بابیگری و بهائیگری اکنون به کلی از دین اسلام خارج شدهاند و از فرق اسلامی به حساب نمیآیند؛ لیکن به لحاظ انشعاب آنها از دین اسلام و وابستگی به شیخیه به وجود آمده و چه عقایدی را ترویج میکند؟ بابیگری انشعابی از شیخیگری است. بنیانگذار بابیت، سید علی محمد شیرازی ملقب به (باب) است. او در سال 1235 ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگی به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتی خود را باب امام زمان(عج) خواند. علی محمد در سال 1261 ق به دستور والی فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وی پس از آن که در مناظره با علمای شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: (لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند). در عین حال پس از چندی در تبریز ادعای (مهدویت) کرد و خود را امام زمان خواند و بابیت را که قبلاً ادعا کرده بود به (بابیت علم خداوند) تأویل کرد. او در مجلس علما نتوانست ادعای خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینی فرو ماند و جملات ساده عربی را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت؛ اما طولی نکشید که ادعای پیامبری کرد و کتاب (بیان) را کتاب آسمانی خویش دانست. او خود را برتر از پیامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است که با ظهور وی، قیامت بر پا شده است. مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهری باب انجامیدمتن توبه نامه با دست خط او در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. چنین است: (نظام العلما : ... شما ادعای خود را در حضور علمای اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است : اولاً؛ آیا این کتبی که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کردهاید و یا به شما بستهاند؟ باب : از خدا است. نظامالعلما : من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آری و الاّ نه. باب : از من است. نظامالعلما : آیا معنی کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟ باب : روا باشد انا الحق از درختیچرا نبود روا از نیکبختی نظام العلما : این همه آوازها از شه بود؟ باب : رحمت به شما، همینطور است. نظامالعلما : شما را باب میگویند. چه کسی، کی و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنی باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضی هستید یا نیستید؟ باب : این اسم را خدا به من داده است. نظامالعلما : در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیتالمعمور؟ باب : هر کجا باشد اسم خدایی است. نظامالعلما : البته در این صورت راضی هم هستید. معنی باب چیست؟ باب : (انا مدینةالعلم و علی بابها)؛ (من شهر علمم و علی در آن است) فرموده محمدبن عبداللَّه(ص). نظامالعلما : شما باب مدینه علم هستید؟ باب : بلی. نظام العلما : حمد خدا را که من چهل سال است قدم میزنم که به خدمت یکی از ابواب برسم، مقدور نمیشود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشداری را به من دهید. باب : گویا شما حاج ملا محمود باشید؟ نظام العلما : بلی. باب : شأن شما اجل است. باید منصب بزرگی به شما داد. نظام العلما : من همین را میخواهم، مرا کافی است. ولیعهد : ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مینماییم. نظامالعلما : به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است : (العلم علمان علم الابدان و علم الادیان) در علم ابدان عرض میکنم که در معده چه کیفیتی حاصل میشود که شخص تخمه میشود؟ بعضی به معالج رفع میگردد و برخی منجر به سوء هضم میشود یا به مراق منتهی میگردد؟ باب : من علم طب نخواندهام. ولیعهد : در صورتی که شما باب علوم هستید میگویید علم طب نخواندهام! با دعوی شما منافات دارد. نظامالعلما : عیب ندارد. این علم بیطره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید : علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟ باب : عین ذات هستند. نظامالعلما : پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند؛ مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت. علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس مابهالامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابهالامتیاز و ما بهالاشتراک و حال آنکه خدا مرکب نیست. باب : من حکمت نخواندهام. نظامالعلما : علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیاری مثل صرف و نحو و معانی و بیان و منطق. شما که بابید (قال) را صرف کنید. باب : کدام قال؟ نظام العلما : قالَ یَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقای باب، باقی را شما صرف کنید. باب : در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده. نظامالعلما : در هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟ باب : در نظرم نیست. نظامالعلما : معنی این حدیث را بگویید : لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً. باب : نمیدانم. نظام العلما : مأمون خلیفه از حضرت رضا(ع) پرسید : (ما الدلیل علی خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا) ؛ (وجه استدلال امام رضا(ع) چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟) باب (با تحیر) : این حدیث است؟ نظام العلما : بلی حدیث است. شأن نزول (اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ) معلوم است. حضرت رسول میگذشت، عاص گفت : این مرد ابتر است، عن قریب میمیرد و اولادی از او نمیماند. حضرت غمگین شد، از برای تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگویید این چه تسلیت است؟ باب : واقعاً شأن نزول سوره این است؟ نظامالعلما : آقایان این طور نیست؟ حضار (همگی) : بلی. باب : مهلت دهید فکر کنم. نظامالعلما : ما در عهد جوانی به اقتضای سن شوخی میکردیم و این عبارت علامه را میگفتیم : (اذا ادخل الرجل علی الخنثی والخنثی علی الانثی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الانثی). باب (پس از فکر) : این عبارت از علامه است؟ حضار : بلی. نظام العلما : از علامه نباشد، از من باشد. معنی آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علماید؟! باب : چیزی به خاطرم نمیرسد. نظامالعلما : یکی از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقی دارد و نسبت بین آنها چیست؟ باب : در نظرم نیست. نظامالعلما : اگر در نماز کسی شک کند بین دو و سه، چه کند؟ باب : بنا را بر دو بگذارد. ملا محمد مامقانی : ای بیدین، تو شکیات نماز را نمیدانی، ادعای بابیت میکنی؟ باب : بنا را بر سه بگذارد. ملا محمد مامقانی : پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشتهای که اول کسی که به من ایمان آورد نور محمد و علی است؟ باب : بلی. ملا محمد مامقانی : پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلی؟ علمالهدی : خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفتهای یک سوم مال را بدهید! چرا؟ باب : ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار) نظام العلما : چند از این الفاظ و اخبار و مجازسوز خواهم سوز با آن سوز ساز من در بند لفظ نیستم. کرامتی مطابق ادعای خود بر من بنما تا مرید شوم. باب : چه کرامت میخواهی؟ نظام العلما : اعلی حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتی ده. ولیعهد : دور رفتی! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار میکنیم. باب : در قوه ندارم. نظامالعلما : عزت بیجهت نمیشود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنی لنگ. چه هنری داری؟ باب : آیات فصیحه میخوانم : (الحمدُ للَّهِ الّذی خلقَ السّمواتِ والارضَ) و تاء سماوات را با (زبر) خواند. ولیعهد (با تبسم) : و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعایُکسر فی الجرّ و فی النّصب معاً باب : اسم من علی محمد است. با رب موافق است. نظامالعلما : هر علی محمد و محمد علی چنین است. گذشته از این، باید شما دعوی ربوبیت کنید نه بابیت. باب : من آن کسم که هزار سال است انتظار او را میکشید. نظامالعلما : یعنی شما مهدی صاحب الامرید؟ باب : بلی. نظامالعلما : شخصی یا نوعی؟ باب : شخصی. نظامالعلما : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو علی محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهی من شما را نفرستادهام. باب : دعوی خدایی میکنید؟ نظامالعلما : مثل تو امامی مانند من خدایی میخواهد. باب : من به یک روز دو هزار بیت مینویسم! کسی میتواند چنین کند؟ نظامالعلما : من در دوران توقف در عتبات، آدمی داشتم که هر روزی دو هزار بیت مینوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کورمهدی پور، شبهات مهدوی دوران ما (نقدی بر بهائیت)، صص 32 - 41. خواهید شد. علی محمد نسبت به مخالفانِ عقیدهاش، خشونت شدیدی را سفارش نمود و وظیفه فرمانروای بابی را این میداند که جز بابیها کسی را بر زمین باقی نگذارد و غیر از کتابهای بابیان، دیگر کتب باید همه محو و نابود شوند و بابیان جز کتاب بیان و دیگر کتب بابیان را نیاموزند. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزا تقی خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه در صدد اعدام علی محمد برآمد. عاقبت او و یکی از پیروانش به نام محمد علی زنوزی در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند. (ادیان و مذاهب، حمید رضا شاکرین، کد: 30/500012)
بابیگری و بهائیگری اکنون به کلی از دین اسلام خارج شدهاند و از فرق اسلامی به حساب نمیآیند؛ لیکن به لحاظ انشعاب آنها از دین اسلام و وابستگی به شیخیه به وجود آمده و چه عقایدی را ترویج میکند؟
بابیگری و بهائیگری اکنون به کلی از دین اسلام خارج شدهاند و از فرق اسلامی به حساب نمیآیند؛ لیکن به لحاظ انشعاب آنها از دین اسلام و وابستگی به شیخیه به وجود آمده و چه عقایدی را ترویج میکند؟
بابیگری انشعابی از شیخیگری است.
بنیانگذار بابیت، سید علی محمد شیرازی ملقب به (باب) است. او در سال 1235 ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگی به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتی خود را باب امام زمان(عج) خواند. علی محمد در سال 1261 ق به دستور والی فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وی پس از آن که در مناظره با علمای شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: (لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند). در عین حال پس از چندی در تبریز ادعای (مهدویت) کرد و خود را امام زمان خواند و بابیت را که قبلاً ادعا کرده بود به (بابیت علم خداوند) تأویل کرد. او در مجلس علما نتوانست ادعای خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینی فرو ماند و جملات ساده عربی را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت؛ اما طولی نکشید که ادعای پیامبری کرد و کتاب (بیان) را کتاب آسمانی خویش دانست. او خود را برتر از پیامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است که با ظهور وی، قیامت بر پا شده است.
مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهری باب انجامیدمتن توبه نامه با دست خط او در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. چنین است:
(نظام العلما : ... شما ادعای خود را در حضور علمای اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است :
اولاً؛ آیا این کتبی که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کردهاید و یا به شما بستهاند؟
باب : از خدا است.
نظامالعلما : من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آری و الاّ نه.
باب : از من است.
نظامالعلما : آیا معنی کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟
باب :
روا باشد انا الحق از درختیچرا نبود روا از نیکبختی
نظام العلما : این همه آوازها از شه بود؟
باب : رحمت به شما، همینطور است.
نظامالعلما : شما را باب میگویند. چه کسی، کی و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنی باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضی هستید یا نیستید؟
باب : این اسم را خدا به من داده است.
نظامالعلما : در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیتالمعمور؟
باب : هر کجا باشد اسم خدایی است.
نظامالعلما : البته در این صورت راضی هم هستید. معنی باب چیست؟
باب : (انا مدینةالعلم و علی بابها)؛ (من شهر علمم و علی در آن است) فرموده محمدبن عبداللَّه(ص).
نظامالعلما : شما باب مدینه علم هستید؟
باب : بلی.
نظام العلما : حمد خدا را که من چهل سال است قدم میزنم که به خدمت یکی از ابواب برسم، مقدور نمیشود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشداری را به من دهید.
باب : گویا شما حاج ملا محمود باشید؟
نظام العلما : بلی.
باب : شأن شما اجل است. باید منصب بزرگی به شما داد.
نظام العلما : من همین را میخواهم، مرا کافی است.
ولیعهد : ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مینماییم.
نظامالعلما : به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است : (العلم علمان علم الابدان و علم الادیان) در علم ابدان عرض میکنم که در معده چه کیفیتی حاصل میشود که شخص تخمه میشود؟ بعضی به معالج رفع میگردد و برخی منجر به سوء هضم میشود یا به مراق منتهی میگردد؟
باب : من علم طب نخواندهام.
ولیعهد : در صورتی که شما باب علوم هستید میگویید علم طب نخواندهام! با دعوی شما منافات دارد.
نظامالعلما : عیب ندارد. این علم بیطره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید : علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟
باب : عین ذات هستند.
نظامالعلما : پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند؛ مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت. علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس مابهالامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابهالامتیاز و ما بهالاشتراک و حال آنکه خدا مرکب نیست.
باب : من حکمت نخواندهام.
نظامالعلما : علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیاری مثل صرف و نحو و معانی و بیان و منطق. شما که بابید (قال) را صرف کنید.
باب : کدام قال؟
نظام العلما : قالَ یَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقای باب، باقی را شما صرف کنید.
باب : در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده.
نظامالعلما : در هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟
باب : در نظرم نیست.
نظامالعلما : معنی این حدیث را بگویید : لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً.
باب : نمیدانم.
نظام العلما : مأمون خلیفه از حضرت رضا(ع) پرسید : (ما الدلیل علی خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا) ؛ (وجه استدلال امام رضا(ع) چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟)
باب (با تحیر) : این حدیث است؟
نظام العلما : بلی حدیث است. شأن نزول (اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ) معلوم است. حضرت رسول میگذشت، عاص گفت : این مرد ابتر است، عن قریب میمیرد و اولادی از او نمیماند. حضرت غمگین شد، از برای تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگویید این چه تسلیت است؟
باب : واقعاً شأن نزول سوره این است؟
نظامالعلما : آقایان این طور نیست؟
حضار (همگی) : بلی.
باب : مهلت دهید فکر کنم.
نظامالعلما : ما در عهد جوانی به اقتضای سن شوخی میکردیم و این عبارت علامه را میگفتیم : (اذا ادخل الرجل علی الخنثی والخنثی علی الانثی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الانثی).
باب (پس از فکر) : این عبارت از علامه است؟
حضار : بلی.
نظام العلما : از علامه نباشد، از من باشد. معنی آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علماید؟!
باب : چیزی به خاطرم نمیرسد.
نظامالعلما : یکی از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقی دارد و نسبت بین آنها چیست؟
باب : در نظرم نیست.
نظامالعلما : اگر در نماز کسی شک کند بین دو و سه، چه کند؟
باب : بنا را بر دو بگذارد.
ملا محمد مامقانی : ای بیدین، تو شکیات نماز را نمیدانی، ادعای بابیت میکنی؟
باب : بنا را بر سه بگذارد.
ملا محمد مامقانی : پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشتهای که اول کسی که به من ایمان آورد نور محمد و علی است؟
باب : بلی.
ملا محمد مامقانی : پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلی؟
علمالهدی : خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفتهای یک سوم مال را بدهید! چرا؟
باب : ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار)
نظام العلما :
چند از این الفاظ و اخبار و مجازسوز خواهم سوز با آن سوز ساز من در بند لفظ نیستم. کرامتی مطابق ادعای خود بر من بنما تا مرید شوم.
باب : چه کرامت میخواهی؟
نظام العلما : اعلی حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتی ده.
ولیعهد : دور رفتی! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار میکنیم.
باب : در قوه ندارم.
نظامالعلما : عزت بیجهت نمیشود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنی لنگ. چه هنری داری؟
باب : آیات فصیحه میخوانم : (الحمدُ للَّهِ الّذی خلقَ السّمواتِ والارضَ) و تاء سماوات را با (زبر) خواند.
ولیعهد (با تبسم) :
و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعایُکسر فی الجرّ و فی النّصب معاً
باب : اسم من علی محمد است. با رب موافق است.
نظامالعلما : هر علی محمد و محمد علی چنین است. گذشته از این، باید شما دعوی ربوبیت کنید نه بابیت.
باب : من آن کسم که هزار سال است انتظار او را میکشید.
نظامالعلما : یعنی شما مهدی صاحب الامرید؟
باب : بلی.
نظامالعلما : شخصی یا نوعی؟
باب : شخصی.
نظامالعلما : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو علی محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهی من شما را نفرستادهام.
باب : دعوی خدایی میکنید؟
نظامالعلما : مثل تو امامی مانند من خدایی میخواهد.
باب : من به یک روز دو هزار بیت مینویسم! کسی میتواند چنین کند؟
نظامالعلما : من در دوران توقف در عتبات، آدمی داشتم که هر روزی دو هزار بیت مینوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کورمهدی پور، شبهات مهدوی دوران ما (نقدی بر بهائیت)، صص 32 - 41. خواهید شد.
علی محمد نسبت به مخالفانِ عقیدهاش، خشونت شدیدی را سفارش نمود و وظیفه فرمانروای بابی را این میداند که جز بابیها کسی را بر زمین باقی نگذارد و غیر از کتابهای بابیان، دیگر کتب باید همه محو و نابود شوند و بابیان جز کتاب بیان و دیگر کتب بابیان را نیاموزند.
پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزا تقی خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه در صدد اعدام علی محمد برآمد. عاقبت او و یکی از پیروانش به نام محمد علی زنوزی در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند. (ادیان و مذاهب، حمید رضا شاکرین، کد: 30/500012)
- [سایر] بابیگری و بهائیگری که از فرق اسلامی به حساب نمیآیند و وابسته به شیخیه می باشند چه عقایدی را ترویج میکند؟
- [آیت الله خوئی] کسی که کارمند دولت و ماهیانه حقوق میگیرد، و تدریجاً وسایل زندگی خود را از قبیل خانه و لوازم آن به اقساط خریداری میکند، و با این حساب تا چند سالی خود را مدیون بانک و اشخاص میبیند زیرا ماهیانه در ضمن مخارج روزمره، مبالغی هم به عنوان دین اقساطی خود میپردازد، در نتیجه در عرض سال خمسی خود چیزی که اضافه و پسانداز حسابی باشد ندارد غیر از همین اشیای موجوده و قدری از بقایای خواربار و خوراکی از قبیل چای و قند و غیره مثلاً، آیا اینگونه اشخاص رسیدگی به سال خمسی آنها فقط به همان زیادی از بقایای خوراکی تعلق میگیرد، یا به مقدار یکه از خانه و لوازم آن مالک شدهاند، یا آنکه باید صبر کنند تا پس از سپری شدن تمام مدت اقساط، که دیدند پس از گذشت مدتی عجالتاً دارای خانه و زندگی و وسایلی شدهاند، یا به کلی به اینها خمس تعلق نمیگیرد؟ لطفاً حکم آن را بیان فرمائید.
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق