سلام و خسته نباشید. مواردی که در دوران بارداری برای خانم باردار توصیه شده که برای معنوی شدن بچه انجام دهد، آیا بدرستی این موارد خیلی تاثیر گذار است یا نه به دوران مجردی یا به نسل پدر و مادر هم برمیگردد علی رغم اینکه نمی شود همه موارد را انجام داد؟ مثلا خواندن چهل یاسین و سوره یوسف و... به سیب؛ دیگر اینکه برای باهوش شدن و صالح و زیبا شدن بچه چه مواردی خیلی تاثیر دارد؟ با سلام و عرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با ما سخن می گوئید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با ما تداوم داشته باشد. پرسشگر گرامی درباره قسمت اول سوال شما باید بگویم، انجام مستحبات دوران بارداری، بر جنین تاثیر گذار است و اگر چنین تاثیراتی وجود نداشت هیچ گاه در روایات ما به آن تصریح نمی شد، البته علاوه بر این امور ژنتیک و ویژگی های پدر و مادر هم بر روی جنین تاثیر گذار است. دانشجوی گرامی؛ بخش عمده ای از زیبارویی فرزند به ویژگی های ژنتیکی پدر و مادر و غلبه ژن هر کدام در هنگام انتقال به فرزند بستگی دارد. به عنوان مثال ژن موی بور و چشم زاغ در انتقال به فرزند غلبه دارد. البته از دیدگاه احادیث، برخی از خوراکی ها نیز در زیبایی فرزند تأثیر گذارند که برخی از آنها عبارتند از: 1. گلابی: الف) خوردن گلابی توسط پدر، سبب زیبایی فرزند می شود. ب) به زنان باردار گلابی بدهید که فرزندان را نیکو و زیبا می کند. 2. کاسنی: خوردن کاسنی فرزند را نیکو می کند. 3. خربزه: خوردن خربزه توسط زن باردار سبب می شود که فرزند خوشرو و خوش خلق شود. 4. کندر: خوردن کندر توسط زن باردار باعث زیادی عقل بچّه، باهوش، پاکدل، دانا و شجاع شدن پسر و خوشخو و نیکو شدن دختر می شود. 5. خوردن انار شیرین فرزند را نیکو می کند. 6. خوردن به 7. خوردن انجیل و زیتون بعد از صبحانه. مسائل معنوی که در رعایت آن در با هوش، زیبا شدن و متدین شدن فرزند تاثیر دارد: 1- اولین قدم و شرط صالح و مصلح بودن والدین است. چرا که به صورت خواسته یا ناخواسته فرزند از والدین خود تأثیر میپذیرد. 2-رعایت احکام شرعی خوراک و غذای مصرفی در خانواده همانند رعایت حلال و حرام بودن غذای مصرفی رعایت حقوق مالی دیگران در غذا و استفاده ازمواد مجاز و مشروع. 3- رعایت آداب اخلاقی و معاشرت با همسر و حفظ آرامش روانی و اجتناب از هر گونه عاملی که باعث اضطراب و تشویش خاطر می شود. 4- رعایت اصول بهداشتی در دوران بارداریشیرخوارگی و طفولیت و... . 5- جلوگیری از بروز آسیبها و آفتها و اختلالهایخانوادگی حتی مشاجرات ابتدایی و ساده. 6- توجه به انجام واجبات دینی مثل نماز و روزه، و اهتمام ورزیدن به برخی مستحبات مثل نماز اول وقت، با وضو بودن در ساعات شبانه روز و... . 8- تلاوت قرآن به هنگام بارداری به ویژه با صدای بلند و گوش دادن به نوای قرآن 7- خواندن چهل یس و فوت کردن به انار و خوردن آن. 8- در هنگام تکان خوردن بچه ست بر شکم گذارد و صلوات و سوره توحید را بخواند. 9- گذاشتن دست بر شکم و خواندن سوره والعصر تا بچه آنان صبور شود. 10- همواره دعا کردن و از خداوند طلب فرزند صالح نمودن به ویژه دعاهای قرآنی مربوط به این موارد؛ مانند: 1-رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعاءِ، آل عمران، آیه 38) 2- رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اِجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً (فرقان، آیه 74) -3ربِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (ابراهیم، آیه 40)و... 11- خواندن چهل زیارت عاشورا با صد لعن وسلام. 12- عدم نگاه به آینه در شبها. 13- پرهیز از ارتکاب به گناه. 14-انجام مستحبات در حد توان. 15.حفظ آرامش و عدم عصبانیت. پرسشگر گرامی به شما پیشنهاد می کنم کتاب ریحانه بهشتی را تهیه کنید و بر اساس وظایفی که در هر ماه در این کتاب مشخص شده است، عمل کنید. دوباره با ما مکاتبه کنید. نویسنده : گروه روانشناسی پرسمان
سلام و خسته نباشید. مواردی که در دوران بارداری برای خانم باردار توصیه شده که برای معنوی شدن بچه انجام دهد، آیا بدرستی این موارد خیلی تاثیر گذار است یا نه به دوران مجردی یا به نسل پدر و مادر هم برمیگردد علی رغم اینکه نمی شود همه موارد را انجام داد؟ مثلا خواندن چهل یاسین و سوره یوسف و... به سیب؛ دیگر اینکه برای باهوش شدن و صالح و زیبا شدن بچه چه مواردی خیلی تاثیر دارد؟
سلام و خسته نباشید. مواردی که در دوران بارداری برای خانم باردار توصیه شده که برای معنوی شدن بچه انجام دهد، آیا بدرستی این موارد خیلی تاثیر گذار است یا نه به دوران مجردی یا به نسل پدر و مادر هم برمیگردد علی رغم اینکه نمی شود همه موارد را انجام داد؟ مثلا خواندن چهل یاسین و سوره یوسف و... به سیب؛ دیگر اینکه برای باهوش شدن و صالح و زیبا شدن بچه چه مواردی خیلی تاثیر دارد؟
با سلام و عرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با ما سخن می گوئید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با ما تداوم داشته باشد. پرسشگر گرامی درباره قسمت اول سوال شما باید بگویم، انجام مستحبات دوران بارداری، بر جنین تاثیر گذار است و اگر چنین تاثیراتی وجود نداشت هیچ گاه در روایات ما به آن تصریح نمی شد، البته علاوه بر این امور ژنتیک و ویژگی های پدر و مادر هم بر روی جنین تاثیر گذار است.
دانشجوی گرامی؛ بخش عمده ای از زیبارویی فرزند به ویژگی های ژنتیکی پدر و مادر و غلبه ژن هر کدام در هنگام انتقال به فرزند بستگی دارد. به عنوان مثال ژن موی بور و چشم زاغ در انتقال به فرزند غلبه دارد.
البته از دیدگاه احادیث، برخی از خوراکی ها نیز در زیبایی فرزند تأثیر گذارند که برخی از آنها عبارتند از:
1. گلابی:
الف) خوردن گلابی توسط پدر، سبب زیبایی فرزند می شود.
ب) به زنان باردار گلابی بدهید که فرزندان را نیکو و زیبا می کند.
2. کاسنی: خوردن کاسنی فرزند را نیکو می کند.
3. خربزه: خوردن خربزه توسط زن باردار سبب می شود که فرزند خوشرو و خوش خلق شود.
4. کندر: خوردن کندر توسط زن باردار باعث زیادی عقل بچّه، باهوش، پاکدل، دانا و شجاع شدن پسر و خوشخو و نیکو شدن دختر می شود.
5. خوردن انار شیرین فرزند را نیکو می کند.
6. خوردن به
7. خوردن انجیل و زیتون بعد از صبحانه.
مسائل معنوی که در رعایت آن در با هوش، زیبا شدن و متدین شدن فرزند تاثیر دارد:
1- اولین قدم و شرط صالح و مصلح بودن والدین است. چرا که به صورت خواسته یا ناخواسته فرزند از والدین خود تأثیر میپذیرد.
2-رعایت احکام شرعی خوراک و غذای مصرفی در خانواده همانند رعایت حلال و حرام بودن غذای مصرفی رعایت حقوق مالی دیگران در غذا و استفاده ازمواد مجاز و مشروع.
3- رعایت آداب اخلاقی و معاشرت با همسر و حفظ آرامش روانی و اجتناب از هر گونه عاملی که باعث اضطراب و تشویش خاطر می شود.
4- رعایت اصول بهداشتی در دوران بارداریشیرخوارگی و طفولیت و... .
5- جلوگیری از بروز آسیبها و آفتها و اختلالهایخانوادگی حتی مشاجرات ابتدایی و ساده.
6- توجه به انجام واجبات دینی مثل نماز و روزه، و اهتمام ورزیدن به برخی مستحبات مثل نماز اول وقت، با وضو بودن در ساعات شبانه روز و... .
8- تلاوت قرآن به هنگام بارداری به ویژه با صدای بلند و گوش دادن به نوای قرآن
7- خواندن چهل یس و فوت کردن به انار و خوردن آن.
8- در هنگام تکان خوردن بچه ست بر شکم گذارد و صلوات و سوره توحید را بخواند.
9- گذاشتن دست بر شکم و خواندن سوره والعصر تا بچه آنان صبور شود.
10- همواره دعا کردن و از خداوند طلب فرزند صالح نمودن به ویژه دعاهای قرآنی مربوط به این موارد؛ مانند: 1-رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعاءِ، آل عمران، آیه 38) 2- رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اِجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً (فرقان، آیه 74) -3ربِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (ابراهیم، آیه 40)و...
11- خواندن چهل زیارت عاشورا با صد لعن وسلام.
12- عدم نگاه به آینه در شبها.
13- پرهیز از ارتکاب به گناه.
14-انجام مستحبات در حد توان.
15.حفظ آرامش و عدم عصبانیت.
پرسشگر گرامی به شما پیشنهاد می کنم کتاب ریحانه بهشتی را تهیه کنید و بر اساس وظایفی که در هر ماه در این کتاب مشخص شده است، عمل کنید.
