مفهوم دموکراسی در چه نقاطی با اسلام ارتباط و سازگاری دارد و در چه نقاطی دارای تعارض و ناهمگونی است؟ نحوهی ترکیب اسلام و جمهوری چگونه است؟ دموکراسی در ذات اسلام ریشه دارد. این گونه نیست که به عنوان زائدهای از خارج به آن ضمیمه شده باشد. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم نظام اسلامی را به صورت واقعی در جامعه پیاده کنیم، شاهد روی کار آمدن مدل خاصی از دموکراسی خواهیم بود که ضمن التزام به شریعت، به لحاظ شکلی هم دموکراتیک است. جمعی از صاحبنظران نگرش ارزشی و جمعی دیگر نگرش روشی به دموکراسی دارند. دموکراسی ارزشی، تعارض ذاتی با اسلام دارد و هیچ گونه تأییدی را از جانب اسلام، حتی در شرایط اضطراری، برای آن نمیتوانیم بیابیم. اگر بخواهیم نظام اسلامی را به صورت واقعی در جامعه پیاده کنیم، شاهد مدل خاصی از دموکراسی خواهیم بود که ضمن التزام به شریعت، به لحاظ شکلی هم دموکراتیک است. یکی از مهمترین سؤالهایی که از بدو پیدایش تئوری جمهوری اسلامی در میان نخبگان و صاحبنظران پیدا شد و همچنان با فرازونشیبهایی به حیات خود ادامه میدهد مسئلهی امکان جمع میان اسلام از یک سو و جمهوریت و دموکراسی از سوی دیگر است. به نظر میرسد با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی و تلفیق عملی این دو در قالب جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی، بدون هیچ شائبه و شکی، این مسئله را باید حلشده تلقی کنیم. بنابراین نگارنده با مفروض گرفتن این واقعیت، ترجیح میدهد از آن عبور کند و به جای آن، به این مسئله بپردازد که نحوهی این ترکیب چگونه است؟ آیا ترکیبی از نوع اتحادی است یا از نوع انضمامی؟ به عبارت دیگر، آیا دموکراسی، بدون اینکه بنمایههایی در اسلام داشته باشد، از باب اضطرار به اسلام ضمیمه شده و نظام مردمسالاری دینی شکل گرفته است یا اینکه واقعاً بنمایههای دموکراسی در درون اسلام وجود دارد و بدون اینکه هیچ گونه تحمیل و اضطراری وجود داشته باشد، انتخاب شده و به مرحلهی اجرا گذاشته شده است. البته بررسی این مسئله، فضای گستردهای را میطلبد و فضای بسیار محدود این مقاله، به هیچ وجه یارای رساندن حق مطلب را ندارد. با این حال، پرداختن به آن از باب طرح مسئله، مفید فایده به نظر میرسد. اما پیش از آنکه به پاسخ سؤال بپردازیم، لازم است در گام نخست، مفهوم دموکراسی را دریابیم. با اینکه دموکراسی سابقهای بس طولانی دارد، اما بیش از گذشته، با مشکل معنا مواجه است؛ تا کنون نه تنها اجماعی میان صاحبنظران دموکراسی در این خصوص حاصل نشده، بلکه احتمالاً حتی توافق حداکثری نیز اتفاق نیفتاده است. با این حال، این امکان وجود دارد که با دستهبندی نگرشها و یافتن عناصر اصلی و سازندهی دموکراسی، به نتایج ملموسی دست پیدا کنیم و تا حدودی غبار ابهام را از روی آن پاک کنیم. به طور کلی، به صورت ملموسی دو نگرش کلان در این خصوص، در میان صاحبنظران قابل مشاهده است و بسیاری از تعریفهای فردی و مکتبی از دموکراسی قابل ارجاع به آنهاست؛ جمعی از صاحبنظران نگرش ارزشی و جمعی دیگر نگرش روشی به دموکراسی دارند. دموکراسی لیبرالی تعارض ذاتی با اسلام دارد و هیچ گونه تأییدی را از جانب اسلام، حتی در شرایط اضطراری، برای آن نمیتوانیم بیابیم. در نگرش ارزشی، دموکراسی به مثابهی ایدئولوژی و مکتب فکری و عملی ظاهر میشود و به صورت بنیادینی نگاه خاصی را به انسان و جهان القا میکند. البته این نگرش نیز خود در درون با انشعاباتی مواجه است. به صورت مشخص میتوانیم به دموکراسی روسویی و دمکراسی لیبرالی اشاره کنیم. بر اساس ایدهی روسو، اکثریت، معیار اساسی شناسایی حق و باطل به شمار میرود. از نظر وی، هر ایدهای که با اقبال اکثریت مواجه شود، برحق و هر ایدهای که اکثریت از پذیرش آن امتناع کند باطل است. این قاعده حتی در خصوص تعیین ارزشها و ضدارزشهای اخلاقی نیز جریان دارد. لیبرالیسم با انکار خطاناپذیری اکثریت و تنها معیار بودن آن، دموکراسی روسویی را با قاطعیت رد میکند و آن را موجب روی کار آمدن حکومت خودکامهای همانند حکومت هیتلر میداند. از نظر این مکتب، چنین نظامی هرچند بر رأی اکثریت بنا شده باشد، به دلیل خودکامه بودن و نادیده گرفتن آزادیهای فردی، مردود است. تمام اهتمام لیبرالیسم در نظامسازی متوجه این مسئله است که نظامی بسازد که در آن اصول و ارزشهای لیبرالی، همانند فردگرایی، سکولاریسم، سرمایهداری، آزادی، تساهل و تسامح، به نحو مؤثری نهادینه شده باشد. بنابراین برای لیبرالیسم، رأی اکثریت اگر معیار هم باشد، نه معیار مستقل، بلکه معیاری در ذیل اصول و ارزشهای لیبرالی است. در طیفبندی نظریههای دموکراسی، ما با طیف دیگری از دیدگاهها مواجه هستیم که بر این مسئله تأکید دارند که دموکراسی نه یک ایدئولوژی و مکتب فکری و عملی، بلکه نظریهای راجع به روش حکومتداری است. روشی که در قبال دیگر روشهای حکومتی، همانند حکومتهای فردی، حزبی و اشرافی، بر عموم یا به عبارت دیگر بر اکثریت مردم استوار است. در این تلقی، دموکراسی قصد تحمیل یا نفی هیچ گونه عقیده و ایمانی را ندارد؛ هم با دینداری و دینمحوری میسازد و هم با سکولاریسم و بیدینی. دموکراسی قصدش بر این است که نظام سیاسی را از استبداد و خودرأیی برهاند و پیوند مناسبی بین مردم و حکومت ایجاد کند. اگر بخواهیم عناصر اساسی دموکراسی طبق این تلقی را برشماریم، با مؤلفههایی چون: مشارکتپذیری، نظارتپذیری، قانونگرایی و دائمی نبودن مناصب حکومتی و پذیرش نقش مؤثر صندوق رأی در تعیین کارگزاران حکومتی، مواجه خواهیم شد. از میان تلقیهای یادشده، روشن است که دموکراسی لیبرالی تعارض ذاتی با اسلام دارد و هیچ گونه تأییدی را از جانب اسلام، حتی در شرایط اضطراری، برای آن نمیتوانیم بیابیم. لیبرالیسم بر فردیت و سکولاریسم بنا شده است و اسلام بر توحید و نفی سکولاریسم. اما در خصوص دموکراسی روسویی هم گفته میشود که از نظر اسلام، این ایده پذیرفتهشده نیست که اقبال و ادبار مردم معیار شناسایی حق و باطل قرار گیرد. از نظر اسلام، حق مبتنی بر واقعیت است؛ نه پذیرش مردم لزوماً به معنای حق بودن یک عقیده و نظام است و نه عدم پذیرش مردم به معنای باطل بودن یک عقیده یا نظام سیاسی است. بنابراین دموکراسی روسویی هم پایگاهی در اسلام ندارد. با این حال، به لحاظ عملی، روسو نیز میپذیرد در جامعهی اسلامی، در صورتی که حکومت متکی بر آرای اکثریت باشد و اکثریت نیز بر اساس ارزشهای اسلامی رأی داده باشند، دموکراسی تحقق پیدا کرده است. اما مسئله در خصوص دموکراسی روشی به گونهی دیگری است. از آنجایی که این تلقی، تعرضی به باورها و عقاید ایمانی ندارد و یک تئوری روشی است، میتوانیم دیدگاه اسلام راجع به آن را مورد بررسی قرار دهیم. برای انجام این منظور، مناسبترین راه این است که موضع اسلام راجع به عناصر یادشدهی دموکراسی روشی را جویا شویم. در صورت تأیید آنها از سوی اسلام، پی خواهیم برد که نظام سیاسی اسلام میتواند قالب دموکراتیک داشته باشد؛ هرچند که ابداع شاکلهی دموکراسی از سوی غیرمسلمانان انجام شده باشد. بیتردید در اسلام یک سری احکام و ارزشهایی وجود دارد که عملیاتی شدن آنها در جامعه موجب میشود نظام سیاسی با محتوای اسلامی و قالب دموکراتیک تحقق پیدا کند. آن احکام و دستورات عبارتاند از: امر به معروف و نهی از منکر، شورا، لزوم نصیحتپذیری حاکمان، لزوم پیروی همگان از جمله حاکمان و کارگزاران از شریعت و لزوم التزام به اخلاق. نظام سیاسی اسلام باید تحت نظارت سازمانی و مردمی قرار گیرد و این چیزی نیست که بشود از آن صرف نظر کرد؛ بلکه حکم الزامی است و باید زمینههای اجرای آن به نحو احسن فراهم شود. بدین ترتیب، مشارکت مردم در نظام سیاسی و نظارت آنها بر حکومت، نه از حقوق، بلکه از تکالیف مردم است و آنها حق صرف نظر کردن از آنها را ندارند. بر اساس امر به معروف و نهی از منکر و لزوم نصیحتپذیری حاکمان، رابطهی مردم و حاکمان، از نوع رابطهی اربابرعیتی یا از نوع سلطان و زیردستان خارج میشود. مردم میتوانند به اشکال مختلف فردی و جمعی یا بیانی و قلمی، حاکمان را نقد کنند، آنها را زیر سؤال ببرند، از آنها توضیح بخواهند و حاکمان نیز بدون اینکه حق داشته باشند ممانعت کنند، باید به سؤالهای آنها پاسخ گویند و به نقد آنها ترتیب اثر دهند. بر اساس این حکم الهی، نظام سیاسی اسلام باید تحت نظارت سازمانی و مردمی قرار گیرد و این چیزی نیست که بشود از آن صرف نظر کرد؛ بلکه حکم الزامی است و باید زمینههای اجرای آن به نحو احسن فراهم شود. بدین ترتیب، مشارکت مردم در نظام سیاسی و نظارت آنها بر حکومت، نه از حقوق، بلکه از تکالیف مردم است و آنها حق صرف نظر کردن از آنها را ندارند. البته لازم به ذکر است که مشارکت و نظارت میتواند در قالب اشکال متعدد و متنوعی انجام شود. امروزه صندوق رأی یکی از اَشکال بارز مشارکت به حساب میآید. به هر حال، اَشکال آن ممکن است بسته به جوامع، فرهنگها و اقتضائات زمانی متفاوت باشد. بر اساس لزوم تبعیت همگان، به ویژه کارگزاران حکومتی از شریعت، نظام سیاسی اسلامی چارچوب و اختیارات ویژه و در عین حال مسئولیتهای خاصی را پیدا میکند. بنابراین نظام سیاسی اسلام نظامی نخواهد بود که خواستها و تمایلات شخصی در آن جایگاهی داشته باشد. از این جهت، حکومت اسلامی، به قول حضرت امام، حکومت قانون است و به قول آیتالله جوادی آملی، ولایت فقیه چیزی جز ولایت فقه نیست. نظام اسلامی، بر خلاف نظامهای سکولار مدرن که در آنها اخلاق به حوزهی خصوصی رانده شده است، جایگاه برجستهای دارد. دولت اسلامی علاوه بر اینکه باید ملتزم به قانون و شریعت باشد، لازم است ملتزم به اخلاق و فضایل انسانی و الهی نیز باشد. دولت اسلام علاوه بر اینکه موظف است شریعت را در جامعه پیاده کند، لازم است فضای جامعه را نیز اخلاقی کند و به طور کلی، نگاه اخلاقی به حکومت و مناسب حکومت داشته باشد. به همین جهت، حضرت علی (ع) در نامهای به یکی از والیان متذکر میشود به منصبی که در اختیار دارد، نگاه امانتی داشته باشد، نه نگاه طعمهای. در نظام سیاسی اسلامی، تنها کسانی میتوانند مناصب حکومتی را تصاحب کنند که به مراتب بالای اخلاق و فضایل انسانی ملتزم شده باشند؛ به گونهای که حبّ قدرت در وجودشان نابود شده باشد. بیتردید نظام اسلامی با ویژگیهای یادشده، نظامی است مبتنی بر قانون و اخلاق و به لحاظ شکلی، لزوم مشارکت همگانی و نظارتپذیری، جایگاه برجستهای در آن دارد. این نظام، نظامی است که به طور اساسی به منافع عموم مردم میاندیشد و به طور اساسی، از حقوق و آزادیهای آنها حمایت میکند. اصراری نداریم اسم چنین نظامی را دموکراسی بنامیم، ولی اگر بخواهیم تطبیقی در این زمینه داشته باشیم، بیتردید این نظام بهترین نوع دموکراسی است. مشکل عمدهای که دموکراسیها با آن مواجه هستند این است که در آنها، رابطهی اخلاق و سیاست منقطع شده است. به همین جهت، حتی دمکراتیکترین نظامها هم در معرض سوءاستفاده و مصادرهی حقوق مردم قرار دارند. در جایی که اخلاق پایگاه معقول و موجه نداشته باشد، با چه توجیه معقولی میتوان از کسانی که حتی به شیوهی دموکراتیک، قدرت را تصاحب کردهاند، خواست که نسبت به قواعد دموکراسی پایبند باشند؛ مخصوصاً اگر اندیشهی سودمندگرایی و فردگرایی تعیینکنندهی خطمشی فرد قرار گرفته باشد. به هر حال، تلفیق نظام سیاسی اسلام با اخلاق و ابتنای اخلاق اسلامی بر توحید و معاد، تمام این شائبهها را از بین برده است. بدین ترتیب، این نتیجه حاصل میشود که دموکراسی در ذات اسلام ریشه دارد. این گونه نیست که به عنوان زائدهای از خارج به آن ضمیمه شده باشد. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم نظام اسلامی را به صورت واقعی در جامعه پیاده کنیم، شاهد روی کار آمدن مدل خاصی از دموکراسی خواهیم بود که ضمن التزام به شریعت، به لحاظ شکلی هم دموکراتیک است.(حمزه علی وحیدیمنش؛ استاد حوزه و دانشگاه/برهان/1392/11/9)
مفهوم دموکراسی در چه نقاطی با اسلام ارتباط و سازگاری دارد و در چه نقاطی دارای تعارض و ناهمگونی است؟ نحوهی ترکیب اسلام و جمهوری چگونه است؟
مفهوم دموکراسی در چه نقاطی با اسلام ارتباط و سازگاری دارد و در چه نقاطی دارای تعارض و ناهمگونی است؟ نحوهی ترکیب اسلام و جمهوری چگونه است؟
دموکراسی در ذات اسلام ریشه دارد. این گونه نیست که به عنوان زائدهای از خارج به آن ضمیمه شده باشد. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم نظام اسلامی را به صورت واقعی در جامعه پیاده کنیم، شاهد روی کار آمدن مدل خاصی از دموکراسی خواهیم بود که ضمن التزام به شریعت، به لحاظ شکلی هم دموکراتیک است.
جمعی از صاحبنظران نگرش ارزشی و جمعی دیگر نگرش روشی به دموکراسی دارند. دموکراسی ارزشی، تعارض ذاتی با اسلام دارد و هیچ گونه تأییدی را از جانب اسلام، حتی در شرایط اضطراری، برای آن نمیتوانیم بیابیم. اگر بخواهیم نظام اسلامی را به صورت واقعی در جامعه پیاده کنیم، شاهد مدل خاصی از دموکراسی خواهیم بود که ضمن التزام به شریعت، به لحاظ شکلی هم دموکراتیک است.
یکی از مهمترین سؤالهایی که از بدو پیدایش تئوری جمهوری اسلامی در میان نخبگان و صاحبنظران پیدا شد و همچنان با فرازونشیبهایی به حیات خود ادامه میدهد مسئلهی امکان جمع میان اسلام از یک سو و جمهوریت و دموکراسی از سوی دیگر است. به نظر میرسد با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی و تلفیق عملی این دو در قالب جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی، بدون هیچ شائبه و شکی، این مسئله را باید حلشده تلقی کنیم.
بنابراین نگارنده با مفروض گرفتن این واقعیت، ترجیح میدهد از آن عبور کند و به جای آن، به این مسئله بپردازد که نحوهی این ترکیب چگونه است؟ آیا ترکیبی از نوع اتحادی است یا از نوع انضمامی؟ به عبارت دیگر، آیا دموکراسی، بدون اینکه بنمایههایی در اسلام داشته باشد، از باب اضطرار به اسلام ضمیمه شده و نظام مردمسالاری دینی شکل گرفته است یا اینکه واقعاً بنمایههای دموکراسی در درون اسلام وجود دارد و بدون اینکه هیچ گونه تحمیل و اضطراری وجود داشته باشد، انتخاب شده و به مرحلهی اجرا گذاشته شده است.
البته بررسی این مسئله، فضای گستردهای را میطلبد و فضای بسیار محدود این مقاله، به هیچ وجه یارای رساندن حق مطلب را ندارد. با این حال، پرداختن به آن از باب طرح مسئله، مفید فایده به نظر میرسد. اما پیش از آنکه به پاسخ سؤال بپردازیم، لازم است در گام نخست، مفهوم دموکراسی را دریابیم.
با اینکه دموکراسی سابقهای بس طولانی دارد، اما بیش از گذشته، با مشکل معنا مواجه است؛ تا کنون نه تنها اجماعی میان صاحبنظران دموکراسی در این خصوص حاصل نشده، بلکه احتمالاً حتی توافق حداکثری نیز اتفاق نیفتاده است. با این حال، این امکان وجود دارد که با دستهبندی نگرشها و یافتن عناصر اصلی و سازندهی دموکراسی، به نتایج ملموسی دست پیدا کنیم و تا حدودی غبار ابهام را از روی آن پاک کنیم. به طور کلی، به صورت ملموسی دو نگرش کلان در این خصوص، در میان صاحبنظران قابل مشاهده است و بسیاری از تعریفهای فردی و مکتبی از دموکراسی قابل ارجاع به آنهاست؛ جمعی از صاحبنظران نگرش ارزشی و جمعی دیگر نگرش روشی به دموکراسی دارند.
دموکراسی لیبرالی تعارض ذاتی با اسلام دارد و هیچ گونه تأییدی را از جانب اسلام، حتی در شرایط اضطراری، برای آن نمیتوانیم بیابیم.
در نگرش ارزشی، دموکراسی به مثابهی ایدئولوژی و مکتب فکری و عملی ظاهر میشود و به صورت بنیادینی نگاه خاصی را به انسان و جهان القا میکند. البته این نگرش نیز خود در درون با انشعاباتی مواجه است. به صورت مشخص میتوانیم به دموکراسی روسویی و دمکراسی لیبرالی اشاره کنیم. بر اساس ایدهی روسو، اکثریت، معیار اساسی شناسایی حق و باطل به شمار میرود. از نظر وی، هر ایدهای که با اقبال اکثریت مواجه شود، برحق و هر ایدهای که اکثریت از پذیرش آن امتناع کند باطل است. این قاعده حتی در خصوص تعیین ارزشها و ضدارزشهای اخلاقی نیز جریان دارد.
لیبرالیسم با انکار خطاناپذیری اکثریت و تنها معیار بودن آن، دموکراسی روسویی را با قاطعیت رد میکند و آن را موجب روی کار آمدن حکومت خودکامهای همانند حکومت هیتلر میداند. از نظر این مکتب، چنین نظامی هرچند بر رأی اکثریت بنا شده باشد، به دلیل خودکامه بودن و نادیده گرفتن آزادیهای فردی، مردود است. تمام اهتمام لیبرالیسم در نظامسازی متوجه این مسئله است که نظامی بسازد که در آن اصول و ارزشهای لیبرالی، همانند فردگرایی، سکولاریسم، سرمایهداری، آزادی، تساهل و تسامح، به نحو مؤثری نهادینه شده باشد. بنابراین برای لیبرالیسم، رأی اکثریت اگر معیار هم باشد، نه معیار مستقل، بلکه معیاری در ذیل اصول و ارزشهای لیبرالی است.
در طیفبندی نظریههای دموکراسی، ما با طیف دیگری از دیدگاهها مواجه هستیم که بر این مسئله تأکید دارند که دموکراسی نه یک ایدئولوژی و مکتب فکری و عملی، بلکه نظریهای راجع به روش حکومتداری است. روشی که در قبال دیگر روشهای حکومتی، همانند حکومتهای فردی، حزبی و اشرافی، بر عموم یا به عبارت دیگر بر اکثریت مردم استوار است. در این تلقی، دموکراسی قصد تحمیل یا نفی هیچ گونه عقیده و ایمانی را ندارد؛ هم با دینداری و دینمحوری میسازد و هم با سکولاریسم و بیدینی. دموکراسی قصدش بر این است که نظام سیاسی را از استبداد و خودرأیی برهاند و پیوند مناسبی بین مردم و حکومت ایجاد کند. اگر بخواهیم عناصر اساسی دموکراسی طبق این تلقی را برشماریم، با مؤلفههایی چون: مشارکتپذیری، نظارتپذیری، قانونگرایی و دائمی نبودن مناصب حکومتی و پذیرش نقش مؤثر صندوق رأی در تعیین کارگزاران حکومتی، مواجه خواهیم شد.
از میان تلقیهای یادشده، روشن است که دموکراسی لیبرالی تعارض ذاتی با اسلام دارد و هیچ گونه تأییدی را از جانب اسلام، حتی در شرایط اضطراری، برای آن نمیتوانیم بیابیم. لیبرالیسم بر فردیت و سکولاریسم بنا شده است و اسلام بر توحید و نفی سکولاریسم. اما در خصوص دموکراسی روسویی هم گفته میشود که از نظر اسلام، این ایده پذیرفتهشده نیست که اقبال و ادبار مردم معیار شناسایی حق و باطل قرار گیرد. از نظر اسلام، حق مبتنی بر واقعیت است؛ نه پذیرش مردم لزوماً به معنای حق بودن یک عقیده و نظام است و نه عدم پذیرش مردم به معنای باطل بودن یک عقیده یا نظام سیاسی است. بنابراین دموکراسی روسویی هم پایگاهی در اسلام ندارد. با این حال، به لحاظ عملی، روسو نیز میپذیرد در جامعهی اسلامی، در صورتی که حکومت متکی بر آرای اکثریت باشد و اکثریت نیز بر اساس ارزشهای اسلامی رأی داده باشند، دموکراسی تحقق پیدا کرده است.
اما مسئله در خصوص دموکراسی روشی به گونهی دیگری است. از آنجایی که این تلقی، تعرضی به باورها و عقاید ایمانی ندارد و یک تئوری روشی است، میتوانیم دیدگاه اسلام راجع به آن را مورد بررسی قرار دهیم. برای انجام این منظور، مناسبترین راه این است که موضع اسلام راجع به عناصر یادشدهی دموکراسی روشی را جویا شویم. در صورت تأیید آنها از سوی اسلام، پی خواهیم برد که نظام سیاسی اسلام میتواند قالب دموکراتیک داشته باشد؛ هرچند که ابداع شاکلهی دموکراسی از سوی غیرمسلمانان انجام شده باشد.
بیتردید در اسلام یک سری احکام و ارزشهایی وجود دارد که عملیاتی شدن آنها در جامعه موجب میشود نظام سیاسی با محتوای اسلامی و قالب دموکراتیک تحقق پیدا کند. آن احکام و دستورات عبارتاند از: امر به معروف و نهی از منکر، شورا، لزوم نصیحتپذیری حاکمان، لزوم پیروی همگان از جمله حاکمان و کارگزاران از شریعت و لزوم التزام به اخلاق.
نظام سیاسی اسلام باید تحت نظارت سازمانی و مردمی قرار گیرد و این چیزی نیست که بشود از آن صرف نظر کرد؛ بلکه حکم الزامی است و باید زمینههای اجرای آن به نحو احسن فراهم شود. بدین ترتیب، مشارکت مردم در نظام سیاسی و نظارت آنها بر حکومت، نه از حقوق، بلکه از تکالیف مردم است و آنها حق صرف نظر کردن از آنها را ندارند.
بر اساس امر به معروف و نهی از منکر و لزوم نصیحتپذیری حاکمان، رابطهی مردم و حاکمان، از نوع رابطهی اربابرعیتی یا از نوع سلطان و زیردستان خارج میشود. مردم میتوانند به اشکال مختلف فردی و جمعی یا بیانی و قلمی، حاکمان را نقد کنند، آنها را زیر سؤال ببرند، از آنها توضیح بخواهند و حاکمان نیز بدون اینکه حق داشته باشند ممانعت کنند، باید به سؤالهای آنها پاسخ گویند و به نقد آنها ترتیب اثر دهند. بر اساس این حکم الهی، نظام سیاسی اسلام باید تحت نظارت سازمانی و مردمی قرار گیرد و این چیزی نیست که بشود از آن صرف نظر کرد؛ بلکه حکم الزامی است و باید زمینههای اجرای آن به نحو احسن فراهم شود. بدین ترتیب، مشارکت مردم در نظام سیاسی و نظارت آنها بر حکومت، نه از حقوق، بلکه از تکالیف مردم است و آنها حق صرف نظر کردن از آنها را ندارند. البته لازم به ذکر است که مشارکت و نظارت میتواند در قالب اشکال متعدد و متنوعی انجام شود. امروزه صندوق رأی یکی از اَشکال بارز مشارکت به حساب میآید. به هر حال، اَشکال آن ممکن است بسته به جوامع، فرهنگها و اقتضائات زمانی متفاوت باشد.
بر اساس لزوم تبعیت همگان، به ویژه کارگزاران حکومتی از شریعت، نظام سیاسی اسلامی چارچوب و اختیارات ویژه و در عین حال مسئولیتهای خاصی را پیدا میکند. بنابراین نظام سیاسی اسلام نظامی نخواهد بود که خواستها و تمایلات شخصی در آن جایگاهی داشته باشد. از این جهت، حکومت اسلامی، به قول حضرت امام، حکومت قانون است و به قول آیتالله جوادی آملی، ولایت فقیه چیزی جز ولایت فقه نیست.
نظام اسلامی، بر خلاف نظامهای سکولار مدرن که در آنها اخلاق به حوزهی خصوصی رانده شده است، جایگاه برجستهای دارد. دولت اسلامی علاوه بر اینکه باید ملتزم به قانون و شریعت باشد، لازم است ملتزم به اخلاق و فضایل انسانی و الهی نیز باشد. دولت اسلام علاوه بر اینکه موظف است شریعت را در جامعه پیاده کند، لازم است فضای جامعه را نیز اخلاقی کند و به طور کلی، نگاه اخلاقی به حکومت و مناسب حکومت داشته باشد. به همین جهت، حضرت علی (ع) در نامهای به یکی از والیان متذکر میشود به منصبی که در اختیار دارد، نگاه امانتی داشته باشد، نه نگاه طعمهای. در نظام سیاسی اسلامی، تنها کسانی میتوانند مناصب حکومتی را تصاحب کنند که به مراتب بالای اخلاق و فضایل انسانی ملتزم شده باشند؛ به گونهای که حبّ قدرت در وجودشان نابود شده باشد.
بیتردید نظام اسلامی با ویژگیهای یادشده، نظامی است مبتنی بر قانون و اخلاق و به لحاظ شکلی، لزوم مشارکت همگانی و نظارتپذیری، جایگاه برجستهای در آن دارد. این نظام، نظامی است که به طور اساسی به منافع عموم مردم میاندیشد و به طور اساسی، از حقوق و آزادیهای آنها حمایت میکند.
اصراری نداریم اسم چنین نظامی را دموکراسی بنامیم، ولی اگر بخواهیم تطبیقی در این زمینه داشته باشیم، بیتردید این نظام بهترین نوع دموکراسی است. مشکل عمدهای که دموکراسیها با آن مواجه هستند این است که در آنها، رابطهی اخلاق و سیاست منقطع شده است. به همین جهت، حتی دمکراتیکترین نظامها هم در معرض سوءاستفاده و مصادرهی حقوق مردم قرار دارند. در جایی که اخلاق پایگاه معقول و موجه نداشته باشد، با چه توجیه معقولی میتوان از کسانی که حتی به شیوهی دموکراتیک، قدرت را تصاحب کردهاند، خواست که نسبت به قواعد دموکراسی پایبند باشند؛ مخصوصاً اگر اندیشهی سودمندگرایی و فردگرایی تعیینکنندهی خطمشی فرد قرار گرفته باشد. به هر حال، تلفیق نظام سیاسی اسلام با اخلاق و ابتنای اخلاق اسلامی بر توحید و معاد، تمام این شائبهها را از بین برده است.
بدین ترتیب، این نتیجه حاصل میشود که دموکراسی در ذات اسلام ریشه دارد. این گونه نیست که به عنوان زائدهای از خارج به آن ضمیمه شده باشد. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم نظام اسلامی را به صورت واقعی در جامعه پیاده کنیم، شاهد روی کار آمدن مدل خاصی از دموکراسی خواهیم بود که ضمن التزام به شریعت، به لحاظ شکلی هم دموکراتیک است.(حمزه علی وحیدیمنش؛ استاد حوزه و دانشگاه/برهان/1392/11/9)
- [سایر] آیا دین اسلام در عرصه پزشکی مانند دیگر عرصه ها گام گذاشته، و متکفل درمان بیماری های جسمی بشر نیز می باشد؟ به عبارت دیگر، آیا در میراث علمی اسلام، دانشی مستقل به نام "طب اسلامی" وجود دارد؟ 2. پیشوایان دینی و جامعه پزشکی چه نوع ارتباط و تعاملی با هم داشتند؟ 3. در صورت تعارض بین دانش نوین پزشکی و توصیه های موجود در روایات راه حل چیست؟
- [آیت الله علوی گرگانی] چنانچه بنا به مصالحی دولت جمهوری اسلامی ایران ناچار به انعقاد قراردادی با یک کشور غیراسلامی مبنی بر مبادله محکومین به زندان باشد (به این معنی که جمهوری اسلامی متعهّد شود محکومین به زندان تابع آن کشور را برای تحمّل حبس تحویل کشور متبوع دهد تا ادامه حبس در آنجا صورت گیرد و زندانیان تابع کشور ایران را جهت ادامه حبس در ایران تحویل بگیرد) بفرمائید: 1 - در مورد مجرمین ایرانی، با توجّه به صدور احکام حبس توسط دادگاههای غیر اسلامی آیا از نظر شرعی احکام صادره از سوی آنها برای محاکم قضائی ایران قابلیت اجراء دارد یا خیر؟ 2 - در صورت عدم قابلیت اجراء بفرمائید : الف - آیا اصولادادگاههای ما مکلّف به محاکمه مجدّد و صدور حکم بر اساس قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشند یا خیر؟ ب - با توجّه به ضرورت انعقاد چنین قراردادی شیوهای را که مغایر موازین شرع نباشد ارشاد فرمائید؟ 3 - در صورت قابلیت اجراء با توجّه به اینکه مجازات جرائم ارتکابی در کشور غیر اسلامی تنها زندان میباشد ولی از دیدگاه مقرّرات جمهوری اسلامی دارای صورتهای مختلف ذیل است تکلیف چیست؟ آیا حاکم شرع میتواند صورتهای ذیل را به حبس تبدیل نماید : الف - مجازات جرم ارتکابی حدّ شرعی است. ب - مجازات جرم ارتکابی دیه است. ج - مجازات جرم ارتکابی حبس است. د - مجازات جرم ارتکابی تعزیر غیر حبس است. ه - مجازات جرم ارتکابی قصاص است. و - عمل ارتکابی جرم محسوب نمیشود. 4 - در مورد مجرمین خارجی، در صورتی که تبعه کشور دیگر در جمهوری اسلامی مرتکب جرم گردیده و هم اکنون مجازات را حبس میگذراند، آیا از نظر شرعی، جمهوری اسلامی میتواند فرد محکوم را قبل از استیفای کامل مجازات به کشور متبوع بسپارد تا ادامه حبس در آنجا صورت گیرد یا خیر؟ 5 - اگر یک کشور مسلمان طرف قرارداد باشد، آیا حکم مسئله تغییر میکند یا خیر؟ 6 - آیا رضایت و عدم رضایت محکومین در موارد فوق تأثیر دارد یا خیر؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] خدمت مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته با سلام و احترام فروان اپراتور جدیدی در زمینه تلفن همراه در حال فراگیر شدن در کشور می باشد. این اپراتور علاوه بر ارتباط صوتی، امکان ایجاد ارتباط تصویری را بین طرفین مکالمه فراهم می سازد. همچنین به واسطه این اپراتور، مشترکین می توانند انواع تصاویر و فیلم ها را برای همدیگر ارسال کنند. راه اندازی این اپراتور مزایا و معایبی را به همراه دارد که در ذیل به برخی از آن مزایا و معایب اشاره می شود. مزایا: 1) امکان دریافت تصاویر تلویزیونی بر روی گوشی های تلفن همراه. 2) امکان دریافت کلیپ های تصویری بر روی گوشی تلفن همراه. 3) برقراری تماس تصویری ( به عنوان مثال با استفاده از این قابلیت، مادری که مدتهاست از فرزند خود دور است می تواند با او تماس تصویری بر قرار کند.) معایب: یکی از تفاوت های این اپراتور با اپراتور های قبلی، قابلیت تماس تصویری است که معایب عظیمی را در پی دارد. برخی از آن معایب عبارتنداز: 1) با توجه به اهمیت حریم بین زن و مرد نا محرم در اسلام، با آمدن این اپراتور بسیاری از مرزها و حریم ها مفهوم خود را از دست می دهند. 2) این اپراتور، زمینه دسترسی به گناه را برای فاسدان هموار می نماید. علاوه بر این، وسیله وسوسه انگیزی برای به فساد کشیده شدن دختران و پسران می باشد. و درنتیجه نگرانی ها و استرس های پدران و مادران صد چندان می شود. و در برخی موارد باعث سست شدن بنیان خانواده ها می گردد. 3) از آنجا که با برقراری تماس تصویری علاوه بر فرد مکالمه کننده، امکان رؤیت محیط و افراد دیگری که در اطراف فرد مکالمه کننده هستند وجود دارد جامعه زنان خصوصا زنان متدین احساس آرامش و امنیت نداشته و در هر جا که استفاده کننده از این اپراتور حضور داشته باشد باید با پوشش کامل باشند. 4) امکان ارسال فیلم به وسیله این اپراتور، بهترین موقعیت را برای فعالیت مخالفین فکری تشیع همچون وهابیت، مسیحیت، بهائیت و ... فراهم می سازد. آنها که تا به حال راه نفوذ جدّی غیر از ماهواره و اینترنت در کشور را نداشتند، با آمدن این اپراتور ، راه را برای فعالیت های خود هموار دیده و قطعا کمر همّت می بندند و تولیدات و فعالیت های خود را گسترش می دهند. 5) در آخر لازم به ذکر است که در صورت راه اندازی این اپراتور، به دلیل وجود فضای رقابتی اپراتور های دیگر نیز به احتمال قریب به یقین ، خود را به این امکانات تجهیز کنند، در این صورت تمام اپراتور ها مجهز به ارتباط صوتی تصویری خواهند شد. حال سؤال از آن مرجع عظیم الشأن این است که : با توجه به مفاسدی که برای این اپراتور ذکر شد و با توجه به اینکه اپراتور های قبلی نیاز های ضروری مشترکین را رفع می کنند، آیا جایز است شرکت های خصوصی یا نیمه دولتی اقدام به راه اندازی این اپراتور کنند؟ حکم مساعدت و معاونت در راه اندازی چنین اپراتوری چیست؟
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید