پسر 19 ساله ای هستم که مهر یه دختر به دلم افتاده ولی نمیتونم بهش بگم خیلی زیاد وابستش شدم نمیدونم چیکار کنم اگه یه روز نبینمش انگار که مریض هستم خلاصه روز به روز از ترس از دست دادنش دارم افسرده تر میشم از شما میخوام راهنماییم کنید. مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم به سامانم نمی پرسی نمیدانم چه سر داری به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم پرسشگر گرامی، جای خوشحالیست که با جوانی در ارتباطم که روح پاک او اتفاقی شیرین را تجربه کرده و ذهن منطقی اش درپی دوائیست که او را از این درد جانکاه رهایی بخشد. از اینکه صادقانه سوال خود را مطرح نمودید، متشکریم، اما ای کاش در مورد خودتان، خانواده خودتان و آن دختر و شرایطتان بیشتر توضیح میدادید، تا ما بتوانیم بهتر شما را راهنمایی کنیم؛ مثلا: از کجا با این دختر آشنا شدید؟ چقدر میشناسیدش؟ آیا او تمام ویژگیهای یک همسر خوب را دارد؟ در موردش تحقیق کردید یا فقط عاشقش شدید؟ آیا خانواده شما از این موضوع باخبرند؟ با ازدواج شما موافقند؟ به نظر شما با هم تناسب دارید یا نه؟ آیا همه مقدمات یک ازدواج را دارید؟ ولی با توجه به برداشتی که از سوال شما داریم مطالبی را خدمت شما تقدیم می کنیم؛ دوست عزیز باید بگوییم که به راستی این علاقه پرشور شما همان عشق آتشینی است که نویسندگان و شاعران در همه سرزمینها و فرهنگها از آن یاد کردهاند و روانشناسان در بیان ویژگیهای نوجوانی آن را (عشق رمانتیک) نامیدهاند. محبتی پاک و بیآلایش، آرامش برانداز و شور آفرین و هیجانی ویژه که آمیزهای از رنج و شادی، نگرانی و امید و شیدایی و شور را با خود دارد. دانشجوی عزیز، عشق و محبت یکی از ویژگیهای انسان سالم است. اگر عشق را از هستی بگیریم، چیزی جز نیستی نخواهد ماند. محبت، به همه رفتارها و اندیشه های انسان معنا می دهد و قادر است همه اتفاقات عالم را ترجمه کند. تاثیر محبت تا آنجاست که امام مهربان ما، امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: (آیا دین چیزی جز محبت است؟) اگر به عقل مصلحت اندیش که آیندهای روشن و بسامان را برای شما در جامعه میخواهد، ماجرای این دلدادگی را بگویند، نصیحت و ملامت میکند: که ای جوان خوب و پاکاندیش! اگر عشق به یک دختر یا یک پسر در مسیر ازدواجی سالم و استوار قرار نگیرد، تو را در منجلاب هوس سرنگون میکند و یا به وادی افسردگی و نومیدی فردی میاندازد. شمار زیادی از نوجوانان یا جوانان عاشق که چنین عشق پاک و گرمازایی دارند، به تدریج و با فاصله گرفتن از محبوب، ندیدن او و تا اندازهای جایگزین کردن یاد او با اندیشهها دیگر (البته مثبت و متعالی) و پرداختن به امور سازنده و سالم از قبیل درس، هنر، ورزش، خواندن متون عرفانی و حضور در مجالس مذهبی لذتبخش، از درماندگی و ناامیدی درآمدهاند و در سالهای بعد در گنجخانه دلشان جایی کوچک و زیبا برای خاطره آن عشق فراهم ساختهاند. تا آنجا که توانستهاند از بیکاری دوری جستهاند تا ذهنشان، جولانگاه خیال محبوب نباشد. هر چیزی که ایشان را یاد معشوقه میاندازد از خود دور میکنند. شاید آنها هم فهمیدهاند اینکه کمتر از 5 درصد عشق های نوجوانان و جوانان منجر به ازدواج و تشکیل خانواده در جوانی و بزرگسالی می شود، نشانه اشتباه بودن ادامه این مسیر است. آنها در تجربههای مشابه دقت کردهاند که تنها چیزی که از این جریان عاید دختر یا پسر نوجوان می شود افت تحصیلی، افسردگی، تغییر مسیر زندگی آینده خود و طرف مقابل و حتی گاهی خانوادههاست. اینان در عین اینکه از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند، میدانند که با یاری دیگران (بویژه بزرگترها) راه را با اطمینان و سرعت بیشتری میپیمایند. گاهی آنقدر برای خود، احساسات طرف مقابل و خانوادهها ارزش قائلاند که از یکی از بزرگترها که به او نزدیکتر است میخواهند مراقب او باشد تا خلاف تصمیمش انجام نشود. ارتباط خود با دوستان خوب همجنس را توسعه میدهند تا جایگزین رابطه عاشقانه قبل گردد. اینان، صبورند، میدانند عشق آتشفشانی نوجوانی به این راحتی از دل نمیرود، به خدا توکل دارند و به او اعتماد، امامان مهربان را به یاری میطلبند و از زندگی مادی و معنوی خود لذت میبرند. اما اندکی از نوجوانان و جوانان رنجور از عشق، شاید بدلیل پیشینه تربیتی و بافت خانوادگی خود، نتوانستهاند از این دوران گذار به سلامت عبور کنند. عدم وجود اعتماد بنفس کافی در این افراد برای گذر از این مرحله خطیر و کنترل افکار و رفتارها و بدست گرفتن تقدیر آینده باعث میشود سالها بعد اینان را که نه به وصال محبوب و نه به بلندای شادکامی و موفقیت رسیدهاند ببینی که همچنان لنگ لنگان وادی زندگی را میپیمایند و ناله سرمیدهند. اینان بارها از چاله یک عشق در آمدهاند و در چاه عشقی دیگر افتادهاند. به این نکته دقت نداشتهاند، ازدواج قرارداد اجتماعی دوطرفهای است که به همراه خود تعهد، مسوولیتهای سنگین و پایبندی به بسیاری از موارد را به دنبال دارد که معمولا توانایی عمل به این تعهدات بهطور صحیح در نوجوانان یا جوانان کمسن وجود ندارد و بعد از یک تصمیمگیری ناپخته و صرفا احساسی در انتخاب شریک زندگی، پس از مدتی زندگی مشترک، جوان متوجه اشتباه خود در تصمیمگیری شده و تصمیم به طلاق میگیرد و یا با ادامه زندگی دچار مشکلات شدید خانوادگی میشود. حال که فرصتها را از دست دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند ایجاد جدل در خانواده و مخالفت با نظر درست والدین و بیاحترامی به آنها، از برکت زندگیشان کاسته است. چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی، مرا ناگاه برباید چو کشتی ام در اندازند، میان غلزم پر خون زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون سوز و گدازتان را که سرشار از صفا و پاکی است ارج مینهیم و از خداوند میخواهیم با راهنمایی فرزانهای دلسوز در گروه نخست قرار گیرید و از سرگردانی و پریشانی خاطر، رها شوید. پس دوست عزیز: 1. تنها راه عاقلانه و شرعی که شما را به مقصود می رساند، ازدواج است که این اتفاق با موافقت خانواده شما و معشوقتان انجام میپذیرد. 2. در امر ازدواج نباید قبل از انتخاب، عاشق و دلباختهی کسی شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر) البته علاقه در حدّی که انگیزهای شود برای انتخاب اشکالی ندارد بلکه لازم است. اما اگر این علاقه تبدیل به عشق شد مشکلات زیادی از جمله فقدان شناخت درست و واقع بینانه از طرف مقابل را به دنبال خواهد داشت؛ زیرا روح حاکم بر این گونه احساسات و علاقه مندی ها، عشقورزی کور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام میفرمایند: (حبّ الشّیء یعمی و یصمّ)، دوست داشتن چیزی انسان را کور و کر می کند. در حالی که تصمیمگیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تکیه بر عقلانیّت و خردورزی ممکن است. چنین علاقه مندی هایی راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را کور میسازد و اجازه نمیدهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود. 3- انسان نسبت به جنس مخالف شدیدا وسوسه می شود و شاید هیچ وسوسه ای قوی تر از این نباشد. اما حقیقت این است که این وسوسه ها سطحی و گذرا است. یعنی تصورات ذهنی انسان نسبت به جنس مخالف(و به طور کلی به مادیات) این مطلب را به انسان القا می کند که ارتباط با آنها و در کنار آنها بودن چه قدر لذت بخش است، وی وقتی خود را به آنها می رساند، می بیند اصلا این طور نیست و چیزی زیادی به دست نیاورده است و آن چیزی که به دست آورده ارزش این همه ناراحتی، تلاش و انتظار را نداشته است. باید به نعمت های پایدار دل بست نه به دنیای زودگذر. 6- ازدواج یک امر مقدسی است که در سرنوشت آدمی مؤثر است. پس نباید با این موضوع بسیار مهم، برخورد احساسی کنیم و تسلیم احساساتمان شویم. بلکه باید با آن کاملا عاقلانه کنار بیاییم. عقل به ما می گوید برای ازدواج دو راه بیشتر نداری، یا امکان آن برایت فراهم نیست و نمی توانی ازدواج کنی، که در این صورت باید موقتا از آن چشم پوشی کنی و از کارهایی که غریزه جنسی تو را تحریک می کند بپرهیزی و تا امکان آن فراهم نشده صبور باشی،آیه قرآن هم در این مورد می فرماید: (ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا) یا امکان آن فراهم است و از جهات سنی، اقتصادی، خانوادگی، تحصیلی و غیره آمادگی آن را داری، از راه خودش یعنی خواستگاری توسط والدین و بزرگترها اقدام کن. 7- به احساس خود در سنین نوجوانی و آغاز جوانی نباید خیلی اطمینان کنید. به تجربه ثابت شده عشق هایی که در این سن ایجاد می شوند نه واقعی هستند و نه پایدار و بیشتر ناشی از غلیان احساس هستند. باید سعی کنید از دلبستگی در این سن پرهیز کنید و به خودتان فرصت بدهید تا قدری عاقلانه تر با مسایل مهم زندگی مانند ازدواج برخورد نمایید. ازدواج یکی از مهمترین حوادث زندگی انسان است و نقش مهمی در سرنوشت، سعادت و خوشبختی و همچنین ناکامی و شقاوت انسان دارد لذا باید با دقت کافی همه جوانب مسأله مد نظر قرار گیرد و غفلت از هر بعدی از ابعاد این مسأله می تواند پیامدهای ناگوار و جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد. ای جوان دوست داشتنی اگر به این نتیجه رسیدید که فعلا شرایط ازدواج شما فراهم نیست یا این دختر شرایط لازم در مورد یک همسر خوب را ندارد یا به هر دلیلی تصمیم گرفتید او را فراموش کنید به نکات زیر توجه کنید: زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد گفتنی است نیازهای عاطفی و غرایز دیگر در ایام جوانی، آدمی را به سوی (دوست داشتن و عشق ورزیدن) سوق میدهد که البته این یک امر طبیعی و غریزی است و کمتر میتوان راهی برای گریز از آن پیدا کرد. آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلانی بر احساسات و پرهیز از مخاطراتی است که ممکن است فرد را به گرفتاریهای مختلف روحی و جسمی دچار سازد. حال چه باید کرد؟ 1. قبول کنید که فراموش کردن فردی که انسان به او علاقه دارد و دائم یاد او در ذهنش تداعی می شود، کاری سخت و دشوار است. انسان مثل کامپیوتر یا آدم آهنی نیست که با تغییر یک برنامه، رفتارش تغییر کند. انسان موجودی است پر از عواطف و احساسات و همین احساسات و عواطف هستند که گاهی اوقات او را در تصمیم گیری ها و اجرای برنامه هایش با مشکل مواجه می سازند. بسیاری از اوقات فرد از لحاظ عقلی و منطقی به تصمیمی می رسد، ولی به راحتی نمی تواند آن تصمیم را عملی کند. مثلا اگر شما خودتان به این نتیجه رسیده اید که باید این فرد را فراموش کنید اما اجرای این تصمیم برایتان مشکل است؛ ولی مطمئن باشید که این کار شدنی است و هرگز غیر ممکن نیست. گمان نکنید که در صورت فراموشی او دنیا به آخر می رسد(علاوه بر اینکه دختر خوب کم نیست باز هم پیدا می شود و برای خدا هم کاری ندارد که بهتر از این را نصیبتان کند). طبیعتاً در مدتی هم که او را فراموش کنید کاملا بر خودتان و فکر و ذهنتان مسلط میشوید و بهتر میتوانید در مورد آینده تان تصمیم بگیرید. البته انجام کارهای مهم و بزرگ بدون تحمل سختیها و مشکلات امکانپذیر نیست، اما دیری نمیپاید که شهد شیرین پیروزی و موفقیت، خستگی را از تن انسان بیرون میکند. 2. فراموشی فردی که به او علاقه داشته اید و دائماً فکر و ذکرتان یاد او بوده است، و به قول خودتان اگر یک روز نبینیدش مریض می شوید(البته ما این حرف شما را جدی نمی گیریم چون به شما باور داریم که می توانید بر خودتان مسلط شوید و با توکل به خدا هر کار مورد رضای او را انجام دهید) نیاز به زمان دارد. نباید از خودتان انتظار داشته باشید به راحتی بتوانید یاد او را از صفحه ذهنتان پاک کنید. اما حتما می توانید، پس عجله نکنید و مأیوس هم نشوید. یکی از مصادیق صبر و شکیبایی، صبر در سختی هاست. پس بر خودتان مسلط باشید و باور داشته باشید که با توکل بر خدا می توانید این راه را طی کنید. 3. واقعیت این است که، عشق و علاقه زیاد به دختری که به حسب ظاهر نمی توانید و شرایط مهیا نیست که با ازدواج کنید این علاقه به او چه سودی برای شما دارد؟ مسلما نه تنها سودی ندارد بلکه باعث می شود فرصت های عالی را برای ساختن آینده ای واقعی، از دست بدهید. 4. هرگونه ارتباط را با فرد مذکور قطع کنید. (ملاقاتهای رو در رو و ..). 5. اگر امکان دیدن او را دارید، از نگاه کردن به او یا حرف زدن با او جدّا قطع کنید باز هم تذکر میدهیم نگاه خود را کنترل کنید اگر ما فقط به یک آیه قرآن، (قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم...)، (نور، آیه 30( که زنان و مردان را از نگاه کردن به یکدیگر نهی میکند عمل میکردیم هرگز اسیر این مشکلات نمیشدیم. 6. از فکر کردن به او و ازدواج تخیّلی با او اجتناب کنید و هرگاه فکر او به ذهن شما خطور کرد بلا فاصله خود را به فکر دیگری و کار دیگری مشغول کنید. 7. سعی کنید حساسیت مثبت خود را نسبت به او از بین ببرید. 8. به خودتان تلقین کنید که (من میتوانم راهی را که انتخاب کردهام بپیمایم). 9. هرچه بیشتر درباره ازدواج موفق، شرایط و امکانات و معیارهای لازم در انتخاب همسر تفکر و مطالعه کنید و زود تصمیم گیری نکنید(در صورت تمایل این معیارها را می توانید در مکاتبات بعدی از ما بخواهید) 10. با افراد با تجربه، دلسوز و مورد اعتمادتان (بویژه والدین) در این مورد مشورت کنید و از تجارب آنها (موفقیت ها و شکست های آنها) استفاده کنید. مطمئنا شکست ها و یا عدم موفقیت های آنان را می توانید فراروی خود قرار دهید تا شما تجربه نکنید تا دچار حسرت و خسران شوید. 11. یکی از نعمت های خداوند به انسان فراموشی است شاید خودتان هم دیده باشید که بستگان نزدیک شخصی از دنیا می روند در روزهای اول او فکر می کند که دیگر دنیا برایش غیر قابل تحمل است ولی به مرور زمان ممکن است روزها بگذرد ولی حتی برای چند ثانیه هم، یادی از آن مرحوم نکند.شما چه بخواهید و چه نخواهید بعد از مدتی ایشان را فراموش خواهید کرد والان تنها کاری که می توانید بکنید این است که سرعت این کار را افزایش دهید تا از ضررهای روحی روانی ومادی این افکار بکاهید. 12. سعی کنید به جایگزین بهتری برای ایشان بیندیشید. مطمئن باشد که دست بالای دست بسیار است وحتما کسی هست که آن خصوصیاتی که ایشان داشته را دار بوده و چه بسا با نقاط ضعف کمتر از ایشان. این کار باعث می شود که تحمل از دست دادن ایشان برای شما راحتر باشد. 13.از لحاظ روان شناسی یکی از علل ایجاد افسردگی در افراد، شکل گیری دلبستگی های بیجا بین افراد و سپس گسسته شدن این دلبستگی است. تحقیقات متعدد هم این امر را اثبات نموده است. پس قبل از اینکه سروکارتان با قرص های آرام بخش و ... بیفتد به فکر سلامت روان خود باشید و اراده جدی در فراموشی فرد مذکور را پیشه خود کنید. 14. با توجه و تمرکز روی مسائل معنوی به ویژه نماز و شرکت در مراسم مذهبی به خود آرامش دهید. 15. در اولین فرصت اگر خداوند فرد مناسبی را روزیتان نمود، ازدواج کنید و عواطف و علاقه خود را در جهت صحیح هزینه کنید. 16. باور کنید حالتان بهتر می شود؛ اگر از فعالیت های مثبت و تقویت کننده و لذت بخشی که قبل از این ماجرا برایتان مطرح بود استفاده کنید و به ورزش ها،کوهنوردی ها و فعالیت های بدنی روی بیارید. 17. هرگاه فکر او به ذهنتان آمد، موضوع یا موضوعات مختلفی را در ذهن یا در دفترچه یادداشت خود داشته باشید، به سراغ آنها بروید و درباره آنها فکر کنید. 18. هرگاه متوجه شدید ذهنتان ناخودآگاه به یاد او مشغول شده است، به خود چنین تلقین کنید و بگوئید (بس است) و سراغ کار مفید دیگری بروید. بدین ترتیب تغییر حالت به وجود آمده، فضای ذهنیتان را تغییر خواهد داد. 19. انجام یک کار مهم و جدی که در راستای تحصیلات و رشته درسی تان است را آغاز کنید. مثلا روی یک موضوع علمی به طوری جدی به تحقیق بپردازید یا خود را برای مراحل بالاتر تحصیل آماده نمایید. 20. روابط اجتماعی و دوستانه بیشتری با همسن و سالان خود برقرار کنید. 21. هر روز حداقل ده دقیقه قرآن (با توجه به معنا و ترجمه آن) تلاوت کنید. 22. با افراد مومن، موفق، با نشاط و اهل کار و فعالیت طرح دوستی بریزید که نقش بسیار زیادی در تقویت ایمان و اراده شما دارند. 23. سعی کنید از بیکاری اجتناب کنید و خود را با موضوعات مورد علاقه مشغول کنید. مسائلی مانند مناجات با خدا، مطالعه، ورزش، کارهای گروهی، کارهای هنری و ... . 24. سعی کنید از قرار گرفتن در تنهایی اجتناب کنید مگر در مواقع ضروری. زیرا هنگام تنهایی آن فرد بیشتر در ذهن شما مجسم می شود و ذهن و دل شما را به خود مشغول می کند. 25. با مطالعه درباره خداوند و اولیای الهی محبت به خداوند و اولیائش را در خود تقویت کنید زیرا کمال واقعی انسان با عشق به خداوند و کمالات معنوی تأمین می شود و عشق ورزیدن به امور دیگر همه زودگذر و موقتی است. 26.همواره از خداوند بخواهید که آنچه موجب خوشبختی و سعادت شماست نصیب و روزی شما کند و آنچه که خداوند برای شما مقدر فرمود به آن راضی باشید که سعادت شما در همان نهفته است و خیر و صلاح شما در آن قرار دارد. 27. توکل به خدا و توسل به ائمۀ اطهار (علیهم السلام) را فراموش نکنید. دوست خوبم، در پایان شاخه گلی از گلستان نبوی پیش کش شما می کنیم: پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: (آنچه از دنیا نصیب تو باشد، اگر ناتوان هم باشی، به تو می رسد و آنچه به زیان تو باشد، به زور نمی توانی آن را از خود دور کنی. هرکس به آنچه از دستش رفته امید نداشته باشد، آسوده است و هر کس به آنچه خداوند روزی اش کرده، خرسند باشد، شادمان می گردد.) (شیخ صدوق، الامالی، ص 225 و 393) برادر خوبم، ایمان واقعی به خدا و عمل صالح، تنها راهی است که انسان را به منزلگاه موفقیت و سعادت میرساند. نویسنده:عباس ساطوریان
پسر 19 ساله ای هستم که مهر یه دختر به دلم افتاده ولی نمیتونم بهش بگم خیلی زیاد وابستش شدم نمیدونم چیکار کنم اگه یه روز نبینمش انگار که مریض هستم خلاصه روز به روز از ترس از دست دادنش دارم افسرده تر میشم از شما میخوام راهنماییم کنید.
