من از یه دختری خوشم اومده بهتر بگم عاشقش شدم می خواستم بدونم اگه بهش ابراز علاقه کنم و زیاد دور و ورش بپلکم البته این رو بگم دختر از اقوام ما می باشد بد نیست؟ برادر گرامی، جای خوشحالیست که با جوانی در ارتباطم که روح پاک او اتفاقی شیرین را تجربه کرده و ذهن منطقی اش درپی دوائیست که او را از این درد جانکاه رهایی بخشد. از اینکه به ما اعتماد نمودید، متشکریم. برادر عزیز؛ دخترها، به پسرانی تمایل دارند که اهل رفتارهای سبک و جلوهگری افراطی نباشند. خود شما دختری را که دائم خود را در معرض شما قرار دهد، به عنوان همراه زندگی مشترک می پذیرید؟ پس زیادی دور و ور او نپلکید که این رفتار، او را از شما دور خواهد کرد، اگر او دختر لایق و باوقاری باشد. به راستی این علاقه پرشور شما همان عشق آتشینی است که نویسندگان و شاعران در همه سرزمینها و فرهنگها از آن یاد کردهاند و روانشناسان در بیان ویژگیهای جوانی آن را (عشق رمانتیک) نامیدهاند. محبتی پاک و بیآلایش، آرامش برانداز و شور آفرین و هیجانی ویژه که آمیزهای از رنج و شادی، نگرانی و امید و شیدایی و شور را با خود دارد. عشق و محبت یکی از ویژگیهای انسان سالم است. اگر عشق را از هستی بگیریم، چیزی جز نیستی نخواهد ماند. محبت، به همه رفتارها و اندیشه های انسان معنا می دهد و قادر است همه اتفاقات عالم را ترجمه کند. تاثیر محبت تا آنجاست که امام مهربان ما، اما باقر (علیه السلام) می فرمایند: (آیا دین چیزی جز محبت است؟) اگر به عقل مصلحت اندیش که آیندهای روشن و بسامان را برای پسری در سن و سال شما در جامعه میخواهد، ماجرای این دلدادگی را بگویند، نصیحت و ملامت میکند: که ای جوان خوب و پاکاندیش! اگر عشق به یک دختر در مسیر ازدواجی سالم و استوار قرار نگیرد، تو را در منجلاب هوس سرنگون میکند و یا به وادی افسردگی و نومیدی فردی میاندازد. چه دست نایافتنی است پیوند همسری در این سن کم و حتی سالهای دراز و پرابهامی که در پیش دارید. بسیاری از بزرگترها هم تجربه شیرین شوریدگی را در دوران جوانی داشتهاند. تجربهای که نمیتوان آن را با نثر و شعر و موسیقی و نقاشی که جلوههای بلند هنر انسانیاند به تصویر کشید. جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد جولانگه جلالت در کوی دل نباشد جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند در جان چو مهرت افتد عشق رون نگنجد شمار زیادی از جوانان عاشق که چنین عشق پاک و گرمازایی دارند، به تدریج و با فاصله گرفتن از محبوب، ندیدن او و تا اندازهای جایگزین کردن یاد او با اندیشهها دیگر (البته مثبت و متعالی) و پرداختن به امور سازنده و سالم از قبیل درس، هنر، ورزش، خواندن متون عرفانی و حضور در مجالس مذهبی لذتبخش، از درماندگی و ناامیدی درآمدهاند و در سالهای بعد در گنجخانه دلشان جایی کوچک و زیبا برای خاطره آن عشق فراهم ساختهاند. تا آنجا که توانستهاند از بیکاری دوری جستهاند تا ذهنشان، جولانگاه خیال محبوب نباشد. هر چیزی که ایشان را یاد معشوقه میاندازد از خود دور میکنند. شاید آنها هم فهمیدهاند اینکه کمتر از 5 درصد عشق های جوانان منجر به ازدواج و تشکیل خانواده در جوانی و بزرگسالی می شود، نشانه اشتباه بودن ادامه این مسیر است. آنها در تجربههای مشابه دقت کردهاند که تنها چیزی که از این جریان عاید دختر یا پسر جوان می شود افت تحصیلی، افسردگی، تغییر مسیر زندگی آینده خود و طرف مقابل و حتی گاهی خانوادههاست. اینان در عین اینکه از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند، میدانند که با یاری دیگران (بویژه بزرگترها) راه را با اطمینان و سرعت بیشتری میپیمایند. گاهی آنقدر برای خود، احساسات طرف مقابل و خانوادهها ارزش قائلاند که از یکی از بزرگترها که به او نزدیکتر است میخواهند مراقب او باشد تا خلاف تصمیمش انجام نشود. ارتباط خود با دوستان خوب همجنس را توسعه میدهند تا جایگزین رابطه عاشقانه قبل گردد. اینان، صبورند، میدانند عشق آتشفشانی جوانی به این راحتی از دل