مگر خداوند نگفته است : (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ). ولی چرا دعاهای من مستجاب نمی شود؟ به همین خاطر از خدا و ائمه، دلگیرم و دیگر به آنها اعتقادی ندارم. حتی چند وقت پیش برای فردی که وارد رابطه با نامحرم شده بود، دعا کردم که از آن گناه رها شود، ولی او هم رها نشد. شما بگویید چکار کنم؟ ناراحتم که دعاهایم مستجاب نمی شود. پرسشگر گرامی، توجه به نکات زیر، ان شاء الله پاسخگوی دغدغه هایتان خواهد بود : 1. دعا، گفتگو با خدا و خواندن اوست. دعا، یعنی خوبی ها و کارها و اتفاقات نیک و حل مشکلات را از پروردگار خواستن و طلب کردن. برای استجابت دعا، هم باید موانع استجابت دعا را شناخت و آن ها را برطرف کرد و هم آداب دعا را به طور کامل رعایت نمود. در بسیاری از اوقات، افراد این موارد را رعایت نمی کنند و انتظار دارند دعاهایشان نیز مستجاب شود. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید : موانع استجابت دعا و آداب دعا کردن 2. دعا به درگاه خداوند و توسل به ائمه اطهار و معصومین علیهم السلام، امری بسیار پسندیده است و شایسته است در کارهایمان صورت بگیرد، اما بدانید قرار نیست تمام دعاهایمان همانگونه که خودمان می خواهیم و در همین دنیا مستجاب شود؛ خیلی اوقات ما به کُنه و عاقبت کاری اشراف نداریم و با فهم محدود خود، درخواستی از خدا می کنیم که مستجاب شدن آن در آینده قطعاً به ضرر ما خواهد بود؛ در این موارد، عدم استجابت دعا را نباید به حساب این بگذاریم که خداوند به خواسته ما اهمیتی نداده، بلکه باید یقین داشته باشیم که خداوند ما را بسیار دوست داشته و مصلحت ما را به طور کامل لحاظ کرده است، چرا که او حکیم و علیم و سمیع و بصیر است. خداوند در سوره مبارکه بقره آیه شریفه 216 می فرماید : (... وَ عَسی اَن تُکرِهوا شَیئاً و هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی اَن تُحِبّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌ لََکُم وَاللهُ یَعلَمُ و اَنتُم لا تَعلَمون؛ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید). یکی از دوستان می گفت فردی را می شناختم که فرزند پسر می خواست ولی چند فرزند دختر داشت و از خدا تقاضای پسردار شدن می کرد و در این موضوع بسیار مصر بود و به هر دعا و نماز و ذکری متوسل می شد تا به خواسته دلش برسد؛ و در نهایت خداوند به او پسری داد که معلول بود و نمی توانست حرکت کند! شما بگویید که این بهتر بود یا پسر دار نشدن. خداوند خواسته های دل شما و مصلحت کارتان را می داند؛ بهترین کار این است که شما تلاش های لازم را به خرج دهید و از خداوند، بخواهید در زمینه ازدواج، تحصیل، کار و ... چیزی که به مصلحت شماست را نصیبتان کند، نه چیزی را که خودتان می خواهید. افرادی هستند که می خواهند به هر قیمتی که شده به خواسته های دلشان برسند، و خیلی اوقات پس از رسیدن به خواسته هایشان هزار بار آرزو می کنند کاش این ها را نمی خواستم! مطمئن باشید اگر به خداوند متعال توکل کنید و تمام امور زندگی خود را به او واگذار کنید، خداوند به بهترین وجه و شکل به آن رسیدگی خواهد کرد، زیرا او خیر و صلاح بندگانش را بهتر از من و شما می داند. 3. فکر می کنید پذیرفته شدن تمام خواسته ها و حاجات افراد در همین دنیا از سوی خداوند معقول است؟ ما به شما با دلیل می گوییم این امر معقول و پذیرفتنی نیست و با سایر سنت های قطعی الهی در عالم همخوانی ندارد. مثلاً فرض کنید اگر در شب قدر، مادری برای سلامتی و بازگشت فرزند رزمنده اش از میدان جنگ دعا کند؛ از آن سو فرزندش نیز برای شهادت و شهید شدن دعا کند. حال، تکلیف چیست؟ آیا می شود این رزمنده هم شهید بشود و هم نشود؟ البته این یک مثال بسیار ساده و معمولی است. مثال های بسیاری از این دست می توان زد. تازه مثال ها و موارد تنها صورت های ظاهری است که برای ما قابل درک است. به علاوه اگر همه خواسته های انسان ها در دعاهایشان بر آورده شود، لازم می آید همه نظام دقیق عالم به واسطه دعاهای گوناگون بندگان در شرائط خاص استجابت به هم بریزد و ساختار عالم و حوادث آن هر روز بسته به دعاهای بندگان شکل جدیدی به خود بگیرد که این امر معقول و منطقی نیست. معنای درست استجابت همان است که از روایات استفاده میشود که به ما گفته شده : هیچ دعایی بی اثر نیست. هر دعایی در دنیا و آخرت تأثیر مناسب خود را دارد. هر دعای مقبولی یقیناً به استجابت میرسد، اما گونههای استجابت آن مختلف است. امام سجاد علیه السلام میفرمایند: (دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد : یا برای او ذخیره میگردد، یا در دنیا برآورده میشود، یا بلایی را که میخواست به او برسد، از وی برمیگرداند) ( تحف العقول، ص 202). 4. به فرض اینکه شما برای پاک شدن فردی از گناه دعا کنید، ولی او خودش نخواهد و به دلیل جهل خود، غوطه ور شدن در گناه را بپسندد! اینجا دیگر شما نباید بگویید چرا دعای من را خدا مستجاب نکرد! شما صاحب اراده و اختیار دیگران نیستید و خدا هم با جبر و زور با آنها برخورد نمی کند. وقتی کسی خود نخواهد ، معجزه ای رخ نخواهد داد؛ این است قانون دنیا. 5. خداوند به هر انسانی عقل داده و پیامبران و امامان را نیز به عنوان راهنما فرستاده، تا زندگی در این دنیا را با توسل به این دو ابزار، همانگونه که او دستور داده سپری کنند؛ بقیه کار دیگر با خود فرد است. البته خداوند برخی مواقع که حکمتش اقتضا می کند و به واسطه کارهای خوب و دعاهایی که انسان می کند یا دیگران (خاصه پدر و مادر) در حقش می کنند، توفیقاتی را نصیبش می نماید که طی مسیر را برای او تسهیل می کند، ولی قرار نیست هر جا که ما با اراده و اختیار خود اشتباه یا گناه می کنیم خدا وارد شود و جلوی آن را بگیرد! اگر اینگونه باشد که دیگر آزمون های الهی و مسأله خیر و شر و گناه و ثواب و پاداش و مجازات، معنایی نخواهند داشت. آن فردی که وارد وادی گناه شده ، با اراده و اختیار خود مرتکب گناه شده