(تفکر) چه جایگاهییدر مردمسالاری دینی دارد؟آزادی اندیشه چه نسبتی با ولایتمداری دارد؟آیا نظرات کارشناسی برای رهبری تصمیمساز است؟ آیا نظر کارشناسی مخالف با نظر رهبری، مخالفت با ولایت می باشد؟ رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با جمعی از مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی با اشاره به کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که برانگیختن خِرَدهای دفنشده را یکی از اهداف اصلی بعثت انبیا بیان میکنند، به اهمیت مسألهی خِرَد و فکر در جامعهی اسلامی پرداختند و فرمودند: (اگر جامعهی اسلامی به همین یک دستور عمل کند، یعنی نیروی فکر را، به کارگیری اندیشه و خِرَد را در میان خود یک امر رایج و عمومی قرار بدهد، عمدهی مشکلات... جامعهی اسلامی حل خواهد شد.) یکی از پرسشهای اساسی حول محور تفکر در جامعهی اسلامی، نسبت آزادی تفکر با یکی از عناصر اساسی جامعهی اسلامی یعنی ولایتمداری است. این یادداشت میکوشد به تبیینی از این نسبت بپردازد. (تفکر) یکی از مقدسترین استعداهای بشری است که خداوند آن را در وجود انسان نهفته است و از لوازم پرورش چنین استعدادی وجود (آزادی) است. تفکر قوهای است که ناشی از برخورداری انسان از (عقل) میباشد و اساساً وجه ممیزهی انسان از سایر موجودات ناشی از همین ویژگی است. انسان با همین استعداد است که از جهل خروج یافته و ره به عرصهی علم و آگاهی میبرد. بر همین اساس هر مکتبی که به ایدئولوژی خودش ایمان و اعتماد داشته باشد ناچار میبایست طرفدار (آزادی اندیشه و تفکر) باشد. طبیعتاً در مقابل، هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد، از گسترش آزادی جلوگیری خواهد کرد. از همین رو اسلام جایگاه ویژهای برای تفکر قائل شده و آن را از واجبات و یکی از عبادات قرار داده است. در همین راستا روایات زیادی در باب اهمیت تفکر از منظر اسلام وجود دارد. اما سؤالی که در این بین ممکن است طرح گردد عبارت از آن است که در حکومتی که داعیهی مردمسالاری دینی دارد و از طرفی خود را ملزم به رعایت حدود و ثغور احکام شرع میداند، تفکر و آزادی تفکر چه جایگاهی دارد؟ برای پاسخ به این مسأله فهم فلسفهی شکلگیری حکومت دینی و چگونگی تحقق و طی مسیر تکاملی آن امری است ضروری و غیر قابل اجتناب. ابتنای حرکت اصلاحگرانه انبیا بر (آگاهی) و (اختیار) حکومت دینی بهعنوان یک حکومت ذاتاً مردمسالار در معنای حقیقی کلمه در پی تحقق یک جامعهی آرمانی است که آخرین مراحلش بهدست منجی موعود عجلاللهتعالیفرجهالشریف محقق میگردد؛ جامعهای جهانی که قرآن وعدهی وراثت آن را به بندگان صالح خدا داده است.1 این جامعهی آرمانی که در سایهی حکومت جهانی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف محقق میگردد، همانی است که عبودیت و بندگی را در هیبت اجتماعی جستجو میکند و از همین رو اجرای احکام دینی و تحقق عدالت را در همهی ابعاد و حوزهها - چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعی - پیگیری مینماید. به عبارت دیگر در سایهی این حکومت و اجرای احکام فردی و اجتماعی اسلام، زمینهای برای فساد در سطح اجتماع باقی نمیماند و طبیعتاً همهچیز برای بندگی و عبودیت خداوند در سایهی اجرای احکام اجتماعی فراهم میگردد. نکتهی حائز اهمیت در این است که این حرکت در جهت وصول به جامعهی آرمانی حرکتی است جمعی با محوریت انبیا و اولیای الهی. به عبارت دیگر این حرکت جمعی و عمومی مردم است که ضامن تحقق عدالت و اجرای احکام دینی است و بر همین اساس در آیهی 25 سورهی حدید آمده است: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط) به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند. بر اساس آیهی مذکور هدف از بعثت انبیا اقامهی قسط و عدل توسط مردم بوده است. از مهمترین مسائل در این حرکت جمعی ابتنای آن بر دو مقولهی آگاهی و اختیار است. چراکه بدون این دو هر عملی چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعی فاقد جنبهی استکمالی است و طبیعتاً ره به کمال نمیبرد. حرکت جمعی زمانی مورد تأیید است و هدف اسلام از حکومت دینی و کمال در هیبت اجتماعی را تأمین میکند که مبتنی بر آگاهی و اختیار باشد نه مبتنی بر هیجانات کاذب یا جبر حکومت. آزادی اندیشه چه نسبتی با ولایتمداری دارد؟ مکتب اسلام نهتنها هنگام پذیرش دین قائل به اجبار و اکراه تکوینی نیست،2 بلکه معتقد است همهی فعالیتهای فردی و اجتماعی بایستی مبتنی بر آگاهی و اختیار به معنای حقیقی کلمه باشد. از همین رو در احکام حقوقی دین مبین اسلام حرکتی که مبتنی بر جبر و فشار باشد، فاقد مسئولیت کیفری قلمداد میشود و بر همین اساس در مقابل نیز حرکت مثبت ناشی از جبر و فشار را نیز فاقد ارزش و بدون پاداش میداند. در چنین مکتبی زمانی میتوان سخن از تحقق هدف و رسالت راند که افراد با اراده و آگاهی حقیقی نایل به آن شوند. بر همین اساس حکومت برآمده از این مکتب نیز به نحو اصالت ذاتاً مردمسالار خواهد بود. مردمسالاری که نهتنها در صورت آن حضور مردم را میطلبد بلکه در باطن نیز دائماً در تلاش است تا حضور مردم در صحنه، مبتنی بر آگاهی و اختیار باشد و در این راستا بهطور مداوم بهدنبال ارتقای سطح فکر و اندیشهی مردم است. طبیعتاً در چنین جامعهای با چنین اهداف و رسالتی، تفکر مهمترین بنیان حرکت اجتماعی مردم در جهت عبودیت الهی است. وقتی عموم افراد جامعهی دینی اهل تفکر باشند، طبیعتاً آگاهانه و به دور از سطحینگری و سطحیاندیشی با مسائل جامعه روبرو خواهند شد و نهتنها زمینهی استکمال خود را فراهم میکنند، بلکه بستر مساعدی را برای همهگیر شدن این مقوله در جامعه فراهم میآورند. از طرف دیگر با توجه به اینکه اسلام و احکام آن از جانب خداوند متعال نازل گشته و تردیدی در حقانیت آن نیست، تقویت این ویژگی بیشک منجر به اعتلا و نمایانده شدن درخشندگی اسلام خواهد شد. نکتهای که در این میان امکان طرح مییابد آن است که با رشد و ترویج عمومی خصیصهی تفکر در سطح اجتماع، نظرات و اندیشههای مختلفی شکل میگیرد که گاهی متعارض و در برخی موارد متناقض خواهد بود. حال مسأله در این خواهد بود که این رهاورد آزادی تفکر که خود از مقومات مردمسالاری دینی است چه نسبتی با ولایتمداری- که از دیگر ویژگیهای اساسی حکومت مردمسالاری دینی میباشد- دارد؟ نظرات کارشناسی برای رهبری تصمیمساز است طبیعتاً تفکر انسان را از جهل میرهاند و علم و آگاهی را به ارمغان میآورد و این آگاهی در افراد مختلف به واسطهی استعدادهای گوناگون و تخصصهای مختلف نتایج کارشناسی متفاوتی به بار میآورد و همین مسأله سبب تضارب آرا و امکان تصمیمگیری بهتر را فراهم میکند و نهتنها یک محدودیت نیست بلکه زمینهای برای رشد و پیشرفت بیشتر جامعه است. در این بیان باید به این نکته توجه کرد که بین نظر کارشناسی و تصمیم مدیریتی تفاوت وجود دارد. نظر کارشناسی امری است مقدم بر تصمیمگیری و تفاوت در نظرات کارشناسی به قاعدهی عقل نباید منجر به تزلزل و تذبذب در تصمیم گردد و طبیعتاً بعد از بررسیهای کارشناسی و اتخاذ تصمیم ایجاد تزلزل و مخالفت با تصمیم به هیچوجه جنبهی عقلانی ندارد؛ بلکه بُعد غیرعقلانی آن بارزترین وجه آن خواهد بود. بر همین اساس رهبر معظم انقلاب ضمن تأکید همیشگی بر تقویت تفکر منطقی در سطح جامعه و امکان بروز نظرات کارشناسی با نگاههای مختلف حتی مخالف با نظر رهبری، آن را مورد استفادهی خود و مسئولین دانسته و تلقی ضد ولایت فقیه از آن را تلقی ناصواب و غیر منطقی قلمداد کردهاند. بر همین مبنا نظرات متعدد کارشناسی که در سایهی آزادی تفکر حاصل میگردد نهتنها تعارضی با ولایتمداری ندارد بلکه زمینهی پیشرفت و تعالی جامعه و بهبود فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری را فراهم مینماید. نگاهی اجمالی بر سخنان حضرت آیتالله خامنهای در این باره، خود گویای همهچیز است: سطحینگری و سطحیآموزی جامعه را زمینگیر میکند ( کودک ما فرابگیرد که فکر کند - فکر صحیح، فکر منطقی- و برای فکر کردن درست راهنمایی بشود. سطحینگری، سطحیآموزی در مسائل زندگی یک جامعه را زمینگیر میکند، در بلندمدت بدبخت میکند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهری که نام میآوریم، فقط به علم شهید مطهری اهمیت نمیدهیم، به تفکر شهید مطهری اهمیت میدهیم. اگر کسی دارای تفکر بود، این روحیه موجب میشود که او بتواند مسائل مهم علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکر بار آمده باشد، از آن ذخیرهی دانشی که در اختیار او است، دهها و صدها مسألهی جدید مطرح میکند و پاسخ میگیرد. پس استفادهی از علم با تفکر ممکن است.) (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور 1393/02/17) آزادی، خصوصیت تحقیق علمی است (این سؤال که اگر نتیجهی تحقیقات ما با نظر رهبری مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلی اصولی و منطقی نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه بهدست آورید و آن نتیجهی شما را رهبری و غیر رهبری بهعنوان دستاوردهای علمی بگیرند و بر اساس آن برای کشور برنامهریزی کنند. تحقیق علمی، شأن و خصوصیتش، آزادی است؛ منتها عقلایی؛ بیانضباط نباشد.) (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق علیهالسلام 1384/10/29) نظر کارشناسی مخالف با نظر رهبری، مخالفت با ولایت نیست (گفته شد که بعضیها نظرات کارشناسی میدهند، با نظر رهبری مخالف است، میگویند آقا این ضد ولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسیای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟! نظر کارشناسی، نظر کارشناسی است. کار کارشناسی، کار علمی، کار دقیق به هر نتیجهای که برسد، آن نتیجه برای کسی که آن کار علمی را قبول دارد، معتبر است؛ بههیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. ... به هر حال هیچگاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرفها به حساب نمیآید و نباید بیاید.) (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از دانشجویان 1391/05/16) پینوشتها: 1. بخشی از آیهی 105سورهی مبارکهی انبیاء، أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ 2. بخشی از آیهی 256 سورهی مبارکهی بقره، لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ منبع: نویسنده: آقای محمد ثناییفر مدرس دانشگاه، http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=26602
(تفکر) چه جایگاهییدر مردمسالاری دینی دارد؟آزادی اندیشه چه نسبتی با ولایتمداری دارد؟آیا نظرات کارشناسی برای رهبری تصمیمساز است؟ آیا نظر کارشناسی مخالف با نظر رهبری، مخالفت با ولایت می باشد؟
(تفکر) چه جایگاهییدر مردمسالاری دینی دارد؟آزادی اندیشه چه نسبتی با ولایتمداری دارد؟آیا نظرات کارشناسی برای رهبری تصمیمساز است؟ آیا نظر کارشناسی مخالف با نظر رهبری، مخالفت با ولایت می باشد؟
رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با جمعی از مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی با اشاره به کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که برانگیختن خِرَدهای دفنشده را یکی از اهداف اصلی بعثت انبیا بیان میکنند، به اهمیت مسألهی خِرَد و فکر در جامعهی اسلامی پرداختند و فرمودند: (اگر جامعهی اسلامی به همین یک دستور عمل کند، یعنی نیروی فکر را، به کارگیری اندیشه و خِرَد را در میان خود یک امر رایج و عمومی قرار بدهد، عمدهی مشکلات... جامعهی اسلامی حل خواهد شد.) یکی از پرسشهای اساسی حول محور تفکر در جامعهی اسلامی، نسبت آزادی تفکر با یکی از عناصر اساسی جامعهی اسلامی یعنی ولایتمداری است. این یادداشت میکوشد به تبیینی از این نسبت بپردازد.
(تفکر) یکی از مقدسترین استعداهای بشری است که خداوند آن را در وجود انسان نهفته است و از لوازم پرورش چنین استعدادی وجود (آزادی) است. تفکر قوهای است که ناشی از برخورداری انسان از (عقل) میباشد و اساساً وجه ممیزهی انسان از سایر موجودات ناشی از همین ویژگی است. انسان با همین استعداد است که از جهل خروج یافته و ره به عرصهی علم و آگاهی میبرد.
بر همین اساس هر مکتبی که به ایدئولوژی خودش ایمان و اعتماد داشته باشد ناچار میبایست طرفدار (آزادی اندیشه و تفکر) باشد. طبیعتاً در مقابل، هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد، از گسترش آزادی جلوگیری خواهد کرد. از همین رو اسلام جایگاه ویژهای برای تفکر قائل شده و آن را از واجبات و یکی از عبادات قرار داده است. در همین راستا روایات زیادی در باب اهمیت تفکر از منظر اسلام وجود دارد.
اما سؤالی که در این بین ممکن است طرح گردد عبارت از آن است که در حکومتی که داعیهی مردمسالاری دینی دارد و از طرفی خود را ملزم به رعایت حدود و ثغور احکام شرع میداند، تفکر و آزادی تفکر چه جایگاهی دارد؟ برای پاسخ به این مسأله فهم فلسفهی شکلگیری حکومت دینی و چگونگی تحقق و طی مسیر تکاملی آن امری است ضروری و غیر قابل اجتناب.
ابتنای حرکت اصلاحگرانه انبیا بر (آگاهی) و (اختیار)
حکومت دینی بهعنوان یک حکومت ذاتاً مردمسالار در معنای حقیقی کلمه در پی تحقق یک جامعهی آرمانی است که آخرین مراحلش بهدست منجی موعود عجلاللهتعالیفرجهالشریف محقق میگردد؛ جامعهای جهانی که قرآن وعدهی وراثت آن را به بندگان صالح خدا داده است.1 این جامعهی آرمانی که در سایهی حکومت جهانی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف محقق میگردد، همانی است که عبودیت و بندگی را در هیبت اجتماعی جستجو میکند و از همین رو اجرای احکام دینی و تحقق عدالت را در همهی ابعاد و حوزهها - چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعی - پیگیری مینماید. به عبارت دیگر در سایهی این حکومت و اجرای احکام فردی و اجتماعی اسلام، زمینهای برای فساد در سطح اجتماع باقی نمیماند و طبیعتاً همهچیز برای بندگی و عبودیت خداوند در سایهی اجرای احکام اجتماعی فراهم میگردد.
نکتهی حائز اهمیت در این است که این حرکت در جهت وصول به جامعهی آرمانی حرکتی است جمعی با محوریت انبیا و اولیای الهی. به عبارت دیگر این حرکت جمعی و عمومی مردم است که ضامن تحقق عدالت و اجرای احکام دینی است و بر همین اساس در آیهی 25 سورهی حدید آمده است: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط) به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.
بر اساس آیهی مذکور هدف از بعثت انبیا اقامهی قسط و عدل توسط مردم بوده است. از مهمترین مسائل در این حرکت جمعی ابتنای آن بر دو مقولهی آگاهی و اختیار است. چراکه بدون این دو هر عملی چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعی فاقد جنبهی استکمالی است و طبیعتاً ره به کمال نمیبرد. حرکت جمعی زمانی مورد تأیید است و هدف اسلام از حکومت دینی و کمال در هیبت اجتماعی را تأمین میکند که مبتنی بر آگاهی و اختیار باشد نه مبتنی بر هیجانات کاذب یا جبر حکومت.
آزادی اندیشه چه نسبتی با ولایتمداری دارد؟
مکتب اسلام نهتنها هنگام پذیرش دین قائل به اجبار و اکراه تکوینی نیست،2 بلکه معتقد است همهی فعالیتهای فردی و اجتماعی بایستی مبتنی بر آگاهی و اختیار به معنای حقیقی کلمه باشد. از همین رو در احکام حقوقی دین مبین اسلام حرکتی که مبتنی بر جبر و فشار باشد، فاقد مسئولیت کیفری قلمداد میشود و بر همین اساس در مقابل نیز حرکت مثبت ناشی از جبر و فشار را نیز فاقد ارزش و بدون پاداش میداند. در چنین مکتبی زمانی میتوان سخن از تحقق هدف و رسالت راند که افراد با اراده و آگاهی حقیقی نایل به آن شوند.
بر همین اساس حکومت برآمده از این مکتب نیز به نحو اصالت ذاتاً مردمسالار خواهد بود. مردمسالاری که نهتنها در صورت آن حضور مردم را میطلبد بلکه در باطن نیز دائماً در تلاش است تا حضور مردم در صحنه، مبتنی بر آگاهی و اختیار باشد و در این راستا بهطور مداوم بهدنبال ارتقای سطح فکر و اندیشهی مردم است.
طبیعتاً در چنین جامعهای با چنین اهداف و رسالتی، تفکر مهمترین بنیان حرکت اجتماعی مردم در جهت عبودیت الهی است. وقتی عموم افراد جامعهی دینی اهل تفکر باشند، طبیعتاً آگاهانه و به دور از سطحینگری و سطحیاندیشی با مسائل جامعه روبرو خواهند شد و نهتنها زمینهی استکمال خود را فراهم میکنند، بلکه بستر مساعدی را برای همهگیر شدن این مقوله در جامعه فراهم میآورند. از طرف دیگر با توجه به اینکه اسلام و احکام آن از جانب خداوند متعال نازل گشته و تردیدی در حقانیت آن نیست، تقویت این ویژگی بیشک منجر به اعتلا و نمایانده شدن درخشندگی اسلام خواهد شد.
نکتهای که در این میان امکان طرح مییابد آن است که با رشد و ترویج عمومی خصیصهی تفکر در سطح اجتماع، نظرات و اندیشههای مختلفی شکل میگیرد که گاهی متعارض و در برخی موارد متناقض خواهد بود. حال مسأله در این خواهد بود که این رهاورد آزادی تفکر که خود از مقومات مردمسالاری دینی است چه نسبتی با ولایتمداری- که از دیگر ویژگیهای اساسی حکومت مردمسالاری دینی میباشد- دارد؟
نظرات کارشناسی برای رهبری تصمیمساز است
طبیعتاً تفکر انسان را از جهل میرهاند و علم و آگاهی را به ارمغان میآورد و این آگاهی در افراد مختلف به واسطهی استعدادهای گوناگون و تخصصهای مختلف نتایج کارشناسی متفاوتی به بار میآورد و همین مسأله سبب تضارب آرا و امکان تصمیمگیری بهتر را فراهم میکند و نهتنها یک محدودیت نیست بلکه زمینهای برای رشد و پیشرفت بیشتر جامعه است.
