بابیگری انشعابی از شیخیگری است. بنیانگذار بابیت، سید علی محمد شیرازی ملقب به (باب) است. او در سال 1235 ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگی به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتی خود را باب امام زمان(عج) خواند. علی محمد در سال 1261 ق به دستور والی فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وی پس از آن که در مناظره با علمای شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: (لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند). در عین حال پس از چندی در تبریز ادعای (مهدویت) کرد و خود را امام زمان خواند و بابیت را که قبلاً ادعا کرده بود به (بابیت علم خداوند) تأویل کرد. او در مجلس علما نتوانست ادعای خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینی فرو ماند و جملات ساده عربی را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت؛ اما طولی نکشید که ادعای پیامبری کرد و کتاب (بیان) را کتاب آسمانی خویش دانست. او خود را برتر از پیامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است که با ظهور وی، قیامت بر پا شده است. مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهری باب انجامیدمتن توبه نامه با دست خط او در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. چنین است: (نظام العلما : ... شما ادعای خود را در حضور علمای اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است : اولاً؛ آیا این کتبی که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کردهاید و یا به شما بستهاند؟ باب : از خدا است. نظامالعلما : من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آری و الاّ نه. باب : از من است. نظامالعلما : آیا معنی کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟ باب : روا باشد انا الحق از درختیچرا نبود روا از نیکبختی نظام العلما : این همه آوازها از شه بود؟ باب : رحمت به شما، همینطور است. نظامالعلما : شما را باب میگویند. چه کسی، کی و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنی باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضی هستید یا نیستید؟ باب : این اسم را خدا به من داده است. نظامالعلما : در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیتالمعمور؟ باب : هر کجا باشد اسم خدایی است. نظامالعلما : البته در این صورت راضی هم هستید. معنی باب چیست؟ باب : (انا مدینةالعلم و علی بابها)؛ (من شهر علمم و علی در آن است) فرموده محمدبن عبداللَّه(ص). نظامالعلما : شما باب مدینه علم هستید؟ باب : بلی. نظام العلما : حمد خدا را که من چهل سال است قدم میزنم که به خدمت یکی از ابواب برسم، مقدور نمیشود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشداری را به من دهید. باب : گویا شما حاج ملا محمود باشید؟ نظام العلما : بلی. باب : شأن شما اجل است. باید منصب بزرگی به شما داد. نظام العلما : من همین را میخواهم، مرا کافی است. ولیعهد : ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مینماییم. نظامالعلما : به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است : (العلم علمان علم الابدان و علم الادیان) در علم ابدان عرض میکنم که در معده چه کیفیتی حاصل میشود که شخص تخمه میشود؟ بعضی به معالج رفع میگردد و برخی منجر به سوء هضم میشود یا به مراق منتهی میگردد؟ باب : من علم طب نخواندهام. ولیعهد : در صورتی که شما باب علوم هستید میگویید علم طب نخواندهام! با دعوی شما منافات دارد. نظامالعلما : عیب ندارد. این علم بیطره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید : علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟ باب : عین ذات هستند. نظامالعلما : پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند؛ مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت. علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس مابهالامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابهالامتیاز و ما بهالاشتراک و حال آنکه خدا مرکب نیست. باب : من حکمت نخواندهام. نظامالعلما : علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیاری مثل صرف و نحو و معانی و بیان و منطق. شما که بابید (قال) را صرف کنید. باب : کدام قال؟ نظام العلما : قالَ یَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقای باب، باقی را شما صرف کنید. باب : در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده. نظامالعلما : در هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟ باب : در نظرم نیست. نظامالعلما : معنی این حدیث را بگویید : لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً. باب : نمیدانم. نظام العلما : مأمون خلیفه از حضرت رضا(ع) پرسید : (ما الدلیل علی خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا) ؛ (وجه استدلال امام رضا(ع) چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟) باب (با تحیر) : این حدیث است؟ نظام العلما : بلی حدیث است. شأن نزول (اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ) معلوم است. حضرت رسول میگذشت، عاص گفت : این مرد ابتر است، عن قریب میمیرد و اولادی از او نمیماند. حضرت غمگین شد، از برای تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگویید این چه تسلیت است؟ باب : واقعاً شأن نزول سوره این است؟ نظامالعلما : آقایان این طور نیست؟ حضار (همگی) : بلی. باب : مهلت دهید فکر کنم. نظامالعلما : ما در عهد جوانی به اقتضای سن شوخی میکردیم و این عبارت علامه را میگفتیم : (اذا ادخل الرجل علی الخنثی والخنثی علی الانثی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الانثی). باب (پس از فکر) : این عبارت از علامه است؟ حضار : بلی. نظام العلما : از علامه نباشد، از من باشد. معنی آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علماید؟! باب : چیزی به خاطرم نمیرسد. نظامالعلما : یکی از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقی دارد و نسبت بین آنها چیست؟ باب : در نظرم نیست. نظامالعلما : اگر در نماز کسی شک کند بین دو و سه، چه کند؟ باب : بنا را بر دو بگذارد. ملا محمد مامقانی : ای بیدین، تو شکیات نماز را نمیدانی، ادعای بابیت میکنی؟ باب : بنا را بر سه بگذارد. ملا محمد مامقانی : پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشتهای که اول کسی که به من ایمان آورد نور محمد و علی است؟ باب : بلی. ملا محمد مامقانی : پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلی؟ علمالهدی : خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفتهای یک سوم مال را بدهید! چرا؟ باب : ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار) نظام العلما : چند از این الفاظ و اخبار و مجازسوز خواهم سوز با آن سوز ساز من در بند لفظ نیستم. کرامتی مطابق ادعای خود بر من بنما تا مرید شوم. باب : چه کرامت میخواهی؟ نظام العلما : اعلی حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتی ده. ولیعهد : دور رفتی! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار میکنیم. باب : در قوه ندارم. نظامالعلما : عزت بیجهت نمیشود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنی لنگ. چه هنری داری؟ باب : آیات فصیحه میخوانم : (الحمدُ للَّهِ الّذی خلقَ السّمواتِ والارضَ) و تاء سماوات را با (زبر) خواند. ولیعهد (با تبسم) : و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعایُکسر فی الجرّ و فی النّصب معاً باب : اسم من علی محمد است. با رب موافق است. نظامالعلما : هر علی محمد و محمد علی چنین است. گذشته از این، باید شما دعوی ربوبیت کنید نه بابیت. باب : من آن کسم که هزار سال است انتظار او را میکشید. نظامالعلما : یعنی شما مهدی صاحب الامرید؟ باب : بلی. نظامالعلما : شخصی یا نوعی؟ باب : شخصی. نظامالعلما : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو علی محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهی من شما را نفرستادهام. باب : دعوی خدایی میکنید؟ نظامالعلما : مثل تو امامی مانند من خدایی میخواهد. باب : من به یک روز دو هزار بیت مینویسم! کسی میتواند چنین کند؟ نظامالعلما : من در دوران توقف در عتبات، آدمی داشتم که هر روزی دو هزار بیت مینوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کورمهدی پور، شبهات مهدوی دوران ما (نقدی بر بهائیت)، صص 32 - 41. خواهید شد. علی محمد نسبت به مخالفانِ عقیدهاش، خشونت شدیدی را سفارش نمود و وظیفه فرمانروای بابی را این میداند که جز بابیها کسی را بر زمین باقی نگذارد و غیر از کتابهای بابیان، دیگر کتب باید همه محو و نابود شوند و بابیان جز کتاب بیان و دیگر کتب بابیان را نیاموزند. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزا تقی خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه در صدد اعدام علی محمد برآمد. عاقبت او و یکی از پیروانش به نام محمد علی زنوزی در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند.
بابیگری و بهائیگری که از فرق اسلامی به حساب نمیآیند و وابسته به شیخیه می باشند چه عقایدی را ترویج میکند؟
بابیگری انشعابی از شیخیگری است.
بنیانگذار بابیت، سید علی محمد شیرازی ملقب به (باب) است. او در سال 1235 ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگی به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتی خود را باب امام زمان(عج) خواند. علی محمد در سال 1261 ق به دستور والی فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وی پس از آن که در مناظره با علمای شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: (لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند). در عین حال پس از چندی در تبریز ادعای (مهدویت) کرد و خود را امام زمان خواند و بابیت را که قبلاً ادعا کرده بود به (بابیت علم خداوند) تأویل کرد. او در مجلس علما نتوانست ادعای خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینی فرو ماند و جملات ساده عربی را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت؛ اما طولی نکشید که ادعای پیامبری کرد و کتاب (بیان) را کتاب آسمانی خویش دانست. او خود را برتر از پیامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است که با ظهور وی، قیامت بر پا شده است.
مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهری باب انجامیدمتن توبه نامه با دست خط او در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. چنین است:
(نظام العلما : ... شما ادعای خود را در حضور علمای اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است :
اولاً؛ آیا این کتبی که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کردهاید و یا به شما بستهاند؟
باب : از خدا است.
نظامالعلما : من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آری و الاّ نه.
باب : از من است.
نظامالعلما : آیا معنی کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟
باب :
روا باشد انا الحق از درختیچرا نبود روا از نیکبختی
نظام العلما : این همه آوازها از شه بود؟
باب : رحمت به شما، همینطور است.
نظامالعلما : شما را باب میگویند. چه کسی، کی و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنی باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضی هستید یا نیستید؟
باب : این اسم را خدا به من داده است.
نظامالعلما : در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیتالمعمور؟
باب : هر کجا باشد اسم خدایی است.
نظامالعلما : البته در این صورت راضی هم هستید. معنی باب چیست؟
باب : (انا مدینةالعلم و علی بابها)؛ (من شهر علمم و علی در آن است) فرموده محمدبن عبداللَّه(ص).
نظامالعلما : شما باب مدینه علم هستید؟
باب : بلی.
نظام العلما : حمد خدا را که من چهل سال است قدم میزنم که به خدمت یکی از ابواب برسم، مقدور نمیشود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشداری را به من دهید.
باب : گویا شما حاج ملا محمود باشید؟
نظام العلما : بلی.
باب : شأن شما اجل است. باید منصب بزرگی به شما داد.
نظام العلما : من همین را میخواهم، مرا کافی است.
ولیعهد : ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مینماییم.
نظامالعلما : به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است : (العلم علمان علم الابدان و علم الادیان) در علم ابدان عرض میکنم که در معده چه کیفیتی حاصل میشود که شخص تخمه میشود؟ بعضی به معالج رفع میگردد و برخی منجر به سوء هضم میشود یا به مراق منتهی میگردد؟
باب : من علم طب نخواندهام.
ولیعهد : در صورتی که شما باب علوم هستید میگویید علم طب نخواندهام! با دعوی شما منافات دارد.
نظامالعلما : عیب ندارد. این علم بیطره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید : علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟
باب : عین ذات هستند.
نظامالعلما : پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند؛ مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت. علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس مابهالامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابهالامتیاز و ما بهالاشتراک و حال آنکه خدا مرکب نیست.
باب : من حکمت نخواندهام.
نظامالعلما : علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیاری مثل صرف و نحو و معانی و بیان و منطق. شما که بابید (قال) را صرف کنید.
باب : کدام قال؟
نظام العلما : قالَ یَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقای باب، باقی را شما صرف کنید.
باب : در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده.
نظامالعلما : در هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟
باب : در نظرم نیست.
نظامالعلما : معنی این حدیث را بگویید : لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً.
باب : نمیدانم.
نظام العلما : مأمون خلیفه از حضرت رضا(ع) پرسید : (ما الدلیل علی خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا) ؛ (وجه استدلال امام رضا(ع) چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟)
باب (با تحیر) : این حدیث است؟
نظام العلما : بلی حدیث است. شأن نزول (اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ) معلوم است. حضرت رسول میگذشت، عاص گفت : این مرد ابتر است، عن قریب میمیرد و اولادی از او نمیماند. حضرت غمگین شد، از برای تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگویید این چه تسلیت است؟
باب : واقعاً شأن نزول سوره این است؟
نظامالعلما : آقایان این طور نیست؟
حضار (همگی) : بلی.
باب : مهلت دهید فکر کنم.
نظامالعلما : ما در عهد جوانی به اقتضای سن شوخی میکردیم و این عبارت علامه را میگفتیم : (اذا ادخل الرجل علی الخنثی والخنثی علی الانثی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الانثی).
باب (پس از فکر) : این عبارت از علامه است؟
حضار : بلی.
نظام العلما : از علامه نباشد، از من باشد. معنی آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علماید؟!
باب : چیزی به خاطرم نمیرسد.
نظامالعلما : یکی از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقی دارد و نسبت بین آنها چیست؟
باب : در نظرم نیست.
نظامالعلما : اگر در نماز کسی شک کند بین دو و سه، چه کند؟
باب : بنا را بر دو بگذارد.
ملا محمد مامقانی : ای بیدین، تو شکیات نماز را نمیدانی، ادعای بابیت میکنی؟
باب : بنا را بر سه بگذارد.
ملا محمد مامقانی : پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشتهای که اول کسی که به من ایمان آورد نور محمد و علی است؟
باب : بلی.
ملا محمد مامقانی : پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلی؟
علمالهدی : خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفتهای یک سوم مال را بدهید! چرا؟
باب : ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار)
نظام العلما :
چند از این الفاظ و اخبار و مجازسوز خواهم سوز با آن سوز ساز من در بند لفظ نیستم. کرامتی مطابق ادعای خود بر من بنما تا مرید شوم.
باب : چه کرامت میخواهی؟
نظام العلما : اعلی حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتی ده.
ولیعهد : دور رفتی! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار میکنیم.
باب : در قوه ندارم.
نظامالعلما : عزت بیجهت نمیشود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنی لنگ. چه هنری داری؟
باب : آیات فصیحه میخوانم : (الحمدُ للَّهِ الّذی خلقَ السّمواتِ والارضَ) و تاء سماوات را با (زبر) خواند.
ولیعهد (با تبسم) :
و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعایُکسر فی الجرّ و فی النّصب معاً
باب : اسم من علی محمد است. با رب موافق است.
نظامالعلما : هر علی محمد و محمد علی چنین است. گذشته از این، باید شما دعوی ربوبیت کنید نه بابیت.
باب : من آن کسم که هزار سال است انتظار او را میکشید.
نظامالعلما : یعنی شما مهدی صاحب الامرید؟
باب : بلی.
نظامالعلما : شخصی یا نوعی؟
باب : شخصی.
نظامالعلما : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو علی محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهی من شما را نفرستادهام.
باب : دعوی خدایی میکنید؟
نظامالعلما : مثل تو امامی مانند من خدایی میخواهد.
باب : من به یک روز دو هزار بیت مینویسم! کسی میتواند چنین کند؟
نظامالعلما : من در دوران توقف در عتبات، آدمی داشتم که هر روزی دو هزار بیت مینوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کورمهدی پور، شبهات مهدوی دوران ما (نقدی بر بهائیت)، صص 32 - 41. خواهید شد.
علی محمد نسبت به مخالفانِ عقیدهاش، خشونت شدیدی را سفارش نمود و وظیفه فرمانروای بابی را این میداند که جز بابیها کسی را بر زمین باقی نگذارد و غیر از کتابهای بابیان، دیگر کتب باید همه محو و نابود شوند و بابیان جز کتاب بیان و دیگر کتب بابیان را نیاموزند.
پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزا تقی خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه در صدد اعدام علی محمد برآمد. عاقبت او و یکی از پیروانش به نام محمد علی زنوزی در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند.
- [سایر] بابیگری و بهائیگری اکنون به کلی از دین اسلام خارج شدهاند و از فرق اسلامی به حساب نمیآیند؛ لیکن به لحاظ انشعاب آنها از دین اسلام و وابستگی به شیخیه به وجود آمده و چه عقایدی را ترویج میکند؟
- [آیت الله اردبیلی] در کشور ما برخی از مؤسسات اعتباری و مالی وجود دارد که زیر نظر بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران کار میکنند. یکی از عمدهترین فعالیتهایشان این است که شخصی مبلغی پول در حساب آن مؤسسه افتتاح میکند و پس از مدتی با توجه به شرایطی، دو برابر یا بیشتر نسبت به موجودی، آن شخص میتواند وام قرضالحسنه بدون سود و صرفاً با مبلغی کم به عنوان کارمزد (مثلاً دو درصد) از آن مؤسسه دریافت نماید. سؤال این است که آیا این وام ربوی است؟ اگر هیچ شرطی در قرارداد نباشد ولی صرفاً شخص با علم به این که شرایط این مؤسسه اینگونه است اقدام به افتتاح حساب نماید بدون این که خود مؤسسه قرارداد مشروطی داشته باشد، آیا وام مذکور ربوی است؟ بر فرض ربوی بودن آیا علاوه بر عمل حرام، تصرف در وام مذکور هم حرام و اکل مال بالباطل است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] برخی با حمایت برخی تجّار محترم اقدام به تشکیل شرکتی کردهاند که هدف آن ایجاد تسهیلاتی در امر خرید وفراهم آوردن فرصتهای شغلی برای جوانان است این شرکت پس از هماهنگی با فروشگاهها و مراکز خرید اقدام به صدور و فروش کارتهایی موسوم به کارت تخفیف میکند خریداران این کارت میتوانند اجناس مورد نیاز خود را از فروشگاههای خاصّی با تخفیف ویژه خریداری کنند از آنجا که مؤسسین این شرکت تلاش دارند که تمامی معاملاتشان منطبق با موازین شرع باشد لطفانظرتان را در خصوص انطباق یا عدم انطباق دو قرارداد زیر با موازین اسلامی اعلام فرمائید: الف - شرکت از یک سو با خریداران کالا مواجه است و از سوی دیگر با فروشندگان. به خریداران کالا کارتی ارائه میکنند که به آنان امکان خرید توأم با تخفیف از فروشگاههای خاصّی را میدهد و در قبال این کارت که برای مدّت شش ماه اعتبار دارد مبلغ نود هزار تومان دریافت میکنند در قبال آن فروشندگان کالا نیز متعهد میشوند که تخفیف داده شده به خریداران صاحب کارت را پرداخت نمایند. ب - شرکت با ارسال سه برگه بازاریابی برای خریداران کارت تخفیف این امکان را فراهم میکند که خود اقدام به بازاریابی و فروش این کارتها بکنند از این رو هر متقاضی میتواند مبلغ لازم برای خرید کارت را پرداخت کند. یک سوّم از مبلغ مزبور به حساب شرکت واریز شده و یک سوّم دیگر به خود فروشنده تعلّق گرفته و یک سوّم آخر به فردی تعلّق میگیرد که فروشنده اوّلیه کارت به فروشنده فعلی بوده است که اصطلاحاسرگروه نام دارد اگر فروشنده فعلی در فروش سه برگه بازاریابی که به او تحویل شده تا دو ماه موفّق نشود این برگهها از اعتبار ساقط میشوند. نکته: کارتهای تخفیف ارائه شده محدودیتی در میزان خرید ندارند.
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )