دختری هستم22ساله دانشجو که آقا پسری20ساله دانشجو به خواستگاری من آمدن چون حدود یکسال ونیم است که با ایشان آشنایی دارم و به ایشان علاقمند هستم نظرم مثبت است ولی خانواده ام به دلیل نرفتن سربازی و نداشتن کار مخالفت می کنند ولی من فکرهایم را کرده ام و فکر میکنم با او خوشبخت می شوم زیرا این مسایل حل شدنی است، لطفا مرا راهنمایی کنید. دیدی ای دل غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی برانگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد خواهر گرامی از حسن اعتماد شما به این مجموعه و اینکه چنین مساله مهمی از زندگیتان را صادقانه با ما در میان گذاردید، خدا را شاکریم و سعی می کنیم با راهکارهای ارسالی، شما را در عبور از این مشغله ذهنی یاری دهیم. دانشجوی محترم، شما به خوبی میدانید که ازدواج یکی از مهم ترین حوادث و رویدادهای زندگی است و نقش مهمی در سرنوشت، سعادت و خوشبختی انسان دارد، مضافاَ بر این که اگر به نحو صحیح انجام پذیرد، بسیاری از نیازهای انسان اعم از عاطفی و جنسی را تأمین و باعث آرامش روحی انسان می شود. علاوه بر این که پیوند ازدواج میثاقی است که دامنه آن میتواند تا جهان آخرت گسترده باشد، البته به شرطی که بر اساس دستور خدا و همراه با تفکر و دوراندیشی باشد. پس انتخاب صحیح از شرایط ضروری یک ازدواج موفق است. برای اینکه انتخاب خوبی داشته باشیم به متون دینی مراجعه میکنیم: در آموزههای دین اسلام درباره معیارها و ملاکهای انتخاب همسر با دو گونه ویژگی روبرو هستیم؛ الف) معیارهای درجه اول: ویژگیهای ضروری و حتمی که بدون آنها، زندگی به سر و سامان درستی نمیرسد. ب) معیارهای درجه دوم: ویژگیهایی که باعث سازگاری، کمال و موفقیت بیشتر در زندگی میشوند؛ 1. از معیارهای درجه اول می توان به دینداری، اخلاق نیکو، تقوا و پرهیزگاری، سلامت جسمانی و روانی، اصالت و شرافت خانوادگی اشاره کرد. 2. بقیه شرایط جزو معیارهای درجه دوم قرار می گیرند مانند: تناسب در زیبایی، تناسب فرهنگی، فکری، تحصیلی، همتایی جسمانی و جنسی، تناسب سنی، همطرازی خانوادگی، مالی، اجتماعی. چند نکته: 1. شما قبول دارید که هر پدر و مادری خیر و صلاح و خوشبختی فرزند خود را میخواهند، در این هیچ شکی نیست، پس به صحبتهای آنان به دید یک مشاور دلسوز، آگاه، باتجربه و رازدار نگاه کنید. 2. در مورد تناسب سنی بین دختر و پسر؛ توصیه میشود دختر چند سال(حدودا 4 یا 5 سال) از پسر کوچکتر باشد. زیرا دختران از لحاظ زیستی چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی میرسند، همان گونه که زنان زودتر از مردان قابلیت باروری را از دست میدهند و تمایلات جنسی در مردان دیرتر از زنان فروکش میکند. از این رو، دختران باید چند سال زودتر از پسران ازدواج کنند تا از اوایل دوره ای که هیجانات جنسی و قابلیت باروری در آنها بروز میکند، شوهردار باشند و در آخر دوره نیز تقریباً همزمان با شوهران خود از فعالیت های جنسی فاصله گیرند. علاوه بر اینکه بزرگتر بودن دختر از پسر باعث میشود که مرد آن اقتداری که در اداره زندگی داشته باشد و خود زنان این اقتدار را دوست دارند، آن اقتدار را نداشته باشد و قدرت مدیریت او زیر سوال برود و موجب مشاجره و تلخی زندگی شود. بنابراین بهتر است سن مرد آماده برای ازدواج از سن زن چند سالی بیشتر باشد. 3. شاید یکی از دلائل مخالفت پدر و مادر شما با این ازداج، همین اختلاف سنی بین شما باشد که به نظر کاملا منطقی است. از شما میخواهیم با خود خلوت کنید و بدون علاقه و عشقی که باعث نادیده گرفتن خیلی از مسائل میشود، راجع به تمام ملاکها، مخصوصا تفاوت سنی فکر کنید و با مشورت به جمعبندی برسید. 4. لطفا توانایی اقتصادی مرد برای اداره زندگی را فراموش نکنید. قطعا شما نیز مانند تمام دختران دوست دارید همسرتان، دستش توی جیب خودش باشد، لذا میطلبد که راجع به ایشان بیشتر دقت کنید و به این خصوصیت هم توجه ویژه داشته باشید. اینکه فرمودید: این مسائل حل شدنی است، قبول داریم اما به چه قیمتی؟ با چه هزینهای؟ پدر ومادرتان آرزوهایی برای خوشبختی شما دارند و نمیخواهند شما اول زندگی سختی بکشید و ... 5. اگر شما هم با نظر پدر و مادرتان همراه شدید که هیچ، اما اگر باز به این نتیجه رسیدید که ایشان واقعا(به دور از احساسات و علاقه به ایشان)شایسته و توانایی خوشبخت کردن شما را طبق ملاکهای فوق الذکر دارند، باید یک واسطه پیدا کنید؛ یک نفر که والدین شما از او حرف شنوی دارند، مثلا پدربزرگ یا مادربزرگ، عمو یا هر شخصی که شما برای وساطت در این کار مناسب تشخیص میدهید، با او صحبت کنید تا موافقت پدر و مادر شما را برای این ازدواج بدست بیاورد. پیشنهاد بدهید که ما میتوانیم با یک عقد ساده و مختصر، شروع کنیم تا زمانی که این آقا، یک شغلی و درآمدی پیدا کند و بتوانیم زندگی مستقلی را تشکیل بدهیم. 6. تا انشاالله شرایط ازدواج بزودی برایتان فراهم می شود سعی کنید با تکیه و توکل بر خدا و توسل به اهل بیت آرامش خود را حفظ کنید و از خدا بخواهید که هرچه خیر و مصلحت شما در آن است، نصیب و روزیتان کند. ما برای شما و همه جوانان عزیز آرزوی موفقیت و سعادت مخصوصا در زمینه ازدواج داریم. امیدواریم شما هم با توجه به ذهن منطقیای که دارید و با مشاوره با افراد دلسوز و از همه مهمتر با تکیه و توکل به خدای قادر و مهربان هر چه زودتر زندگی مشترک و سراسر نشاط و شادکامی خود را با نیمه گمشدهتان، زیر سایه لطف امام زمان علیه السلام آغاز کنید. سید عباس ساطوریان
دختری هستم22ساله دانشجو که آقا پسری20ساله دانشجو به خواستگاری من آمدن چون حدود یکسال ونیم است که با ایشان آشنایی دارم و به ایشان علاقمند هستم نظرم مثبت است ولی خانواده ام به دلیل نرفتن سربازی و نداشتن کار مخالفت می کنند ولی من فکرهایم را کرده ام و فکر میکنم با او خوشبخت می شوم زیرا این مسایل حل شدنی است، لطفا مرا راهنمایی کنید.
دختری هستم22ساله دانشجو که آقا پسری20ساله دانشجو به خواستگاری من آمدن چون حدود یکسال ونیم است که با ایشان آشنایی دارم و به ایشان علاقمند هستم نظرم مثبت است ولی خانواده ام به دلیل نرفتن سربازی و نداشتن کار مخالفت می کنند ولی من فکرهایم را کرده ام و فکر میکنم با او خوشبخت می شوم زیرا این مسایل حل شدنی است، لطفا مرا راهنمایی کنید.
دیدی ای دل غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی برانگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
خواهر گرامی از حسن اعتماد شما به این مجموعه و اینکه چنین مساله مهمی از زندگیتان را صادقانه با ما در میان گذاردید، خدا را شاکریم و سعی می کنیم با راهکارهای ارسالی، شما را در عبور از این مشغله ذهنی یاری دهیم.
دانشجوی محترم، شما به خوبی میدانید که ازدواج یکی از مهم ترین حوادث و رویدادهای زندگی است و نقش مهمی در سرنوشت، سعادت و خوشبختی انسان دارد، مضافاَ بر این که اگر به نحو صحیح انجام پذیرد، بسیاری از نیازهای انسان اعم از عاطفی و جنسی را تأمین و باعث آرامش روحی انسان می شود. علاوه بر این که پیوند ازدواج میثاقی است که دامنه آن میتواند تا جهان آخرت گسترده باشد، البته به شرطی که بر اساس دستور خدا و همراه با تفکر و دوراندیشی باشد.
پس انتخاب صحیح از شرایط ضروری یک ازدواج موفق است. برای اینکه انتخاب خوبی داشته باشیم به متون دینی مراجعه میکنیم:
در آموزههای دین اسلام درباره معیارها و ملاکهای انتخاب همسر با دو گونه ویژگی روبرو هستیم؛
الف) معیارهای درجه اول: ویژگیهای ضروری و حتمی که بدون آنها، زندگی به سر و سامان درستی نمیرسد.
ب) معیارهای درجه دوم: ویژگیهایی که باعث سازگاری، کمال و موفقیت بیشتر در زندگی میشوند؛
1. از معیارهای درجه اول می توان به دینداری، اخلاق نیکو، تقوا و پرهیزگاری، سلامت جسمانی و روانی، اصالت و شرافت خانوادگی اشاره کرد.
2. بقیه شرایط جزو معیارهای درجه دوم قرار می گیرند مانند: تناسب در زیبایی، تناسب فرهنگی، فکری، تحصیلی، همتایی جسمانی و جنسی، تناسب سنی، همطرازی خانوادگی، مالی، اجتماعی.
چند نکته:
1. شما قبول دارید که هر پدر و مادری خیر و صلاح و خوشبختی فرزند خود را میخواهند، در این هیچ شکی نیست، پس به صحبتهای آنان به دید یک مشاور دلسوز، آگاه، باتجربه و رازدار نگاه کنید.
2. در مورد تناسب سنی بین دختر و پسر؛ توصیه میشود دختر چند سال(حدودا 4 یا 5 سال) از پسر کوچکتر باشد. زیرا دختران از لحاظ زیستی چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی میرسند، همان گونه که زنان زودتر از مردان قابلیت باروری را از دست میدهند و تمایلات جنسی در مردان دیرتر از زنان فروکش میکند. از این رو، دختران باید چند سال زودتر از پسران ازدواج کنند تا از اوایل دوره ای که هیجانات جنسی و قابلیت باروری در آنها بروز میکند، شوهردار باشند و در آخر دوره نیز تقریباً همزمان با شوهران خود از فعالیت های جنسی فاصله گیرند. علاوه بر اینکه بزرگتر بودن دختر از پسر باعث میشود که مرد آن اقتداری که در اداره زندگی داشته باشد و خود زنان این اقتدار را دوست دارند، آن اقتدار را نداشته باشد و قدرت مدیریت او زیر سوال برود و موجب مشاجره و تلخی زندگی شود.
بنابراین بهتر است سن مرد آماده برای ازدواج از سن زن چند سالی بیشتر باشد.
3. شاید یکی از دلائل مخالفت پدر و مادر شما با این ازداج، همین اختلاف سنی بین شما باشد که به نظر کاملا منطقی است. از شما میخواهیم با خود خلوت کنید و بدون علاقه و عشقی که باعث نادیده گرفتن خیلی از مسائل میشود، راجع به تمام ملاکها، مخصوصا تفاوت سنی فکر کنید و با مشورت به جمعبندی برسید.
4. لطفا توانایی اقتصادی مرد برای اداره زندگی را فراموش نکنید. قطعا شما نیز مانند تمام دختران دوست دارید همسرتان، دستش توی جیب خودش باشد، لذا میطلبد که راجع به ایشان بیشتر دقت کنید و به این خصوصیت هم توجه ویژه داشته باشید. اینکه فرمودید: این مسائل حل شدنی است، قبول داریم اما به چه قیمتی؟ با چه هزینهای؟ پدر ومادرتان آرزوهایی برای خوشبختی شما دارند و نمیخواهند شما اول زندگی سختی بکشید و ...
5. اگر شما هم با نظر پدر و مادرتان همراه شدید که هیچ، اما اگر باز به این نتیجه رسیدید که ایشان واقعا(به دور از احساسات و علاقه به ایشان)شایسته و توانایی خوشبخت کردن شما را طبق ملاکهای فوق الذکر دارند، باید یک واسطه پیدا کنید؛ یک نفر که والدین شما از او حرف شنوی دارند، مثلا پدربزرگ یا مادربزرگ، عمو یا هر شخصی که شما برای وساطت در این کار مناسب تشخیص میدهید، با او صحبت کنید تا موافقت پدر و مادر شما را برای این ازدواج بدست بیاورد. پیشنهاد بدهید که ما میتوانیم با یک عقد ساده و مختصر، شروع کنیم تا زمانی که این آقا، یک شغلی و درآمدی پیدا کند و بتوانیم زندگی مستقلی را تشکیل بدهیم.
6. تا انشاالله شرایط ازدواج بزودی برایتان فراهم می شود سعی کنید با تکیه و توکل بر خدا و توسل به اهل بیت آرامش خود را حفظ کنید و از خدا بخواهید که هرچه خیر و مصلحت شما در آن است، نصیب و روزیتان کند.
ما برای شما و همه جوانان عزیز آرزوی موفقیت و سعادت مخصوصا در زمینه ازدواج داریم. امیدواریم شما هم با توجه به ذهن منطقیای که دارید و با مشاوره با افراد دلسوز و از همه مهمتر با تکیه و توکل به خدای قادر و مهربان هر چه زودتر زندگی مشترک و سراسر نشاط و شادکامی خود را با نیمه گمشدهتان، زیر سایه لطف امام زمان علیه السلام آغاز کنید.
سید عباس ساطوریان
- [سایر] دختری 24ساله هستم.حدود5سال است که بایکی از اقوام به قصد ازدواج آشنایی پیدا کردم.7ماه پیش ایشان به خواستگاری من آمدند،اما با مخالفت های خیلی شدید خانواده ام روبه رو شدند.در این رابطه من با خانواده بسیار صحبت کردم اما هیچ فایده ای نداشت.برای ما جدایی و فراموش کردن هم امکانپذیر نیست.پدرم دلایل قانع کننده ای برای مخالفت ندارد.اوضاع زندگیم خیلی بهم ریخته است.لطفا مرا راهنمایی بفرمایید.باتشکر
- [سایر] سلام.1-من دانشجو رشته فیزیک هستم دو ترم دیگه درسم تموم میشه2-هنوز سربازی نرفتم3-کاری ودرامدی هم ندارم4-دختری به خانواده معرفی کردم که برن خواستگاری اما میگن زوده3-آخه تا برم سربازی بعد برم دنبال کار یه پولی جمع کنم سنم میرسه به 30دیگه اون موقع به ازدواج نیاز ندارم4-مگه قرار چند سال عمر کنیم که اون موقع ازدواج کنیم5-با دختر هیچ راطه ای نداشتم فقط تحقیق کردم دختر خوبیه خنوادشم خوبن6-آخه مگه میشه کسی حب حضرت علی تو دلش باشه با نامحرم دوست باشه7-تورو خدا زود راهنمایی کنین
- [سایر] ( یا حق ) سلام آقای مرادی خسته نباشین. در مورد علاقه یک طرفه، به یکی از دوستان گفته بودین که علاقه واقعی یک آقا پسر رو باید از خواستگاری رسمی که ایشون به عمل میارن تشخیص داد. اما شاید مواردی وجود داشته باشه که اون آقا به خاطر شرایطشون(اشتغال به تحصیل+نرفتن به سبازی+نداشتن شغل) نتونن اقدام به خواستگاری کنن چون با این حال جواب خانواده دختر حتما منفیه. من خودم درگیر یک همچین موردی شده ام. ترم های اول دانشگاه حس کردم رفتار یکی از همکلاسی هام نسبت به من کمی متفاوت است، مدت زیادی سعی کردم به این رفتارها توجهی نشون ندم و درگیر این مسائل نشم اما بعد از یکی – دو ترم احساس کردم به ایشون علاقه مند شدم ، از اون مدت تا حالا خیلی سعی کردم فراموشش کنم ،بارها به خودم گفتم این یک توهم بیشتر نیست. الان ترم های آخر رو سپری می کنم در حالیکه تمام این مدت ذهنم مشغول بوده و روی درسام تاثیر گذاشته چون اصلا تمرکز ندارم. گاهی فکر می کنم اگر از طرف ایشون موضوع مطرح نشده شاید به دلایلی مثل اشتغال به تحصیل ،نرفتن به سربازی و نداشتن شغله. حالامن باید منتظر ایشون بمونم یا فراموشش کنم؟ چه جوری می تونم فراموشش کنم؟
- [سایر] سلام.دختری 26ساله هستم که مدت یکسال است با پسری 37ساله آشنا شده ام.البته آشنایی ما به این شکل است که ایشون از همکاران من در شرکتی هستند که کار میکنم.از لحاظ سطح تحصیلات ایشون هم فوق لیسانس هستندو از نظر مسائل مذهبی و اخلاقی هم اینگونه که پیداست کاملا مشابه هستیم. در ضمن از لحاظ ظاهری هم این اختلاف سنی اصلا مشخص نیست .اما اختلاف سنی 11 سال تاحدودی مرا مردد کرده.اما هر روز که میگذره من بیشتر احساس می کنم در کنار ایشون خوشبخت می شم. همیشه سعی کرده ام بر اساس دلیل و منطق تصمیم گیری کنم و در این مورد هم تمامی جوانب را بررسی کرده ام، آیا با توجه به تشابه های موجود و همچنین وجود دیدگاه های مشترک تصمیم به ازدواج با ایشون منطقی است؟ لطفا مرا راهنمایی کنید.
- [سایر] باسلام دختری هستم 28 ساله در خانواده مذهبی بزرگ شده ام ما با والدین 11 نفریم همه حتی خواهر کوچکترم ازدواج کرده اندبه جز من و برادر کوچکترم که ازدواج نکرده ایم از سن راهنمایی خواستگارها پا به خانه مان گذاشتند اوایل بدلیل اینکه کوچکترم و خواهر بزرگتر در خانه بود والدینم مخالفت میکردند چون در روحیه اوو تاثیر بد نگذارد ولی نوبت به من رسید این قانون برداشته شد خنده داره ،ناراحت نیستم به نظرم این فکر غلط است خواهر کوچکترم یک فرزند دارد که عاشقش هستم حتی خواهر کوچکترم را هم دوست دارم بیشتر از همه،بالاخره تا موقع دیپلم که فردی واقعا منو میخواست ولی بیان نمیکرد ولی از حرکاتش مطمئن بودم رفت سربازی و اومد هر موقع مرخصی داشت خبر میگرفت ازدواج نکرده باشم منم کاردانیمو خوندم تا اینکه ترم آخر بودم اومد خواستگاری خانواده ای مذهبی بودند به دلیل رفتار مادرش مادرم مخالف بود و بدون اینکه نظر منو بپرسن پدرم گفت دخترم داره درس میخونه و از سرش رد کردش داداش بزرگم وقتی ماجرا رو فهمید خیلی ناراحت شد چون میشناختش پسر بدی نبود به هر حال ان شاءالله خوشبخت باشه.حالا در سن 28 سالگی پسر عمه ام با سن 25 اومده خواستگاری همه خانوادم میگن این فرصت طلایی واقعا کجاش طلایی افکارمون به هم نمیخوره از نظر اعتقادی متفاوتیم نه اینکه نماز و روزه نگیره نه مسائل دیگه رو میگم تحصیلا اون دیپلم شاید مخالفم ولی منتظر حادثه ای تلخ برای خودم نمیدونم چیکار کنم آخه قبلا پسرعموهام پا پیش گذاشتن پدرم شدید موافق بود و من مخالف تا مدتی روم کار میکردنو و هی میگفتم اونا معتادن و کسی باور نمیکرد حالا که ازدواج کردن همه چیز بر ملا شده کمکم کنید ازدواج برای فرار از مشکل مجردی به نظرم خوب نیست.
- [سایر] سلام وقتتون بخیر.ببخشد که من بقیه پیامها را نخوانده برایتان پیغامی میگذارم که شاید تکراری باشد ولی واقعاَ از سر ناچاری می باشد.من دختری 29 ساله هستم که حدود 12 سال است که به آقایی آشنا شدم و...بعد از 4 سال ایشون به خواستگاری بنده امد و خانواده من تنها از یک نفر که از دوستان برادرم بودند تحقیق کرده و در تحقیق گفته شد که ایشون آدم مشروب خور وزن...هستند که خودشان به شدت انکار کردند.و خانواده من که بسیار خانواده مقیدی هستیم با این ازدواج مخالفت کردن.بعد از مدتی من با حس زنانه خودم و دلشوره ای که از ان صحبتها داشتم متوجه شدم که ایشون با یک دختر خانمی دوست هستند آن زمان 7 سال از اشنایی ما گذشته بود که عین آن 7سال ایشون با اون دختر خانم هم دوست بودند و...ولی دل من عقلمو کنار گذاشت و باز هم به این رابطه ادامه دادم البته او با آن دختر قطع رابطه کرد.بعد از 2 یا 3 سال باز هم همان اتفاق افتاد و من از آن موقع تا به حال مثل ادمهای مریض هستم همیشه حتی کارم به بیمارستان هم رسید.معذرت میخواهم که بی پروا صحبت میکنم ولی مجبورم من نه دوستی دارم که بتوانم مشورت کنم نه خانوادهام اینگونه هستند.او به من خیلی ابراز علاقه میکند و گاهی اوقات از جون و دل برای من میزندحتی من زیارت امام رضا(ع) هم میرم هرطور شده می آید خلاصه اینکه محبت واقعی به من دارد و از رفتار گذشته اش پشیمان است.الان نه من میتوانم ازدواج کنم نه او (راستی او 32 سال دارد)و نه خانواده من بعد از چندین بار خواستگاری آنها راضی به این ازدواج نیستند.شما مرا راهنمایی کنید که ما دو نفر چه کنیم یک راهنمایی کارساز از جدایی نگویید که مشکل است.البته من چون به مسایل دینی مقیدم چند سال است که صیغه محرمیت خوانده ایم.ببخشد که طولانی شد مجبور بودم خواهش می کنم کمکمان کنید.ممنون
- [سایر] سلام استاد گرامی امیدوارم خوب و خوش باشید در پناه ایزد منان.جناب اقای مرادی من به پاسخ سؤالم بسیار نیاز دارم در رابطه با ازدواجم سوالاتی دارم ازتون من دختری 20 ساله هستم از تهران ... ایشان طلبه است و بر اساس دلبستگی سعی کردم که با این مسآله کنار بیام و تحقییقاتی انجام دادم در رابطه با طلاب و بیشتر علاقمند شدم چون خانواده ی خودم در سطح متوسطی از امور مذهبی هستند.ولی من در کل به این مسائل علاقه داشتم اما الان که 1 هفته بیشتر به خواستگاری نمونده خواستم از یک فرد عالم کمک بگیرم که یک دختر معمولی مثل من با یک طلبه می تونن زندگیه خوبی داشته باشن؟واین که این آقا می گه که فقط در قم کار و موقعیت زندگی دارند ایا واقعا راهی نیست که طلبه ای در تهران زندگیه راحتی داشته باشد؟زیرا مادر من با این که من در قم زندگی کنم مخالف است لطفا به من کمک کنید
- [سایر] سلام وقت بخیر... بدون مقدمه این سوال و می پرسم حس مثبت پیدا کردن به طرف در جلسه ی اول خواستگاری بعد چندین خواستگاری که برای من اومده و همه رو رد کردم معنای منطقی داره؟ وقتی خانوادهی پسر جواب رد دادن یعنی در واقع مادر اقا مخالف بودن و مخالف پووشش یا به قولی حجاب...یا این توضیح که به نظر میاومد خود پسر مشکلی نداشته باشه...و منهم البته همیشه چادر نمیذارم... و اصلا این میتونه دلیل محکمی برای رد کردن باشه به هر حال پوشش و باید دو طرف با هم کنار بیان نه خانواده...به نظرتون من اشتباه فکر میکنم که میگم خود اقا هم توافق اولیه با من بر سر مسائل داشته ؟ می دونید اقای دکیتر من حتی فکر میکنم که مخالفت مادر اقا ان قدر زیاد بوده که از طرف ما به پسر جواب منفی داده و البته حدسم اینه!...وگرنه نباید خود اقا یک بار دیگه پیگیر میشد؟ چون من برای بار اول وارد مسله احساسی شدم و بار اول به کسی حس مثبت داشتم پذیرش این موضوع برام سخت شده وگرنه بارها پیش اومده که خواستگارهایی داشتم که اونا منو رد کردن... حالا شما چی میگید؟ البته میدونم که دیگه دلخوش بودن به اونا بی معنی هست ولی من تو ذهنیت بدی دست و پا میزنم و زندگی عادیمو مختل کرده...یک سوال دیگه مثلا با توجه به مخالفت مادر که احساس می کنم آدم دو رنگی هست :) غیبت نشه یه وقت ! چون خود پسره هم این موضوع رو بهم گفته :))...با یه واسطه پیگیر شد کار درستی هست؟ احساس میکنم اگه ما پیگیر بشیم وجه ی خوبی نداشته باشه ! می بینید آقای دکتر کلا بدجور همه از دست منو خواستگارام کلافه شدن و از اینکه من بار اول راضی شدم دوست دارن این قضیه اوکی بشه....حتی اگه پیگیری از طرف ما باشه :)...من نمی دونم ولی اگه نیازی بود جزئیات بیشتری رو هم می تونم بگم...باور کنید من اصلا سعی نمیکنم احساسی باشم تمام تلاشم اینه که منطق اصل کار باشه ...ولی خوب گاهی آدم میزاده دیگه حس مثبت و این حرفا کلی به آدم انرژی خوب میده...
- [سایر] با سلام به خدمت جناب اقای مرادی حاج اقا من تا حدودی برنامه ی شما را دیده ام و همیشه از شنیدن حرفهایتان لذت برده ام غرض از مزاحمت اینکه سوالاتی داشتم که تقاضا دارم به انها جواب بدهید. من دختری 20 ساله هستم که در سال اول ورودم به دانشگاه(تقریبا 2 سال پیش ) اقایی که هم کلاسی ام بود به من ابراز علاقه کرد و من هم بعد از مدتی به او علاقه مند شدم و به او جواب مثبت دادم. البته فقط مادرم از جریان خبر داشت و مرتب مرا نصیحت می کرد ولی من به حرفهایش گوش نکردم و مدتی با ان اقا دوست بودم .البته تو رو خدا فکر بدی در مورد من نکنید قصد ما فقط ازدواج بود و این دوستی برای شناخت بیشتر و جور شدن شرایط ازدواج . دو ترم که گذشت او برای امدن به خاستگاری اقدام کرد ولی پدرم حتی با امدن انها به منزلمان مخالفت کرد چه برسد به جواب مثبت .و دلیل مخالفتهای پدرم نداشتن شغل وسن کم (21 سال )و نرفتن به سربازی بود. دیگر ارتباطمان را با هم خیلی کم کردیم و فقط در حد ایمیل با هم ارتباط داشتیم.این اقا یک شب خوابی دید که تعبیرش این بود که خدا بهش توجه خاصی داره .از اون روز به بعد رفتارش به کلی تغییر کردو به قول خودش هر روز به خدا نزدیکتر میشه . حالا چیزایی میگه که من واقعا تعجب میکنم .مثلا میگه قبل از ازدواج باید بگی که این چیزها رو در اینده قبول میکنی. اون میگه نباید جشن عروسی بگیریم چون گناهه و در عوضش به زیارت میریم - میگه زن نباید بیرون از خونه کار کنه چون مجبور میشه با نامحرم ها برخورد داشته باشه و در نتیجه گناه کنه - میگه بعد از ازدواج باید هر دومون 10 سال برویم حوزه درس بخونیم-میگه توی زندگی اینده قصد داره تلویزیون رو از زندگیش حذف کنه- گوشت نخوره- و تا می تونه روزه بگیره و میگه همسرش هم این کارها رو در حدی که می تونه باید انجام بده-حاج اقا با این حرفایی که میزنه دیگه نمی خوام باهاش ازدواج کنم و دیگه هیچ علاقه ای بهش ندارم .چون به نظرم اون دچار اشتباه شده . و خدایی زندگی کردن به این چیزا ربطی نداره. از طرفی مغرورتر و لجبازتر از اونیه که از حرفش برگرده خواهش می کنم شما بگید حاج اقا این کارا به نظر شما درسته یا نه؟ایا زندگی خدایی اینجوریه؟ در ضمن من توی یه خانواده ی مذهبی بزرگ شدم و نمازو روزه و قران رو هیچ وقت فراموش نکردم. و تنها گناه بزرگی که مرتکب شدم دوستی با او بود ولی بعد توبه کردم و الان دیگه باهاش قطع رابطه کردم و مطمئنم خدا منو بخشیده. حاج اقا ازتون تمنا دارم پاسخ سوال مرا بدهید.با تشکر از شما
- [سایر] سلام آقا شهاب ممنون که پیام مرا دریافت کردید. آقا شهاب من پسری 17 ساله هستم که بعد از دو ماه وارد 18 سالگی میشوم من یک سال پیش حدود یک ماه مانده به عید دختری را دیدم که در کوچه ی ما زندگی میکنند و من شدیدا به او علاقه مند شدم دست خودم نبود نمی توانستم از او دست بکشم و همین طور او هم مرا دوست داشت چون هر بار که مرا میدید نگاهم می کرد البته اقا شهاب من سخنان شما رو شنیدم که می گفتید وقتی دو نفر یکدیگر را می بینند در توهم عشق اند ولی من معتقدم که بعضی حرفها را نمی شود در قالب کامات گفت علاو ه بر این حالا یکسال از این قضیه می گذرد وباز هم وقتی رو به رو می شویم نگاهم می کند.اقا شهاب من نمیتوانستم با او صحبت کنم تا اینکه بعد از گذشت 10 ماه توانسستم بر خود مسلط شوم وبرای مدت کوتاهی با او صحبت کنم که فهمیدم او هم مرا دوست دارد چون که فهمید من هستم قط نکرد و به من گوش میداد و در بیرون از خانه هم مرا نگاه می کرد. اقا شهاب من خیلی فکر کردم دیدم که خانواده ی انها هم شبیه ما است از نظر مالی و.... و دوستانم می گویند از نظر قیافه هم شبیه من است خوب اقا شهاب مشکل اصلی این جا است که او یکسال از من بزرگتر است و من نمی دانم چه کار کنم وبعد از گذشت یک سال وقتی فکر می کنم که رهایش کنم دیوانه میشوم و برای چند روز از حال خدم خارج می شوم و وقتی می گویم که با او ازدواج کنم می ترسم که زود پیر شود و بمیرد و من بیچاره شوم نمی دانم چه کار کنم ولی با این حال او را خیلی دوست دارم و می خواهم با او ازدواج کنم . با خود می گویم که دیگران دختر کوچکتر از خود می گیرند و حال غریب و ناراحت کننده ای به من دست می دهد از شما می خواهم که در بارهی سن ازدواج برایم بگویید و راهنماییم کنید و بگویید من با او خوشبخت می شوم یا نه می خواهم یک دلیل قانع کننده برایم بگوییدو در عشقم شک نکنیدو اقا شهاب اگر سخنانی که می خواهید بگویید که شاید برای سن من زود و خطرناک باشد بگویید من ظرفیتش را دارم فقط خواهش می کنم راهنماییم کنید دیوانه می شوم و بدانید که نمی توانم از او دست بکشم.ممنون بی صبرانه منتظرم البته ببخشید لطفا خلاصه نگویید بیشتر توضیح دهید.