در این بیان باید به این نکته توجه کرد که بین نظر کارشناسی و تصمیم مدیریتی تفاوت وجود دارد. نظر کارشناسی امری است مقدم بر تصمیمگیری و تفاوت در نظرات کارشناسی به قاعدهی عقل نباید منجر به تزلزل و تذبذب در تصمیم گردد و طبیعتاً بعد از بررسیهای کارشناسی و اتخاذ تصمیم ایجاد تزلزل و مخالفت با تصمیم به هیچوجه جنبهی عقلانی ندارد؛ بلکه بُعد غیرعقلانی آن بارزترین وجه آن خواهد بود. بر همین اساس رهبر معظم انقلاب ضمن تأکید همیشگی بر تقویت تفکر منطقی در سطح جامعه و امکان بروز نظرات کارشناسی با نگاههای مختلف حتی مخالف با نظر رهبری، آن را مورد استفادهی خود و مسئولین دانسته و تلقی ضد ولایت فقیه از آن را تلقی ناصواب و غیر منطقی قلمداد کردهاند.
بر همین مبنا نظرات متعدد کارشناسی که در سایهی آزادی تفکر حاصل میگردد نهتنها تعارضی با ولایتمداری ندارد بلکه زمینهی پیشرفت و تعالی جامعه و بهبود فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری را فراهم مینماید.
نگاهی اجمالی بر سخنان حضرت آیتالله خامنهای در این باره، خود گویای همهچیز است:
سطحینگری و سطحیآموزی جامعه را زمینگیر میکند
( کودک ما فرابگیرد که فکر کند - فکر صحیح، فکر منطقی- و برای فکر کردن درست راهنمایی بشود. سطحینگری، سطحیآموزی در مسائل زندگی یک جامعه را زمینگیر میکند، در بلندمدت بدبخت میکند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهری که نام میآوریم، فقط به علم شهید مطهری اهمیت نمیدهیم، به تفکر شهید مطهری اهمیت میدهیم. اگر کسی دارای تفکر بود، این روحیه موجب میشود که او بتواند مسائل مهم علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکر بار آمده باشد، از آن ذخیرهی دانشی که در اختیار او است، دهها و صدها مسألهی جدید مطرح میکند و پاسخ میگیرد. پس استفادهی از علم با تفکر ممکن است.)
(بیانات رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور 1393/02/17)
آزادی، خصوصیت تحقیق علمی است
(این سؤال که اگر نتیجهی تحقیقات ما با نظر رهبری مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلی اصولی و منطقی نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه بهدست آورید و آن نتیجهی شما را رهبری و غیر رهبری بهعنوان دستاوردهای علمی بگیرند و بر اساس آن برای کشور برنامهریزی کنند. تحقیق علمی، شأن و خصوصیتش، آزادی است؛ منتها عقلایی؛ بیانضباط نباشد.)
(بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق علیهالسلام 1384/10/29)
نظر کارشناسی مخالف با نظر رهبری، مخالفت با ولایت نیست
(گفته شد که بعضیها نظرات کارشناسی میدهند، با نظر رهبری مخالف است، میگویند آقا این ضد ولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسیای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟! نظر کارشناسی، نظر کارشناسی است. کار کارشناسی، کار علمی، کار دقیق به هر نتیجهای که برسد، آن نتیجه برای کسی که آن کار علمی را قبول دارد، معتبر است؛ بههیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. ... به هر حال هیچگاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرفها به حساب نمیآید و نباید بیاید.)
(بیانات رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از دانشجویان 1391/05/16)
پینوشتها:
1. بخشی از آیهی 105سورهی مبارکهی انبیاء، أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ
2. بخشی از آیهی 256 سورهی مبارکهی بقره، لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ
منبع:
نویسنده: آقای محمد ثناییفر
مدرس دانشگاه، http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=26602
- [سایر] دلیل مخالفت آیت الله وحید با مقام معظم رهبری چیست؟ آیا ایشان ولایت فقیه را قبول ندارند. لطفا نظرات ایشان را در مورد اصل ولایت فقیه ذکر کنید.
- [سایر] میزان استقلال و آزادی فرد در نظام مردمسالاری دینی تا چه میزان است؟مشروعیت این نظام چگونه است و پاسخگو بودن آن در قبال شهروندان تا چه حد است؟در نظام مردمسالاری دینی، آیا قدرت مردم به عنوان حوزههای مستقل از قدرت سیاسی پذیرفته شده است؟ به عبارت دیگر، اصولاً قدرت مردم چه نسبتی با قدرت سیاسی دارد؟
- [سایر] با عرض سلام چندوقتی است که با دختری از طریق واسطی جهت امر ازدواج آشنا شدم و خانواده وی بدلیل اختلاف زبان شدیدا مخالف هستن البته ابتدای کار پدرایشان تاحدودی موافق این وصلت بودن ولی برادران همچنان ابراز مخالفت میکنن در ضمن مادر دختردر قید حیات نیستند وحال سوال و مشکل اصلی بنده اینجاست که رضایت پدر تا حدودی جلب شده بود وقرار بر این بود که جهت اقدامات اولیه مادر بنده و واسطه به دیدار دختره رفته و آشنایی های اولیه طی شود که دختر مورد نظر ابراز کردند که پدر من مخالف اومدن خانواده بنده هستند به نظر شما چاره چیست متشکرم بنده دانش آموخته مهندسی نرم افزار و مربی کامپیوتر در هنرستان و دختر مورد نظر دانشجوی ترم 7 کارشناسی هستن در ضمن علاقه خاصی هردو به همدیگر داریم ودر طی آشنایی تقریبا 3 ماهه به تفاهم رسیده ایم
- [سایر] درد من حصار برکه نیست ... درد من زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است . سلام آقای مرادی . باز هم اومدم ازتون کمک بخوام . من 21 سالمه ، مادرم فوق العادست ، خدا رو شکر میکنم ، پدرم هم بد نیست ولی در حدّ افراطی متعصبه . ما 3تا بچه ایم ، من اولین فرزند و تنها دخترم و همین حساسییت پدرم رو تشدید میکنه . همیشه بهش احترام میذاشتم ( به خاطر عقاید ایشوون خیلی جاها پا گذاشتم رو علایقم ، مثلا ً انتخاب رشته ی تحصیلیم تو دبیرستان ) تا زمانی که دیدم این سکوت و احترام داره منو از مسیر رویاها و خواسته هام دور میکنه . نذاشت برم دانشگاه ، چون به نظرش محیط دانشگاه بده و آدم عاقل نباید خودشو در معرض گناه قرار بده ( توجه داشته باشید که ایشوون خودش دانشگاه رفته ). تا این مرحله زندگیم اطرافیانم خیلی متوجه گذشت های ریز و درشت من نشده بودن ، ولی یه رشته ی خوب ، دانشگاه سراسری ، تهران و سکوت من در مقابل مخالفت پدرم توجه همه رو جلب کرد ، هر جا میرفتیم همه با پدرم بحث می کردن شاید راضی بشه ، ولی اوون مثل همیشه مغرور ، با حس پیروزمندانه ای ، بدون توجه به احساسات من ، همه رو نا امید کرد . هیچ وقت نخواست بفهمه که تو دل من چی میگذره . از اوون به بعد خیلی ملموس ترحم اطرافیانم رو حس کردم ، میشنیدم که پشت سرم چه حرفایی میزنن ( دختر بیچاره با این همه هوش و استعداد زیر دست چه آدمی افتاده و .... ) به تدریج نا بود شدم . باور کنید من آدم ضعیفی نیستم ، آستانه ی صبر هر آدمی یه اندازه ای داره . شما نمی دونید چه قدر سخته گذرووندن زندگی با این فکر که تو میتونی اما نمیذاره . کم کم هدفمو گم کردم و این بی هدفی و سردرگمی باعث شد کاری رو انجام بدم که اوون موقع هم میدونستم اشتباهه . با پسری آشنا شدم که خدارو شکر آدم بدی نبود و از خلا ً عاطفی من سو استفاده نکرد . قراره ازدواج گذاشتیم ، هر وقت حرف خواستگاری می زد با مخالفت شدید من مواجه می شد . چیکار باید میکردم؟ میومد خواستگاری که چی بشه ؟ که با ازدواجمون مخالفت بشه چون من خیلی خوشگلم و هر مردی لیاقت منو نداره ، چون اوون خیلی پولدار نیست و نمیتونه یکی یدونه ی باباشو خوشبخت کنه و .... ( البته بگم که من از اولش همه ی مشکلاتی که سر راه ازدواجم بود رو برایه اوون بنده ی خدا توضیح داده بودم و اوون با علم به شرایط من اصرار کرد و خواست بهش اجازه بدم سعی شو بکنه .) از اول تا آخر آشنایی ما 4 ماه طول کشید . پدرم متوجه رابطه ی پنهانی ما شد و تازه از اینجا دردسرای زندگی من آغاز شد ، تمام آزادی هام ( که خیلی اندک بود ) ازم گرفته شد . حساسییت های بیشتر ، با من قهر کرد ، توهم هاش شروع شد . به خاطر مامانم از اوون پسر گذشتم ، خیلی سعی کردم طوری از زندگیش بیرون برم که زیاد ضربه نبینه اما میدونم که چندان موفق نبودم . اوون بیشتر از من عذاب کشید ، من اولین باری نبود که در مورد خواسته هام شکست می خوردم ، هر چند که تلخترین شکستم بود اما پذیرفتم . اما اوون چی ؟ امیدوارم منو بخشیده باشه . دیگه من یه دختر 19 ساله بودم با یه شکست عشقی ، یه عالمه عذاب وجدان ، یه پدر تلختر از همیشه و مادری که دیگه حاضر نبود از من حمایت کنه . خیلی طول کشید تا مادرم متوجه فشاری شد که برایه شوونه های من خیلی زیاد بود . منو بخشید ولی دیگه هرگز بهم اعتماد نکرد . به یه آدم دیگه تبدیل شدم ، حتی دلم نمی خواست راجع به خودم فکر کنم ، تا قبل از ماه رمضان امسال که تصمیم گرفتم کمی زندگی کنم . دوباره به باورهام برگشتم . حالم خیلی بهتر شد . قرار شد دیگه خواستگار راه بدیم که ای کاش هیچ وقت راه نمی دادیم . یکی از خواستگارا ( که قبلا ً ماجراشو براتون گفتم ) هم خانواده ی محترمی داشت ، هم خودش آدم منطقی و خوبی به نظر میرسید . و یه داستان تکراری که من موافقم و پدرم مخالف . جواب منفی دادیم ولی اوونا قانع نشدن و ظاهرا ً تصمیم ندارن دست بردارن . برام مهم نیست چی پیش میاد ، فقط دعا میکنم دیگه این ماجرا تموم بشه . دیگه تصمیم ندارم ازدواج کنم . اگه قراره هر کسی رو که من بپسندم پدرم نپسنده ، چرا خودمو درگیر کنم ؟ چند نفر رو ندیده رد کردم . حالا یه موردی پیش اومده که نمی تونم راه ندم ، نتونسنم دلیلی پیدا کنم . خیلی نگرانم . می ترسم ، نمی دونم باید چی کار کنم . می ترسم مرتکب اشتباه بشم . خواهش می کنم کمکم کنید . خیلی درمانده شدم . احساس بدبختی میکنم . ببخشید که طولانی شد .
