آیا عامل پیشرفت ژاپن و آلمان نابودی ارتش هایشان بعد از جنگ دوم بوده؟
آیا عامل پیشرفت ژاپن و آلمان نابودی ارتش هایشان بعد از جنگ دوم بوده؟ مهمترین عواملی که موجب پیشرفت کشور ژاپن و آلمان شده را باید در برنامه ریزی مناسب و منسجم،تمرکز بر پیشرفت و ارتقای جایگاه کشور و بازسازی و جبران خسارت های ناشی از جنگ،استفاده صحیح از منابع مادی و انسانی،تلاش و کوشش پیگیر و سخت ملی در جهت ساختن کشور،ترویج روحیه صرفه جویی و مصرف صحیح و پرهیز از اسراف و هدر رفت منابع،نظم و انضباط کاری و فرهنگ سازی در جامعه در راستای پیشرفت کشور جستجو نمود و نابودی موقت ارتش در این کشورها نقشی در پیشرفت این کشور ها نداشته است. در عین حال نکته ای که در مورد پیشرفت این کشورها قابل توجه است این است که گرچه این کشورها در زمینه اقتصادی به پیشرفت های زیادی دست یافته اند و امروز به عنوان کشورهای پیشرفته شناخته می شوند ، اما چنین پیشرفتی به دلیل بی بهره بودن از عزت و اقتدار و استقلال ملی نمی تواند به عنوان یک الگوی مناسب مورد توجه قرار بگیرد ، امروز ژاپن با وجود پیشرفت خیره کننده اقتصادی ، در عرصه بین المللی منفعل بوده و نقش فعال و تأثیر گذاری در تحولات منطقه ای و جهانی ندارند و پیشرفتی که با ترس و هراس از آمریکا باشد و نتواند عزت و اقتدار را برای یک کشور به ارمغان بیاورد ، شایسته الگو برداری نیست . آلمان نیز با وجود همه پیشرفت ها دنباله رو اهداف و سیاست های آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده و اختیار چندانی از خود در عرصه تحولات بین المللی ندارد و بی تردید آموزه های دینی و سخن حیات بخش سرور و سالار آزادگان بر نرفتن زیر بار ذلت و ارزش زندگی با عزت ، اجازه الگو برداری از چنین الگوهایی را به ما نمی دهد و با توجه به تأکید فراوان اسلام بر پیشرفت و دورن مایه های فرهنگ اسلامی ایرانی ، مناسب ترین الگو در پیشرفت ، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است که از سوی مقام معظم رهبری مطرح گردید. ایشان در این زمینه فرمودند: (این طلسم که کسی تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهای غربی انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکی برای کشور است. الگوهای غربی با شرائط خودشان، با مبانی ذهنی خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را می گویم: الگوی پیشرفت غربی، یک الگوی ناموفق است. درست است که به قدرت رسیده‌اند، به ثروت رسیده‌اند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کرده‌اند. پیشرفتهای غربی، پیشرفتهایی است که امروز همه‌ دنیا و همه‌ بشریت دارند از آن رنج می برند؛ کشورهای عقب‌مانده یک‌جور، کشورهای پیشرفته یک‌جور. این همان پیشرفت و توسعه‌ای است که توانسته است گروه‌های معدود و انگشت‌شماری از خانواده‌های ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهای دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دوری از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانی خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. پیشرفت تمدن غربی در طول قرنهای متمادی، این کشورها را از لحاظ اخلاقی دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقی به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگی هم به آنها خدمتی نکرده؛ یعنی فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول برای فرد و برای خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربی، پیشرفت ناموفقی است. آنچه که موجب می شود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعه‌ خودمان ناکافی بدانیم،در درجه‌ اول این است که نگاه جامعه‌ غربی و فلسفه‌های غربی به انسان-البته فلسفه‌های غربی مختلفند؛اما برآیند همه‌ آنها این است-با نگاه اسلام به انسان،بکلی متفاوت است؛یک تفاوت بنیانی و ریشه‌ای دارد.لذا پیشرفت که برای انسان و به وسیله‌ انسان است،در منطق فلسفه‌ غرب معنای دیگری پیدا میکند،تا در منطق اسلام.پیشرفت از نظر غرب،پیشرفت مادی است؛ محور،سود مادی است؛هرچه سود مادی بیشتر شد،پیشرفت بیشتر شده است؛افزایش ثروت و قدرت.این،معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال اوست؛منطق غربی و مدل غربی به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتی مادی شد،معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد.یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ولی اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد.اما از نظر اسلام،پیشرفت این نیست.البته پیشرفت مادی مطلوب است،اما به عنوان وسیله.هدف،رشد و تعالی انسان است . پیشرفت کشور و تحولی که به پیشرفت منتهی میشود، باید طوری برنامه‌ریزی و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالی برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقه‌ای از انسان، حتّی نه انسانِ ایرانی. پیشرفتی که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامی معنا کنیم، فقط برای انسان ایرانی سودمند نیست، چه برسد بگوئیم برای طبقه‌ای خاص. این پیشرفت، برای کل بشریت و برای انسانیت است.) (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‌ در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد 1386/02/25) همچنین فرمودند: ( ما وقتی می گوئیم پیشرفت، نباید توسعه‌ به مفهوم رایج غربی تداعی بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سیاسی و جهانی و بین‌المللی حرف رائجی است. ممکن است پیشرفتی که ما میگوئیم، با آن چه که امروز از مفهوم توسعه در دنیا فهمیده میشود، وجوه مشترکی داشته باشد - که حتماً دارد - اما در نظام واژگانی ما، کلمه‌ پیشرفت معنای خاص خودش را داشته باشد که با توسعه در نظام واژگانی امروز غرب، نبایستی اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستیم، لزوماً توسعه‌ غربی - با همان مختصات و با همان شاخص ها - نیست. غربی‌ها یک تاکتیک زیرکانه‌ تبلیغاتی را در طول سالهای متمادی اجرا کردند و آن این است که کشورهای جهان را تقسیم کردند به توسعه‌یافته، در حال توسعه و توسعه‌نیافته. خب، در وهله‌ اول انسان خیال می کند توسعه‌یافته یعنی آن کشوری که از فناوری و دانش پیشرفته‌ای برخوردار است، توسعه‌نیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ در حالی که قضیه این نیست. عنوان توسعه‌یافته - و آن دو عنوان دیگری که پشت سرش می‌آید، یعنی در حال توسعه و توسعه‌نیافته - یک بارِ ارزشی و یک جنبه‌ی ارزش‌گذاری همراه خودش دارد. در حقیقت وقتی می گویند کشور توسعه یافته، یعنی کشور غربی! با همه‌ خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهت‌گیری سیاسی‌اش؛ این توسعه‌یافته است. در حال توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است؛ توسعه‌نیافته یعنی کشوری که غربی نشده و در حال غربی شدن هم نیست. این جوری می خواهند معنا کنند. در واقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است! این را باید توجه داشته باشید. بله، در مجموعه‌ رفتار و کارها و شکل و قواره‌ کشورهای توسعه‌یافته‌ غربی، نکات مثبتی وجود دارد که اگر بناست ما اینها را یاد هم بگیریم، یاد می گیریم؛ اگر بناست شاگردی هم کنیم، شاگردی می کنیم؛ اما از نظر ما، مجموعه‌ای از چیزهای ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعه‌ غربی شدن، یا توسعه‌یافته‌ به اصطلاحِ غربی را مطلقاً قبول نمی کنیم. پیشرفتی که ما میخواهیم چیز دیگری است. پیشرفت برای همه‌ کشورها و همه‌ جوامع عالم، یک الگوی واحد ندارد. پیشرفت یک معنای مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون - شرائط تاریخی، شرائط جغرافیائی، شرائط جغرافیای سیاسی، شرائط طبیعی، شرائط انسانی و شرائط زمانی و مکانی - در ایجاد مدلهای پیشرفت، اثر می گذارد. ممکن است یک مدل پیشرفت برای فلان کشور یک مدل مطلوب باشد؛ عیناً همان مدل برای یک کشور دیگر نامطلوب باشد. بنابراین یک مدل واحدی برای پیشرفت وجود ندارد که ما آن را پیدا کنیم، سراغ آن برویم و همه‌ اجزاء آن الگو را در خودمان ایجاد کنیم و در کشورمان پیاده کنیم؛ چنین چیزی نیست. پیشرفت در کشور ما - با شرائط تاریخی ما، با شرائط جغرافیائی ما، با اوضاع سرزمینی ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با میراث ما - الگوی ویژه‌ی خود را دارد؛ باید جستجو کنیم و آن الگو را پیدا کنیم. آن الگو ما را به پیشرفت خواهد رساند؛ نسخه‌های دیگر به درد ما نمی خورد؛ چه نسخه‌ پیشرفت آمریکائی، چه نسخه‌ پیشرفت اروپائی از نوع اروپای غربی، چه نسخه‌ پیشرفت اروپائی از نوع اروپای شمالی - کشورهای اسکاندیناوی، که آنها یک نوع دیگری هستند - هیچ کدام از اینها، برای پیشرفت کشور ما نمیتواند مدل مطلوب باشد. ما باید دنبال مدل بومی خودمان بگردیم. هنر ما این خواهد بود که بتوانیم مدل بومی پیشرفت را متناسب با شرائط خودمان پیدا کنیم. من این بحث را در محیط دانشگاه دارم میکنم؛ معنایش این است که این تحقیق و این پیگیری و این تفحص را شما دانشجو، شما استاد و شما عنصر دانشگاهی، با جدیت باید انجام بدهید؛ و ان‌شاءاللَّه خواهید توانست. مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی‌ای دارد که آن مبانی تعیین کننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است. آن کسی که ناشیانه و نابخردانه، یک روزی شعار داد و فریاد کشید که باید برویم سرتاپا فرنگی بشویم و اروپائی بشویم، او توجه نکرد که اروپا یک سابقه و فرهنگ و مبانی معرفتی‌ای دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانی معرفتی است؛ ممکن است آن مبانی بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم. ما مبانی معرفتی و اخلاقی خودمان را داریم. اروپا در دوران قرون وسطی، سابقه‌ی تاریخی مبارزات کلیسا با دانش را دارد؛ انگیزه‌های عکس‌العملی و واکنشی رنسانس علمیِ اروپا در مقابل آن گذشته را نباید از نظر دور داشت. تأثیر مبانی معرفتی و مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی بر نوع پیشرفتی که او میخواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوق العاده است. مبانی معرفتی ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه.) (بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان‌ ، 88/2/27) همچنین ر.ک: گزارش نگاهی به سرنوشت تعطیلی کوتاه مدت ارتش در ژاپن و آلمان/ پشت پرده نسخه آمریکایی برای تحقیر و چپاول دو ملت‌، مشرق نیوز
عنوان سوال:

آیا عامل پیشرفت ژاپن و آلمان نابودی ارتش هایشان بعد از جنگ دوم بوده؟


پاسخ:

آیا عامل پیشرفت ژاپن و آلمان نابودی ارتش هایشان بعد از جنگ دوم بوده؟

مهمترین عواملی که موجب پیشرفت کشور ژاپن و آلمان شده را باید در برنامه ریزی مناسب و منسجم،تمرکز بر پیشرفت و ارتقای جایگاه کشور و بازسازی و جبران خسارت های ناشی از جنگ،استفاده صحیح از منابع مادی و انسانی،تلاش و کوشش پیگیر و سخت ملی در جهت ساختن کشور،ترویج روحیه صرفه جویی و مصرف صحیح و پرهیز از اسراف و هدر رفت منابع،نظم و انضباط کاری و فرهنگ سازی در جامعه در راستای پیشرفت کشور جستجو نمود و نابودی موقت ارتش در این کشورها نقشی در پیشرفت این کشور ها نداشته است.
در عین حال نکته ای که در مورد پیشرفت این کشورها قابل توجه است این است که گرچه این کشورها در زمینه اقتصادی به پیشرفت های زیادی دست یافته اند و امروز به عنوان کشورهای پیشرفته شناخته می شوند ، اما چنین پیشرفتی به دلیل بی بهره بودن از عزت و اقتدار و استقلال ملی نمی تواند به عنوان یک الگوی مناسب مورد توجه قرار بگیرد ، امروز ژاپن با وجود پیشرفت خیره کننده اقتصادی ، در عرصه بین المللی منفعل بوده و نقش فعال و تأثیر گذاری در تحولات منطقه ای و جهانی ندارند و پیشرفتی که با ترس و هراس از آمریکا باشد و نتواند عزت و اقتدار را برای یک کشور به ارمغان بیاورد ، شایسته الگو برداری نیست . آلمان نیز با وجود همه پیشرفت ها دنباله رو اهداف و سیاست های آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده و اختیار چندانی از خود در عرصه تحولات بین المللی ندارد و بی تردید آموزه های دینی و سخن حیات بخش سرور و سالار آزادگان بر نرفتن زیر بار ذلت و ارزش زندگی با عزت ، اجازه الگو برداری از چنین الگوهایی را به ما نمی دهد و با توجه به تأکید فراوان اسلام بر پیشرفت و دورن مایه های فرهنگ اسلامی ایرانی ، مناسب ترین الگو در پیشرفت ، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است که از سوی مقام معظم رهبری مطرح گردید. ایشان در این زمینه فرمودند: (این طلسم که کسی تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهای غربی انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکی برای کشور است. الگوهای غربی با شرائط خودشان، با مبانی ذهنی خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را می گویم: الگوی پیشرفت غربی، یک الگوی ناموفق است. درست است که به قدرت رسیده‌اند، به ثروت رسیده‌اند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کرده‌اند. پیشرفتهای غربی، پیشرفتهایی است که امروز همه‌ دنیا و همه‌ بشریت دارند از آن رنج می برند؛ کشورهای عقب‌مانده یک‌جور، کشورهای پیشرفته یک‌جور. این همان پیشرفت و توسعه‌ای است که توانسته است گروه‌های معدود و انگشت‌شماری از خانواده‌های ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهای دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دوری از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانی خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. پیشرفت تمدن غربی در طول قرنهای متمادی، این کشورها را از لحاظ اخلاقی دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقی به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگی هم به آنها خدمتی نکرده؛ یعنی فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول برای فرد و برای خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربی، پیشرفت ناموفقی است. آنچه که موجب می شود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعه‌ خودمان ناکافی بدانیم،در درجه‌ اول این است که نگاه جامعه‌ غربی و فلسفه‌های غربی به انسان-البته فلسفه‌های غربی مختلفند؛اما برآیند همه‌ آنها این است-با نگاه اسلام به انسان،بکلی متفاوت است؛یک تفاوت بنیانی و ریشه‌ای دارد.لذا پیشرفت که برای انسان و به وسیله‌ انسان است،در منطق فلسفه‌ غرب معنای دیگری پیدا میکند،تا در منطق اسلام.پیشرفت از نظر غرب،پیشرفت مادی است؛ محور،سود مادی است؛هرچه سود مادی بیشتر شد،پیشرفت بیشتر شده است؛افزایش ثروت و قدرت.این،معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال اوست؛منطق غربی و مدل غربی به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتی مادی شد،معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد.یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ولی اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد.اما از نظر اسلام،پیشرفت این نیست.البته پیشرفت مادی مطلوب است،اما به عنوان وسیله.هدف،رشد و تعالی انسان است . پیشرفت کشور و تحولی که به پیشرفت منتهی میشود، باید طوری برنامه‌ریزی و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالی برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقه‌ای از انسان، حتّی نه انسانِ ایرانی. پیشرفتی که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامی معنا کنیم، فقط برای انسان ایرانی سودمند نیست، چه برسد بگوئیم برای طبقه‌ای خاص. این پیشرفت، برای کل بشریت و برای انسانیت است.) (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‌ در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد 1386/02/25) همچنین فرمودند: ( ما وقتی می گوئیم پیشرفت، نباید توسعه‌ به مفهوم رایج غربی تداعی بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سیاسی و جهانی و بین‌المللی حرف رائجی است. ممکن است پیشرفتی که ما میگوئیم، با آن چه که امروز از مفهوم توسعه در دنیا فهمیده میشود، وجوه مشترکی داشته باشد - که حتماً دارد - اما در نظام واژگانی ما، کلمه‌ پیشرفت معنای خاص خودش را داشته باشد که با توسعه در نظام واژگانی امروز غرب، نبایستی اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستیم، لزوماً توسعه‌ غربی - با همان مختصات و با همان شاخص ها - نیست. غربی‌ها یک تاکتیک زیرکانه‌ تبلیغاتی را در طول سالهای متمادی اجرا کردند و آن این است که کشورهای جهان را تقسیم کردند به توسعه‌یافته، در حال توسعه و توسعه‌نیافته. خب، در وهله‌ اول انسان خیال می کند توسعه‌یافته یعنی آن کشوری که از فناوری و دانش پیشرفته‌ای برخوردار است، توسعه‌نیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ در حالی که قضیه این نیست. عنوان توسعه‌یافته - و آن دو عنوان دیگری که پشت سرش می‌آید، یعنی در حال توسعه و توسعه‌نیافته - یک بارِ ارزشی و یک جنبه‌ی ارزش‌گذاری همراه خودش دارد. در حقیقت وقتی می گویند کشور توسعه یافته، یعنی کشور غربی! با همه‌ خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهت‌گیری سیاسی‌اش؛ این توسعه‌یافته است. در حال توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است؛ توسعه‌نیافته یعنی کشوری که غربی نشده و در حال غربی شدن هم نیست. این جوری می خواهند معنا کنند. در واقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است! این را باید توجه داشته باشید. بله، در مجموعه‌ رفتار و کارها و شکل و قواره‌ کشورهای توسعه‌یافته‌ غربی، نکات مثبتی وجود دارد که اگر بناست ما اینها را یاد هم بگیریم، یاد می گیریم؛ اگر بناست شاگردی هم کنیم، شاگردی می کنیم؛ اما از نظر ما، مجموعه‌ای از چیزهای ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعه‌ غربی شدن، یا توسعه‌یافته‌ به اصطلاحِ غربی را مطلقاً قبول نمی کنیم. پیشرفتی که ما میخواهیم چیز دیگری است. پیشرفت برای همه‌ کشورها و همه‌ جوامع عالم، یک الگوی واحد ندارد. پیشرفت یک معنای مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون - شرائط تاریخی، شرائط جغرافیائی، شرائط جغرافیای سیاسی، شرائط طبیعی، شرائط انسانی و شرائط زمانی و مکانی - در ایجاد مدلهای پیشرفت، اثر می گذارد. ممکن است یک مدل پیشرفت برای فلان کشور یک مدل مطلوب باشد؛ عیناً همان مدل برای یک کشور دیگر نامطلوب باشد. بنابراین یک مدل واحدی برای پیشرفت وجود ندارد که ما آن را پیدا کنیم، سراغ آن برویم و همه‌ اجزاء آن الگو را در خودمان ایجاد کنیم و در کشورمان پیاده کنیم؛ چنین چیزی نیست. پیشرفت در کشور ما - با شرائط تاریخی ما، با شرائط جغرافیائی ما، با اوضاع سرزمینی ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با میراث ما - الگوی ویژه‌ی خود را دارد؛ باید جستجو کنیم و آن الگو را پیدا کنیم. آن الگو ما را به پیشرفت خواهد رساند؛ نسخه‌های دیگر به درد ما نمی خورد؛ چه نسخه‌ پیشرفت آمریکائی، چه نسخه‌ پیشرفت اروپائی از نوع اروپای غربی، چه نسخه‌ پیشرفت اروپائی از نوع اروپای شمالی - کشورهای اسکاندیناوی، که آنها یک نوع دیگری هستند - هیچ کدام از اینها، برای پیشرفت کشور ما نمیتواند مدل مطلوب باشد. ما باید دنبال مدل بومی خودمان بگردیم. هنر ما این خواهد بود که بتوانیم مدل بومی پیشرفت را متناسب با شرائط خودمان پیدا کنیم. من این بحث را در محیط دانشگاه دارم میکنم؛ معنایش این است که این تحقیق و این پیگیری و این تفحص را شما دانشجو، شما استاد و شما عنصر دانشگاهی، با جدیت باید انجام بدهید؛ و ان‌شاءاللَّه خواهید توانست. مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی‌ای دارد که آن مبانی تعیین کننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است. آن کسی که ناشیانه و نابخردانه، یک روزی شعار داد و فریاد کشید که باید برویم سرتاپا فرنگی بشویم و اروپائی بشویم، او توجه نکرد که اروپا یک سابقه و فرهنگ و مبانی معرفتی‌ای دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانی معرفتی است؛ ممکن است آن مبانی بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم. ما مبانی معرفتی و اخلاقی خودمان را داریم. اروپا در دوران قرون وسطی، سابقه‌ی تاریخی مبارزات کلیسا با دانش را دارد؛ انگیزه‌های عکس‌العملی و واکنشی رنسانس علمیِ اروپا در مقابل آن گذشته را نباید از نظر دور داشت. تأثیر مبانی معرفتی و مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی بر نوع پیشرفتی که او میخواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوق العاده است. مبانی معرفتی ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه.) (بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان‌ ، 88/2/27)
همچنین ر.ک: گزارش نگاهی به سرنوشت تعطیلی کوتاه مدت ارتش در ژاپن و آلمان/ پشت پرده نسخه آمریکایی برای تحقیر و چپاول دو ملت‌، مشرق نیوز





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین