.سلام در بحثی شخصی به این مطلب پرداخت که پیامبر(ص) حکومت تشکیل داد و این حکومت و جامعه نبوی دارای ایستادگی و تنومندی است ( آیه 29 سوره فتح) ولی نظر من بر این است که چنین نیست چون وقتی جامعه و حکومتی به ایستادگی و تنومندی برسد دیگر از اهداف و آرمان های اصلی خود دور نمیشود چند ساعت بعد از وفات پیامبر (ص) پیمان غدیر را شکستند و فقط 4 نفر بر سر عهد و پیمان خود ایستادند کدام نظر با ذکر دلیل صحیح است با سلام و احترام خدمت شما فرهیخته گرامی هر دو نظر در جای خود صحیح است با این توضیح که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در برپایی و شکل گیری حکومت و جامعه دینی تمامی تلاش خویش را به کار بستند و جامعه ای را بنا نهادند که ظرفیت و قابلیت ایستادگی و تنومندی را پیدا نمود ، اما صرف ظرفیت داشتن در تحقق آرمان های الهی کفایت نمی کند و در کنار آن استمرار و نیز لازم است و به تعبیر دیگر قرار گرفتن در مسیر درست تنها کافی نیست ، بلکه باید این مسیر را نیز طی نمود تا به مقصد رسید تعبیر ( والذین معه ) در آیه شریفه همراهی با ارزش ها و آموزه های ترسیم شده توسط ایشان چه در زمان حیات آن بزرگوار و چه پس از آن را دربرمی گیرد و اگر جامعه پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دچار انحراف شد به این دلیل بود که ( معیت ) و همراهی با ارزش ها و دستورات ایشان را رها نمود. گرچه آیه شریفه به استحکام و ایستادگی پیروان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اشاره نموده ، می فرماید ) ... مَثَلُهُمْ فی الانجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شطئَهُ فَئَازَرَهُ فَاستَغْلَظ فَاستَوَی عَلی سوقِهِ یُعْجِب الزُّرَّاعَ لِیَغِیظ بهِمُ الْکُفَّارَ...)(توصیف آنها در انجیل همانند زراعتی است که جوانههای خود را خارج ساخته ، سپس به تقویت آن پرداخته ، تا محکم شده ، و بر پای خود ایستاده است ، و به قدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا میدارد ! ) اما این استحکام و ایستادگی نیازمند تداوم و استمرار است که ادامه همراهی و معیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و تحقق عنوان ( والذین معه) پس از رحلت ایشان را نیز می طلبد که متأسفانه جامعه نبوی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از تعالیم و دستورات ایشان در پذیرش ولایت امیر المؤمنین علیه السلام فاصله گرفت و معیت پیامبر را از دست داد و گرفتار انحراف گردید .از این رو خداوند هم دستور استقامت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله داده است هم به همراهان ایشان و می فرماید :(فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ) ( سوره هود ، آیه 112) از جمله ( وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما) در انتهای آیه شریفه نیز همین نکته را می توان استفاده نمود ( بدیهی است اوصافی که در آغاز آیه گفته شد ایمان و عمل صالح در آن جمع بود ، بنابر این تکرار این دو وصف اشاره به تداوم آن است ، یعنی خداوند این وعده را تنها به آن گروه از یاران محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داده که در خط او باقی بمانند ، و ایمان و عمل صالح را تداوم بخشند ، و گرنه کسانی که یکروز در زمره دوستان و یاران او بودند ، و روز دیگر از او جدا شدند و راهی بر خلاف آن را در پیش گرفتند ، هرگز مشمول چنین وعدهای نیستند . تعبیر به منهم ( با توجه به این نکته که اصل در کلمه من در اینگونه موارد این است که برای تبعیض باشد ، و ظاهر آیه نیز همین معنی را میرساند دلیل بر این است که یاران او به دو گروه تقسیم خواهند شد : گروهی به ایمان و عمل صالح ادامه میدهند ، و مشمول رحمت واسعه حق و اجر عظیم میشوند اما گروهی جدا شده و از این فیض بزرگ محروم خواهند شد.) ( تفسیر نمونه ، ج22، ص 118)
.سلام در بحثی شخصی به این مطلب پرداخت که پیامبر(ص) حکومت تشکیل داد و این حکومت و جامعه نبوی دارای ایستادگی و تنومندی است ( آیه 29 سوره فتح) ولی نظر من بر این است که چنین نیست چون وقتی جامعه و حکومتی به ایستادگی و تنومندی برسد دیگر از اهداف و آرمان های اصلی خود دور نمیشود چند ساعت بعد از وفات پیامبر (ص) پیمان غدیر را شکستند و فقط 4 نفر بر سر عهد و پیمان خود ایستادند کدام نظر با ذکر دلیل صحیح است
.سلام در بحثی شخصی به این مطلب پرداخت که پیامبر(ص) حکومت تشکیل داد و این حکومت و جامعه نبوی دارای ایستادگی و تنومندی است ( آیه 29 سوره فتح) ولی نظر من بر این است که چنین نیست چون وقتی جامعه و حکومتی به ایستادگی و تنومندی برسد دیگر از اهداف و آرمان های اصلی خود دور نمیشود چند ساعت بعد از وفات پیامبر (ص) پیمان غدیر را شکستند و فقط 4 نفر بر سر عهد و پیمان خود ایستادند کدام نظر با ذکر دلیل صحیح است
با سلام و احترام خدمت شما فرهیخته گرامی هر دو نظر در جای خود صحیح است با این توضیح که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در برپایی و شکل گیری حکومت و جامعه دینی تمامی تلاش خویش را به کار بستند و جامعه ای را بنا نهادند که ظرفیت و قابلیت ایستادگی و تنومندی را پیدا نمود ، اما صرف ظرفیت داشتن در تحقق آرمان های الهی کفایت نمی کند و در کنار آن استمرار و نیز لازم است و به تعبیر دیگر قرار گرفتن در مسیر درست تنها کافی نیست ، بلکه باید این مسیر را نیز طی نمود تا به مقصد رسید تعبیر ( والذین معه ) در آیه شریفه همراهی با ارزش ها و آموزه های ترسیم شده توسط ایشان چه در زمان حیات آن بزرگوار و چه پس از آن را دربرمی گیرد و اگر جامعه پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دچار انحراف شد به این دلیل بود که ( معیت ) و همراهی با ارزش ها و دستورات ایشان را رها نمود. گرچه آیه شریفه به استحکام و ایستادگی پیروان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اشاره نموده ، می فرماید ) ... مَثَلُهُمْ فی الانجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شطئَهُ فَئَازَرَهُ فَاستَغْلَظ فَاستَوَی عَلی سوقِهِ یُعْجِب الزُّرَّاعَ لِیَغِیظ بهِمُ الْکُفَّارَ...)(توصیف آنها در انجیل همانند زراعتی است که جوانههای خود را خارج ساخته ، سپس به تقویت آن پرداخته ، تا محکم شده ، و بر پای خود ایستاده است ، و به قدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا میدارد ! ) اما این استحکام و ایستادگی نیازمند تداوم و استمرار است که ادامه همراهی و معیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و تحقق عنوان ( والذین معه) پس از رحلت ایشان را نیز می طلبد که متأسفانه جامعه نبوی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از تعالیم و دستورات ایشان در پذیرش ولایت امیر المؤمنین علیه السلام فاصله گرفت و معیت پیامبر را از دست داد و گرفتار انحراف گردید .از این رو خداوند هم دستور استقامت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله داده است هم به همراهان ایشان و می فرماید :(فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ) ( سوره هود ، آیه 112) از جمله ( وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما) در انتهای آیه شریفه نیز همین نکته را می توان استفاده نمود ( بدیهی است اوصافی که در آغاز آیه گفته شد ایمان و عمل صالح در آن جمع بود ، بنابر این تکرار این دو وصف اشاره به تداوم آن است ، یعنی خداوند این وعده را تنها به آن گروه از یاران محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داده که در خط او باقی بمانند ، و ایمان و عمل صالح را تداوم بخشند ، و گرنه کسانی که یکروز در زمره دوستان و یاران او بودند ، و روز دیگر از او جدا شدند و راهی بر خلاف آن را در پیش گرفتند ، هرگز مشمول چنین وعدهای نیستند . تعبیر به منهم ( با توجه به این نکته که اصل در کلمه من در اینگونه موارد این است که برای تبعیض باشد ، و ظاهر آیه نیز همین معنی را میرساند دلیل بر این است که یاران او به دو گروه تقسیم خواهند شد : گروهی به ایمان و عمل صالح ادامه میدهند ، و مشمول رحمت واسعه حق و اجر عظیم میشوند اما گروهی جدا شده و از این فیض بزرگ محروم خواهند شد.) ( تفسیر نمونه ، ج22، ص 118)
- [سایر] بنا به نظر مفسّرین و علماء شیعه، آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) که بخشی از آیه 3 سوره مائده هست، جدا از صدر و ذیل همان آیه نازل شده، و در مورد خلافت حضرت علی (ع) و ماجرای غدیر نازل شده. امّا این سخن به 4 دلیل صحیح نیست: دلیل اوّل: در جواب این سؤال که (چرا صدر و ذیل آیه در مورد گوشتها و مأکولات حرام است؟) اینطور جواب میدهند که حکم مأکولات حرام در 3 آیه دیگر قرآن قبلاً نازل شده بوده، دو بار در مکّه و یک بار در مدینه (نحل 115، بقره 173، انعام 145). و در نتیجه دیگر اکمال دین معنا نخواهد داشت؛ چون آن مطلب قبلاً ابلاغ شده بود. امّا سؤال اینجا است که همین سخن در مورد خلافت و وصایت حضرت علی هم صادق است؛ یعنی از همان روز (انذر عشیرتک الاقربین) و حدیث یوم الدّار مطلب بیان شده بود، و در جای جای قرآن هم چندین بار آمده، مثل آیه ولایت، آیه اولی الامر و غیره. پس آن استدلال که اکمال دین را به ولایت میداند باطل خواهد بود. دلیل دوم: اگر بگوییم با ابلاغ و اثبات ولایت بود که دین کامل شد مشکل دیگری هم به همراه دارد، و آن این است که اگر مسألهی ولایت امری بسیار مهم و کلیدی بود چرا سایر احکام و امور که اهمّیّت کمتری داشتند بر آن مقدّم شدند و این مسئله حیاتی مؤخّر از همه واقع شد؟ به عبارت دیگر، دین زمانی کامل میشود که تمام احکام و عناصر آن بیان شود، و آخرین حکم و جزئی که بیان میشود لزوم ارزش و اهمّیّت ویژهای ندارد، بلکه آنچه مایه اکمال دین است این است که تمام اجزای آن بیان شده باشد، و در این میان هر جزئی به اندازه هر جزء دیگر در اکمال دین تأثیر دارد، و نبودش باعث نقصان دین است. اینطور نیست که بگوییم اگر آخرین جزء باشد و هیچیک از جزای دیگر نباشند دین همچنان کامل است. در نتیجه تأکید روی اینکه فلان امر باعث اکمال دین شد موردی نخواهد داشت و نشانه اهمّیّت و ارزش آن امر نخواهد بود. بلکه همانطور که گذشت مهم کلّ مجموعه است، و معمولاً احکام و اجزای کلیدی و محوری و پایهای در اوّل رسالت تشریع و ابلاغ میشوند، مثل (قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا)، و آنچه در ادوار بعدی بیاید از نظر اهمّیّت در وهلههای بعدی قرار میگیرد. دلیل سوم: در آیه 5 همان سوره مائده آمده (الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطیِّبَت وَ طعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَب حِلُّ لَّکمْ...)، که طبق سیاق آیات اشاره به همان (الیوم) در آیه سوم است. در این آیه صریحاً میفرماید که امروز روزی است که حکم حلّیّت طیّبات و از جمله طعام اهل کتاب بر شما نازل شده. اگر بگوییم آن (الیوم) اوّل در موردی کاملاً جدا نازل شده و ارتباطی با صدر و ذیل آیه ندارد این آیه نیز معنای خود را از دست میدهد و به طور کلّی آیات قرآن از هم گسیخته و بدون انسجام میشوند. دلیل 4: اینطور نیست که آنچه در آیه 3 سوره مائده در مورد مأکولات حلال و حرام آمده همهاش قبلاً نازل شده باشد، بلکه به طور خاص نام میبرد از (الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَا أَکلَ السبُعُ إِلا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلی النُّصبِ وَ أَن تَستَقْسِمُوا بِالاَزْلَمِ) که در آن 3 آیه قبل به این تفصیل ذکر نشده بود؛ یعنی گر چه اینها تحت (میتة) یا (ما اُهِلَّ لغیر الله به) قرار میگیرند، امّا در همین آیه علاوه بر آن اجمال این تفصیل هم آمده، و دور از شأن قرآن است که شامل سخن حشو و تکرار بیمورد باشد. بلکه همین تفصیل متضمّن یک تازگی و ابلاغ جدید است، ولو در امور جزئی. و علاوه بر این در دو آیه بعدی (آیات 4 و 5 سوره مائده) امور دیگری هم در رابطه با مأکولات بیان میشود که قبلاً به هیچ وجه بیان نشده بود (حکم شکارِ سگهای شکاری و نیز طعام اهل کتاب)، و کلّ این احکام به عنوان مأکولات حلال و حرام بیان شدهاند. در نتیجه آن سخن که حکم مأکولات حلال و حرام قبلاً بیان شده بود و اینجا تازگی ندارد باطل است؛ زیرا در این آیات هم چند مورد جدید بیان شده، و هیچ استحالهای ندارد که همینها آخرین احکام نازله و باعث اکمال دین باشند. با توجّه به این 4 استدلال آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) نمیتواند در مورد ولایت حضرت علی باشد. اگر اختلالی در هر کدام از این 4 برهان مییابید لطفاً تذکّر فرمائید. با تشکر فراوان
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.