پسر 19 ساله ای هستم که مهر یه دختر به دلم افتاده ولی نمیتونم بهش بگم خیلی زیاد وابستش شدم نمیدونم چیکار کنم اگه یه روز نبینمش انگار که مریض هستم خلاصه روز به روز از ترس از دست دادنش دارم افسرده تر میشم از شما میخوام راهنماییم کنید.
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
به سامانم نمی پرسی نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
پرسشگر گرامی، جای خوشحالیست که با جوانی در ارتباطم که روح پاک او اتفاقی شیرین را تجربه کرده و ذهن منطقی اش درپی دوائیست که او را از این درد جانکاه رهایی بخشد. از اینکه صادقانه سوال خود را مطرح نمودید، متشکریم، اما ای کاش در مورد خودتان، خانواده خودتان و آن دختر و شرایطتان بیشتر توضیح میدادید، تا ما بتوانیم بهتر شما را راهنمایی کنیم؛ مثلا: از کجا با این دختر آشنا شدید؟ چقدر میشناسیدش؟ آیا او تمام ویژگیهای یک همسر خوب را دارد؟ در موردش تحقیق کردید یا فقط عاشقش شدید؟ آیا خانواده شما از این موضوع باخبرند؟ با ازدواج شما موافقند؟ به نظر شما با هم تناسب دارید یا نه؟ آیا همه مقدمات یک ازدواج را دارید؟ ولی با توجه به برداشتی که از سوال شما داریم مطالبی را خدمت شما تقدیم می کنیم؛
دوست عزیز باید بگوییم که به راستی این علاقه پرشور شما همان عشق آتشینی است که نویسندگان و شاعران در همه سرزمینها و فرهنگها از آن یاد کردهاند و روانشناسان در بیان ویژگیهای نوجوانی آن را (عشق رمانتیک) نامیدهاند. محبتی پاک و بیآلایش، آرامش برانداز و شور آفرین و هیجانی ویژه که آمیزهای از رنج و شادی، نگرانی و امید و شیدایی و شور را با خود دارد.
دانشجوی عزیز، عشق و محبت یکی از ویژگیهای انسان سالم است. اگر عشق را از هستی بگیریم، چیزی جز نیستی نخواهد ماند. محبت، به همه رفتارها و اندیشه های انسان معنا می دهد و قادر است همه اتفاقات عالم را ترجمه کند. تاثیر محبت تا آنجاست که امام مهربان ما، امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: (آیا دین چیزی جز محبت است؟)
اگر به عقل مصلحت اندیش که آیندهای روشن و بسامان را برای شما در جامعه میخواهد، ماجرای این دلدادگی را بگویند، نصیحت و ملامت میکند: که ای جوان خوب و پاکاندیش! اگر عشق به یک دختر یا یک پسر در مسیر ازدواجی سالم و استوار قرار نگیرد، تو را در منجلاب هوس سرنگون میکند و یا به وادی افسردگی و نومیدی فردی میاندازد.
شمار زیادی از نوجوانان یا جوانان عاشق که چنین عشق پاک و گرمازایی دارند، به تدریج و با فاصله گرفتن از محبوب، ندیدن او و تا اندازهای جایگزین کردن یاد او با اندیشهها دیگر (البته مثبت و متعالی) و پرداختن به امور سازنده و سالم از قبیل درس، هنر، ورزش، خواندن متون عرفانی و حضور در مجالس مذهبی لذتبخش، از درماندگی و ناامیدی درآمدهاند و در سالهای بعد در گنجخانه دلشان جایی کوچک و زیبا برای خاطره آن عشق فراهم ساختهاند. تا آنجا که توانستهاند از بیکاری دوری جستهاند تا ذهنشان، جولانگاه خیال محبوب نباشد. هر چیزی که ایشان را یاد معشوقه میاندازد از خود دور میکنند. شاید آنها هم فهمیدهاند اینکه کمتر از 5 درصد عشق های نوجوانان و جوانان منجر به ازدواج و تشکیل خانواده در جوانی و بزرگسالی می شود، نشانه اشتباه بودن ادامه این مسیر است. آنها در تجربههای مشابه دقت کردهاند که تنها چیزی که از این جریان عاید دختر یا پسر نوجوان می شود افت تحصیلی، افسردگی، تغییر مسیر زندگی آینده خود و طرف مقابل و حتی گاهی خانوادههاست. اینان در عین اینکه از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند، میدانند که با یاری دیگران (بویژه بزرگترها) راه را با اطمینان و سرعت بیشتری میپیمایند. گاهی آنقدر برای خود، احساسات طرف مقابل و خانوادهها ارزش قائلاند که از یکی از بزرگترها که به او نزدیکتر است میخواهند مراقب او باشد تا خلاف تصمیمش انجام نشود. ارتباط خود با دوستان خوب همجنس را توسعه میدهند تا جایگزین رابطه عاشقانه قبل گردد. اینان، صبورند، میدانند عشق آتشفشانی نوجوانی به این راحتی از دل نمیرود، به خدا توکل دارند و به او اعتماد، امامان مهربان را به یاری میطلبند و از زندگی مادی و معنوی خود لذت میبرند.
اما اندکی از نوجوانان و جوانان رنجور از عشق، شاید بدلیل پیشینه تربیتی و بافت خانوادگی خود، نتوانستهاند از این دوران گذار به سلامت عبور کنند. عدم وجود اعتماد بنفس کافی در این افراد برای گذر از این مرحله خطیر و کنترل افکار و رفتارها و بدست گرفتن تقدیر آینده باعث میشود سالها بعد اینان را که نه به وصال محبوب و نه به بلندای شادکامی و موفقیت رسیدهاند ببینی که همچنان لنگ لنگان وادی زندگی را میپیمایند و ناله سرمیدهند. اینان بارها از چاله یک عشق در آمدهاند و در چاه عشقی دیگر افتادهاند. به این نکته دقت نداشتهاند، ازدواج قرارداد اجتماعی دوطرفهای است که به همراه خود تعهد، مسوولیتهای سنگین و پایبندی به بسیاری از موارد را به دنبال دارد که معمولا توانایی عمل به این تعهدات بهطور صحیح در نوجوانان یا جوانان کمسن وجود ندارد و بعد از یک تصمیمگیری ناپخته و صرفا احساسی در انتخاب شریک زندگی، پس از مدتی زندگی مشترک، جوان متوجه اشتباه خود در تصمیمگیری شده و تصمیم به طلاق میگیرد و یا با ادامه زندگی دچار مشکلات شدید خانوادگی میشود. حال که فرصتها را از دست دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند ایجاد جدل در خانواده و مخالفت با نظر درست والدین و بیاحترامی به آنها، از برکت زندگیشان کاسته است.
چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی، مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازند، میان غلزم پر خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
سوز و گدازتان را که سرشار از صفا و پاکی است ارج مینهیم و از خداوند میخواهیم با راهنمایی فرزانهای دلسوز در گروه نخست قرار گیرید و از سرگردانی و پریشانی خاطر، رها شوید.
پس دوست عزیز:
1. تنها راه عاقلانه و شرعی که شما را به مقصود می رساند، ازدواج است که این اتفاق با موافقت خانواده شما و معشوقتان انجام میپذیرد.
2. در امر ازدواج نباید قبل از انتخاب، عاشق و دلباختهی کسی شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر) البته علاقه در حدّی که انگیزهای شود برای انتخاب اشکالی ندارد بلکه لازم است. اما اگر این علاقه تبدیل به عشق شد مشکلات زیادی از جمله فقدان شناخت درست و واقع بینانه از طرف مقابل را به دنبال خواهد داشت؛ زیرا روح حاکم بر این گونه احساسات و علاقه مندی ها، عشقورزی کور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام میفرمایند: (حبّ الشّیء یعمی و یصمّ)، دوست داشتن چیزی انسان را کور و کر می کند. در حالی که تصمیمگیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تکیه بر عقلانیّت و خردورزی ممکن است. چنین علاقه مندی هایی راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را کور میسازد و اجازه نمیدهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود.
3- انسان نسبت به جنس مخالف شدیدا وسوسه می شود و شاید هیچ وسوسه ای قوی تر از این نباشد. اما حقیقت این است که این وسوسه ها سطحی و گذرا است. یعنی تصورات ذهنی انسان نسبت به جنس مخالف(و به طور کلی به مادیات) این مطلب را به انسان القا می کند که ارتباط با آنها و در کنار آنها بودن چه قدر لذت بخش است، وی وقتی خود را به آنها می رساند، می بیند اصلا این طور نیست و چیزی زیادی به دست نیاورده است و آن چیزی که به دست آورده ارزش این همه ناراحتی، تلاش و انتظار را نداشته است. باید به نعمت های پایدار دل بست نه به دنیای زودگذر.
6- ازدواج یک امر مقدسی است که در سرنوشت آدمی مؤثر است. پس نباید با این موضوع بسیار مهم، برخورد احساسی کنیم و تسلیم احساساتمان شویم. بلکه باید با آن کاملا عاقلانه کنار بیاییم. عقل به ما می گوید برای ازدواج دو راه بیشتر نداری، یا امکان آن برایت فراهم نیست و نمی توانی ازدواج کنی، که در این صورت باید موقتا از آن چشم پوشی کنی و از کارهایی که غریزه جنسی تو را تحریک می کند بپرهیزی و تا امکان آن فراهم نشده صبور باشی،آیه قرآن هم در این مورد می فرماید: (ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا) یا امکان آن فراهم است و از جهات سنی، اقتصادی، خانوادگی، تحصیلی و غیره آمادگی آن را داری، از راه خودش یعنی خواستگاری توسط والدین و بزرگترها اقدام کن.
7- به احساس خود در سنین نوجوانی و آغاز جوانی نباید خیلی اطمینان کنید. به تجربه ثابت شده عشق هایی که در این سن ایجاد می شوند نه واقعی هستند و نه پایدار و بیشتر ناشی از غلیان احساس هستند. باید سعی کنید از دلبستگی در این سن پرهیز کنید و به خودتان فرصت بدهید تا قدری عاقلانه تر با مسایل مهم زندگی مانند ازدواج برخورد نمایید. ازدواج یکی از مهمترین حوادث زندگی انسان است و نقش مهمی در سرنوشت، سعادت و خوشبختی و همچنین ناکامی و شقاوت انسان دارد لذا باید با دقت کافی همه جوانب مسأله مد نظر قرار گیرد و غفلت از هر بعدی از ابعاد این مسأله می تواند پیامدهای ناگوار و جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد.
ای جوان دوست داشتنی اگر به این نتیجه رسیدید که فعلا شرایط ازدواج شما فراهم نیست یا این دختر شرایط لازم در مورد یک همسر خوب را ندارد یا به هر دلیلی تصمیم گرفتید او را فراموش کنید به نکات زیر توجه کنید:
زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
گفتنی است نیازهای عاطفی و غرایز دیگر در ایام جوانی، آدمی را به سوی (دوست داشتن و عشق ورزیدن) سوق میدهد که البته این یک امر طبیعی و غریزی است و کمتر میتوان راهی برای گریز از آن پیدا کرد. آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلانی بر احساسات و پرهیز از مخاطراتی است که ممکن است فرد را به گرفتاریهای مختلف روحی و جسمی دچار سازد.
حال چه باید کرد؟
1. قبول کنید که فراموش کردن فردی که انسان به او علاقه دارد و دائم یاد او در ذهنش تداعی می شود، کاری سخت و دشوار است. انسان مثل کامپیوتر یا آدم آهنی نیست که با تغییر یک برنامه، رفتارش تغییر کند. انسان موجودی است پر از عواطف و احساسات و همین احساسات و عواطف هستند که گاهی اوقات او را در تصمیم گیری ها و اجرای برنامه هایش با مشکل مواجه می سازند. بسیاری از اوقات فرد از لحاظ عقلی و منطقی به تصمیمی می رسد، ولی به راحتی نمی تواند آن تصمیم را عملی کند. مثلا اگر شما خودتان به این نتیجه رسیده اید که باید این فرد را فراموش کنید اما اجرای این تصمیم برایتان مشکل است؛ ولی مطمئن باشید که این کار شدنی است و هرگز غیر ممکن نیست. گمان نکنید که در صورت فراموشی او دنیا به آخر می رسد(علاوه بر اینکه دختر خوب کم نیست باز هم پیدا می شود و برای خدا هم کاری ندارد که بهتر از این را نصیبتان کند). طبیعتاً در مدتی هم که او را فراموش کنید کاملا بر خودتان و فکر و ذهنتان مسلط میشوید و بهتر میتوانید در مورد آینده تان تصمیم بگیرید. البته انجام کارهای مهم و بزرگ بدون تحمل سختیها و مشکلات امکانپذیر نیست، اما دیری نمیپاید که شهد شیرین پیروزی و موفقیت، خستگی را از تن انسان بیرون میکند.
2. فراموشی فردی که به او علاقه داشته اید و دائماً فکر و ذکرتان یاد او بوده است، و به قول خودتان اگر یک روز نبینیدش مریض می شوید(البته ما این حرف شما را جدی نمی گیریم چون به شما باور داریم که می توانید بر خودتان مسلط شوید و با توکل به خدا هر کار مورد رضای او را انجام دهید) نیاز به زمان دارد. نباید از خودتان انتظار داشته باشید به راحتی بتوانید یاد او را از صفحه ذهنتان پاک کنید. اما حتما می توانید، پس عجله نکنید و مأیوس هم نشوید. یکی از مصادیق صبر و شکیبایی، صبر در سختی هاست. پس بر خودتان مسلط باشید و باور داشته باشید که با توکل بر خدا می توانید این راه را طی کنید.
3. واقعیت این است که، عشق و علاقه زیاد به دختری که به حسب ظاهر نمی توانید و شرایط مهیا نیست که با ازدواج کنید این علاقه به او چه سودی برای شما دارد؟ مسلما نه تنها سودی ندارد بلکه باعث می شود فرصت های عالی را برای ساختن آینده ای واقعی، از دست بدهید.
4. هرگونه ارتباط را با فرد مذکور قطع کنید. (ملاقاتهای رو در رو و ..).
5. اگر امکان دیدن او را دارید، از نگاه کردن به او یا حرف زدن با او جدّا قطع کنید باز هم تذکر میدهیم نگاه خود را کنترل کنید اگر ما فقط به یک آیه قرآن، (قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم...)، (نور، آیه 30( که زنان و مردان را از نگاه کردن به یکدیگر نهی میکند عمل میکردیم هرگز اسیر این مشکلات نمیشدیم.
6. از فکر کردن به او و ازدواج تخیّلی با او اجتناب کنید و هرگاه فکر او به ذهن شما خطور کرد بلا فاصله خود را به فکر دیگری و کار دیگری مشغول کنید.
7. سعی کنید حساسیت مثبت خود را نسبت به او از بین ببرید.
8. به خودتان تلقین کنید که (من میتوانم راهی را که انتخاب کردهام بپیمایم).
9. هرچه بیشتر درباره ازدواج موفق، شرایط و امکانات و معیارهای لازم در انتخاب همسر تفکر و مطالعه کنید و زود تصمیم گیری نکنید(در صورت تمایل این معیارها را می توانید در مکاتبات بعدی از ما بخواهید)
10. با افراد با تجربه، دلسوز و مورد اعتمادتان (بویژه والدین) در این مورد مشورت کنید و از تجارب آنها (موفقیت ها و شکست های آنها) استفاده کنید. مطمئنا شکست ها و یا عدم موفقیت های آنان را می توانید فراروی خود قرار دهید تا شما تجربه نکنید تا دچار حسرت و خسران شوید.
11. یکی از نعمت های خداوند به انسان فراموشی است شاید خودتان هم دیده باشید که بستگان نزدیک شخصی از دنیا می روند در روزهای اول او فکر می کند که دیگر دنیا برایش غیر قابل تحمل است ولی به مرور زمان ممکن است روزها بگذرد ولی حتی برای چند ثانیه هم، یادی از آن مرحوم نکند.شما چه بخواهید و چه نخواهید بعد از مدتی ایشان را فراموش خواهید کرد والان تنها کاری که می توانید بکنید این است که سرعت این کار را افزایش دهید تا از ضررهای روحی روانی ومادی این افکار بکاهید.
12. سعی کنید به جایگزین بهتری برای ایشان بیندیشید. مطمئن باشد که دست بالای دست بسیار است وحتما کسی هست که آن خصوصیاتی که ایشان داشته را دار بوده و چه بسا با نقاط ضعف کمتر از ایشان. این کار باعث می شود که تحمل از دست دادن ایشان برای شما راحتر باشد.
13.از لحاظ روان شناسی یکی از علل ایجاد افسردگی در افراد، شکل گیری دلبستگی های بیجا بین افراد و سپس گسسته شدن این دلبستگی است. تحقیقات متعدد هم این امر را اثبات نموده است. پس قبل از اینکه سروکارتان با قرص های آرام بخش و ... بیفتد به فکر سلامت روان خود باشید و اراده جدی در فراموشی فرد مذکور را پیشه خود کنید.
14. با توجه و تمرکز روی مسائل معنوی به ویژه نماز و شرکت در مراسم مذهبی به خود آرامش دهید.
15. در اولین فرصت اگر خداوند فرد مناسبی را روزیتان نمود، ازدواج کنید و عواطف و علاقه خود را در جهت صحیح هزینه کنید.
16. باور کنید حالتان بهتر می شود؛ اگر از فعالیت های مثبت و تقویت کننده و لذت بخشی که قبل از این ماجرا برایتان مطرح بود استفاده کنید و به ورزش ها،کوهنوردی ها و فعالیت های بدنی روی بیارید.
17. هرگاه فکر او به ذهنتان آمد، موضوع یا موضوعات مختلفی را در ذهن یا در دفترچه یادداشت خود داشته باشید، به سراغ آنها بروید و درباره آنها فکر کنید.
18. هرگاه متوجه شدید ذهنتان ناخودآگاه به یاد او مشغول شده است، به خود چنین تلقین کنید و بگوئید (بس است) و سراغ کار مفید دیگری بروید. بدین ترتیب تغییر حالت به وجود آمده، فضای ذهنیتان را تغییر خواهد داد.
19. انجام یک کار مهم و جدی که در راستای تحصیلات و رشته درسی تان است را آغاز کنید. مثلا روی یک موضوع علمی به طوری جدی به تحقیق بپردازید یا خود را برای مراحل بالاتر تحصیل آماده نمایید.
20. روابط اجتماعی و دوستانه بیشتری با همسن و سالان خود برقرار کنید.
21. هر روز حداقل ده دقیقه قرآن (با توجه به معنا و ترجمه آن) تلاوت کنید.
22. با افراد مومن، موفق، با نشاط و اهل کار و فعالیت طرح دوستی بریزید که نقش بسیار زیادی در تقویت ایمان و اراده شما دارند.
23. سعی کنید از بیکاری اجتناب کنید و خود را با موضوعات مورد علاقه مشغول کنید. مسائلی مانند مناجات با خدا، مطالعه، ورزش، کارهای گروهی، کارهای هنری و ... .
24. سعی کنید از قرار گرفتن در تنهایی اجتناب کنید مگر در مواقع ضروری. زیرا هنگام تنهایی آن فرد بیشتر در ذهن شما مجسم می شود و ذهن و دل شما را به خود مشغول می کند.
25. با مطالعه درباره خداوند و اولیای الهی محبت به خداوند و اولیائش را در خود تقویت کنید زیرا کمال واقعی انسان با عشق به خداوند و کمالات معنوی تأمین می شود و عشق ورزیدن به امور دیگر همه زودگذر و موقتی است.
26.همواره از خداوند بخواهید که آنچه موجب خوشبختی و سعادت شماست نصیب و روزی شما کند و آنچه که خداوند برای شما مقدر فرمود به آن راضی باشید که سعادت شما در همان نهفته است و خیر و صلاح شما در آن قرار دارد.
27. توکل به خدا و توسل به ائمۀ اطهار (علیهم السلام) را فراموش نکنید.
دوست خوبم، در پایان شاخه گلی از گلستان نبوی پیش کش شما می کنیم: پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: (آنچه از دنیا نصیب تو باشد، اگر ناتوان هم باشی، به تو می رسد و آنچه به زیان تو باشد، به زور نمی توانی آن را از خود دور کنی. هرکس به آنچه از دستش رفته امید نداشته باشد، آسوده است و هر کس به آنچه خداوند روزی اش کرده، خرسند باشد، شادمان می گردد.) (شیخ صدوق، الامالی، ص 225 و 393)
برادر خوبم، ایمان واقعی به خدا و عمل صالح، تنها راهی است که انسان را به منزلگاه موفقیت و سعادت میرساند.
نویسنده:عباس ساطوریان
- [سایر] سلام وقتتون بخیر آقای مرادی من در آستانه ازدواجم اما یه مریضی دارم که نمیدونم باید چجوری به طرف مقابلم بگم بخدا اگه بگم و حالا که همه چیز متناسبه یهو ... بخدا دلم میشکنه کمکم کنید نمیدونم باید چکار کنم از والدینمم نمیتونم مشورت بگیرم میترسم غصه بخورن راهنماییم کنین
- [سایر] سلام من 27 سالمه و یه دختری رو دوست دارم که 2 سال و نیم ازم بزرگتره.با اینکه میدونم بزرگ بودن دختر از پسر مشکل سازه و حتی اینکه اگه این موضوع رو با خانوادم در میان بذارم شدیدا مخالفت میشه با این وجود نمیتونم فراموشش کنم. تنها مشکل من فقط اختلاف سنی هستش. من چیکار کنم ؟ فراموشش کنم؟ چطوری؟ نمیتونم بهش وابستگی پیدا کردم.لطفا راهنماییم کنین
- [سایر] با سلام و خسته نباشید.من دخترم. 19 سالمه و دانشجوی ترم 3 عمران هستم. تا الان با هیچ پسری رابطه ای نداشتم .حتی با پسرای کلاس خودمونم سلام هم نمیکنم..از نظر ظاهری هم خوب هستم ..منظورم اینه که رابطه نداشتنم با پسرا به خاطر کمبود اعتماد به نفس در این زمینه نبوده!بلکه ریشه در اعتقاداتم داشته ...حالا موضوعی که پیش اومده اینه که من در فیسبوک با پسری اشنا شدم که خیلی مودب و متشخص و متدین هستش یعنی اهل روابط دوستی با جنس مخالف به این وضع نادرست نیستش!با کلی اصرار دلم براش سوخت و شمارمو بهش دادم...منو آجی خطاب میکنه منم بهش میگم داداش . همیشه بهم میگه نمیخوام طوری باهات حرف بزنم که احساساتی بشی و میگه میخوام احساساتتو فقط واسه همسر ایندت خرج کنی...من ازین بابت خوشحالم که اینقدر بامعرفته و به فکرمه . ولی خب از یک طرفم همش اصرار میکنه که بیا ببینمت دلم برات تنگ شده.. خب من میترسم ازینکه کسی منو با ایشون ببینه و من چی جواب بدم؟ بگم داداشمه؟! بعدم من دارم بهش وابسته میشم نمیدونم چجوری تو زندگی ایندم باید به یکی دیگه بله بگم و ایشونو برای همیشه فراموش کنم!؟؟ خواهشا راهنماییم کنید چجوری باید باهاش رفتار کنم؟اصلا رابطه ای نظیر چیزی که واستون گفتم تو جامعه ی ما جا افتاده یا اشتباه کردم؟ اگه اشتباه کردم حالا چیکار کنم؟؟ (من عکس تو فیسبوک نگذاشتم و اینبار هم باز دلم کبااب شد بس ک اصرار کرد و منم باهاش در حد 10 دقیقه قرار گذاشتم و همو دیدیم)...با تشکر
- [سایر] سلام من پسری هستم 17 ساله که پارسال عاشق دختر خالم شدم ولی اون تا 3سال دیگه پاسم داد و گفت 3سال دیگه بیا حالا من احساس میکنم یا دوست دارم با یه دختری ارتباط تلفنی داشته باشم و اصلا هدفم جنسی نیست فقط دوست دارم ارتباط تلفنی داشته باشم ولی نمیخوام عشقمو هم از دست بدم من انشا الله مهر باید برم دانشگاه نمیدونم اگر با کسی دوست بشم تاثیری توی رابطم با عشقم داره یا نه از طرفی هرقدر خودمو مشغمل میکنم نمیتونم احساس تنهایی رو از بین ببرم با وجود اینکه دوست های پسر خوبی دارم حالا به نظر شما اگر با دختر
- [سایر] سلام خانم بهرامی من همون دختر 18 ساله ام که یه دختر 9 ماهه دارم و 3 ساله ازدواج کردم.شوهرمن مومنه و اهل نمازو روزه و هیئت هستش.ولی من درست شب زایمانم دیدم که تو اینترنت داشت عکس سکسی میدید درضمن شوهرمن کارش نظامیه و خیلی مستندسازی دارن حتی اگه حمکاراش زنا کنن شوهرم برا بازداشتش از پنجره شون فیلم میگیره و خلاصه همه موردی میبینه.وخلاصه موردایی مثل این باعث شده به شوهرم حساس شم مثلا اگه تو خیابون به یه زن بخوره من اعصابم خورد میشه.یا مثلا اگه یه زن خوشگل و بیحجاب از کنارش بگذره ناخود اگاه قلبم تند تند میزنه و دیوونه میشم.جمعه شوهرم میخواد بره تهران و شنبه برگرده میگه از اداره برا یه کلاس اموزشی میره ولی من شک دارم مثلا باخودم میگم شوهرم تو مسیرش اگه پیش یه زن بشینه یا اگه یه زن هی بخواد بهش نزدیک بشه چی؟ یا اگه تو تهران بخواد با یه زن بخوابه چی.دلم میخواد منم پشت سرش باشم ببینم چیکار میکنه.یا الان که دانشجو هستش و پیش دختراس همیشه اعصابم خرابه.چون اونا هر روز برا رفتن به کلاس ارایش میکنن و لباس مرتب میپوشن ولی من که هر روز مرتب و ارایش کرده نیستم.خلاصه مشکلم اینه نمیخوام چشمش به یه زن بیوفته. نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنین و لطفا جوابمو تو قسمت عمومی بذارین.
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید میخوام باهاتون دردودل کنم شما هم اگه وقت داشتین کمکم کنید. حاج آقایکیو خیلی دوست دارم اونم همیشه میگه میدونی که خیلی دوست دارم اما حاج آقا یه مشکلی هست میگه عشق زندگی تو این دنیارو نداره میگه خستس از همه میگه خیلیا بهش نارو زدن خلاصش که گله ای از اینا نداره گله از موندنش داره منم روم نمیشه بهش بگم نباشه منم نیستم نمیدونم شاید این حرفارو میزنه تا همینو بشنوه حاج آقا نمیدونم شاید درست نباشه این حرفو بزنم اما هرجا سفره ی دردو دلو با صابخونه دلم باز میکنم نمیدونم چرا همش یادشم .از من دوتا قول گرفته یکی این که حلالش کنم یکیم این که دعا کنم از این دنیا کنده شه میگه وقتی فکر بودن اون ور میفتم لذت میبرم اما من بهش نگفتم وقتی تو اینجا نباشی منم نیستم حاج آقا تروخدا من چیکار کنم که عشق موندن پیدا کنه من خیلی اهل دردودل با خدام خیلی. اصلا یه جورایی حس میکنم همش باهامه تا لب باز میکنم روشو از همه برمیگردونه و به من نگاه میکنه اما دلم میخواد یه درخواستی جلو شما ازش بکنم شما هم آمین آخرشو بگین خدا من خیلی تنهام فقط تورو دارم میخوام ازت دیگه به من گوش ندی فقط دل همرو به عشق خودت رنگیو نورانی کنی که دیگه یه بنده ی خوبت درخواست رفتن نکنه حاج آقا زیاد حرف زدم حاج آقا دعاش کنید خیلی زیاد اما از خدا بخواین تا وقتی من زندم اون به حاجت دلش نرسه. التماس دعا حاج آقا خدانگهدار
- [سایر] با سلام جوانی 23 ساله ، معلم ابتدایی ، 2 متر قدمه !! لاغرم ، ولی ... هرکی منو میبینه بهش میگم من معلمم باور نمیکنه میگه تو دبیرستانی هستی معلم نیستی! شاید باورتون نشه که وقتی ازمدرسه به خونه میرم اگه دفتر کلاس تو دستم نباشه همه منو به جای یه دبیرستانی اشتباه میگیرن ؟؟ نمی دونم چیکار کنم ؟؟ که منو اشتباه نگیرن ؟؟ شاید طرز لباس پوشیدنم مشکل دارم چون لباس های خیلی خیلی شاد می پوشم ؟ خب بابا دوس ندارم کت شلوار بپوشم به کی بگم ... میخوام ازدواج کنم می ترسم برم خواستگاری بهم بخندن .. می ترسم برم لباس فروشی لباس بخرم همش لباشون کوتاهه برام خیلی درگیرم ..چیکار کنم
- [سایر] به رسم ادب بازم سلام حاج آقا بخدا بریدم ازبس که پیام بدم وجواب نگیرم ... 2ساله که این حرفاروبراتون مینویسم حالا ببینین چه دلی دارم که اینهمه انتظار میکشم تا بیراهرو انتخاب نکنم من دختری 23 ساله هستم 2سالی هست که وارد دانشگاه شدم از همون پنج شنبه اول مهر یکی از اساتید به دلم نشست با اینکه جوون بود به کسی رو نمیداد ولی همیشه با من با خوشروویی برخورد میکرد اول مهر امسال حلقه ای تو دستش دیدم تقریبا یه هفته حالم گرفته بود با خودم گفتم حتما ازدواج کرده پس باید خودمو ازش دور کنم ولی نتونستم اینشد که بدنبال حقیقت رفتم ازطریق یه اشنا تو دانشگاه فهمیدم چون جوون بوده و با اخلاق و خوشتیپ و با وقار و تحصیلکرده وخلاصه شریف و دانشگاه ازش خواسته بود حلقه بذاره بعد از 2ماه تحقیقات راجب خودشو خانوادش (از یه خانواده سنتی ،معمولی )حالا دیگه اگه چند روز نبینمش دلتنگش میشم با اینکه شماره تلفن وایمیلشو دارم هیچ وقت دوست نداشتم ازاین طریق بهش بگم که دوستش دارم یا براش مزاحمت ایجاد کنم حالا دست به دامن شما شدم تا راه چاره جلو پام بذارین... در ضمن من آدم هوس بازی نیستم یه چیز دیگه اینکه به همه خواستگارام بخاطر اون جواب رد میدم حتی بهشون فکرم نمیکنم تو رو خدا ایندفعه بیجوابم نذارین چون ممکنه اشتباه کنم راستی کاش سایتتون یه جوری بود که هر کس میتونست با سرچ اسم خودش به پاسخ پیامش برسه چقدر جواب دادن به هر پیامی طول میکشه تا بتونیم جوابامون رو در سایت ببینیم ((هزار بار ممنونم ))
- [سایر] سلام امیدوارم پیامم رو بخونین.من دختر 23 ساله ای هستم که دست روزگار مادرم رو 2 ساله ازم گرفت و پدرم 1 ساله که با زنی ازدواج کرده.در کل زن خوبیه.من کمی سختمه کنار امدن با این وضیعت و میخوام ازدواج کنم.کمو بیش خواستگار دارم ولی بعضیاشون بعد یه جلسه که منو میبینن دیگه خبری ازشون نمیشه.من قیافم معمولیه و این اتفاقا بدجور روحیمو خراب میکنه.من نمیدونم چیکار کنم چرا خدا با من اینکارو میکنه.در ضمن من نمازم و کامل نمیخوندم ولی الان دیگه میخونم.شما بگین من چیکار کنم؟قیافم و که خودش داده پس چرا اینکارو با من میکنه چرا؟
- [سایر] با سلام خدمت شما من دو ساله پیش تصمیم به ازدواج با دختر دایی خود گرفتم و مادرم را به خواستگاریش فرستادم اون زمان من 20 ساله بودم و اون 16 ساله ولی اونا گفتن فعلن درس می خونه و منم 2 سال صبر کردم تا الان اونا حتی حاضر نشدن با دختر داییم صحبت کنن و اونو مطلع کنن منم ازین کار ناراحت شدم و تو اون 2 سال چند بار اس ام اس دادم به دختر داییم و بهش گفتم دوستش دارم بعدنم تو یه کتاب یه نامه عاشقانه نوشتم و بهش دادم ولی اون هیچی نگفت و نه جوابمو میداد خودشو به ندونستن میزد منم دیگه اون کارارو نکردم تا اینکه درسش تموم شد کنکورم داد و مادرم دوباره باهاشون صحبت کرد که دوباره گفتن می خواد درس بخونه و ازین حرفا که ظاهرا راضی نیستن به این ازدواج حتی نزاشتن من با دختر داییم حرف بزنم حتی یه بار !!!!منم تمومش کردم و گفتم دیگه نمی خوامش حالا قراره بریم خواستگاری یه دختر دیگه نمیدونم ازین اتفاقایی که افتاده من باید به دختری که خواستگاریش میرم تو جلسه خواستگاری بگم یا نه موضوعه نامه و اس ام اس و این چیزا نمیدونم چیکار کنم خواهش می کنم کمکم کنید ممنون