نمیرود، به خدا توکل دارند و به او اعتماد، امامان مهربان را به یاری میطلبند و از زندگی مادی و معنوی خود لذت میبرند. اما اندکی از جوانان رنجور از عشق، شاید بدلیل پیشینه تربیتی و بافت خانوادگی خود، نتوانستهاند از این دوران گذار به سلامت عبور کنند. عدم وجود اعتماد بنفس کافی در این افراد برای گذر از این مرحله خطیر و کنترل افکار و رفتارها و بدست گرفتن تقدیر آینده باعث میشود سالها بعد اینان را که نه به وصال محبوب و نه به بلندای شادکامی و موفقیت رسیدهاند ببینی که همچنان لنگ لنگان وادی زندگی را میپیمایند و ناله سرمیدهند. اینان بارها از چاله یک عشق در آمدهاند و در چاه عشقی دیگر افتادهاند. به این نکته دقت نداشتهاند، ازدواج قرارداد اجتماعی دوطرفهای است که به همراه خود تعهد، مسوولیتهای سنگین و پایبندی به بسیاری از موارد را به دنبال دارد که معمولا توانایی عمل به این تعهدات بهطور صحیح در جوانان یا جوانان کمسن وجود ندارد و بعد از یک تصمیمگیری ناپخته و صرفا احساسی در انتخاب شریک زندگی، پس از مدتی زندگی مشترک، جوان متوجه اشتباه خود در تصمیمگیری شده و تصمیم به طلاق میگیرد و یا با ادامه زندگی دچار مشکلات شدید خانوادگی میشود. حال که فرصتها را از دست دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند ایجاد جدل در خانواده و مخالفت با نظر درست والدین و بیاحترامی به آنها، از برکت زندگیشان کاسته است. چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی، مرا ناگاه برباید چو کشتی ام در اندازند، میان غلزم پر خون زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون سوز و گداز جوانیتان را که سرشار از صفا و پاکی است ارج مینهم و از خداوند میخواهم با راهنمایی فرزانهای دلسوز در گروه نخست قرار گیرید و از سرگردانی و پریشانی خاطر، رها شوید. پس: 1. تنها راه عاقلانه و شرعی که شما را به مقصود می رساند، خواستگاری از آن دختر بوسیلۀ والدینتان است، که بعید است با توجه به سن شما و شرایطتان، این اتفاق با موافقت خانواده شماو آن دختر انجام پذیرد. 2. در امر ازدواج نباید قبل از انتخاب، عاشق و دلباختهی کسی شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر) البته علاقه در حدّی که انگیزهای شود برای انتخاب اشکالی ندارد بلکه لازم است اما اگر این علاقه تبدیل به عشق شد مشکلات زیادی از جمله فقدان شناخت درست و واقع بینانه از طرف مقابل را به دنبال خواهد داشت ؛زیرا روح حاکم بر این گونه احساسات و علاقه مندی ها، عشقورزی کور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام میفرمایند: (حبّ الشّیء یعمی و یصمّ)، دوست داشتن چیزی انسان را کور و کر می کند. در حالی که تصمیمگیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تکیه بر عقلانیّت و خردورزی ممکن است. چنین علاقه مندی هایی راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را کور میسازد و اجازه نمیدهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود. 3- سؤال شما، نشان میدهد به شدت اهل رعایت موازین شرعی، عرفی و عقلی هستید. این عالی است. به این راه ادامه دهید تا خداوند گشایشی در مشکلتان نماید. 4- در روایات زیادی آمده است که از نگاه به نامحرم بپرهیزید زیرا چه بسا یک لحظه نگاه به نامحرم، حزنی طولانی و حسرتی زیاد به دنبال داشته باشد. از این سخن می توان فهمید که گرچه نگاه کردن به نامحرم در ظاهر لذت بخش است ولی در باطن سبب حزن و ناراحتی و مشغولیت ذهنی انسان می رود و نتیجه ای جز تلخی و ناکامی ندارد. 5- انسان نسبت به جنس مخالف شدیدا وسوسه می شود و شاید هیچ وسوسه ای قوی تر از این نباشد. اما حقیقت این است که این وسوسه ها اصلا واقعیت ندارند و اگر هم داشته باشند خیلی کم است. منظورم این است که تصورات ذهنی انسان نسبت به جنس مخالف (و به طور کلی به مادیات) این مطلب را به انسان القا می کند که ارتباط با آنها و در کنار آنها بودن چه قدر لذت بخش است، وی وقتی خود را به آنها می رساند، می بیند اصلا این طور نیست و چیزی زیادی به دست نیاورده است و آن چیزی که به دست آورده ارزش این همه تلاش و انتظار را نداشته است. باید به نعمت های پایدار دل بست نه به دنیای زودگذر. 6- ازدواج یک امر مقدسی است که در سرنوشت آدمی مؤثر است. پس نباید با این موضوع بسیار مهم، برخورد احساسی کنیم و تسلیم احساساتمان شویم. بلکه باید با آن کاملا عاقلانه کنار بیاییم. عقل به ما می گوید برای ازدواج دو راه بیشتر نداری، یا امکان آن برایت فراهم نیست و نمی توانی ازدواج کنی، که در این صورت باید موقتا از آن چشم پوشی کنی و از کارهایی که غریزه جنسی تو را تحریک می کند بپرهیزی و تا امکان آن فراهم نشده صبور باشی، یا امکان آن فراهم است و از جهات سنی، اقتصادی، خانوادگی، تحصیلی و غیره آمادگی آن را داری. 7- به احساس خود در آغاز جوانی نباید اطمینان کنید. جوان در این سنین دچار خیالات بسیار قوی ای نسبت به جنس مخالف است و به تجربه ثابت شده عشق هایی که در این سن ایجاد می شوند نه واقعی هستند و نه پایدار و بیشتر ناشی از غلیان احساس هستند. باید سعی کنید از دلبستگی در این سن پرهیز کنید و به خودتان فرصت بدهید تا قدری عاقلانه تر با مسایل مهم زندگی مانند ازدواج برخورد نمایید. ازدواج یکی از مهمترین حوادث زندگی انسان است و نقش مهمی در سرنوشت، سعادت و خوشبختی و همچنین ناکامی و شقاوت انسان دارد لذا باید با دقت کافی همه جوانب مسأله مد نظر قرار گیرد و غفلت از هر بعدی از ابعاد این مسأله می تواند پیامدهای ناگوار و جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد. حال بیایید تصور کنیم هردوی شما داری ویژگیهای لازم برای تشکیل یک زندگی مشترک هستید و امکان برپایی جلسه خواستگاری از سوی خانواده شما نیز وجود دارد؛ اما حقیقت این است که داشتن این ویژگیها همه ماجرای ازدواج نیست. ذهن منطقی شما به خوبی میفهمد که سن کم از جمله مشکلاتی است که در این راه وجود دارد. نه شما و نه آن دختر در غار زندگی نمیکنید. هردوی شما قبل از رسیدن به سن ازدواج، سالها فرصت خواهید داشت که تعاملات اجتماعی داشته باشید. خانواده دختر از کجا مطمئن باشند که شما در طی این سالها با وجود روحیه جوانی، شما بر عشق خود پایدار خواهید ماند؟ لطفا نگویید که عشقی که این سالها با من بوده چگونه از یادم برود یا جایگزین شود؟ چون تجربه نشان داده که به راحتی این اتفاق میافتد. از کجا میدانید که دختر نیز نسبت به شما نظر مساعد دارد؟ اگر هم موافق باشد مطمئنید که دختر در این راه با شما خواهد بود؟ یا خواستگار بهتری نخواهد داشت؟ هرقدر هم که او قول بدهد یا خانوادهاش متعهد شوند، دل او که در اختیار شما نیست. از اینها بگذریم؛ تصور کنید امشب به خواستگاری ایشان رفتید و قول او و خانوادهاش را گرفتید. هنوز که نه شغلی دارید، نه تجربهای در اداره زندگی و نه تحصیلات قابل توجهی. سربازی را هم اضافه کنید. پس سالها تا تشکیل زندگی مشترک فاصله دارید. این سالها را چگونه باید گذراند؟ یکدیگر را نبینید و به هم فکر نکنید؟ برای دو نفر که تا این حد یکدیگر را دوست دارند، چنین امکانی وجود دارد؟ توان این را دارید شبها و روزهایتان به یاد یکدیگر بگذرد اما از دیدن هم یا حتی حرف زدن با هم، محروم باشید؟ دوست خوبم، عشق انرژی روانی و عاطفی زیادی از عاشق و معشوق میگیرد. اگر این زجر ادامه یابد شما و ایشان دچار مشکلاتی خواهید شد که زندگیتان را با مشکلاتی مواجه خواهد نمود. در اولین نمودها اشتغال ذهنی، باعث خواهد شد از تحصیلتان عقب بمانید و این یعنی دور ماندن از موفقیتهایی که آینده برای شما رقم زده است. چه کسی خواهان همراهی فردی شکست خورده خواهد بود؟ نگویید که عشق به او به من انرژی مضاعف خواهد داد، که غالبا چنین اتفاقی نیفتاده است. حال اگر درطی این سالها، با یکدیگر باشید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در قدم اول خانواده دختر این اجازه را به شما نخواهند داد که اینهمه سال، بدون اینکه تعهدی به عنوان همسر داشته باشید، رفت و آمد نمایید. در قدم بعدی، نیازهای عاطفی و جنسی شماست که با وجود نزدیک بودن به یکدیگر به اوج خود میرسند در حالیکه قادر به ارضاء آنها نیستید و اگر باشید عبور این سالها باعث خواهد شد برای یکدیگر تکراری شوید و هنگامی که به سن مناسب ازدواج برسید، نسبت به هم این احساس کنونی را نخواهید داشت. یکی از دلایل عاقبت به خیر نشدن ازدواج بسیاری از روابط دوستانه دختر و پسر، همین امر است. با همه آسیبها و مشکلاتی که توضیح دادیم، اگر همچنان شور و هیجان عشق شما را رها نمیکند میتوانید پدر و مادرتان را به صحبت با والدین دختر، تشویق نمایید تا در صورت موافقت آنها و دختر، قول او را به شما بدهند تا از این جهت آرامش داشته باشید. برای راضی کردن والدین میتوانید ابتدا با یکی از آنها که ارتباط بهتری با شما دارد، آغاز نمایید یا از فرد سومی که با شما همرأی و دارای نفوذ فکری بر والدینتان است استفاده نمایید. اما این نکته را توجه نمایید که طبق فرموده قرآن؛ دختران پاک برای پسران پاکند و پسران پاک، روزی دختران پاک خواهند بود. پاکی و طهارت روح و جسم خود را حفظ کنید تا به مقصود خود برسید. خداوند در قرآن وعده داده که هرکس اهل تقوا و پرهیزگاری باشد، برای او گشایشی در امور خواهد بود. پس در این مدت که به سرنوشت الهی خود برسید، ایمان خود را حفظ کنید و حدود شرعی و عرفی را رعایت نمایید. امیدواریم سرانجام شیرینی برای این ماجرای شما اتفاق بیفتد. برادر خوبم، ایمان و عمل صالح، تنها راهی است که انسان را به منزلگاه موفقیت و سعادت میرساند. باز هم با ما سخن بگویید.
من از یه دختری خوشم اومده بهتر بگم عاشقش شدم می خواستم بدونم اگه بهش ابراز علاقه کنم و زیاد دور و ورش بپلکم البته این رو بگم دختر از اقوام ما می باشد بد نیست؟
من از یه دختری خوشم اومده بهتر بگم عاشقش شدم می خواستم بدونم اگه بهش ابراز علاقه کنم و زیاد دور و ورش بپلکم البته این رو بگم دختر از اقوام ما می باشد بد نیست؟
برادر گرامی، جای خوشحالیست که با جوانی در ارتباطم که روح پاک او اتفاقی شیرین را تجربه کرده و ذهن منطقی اش درپی دوائیست که او را از این درد جانکاه رهایی بخشد. از اینکه به ما اعتماد نمودید، متشکریم.
برادر عزیز؛ دخترها، به پسرانی تمایل دارند که اهل رفتارهای سبک و جلوهگری افراطی نباشند. خود شما دختری را که دائم خود را در معرض شما قرار دهد، به عنوان همراه زندگی مشترک می پذیرید؟ پس زیادی دور و ور او نپلکید که این رفتار، او را از شما دور خواهد کرد، اگر او دختر لایق و باوقاری باشد.
به راستی این علاقه پرشور شما همان عشق آتشینی است که نویسندگان و شاعران در همه سرزمینها و فرهنگها از آن یاد کردهاند و روانشناسان در بیان ویژگیهای جوانی آن را (عشق رمانتیک) نامیدهاند. محبتی پاک و بیآلایش، آرامش برانداز و شور آفرین و هیجانی ویژه که آمیزهای از رنج و شادی، نگرانی و امید و شیدایی و شور را با خود دارد. عشق و محبت یکی از ویژگیهای انسان سالم است. اگر عشق را از هستی بگیریم، چیزی جز نیستی نخواهد ماند. محبت، به همه رفتارها و اندیشه های انسان معنا می دهد و قادر است همه اتفاقات عالم را ترجمه کند. تاثیر محبت تا آنجاست که امام مهربان ما، اما باقر (علیه السلام) می فرمایند: (آیا دین چیزی جز محبت است؟)
اگر به عقل مصلحت اندیش که آیندهای روشن و بسامان را برای پسری در سن و سال شما در جامعه میخواهد، ماجرای این دلدادگی را بگویند، نصیحت و ملامت میکند: که ای جوان خوب و پاکاندیش! اگر عشق به یک دختر در مسیر ازدواجی سالم و استوار قرار نگیرد، تو را در منجلاب هوس سرنگون میکند و یا به وادی افسردگی و نومیدی فردی میاندازد. چه دست نایافتنی است پیوند همسری در این سن کم و حتی سالهای دراز و پرابهامی که در پیش دارید. بسیاری از بزرگترها هم تجربه شیرین شوریدگی را در دوران جوانی داشتهاند. تجربهای که نمیتوان آن را با نثر و شعر و موسیقی و نقاشی که جلوههای بلند هنر انسانیاند به تصویر کشید.
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد
در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند
در جان چو مهرت افتد عشق رون نگنجد
شمار زیادی از جوانان عاشق که چنین عشق پاک و گرمازایی دارند، به تدریج و با فاصله گرفتن از محبوب، ندیدن او و تا اندازهای جایگزین کردن یاد او با اندیشهها دیگر (البته مثبت و متعالی) و پرداختن به امور سازنده و سالم از قبیل درس، هنر، ورزش، خواندن متون عرفانی و حضور در مجالس مذهبی لذتبخش، از درماندگی و ناامیدی درآمدهاند و در سالهای بعد در گنجخانه دلشان جایی کوچک و زیبا برای خاطره آن عشق فراهم ساختهاند. تا آنجا که توانستهاند از بیکاری دوری جستهاند تا ذهنشان، جولانگاه خیال محبوب نباشد. هر چیزی که ایشان را یاد معشوقه میاندازد از خود دور میکنند. شاید آنها هم فهمیدهاند اینکه کمتر از 5 درصد عشق های جوانان منجر به ازدواج و تشکیل خانواده در جوانی و بزرگسالی می شود، نشانه اشتباه بودن ادامه این مسیر است. آنها در تجربههای مشابه دقت کردهاند که تنها چیزی که از این جریان عاید دختر یا پسر جوان می شود افت تحصیلی، افسردگی، تغییر مسیر زندگی آینده خود و طرف مقابل و حتی گاهی خانوادههاست. اینان در عین اینکه از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند، میدانند که با یاری دیگران (بویژه بزرگترها) راه را با اطمینان و سرعت بیشتری میپیمایند. گاهی آنقدر برای خود، احساسات طرف مقابل و خانوادهها ارزش قائلاند که از یکی از بزرگترها که به او نزدیکتر است میخواهند مراقب او باشد تا خلاف تصمیمش انجام نشود. ارتباط خود با دوستان خوب همجنس را توسعه میدهند تا جایگزین رابطه عاشقانه قبل گردد. اینان، صبورند، میدانند عشق آتشفشانی جوانی به این راحتی از دل نمیرود، به خدا توکل دارند و به او اعتماد، امامان مهربان را به یاری میطلبند و از زندگی مادی و معنوی خود لذت میبرند.
اما اندکی از جوانان رنجور از عشق، شاید بدلیل پیشینه تربیتی و بافت خانوادگی خود، نتوانستهاند از این دوران گذار به سلامت عبور کنند. عدم وجود اعتماد بنفس کافی در این افراد برای گذر از این مرحله خطیر و کنترل افکار و رفتارها و بدست گرفتن تقدیر آینده باعث میشود سالها بعد اینان را که نه به وصال محبوب و نه به بلندای شادکامی و موفقیت رسیدهاند ببینی که همچنان لنگ لنگان وادی زندگی را میپیمایند و ناله سرمیدهند. اینان بارها از چاله یک عشق در آمدهاند و در چاه عشقی دیگر افتادهاند. به این نکته دقت نداشتهاند، ازدواج قرارداد اجتماعی دوطرفهای است که به همراه خود تعهد، مسوولیتهای سنگین و پایبندی به بسیاری از موارد را به دنبال دارد که معمولا توانایی عمل به این تعهدات بهطور صحیح در جوانان یا جوانان کمسن وجود ندارد و بعد از یک تصمیمگیری ناپخته و صرفا احساسی در انتخاب شریک زندگی، پس از مدتی زندگی مشترک، جوان متوجه اشتباه خود در تصمیمگیری شده و تصمیم به طلاق میگیرد و یا با ادامه زندگی دچار مشکلات شدید خانوادگی میشود. حال که فرصتها را از دست دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند ایجاد جدل در خانواده و مخالفت با نظر درست والدین و بیاحترامی به آنها، از برکت زندگیشان کاسته است.
چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی، مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازند، میان غلزم پر خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
سوز و گداز جوانیتان را که سرشار از صفا و پاکی است ارج مینهم و از خداوند میخواهم با راهنمایی فرزانهای دلسوز در گروه نخست قرار گیرید و از سرگردانی و پریشانی خاطر، رها شوید.
پس:
1. تنها راه عاقلانه و شرعی که شما را به مقصود می رساند، خواستگاری از آن دختر بوسیلۀ والدینتان است، که بعید است با توجه به سن شما و شرایطتان، این اتفاق با موافقت خانواده شماو آن دختر انجام پذیرد.
2. در امر ازدواج نباید قبل از انتخاب، عاشق و دلباختهی کسی شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر) البته علاقه در حدّی که انگیزهای شود برای انتخاب اشکالی ندارد بلکه لازم است اما اگر این علاقه تبدیل به عشق شد مشکلات زیادی از جمله فقدان شناخت درست و واقع بینانه از طرف مقابل را به دنبال خواهد داشت ؛زیرا روح حاکم بر این گونه احساسات و علاقه مندی ها، عشقورزی کور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام میفرمایند: (حبّ الشّیء یعمی و یصمّ)، دوست داشتن چیزی انسان را کور و کر می کند. در حالی که تصمیمگیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تکیه بر عقلانیّت و خردورزی ممکن است. چنین علاقه مندی هایی راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را کور میسازد و اجازه نمیدهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود.
3- سؤال شما، نشان میدهد به شدت اهل رعایت موازین شرعی، عرفی و عقلی هستید. این عالی است. به این راه ادامه دهید تا خداوند گشایشی در مشکلتان نماید.
4- در روایات زیادی آمده است که از نگاه به نامحرم بپرهیزید زیرا چه بسا یک لحظه نگاه به نامحرم، حزنی طولانی و حسرتی زیاد به دنبال داشته باشد. از این سخن می توان فهمید که گرچه نگاه کردن به نامحرم در ظاهر لذت بخش است ولی در باطن سبب حزن و ناراحتی و مشغولیت ذهنی انسان می رود و نتیجه ای جز تلخی و ناکامی ندارد.
5- انسان نسبت به جنس مخالف شدیدا وسوسه می شود و شاید هیچ وسوسه ای قوی تر از این نباشد. اما حقیقت این است که این وسوسه ها اصلا واقعیت ندارند و اگر هم داشته باشند خیلی کم است. منظورم این است که تصورات ذهنی انسان نسبت به جنس مخالف (و به طور کلی به مادیات) این مطلب را به انسان القا می کند که ارتباط با آنها و در کنار آنها بودن چه قدر لذت بخش است، وی وقتی خود را به آنها می رساند، می بیند اصلا این طور نیست و چیزی زیادی به دست نیاورده است و آن چیزی که به دست آورده ارزش این همه تلاش و انتظار را نداشته است. باید به نعمت های پایدار دل بست نه به دنیای زودگذر.
6- ازدواج یک امر مقدسی است که در سرنوشت آدمی مؤثر است. پس نباید با این موضوع بسیار مهم، برخورد احساسی کنیم و تسلیم احساساتمان شویم. بلکه باید با آن کاملا عاقلانه کنار بیاییم. عقل به ما می گوید برای ازدواج دو راه بیشتر نداری، یا امکان آن برایت فراهم نیست و نمی توانی ازدواج کنی، که در این صورت باید موقتا از آن چشم پوشی کنی و از کارهایی که غریزه جنسی تو را تحریک می کند بپرهیزی و تا امکان آن فراهم نشده صبور باشی، یا امکان آن فراهم است و از جهات سنی، اقتصادی، خانوادگی، تحصیلی و غیره آمادگی آن را داری.
7- به احساس خود در آغاز جوانی نباید اطمینان کنید. جوان در این سنین دچار خیالات بسیار قوی ای نسبت به جنس مخالف است و به تجربه ثابت شده عشق هایی که در این سن ایجاد می شوند نه واقعی هستند و نه پایدار و بیشتر ناشی از غلیان احساس هستند. باید سعی کنید از دلبستگی در این سن پرهیز کنید و به خودتان فرصت بدهید تا قدری عاقلانه تر با مسایل مهم زندگی مانند ازدواج برخورد نمایید. ازدواج یکی از مهمترین حوادث زندگی انسان است و نقش مهمی در سرنوشت، سعادت و خوشبختی و همچنین ناکامی و شقاوت انسان دارد لذا باید با دقت کافی همه جوانب مسأله مد نظر قرار گیرد و غفلت از هر بعدی از ابعاد این مسأله می تواند پیامدهای ناگوار و جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد.
حال بیایید تصور کنیم هردوی شما داری ویژگیهای لازم برای تشکیل یک زندگی مشترک هستید و امکان برپایی جلسه خواستگاری از سوی خانواده شما نیز وجود دارد؛ اما حقیقت این است که داشتن این ویژگیها همه ماجرای ازدواج نیست. ذهن منطقی شما به خوبی میفهمد که سن کم از جمله مشکلاتی است که در این راه وجود دارد. نه شما و نه آن دختر در غار زندگی نمیکنید. هردوی شما قبل از رسیدن به سن ازدواج، سالها فرصت خواهید داشت که تعاملات اجتماعی داشته باشید. خانواده دختر از کجا مطمئن باشند که شما در طی این سالها با وجود روحیه جوانی، شما بر عشق خود پایدار خواهید ماند؟ لطفا نگویید که عشقی که این سالها با من بوده چگونه از یادم برود یا جایگزین شود؟ چون تجربه نشان داده که به راحتی این اتفاق میافتد. از کجا میدانید که دختر نیز نسبت به شما نظر مساعد دارد؟ اگر هم موافق باشد مطمئنید که دختر در این راه با شما خواهد بود؟ یا خواستگار بهتری نخواهد داشت؟ هرقدر هم که او قول بدهد یا خانوادهاش متعهد شوند، دل او که در اختیار شما نیست.
از اینها بگذریم؛ تصور کنید امشب به خواستگاری ایشان رفتید و قول او و خانوادهاش را گرفتید. هنوز که نه شغلی دارید، نه تجربهای در اداره زندگی و نه تحصیلات قابل توجهی. سربازی را هم اضافه کنید. پس سالها تا تشکیل زندگی مشترک فاصله دارید. این سالها را چگونه باید گذراند؟ یکدیگر را نبینید و به هم فکر نکنید؟ برای دو نفر که تا این حد یکدیگر را دوست دارند، چنین امکانی وجود دارد؟ توان این را دارید شبها و روزهایتان به یاد یکدیگر بگذرد اما از دیدن هم یا حتی حرف زدن با هم، محروم باشید؟ دوست خوبم، عشق انرژی روانی و عاطفی زیادی از عاشق و معشوق میگیرد. اگر این زجر ادامه یابد شما و ایشان دچار مشکلاتی خواهید شد که زندگیتان را با مشکلاتی مواجه خواهد نمود. در اولین نمودها اشتغال ذهنی، باعث خواهد شد از تحصیلتان عقب بمانید و این یعنی دور ماندن از موفقیتهایی که آینده برای شما رقم زده است. چه کسی خواهان همراهی فردی شکست خورده خواهد بود؟ نگویید که عشق به او به من انرژی مضاعف خواهد داد، که غالبا چنین اتفاقی نیفتاده است.
حال اگر درطی این سالها، با یکدیگر باشید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در قدم اول خانواده دختر این اجازه را به شما نخواهند داد که اینهمه سال، بدون اینکه تعهدی به عنوان همسر داشته باشید، رفت و آمد نمایید. در قدم بعدی، نیازهای عاطفی و جنسی شماست که با وجود نزدیک بودن به یکدیگر به اوج خود میرسند در حالیکه قادر به ارضاء آنها نیستید و اگر باشید عبور این سالها باعث خواهد شد برای یکدیگر تکراری شوید و هنگامی که به سن مناسب ازدواج برسید، نسبت به هم این احساس کنونی را نخواهید داشت. یکی از دلایل عاقبت به خیر نشدن ازدواج بسیاری از روابط دوستانه دختر و پسر، همین امر است.
با همه آسیبها و مشکلاتی که توضیح دادیم، اگر همچنان شور و هیجان عشق شما را رها نمیکند میتوانید پدر و مادرتان را به صحبت با والدین دختر، تشویق نمایید تا در صورت موافقت آنها و دختر، قول او را به شما بدهند تا از این جهت آرامش داشته باشید. برای راضی کردن والدین میتوانید ابتدا با یکی از آنها که ارتباط بهتری با شما دارد، آغاز نمایید یا از فرد سومی که با شما همرأی و دارای نفوذ فکری بر والدینتان است استفاده نمایید. اما این نکته را توجه نمایید که طبق فرموده قرآن؛ دختران پاک برای پسران پاکند و پسران پاک، روزی دختران پاک خواهند بود. پاکی و طهارت روح و جسم خود را حفظ کنید تا به مقصود خود برسید. خداوند در قرآن وعده داده که هرکس اهل تقوا و پرهیزگاری باشد، برای او گشایشی در امور خواهد بود. پس در این مدت که به سرنوشت الهی خود برسید، ایمان خود را حفظ کنید و حدود شرعی و عرفی را رعایت نمایید. امیدواریم سرانجام شیرینی برای این ماجرای شما اتفاق بیفتد.
برادر خوبم، ایمان و عمل صالح، تنها راهی است که انسان را به منزلگاه موفقیت و سعادت میرساند.
باز هم با ما سخن بگویید.
- [سایر] (خصوصی)سلام حاج آقا،راستش من تو دانشگاه یه کسی رو دیدم و خیلی نا خودآگاه از ایشون خوشم اومده،نمی دولم چه کار کردم که نفسم این قدر سست شده،چه کار کنم یا چه ذکری بگم که این علاقه از بین بره؟ هر چی هم سعی میکنم نگاهمو کنترل کنم با ایشون به طور اتفاقی روبرو میشم:(
- [سایر] پسر 19 ساله ای هستم که مهر یه دختر به دلم افتاده ولی نمیتونم بهش بگم خیلی زیاد وابستش شدم نمیدونم چیکار کنم اگه یه روز نبینمش انگار که مریض هستم خلاصه روز به روز از ترس از دست دادنش دارم افسرده تر میشم از شما میخوام راهنماییم کنید.
- [سایر] سلام اقای مرادی.من از سادات هستم. و میخواستم بدونم وقتی میگویند یکی سید هستش برا چیه؟ یعنی یه شوهر خواهر دارم میگه باید ثابت کنید سید هستید اگه پدر شما سید هست و جد شما رسول خدا چرا پدر حضرت رسول سید نبوده؟نمیدونم چی بهش بگم .خواستم از شما بپرسم.ممنون
- [سایر] سلام من از دختری خوشم اومده و میخوام بدوم اینکه کسی متوجه بشه بطور کامل بشناسمش . فقط در مورد زمینه کاری هست که با هم صحبت میکنیم و اصلا دوست ندارم در مورد ازدواج باهاش صحبت کنم بدلایل زیادی! حالا من چطوری طرف رو بشناسم ؟و بدونم بدرد من میخوره یا نه؟لطفا منو راهنمایی کنین.
- [سایر] سلام حاج آقا. دیدم پیام های جدید رو گذاشتید خبری از جواب سوال من نیست. خواستم بگم بلاخره موفق شدم صریحا بهش بگم به ازدواج فکر نکنه. درسته فقط تو ظاهر قبول کرد اما همینم خوبه. اینجا نوشتم چون دارم اعتقاد پیدا می کنم حتی اگه پیاممو نخونین یا جواب ندین اوضاع یه حرکت مثبتی می کنه. در پناه حق باشین. بازم دعام کنین.
- [سایر] سلام خسته نباشید بنده با یک شخص که هم مدسه ای هستیم میخام دوست بشم ولی نمیتونم بهش بگم که دوستت دارم ومیخامت چند باری براش درخواست دوستی با نامه و پیام فرستادم اولا قبول نکرد الانم میدونم که به من علاقه پیدا کرده چون رفتار های غیر مستقیم به من نشون میده چند بار میخاستم بهش دوباره بگم بامن دوست میشی اما نمیتونم به خجالتم غلبه کنم مشکلم فقط خجالتی بودنمه موقعیت های خوبی برام پیش اومده که بتونم بهش بگم ولی دست وپام گم میکنم لکنت زبان میگیرم خواهشا کمکم کنید چونکه اگه مدرسه ها تموم بشه من دیگه نمیبینمش و دیوونه میشم فقط به خاطر اون من مدرسه میرم حاضرم براش هرکاری بکنم ممنونم ازتون
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید پسری 22 ساله هستم فردی مغرور اهل درس و کتاب و نه اهل دوست دختر و ازدواج مدتیه در دانشگاه از دختری خوشم آمده است با او ترم های گذشه هم کلاسی هم بوده ام و با هم یک بار راجع به درس صحبت کردیم من بدجوری ازش خوشم اومده خیلی بهش فکر میکنم خیلی اعصابمو ریخته به هم اصلا حالم خوب نیست نمی توانم خوب درس بخونم لطفا راهنمایی بفرمایید هیچ جوری نمی تونم کنترل کنم. با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید . راستش من سال اولی که امدم دانشگاه تو ترم اول به دختری علاقمند شدم اوایل که باهام خوب بود ولی از موقعی که فهمید ازم بدش اومده و فراری شده چند وقت پیش که یه جوری باهاش صحبت کردم بهم گفت که من به یکی فامیلام علاقه دارم من فکر میکنم داره دروغ میگه اگه میشه راهنماییم کنین چون نمیتونم فراموشش کن چند ترمی که داره میگذره خواستم فراموشش کنم ولی نتونستم
- [سایر] سلام حاج آقا. حاجی من اصلیتم افغانستانی است.ولی در تهران بودم و بزرگ شدم.به هر حال. حاجی من از یه دختر خوشم اومده که ایرانی هستش.نمیدونم چیکار کنم. از اون آدمهایی هستم که خجالتی و کم رو هست. نمی تونم به کسی حرف دلم رو بگم.حاجی یه راهی بزار جلو پام. حاج آقا من چطوری می تونم جوابم رو بخونم. حاج آقا ترور خدا جوابم رو بده.خیلی دارم با کلنجار میرم که یه راهی پیدا کنم. ولی نمی تونم پیدا کنم.
- [سایر] سلام آقای مرادی. وقتی محبتی نسبت به کسی یه چیزی در دل آدم ایجاد میشه ، کار خداست؟چون آدم واقعا خودشم نمی دونه از کجا این علاقه به وجود اومده. آیا ممکنه کار شیطان باشه؟ اگه بله کی کار خدا و کی کار شیطانه؟چطوری میشه تشخیص داد؟