان با آزمایش و شهادت دیگران به عملکرد صادقانه آن برند، اطمینان می کنند و آن را برمی گزینند و شهادتش را درباره کیفیت یک کالا جدید می پذیرند.
در عالم سیاست از آن بالاتر در جامعه هم اینچنین است که عده ای در زمان با تلاش و رایه حاصل عملکرد خود به جامعه در جامعه به خود اطمینان حاصل می کنند.
از همین روست که شبکه های معروف برای به کار گیری خبرنگاران شناحته شده، هزینه های هنگفتی می دهند تا اطمینان به اخبار پخش شده از آن شبکه را افزایش دهند.
هرچند حقوق دریافتی این افراد زیاد است، همه این را می دانند، آنان وجه حرفی خود را فدایی پول نخواهند کرد، چون برایشان موقعیت کاری در جاهای دیگر هست.
حتی یک دانشمند باید بسیار تلاش کند تا در جمع مقبولیت پیدا کند، اما او دیگر او حاضر نیست برای رضای فردی یا قدرتی، حرف نامربوطی بزند، چرا که اگر این کاررا بکند در اندک زمانی؛ مقبولیت و قدرت نرم خود را از دست می دهد.
باید تأکید کرد تأثیر قدرت نرم صد در صد نیست و نسبی است و در کنار دیگر قدرت ها می تواند تأثیر ماندگار داشته باشد.
متاسفانه، رخدادی که در جامعه ما افتاده، بسیار اسف بار است. مقام معظم رهبری با شناخت از قدرت نرم، اشاره کردند به اینکه غرب در جاهایی که لازم دارد، از آن علیه رقیب استفاده می کند و از آن به عنوان جنگ نرم یاد کردند؛ اما امروز ما شاهد دامن زدن به یک تجاهل در جامعه هستیم.
بجای گسترش و توسعه قدرت نرم نظام که در کنار قدرت اقتصادی،قدرت فلسفی، قدرت ملی، قدرت هوشمند، قدرت نظامی، قدرت سیاسی مطرح است همه با هم کاربرد دارد، با صرف هزینه ها گزاف و اتلاف وقت ارزشمند نیروی انسانی جامعه، همه کاستی خود را به گردن عملکرد دستگاه های رسانه ای غرب می اندازند.
با شنیدن برخی از اغراق گویی ها درباره تأثیر رسانه های غرب، انفعال را در جوانان و نیروهای فعال دامن می زنند. امروزه باید بدانیم با ارایه تحلیل ها مثل خواندن بیانیه یک طرفه در صدا و سیما، نمی توانیم بر افکار عمومی تأثیر بگذاریم و نمی توان در مواقع انتخابات از هنرمندان به عنوان کسی که مردم به او علاقه دارند، به عنوان عامل قدرت نرم بر مردم تأثیر گذاشت.
ما نمی توانیم با بد اخلاقی و فدا کردن نیروهای فعال سیاسی و لکه دار کردن افراد با سابقه حاضر در صحنه سیاست از افکار عمومی، بخواهیم به ارزش های انقلاب که مدعیانش همه کم آورده و منحرف شده اند وفادار بمانند.
ما باید با شناحت از قدرت نرم از ظرفیت آن بهرمند شویم. اگر ما در ظاهر می گویم قدرت نرم در کنار دیگر قدرت های اجتماعی مثل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فلسفی قرار دارد، ولی واقعیت این است که قدرت نرم، برآمده از چیرگی تمام قدرت اجتماعی یک جامعه حاصل می شود؛ هر بخش از قدرت های اجتماعی در صورت به چالش کشیده شدن جامعه در آن بخش از قدرت نرم برخوردار نیست. در حقیقت، قدرت نرم بخش اقناعی جامعه در برخورد با چالش و یا پرسش است؛ بنابراین، ما باید بتوانیم در زمینه روانی جامعه، یک خود اتکایی و خود باوری پدید آوریم که او در برخورد با جامعه های رفیب احساس کاستی نکند.
یکی از علت های مهاجرت نخبگان، احساس روانی آنها به آینده جامعه خود است که خوش بیتی و پیشرفت را در جای دیگری جستجو می کنند؛ این از ضعف قدرت نرم یک جامعه است.
با توجه به مطالب بالا، قدرت نرم را نمی توان صرف داشتن ابزارهای رسانه ای دانست و یا استفاده از بهترین شگردهای تبلیغی عنوان کرد و چون در رویارویی با چالش بی محتوا بود، آنها ظهور بروز پیدا خواهند کرد؛ بنابراین، آنچه در قدرت نرم مهم است، محتوای پیام است که باید دارای بیشترین نزدیکی با واقعیت باشد؛ مثل فلسفه که در آن نمی توان با زبان تبلیغ حرف زد بلکه باید پایه های استدلالی در آن موج زند.
(جنگ نرم یا قدرت نرم , علی اکبر عین اللهی,تابناک, 19 مرداد 1390 )
- [سایر] سلام بنده دختری 27 ساله هستم که در یک مؤسسه قرآنی که مشغول به فعالیت هستم . مؤسسه ما واقع در فرهنگسرایی است که گروه های مختلفی فعالیت دارند. حدوداً سه هفته است که از طریق نرم افزار موبایل یک رابطه پیامی بین بنده و یکی از کارمندان اداری فرهنگسرا ایجاد شده است. ایشان فردی با ظاهر مذهبی و آنطور که من 3 ساله ایشون رو دیدم ، آدم قابل اعتمادی است ولی بازهم نمیتوانم با یقین بگویم.بنده تا به حال به هیچ وجه تجربه چنین رابطه ای را نداشتم. قبل از ایجاد این رابطه ، قبلاً نیز متوجه رفتارها و نگاه های غیرعادی او شده بودم. درطول این سه هفته هیچگونه پیام عاشقانه و تحریک کننده ای بین ما رد و بدل نشده است. صبح بخیر و فرستادن عکس گل ، از سارکارکه برمیگردم منزل پیام خسته نباشید و شب ها شب بخیر و یکسری گفتگو ی خیلی عادی درباره مسائل دیگر.بعد از چند روز درباره مداح مورد علاقه اش گفت و چندین مداحی برایم فرستاد و گفت خیلی صدای این مداح را دوست دارد. درآخرپیام ها همیشه جمله مواظب خودت و خوبیهایت باش را می گوید. جمله عاشقانه و ... هیچ چیز دیگری تابه حال نگفته و بنده اصلاً هدفش را از این رابطه نمیدانم. دو سه روز بعد همان روزی که فردا یش قرار بود مثلا برایم خواستگار بیاید به او گفتم نمیخواهم دیگر رابطه ما ادامه پیدا کند و اوگفت هرچی توبگی من نمیخوام باعث دلخوری باشم.من گفتم بحث دلخوری نیست هررابطه ای هدفی داره و من احساس میکنم رابطه ما هدفمند نیست . همون موقع پیام داد که من سرم خیلی شلوغه شب بهت پیام میدم. و وقتی شب بهم پیام داد گفتم نظرتو بگو گفت الان حالم خوب نیست و حالم گرفته اگه اجازه بدی بعداً با هم صحبت کنیم . یک هفته گذشت و جواب فکرش را نگفت ، بعد به او گفتم توبرای حرفم ارزش قائل نشدی و حتی جواب فکرت را به من نگفتی. گفت زود قضاوت نکن فکر کردم . گفتم جوابشوبگو گفت : فکرکردم ولی الان نمیگم بهت گفتم که نمیخواهم رابطه ادامه داشته باشد ولی علاقه به او دارم قبل از شروع رابطه هم این علاقه را داشتم ولی الان بیشترشده. الان هم پیام که میده سعی میکنم جوابشو ندم . الان نمیدونم چکارکنم رابطه ام دوست ندارم ادامه داشته باهاش و از این رابطه ها میترسم. واز طرفی هم نمیخوام از دستش بدم. درضمن من متولد 66 و او 67 است . ومن سنم رابه او نگفتم . چندبارسؤال کرد ولی من بهش نگفتم. خانم بوالحسنی من باید چکارکنم؟ چه رفتاری باهاش داشته باشم ؟ به خدا وضع روحیم خیلی به هم ریخته .خودم و لعنت میکنم که چرا جواب پیاماشو دادم. احساس گناه و عذاب وجدان میکنم . کاش اجازه نمیدادم این رابطه شروع میشد. اول برام خیلی دعا کنید .بعد خواهش میکنم من و راهنمایی کنید.ازتون ممنونم.
- [سایر] سلام .این سومین نامست دارم می نویسم(شایت بخواطر اینکه خواطرم ناراحت)ببخشید. خواهش میکنم تو سایت نیاریدش(منظورم نوشتمه) بعد از چند ماه، یه دفه دلم هواتونو کرد. سایتتون یادم رفته بود. تلویزیون هم زیاد نگاه نمیکنم. سرچ کردم سایتتون رو پیدا کردم. حالم گرفته بود. دنبال راه آزادی از افکار پلید میگشتم، از اونجا که خودم رو گم کردم یا نه، میدونم کی ام ولی افکار پلیدم(شیطانی)به هزار منطق عقل(شیطانی) دنباله رو راه شیطان بودم و هستم.و از انجا که حق تعالی را در خودم پیدا نکردم. تا به آرامش دست پیدا کنم پیش شما امدم. خلاصه سایت شما مقابل چشمانم بود. بعد یه کم دید زدن صفحه اول رفتم سراغ \"پیام های شما\". اولین نامه که دیدم که شما جوابش رو دادین این بود. ((شهاب مرادی : سلام/ فقط یک پیام از شما با نام \"رضوانه\" دریافت کردم ولی مربوط به شش ماه پیش. پیام هایی مشابه سوال شما را چند بار پاسخ داده ام :چت مضر و خطرناک است! - هر دو رابطه ات را قطع کن و فراموش - چرا به اظهار دینداری پسرهایی که آشکارا رعایت تقوی نمی کنند چرا اعتماد می کنید؟ - علاقمندی واقعی را با خواستگاری رسمی تست کنید. - اعتیادت را به چت و وبگردی های بی ثمر، ترک کنید. - عصبانیت تان را (از دست خودتان)سر ما خالی نکنید..)) با عرض شرمندگی جهت گرفتن وقت گرانبهاتون. به طور اتفاقی که کلی شکه شدم با این نامه مواجه شدم این همون دختری هست که هر روز با من یعنی میلاد چت میکنه. این رو مثبت از جانب پرور دگارم میبینم. که هنوز بندش رو دوست داره هر چند خطای این پسر سنگین تر از چت با همون دختر خانم شده. این مطلب شما من رو آتش زد((چرا به اظهار دینداری پسرهایی که آشکارا رعایت تقوی نمی کنند چرا اعتماد می کنید؟)) ثانیه به ثانیه از این جمله می سوزم، حرف حق شیرینه مثبت میبینم این پیام رو از جانب شمادر خودم. من تا 21 سالگی با هیچ دختری رابطه نداشتم اصلا خوشم هم نمی اومد و نمیاد. نمیدونم این دختر خانم امتحانی از جانب حق بود بر غرور من که به سلامت نفس خود در مقابل این موجودات آزین شده در خیابان هااطمینان داشتم. که متاسفانه در اولین امتحان نفس خویش از جانب حق با پیام آتشین شما که قلبم را خروشان کرده خودم را مردود میبینم. من اشتباه خود را منکر نیستم چون لذت با خدا بودن وعشق به حق رو در اوایل جوانی حس کردم. و لذت شهوت رو هم حس کردم. ولی افسوس و صد افسوس که قدرت شیطان از ما بیشتر بود. (میدونم تقصیر خودمه) میخواستم احساس کنم رابطه با جنس مقابلم رو . با این خانم دوست شدم (چتی). بعد رومون باز شد. بعد تلفن اومد . بعد پشت تلفن رومون باز شد . بعد هم دگه رو دیدیم ... البته در چت کردن های روزانه که داشتیم، همه چیز آمده شده بود برای گناهی بزرگتر.(هر گناه بزرگی روح پاک انسان رو آزار میده از هم اونجا میشه به اشتباه پی برد) خلاصه این بودوهست سرنوشت من و اون خانم. تقریبا میشه گفت اصلا علاقه بهش نداشتم. به مرور زمان کمی علاقه مند شدم بهش که اونم حتما شهوانی هست. ... مرتکب اشتباهی شدیم که حال جفتمون پریشون شد. من اومدم سراغ شما. اونم که اومده بود. از همون اول من بهش گفتم که من کس دیگه ای رو دوست دارم منظورم بار اولی که با هم آشنا شدیم(تو چت). پیام شما به اون خانم((علاقمندی واقعی را با خواستگاری رسمی تست کنید)) اونم گفت کسی هم خواستگار اونه و اون هم قصد ازدواج با من رو نداره و فقط من رو دوست داره. اونم قراره ازدواج کنه با یه آقا پسر که همون اول اگه دروغ نگفته باشه که گمان نکنم دروغ گفته باشه با یه هم دانشجویی ازدواج کنه که زمان دانشجویی با هم آشنا شدن و همون موقع کار تموم شده بود فقط آقا پسر دنبال کار دولتی به در خواست پدر عروس خانم بودن تا ازدواج صورت بگیره. (گناهم دو برابر شد شایدم بیشترنه، نشون کرده ان، من نباید راهم رو ادامه میدادم اشتباه هاتم تمامی نداره) خلاصه من موندم و کوله باری از گناه و البته امید به بخشش حق. و رابطه ای که نمیدونم چطور تمومش کنم که به احساس اون خانم لطمه نخوره و من هم دست از سرش بر دارم . هر دفه میام تمومش کنم نمیشه.(شیطون ول کن ما نیست که نیست) نمیدونم جوابم رو چطوری میدین یا اصلا نمیدین (ولی خواهش میکنم به هیچ عنوان نامه من رو رو سایت نیارید) به امید موفقیت روز افزون شما درامر نزدیکی جوانان به حق
- [آیت الله مکارم شیرازی] در دو دهه اخیر در نظام اقتصادی و بانکی کشور ما استفاده از کارتهای الکترونیکی بانکی به جای وجه نقد در مبادلات و خریدهای روزانه افراد رواج یافته است. و این کار از لوازم نظام بانکی کشور شمرده شده، و استقرار آن به جهات مختلف به نفع اجتماع است. از جمله این منافع برای دولت صرفه جویی در هزینه های چاپ و نشر اسکناس (که در سال 82 به میزان 14 میلیارد و 600 میلیون تومان اعلام شده است) وجمعآوری و امحاء اسکناسهای فرسوده، صرفه جویی در هزینه های برقراری امنیّت برای نقل و انتقال پول در جامعه، صرفه جویی در هزینه های مصروفه برای مقابله با شیوع بیماریهای مختلف که از طریق دست به دست شدن پول بین مردم است و برای بانکها، استقرار روش استفاده از کارت به جای اسکناس موجب تمرکز سرمایه های کشور نزد بانکها میشود، و بدین ترتیب توان سرمایه گذاری بانکها افزایش یافته وموجب تثبیت وضعیّت اقتصادی، رشد سرمایه گذاری، افزایش موقعیّت های شغلی ورفاه برای مردم میگردد، و بالاخره مردم از طریق برخورداری از خدمات بانکی24 ساعته، پرهیز از مراجعات مکرّر به بانکها برای دریافت و پرداخت وجه نقد، صرفه جویی در هزینه رفت و آمدهای اضافی، رعایت بیشتر بهداشت اجتماعی، افزایش امنیت فردی و دسترسی دائمی به نقدینگی، و امثال آن از این ابزار جدید منتفع میگردند. البتّه استقرار این سیستم در جامعه مستلزم هزینه های هنگفت سخت افزاری، نرم افزاری و تربیت نیروی انسانی از یک سو، و صرف هزینه های فرهنگسازی برای جلب نظر مردم در استفاده از این روش سودمند است. اکنون بانکها در زمره خدماتی که در قالب ارائه خدمات کارتهای بانکی در اختیار مشتریان خود قرار داده اند، ارائه خدمات کارتهای اعتباری و نقدی است. در ارائه خدمات کارتهای اعتباری؛ در واقع تأمین منبع مالی نیز به عهده بانک میباشد. و مشتری از اعتباری که بانک به وی اختصاص داده به همراه سایر امکاناتی که از طریق استفاده از خدمات کارت به وی داده میشود استفاده مینماید و در دوره های مشخص و مورد توافق، اصل مبلغ استفاده شده از اعتبار را به همراه مبلغی به عنوان کارمزد که میزان آن معمولاً بر اساس درصدی از اصل مبلغ اعتبار تعیین میگردد به بانک بازپرداخت میکند. این بانک به عنوان یکی از بانکهای رسمی و خصوصی کشور اقدام به صدور کارت اعتباری نموده، و بابت این خدمات هزینه های ذیل را به عنوان کارمزد در قرارداد صدور کارت درج نموده، و از مشتریان خود اخذ مینماید : الف) کارمزد هزینه خرید با کارت اعتباری معادل 1% مبلغ خرید. ب) کارمزد دریافت وجه نقد با کارت اعتباری معادل 5/2% مبلغ وجه دریافت شده. ج) کارمزد تقسیط برای بازپرداخت اعتبار استفاده شده معادل 5/1% در ماه. د) جریمه تأخیر دربازپرداخت اعتبار استفادهشده ظرف مهلت مقرر معادل4% درماه. مستدعی است نظر خود را در موارد زیر اعلام فرمایید : الف) نظر حضرتعالی در خصوص ارائه خدمات کارتهای بانکی خصوصاً کارتهای اعتباری چیست؟ ب) آیا قالب عقد جعاله را برای ارائه خدمات کارت موجّه میدانید؟
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )