در رأس ارتش رومیان (در جنگ با ایران) امپراتور هراکلیوس قرار داشت. آیا این امپراتور از بندگان محبوب خدا و مؤمن است؟ و به بهشت می رود؟
شرح پرسش: در سوره روم ابتدا از شکست روم شرقی (بیزانس) که اهل کتاب بودند در برابر آتش پرستان پارسی سخن به میان آمده سپس چنین گفته شده است: در مدت کوتاهی در طی چند سال ایشان در پایین ترین جای زمین بر پارسیان غالب خواهند شد. و در همان روز مؤمنان خوشحال خواهند شد. و خدواند ظالمان را چنین مورد مجازات قرار می دهد فرمانروایی از آن خداست... . شیخ سعید نورسی در کتاب خود موسوم به "رساله نور" امپراطور هراکلیوس را تمجید نموده و نوشته که وی مسلمان شده و مسلمان از دنیا رفته است. حال سؤال من این است که در راس ارتش رومیان امپراتور هراکلیوس قرار داشت. آیا این امپراتور که چنین جنگی را رهبری کرده و سربازان گمنامی که در این جنگ جان خود را از دست داده اند از بندگان محبوب خدا هستند؟ آیا ایشان مؤمن هستند و به بهشت می روند؟ پاسخ: پاسخ اجمالی: خوشحالی مسلمانان بعد از پیروزی رومیان، مسلمان بودن آنها و امپراطورشان را ثابت نمی نماید، اما هر شخصی که ایمان آورده و عمل نیک انجام دهد، سزاوار بهشت خواهد بود. البته شواهد تاریخی تأیید بلکه تأکید می کند که امپراطور روم نه تنها مسلمان نشد بلکه شخص صالحی نیز نبود. 1- از جمله جنگ هایی که در زمان پیامبر (ص) رخ داد جنگ موته بود که فرماندهی جنگ با جعفر طیار بود که او در همان جنگ به شهادت رسید (و این جنگ با رومیان بود).[1] 2- جه چیزی موجب شد تا پیامبر اسلام (ص) در آخر عمر شان لشگر اسامه را به جنگ با رومیان بفرستد؟ همه اینها دلالت دارند که امپراطور روم در زمان پیامبر (ص) مسلمان نشد. همچنین بعد از پیامبر (ص) در عصر خلفا که در سال 31 یا 34 جنگ ذات الصواریء اتفاق افتاد. در زمان امویین عمرو بن عاص پیشنهاد صلح با رومیان را به معاویه داد تا در جنگ با مسلمانان در صفین خیالشان از جانب آنها راحت باشد مضافا بر این که بنابر نقل تاریخ، معاویه برای اثبات شایستگی پسرش برای مسلمانان او را برای جنگ با رومیان فرستاد که در آن جنگ شکست خوردند. بله در این جا روایتی است که تاریخ نگاران و از جمله آنان ابن خلدون در تاریخش نقل می کند که امپراطور روم یعنی هرقل ابا سفیان را خواست و از او در مورد پیامبر سؤال نمود در نتیجه به آن حضرت ایمان آورد ولی در مقابل پیروانش و رجال دربار عقب نشینی نموده است و خود ابن خلدون نقل می کند که همین هرقل با مسلمانان جنگید تا زمانی که در سال 21 ه ق از دنیا رفت. پس ما بین دو امر مردد هستیم یا باید روایت را بپذیریم (و بگوییم که او به پیامبر ایمان آورده) و یا روش او و ادامه دهندگان راهش را (که دشمنی با مسلمانان بود) بپذیریم و بر فرض که بپذیریم که او به پیامبر ایمان آورده این ایمان در کنار آن جنگ با مسلمانان چه ارزشی دارد. پاسخ تفصیلی: در حقیقت سؤالتان را می توان به دو بخش تقسیم نمود: 1 - آیا آیاتی که از سوره روم بیان نمودید، دلیل حقانیت رومیان در جنگ های خود است و این که به همین دلیل، کشته های آنان شهیدند و امپراطور روم نیز در مسیر درست حرکت می نموده است؟ 2 - صرف نظر از این آیات، و با توجه به دیگر مبانی اسلامی، جنگجویان رومی در آن نبرد، از چه جایگاهی در آخرت برخوردارند؟ در مورد قسمت اول این پرسش باید گفت: این که پادشاه روم بر خلاف پادشاه ایران، برای نامه پیامبر(ص) احترام گذاشت، صحیح بوده و در کتاب های روایی ما نیز از آن یاد شده است[2]، اما در نقل های تاریخی معتبر، دلیلی بر این که ایشان مسلمان شده بودند و بعد از اسلام و جهت پیشرفت دین اسلام جنگیده باشند، وجود ندارد و موردی که از رساله نور نقل نمودید، با واقعیات تاریخی هم خوانی ندارد؛ زیرا در آن زمان، هر گروهی که ایمان می آوردند، با پیامبر(ص) بیعت نموده و تحت فرماندهی ایشان به جنگ می پرداختند و هیچ کدام از این دو مورد در کارنامه امپراطور روم ثبت نشده است. اما دلیل این که مسلمانان از احساس بهتری نسبت به رومیان برخوردار بوده و تمایل به پیروزی آنان داشتند، این بود که آنها بر دین مسیح بوده و مشترکات بیشتری با مسلمانان داشتند و طبیعی است که در میان دو گروهی که در مقابل ما قرار دارند، تمایل قلبی ما به پیروزی کسانی باشد که تا حدی به ما نزدیکترند، هر چند که دین ما را نداشته و بر مرام و مسلک دیگری باشند. در تأیید این مطلب می توانیم به آیه ای از قرآن استناد نماییم که بیان می دارد: "یهود و مشرکان را بدترین دشمنان مؤمنان می یابی و آنانی که ادعا می نمایند ما نصرانی هستیم با مؤمنان دوستی بیشتری دارند و دلیلش هم این است که در میان مسیحیان، کشیش ها و راهبانی وجود داشته و نیز آنها اهل تکبر نیستند[3]" با دقت در مضمون این آیه در می یابیم که قرآن، هر چند باقی ماندن بر دین مسیحیت را بعد از ظهور اسلام به رسمیت نمی شناسد، اما میان غیر مسلمانان نیز تفاوتی در نظر می گیرد، بدین ترتیب که مشرکان و یهود، علاوه بر نپذیرفتن اسلام از عناد و دشمنی خاصی نیز با آن برخوردارند، ولی مسیحیان، هر چند که مسلمان نیستند، ولی به دلیل وجود برخی سجایای نیک اخلاقی در میان آنها، از ارتباط بهتری با مسلمانان برخوردار هستند. اما در مورد خوشحالی مؤمنین قرآن می فرماید: (اگر امروز که رومیان شکست خوردند مشرکان خوشحال شدند)" در آن روز که رومیان غالب شدند مؤمنان خوشحال خواهند شد"!. آری" خوشحال می‌ شوند به نصرت الاهی". در این که منظور از خوشحالی مسلمانان در آن روز چیست؟ جمعی گفته ‌اند منظور خوشحالی از پیروزی رومیان است هر چند آنها نیز در صف کفار بودند، اما چون دارای کتاب آسمانی بودند پیروزی آنها بر مجوسیان مشرک یک مرحله از پیروزی" توحید" بر" شرک" بود. و بعضی افزوده ‌اند: مؤمنان از این خوشحال شدند که این حادثه را به فال نیک گرفتند و دلیلی بر پیروزی آنها بر مشرکان. یا این که شادی آنان از این بود که عظمت قرآن و صدق پیشگویی قاطع آن که خود یک پیروزی مهم معنوی برای مسلمین محسوب می ‌شد در آن روز ظاهر گشت. این احتمال نیز بعید به نظر نمی ‌رسد که پیروزی رومیان مقارن بود با یکی از پیروزیهای مسلمین بر مشرکان به خصوص این که در بعضی از کلمات مفسران بزرگ آمده که این پیروزی مقارن پیروزی" بدر"، و یا مقارن" صلح حدیبیه" بود که آن نیز در نوع خود یک پیروزی بزرگ محسوب می ‌شد. مخصوصا تعبیر بنصر اللَّه نیز تناسب با این معنی دارد[4]. نتیجه ای که می توان گرفت این است که خوشحالی مسلمانان از پیروزی رومیان، دلیل نمی شود که حتما آنها به همراه امپراطورشان مسلمان شده و کشته هایشان نیز در حکم شهید باشند، بلکه دلیل شاد شدن مسلمانان، شاید آن بوده که گروهی که اشتراکات بیشتری با آنها داشته، بر دشمنی که سرسختی بیشتری نسبت به آنها دارد، پیروز خواهند شد و شاید دلایل دیگری که بیان شد نیز در کار بوده است. اما در مورد قسمت دوم پرسش و این که صرف نظر از آیات سوره روم، چه قضاوتی در باره جنگجویان رومی داریم، باید بگوییم که از دیدگاه قرآن، ملاک اصلی رستگاری انسان ها ترکیبی از ایمان و عمل نیک است و این دو، در ده ها آیه با هم بیان شده است[5]، بنابر این، همان گونه که ایمان بدون انجام کارهای نیک ارزش چندانی ندارد، انجام کارهای نیک بدون ایمان واقعی نیز اثری نداشته و موجب رستگاری اخروی انسان ها نمی گردد و این نه تنها شامل غیر مسلمانان می گردد، بلکه اگر شخص به ظاهر مسلمانی نیز عملی نیک همانند جهاد انجام دهد، آن عمل برای او فایده ای در پی نخواهد داشت. با بیان نمونه ای از آن چه در زمان پیامبر(ص) رخ داده، نقش ایمان واقعی در پذیرش اعمال نیک روشن خواهد شد: یاران پیامبر(ص) نزد ایشان از مردی به نام قزمان ستایش نموده و این که او چقدر به دوستان خود در جنگ کمک نموده و چه اندازه در گرم نگاه داشتن تنور جنگ مؤثر بوده است. پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: او از اهل جهنم است! مدتی بعد به پیامبر(ص) خبر دادند که قزمان شهید شده! ایشان فرمودند: خداوند توان انجام هر کاری را دارد! طولی نگذشت که خبر آوردند که او شهید نشده، بلکه خودکشی کرده بود! پیامبر(ص) فرمودند: اکنون گواهی دهید که من فرستاده خدا هستم! و موضوع قزمان از این قرار بود که او جنگ شدیدی با دشمن نموده و شش یا هفت نفر از آنان را کشته و خودش به شدت زخمی شد و او را برای درمان به محله بنی ظفر مدینه بردند، مسلمانان با دیدنش به او گفتند: تو را به بهشت بشارت باد! امروز خوب جنگیدی! او در پاسخ گفت: به چه چیزی مرا بشارت می دهید، به خدا قسم تنها برای سربلند شدن قوم و قبیله ام جنگیدم و اگر این مسئله نبود، پا به صحنه درگیری نمی گذاشتم!(یعنی هیچ انگیزه دینی نداشتم). بعد از این که درد جراحت به او فشار آورد، تیری از جعبه تیرهای خود برداشته و با آن خود را به قتل رسانید![6]. ملاحظه می نماییم که این شخص؛ با این که در سپاه اسلام و به نفع آنها جنگید و دشمنانی را نیز به هلاکت رسانید؛ اما به دلیل نداشتن ایمان واقعی، سزاوار بهشت نگردید. بر این اساس، نمی توان امپراطور روم و سربازان او را به دلیل شکست دادن دشمنان اسلام، سزاوار بهشت دانست، اما نکته دیگر، اینکه در قرآن دو گروه از آیات نیز وجود دارد مبنی بر این که: اولا: اگر افرادی از اهل کتاب (همانند مسیحیان، یهودیان و صابئین)، ایمان به خدا و روز قیامت داشته و عمل نیک انجام دهند، خداوند به آنان پاداش مناسب عطا می فرماید[7]. ثانیا: اگر اشخاصی که هنوز حق به طور کامل برای آنها تبیین نگردیده و نسبت به آن، عنادی هم ندارند، در آخرت منتظر تصمیم خداوند می مانند. واژه های مستضعفین و اصحاب اعراف در مورد این گونه افراد است[8]. از مجموعه این آیات می توان نتیجه گرفت که اگر اشخاصی وجود داشته باشند که هنوز اسلام را نپذیرفته ولی نسبت به آن دشمنی نداشته و در راه رسیدن به آن چه حق است، تلاش می نمایند و علاوه بر آن، از انجام کارهای نیک نیز غافل نمی باشند، می توان امید فراوانی داشت که مشمول رحمت واسعه الاهی گردند. رومیان و امپراطور آنان نیز اگر واقعا در همین مسیر گام برمی داشتند[9]، از این امر مستثنا نبوده و خداوند در مورد پاداش اخروی آنان تصمیم خواهد گرفت. شواهد تاریخی تأیید بلکه تأکید می کند که امپراطور روم نه تنها مسلمان نشد بلکه شخص صالحی نیز نبود. 1- از جمله جنگ هایی که در زمان پیامبر (ص) رخ داد جنگ موته بود که فرماندهی جنگ با جعفر طیار بود که او در همان جنگ به شهادت رسید (و این جنگ با رومیان بود).[10] 2- جه چیزی موجب شد تا پیامبر اسلام (ص) در آخر عمر شان لشگر اسامه را به جنگ با رومیان بفرستد؟ [11] همه اینها دلالت دارند که امپراطور روم در زمان پیامبر (ص) مسلمان نشد. همچنین بعد از پیامبر (ص) در عصر خلفا که در سال 31 یا 34 جنگ ذات الصواریء اتفاق افتاد. در زمان امویین عمرو بن عاص پیشنهاد صلح با رومیان را به معاویه داد تا در جنگ با مسلمانان در صفین خیالشان از جانب آنها راحت باشد مضافا بر این که بنابر نقل تاریخ معاویه برای اثبات شایستگی پسرش برای مسلمانان او را برای جنگ با رومیان فرستاد که در آن جنگ شکست خوردند و نتیجه ای عکس خواسته معاویه حاصل شد. [12] بله در این جا روایتی است که تاریخ نگاران و از جمله آنان ابن خلدون در تاریخش نقل می کند که امپراطور روم یعنی هرقل ابا سفیان را خواست و از او در مورد پیامبر سؤال نمود در نتیجه به آن حضرت ایمان آورد ولی در مقابل پیروانش و رجال دربار عقب نشینی نموده است و خود ابن خلدون نقل می کند که همین هرقل با مسلمانان جنگید تا زمانی که در سال 21 ه ق از دنیا رفت. [13] پس ما بین دو امر مردد هستیم یا باید روایت را بپذیریم (و بگوییم که او به پیامبر ایمان آورده) و یا روش او و ادامه دهندگان راهش را (که دشمنی با مسلمانان بود) بپذیریم و بر فرض که بپذیریم که او به پیامبر ایمان آورده این ایمان در کنار آن جنگ با مسلمانان چه ارزشی دارد. پی نوشتها: [1] البدایة و النهایة،ج ‌4،ص241. [2] - کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 269. [3] - مائده، 82. [4] - مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌16، ص 363. [5] - بقره ، 25 و 82 و 277 و آیات بسیار دیگری از سایر سوره های قرآن. [6] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 20، ص 98. [7] - بقره ، 62؛ مائده، 69؛ حدید، 27. [8] - اعراف، 46؛ نساء، 97 و 98. و نیز روایتی در همین زمینه در کتاب کافی ج 2 ، ص 383-382 وجود دارد. [9] - هر چند مستندات تاریخی معتبری برای اثبات آن وجود ندارد. [10] البدایة و النهایة،ج ‌4،ص241. [11]الکامل، ج ‌2، ص 334. [12] أنساب‌الأشراف،ج ‌5، ص 289. [13] تاریخ‌ابن‌خلدون،ج‌2،ص:267 272. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

در رأس ارتش رومیان (در جنگ با ایران) امپراتور هراکلیوس قرار داشت. آیا این امپراتور از بندگان محبوب خدا و مؤمن است؟ و به بهشت می رود؟


پاسخ:

شرح پرسش:
در سوره روم ابتدا از شکست روم شرقی (بیزانس) که اهل کتاب بودند در برابر آتش پرستان پارسی سخن به میان آمده سپس چنین گفته شده است: در مدت کوتاهی در طی چند سال ایشان در پایین ترین جای زمین بر پارسیان غالب خواهند شد. و در همان روز مؤمنان خوشحال خواهند شد. و خدواند ظالمان را چنین مورد مجازات قرار می دهد فرمانروایی از آن خداست... . شیخ سعید نورسی در کتاب خود موسوم به "رساله نور" امپراطور هراکلیوس را تمجید نموده و نوشته که وی مسلمان شده و مسلمان از دنیا رفته است.
حال سؤال من این است که در راس ارتش رومیان امپراتور هراکلیوس قرار داشت. آیا این امپراتور که چنین جنگی را رهبری کرده و سربازان گمنامی که در این جنگ جان خود را از دست داده اند از بندگان محبوب خدا هستند؟ آیا ایشان مؤمن هستند و به بهشت می روند؟

پاسخ:
پاسخ اجمالی:
خوشحالی مسلمانان بعد از پیروزی رومیان، مسلمان بودن آنها و امپراطورشان را ثابت نمی نماید، اما هر شخصی که ایمان آورده و عمل نیک انجام دهد، سزاوار بهشت خواهد بود.
البته شواهد تاریخی تأیید بلکه تأکید می کند که امپراطور روم نه تنها مسلمان نشد بلکه شخص صالحی نیز نبود.
1- از جمله جنگ هایی که در زمان پیامبر (ص) رخ داد جنگ موته بود که فرماندهی جنگ با جعفر طیار بود که او در همان جنگ به شهادت رسید (و این جنگ با رومیان بود).[1]
2- جه چیزی موجب شد تا پیامبر اسلام (ص) در آخر عمر شان لشگر اسامه را به جنگ با رومیان بفرستد؟
همه اینها دلالت دارند که امپراطور روم در زمان پیامبر (ص) مسلمان نشد.
همچنین بعد از پیامبر (ص) در عصر خلفا که در سال 31 یا 34 جنگ ذات الصواریء اتفاق افتاد.
در زمان امویین عمرو بن عاص پیشنهاد صلح با رومیان را به معاویه داد تا در جنگ با مسلمانان در صفین خیالشان از جانب آنها راحت باشد مضافا بر این که بنابر نقل تاریخ، معاویه برای اثبات شایستگی پسرش برای مسلمانان او را برای جنگ با رومیان فرستاد که در آن جنگ شکست خوردند.
بله در این جا روایتی است که تاریخ نگاران و از جمله آنان ابن خلدون در تاریخش نقل می کند که امپراطور روم یعنی هرقل ابا سفیان را خواست و از او در مورد پیامبر سؤال نمود در نتیجه به آن حضرت ایمان آورد ولی در مقابل پیروانش و رجال دربار عقب نشینی نموده است و خود ابن خلدون نقل می کند که همین هرقل با مسلمانان جنگید تا زمانی که در سال 21 ه ق از دنیا رفت.
پس ما بین دو امر مردد هستیم یا باید روایت را بپذیریم (و بگوییم که او به پیامبر ایمان آورده) و یا روش او و ادامه دهندگان راهش را (که دشمنی با مسلمانان بود) بپذیریم و بر فرض که بپذیریم که او به پیامبر ایمان آورده این ایمان در کنار آن جنگ با مسلمانان چه ارزشی دارد.

پاسخ تفصیلی:
در حقیقت سؤالتان را می توان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - آیا آیاتی که از سوره روم بیان نمودید، دلیل حقانیت رومیان در جنگ های خود است و این که به همین دلیل، کشته های آنان شهیدند و امپراطور روم نیز در مسیر درست حرکت می نموده است؟
2 - صرف نظر از این آیات، و با توجه به دیگر مبانی اسلامی، جنگجویان رومی در آن نبرد، از چه جایگاهی در آخرت برخوردارند؟
در مورد قسمت اول این پرسش باید گفت: این که پادشاه روم بر خلاف پادشاه ایران، برای نامه پیامبر(ص) احترام گذاشت، صحیح بوده و در کتاب های روایی ما نیز از آن یاد شده است[2]، اما در نقل های تاریخی معتبر، دلیلی بر این که ایشان مسلمان شده بودند و بعد از اسلام و جهت پیشرفت دین اسلام جنگیده باشند، وجود ندارد و موردی که از رساله نور نقل نمودید، با واقعیات تاریخی هم خوانی ندارد؛ زیرا در آن زمان، هر گروهی که ایمان می آوردند، با پیامبر(ص) بیعت نموده و تحت فرماندهی ایشان به جنگ می پرداختند و هیچ کدام از این دو مورد در کارنامه امپراطور روم ثبت نشده است.
اما دلیل این که مسلمانان از احساس بهتری نسبت به رومیان برخوردار بوده و تمایل به پیروزی آنان داشتند، این بود که آنها بر دین مسیح بوده و مشترکات بیشتری با مسلمانان داشتند و طبیعی است که در میان دو گروهی که در مقابل ما قرار دارند، تمایل قلبی ما به پیروزی کسانی باشد که تا حدی به ما نزدیکترند، هر چند که دین ما را نداشته و بر مرام و مسلک دیگری باشند.
در تأیید این مطلب می توانیم به آیه ای از قرآن استناد نماییم که بیان می دارد: "یهود و مشرکان را بدترین دشمنان مؤمنان می یابی و آنانی که ادعا می نمایند ما نصرانی هستیم با مؤمنان دوستی بیشتری دارند و دلیلش هم این است که در میان مسیحیان، کشیش ها و راهبانی وجود داشته و نیز آنها اهل تکبر نیستند[3]"
با دقت در مضمون این آیه در می یابیم که قرآن، هر چند باقی ماندن بر دین مسیحیت را بعد از ظهور اسلام به رسمیت نمی شناسد، اما میان غیر مسلمانان نیز تفاوتی در نظر می گیرد، بدین ترتیب که مشرکان و یهود، علاوه بر نپذیرفتن اسلام از عناد و دشمنی خاصی نیز با آن برخوردارند، ولی مسیحیان، هر چند که مسلمان نیستند، ولی به دلیل وجود برخی سجایای نیک اخلاقی در میان آنها، از ارتباط بهتری با مسلمانان برخوردار هستند.
اما در مورد خوشحالی مؤمنین قرآن می فرماید: (اگر امروز که رومیان شکست خوردند مشرکان خوشحال شدند)" در آن روز که رومیان غالب شدند مؤمنان خوشحال خواهند شد"!. آری" خوشحال می‌ شوند به نصرت الاهی".
در این که منظور از خوشحالی مسلمانان در آن روز چیست؟ جمعی گفته ‌اند منظور خوشحالی از پیروزی رومیان است هر چند آنها نیز در صف کفار بودند، اما چون دارای کتاب آسمانی بودند پیروزی آنها بر مجوسیان مشرک یک مرحله از پیروزی" توحید" بر" شرک" بود.
و بعضی افزوده ‌اند: مؤمنان از این خوشحال شدند که این حادثه را به فال نیک گرفتند و دلیلی بر پیروزی آنها بر مشرکان.
یا این که شادی آنان از این بود که عظمت قرآن و صدق پیشگویی قاطع آن که خود یک پیروزی مهم معنوی برای مسلمین محسوب می ‌شد در آن روز ظاهر گشت.
این احتمال نیز بعید به نظر نمی ‌رسد که پیروزی رومیان مقارن بود با یکی از پیروزیهای مسلمین بر مشرکان به خصوص این که در بعضی از کلمات مفسران بزرگ آمده که این پیروزی مقارن پیروزی" بدر"، و یا مقارن" صلح حدیبیه" بود که آن نیز در نوع خود یک پیروزی بزرگ محسوب می ‌شد. مخصوصا تعبیر بنصر اللَّه نیز تناسب با این معنی دارد[4].
نتیجه ای که می توان گرفت این است که خوشحالی مسلمانان از پیروزی رومیان، دلیل نمی شود که حتما آنها به همراه امپراطورشان مسلمان شده و کشته هایشان نیز در حکم شهید باشند، بلکه دلیل شاد شدن مسلمانان، شاید آن بوده که گروهی که اشتراکات بیشتری با آنها داشته، بر دشمنی که سرسختی بیشتری نسبت به آنها دارد، پیروز خواهند شد و شاید دلایل دیگری که بیان شد نیز در کار بوده است.
اما در مورد قسمت دوم پرسش و این که صرف نظر از آیات سوره روم، چه قضاوتی در باره جنگجویان رومی داریم، باید بگوییم که از دیدگاه قرآن، ملاک اصلی رستگاری انسان ها ترکیبی از ایمان و عمل نیک است و این دو، در ده ها آیه با هم بیان شده است[5]، بنابر این، همان گونه که ایمان بدون انجام کارهای نیک ارزش چندانی ندارد، انجام کارهای نیک بدون ایمان واقعی نیز اثری نداشته و موجب رستگاری اخروی انسان ها نمی گردد و این نه تنها شامل غیر مسلمانان می گردد، بلکه اگر شخص به ظاهر مسلمانی نیز عملی نیک همانند جهاد انجام دهد، آن عمل برای او فایده ای در پی نخواهد داشت.
با بیان نمونه ای از آن چه در زمان پیامبر(ص) رخ داده، نقش ایمان واقعی در پذیرش اعمال نیک روشن خواهد شد:
یاران پیامبر(ص) نزد ایشان از مردی به نام قزمان ستایش نموده و این که او چقدر به دوستان خود در جنگ کمک نموده و چه اندازه در گرم نگاه داشتن تنور جنگ مؤثر بوده است. پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: او از اهل جهنم است! مدتی بعد به پیامبر(ص) خبر دادند که قزمان شهید شده! ایشان فرمودند: خداوند توان انجام هر کاری را دارد! طولی نگذشت که خبر آوردند که او شهید نشده، بلکه خودکشی کرده بود! پیامبر(ص) فرمودند: اکنون گواهی دهید که من فرستاده خدا هستم! و موضوع قزمان از این قرار بود که او جنگ شدیدی با دشمن نموده و شش یا هفت نفر از آنان را کشته و خودش به شدت زخمی شد و او را برای درمان به محله بنی ظفر مدینه بردند، مسلمانان با دیدنش به او گفتند: تو را به بهشت بشارت باد! امروز خوب جنگیدی!
او در پاسخ گفت: به چه چیزی مرا بشارت می دهید، به خدا قسم تنها برای سربلند شدن قوم و قبیله ام جنگیدم و اگر این مسئله نبود، پا به صحنه درگیری نمی گذاشتم!(یعنی هیچ انگیزه دینی نداشتم). بعد از این که درد جراحت به او فشار آورد، تیری از جعبه تیرهای خود برداشته و با آن خود را به قتل رسانید![6].
ملاحظه می نماییم که این شخص؛ با این که در سپاه اسلام و به نفع آنها جنگید و دشمنانی را نیز به هلاکت رسانید؛ اما به دلیل نداشتن ایمان واقعی، سزاوار بهشت نگردید.
بر این اساس، نمی توان امپراطور روم و سربازان او را به دلیل شکست دادن دشمنان اسلام، سزاوار بهشت دانست، اما نکته دیگر، اینکه در قرآن دو گروه از آیات نیز وجود دارد مبنی بر این که:
اولا: اگر افرادی از اهل کتاب (همانند مسیحیان، یهودیان و صابئین)، ایمان به خدا و روز قیامت داشته و عمل نیک انجام دهند، خداوند به آنان پاداش مناسب عطا می فرماید[7].
ثانیا: اگر اشخاصی که هنوز حق به طور کامل برای آنها تبیین نگردیده و نسبت به آن، عنادی هم ندارند، در آخرت منتظر تصمیم خداوند می مانند. واژه های مستضعفین و اصحاب اعراف در مورد این گونه افراد است[8].
از مجموعه این آیات می توان نتیجه گرفت که اگر اشخاصی وجود داشته باشند که هنوز اسلام را نپذیرفته ولی نسبت به آن دشمنی نداشته و در راه رسیدن به آن چه حق است، تلاش می نمایند و علاوه بر آن، از انجام کارهای نیک نیز غافل نمی باشند، می توان امید فراوانی داشت که مشمول رحمت واسعه الاهی گردند.
رومیان و امپراطور آنان نیز اگر واقعا در همین مسیر گام برمی داشتند[9]، از این امر مستثنا نبوده و خداوند در مورد پاداش اخروی آنان تصمیم خواهد گرفت.
شواهد تاریخی تأیید بلکه تأکید می کند که امپراطور روم نه تنها مسلمان نشد بلکه شخص صالحی نیز نبود.
1- از جمله جنگ هایی که در زمان پیامبر (ص) رخ داد جنگ موته بود که فرماندهی جنگ با جعفر طیار بود که او در همان جنگ به شهادت رسید (و این جنگ با رومیان بود).[10]
2- جه چیزی موجب شد تا پیامبر اسلام (ص) در آخر عمر شان لشگر اسامه را به جنگ با رومیان بفرستد؟ [11]
همه اینها دلالت دارند که امپراطور روم در زمان پیامبر (ص) مسلمان نشد.
همچنین بعد از پیامبر (ص) در عصر خلفا که در سال 31 یا 34 جنگ ذات الصواریء اتفاق افتاد.
در زمان امویین عمرو بن عاص پیشنهاد صلح با رومیان را به معاویه داد تا در جنگ با مسلمانان در صفین خیالشان از جانب آنها راحت باشد مضافا بر این که بنابر نقل تاریخ معاویه برای اثبات شایستگی پسرش برای مسلمانان او را برای جنگ با رومیان فرستاد که در آن جنگ شکست خوردند و نتیجه ای عکس خواسته معاویه حاصل شد. [12]
بله در این جا روایتی است که تاریخ نگاران و از جمله آنان ابن خلدون در تاریخش نقل می کند که امپراطور روم یعنی هرقل ابا سفیان را خواست و از او در مورد پیامبر سؤال نمود در نتیجه به آن حضرت ایمان آورد ولی در مقابل پیروانش و رجال دربار عقب نشینی نموده است و خود ابن خلدون نقل می کند که همین هرقل با مسلمانان جنگید تا زمانی که در سال 21 ه ق از دنیا رفت. [13]
پس ما بین دو امر مردد هستیم یا باید روایت را بپذیریم (و بگوییم که او به پیامبر ایمان آورده) و یا روش او و ادامه دهندگان راهش را (که دشمنی با مسلمانان بود) بپذیریم و بر فرض که بپذیریم که او به پیامبر ایمان آورده این ایمان در کنار آن جنگ با مسلمانان چه ارزشی دارد.

پی نوشتها:
[1] البدایة و النهایة،ج ‌4،ص241.
[2] - کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 269.
[3] - مائده، 82.
[4] - مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌16، ص 363.
[5] - بقره ، 25 و 82 و 277 و آیات بسیار دیگری از سایر سوره های قرآن.
[6] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 20، ص 98.
[7] - بقره ، 62؛ مائده، 69؛ حدید، 27.
[8] - اعراف، 46؛ نساء، 97 و 98. و نیز روایتی در همین زمینه در کتاب کافی ج 2 ، ص 383-382 وجود دارد.
[9] - هر چند مستندات تاریخی معتبری برای اثبات آن وجود ندارد.
[10] البدایة و النهایة،ج ‌4،ص241.
[11]الکامل، ج ‌2، ص 334.
[12] أنساب‌الأشراف،ج ‌5، ص 289.
[13] تاریخ‌ابن‌خلدون،ج‌2،ص:267 272.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین