آیا ترغیب به گریه برای امام حسین (علیهالسلام) ترغیب به غمگینی که حالتی منفی و به هنجار میباشد نیست؟ چرا اسلام با ترغیب به گریه برای امام حسین (علیهالسلام) ما را به حزن و اندوه ترغیب میکند؟ ترغیب به حالات نا بهنجار و منفی از جانب یک دین مدعی کمال، چه توجیهی دارد؟ در فرهنگ اسلامی و روایات معصومان (علیهالسلام)، ترغیب فراوانی به گریه شده و برای آن ثوابها و پاداشهای زیادی گفته شده است.[1] در این رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است: یک. هر گریهای نشان از غم و اندوه ندارد. گریه اقسام متعدد دارد که باید بر اساس نوع آن قضاوت شود. دو. هر گریه غمگسارانهای، منفی و نابهنجار نیست. نخست با تکیه بر محور دوم و اینکه گریه بر امام حسین (علیهالسلام) یک نوع ماتم سرایی و شکلی از حزن و غمگینی است، به پاسخ سؤال میپردازیم: گریه کردن غیر از غمِ[2] نابهنجار و غمگین بودنِ[3] بیمار گونه است که شما ازآنبه حالتی منفی تعبیر میکنید. البته تعریف و حدود معنای ماتم و حالات غمگین همراه با آن، در زبان علمی چندان مشخص و صریح بیان نشده است و ماتم، غم، داغدیدگی و عزاداری، هریک به جای دیگری به کار میروند و فاقد حوزه کاربردی متمایز هستند. با این توصیف میتوان هریک از حالات مذکور را این گونه تعریف کرد: (ماتم)، نشان بالینی است که پاسخهای فیزیولوژیک، روان شناختی، رفتاری و ... در برابر داغدیدگی را مشخص میکند و ممکن است تظاهرات حاد و مزمن پیدا کند. (داغدیدگی)، به معنای فقدان ناشی از مرگ اطرافیان یا موضوع (خاص) باشد که نسبت به آن دلبستگیهای عاطفی وجود دارد. (عزاداری) نیز جلوه اجتماعی رفتار و اعمال پس از داغدیدگی است و این معنا با مفهوم روان کاوانه عزاداری که به عنوان روندی درون درمانی است تفاوت دارد. (غم) حالت ووضعیت عاطفی است که در نتیجه از دست دادن یک شیء مهم پیدا میشود. (غمگینی) میتواند واکنشی نسبت به یک رویداد رنج آور باشد و معادل افسردگی نیست. اما بی تردید افسردگی شامل حالت غمگینی میشود که به زندگی روزمره فعالیت، ارزشیابی خود، قضاوت، کنشهای ابتدایی (مانند خواب و اشتها و ...) اثر میگذارد. حال باید بررسی کرد که آیا هر نوع غم و ماتمی به تعبیر شما منفی و به بیان دیگر نابهنجار و مرض تلقی میگردد؟ تا ببینیم که غمگین بودن برای امام حسین (علیهالسلام) از کدام نوع است؟ از دیدگاه علمی به ویژه بر اساس رویکرد روان شناختی هر نوع غمگینی و غمگین بودنی، مرض، بیماری و نابهنجاری تلقی نمیشود. غمگینی هنگامی مرض محسوب میشود که از لحاظ شدت و طول مدت، با در نظر گرفتن اهمیت این رویداد (رنج آور)، جنبه افراطی پیدا کند؛ به خصوص وقتی که بدون علت ظاهری آشکار شود. ماتم و غمگینی نابهنجار، هنگامی ایجاد میشود که شدت ماتم به اندازهای باشد که فرد را تحت فشار قرار دهد؛ به طوری که به رفتارهای غیر تطابقی پناه برد و یاآنکه مدت طولانی، اسیر ماتم باشد؛ بدون آنکه با گذشت زمان فراگشت ماتم پایان پذیرد. به بیانی دیگر و در قالب نشانگان معتبر و قابل اعتماد، اگر غمگین بودن و عزاداری با علایم زیر همراه باشد، باید آن را یک غم بیمار گونه و مرض تلقی کرد: 1. افول سلامتی، 2. کنارهگیری اجتماعی، 3. احساس بی ارزشی، 4. احساس گناه، 5. ایده خود کشی، 6. بیش فعالی بدون هدف، 7. طولانی بودن نشانگان غم، 8. بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانی. حال میتوان قضاوت کرد که آیا غمگین بودن شیعیان در عزای سرور شهیدان، با این علایم جسمی و روحی فوق همراه است یا نه؟ تجربه شخصی شماچیست؟ آیا عزاداری برای امام حسین (علیهالسلام) با از دست دادن سلامتی و افت سطح سلامت، انزواطلبی، گوشهگیری، احساس بی ارزشی و عدم کفایت، افکار خود کشی و احساس گناه همراه است؟ شما با چه احساسی به عزاداری میپردازید؟ به هنگام عزاداری برای سالار آزادگان چه احساسی دارید؟ از دیدگاه علمی، سوگواری برای سیدالشهدا (علیهالسلام) کاملا از شرایط یک عزاداری و غمگینی طبیعی برخوردار است و بر رفتارهای اجتماعی مبتنی بر شناخت، انجام میگردد. از این رو بدون تکیه و اصرار بر قالب رفتاری خاص و بر اساس فرهنگ دینی و اجتماعی مردم، برگزار میشود و بر شناخت و آگاهی استوار است و صرفا یک رفتار نمادین و عزاداری بی روح و خشک نمیباشد. عزاداری مسلمانان بر اساس شناختی که عزاداران از حسین بن علی (علیهالسلام) و اهداف عالی آن حضرت و حرکت منتهی به شهادت ایشان دارند، انجام میپذیرد. لذا در حین مرثیه سرایی، سوگواری روشنگرانه دارند، نه شیون بی هدف؛ بلکه آنان با عزاداری به تمام زندگی خود هدف میبخشند و حیات خود را حسینی میسازند و کسب نشاط میکنند و به سمت زندگی با عزّت و فرار از مرگ ذلّت آفرین و احساس ارزشمندی گام برمی دارند. بنابراین اشک ریختن و عزاداری برای امام حسین (علیهالسلام)، غمگینی و ماتم نابهنجار و بیمارگونه نیست؛ بلکه عین هنجارهای دینی و اجتماعی و مساوی با سلامت روح و روان است. اگر اشکی که ما برای امام حسین (علیهالسلام) میریزیم، در مسیر هماهنگی روح ما باشد، پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسینی میکند. از منظر علمی و دیدگاه روانشناسی، شاید حتی بتوان گفت که اگر این نوع واکنشهای عاطفی از یک مسلمان بروز نکند، نشان بیماری و مرض باشد. همانگونه که فقدان علایم غمگینی وعدم ظهور رفتارهای عزاداری و ماتم سرایی، نشان بیماری تلقی شده است. شاید برخورداری از این روحیه، قابل ستایش باشد که افرادی به رغم داغدیدگی و رابطه نزدیک با شیء و فرد از دست رفته هیچ یک از علایم ماتم و غمگینی را نشان نمیدهند و در نگاه سطحی ممکن است روحیه این افراد قابل تحسین به نظر آید؛ اما در حقیقت در ژرفای این برخورد سطحی دچار استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی و انکار غم شده است. این مکانیزم شاید در کوتاه مدت به وی کمک کند، اما همین افکار و مقاومت اگر بیش از دو هفته به طول انجامد، نقشی مخرّب خواهد داشت. نه تنها فقدان رفتارهای عزادارانه؛ بلکه تأخیر در ظهور آنها، خود علامت بیماری است. همان گونه که وجود هشت علامت یاد شده، به هنگام بروز ماتم و عزا، موجب میگردد تا آن عزا و ماتم را نابهنجار و نوعی بیماری تلقی کنیم، افرادی که فقدان نشانگان عزا، یا منع از بروز نشانگان و یا تأخیر در بروز نشانگان عزاداری را نشان دهند نیز بیمار شمرده میشوند. پس از دیدگاه روان شناختی هر که نشانگان عزا و ماتم را بروز ندهد، باید بیمار شمرده شود. شاید بگویید لازمه این سخن آن است که هر شخصی که در عزای حضرت حسین (علیهالسلام) سوگواری نکند، بیمار است و باید چنین فردی را بیمار نامید؟ نه، هرگز چنین نمیگوییم که هر شخصی که علایم سوگواری را در حق امام حسین (علیهالسلام)بروز نمیدهد و برای آن حضرت گریه و زاری نمیکند و ماتم سرای ایشان نیست، از نظر روانشناسی علمی بیمار شمرده شود؛ بلکه شاید او با سیدالشهدا (علیهالسلام) دلبستگی ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصایب وارده بر خاندان عصمت و اهل بیت احساس رنج نماید. چون وی به امام حسین (علیهالسلام) دلبستگی ندارد و از آن حضرت جدا است، نمیتواند احساس رنج و غم نماید! همانگونه که در تعریف غم و ماتم گذشت، باید بین آن شخص و یا شیء از دست رفته و شخص مورد نظر، یک دلبستگی و تعلّق خاطر باشد تا موجب بروز حالت غم و اندوه گردد و چنین شخصی اصلاً با امام حسین (علیهالسلام)دلبستگی ندارد و نداشته است تا از شهادت آن حضرت و محرومیت از فیض وجودش، دردناک شود و حداقل به میزان محرومیت از مغازه دار محله خود، دچار رنج گردد. اگر این شخص با اباعبدالله (علیهالسلام)دلبستگی داشته باشد حداقل مسلمان باشد ولی با این وجود، فاقد نشانگان غم باشد و یا منع از بروز نشانگان داشته باشد و یا در بروز نشانگان عزا و سوگواری دچار تأخیر گردد؛ این شیوه رفتاری او نابهنجار تلقی میگردد. اگر وجود علایم سه گانه، به واسطه عدم دلبستگی با امام حسین (علیهالسلام)باشد، از نظر روانشناسی فرد سالم و رفتارش بهنجار شمرده میشود؛ ولی از نظر دینداری و تعلق به دین و اولیای دین، باید در خود تأمل کند! او چگونه مسلمانی است که ذرهای دلبستگی و تعلق خاطر به امام و مقتدای خود ندارد و از انبوه مصایب او، اندکی احساس رنج و اندوه نمیکند!! این افراد در دایره وصف امام صادق (علیهالسلام)نمیگنجند که میفرماید: (شیعیان ما از سرشت ما خلق شدهاند و به نور ولایت ما آمیختهاند و به امامت ما دل خوش دارند و ما نیز به پیروی و دوستی آنان راضی هستیم. مصیبتهای ما به آنان سرایت میکند و رنج و گرفتاری ما آنان را میگریاند و اندوه ماآنان را اندوهگین میسازد و نیز شادمانی ما آنان را شادمان میکند. ما نیز از حال آنان با خبر و با آنها هستیم و رنج و پریشانی آنان ما را رنجیده خاطر میسازد و آنان از ما جدا نمیشوند و ما نیز از آنان جدا نمیشویم ...).[4] پس غمگین بودن برای امام حسین (علیهالسلام) نشان سلامت است نه، بیماری و نه حالتی منفی و نابهنجار و چه بسا غمگین نبودن و سوگواری نکردن برای یک فرد مسلمان، نشان بیماری و یا رفتاری نابهنجار تلقی میگردد. افزون بر آنکه سوگواری نشانه سلامت و تأمین کننده سلامت است؛ چه اینکه گریستن برای شخص مصیبت زده و غم دیده، اثر شفا بخشی دارد. گریستن موجب رهایی از فشارهای هیجانی میگردد؛ در حالی که فشارهای (روحی و روانی ناشی از داغدیدگی) موجب به هم خوردن تعادل شیمیایی در بدن میگردد. گریستن این تعادل شیمیایی را به او باز میگرداند. برخی معتقدند: گریستن موجب خروج مواد سمی از بدن میشوند و تعادل حیاتی را برقرار میکند. نگاه ما به حادثه کربلا، تنها یک نگاه علمی از دریچه یافتههای روانشناسی نیست تا برای این حادثه الهی توجیه زمینی و بشری هستند به علم ارائه کنیم و مثلاً برای گریستن و سوگواری برای امام حسین (علیهالسلام)، توجیه روان شناختی داشته باشیم! نگاه صرفا بشری و تحلیل طبیعی و زمینی از یک حادثه الهی و آسمانی و ماورای فکر انسانی، بی تردید بی ثمر و ناصحیح است؛ بلکه مقصود آن است که بگوییم شکل سوگواری و غمگساری برای امام حسین (علیهالسلام)، با نظریههای دقیق روان شناختی در مورد غم و ماتم و داغدیدگی کاملاً مطابقت دارد و موجب از بین رفتن تمام پیامدهای منفی داغ غم بر سینه نشسته میگردد. از این رو مشاهده میکنیم که تمام اشکال سوگواری و ماتم سرایی در عزای سرور شهیدان، بر پایههای صحیح روانشناسی داغدیدگی و مصیبت زدگی استوار است که در اینجا به چند شکل صحیح علمی و مذهبی آن اشاره میکنیم: 1. اگر در سوگواری برای سرور آزادگان، به ذکر حادثه جانگداز کربلا میپردازیم و خاطره کشته شدن امام شهیدان (علیهالسلام) و اسارت خاندان عصمت و طهارت را مرور میکنیم؛ از این رواست که مرور خاطرات، یکی از راههای کاهش آلام و تسکین درد جانکاه شهادت و اسارت اهل بیت (علیهمالسلام) است. آن گونه که صحبت کردن درباره شخص مورد علاقه و بیان ویژگیهای خوب او که چگونه انسانی بود و چه خصایل پسندیدهای داشت و برای چه جان شریفش را از دست داد و ... جملگی در تسکین داغدیدگی بسیار مؤثر است. البته زنده نگه داشتن حادثه کربلا در اندیشه دینی، تنها بهاین سبب نیست؛ بلکه دمیدن لحظه به لحظه فرهنگ حسینی در شریانهای زندگی و ابلاغ دین و استمرار خط رسالت است. محفل سوگواری اباعبدالله (علیهالسلام) مکتب حسین است و دراین مکتب درس دینداری، آزادگی و جوانمردی تعلیم میگردد، نه صرفا مرهم نهادن بر دل داغدیدگان (گرچه این هم هست). از این رو هم (شعر) است، هم (شعور)؛ هم (احساس) است، هم (ادراک). 2. عزاداری و سوگواری برای امام حسین (علیهالسلام) از دو منبع (سنتهای الهی و آیینهای مذهبی) و (آداب و رسوم بومی و ملی) شکل میگیرد؛ یعنی، هم دینی و الهی است و هم بر سلایق مردمی و ابتکارات مشروع قومی و محلهای تکیه دارد. این نوع ابزار سوگواری و عزاداری، خود راهی دیگر جهت دل ماتمزده و غمدیده است؛ آن گونه که برگزاری مراسم مذهبی و آیین دینی، خود راهی برای درمان داغدیدگی و کاهش آرام داغدیدگان معرفی میشود. مرثیه سرایی واعظان و روضه خوانی به سبکی که ائمه (علیهمالسلام) آن را تعلیم نمودهاند و الان مرسوم است از بهترین و دقیقترین آیینهای مذهبی و دینی در عزاداری و سوگواری شمرده میشود. این آیین از تمام رفتارهای بی هدف و کنشهای افراطی شیون گونه به دور است و خود یکی از راههای التیام بر دلهای شکسته از غم امام حسین (علیهالسلام)میباشد. البته آن دلی که بند در گرو حسین (علیهالسلام) دارد و اسیر محبت او و بسته به ریسمان اهل بیت (علیهمالسلام) است، چنین میباشد؛ اما دل فارغ از تعلق حسینی، شکسته نشده تا به التیام نیازمند باشد و برای وی تمام این عزاداریها، همانند شیون مادر داغدیده ناآشنا، داد و فریاد دیوانه وار است. 3. در محفل سوگواران اباعبدالله حسین (علیهالسلام) نشستن و احساس اندوه و غم نمودن و دل محزون را در فضای غم آلود وارد کردن، خود راه دیگری برای کاهش درد داغدیدگی است. شخصی که غم دیده است، از حضور در محفل اهل غم، احساس آرامش بیشتری میکند تا حضور در جمع انسانهای شاد و یا افرادی که با احساسات وی بیگانه و بیتفاوتاند. از این رو باید احساس غم و اندوه نماید و دل غم دیده را از کانالهای احساسی با غم درونی همسو کند تا آرامش یابد. آن که از غم سالار شهیدان دل پر التهاب دارد و اسیر مصایب شهیدان و اسیران اهل بیت (علیهمالسلام)است حتی با تباکی و خود را به گریه زدن، بهتر میتواند خود را آرام سازد؛ مگر آنکه دلش از این شور و شین حسینی، تهی باشد که خود مسأله دیگری است و باید برای آن دل، راهی جست و جو کرد (چه آن دل از بی دردی بیمار است). بنابراین نه تنها عزاداری و سوگواری برای امام حسین (علیهالسلام)، حالتی منفی نیست؛ بلکه بی غم بودن بیماری است و راه تسکین دل اسیر غم امام حسین (علیهالسلام)، شرکت در محافل عزاداری و ماتم سرایی و انجام دادن آیین دینی سوگواری و یا حداقل تباکی کردن و خود را به گریه زدن است. افزون برآنکه عزاداری برای آن حضرت موجب ثواب اخروی و ثمرات دنیوی همانند نشاط و حرکت پر انرژی در مسیر نهضت حسینی و زنده نمودن روحیه ایثارگری، شهادتطلبی، شهامت، حقطلبی، و حقیقت جویی میگردد. 4. گروه درمانی و شرکت در مجالس و محافل، یکی از راههای کاهش فشارهای ناشی از داغدیدگی و غم است. عوامل مؤثر در فرایند کاهش درد و فشار روانی ناشی از داغدیدگی و ... که در پرتو گروه مؤثر واقع میشود عبارت است از: ایجاد امید، انتقال اطلاعات، عمومیت دادن به مشکل (هرگاه مشکل عمومیت یابد تحمل آن سهلتر میگردد)، بروز رفتارهای تقلیدی، یادگیری همنشینانه، تخلیه روانی، نوع دوستی و ... . این عوامل در تأثیر و عمل منفک از هم نیستند و در مجموع دست به دست هم داده و کاهش فشار و تألم را در پی دارند. حال در مجلس عزای حسینی که گروهی از شیعیان ماتم زده اهل بیت شرکت میکنند تمام عوامل یاد شده، در یک مشارکت گروهی به خدمت گرفته میشود تا فراق و رنج ناشی از دلبستگی به امام حسین (علیهالسلام) را بیان کنند و شخص مؤمن مبتلا به اندوه اهل بیت را آرام سازند. پی نوشت ها : 1.بحارالانوار، ج 44، ص 291؛ الخصائص الحسینیه، ص 142. 2.grief 3. dysphoria 4.بحار الانوار، ج51، ص151
آیا ترغیب به گریه برای امام حسین (علیهالسلام) ترغیب به غمگینی که حالتی منفی و به هنجار میباشد نیست؟ چرا اسلام با ترغیب به گریه برای امام حسین (علیهالسلام) ما را به حزن و اندوه ترغیب میکند؟ ترغیب به حالات نا بهنجار و منفی از جانب یک دین مدعی کمال، چه توجیهی دارد؟
آیا ترغیب به گریه برای امام حسین (علیهالسلام) ترغیب به غمگینی که حالتی منفی و به هنجار میباشد نیست؟ چرا اسلام با ترغیب به گریه برای امام حسین (علیهالسلام) ما را به حزن و اندوه ترغیب میکند؟ ترغیب به حالات نا بهنجار و منفی از جانب یک دین مدعی کمال، چه توجیهی دارد؟
در فرهنگ اسلامی و روایات معصومان (علیهالسلام)، ترغیب فراوانی به گریه شده و برای آن ثوابها و پاداشهای زیادی گفته شده است.[1] در این رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است:
یک. هر گریهای نشان از غم و اندوه ندارد. گریه اقسام متعدد دارد که باید بر اساس نوع آن قضاوت شود.
دو. هر گریه غمگسارانهای، منفی و نابهنجار نیست.
نخست با تکیه بر محور دوم و اینکه گریه بر امام حسین (علیهالسلام) یک نوع ماتم سرایی و شکلی از حزن و غمگینی است، به پاسخ سؤال میپردازیم:
گریه کردن غیر از غمِ[2] نابهنجار و غمگین بودنِ[3] بیمار گونه است که شما ازآنبه حالتی منفی تعبیر میکنید. البته تعریف و حدود معنای ماتم و حالات غمگین همراه با آن، در زبان علمی چندان مشخص و صریح بیان نشده است و ماتم، غم، داغدیدگی و عزاداری، هریک به جای دیگری به کار میروند و فاقد حوزه کاربردی متمایز هستند. با این توصیف میتوان هریک از حالات مذکور را این گونه تعریف کرد:
(ماتم)، نشان بالینی است که پاسخهای فیزیولوژیک، روان شناختی، رفتاری و ... در برابر داغدیدگی را مشخص میکند و ممکن است تظاهرات حاد و مزمن پیدا کند.
(داغدیدگی)، به معنای فقدان ناشی از مرگ اطرافیان یا موضوع (خاص) باشد که نسبت به آن دلبستگیهای عاطفی وجود دارد.
(عزاداری) نیز جلوه اجتماعی رفتار و اعمال پس از داغدیدگی است و این معنا با مفهوم روان کاوانه عزاداری که به عنوان روندی درون درمانی است تفاوت دارد.
(غم) حالت ووضعیت عاطفی است که در نتیجه از دست دادن یک شیء مهم پیدا میشود.
(غمگینی) میتواند واکنشی نسبت به یک رویداد رنج آور باشد و معادل افسردگی نیست. اما بی تردید افسردگی شامل حالت غمگینی میشود که به زندگی روزمره فعالیت، ارزشیابی خود، قضاوت، کنشهای ابتدایی (مانند خواب و اشتها و ...) اثر میگذارد.
حال باید بررسی کرد که آیا هر نوع غم و ماتمی به تعبیر شما منفی و به بیان دیگر نابهنجار و مرض تلقی میگردد؟ تا ببینیم که غمگین بودن برای امام حسین (علیهالسلام) از کدام نوع است؟
از دیدگاه علمی به ویژه بر اساس رویکرد روان شناختی هر نوع غمگینی و غمگین بودنی، مرض، بیماری و نابهنجاری تلقی نمیشود. غمگینی هنگامی مرض محسوب میشود که از لحاظ شدت و طول مدت، با در نظر گرفتن اهمیت این رویداد (رنج آور)، جنبه افراطی پیدا کند؛ به خصوص وقتی که بدون علت ظاهری آشکار شود. ماتم و غمگینی نابهنجار، هنگامی ایجاد میشود که شدت ماتم به اندازهای باشد که فرد را تحت فشار قرار دهد؛ به طوری که به رفتارهای غیر تطابقی پناه برد و یاآنکه مدت طولانی، اسیر ماتم باشد؛ بدون آنکه با گذشت زمان فراگشت ماتم پایان پذیرد.
به بیانی دیگر و در قالب نشانگان معتبر و قابل اعتماد، اگر غمگین بودن و عزاداری با علایم زیر همراه باشد، باید آن را یک غم بیمار گونه و مرض تلقی کرد:
1. افول سلامتی،
2. کنارهگیری اجتماعی،
3. احساس بی ارزشی،
4. احساس گناه،
5. ایده خود کشی،
6. بیش فعالی بدون هدف،
7. طولانی بودن نشانگان غم،
8. بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانی.
حال میتوان قضاوت کرد که آیا غمگین بودن شیعیان در عزای سرور شهیدان، با این علایم جسمی و روحی فوق همراه است یا نه؟ تجربه شخصی شماچیست؟ آیا عزاداری برای امام حسین (علیهالسلام) با از دست دادن سلامتی و افت سطح سلامت، انزواطلبی، گوشهگیری، احساس بی ارزشی و عدم کفایت، افکار خود کشی و احساس گناه همراه است؟ شما با چه احساسی به عزاداری میپردازید؟ به هنگام عزاداری برای سالار آزادگان چه احساسی دارید؟
از دیدگاه علمی، سوگواری برای سیدالشهدا (علیهالسلام) کاملا از شرایط یک عزاداری و غمگینی طبیعی برخوردار است و بر رفتارهای اجتماعی مبتنی بر شناخت، انجام میگردد.
از این رو بدون تکیه و اصرار بر قالب رفتاری خاص و بر اساس فرهنگ دینی و اجتماعی مردم، برگزار میشود و بر شناخت و آگاهی استوار است و صرفا یک رفتار نمادین و عزاداری بی روح و خشک نمیباشد. عزاداری مسلمانان بر اساس شناختی که عزاداران از حسین بن علی (علیهالسلام) و اهداف عالی آن حضرت و حرکت منتهی به شهادت ایشان دارند، انجام میپذیرد. لذا در حین مرثیه سرایی، سوگواری روشنگرانه دارند، نه شیون بی هدف؛ بلکه آنان با عزاداری به تمام زندگی خود هدف میبخشند و حیات خود را حسینی میسازند و کسب نشاط میکنند و به سمت زندگی با عزّت و فرار از مرگ ذلّت آفرین و احساس ارزشمندی گام برمی دارند.
بنابراین اشک ریختن و عزاداری برای امام حسین (علیهالسلام)، غمگینی و ماتم نابهنجار و بیمارگونه نیست؛ بلکه عین هنجارهای دینی و اجتماعی و مساوی با سلامت روح و روان است. اگر اشکی که ما برای امام حسین (علیهالسلام) میریزیم، در مسیر هماهنگی روح ما باشد، پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسینی میکند.
از منظر علمی و دیدگاه روانشناسی، شاید حتی بتوان گفت که اگر این نوع واکنشهای عاطفی از یک مسلمان بروز نکند، نشان بیماری و مرض باشد. همانگونه که فقدان علایم غمگینی وعدم ظهور رفتارهای عزاداری و ماتم سرایی، نشان بیماری تلقی شده است. شاید برخورداری از این روحیه، قابل ستایش باشد که افرادی به رغم داغدیدگی و رابطه نزدیک با شیء و فرد از دست رفته هیچ یک از علایم ماتم و غمگینی را نشان نمیدهند و در نگاه سطحی ممکن است روحیه این افراد قابل تحسین به نظر آید؛ اما در حقیقت در ژرفای این برخورد سطحی دچار استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی و انکار غم شده است.
این مکانیزم شاید در کوتاه مدت به وی کمک کند، اما همین افکار و مقاومت اگر بیش از دو هفته به طول انجامد، نقشی مخرّب خواهد داشت. نه تنها فقدان رفتارهای عزادارانه؛ بلکه تأخیر در ظهور آنها، خود علامت بیماری است.
همان گونه که وجود هشت علامت یاد شده، به هنگام بروز ماتم و عزا، موجب میگردد تا آن عزا و ماتم را نابهنجار و نوعی بیماری تلقی کنیم، افرادی که فقدان نشانگان عزا، یا منع از بروز نشانگان و یا تأخیر در بروز نشانگان عزاداری را نشان دهند نیز بیمار شمرده میشوند. پس از دیدگاه روان شناختی هر که نشانگان عزا و ماتم را بروز ندهد، باید بیمار شمرده شود.
شاید بگویید لازمه این سخن آن است که هر شخصی که در عزای حضرت حسین (علیهالسلام) سوگواری نکند، بیمار است و باید چنین فردی را بیمار نامید؟ نه، هرگز چنین نمیگوییم که هر شخصی که علایم سوگواری را در حق امام حسین (علیهالسلام)بروز نمیدهد و برای آن حضرت گریه و زاری نمیکند و ماتم سرای ایشان نیست، از نظر روانشناسی علمی بیمار شمرده شود؛ بلکه شاید او با سیدالشهدا (علیهالسلام) دلبستگی ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصایب وارده بر خاندان عصمت و اهل بیت احساس رنج نماید. چون وی به امام حسین (علیهالسلام) دلبستگی ندارد و از آن حضرت جدا است، نمیتواند احساس رنج و غم نماید! همانگونه که در تعریف غم و ماتم گذشت، باید بین آن شخص و یا شیء از دست رفته و شخص مورد نظر، یک دلبستگی و تعلّق خاطر باشد تا موجب بروز حالت غم و اندوه گردد و چنین شخصی اصلاً با امام حسین (علیهالسلام)دلبستگی ندارد و نداشته است تا از شهادت آن حضرت و محرومیت از فیض وجودش، دردناک شود و حداقل به میزان محرومیت از مغازه دار محله خود، دچار رنج گردد. اگر این شخص با اباعبدالله (علیهالسلام)دلبستگی داشته باشد حداقل مسلمان باشد ولی با این وجود، فاقد نشانگان غم باشد و یا منع از بروز نشانگان داشته باشد و یا در بروز نشانگان عزا و سوگواری دچار تأخیر گردد؛ این شیوه رفتاری او نابهنجار تلقی میگردد.
اگر وجود علایم سه گانه، به واسطه عدم دلبستگی با امام حسین (علیهالسلام)باشد، از نظر روانشناسی فرد سالم و رفتارش بهنجار شمرده میشود؛ ولی از نظر دینداری و تعلق به دین و اولیای دین، باید در خود تأمل کند! او چگونه مسلمانی است که ذرهای دلبستگی و تعلق خاطر به امام و مقتدای خود ندارد و از انبوه مصایب او، اندکی احساس رنج و اندوه نمیکند!!
این افراد در دایره وصف امام صادق (علیهالسلام)نمیگنجند که میفرماید: (شیعیان ما از سرشت ما خلق شدهاند و به نور ولایت ما آمیختهاند و به امامت ما دل خوش دارند و ما نیز به پیروی و دوستی آنان راضی هستیم. مصیبتهای ما به آنان سرایت میکند و رنج و گرفتاری ما آنان را میگریاند و اندوه ماآنان را اندوهگین میسازد و نیز شادمانی ما آنان را شادمان میکند. ما نیز از حال آنان با خبر و با آنها هستیم و رنج و پریشانی آنان ما را رنجیده خاطر میسازد و آنان از ما جدا نمیشوند و ما نیز از آنان جدا نمیشویم ...).[4]
پس غمگین بودن برای امام حسین (علیهالسلام) نشان سلامت است نه، بیماری و نه حالتی منفی و نابهنجار و چه بسا غمگین نبودن و سوگواری نکردن برای یک فرد مسلمان، نشان بیماری و یا رفتاری نابهنجار تلقی میگردد. افزون بر آنکه سوگواری نشانه سلامت و تأمین کننده سلامت است؛ چه اینکه گریستن برای شخص مصیبت زده و غم دیده، اثر شفا بخشی دارد.
گریستن موجب رهایی از فشارهای هیجانی میگردد؛ در حالی که فشارهای (روحی و روانی ناشی از داغدیدگی) موجب به هم خوردن تعادل شیمیایی در بدن میگردد. گریستن این تعادل شیمیایی را به او باز میگرداند. برخی معتقدند: گریستن موجب خروج مواد سمی از بدن میشوند و تعادل حیاتی را برقرار میکند.
نگاه ما به حادثه کربلا، تنها یک نگاه علمی از دریچه یافتههای روانشناسی نیست تا برای این حادثه الهی توجیه زمینی و بشری هستند به علم ارائه کنیم و مثلاً برای گریستن و سوگواری برای امام حسین (علیهالسلام)، توجیه روان شناختی داشته باشیم! نگاه صرفا بشری و تحلیل طبیعی و زمینی از یک حادثه الهی و آسمانی و ماورای فکر انسانی، بی تردید بی ثمر و ناصحیح است؛ بلکه مقصود آن است که بگوییم شکل سوگواری و غمگساری برای امام حسین (علیهالسلام)، با نظریههای دقیق روان شناختی در مورد غم و ماتم و داغدیدگی کاملاً مطابقت دارد و موجب از بین رفتن تمام پیامدهای منفی داغ غم بر سینه نشسته میگردد.
از این رو مشاهده میکنیم که تمام اشکال سوگواری و ماتم سرایی در عزای سرور شهیدان، بر پایههای صحیح روانشناسی داغدیدگی و مصیبت زدگی استوار است که در اینجا به چند شکل صحیح علمی و مذهبی آن اشاره میکنیم:
1. اگر در سوگواری برای سرور آزادگان، به ذکر حادثه جانگداز کربلا میپردازیم و خاطره کشته شدن امام شهیدان (علیهالسلام) و اسارت خاندان عصمت و طهارت را مرور میکنیم؛ از این رواست که مرور خاطرات، یکی از راههای کاهش آلام و تسکین درد جانکاه شهادت و اسارت اهل بیت (علیهمالسلام) است. آن گونه که صحبت کردن درباره شخص مورد علاقه و بیان ویژگیهای خوب او که چگونه انسانی بود و چه خصایل پسندیدهای داشت و برای چه جان شریفش را از دست داد و ... جملگی در تسکین داغدیدگی بسیار مؤثر است.
البته زنده نگه داشتن حادثه کربلا در اندیشه دینی، تنها بهاین سبب نیست؛ بلکه دمیدن لحظه به لحظه فرهنگ حسینی در شریانهای زندگی و ابلاغ دین و استمرار خط رسالت است. محفل سوگواری اباعبدالله (علیهالسلام) مکتب حسین است و دراین مکتب درس دینداری، آزادگی و جوانمردی تعلیم میگردد، نه صرفا مرهم نهادن بر دل داغدیدگان (گرچه این هم هست). از این رو هم (شعر) است، هم (شعور)؛ هم (احساس) است، هم (ادراک).
2. عزاداری و سوگواری برای امام حسین (علیهالسلام) از دو منبع (سنتهای الهی و آیینهای مذهبی) و (آداب و رسوم بومی و ملی) شکل میگیرد؛ یعنی، هم دینی و الهی است و هم بر سلایق مردمی و ابتکارات مشروع قومی و محلهای تکیه دارد. این نوع ابزار سوگواری و عزاداری، خود راهی دیگر جهت دل ماتمزده و غمدیده است؛ آن گونه که برگزاری مراسم مذهبی و آیین دینی، خود راهی برای درمان داغدیدگی و کاهش آرام داغدیدگان معرفی میشود.
مرثیه سرایی واعظان و روضه خوانی به سبکی که ائمه (علیهمالسلام) آن را تعلیم نمودهاند و الان مرسوم است از بهترین و دقیقترین آیینهای مذهبی و دینی در عزاداری و سوگواری شمرده میشود. این آیین از تمام رفتارهای بی هدف و کنشهای افراطی شیون گونه به دور است و خود یکی از راههای التیام بر دلهای شکسته از غم امام حسین (علیهالسلام)میباشد. البته آن دلی که بند در گرو حسین (علیهالسلام) دارد و اسیر محبت او و بسته به ریسمان اهل بیت (علیهمالسلام) است، چنین میباشد؛ اما دل فارغ از تعلق حسینی، شکسته نشده تا به التیام نیازمند باشد و برای وی تمام این عزاداریها، همانند شیون مادر داغدیده ناآشنا، داد و فریاد دیوانه وار است.
3. در محفل سوگواران اباعبدالله حسین (علیهالسلام) نشستن و احساس اندوه و غم نمودن و دل محزون را در فضای غم آلود وارد کردن، خود راه دیگری برای کاهش درد داغدیدگی است. شخصی که غم دیده است، از حضور در محفل اهل غم، احساس آرامش بیشتری میکند تا حضور در جمع انسانهای شاد و یا افرادی که با احساسات وی بیگانه و بیتفاوتاند. از این رو باید احساس غم و اندوه نماید و دل غم دیده را از کانالهای احساسی با غم درونی همسو کند تا آرامش یابد.
آن که از غم سالار شهیدان دل پر التهاب دارد و اسیر مصایب شهیدان و اسیران اهل بیت (علیهمالسلام)است حتی با تباکی و خود را به گریه زدن، بهتر میتواند خود را آرام سازد؛ مگر آنکه دلش از این شور و شین حسینی، تهی باشد که خود مسأله دیگری است و باید برای آن دل، راهی جست و جو کرد (چه آن دل از بی دردی بیمار است).
بنابراین نه تنها عزاداری و سوگواری برای امام حسین (علیهالسلام)، حالتی منفی نیست؛ بلکه بی غم بودن بیماری است و راه تسکین دل اسیر غم امام حسین (علیهالسلام)، شرکت در محافل عزاداری و ماتم سرایی و انجام دادن آیین دینی سوگواری و یا حداقل تباکی کردن و خود را به گریه زدن است. افزون برآنکه عزاداری برای آن حضرت موجب ثواب اخروی و ثمرات دنیوی همانند نشاط و حرکت پر انرژی در مسیر نهضت حسینی و زنده نمودن روحیه ایثارگری، شهادتطلبی، شهامت، حقطلبی، و حقیقت جویی میگردد.
4. گروه درمانی و شرکت در مجالس و محافل، یکی از راههای کاهش فشارهای ناشی از داغدیدگی و غم است. عوامل مؤثر در فرایند کاهش درد و فشار روانی ناشی از داغدیدگی و ... که در پرتو گروه مؤثر واقع میشود عبارت است از: ایجاد امید، انتقال اطلاعات، عمومیت دادن به مشکل (هرگاه مشکل عمومیت یابد تحمل آن سهلتر میگردد)، بروز رفتارهای تقلیدی، یادگیری همنشینانه، تخلیه روانی، نوع دوستی و ... . این عوامل در تأثیر و عمل منفک از هم نیستند و در مجموع دست به دست هم داده و کاهش فشار و تألم را در پی دارند.
حال در مجلس عزای حسینی که گروهی از شیعیان ماتم زده اهل بیت شرکت میکنند تمام عوامل یاد شده، در یک مشارکت گروهی به خدمت گرفته میشود تا فراق و رنج ناشی از دلبستگی به امام حسین (علیهالسلام) را بیان کنند و شخص مؤمن مبتلا به اندوه اهل بیت را آرام سازند.
پی نوشت ها :
1.بحارالانوار، ج 44، ص 291؛ الخصائص الحسینیه، ص 142.
2.grief
3. dysphoria
4.بحار الانوار، ج51، ص151
- [سایر] چه رابطهای میان شهادت حسین بن علی و نیرو گرفتن اسلام و زنده شدن اصول و فروع دین وجود دارد؟
- [آیت الله بروجردی] این جانب در حدود دو سال است که در آمریکا مشغول تحصیل بوده و تا توانستهام در اجرای دستورات دین مبین اسلام کوشیدهام، قبل از این که از ایران حرکت نمایم به حضور یکی از علمای دین مشرّف شده تا وظایف دین خود را در یک مملکت غیر مسلمان بدانم، یکی از دستورات ایشان آن بود که گوشت و ماهی نخورم و چندی قبل در قرآن مجید به این آیات مبارکه برخوردم( حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ )(100)،( وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ )(101) و آیه مبارکه دیگر( الْیَوْمَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ حِل لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ )(102)، اوّلاً مسیحیها غیر خدا را در موقع ذبح نام نمیبرند و در ثانی جزء کسانی هستند که کتاب به آنها عطا شده است، این جانب دلیلی نمیبینم که گوشت نخورم. چنان چه بفرمایید که این جانب اشتباه درک نموده است تقاضا مینماید که این جانب را روشن فرمایید که باعث سپاسگزاری خواهد بود. دیگر آن که این جانب تا بیست سالگی وقتی نماز میخواندم معنی آن راندانستهام و نفهمیدم که چه میگویم، ولی بعد از این که به معنی بزرگ آن واقف شدم از نماز خواندن چندان بار بیشتر لذّت میبرم، آیا بهتر نیست که هر کسی نماز را به زبان محلّی خود گفته و از ادای آن چندین بار بیشتر لذّت ببرد؟ چرا اصلاً قرآن مجید را به فارسی ساده ننوشته و در دسترس مردم گذارده تاهم عالیترین کتاب را برای هدایت جامعه مسلمان ایران هدیه کرده و هم مردم از خواندن آن لذّت برده و با گفتههای پروردگارشان آشنا شوند؟ مردم قرآن مجید را تلاوت کرده و از افراد بیخبر معانی آن را میپرسند که به جای هدایت باعث گمراهی میشود، اگر دلائل مخالفی وجود دارد که در قرآن مجید گفته شده تقاضا مینماید که ذکر نام سوره و شماره آیه را فرموده و این جانب را از بیخبری نجات دهید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا این نظر فقهی مورد قبول حضرتعالی هست که هر شخص باید به امام زمان خود اقتدا کند به اینگونه که امام حسین (علیه السلام) در زمان مولا علی (علیه السلام) و حضرت امام حسن (علیه السلام) به این دو امام زمان خود اقتدا کرده و مردم دوره هر امام به امام زمان خود به این علت است که مقام حضرت سلمان از ابوذر بالاتر و حضرت مقداد از سلمان بالاتر زیرا به میزان اقتدا و اطاعت از امام زمان خود دارای درجه ای از ایمان می باشند بنابر این ما باید در زمان غیبت مولا صاحب الزمان (عج) به ایشان اقتدا کرده و در پس پرده غیبت سطح فکری فرهنگی مذهبی خود را بالا برده و خود و به طبع مردم و جامعه را آماده ظهور کنیم؟ اگر این نظر را قبول ندارید لطفا دلایل خود را بیان نمایید؟ با توجه به روایتی از امام صادق (علیه السلام) در مقدمه صحیفه سجادیه که هر قیامی تا قبل از قیام قائم آل محمّد(ص) بر اندوه ما و شیعیان ما می افزاید و در طوفان بلا هلاک می شود، نظریه فقهی سوال اول تعمیم داده نمی شود زیرا نمونه بارز آن انقلاب ما می باشد که بسیاری از شیعیان در جریان انقلاب و بعد از ان در 8 سال جنگ به شهادت رسیده و مسلماً قلب مولا صاحب الزّمان (عج) را به درد آورده و حال نیز به حقوق اشخاص منتقد تجاوز و به آنان برچسب بی دینی زده می شود که این عمل بدینجا رسیده که خیل عظیمی از مردم دین گریز و بعضاً منکر امام زمان (عج) شده اند و مطمئناً این نیز قلب امام زمان(ع) را به درد می آورد. آخر این انقلاب چه ثمره ایی داشت برای ما؟ لطفاً منطقاً جواب دهید؟ اگر این نظریه ها را رد می کنید پس حال که مردم به خیابانها آمده اند کار درستی است؟
- [سایر] به نام خدا سلام ممنونم از پاسخ (دلشکسته) 1-مطلب با این افراد اصلا ازدواج نکنید رو خوندم حاج آقا! اما اون تو هیچ یک از این لیست ده تایی نیست... 2-مثل خیلی از جوانهای دیگه ای که از دین دور شده بودن اما دین و اهل بیت (علیهم السلام) رو دوست دارند... 3-حاج آقامن دور برم زیاد بودن دختر خانم هایی که مستقیم و غیر مستقیم به من ابراض علاقه کردند که به بعضی هاش هم فکر کردم اما گمشدمم نبودند... 1-3) چه تو دانشگاه و چه غیر دانشگاه با وجود اینکه اکثرا خوش تیپ نبودم و خیلی ساده حتی تو جلسات مهم خیلی ساده و البته حتی گاهی کمی نا مرتب بودم بطوری که بعضی از دوستان به من انتقاد هم میکردند... 4-من از روز اول و حتی دیدار اول علاقه مندش نشدم یه جورایی بعد از مدتی که صحبت هایی داشتیم اون هم اکثرا با محوریت اهل بیت و امام زمان(علیهم السلام) محبتش تو دلم رفت ... (یعنی عاشق چشم و ابرو و قیافش نشدم ، باطن وجودیش من رو علاقه مند کرد) 5- انگار که نیمه گمشده من باشه حاج آقا نمیه گمشده که نباید صد در صد شبیه آدم باشه؟ آدمها باید همدیگر رو کامل کنن درسته؟ 6-اما سوال اصلیه من از شما این هست که؟ 1-6)خدا گاهی راهی رو به روی آدم باز میکنه فرصتی رو در اختیارش میده و فردای قیامت هم در قبال این فرصت ها مسئوله(درسته) 7- اگر این کسی که به ظاهر از دین دور بود... خدا اتفاقی در مسیر زندگی من قرارش داد.. من از امام حسین (ع) و نماز بهش گفتم و اون هم قلبش برای امام حسین (ع) تپید... حاضر شد به خاطر من و البته به خواسته من به خاطر امام زمان (عج) تعغیر کنه و از من کمک خواست که کمکش کنم... 1-7) راهی بود که خدا به روی من باز کرده بود آیا من مسئول نیستم فردای قیامت ؟ 8- حاج آقا من به یه نتیجه رسیدم... لطفا راهنمایی کنید درست فکر میکنم با معیارهای مذهبی یا نه...! 1-8) و اون اینه که: اگر واقعا این دوست داشتن دوست داشتن واقعی و دو طرفه باشه وبا این توافق مهم که همه خط قرمزها و تعغیرهای دو طرف نهایتا تا رضایت اهل بیت(علیهم السلام)باشه این ازدواج میتونه ازدواج غلطی نباشه و اتفاقا شاید به کمال رسیدن قابل لمس تر باشه؟ 9- ببخشید که طولانی شد اما انشاءالله که خدا شما و ما رو از زمینه سازان ظهور حضرت ولی عصر (عج) قرار بدهد... التماس دعا و منتظرم
- [سایر] سلام چند روزی در مسجد امام حسین دبی پای منبر شما بودم، واقعا" لذت بردم مطالب جالب، به روز و درخوری از شما شنیدم. هم مذهبی و مستند به احادیث و روایات . هم اجتماعی و کاربردی این نشاندهنده اشراف شما به حوزه بحث های مطروحه بود و تسلط شما به آیین سخنوری هم کم نظیر بود بطوری که در چندین مرحله که دقت کردم تقریبا\" کسی را نیافتم که به چیز دیگری غیر از مباحث شما توجه کند. به شما تبریک میگویم و برای موفقیت تان دعا می کنم. این مسئولیت شمارا سنگین تر میکند. اسلام به امثال شما برای معرفی خود فراوان نیاز داردو البته اگر این امر بخوبی انجام شود اسلام و آیین توحیدی خودش جای خودش را باز میکند. اینطور نیست؟ مگر پیغمبر غیر از معرفی اسلام و آیین الهی ماموریت دیگری داشت یا مگر کار دیگری کرد؟ انسان بواسطه فطرت خود بخودی خود کمال جوست و فقط باید کمال رابیابد آنوقت کار تمام است. کار دین به زور نیست، نمی دانم چرا یک عده از همکاران شما اصرار دارند به زور هم که شده مردم را به راه راست (یا به بهشت!؟) هدایت کنند.فکر میکنم کمی صبر باید کرد مثل محمد و مثل علی، فکر میکنم برجسته ترین خصائل علی صبراوست اینطور نیست؟ خوشحال میشوم اگر آدرس ایمیل مرا هم در لیست دوستداران خود قرارداده و اگر به مطالب جالب و ارزنده ای دست پیدا کردید ما را هم در لذت بهره گیری(وبه طبع گسترش)آن سهیم کنید.من محب اهل بیت هستم انشا ا.. ولی نه برای مصایب آنها (که فکر میکنم در طول تاریخ کمی دگرگون شده است)بلکه بخاطر معارف لایتناهی این عزیزان ولی متاسفانه ما کمتر ازاین چشمه زلال بهره برده ایم به امید دیدار مجدد شما انشاا.. محمدی
- [سایر] چرا با این که قرآن صراحتا ما را از غم و اندوه منع کرده، باز مداحان اشاعه دهنده غم و اندوهند، مگر قانون إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ یا همان وصال یار برای اهل بیت نبوده و آنان به سوی رستگاری نرفتند؟ البته همه امامان در عصر خود ناشناخته و غریب بودند و همین طور حضرت مهدی عج ! پس چرا مداحان انرژی خود را برای به عمل در آوردن آرزوهای پیامبران و امامان نمی گذارند. اگر امروز امام حسین (ع) در بین ما بود و ما از آن حضرت سؤال میکردیم که از ما عمل و وفای به عهد میخواهد یا گریه و زاری و بر سر زدن، چه جوابی به ما میدادند؟ مسلماً به ما میفرمودند که وفای به عهد را، زیرا او شهادت را برای نشان دادن راه خدا انتخاب نمود تا برای ما الگوی کاملی باشد از انسان متعهد نسبت به خدا (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، حق طلب و ظلم ستیز، تا ما بتوانیم او را نمونه و چراغ راه خود قرار بدهیم نه این که برای شهادت افتخار آمیز او صرفاً شیون کرده و بر سر زنیم. آگاه باشید! که دوستان خدا، هیج ترسی بر آنان نیست، و نه آنان اندوهگین می شوند. بقره، 38، 62، 112، 262، 247، 277؛ آل عمران، 170 ؛ مائده، 69؛ الانعام، 48؛ الاعراف، 35؛ الزمر، 61؛ الاحقاف، 13، این ها آیه های منع از غم و اندوه هستند که عموما مداحان بر خلاف این عمل می کنند، خدا استثنائی هم برای هیچ کس حتی اهل بیت قائل نیست، هر که می خواهد از دوستان خدا شود یا مرد عمل شود، "لا هُمْ یَحْزَنُونَ" است نه این که اندوه و غم را منتشر کند.
- [سایر] با سلام اگر ریشه انحرافات ،بدعتها ورسوم غلط از همان اول توسط اهل فن گرفته میشد بعدها به یک معضل تبدیل نمیگردید همچون قمه زنی که اکنون موجب وهن دین مبین اسلام گردیده است. همینطور است شعارنویسی روی ماشینها برای امام حسین و ائمه اطهار که اکنون مد شده است و متاسفانه پلیس که طبق قانون میتواند جلوگیری کند خود در ایام عاشورا به چنین کاری اقدام میکند و من الگانس پلیسی را دیدم که تمام شیشه عقب و روی صندوق عقب را با رنگ قرمز بصورت خون ریخته بودند. اگر از هم اکنون نجنبیم این هم مانند قمه زنی به یک معضل تبدیل میشود...
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جان نثاران و شیعیان و محبّان اهل بیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین عَلَیْهِ السَّلَام و دیگر ائمه معصومین عَلَیْهمُالسَّلَام در نقش تعزیه و شبیه خوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُراه فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال را هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداریست به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علی جان کاویانی راد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نص احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داروکلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شدهاند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتی الامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامهی آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خط شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] دست دادن زنان غیرمسلمان با مردان و بلعکس در اروپا هنگام ملاقات ویا مراسم های رسمی ویا غیر رسمی و روزمره اعم از دکتر رفتن با همسایه و.... بعنوان احترام به یگدیگر محسوب شده و امری متداول و مبادی آداب و نشانه نزاکت بشمار می آید، که رعایت این مهم در نوع نگاه و تداوم مراودات اجتماعی بسیار حایز اهمیت بوده و تاثیری بسزا دارد واز دیگر سو نیز عدم رعایت آن علاوه بر ایجاد ضرر و زیان مادی با توجه به این امر که ما شیعیان خلاف این امر عمل می نماییم موجبات وهن و توهین به فرد مقابل را فراهم و خود را بعنوان یک شیعه مسلمان فردی بی ادب و بی توجه به موازین عرفی و اخلاقی معرفی مینماییم وهمچنین موجب وهن به شیعه، اسلام و دین را فراهم مینماییم . تاثیر منفی این رویه تا به ان اندازه است که حتی علاوه بر ناراحتی شدید فرد مقابل دربرخی مواقع موجب به گریه افتادن فرد خصوصا دربانوان گردیده چرا که این نوع برخورد را شدیدا تبعیض آمیز میدانند و درمواقع زیادی نیز فرض بر همجنس بازبودن چنین فردی میدانند .لازم به توضیح است که برای حقیر این موضوع به کرات رخ داده و علاوه بر توضیح با زبان لکن متاسفانه این مشکل کماکان بقوت خود باقی است . لذا از آن مرجع محترم کمال تشکر را دارم چنانچه راه حلی در این خصوص ارایه فرمایند واگر همچنان برحرمت آن تاکید دارند موجب امتنان است دقیقا علل شرعیه و فقهی و قرآنی و سنت و معصومین (علیهم السلام) را ذکر نمایند. باتشکر
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جاننثاران و شیعیان و محبّان اهلبیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام) در نقش تعزیه و شبیهخوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُراه فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال را هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداری است به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علیجان کاویانیراد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نصّ احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داروکلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شده اند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتیالامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامه آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خطّ شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید .
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.