- [سایر] سلام خدمت حاج آقای مرادی واقعا خسته نباشین ... یه مدته با سایتتون آشنا شدم ... خیلی ازش چیزی یاد گرفتم ... ولی واقعا به قول دکتر خراسانی میترسیم ازین که روزی این دلخوری کاربران از جواب ندادن های شما و گلایه کردنهای نابجا شما رو دلسرد کنه، از طرفی هم ناراحتیم که چرا واقعا این همه سوال تکراری هست و وقت شما رو میگرند تا شما واقعا سوالا و پیامایی که حقشونه خونده بشند و جواب بهشون داده بشه رو نداشته باشین ... و این که درحالی که میشه مشکلاتی حل بشه با این رعایت نکردن های کاربران این امکان از دست بره ... چند پیشنهاد دارم ... 1- میشه امکان ارسال پیام رو محدود کرد ... مثلا فقط هر جمعه از ساعت 8 تا 10 بخش ارسال پیام باز باشه ... و شما در طول هفته به پیامها جواب بدین ... اینجوری بیشتر درک میکنند که وقت شما محدود هست ... و اینکه چون مجبور میشند صبر کنند تا زمان مقرر، مطمئنا به جوابها و یادداشتهای شما برای دیگران مراجعه میکنند و جستجو میکنند و مسلما با این کار تعداد سوالای تکراری خیلی کمتر میشه و خیلی ها جوابشون رو میگیرند و یا متوجه میشن که سوالی که میخوان بپرسن بیهوده یا غیر منطقی هست ... و اونایی که سوالای بیهوده میخوان بپرسند یا هی پیام بدند که چی شد جواب ما و به قول آمارهایی که خودتون میدین به 200 تا 300 پیام هم برسه پیامهاشون فقط صبر کردن رو یاد میگیرند ... و مسلما آرامش شما حفظ خواهد شد ... و در هنگام مراجعه به سایت لذت میبرید تا این که هی حسرت بخورید که چرا اینا اینجوری رفتار میکنند و بازم ...... 2- میشه که شما از بین همین کاربرانی که هی میان سر میزنند به سایتتون چند تا رو انتخاب کنین تا تو اداره سایت به شما کمک کنند، درسته که سایت شخصیه ولی مدیریت با شما باشه ... مثلا سوالاتی که از شما میشه رو دسته بندی کنند و تکراری ها رو خودشون لینک بدند به جوابای مشابه، و گلایه ها رو جواب بدند و جواب سوالای مهمتر و اصلی تر رو به خودتون بسپارند و اینجوری تک تک دقایقی که شما به سایت میاین دیده خواهد شد، و میبینیم که هر دفعه شما پیامی جدید و سوالات نو رو جواب میدید ... این میتونه برای استمرار مراجعه به سایتتون توسط کاربران رو به همراه داشته باشه و اینکه میزان رضایت به حداکثر برسه ... البته که نمیشه همه رو راضی کرد و لازم هم نیست ولی چه خوب میشه که اکثریت که خواسته های منطقی دارند، کاملا راضی باشند 3- چه خوب میشد اگه سایت بخش بندی میشد و هرکس بنا به ابهاماتی که تو اون لحظه تو ذهنش داره به قسمت مورد نظر بره ... در حالی که این میتونه پرداختن به موضوعات مختلف رو برای خودتون هم راحت تر کنه جوری که بین مسائل اصلی بنا به درخواست کاربران و بازدیدها و استقبال مساوات رعایت بشه ... مثلا بخش بندی سایت به این گونه باشه که دینی – فرهنگی – ازدواج – گناه و توبه و خیلی ها که خودتون بیشتر میدونین تقسیم بشه ... شما میتونین با جایگاهی که دارین برای مثال از کلاسهایی که با طلبه های جوان دارید اونایی که بهتر و منطقی تر هستند و از لحاظ علمی پر بارترند و با نت آشنا هستند و علاقه دارند رو برای قسمت دینی خودتون معرفی کنید و اونا سوالات سطحی رو پاسخ بدند و سوالات عمقی رو خودتون پاسخ بدین ... میشه که مثلا در بخش فرهنگی شما بعضی مسائل رو بیان کنین البته به عنوان سوال مثلا همین بنرهای سطح شهر که راجع بهش صحبت کردید یا پیامک یا امثال آن و چند روزی کاربران راجع بهش نظراتشون رو بدند و در پایان یه نفر جمع بندی کلی از نظرات مخالف و موافق رو تیتر وار به شما ارائه بده و شما باتوجه به صحبت بچه ها و طبق تیتر بندی ها بگین کجاها رو دارند اشتباه میکنند و کجاها رو دارند درست میرند ... این کار میتونه به لحاظ فرهنگی هم روی کاربرانتون یک تاثیر فوق العاده بذاره ... مگه خودتون نمیگین به لحاظ فرهنگی کمبود حس میشه، خوب این کمبود میتونه از همین راه ها جبران بشه ... 4- مطمئن باشین خیلی ها اگه شما بخواین دوست دارند که به بهتر شدن سایت شخصی شما و البته کمک به بقیه هموطنان قدمی بردارند، البته اگه شما مایل باشین و با تجاربی که دارین این راه رو موثر بدونین ... مثلا همون کسی که اومده بود کل مطالب سایت و نوشته ها رو تو چند تیتر خلاصه کرده بود ... 5- ثبت نام از کاربران خوب هست ولی تو این سایت برنامه ای نداره، جز این که خودتون آماری از کاربران داشته باشین ... کاش میشد ثبت نام کرد و هر کس با نام کاربری خودش پیام بذاره ... بعد از اون توسط کسانی که خودتون انتخاب کردین تا پیامها رو دسته بندی کنند پیامها خونده بشه و اگه تکراری یا سوال بیهودست تذکر داده بشه ... و اگه سوال مهمی هست نگاه به ارسال پیام بشه که آیا پیام با رعایت کلیه ضوابط فرستاده شده یا نه؟ مثلا مثل من اینقدر طولانی نوشته و ضوابط رو رعایت نکرده، یا اسمش رو بد انتخاب کرده، درمانده، بیچاره، بدبخت، یا از جهنم، از گورستان، و امثال این یا این که فینگیلیش نوشته شده باشه، میشه تمام موارد رو زیر پیامشون ذکر بشه و تحویل شما بشه و شما پاسخ بدین و به رویت کاربران برسه ... بعد به جز امتیاز دادن امتیاز فرهنگی دادن هم باشه، و این امتیازها در مجموع زیر نام کاربری کاربران و همیشه باهاشون باشه ... اینجوری همه تشویق میشند که رعایت کنند و از امتیاز فرهنگی خوبی برخوردار باشند ... بهر حال اینا میتونه انگیزه ای برای کاربران باشه ... البته همه اینها فقط نظر یک کاربر ساده بود ... خودتون بیشتر صلاح میدونین که کدوم به صلاح هست یا نه، بعنوان کسی که یه مدت خیلی کوتاه تجربه وب نویسی رو داشتم اینا به نظرم اومد، و یک سوال چرا نباید وقتی این قدر محبوبیت دارین و استقبال میشه از سایتتون خیلی ها سرخورده برگردند؟ چرا نمیشه که شما حتی یک شرکت کوچک رو راه اندازی کنین و کارمند برای سایتتون استخدام کنین؟ چرا نباید سایت های دینی و اسلامی و فرهنگی و نمونه از هر نظر جزو دسته سایتهایی باشند که توسط یک شرکت 100 نفره و با مدیریت شما مدیریت نشند؟ البته درسته که هنوز واسه همچین حرفایی زوده ولی خودتون هم میدونین که میشه ... خیلی ببخشید که این قدر طولانی شد ... در ضمن خودمم قبلا سوال پرسیده بودم، ولی چون میدونم اصلا وقتش رو ندارین انتظاری واسه جوابش ندارم، ولی کاش میشد که اونایی که سوالای مهمتر دارند جرات سوال پرسیدن داشته باشند و مطمئن باشند که خیلی زود توسط شما جواب داده میشه ... البته یه موضوع رو هم در نظر داشته باشیم، بعضی ها از دوست داشتن زیاد هست که میگردند یه سوالی پیدا میکنند تا بالاخره باشما یه ارتباط کوچیک هم اگه شده با داشته باشند، که البته تعداد زیادیشون به هدفشون نمیرسند و سرخورده میشند و اون قضاوتهای عجولانه رو میکنند، شاید با اون سوالاتی که خودتون مطرح میکنین و میگین که دوستان نظرشون رو بگن و در پایان حرفشون رو تصدیق یا رد میکنین میتونه این نیازشون رو برآورده کنه ... هرجا هستین موفق و پیروز باشین ... اگه سایت به همین منوال باشه، قول میدم دیگه به جز پیگیری برای این مطلبم پیام دیگه ای ندم و فقط خواننده سایت باشم ... خدایی در همین نزدیکیست که نیت خیر شما رو داره میبینه! بازم ممنون ... راستی از خیر سوالای قبلمم گذشتم ... فقط این پیاممو میخوام بخونین ... جواب هم نمیخواد فقط بخونینش ... به هر حال سلیقه و تدبیر و هدف خودتون اصله! خدانگهدار ...
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552