است؛ اینکه دعای شما تاثیری بر ترگ گناه او نگذاشته، مقصر خود اوست، نه عدم تاثیر دعای شما. چون خداوند به جبر و زور، کسی را از گناه، منع نمی کند. که اگراینگونه باشد، همانگونه که گفتیم، خوب و بدی وجود نخواهد داشت و نظام آفرینش و امتحانات و ابتلائات الهی، بی معنا می شود. 6. بدانید خداوند و در مرتبه پایین تر، معصومین هیچ نیازی به ما ندارند و این ما هستیم که سراسر وجودمان نیازمند و محتاج آن هاست. آن ها نور مطلقند و هر کسی به وسع خود می تواند از آنها بهره بگیرد. اگر کسی از آن ها دور شود در تاریکی فرو می رود و اگر به آن ها نزدیک شود نورانی می گردد. کار معصومین (به دستور خداوند) هدایت است و کار شیطان فریب. هر گاه خدای نکرده نسبت به خدا یا معصومین گمان بد بردید، قطعاً و بدون هیچ تردیدی وسوسه ای شیطانی به سراغتان آمده که دین و دنیایتان را هدف قرار داده و باید به آن بی توجه باشید. 7. برخی افراد، تصور می کنند همه خواسته هایشان را باید حتماً با دعا و توکل و توسل، در همین دنیا به دست آورند! (بدون توجه به مصلحتی که خود خبر ندارند و خداوند و معصومین (ع) خبر دارند)؛ در این زمینه اولاً باید گفت رسیدن به خواسته های دنیایی شرط اولش تلاش است و بعد دعا؛ ثانیاً اگر با تلاش و دعا هم به خواسته ای نرسیدیم، باید بدانیم ما به وظیفه خود عمل کرده ایم و قطعاً حکمتی در کار بوده که ما به آن چه می خواستیم و پیش بینی کرده بودیم نرسیدیم. ما انسان ها، بنده خداییم و وظیفه مان تلاش و عمل به دستورات او و راضی بودن به تقدیراتی است که برای ما رقم می زند. دنیا، محل آزمودن بندگی ماست و هر کسی به نحوی آزمایش می شود (یکی با فقر، یکی با ثروت، یکی با بیماری و ...)؛ اگر کسی بگوید (چون دعا و تلاش کردم و به خواسته ام نرسیدم، دیگر اعتقادی به خدا و اهل بیت ندارم و از آن ها دلگیرم)، معنی اش این است که خدا و دین را تا جایی قبول دارد که به خواسته ها و لذت های دنیایی اش برسد، در غیر اینصورت خیر. این نگاه، نگاهی دینی نیست. ما مطمئنیم که شما اینگونه نیستید و بر اساس یک هیجان برخی جملات را نوشتید؛ مطمئن باشید آغوش خداوند و این انوار پاک همیشه به روی انسان ها باز است و هیچ گاه آن ها را ترک یا طرد نمی کنند. موفق باشید. باز هم با ما مکاتبه کنید. نویسنده : علی حسینعلی پور
مگر خداوند نگفته است : (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ). ولی چرا دعاهای من مستجاب نمی شود؟ به همین خاطر از خدا و ائمه، دلگیرم و دیگر به آنها اعتقادی ندارم. حتی چند وقت پیش برای فردی که وارد رابطه با نامحرم شده بود، دعا کردم که از آن گناه رها شود، ولی او هم رها نشد. شما بگویید چکار کنم؟ ناراحتم که دعاهایم مستجاب نمی شود.
مگر خداوند نگفته است : (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ). ولی چرا دعاهای من مستجاب نمی شود؟ به همین خاطر از خدا و ائمه، دلگیرم و دیگر به آنها اعتقادی ندارم. حتی چند وقت پیش برای فردی که وارد رابطه با نامحرم شده بود، دعا کردم که از آن گناه رها شود، ولی او هم رها نشد. شما بگویید چکار کنم؟ ناراحتم که دعاهایم مستجاب نمی شود.
پرسشگر گرامی، توجه به نکات زیر، ان شاء الله پاسخگوی دغدغه هایتان خواهد بود :
1. دعا، گفتگو با خدا و خواندن اوست. دعا، یعنی خوبی ها و کارها و اتفاقات نیک و حل مشکلات را از پروردگار خواستن و طلب کردن. برای استجابت دعا، هم باید موانع استجابت دعا را شناخت و آن ها را برطرف کرد و هم آداب دعا را به طور کامل رعایت نمود. در بسیاری از اوقات، افراد این موارد را رعایت نمی کنند و انتظار دارند دعاهایشان نیز مستجاب شود. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید :
موانع استجابت دعا و آداب دعا کردن
2. دعا به درگاه خداوند و توسل به ائمه اطهار و معصومین علیهم السلام، امری بسیار پسندیده است و شایسته است در کارهایمان صورت بگیرد، اما بدانید قرار نیست تمام دعاهایمان همانگونه که خودمان می خواهیم و در همین دنیا مستجاب شود؛ خیلی اوقات ما به کُنه و عاقبت کاری اشراف نداریم و با فهم محدود خود، درخواستی از خدا می کنیم که مستجاب شدن آن در آینده قطعاً به ضرر ما خواهد بود؛ در این موارد، عدم استجابت دعا را نباید به حساب این بگذاریم که خداوند به خواسته ما اهمیتی نداده، بلکه باید یقین داشته باشیم که خداوند ما را بسیار دوست داشته و مصلحت ما را به طور کامل لحاظ کرده است، چرا که او حکیم و علیم و سمیع و بصیر است. خداوند در سوره مبارکه بقره آیه شریفه 216 می فرماید : (... وَ عَسی اَن تُکرِهوا شَیئاً و هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی اَن تُحِبّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌ لََکُم وَاللهُ یَعلَمُ و اَنتُم لا تَعلَمون؛ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید). یکی از دوستان می گفت فردی را می شناختم که فرزند پسر می خواست ولی چند فرزند دختر داشت و از خدا تقاضای پسردار شدن می کرد و در این موضوع بسیار مصر بود و به هر دعا و نماز و ذکری متوسل می شد تا به خواسته دلش برسد؛ و در نهایت خداوند به او پسری داد که معلول بود و نمی توانست حرکت کند! شما بگویید که این بهتر بود یا پسر دار نشدن. خداوند خواسته های دل شما و مصلحت کارتان را می داند؛ بهترین کار این است که شما تلاش های لازم را به خرج دهید و از خداوند، بخواهید در زمینه ازدواج، تحصیل، کار و ... چیزی که به مصلحت شماست را نصیبتان کند، نه چیزی را که خودتان می خواهید. افرادی هستند که می خواهند به هر قیمتی که شده به خواسته های دلشان برسند، و خیلی اوقات پس از رسیدن به خواسته هایشان هزار بار آرزو می کنند کاش این ها را نمی خواستم! مطمئن باشید اگر به خداوند متعال توکل کنید و تمام امور زندگی خود را به او واگذار کنید، خداوند به بهترین وجه و شکل به آن رسیدگی خواهد کرد، زیرا او خیر و صلاح بندگانش را بهتر از من و شما می داند.
3. فکر می کنید پذیرفته شدن تمام خواسته ها و حاجات افراد در همین دنیا از سوی خداوند معقول است؟ ما به شما با دلیل می گوییم این امر معقول و پذیرفتنی نیست و با سایر سنت های قطعی الهی در عالم همخوانی ندارد. مثلاً فرض کنید اگر در شب قدر، مادری برای سلامتی و بازگشت فرزند رزمنده اش از میدان جنگ دعا کند؛ از آن سو فرزندش نیز برای شهادت و شهید شدن دعا کند. حال، تکلیف چیست؟ آیا می شود این رزمنده هم شهید بشود و هم نشود؟ البته این یک مثال بسیار ساده و معمولی است. مثال های بسیاری از این دست می توان زد. تازه مثال ها و موارد تنها صورت های ظاهری است که برای ما قابل درک است. به علاوه اگر همه خواسته های انسان ها در دعاهایشان بر آورده شود، لازم می آید همه نظام دقیق عالم به واسطه دعاهای گوناگون بندگان در شرائط خاص استجابت به هم بریزد و ساختار عالم و حوادث آن هر روز بسته به دعاهای بندگان شکل جدیدی به خود بگیرد که این امر معقول و منطقی نیست. معنای درست استجابت همان است که از روایات استفاده میشود که به ما گفته شده : هیچ دعایی بی اثر نیست. هر دعایی در دنیا و آخرت تأثیر مناسب خود را دارد. هر دعای مقبولی یقیناً به استجابت میرسد، اما گونههای استجابت آن مختلف است. امام سجاد علیه السلام میفرمایند: (دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد : یا برای او ذخیره میگردد، یا در دنیا برآورده میشود، یا بلایی را که میخواست به او برسد، از وی برمیگرداند) ( تحف العقول، ص 202).
4. به فرض اینکه شما برای پاک شدن فردی از گناه دعا کنید، ولی او خودش نخواهد و به دلیل جهل خود، غوطه ور شدن در گناه را بپسندد! اینجا دیگر شما نباید بگویید چرا دعای من را خدا مستجاب نکرد! شما صاحب اراده و اختیار دیگران نیستید و خدا هم با جبر و زور با آنها برخورد نمی کند. وقتی کسی خود نخواهد ، معجزه ای رخ نخواهد داد؛ این است قانون دنیا.
5. خداوند به هر انسانی عقل داده و پیامبران و امامان را نیز به عنوان راهنما فرستاده، تا زندگی در این دنیا را با توسل به این دو ابزار، همانگونه که او دستور داده سپری کنند؛ بقیه کار دیگر با خود فرد است. البته خداوند برخی مواقع که حکمتش اقتضا می کند و به واسطه کارهای خوب و دعاهایی که انسان می کند یا دیگران (خاصه پدر و مادر) در حقش می کنند، توفیقاتی را نصیبش می نماید که طی مسیر را برای او تسهیل می کند، ولی قرار نیست هر جا که ما با اراده و اختیار خود اشتباه یا گناه می کنیم خدا وارد شود و جلوی آن را بگیرد! اگر اینگونه باشد که دیگر آزمون های الهی و مسأله خیر و شر و گناه و ثواب و پاداش و مجازات، معنایی نخواهند داشت. آن فردی که وارد وادی گناه شده ، با اراده و اختیار خود مرتکب گناه شده است؛ اینکه دعای شما تاثیری بر ترگ گناه او نگذاشته، مقصر خود اوست، نه عدم تاثیر دعای شما. چون خداوند به جبر و زور، کسی را از گناه، منع نمی کند. که اگراینگونه باشد، همانگونه که گفتیم، خوب و بدی وجود نخواهد داشت و نظام آفرینش و امتحانات و ابتلائات الهی، بی معنا می شود.
6. بدانید خداوند و در مرتبه پایین تر، معصومین هیچ نیازی به ما ندارند و این ما هستیم که سراسر وجودمان نیازمند و محتاج آن هاست. آن ها نور مطلقند و هر کسی به وسع خود می تواند از آنها بهره بگیرد. اگر کسی از آن ها دور شود در تاریکی فرو می رود و اگر به آن ها نزدیک شود نورانی می گردد. کار معصومین (به دستور خداوند) هدایت است و کار شیطان فریب. هر گاه خدای نکرده نسبت به خدا یا معصومین گمان بد بردید، قطعاً و بدون هیچ تردیدی وسوسه ای شیطانی به سراغتان آمده که دین و دنیایتان را هدف قرار داده و باید به آن بی توجه باشید.
7. برخی افراد، تصور می کنند همه خواسته هایشان را باید حتماً با دعا و توکل و توسل، در همین دنیا به دست آورند! (بدون توجه به مصلحتی که خود خبر ندارند و خداوند و معصومین (ع) خبر دارند)؛ در این زمینه اولاً باید گفت رسیدن به خواسته های دنیایی شرط اولش تلاش است و بعد دعا؛ ثانیاً اگر با تلاش و دعا هم به خواسته ای نرسیدیم، باید بدانیم ما به وظیفه خود عمل کرده ایم و قطعاً حکمتی در کار بوده که ما به آن چه می خواستیم و پیش بینی کرده بودیم نرسیدیم. ما انسان ها، بنده خداییم و وظیفه مان تلاش و عمل به دستورات او و راضی بودن به تقدیراتی است که برای ما رقم می زند. دنیا، محل آزمودن بندگی ماست و هر کسی به نحوی آزمایش می شود (یکی با فقر، یکی با ثروت، یکی با بیماری و ...)؛ اگر کسی بگوید (چون دعا و تلاش کردم و به خواسته ام نرسیدم، دیگر اعتقادی به خدا و اهل بیت ندارم و از آن ها دلگیرم)، معنی اش این است که خدا و دین را تا جایی قبول دارد که به خواسته ها و لذت های دنیایی اش برسد، در غیر اینصورت خیر. این نگاه، نگاهی دینی نیست. ما مطمئنیم که شما اینگونه نیستید و بر اساس یک هیجان برخی جملات را نوشتید؛ مطمئن باشید آغوش خداوند و این انوار پاک همیشه به روی انسان ها باز است و هیچ گاه آن ها را ترک یا طرد نمی کنند.
موفق باشید. باز هم با ما مکاتبه کنید.
نویسنده : علی حسینعلی پور
- [سایر] با سلام خدمت شما حاج اقا شما تنهاترین راهنماوسنگ صبور من هستید خواهش میکنم جواب نامه ام رو زود زود بدید من دختری 26 ساله ام که در خانواده متدین بزرگ شدم و خدا را شاکرم که اینجوری بزرگ شدم نه اهل دوست پسر و اینجور رابطه ها نبودم 2 سال پیش پسر عمویم رسما از من خواستگاری کرد ولی چون از لحاظ عقیدتی با هم اختلاف داشتیم جوابم منفی بود با سماجت او 6 ماه بعد بالاخره راضی شدم با او صحبت کنم تا شاید به توافق برسیم مادرم به خاطر شناخت خانواده پدریم راضی به این امر نبود از اشکالات بزرگ پسر عمویم این بود که به قول معروف پایه ثابت رقص در مجالس وعروسی ها بود واین رو تنها تفریح خودش میدونست که حاضر شد باه خاطر من با تفریحات دیگه جایگزین کنه در نماز وعبادت هم کاهل بود که راضی به خوندنش شد وحتی منو برای نماز صبح بیدار میکرد ولی کم کم ترکش کرد و هر بار بهانه ای می اورد من کم کم به او و او به من وابسته شدیم وچون دانشجوی شهر دیگری بودم این وابستگی شدیدتر شد و تقریبا هر روز با هم حرف میزدیم واو هر بار قول میداد که سر حرفهایش هست عید 87 انها به خواستگاری من امدند و قرار شد بعد پایان ترم ازمایش ژنتیک بدهیم دادیم و جوابش 2 روز قبل ماه رمضان امد و قرار شد تا پایان ماه رمضان دست نگه داریم ولی دیگه خبری از خانواده عموم نشد که نشد ولی ما همچنان در ارتباط بودیم واو یک بار مشغله کاری و یک بار دست تنگی رو ووووبهانه نیومدنش میکرد تا تیر88 که درسم تمام شد اونها زنگ زدند ولی خانواده من جواب ندادند و گفتند تاخیرشون بی دلیله وکار تموم شده اس 3هفته بعد در عروسی اقوام نزدیک با هم برخورد کردیم خانواده اش به خوبی برخورد کردند ولی خودش انگار که من و خانواده هم را نمیشناخت فردایش پدر ومادرش با روی نه چندان خوش امدند بعد همه گلایه ها من در خواست صحبت مجدد با او را دادم که انها گفتند مگه شما به توافق نرسیدید که رفتید ازمایش ؟چون بعد از تماس بی پاسخ خانواده انها او رابطه اش را با من قطع کرده بود من میخواستم حرف های نهایی اش را بشنوم ولی او گفت(با اس ام اس)که فقط به اصرار خانواده اش می اید برای صحبت و همه چی برایش تمام شده به خاطر جواب ندادن به تلفن خانواده اش!چند روز بعد امدند من گفتم که چرا به قولت وفادار نبودی ودر عروسی رقصیدی گفت ناراحت بودم ودر ضمن همه چی برام تمام سده بود کلی از حرفهایش تغییر کرده بود بعد هم که رفت اس ام اس داد که حلالم کن دیگه هم جواب زنگ واس ام اس مرا نداد من به خاطر علاقه ام خیلی التماسش را کردم ولی او گفت که نمیتوانم خودم را انطور که تو میخواهی عوض کنم یک بار هم به مرز بازگشت دوباره رسید ولی بعد دوباره برای همیشه خداحفظی کرد و رفت ومن وخانواده ام را با کوله باری از سوالات تنها گذاشت خانواده اش هم فعلا سکوت کرده اند من دارم از درون داغون میشم خیلی غصه این 2 سال رو میخورم نمیخوام خانواده ام بیشتر از این غصه مرا بخورند همه چی رو میریزم تو خودم من ساکن شهرستان کوچکی هستم وبه روانشناس و مرکز مشاوره دسترسی ندارم تو رو خدا کمکم کنید من هنوز به او علاقه مندم چطور فراموشش کنم؟ایا من حقی بر گردن او دارم؟چطور گذشته تلخم را فراموش کنم؟خیلی حرف نگفته با درم چه کنم؟زود جوابم را بدهید که در مرز افسردگی ام من رابطه ام را با خدا نزدیک تر کرده ام دعا کنید خدا مرا ببخشد و دستم را بگیرد اگر او روزی برگشت شایسته گذشت هست؟(البته او گذشته پاکی هم نداشت که من در زمان علاقه مندی ام فهمیدم و چشم پوشی کردم!)
- [سایر] سلام بنده دختری 27 ساله هستم که در یک مؤسسه قرآنی که مشغول به فعالیت هستم . مؤسسه ما واقع در فرهنگسرایی است که گروه های مختلفی فعالیت دارند. حدوداً سه هفته است که از طریق نرم افزار موبایل یک رابطه پیامی بین بنده و یکی از کارمندان اداری فرهنگسرا ایجاد شده است. ایشان فردی با ظاهر مذهبی و آنطور که من 3 ساله ایشون رو دیدم ، آدم قابل اعتمادی است ولی بازهم نمیتوانم با یقین بگویم.بنده تا به حال به هیچ وجه تجربه چنین رابطه ای را نداشتم. قبل از ایجاد این رابطه ، قبلاً نیز متوجه رفتارها و نگاه های غیرعادی او شده بودم. درطول این سه هفته هیچگونه پیام عاشقانه و تحریک کننده ای بین ما رد و بدل نشده است. صبح بخیر و فرستادن عکس گل ، از سارکارکه برمیگردم منزل پیام خسته نباشید و شب ها شب بخیر و یکسری گفتگو ی خیلی عادی درباره مسائل دیگر.بعد از چند روز درباره مداح مورد علاقه اش گفت و چندین مداحی برایم فرستاد و گفت خیلی صدای این مداح را دوست دارد. درآخرپیام ها همیشه جمله مواظب خودت و خوبیهایت باش را می گوید. جمله عاشقانه و ... هیچ چیز دیگری تابه حال نگفته و بنده اصلاً هدفش را از این رابطه نمیدانم. دو سه روز بعد همان روزی که فردا یش قرار بود مثلا برایم خواستگار بیاید به او گفتم نمیخواهم دیگر رابطه ما ادامه پیدا کند و اوگفت هرچی توبگی من نمیخوام باعث دلخوری باشم.من گفتم بحث دلخوری نیست هررابطه ای هدفی داره و من احساس میکنم رابطه ما هدفمند نیست . همون موقع پیام داد که من سرم خیلی شلوغه شب بهت پیام میدم. و وقتی شب بهم پیام داد گفتم نظرتو بگو گفت الان حالم خوب نیست و حالم گرفته اگه اجازه بدی بعداً با هم صحبت کنیم . یک هفته گذشت و جواب فکرش را نگفت ، بعد به او گفتم توبرای حرفم ارزش قائل نشدی و حتی جواب فکرت را به من نگفتی. گفت زود قضاوت نکن فکر کردم . گفتم جوابشوبگو گفت : فکرکردم ولی الان نمیگم بهت گفتم که نمیخواهم رابطه ادامه داشته باشد ولی علاقه به او دارم قبل از شروع رابطه هم این علاقه را داشتم ولی الان بیشترشده. الان هم پیام که میده سعی میکنم جوابشو ندم . الان نمیدونم چکارکنم رابطه ام دوست ندارم ادامه داشته باهاش و از این رابطه ها میترسم. واز طرفی هم نمیخوام از دستش بدم. درضمن من متولد 66 و او 67 است . ومن سنم رابه او نگفتم . چندبارسؤال کرد ولی من بهش نگفتم. خانم بوالحسنی من باید چکارکنم؟ چه رفتاری باهاش داشته باشم ؟ به خدا وضع روحیم خیلی به هم ریخته .خودم و لعنت میکنم که چرا جواب پیاماشو دادم. احساس گناه و عذاب وجدان میکنم . کاش اجازه نمیدادم این رابطه شروع میشد. اول برام خیلی دعا کنید .بعد خواهش میکنم من و راهنمایی کنید.ازتون ممنونم.
- [سایر] این دفعه ششم هست که این پیام رو براتون میفرستم و نهضت همچنان ادامه دارد. سلام آقای مرادی من میلاد هستم 23 سال دارم... خیلی دوستتون دارم. مخصوصا\" از وقتی که اومدین زاهدان و توی اون جلسه شما رو دیدم.خیلی احساس خوبی نسبت بهتون دارم و از معدود آخوندهایی هستین که به دل آدم میشینه .هر وقت هم که شما رو توی تلویزیون می بینم، یاد اون شب جلسه و صحبت های شیرین اون شب میوفتم و واقعا\" شاد می شم و احساس سرور می کنم. خیلی دوست دارم یک بار دیگه هم منت بر سر ما بزارید و به زاهدان تشریف بیارید. مطمئن هستم که شما همیشه خدا رو به خاطر اینکه اینقدر در دل مردم جای دارید شکرگزار هستید و به نظر من این نعمتی هست که هرکس لیاقت داشتنش رو نداره. آقای مرادی (شب عید غدیر،شبکه یک)داشتین از شادی و عید و اینجور چیزها صحبت می کردید.و اما مشکل من.... من فردی هستم که با دوستان و خانواده ام رابطه ی خوبی دارم و همیشه خنده و شوخی همراهم هست ولی توی خودم خیلی احساس تنهایی می کنم.دوستام همه پسر هستند و دوست دختر هم ندارم، از این بابت که از روابط سطحی و زودگذر بین دختر و پسرها اصلا\" خوشم نمیاد و دوستان اطرافم هم مثل خودم هستند. واقعا\" نمیدونم چرا توی دل خودم احساس تنهایی می کنم،بعضی وقتها فکر میکنم شاید با ازدواج کردن مشکلم حل بشه ولی من الان دانشجو هستم و اصلا\" شرایط ازدواج رو ندارم،و می دونم یکی از انگیزه های غلط ازدواج فرار از تنهایی است ، نمیدونم چکار کنم؟ در ضمن رابطه ام با خدای خودم هم خیلی خوبه
- [سایر] نزدیک به دو ماه است که دچار وسواس فکری فوق العاده شدیدی شده ام که الحمدالله با استعانت از ادعیه کمی بهتر شده ام . شاید کمتر کسی بتواند با اون حالتی که من داشتم طاقت بیاورد که من این مورد را مدیون خدا هستم. چراکه دیده و شنیده ام افراد در این حالت حتی دست به خودکشی می زنند. اما من خودکشی نکردم و نمی کنم. ولی آن چنان انرژی از من گرفته شده است که زندگی برایم بی معنی و احساساتم کمرنگ و حتی گاهی اوقات بی رنگ شده است. می ترسم در این حالت بمانم و چیزهای دیگری را از دست بدهم. چنانچه تا به الان چیزهایی را از دست داده ام مثل لذت عبادت مثل احساس دوست داشتن زیبایی ها مثل نگاه در آینه کردن و شکرخدا از زیبایی که به من عطا کرده است. من الان حتی من از چهره خودم می ترسم! در دانشگاه ناموفق هستم . آرامش درونی و احساسات خوب سابقم هنگام عبادت مهم ترین چیز های هستند که از دست داده ام. شبها خواب ندارم و این سیل افکار که مرا با خودش می برد نمی دانم چرا؟ نمی دانم چی شد؟.. با وجود اینکه من آدمی بودم که خدا را مثل عشق طفلی به مادرش دوست داشتم و می پرستیدم و الان از خدا می ترسم... می ترسم از اینکه خدا را از دست داده باشم و خدا مرا از افرادی قرار داده باشد که به حال خودشان رها شده اند! یکسال پیش با خدا معامله ای کردم و الان تنها امیدم این است که این آزمایش الهی است که شامل حالم شده است.با تمام این تفاصیلی که بیان کردم و امیدوارم درک کرده باشید، هنوز نمازم را اول وقت میخوانم، حجابم را بهتر از پیش رعایت می کنم و ادعیه را رها نمی کنم! پدرم گوسفندی رو برایم قربانی کرد! من همیشه به یاد خدا هستم و سایت شمارو زیرو رو کردم و تقریبا هر کاری بوده انجام دادم و مواظب رفتارم هستم تا جایی که جز والدینم هیچ کس از دردم خبری نداره دوست ندارم پیش روانپزشک یا روانشناس برم چون می ترسم حالم را بدتر کنند. می خواهم خودم مسئله ام را حل کنم! چون این مشکل را مشکل معنوی می دانم. این که پیش شما آمده ام فقط به خاطر اعتمادی که از گذشته ها به شما داشته ام! پرسشم از شما این است: "چرا به جایی رسیده ام که زندگی ام سیر طبیعی ندارد و همه چیز برایم علامت سوال شده است؟" من که داشتم زندگی می کردم و وقتی خودم را در آینه می دیدم خدا را شکر می کردم (از بس که درونم آروم بود).جالب است بدانید الان خواستگاری دارم که فرد خوبی است. اما با این افکار فکر کنم او را هم از دست بدهم. شما بگوئید چه کار کنم تا به زندگی طبیعی خود برگردم و روحم را آرام کنم و ایمان به قلبم برگردد و شر شیطان را از خود دور کنم؟ چکار کنم تا بتوانم خالصانه بندگی کنم؟
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید. از شما خواهش میکنم مرا در حل مشکلم یاری کنید. پیشاپیش بخاطر این رک گویی مرا ببخشید. البته بعضی از این سوالات را از مراکز دیگر پرسیده ام ولی فکر میکنم سوالات زیر کاملتر است البته برای اطمینان آیا باید از جای دیگری هم میپرسم؟ اگر پرسیدم راضی باشید. من از سن تکلیف تا کنون که حدود 24 سالم است گناه زیاد انجام داده ام و نماز نخوانده ام و روزه نگرفته ام و گناه استمنا وغیره را خیلی انجام داده ام و فکر میکنم شاید بخاطر همین سختیها و مصیبتهای زیادی کشیده ام از این قبیل که در دوران دبیرستان حدود سال سوم در مورد مسائل خداشناسی شبهاتی دامنگیر من شد که واقعا مرا عذاب میداد و آن شبهات حل نشده در ذهن من باقی مانده و بر اثر گناهان و لذت آنها کم کم ذهنم از آن شبهات تا حدودی فاصله گرفت. چندی پیش بخاطر روابط نامشروعی که داشتم به این فکر افتادم که نکند به بیماریهای لا علاجی دچار شده باشم. این فکر نیز مدتی مرا اذار داد که البته هنوز ازمایش خون نداده ام. اخیرا نیز مشکل زیر برایم پیش امده: متاسفانه من سالهاست از سایت های غیر اخلاقی دیدن میکنم چند سا ل است که از یک نرم افزار فیلتر شکن استفاده میکنم البته آن نرم افزار را خودم نساخته ام و در اینترنت موجود است و اولین بار نیز فکر کنم دوستم با بلوتوث به من داد. سایتهایی که آن نرم افزار را میشود از آنها دانلود کرد فکر میکنم اکثراً فیلتر شده باشند البته بعضی فیلتر نشده اند چون چند وقت پیش من ان را دانلود کردم. کسی که آن نرم افزار را دارد میتواند از فیلتر عبور کند. آن نرم افزار را در کافینت ها نیز استفاده کردم. چون آدرس سایتهایی که می روی در حافظه کامپیوتر میماند من به این فکر افتادم که نکند کسی بر اثر استفاده از آن سایتها و وبلاگها و سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن به گناه آلوده شود و نیز ممکن است من آن نرم افزار فیلتر شکن و آدرس آن سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن و پروکسی ها را در روی کا مپیوترها جا گذاشته باشم که سبب آشنایی افراد دیگر از این راه عبور از فیلتر شود و براحتی از فیلتر عبور کند و بعضی ها هم نا خواسته از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنند یا هر کار دیگری که باعث دسترسی افراد دیگر به این سایتها شو د. البته شاید هم همین نیت را داشته ام که دیگران را گمراه کنم . حال شما فرض کنید همین نیت را داشته ام اکنون از این کارم به ترس افتاده ام. به یک کافینت که ایمیلش را داشتم موضوع را گفتم تا در حد امکان آدرسها و نر م افزار را پاک کند نمیدانم متوجه شد و ایمیلم را دریافت کرد یا نه و لی بخاطر گناه کردن دوباره به ان کافینت و کافینت های دیگر و به سایتهای مذکور رفتم. به علاوه در شهر دیگری که دانشجو بوده ام هم به کافینت هم در کامپیوترهای دانشگاه این کارها را کرده ام. تکلیف آنها چه میشود آیا باید به ان شهری که دانشجو بودهام برگردم .چه طور مسئول آن را مطلع کنم. در یک سایت یا وبلاگ یا گروه با ایمیل عضو شده بودم که آدرس سایتهای فیلتر شکن را به ایمیلم میفرستاد ممکن است آن ایمیلم باز مانده باشد و کسی به گناه آلوده شود و دیگران را نیز آلوده کند یا این کارهای من باعث تداوم کار آن سایتها و وبلاگها شود و ودیگران نیز استفاده کنند. یا هر چیزی که شاید من از آن اطلاعی نداشته باشم. چند بار رمز ایمیلم را عوض کردم ولی میترسم باز هم در دسترس افراد قرار گیرد. آیا واجب است آن را به جایی که وظیفه فیلتر را دارد اطلاع دهم شما جایی را میشناسید؟ آیا واجب است به دوستم که چند ماه پیش آن نرم افزار را به من داد تماس بگیرم و به او بگویم که آن نرم افزار را به کسی ندهد؟ آیا حتما باید جلوی کار او را بگیرم یا فقط تذکر دهم؟ آیا باید فورا او را مطلع کنم حتی قبل از فرستادن این سوالات برای شما تا نشانه توبه من باشد و توبه ام قبول شود و گناهی باز هم برایم ثبت نشود.. ایمیلی داشتم که افرادی به ان فیلم و عکس غیر اخلاقی میفرستادند از ترس اینکه نکند آن را در کافینت باز گذاشته باشم چند بار رمز آن را عوض کردم ولی نام ایمیل را عوض نکردم تا ببینم آیا دوباره برایم فیلم و عکس میفرستند یا نه و آیا کسی رمز آن را پیدا میکند یا نه. چون آخرین زمان استفاده از آن ایمیل در تنظیمات آن باقی میماند و میتوان متوجه شد کسی رمز آن را دارد یا نه. این عوض نکردن نام ایمیل شاید باعث شود آن افراد فکر کنند من باز هم مشتاق دریافت آن عکسها و فیلمها و... باشم و این باعث تداوم کار آنها شود و افراد زیادتری را گمراه کنند. شاید نیتم هم از این عوض نکردن نام ایمیل این بوده که باز هم ان عکسها و فیلمها و... را دریافت کنم و یا افراد را گمراه کنم. نمیدانم دیشب میخواستم آن ایمیلم را چک کنم ولی رمز ان را چند بار دادم اشتباه بود فکر کنم از یاد برده ام ایا باید باز هم امتحان کنم تا رمز را بیابم تا ببینم کسی از ان ایمیل استفاده کرده تا باز هم رمزش را یا نام خود ایمیل را عوض کنم؟ چند بار باید امتحان کنم تا وجدانم راضی شود که قصد بدی ندارم؟ از این هم میترسم که شاید کار دیگری نیز کرده باشم مثلا تغییر در تنظیمات کامپیوتر ها یا کاری که نمیدانسته ام باعث دسترسی افراد میشود که سبب گناه افراد دیگر شود. ولی چندبن بار با وجود این احتمالات باز هم به کافینت رفته از ان سایتها و نرم افزار و ویلاگها و ایمیلها و... استفاده کردهام. و این شاید نشانه این است که عمدی در کار من است . میترسم در موقع نوشتن این سوالات قصد مظلوم نمایی کنم.یا واقعیت را ننویسم.یا علتش وسواس باشد. شک دارم که توبه میکنم یا نه.شک دارم که پشیمانم یا نه. شک دارم که همه چیز را گفته ام یانه .شاید به خاطر اینکه دیر در فرستادن این سوال به شما اقدام کرده ام ونیز دوباره به آ ن کافینت برای پاک کردن ادرسها نرفته ام و یا چیزهای دیگر. ایا همین که این نامه را برایتان نوشته ام نشانه توبه من است؟ حال اگر توبه کنم تکلیف موضوعی که به ان اشاره کرده ام چه میشود ایا روز به روز به گناه من افزوده میشود؟ همین فکر باعث شده که در عذاب باشم . ایا باید صاحبان کافینت را مطلع کنم ؟اگر این کار را نکنم و فقط از کارهایم پشیمان باشم کافیست تا خدا مرا ببخشد و گناهان دیگران برای من نیز ثبت نشودیا حتما باید برای قبولی توبه کارهای دیگری از قبیل رفتن به ان کافینتها و پاک کردن ادرسها بکنم؟ کلا چه کار باید بکنم تا از این عذاب رها شوم متاسفم که این را میگویم من با فردی که بالغ نبود زنا کرده ام البته بدون دخول.. شاید هم او راضی نبود چون به پدر و مادرش گفت و نزدیک بود ابرو ریزی بزرگی شکل بگیرد ولی هر جور بود شاید خدا رحم کرد و موضوع تقریبا تمام شد.با چند نفر دیگر هم لواط کرده ام که بعضی نابالغ بوده اند.البته اینطور نبوده که به زور باشد . شاید هم بوده و فرد مقابل به من نگفته که دوست ندارد. نمیدانم اگر میگفت این کار را ادامه میدادم یانه. در هر دوصورت ( به اجبار یا به خواست طرف مقابل)تکلیف چیست؟ از کجا بفهمم به زور بوده یا نه. از این میترسم که این کار من باعث گمراهی ان افراد در اینده (چه کم چه زیاد) شود و حق الناس یا حق ا... به گردن من باشد وان افراد نیزا فراد دیگری را گمراه کنند و همینطور ادامه یابد و روز به روز به گناه من افزوده شود. چاره چیست؟ ایا اینها حق الناس است یا حق الله. موضوع دیگری نیزوجود دارد همانطور که گفتم من از سن بلوغ تا کنون نه نماز خوانده ام ونه روزه گرفته ام وممکن است خمس هم به من واجب شده باشد و من نداده باشم و یا کفاره یا چبزهای دیگر حال که میخواهم نماز بخوانم 2 چیز اذیتم میکند اینکه ممکن است پول حرام در دست من باشد و من مقدار ان را ندانم با ان لباس خریده باشم و نماز با ان لباس باطل است. در اداره ای که کار میکنم با کوچکترین کم کاری مثلا در حد یک چرت زدن کوتاه در اداره باعث میشود حقوقی در یافت میکنم به حرام الوده شود ونمز دیگر قبول نشود وهمچنین ان شبهاتی که در مورد مسائل اعتقادی گفتم باعث میشود در نمازبه افکار عذاب اوری دچار شوم و در انتخاب درست معبود شک کنم. زندگیم خیلی پیچیده شده و در عذابم .نمیدانم مسلمانم یا نه در نوشتن این سوالات فکر میکنم که نکند مظلوم نمایی میکنم و حقیقت را نمیگویم از کجا بفهمم نیتم برگشت و توبه است؟. چند روزی است که نگاهم رابه نامحرم کنترل میکنم و از اینجا شروع کرده ام.. تا کم کم شاید نماز هم بخوانم ایا این کار من درست است یا باید حتما تمام واجبات را انجام دهم تا توبه ام قبول شود؟ شاید این کارم به علت خسته شدن یا دلزدگی باشد ونه بخاطر توبه. کمکم کنید از کجا شروع کنم. تا از این عذاب رهاشوم . مخصوصا در مورد مساله کافینت. سوال دیگری هم داشتم ایا برای توبه واجب است ادرس وبلاگ هایی که فیلتر نشده اند را یه مرکزی که کارش فیلتر کردن است بگویم.
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند
- [سایر] درد من حصار برکه نیست ... درد من زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است . سلام آقای مرادی . باز هم اومدم ازتون کمک بخوام . من 21 سالمه ، مادرم فوق العادست ، خدا رو شکر میکنم ، پدرم هم بد نیست ولی در حدّ افراطی متعصبه . ما 3تا بچه ایم ، من اولین فرزند و تنها دخترم و همین حساسییت پدرم رو تشدید میکنه . همیشه بهش احترام میذاشتم ( به خاطر عقاید ایشوون خیلی جاها پا گذاشتم رو علایقم ، مثلا ً انتخاب رشته ی تحصیلیم تو دبیرستان ) تا زمانی که دیدم این سکوت و احترام داره منو از مسیر رویاها و خواسته هام دور میکنه . نذاشت برم دانشگاه ، چون به نظرش محیط دانشگاه بده و آدم عاقل نباید خودشو در معرض گناه قرار بده ( توجه داشته باشید که ایشوون خودش دانشگاه رفته ). تا این مرحله زندگیم اطرافیانم خیلی متوجه گذشت های ریز و درشت من نشده بودن ، ولی یه رشته ی خوب ، دانشگاه سراسری ، تهران و سکوت من در مقابل مخالفت پدرم توجه همه رو جلب کرد ، هر جا میرفتیم همه با پدرم بحث می کردن شاید راضی بشه ، ولی اوون مثل همیشه مغرور ، با حس پیروزمندانه ای ، بدون توجه به احساسات من ، همه رو نا امید کرد . هیچ وقت نخواست بفهمه که تو دل من چی میگذره . از اوون به بعد خیلی ملموس ترحم اطرافیانم رو حس کردم ، میشنیدم که پشت سرم چه حرفایی میزنن ( دختر بیچاره با این همه هوش و استعداد زیر دست چه آدمی افتاده و .... ) به تدریج نا بود شدم . باور کنید من آدم ضعیفی نیستم ، آستانه ی صبر هر آدمی یه اندازه ای داره . شما نمی دونید چه قدر سخته گذرووندن زندگی با این فکر که تو میتونی اما نمیذاره . کم کم هدفمو گم کردم و این بی هدفی و سردرگمی باعث شد کاری رو انجام بدم که اوون موقع هم میدونستم اشتباهه . با پسری آشنا شدم که خدارو شکر آدم بدی نبود و از خلا ً عاطفی من سو استفاده نکرد . قراره ازدواج گذاشتیم ، هر وقت حرف خواستگاری می زد با مخالفت شدید من مواجه می شد . چیکار باید میکردم؟ میومد خواستگاری که چی بشه ؟ که با ازدواجمون مخالفت بشه چون من خیلی خوشگلم و هر مردی لیاقت منو نداره ، چون اوون خیلی پولدار نیست و نمیتونه یکی یدونه ی باباشو خوشبخت کنه و .... ( البته بگم که من از اولش همه ی مشکلاتی که سر راه ازدواجم بود رو برایه اوون بنده ی خدا توضیح داده بودم و اوون با علم به شرایط من اصرار کرد و خواست بهش اجازه بدم سعی شو بکنه .) از اول تا آخر آشنایی ما 4 ماه طول کشید . پدرم متوجه رابطه ی پنهانی ما شد و تازه از اینجا دردسرای زندگی من آغاز شد ، تمام آزادی هام ( که خیلی اندک بود ) ازم گرفته شد . حساسییت های بیشتر ، با من قهر کرد ، توهم هاش شروع شد . به خاطر مامانم از اوون پسر گذشتم ، خیلی سعی کردم طوری از زندگیش بیرون برم که زیاد ضربه نبینه اما میدونم که چندان موفق نبودم . اوون بیشتر از من عذاب کشید ، من اولین باری نبود که در مورد خواسته هام شکست می خوردم ، هر چند که تلخترین شکستم بود اما پذیرفتم . اما اوون چی ؟ امیدوارم منو بخشیده باشه . دیگه من یه دختر 19 ساله بودم با یه شکست عشقی ، یه عالمه عذاب وجدان ، یه پدر تلختر از همیشه و مادری که دیگه حاضر نبود از من حمایت کنه . خیلی طول کشید تا مادرم متوجه فشاری شد که برایه شوونه های من خیلی زیاد بود . منو بخشید ولی دیگه هرگز بهم اعتماد نکرد . به یه آدم دیگه تبدیل شدم ، حتی دلم نمی خواست راجع به خودم فکر کنم ، تا قبل از ماه رمضان امسال که تصمیم گرفتم کمی زندگی کنم . دوباره به باورهام برگشتم . حالم خیلی بهتر شد . قرار شد دیگه خواستگار راه بدیم که ای کاش هیچ وقت راه نمی دادیم . یکی از خواستگارا ( که قبلا ً ماجراشو براتون گفتم ) هم خانواده ی محترمی داشت ، هم خودش آدم منطقی و خوبی به نظر میرسید . و یه داستان تکراری که من موافقم و پدرم مخالف . جواب منفی دادیم ولی اوونا قانع نشدن و ظاهرا ً تصمیم ندارن دست بردارن . برام مهم نیست چی پیش میاد ، فقط دعا میکنم دیگه این ماجرا تموم بشه . دیگه تصمیم ندارم ازدواج کنم . اگه قراره هر کسی رو که من بپسندم پدرم نپسنده ، چرا خودمو درگیر کنم ؟ چند نفر رو ندیده رد کردم . حالا یه موردی پیش اومده که نمی تونم راه ندم ، نتونسنم دلیلی پیدا کنم . خیلی نگرانم . می ترسم ، نمی دونم باید چی کار کنم . می ترسم مرتکب اشتباه بشم . خواهش می کنم کمکم کنید . خیلی درمانده شدم . احساس بدبختی میکنم . ببخشید که طولانی شد .