دوباره با ما مکاتبه کنید.
نویسنده : گروه روانشناسی پرسمان
- [سایر] با سلام و خسته نباشید. مادر من مدت هفت هشت سالی میشه که یائسه شدن و علی رغم مراجعه کردن مکرر به دکتر زنان و استفاده از دارو همچنان علائم یائسگی نظیر گر گرفتن شدید رو دارن که خیلی اذیتشون میکنه.خیلی از قرصا هم عوارض دارن و هورمونی هستن و مصرفشون خطرناکه. میخواستم بپرسم گیاه پنج انگشت که میگن واسه گر گرفتگی زمان یائسگی مفیده رو میتونن استفاده کنن و عوارض خاصی نداره. اگه دارو گیاهی غیر از پنج انگشت رو هم معرفی کنین ممنون میشم. گر گرفتنا خیلی روشون تاثیر گذاشته و به معنی واقعی کلمه عذاب میکشن. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید. با تشکر از شما
- [سایر] سلام عذاداری هاتان قبول. استاد ارجمند ما عموما وقتی یا علی می گوییم که قصد همت برای همکای داریم . شما به من یا علی گفتید ولی من پاسخی دریافت نکردم البته از اینکه با این همه مشغله وقت گذاشتید و پیامم را خواندید متشکرم قدر دان شما هستم اما دوست داشتم شرایط ازدواج با روحانی را از زبان شما بشنوم شما که فردی موجه برایم هستید اما انسان به هر آنجه دوست دارد لزوما نمیرسد . میدانم تا فردا نباید سوالی ارسال کنیم اما شرمنده شرایط برای من از حیث ارسال اکنون مهیا بود خواهش میکنم مطالب داخل پرانتز در سایت قرار نگیرد .من خانوادهای 4نفره دارم(متولد فروردین67هستم پدر و مادرم پسر عمه دختر دایی هستند)برادرم 11 ساله است او از بدو تولد بیمار بود و من همیشه نگران بودم که اورا از دست ندهیم اما در عین حال به او به تعبیر دیگران زور میگفتم خوب از یک دختر 10 ساله چه توقعی دارند از درست رفتار کردن -اختلاف سنی برای بچه ها فاجعه است-مادرم بعد از فوت مادر بزرگم از داروی اعصاب و قلب استفاده کرد دیگر آن مادر همیشگی نبود پدرم هم به دلیل شرایط سخت و سنگین کاری بسیار عصبی بود و فریاد زدن ایشان یک امر عادی بود از طرفی من در بهترین مدارس تهران درس خواندم اما در مدرسه همیشه فقط درس مطرح بود نه چیز دیگر به همین خاطر من اصلا در باغ نبودم تا مدرسه ام به پایان رسید تازه متوجه شدم چه اخلاق بدی دارم همه را دوست دارم و بدی ها اصلا در یادم نمی ماند اما در صحبت عادی میگویند -خودم هم بعد از ضبط صدایم در بین دوستان به این نتیجه رسیدم-لحن خصمانه و جنگ طلبانه ای دارم نمیدانم چگونه صحبت کنم زبانم نیش دارد خواندن گلستان را امتحان کردم اما تاثیر به سزایی نداشت با پدرم اصلا نمیتوانم رابطه برقرار کنم -البته از صحبتهای چند شب پیش شما مبنی برامربه معروف ونهی از منکر برای خود بسیار استفاده کردم_برادرم در سن نوجوانی وبلوغ به سر میبرد ولی چون همیشه توجه به او بوده است و در خانواده امر و نهی زیاد میشود ذهنش شرطی است از طرفی هنوز ما با مسئله بهداشت او و وقت شناسی و به جا حرف زدنش مشکل داریم و از طرفی باید من به عنوان خواهرش رفتاری را برای فراهم آوردن شرایط بلوغی سالم برایش باید انجام دهم شایان ذکر است او در حال حفظ قرآن و حتی آموزش درسهایش در مدرسه برای بچه هاست از لطف شما سپاسگذارم ومنتظر پاسخ مسائلم هستم.
- [سایر] با سلام و احترامو عرض خسته نباشیدممنون از این که وقت می گذارید و پاسخ اینجانب را می دهیدبنده و همسرم حدود 5 ماه است که ازدواج کردیم و تقریبا هر سه یا چهار روز با هم دعوا داریم. علی رغم این که یک سال با هم عقد بوده ایم اما حالا که وارد زندگی مشترک شده ایم می بینم کلی اختلاف داریم. من از بچگی روی پای خودم ایستاده ام و در یک خانواده پدر سالار بزرگ شده ام. دبیر هستم و دانشجوی ترم سوم دکتری هستم. همسرم فوق لیسانسه اما نمیدونم چرا حرف من رو نمی فهمه. همسرم در یک خانواده زن سالار و فرزند سالار بزرگ شده و پدرش همیشه پیرو حرفهای بچه هایش و زنش بوده است.همسرم مانتویی بود و زیاد به حجابش حساس نبود اما اهل نماز روزه است. قبل از ازدواج گفتم باید چادر بپوشی و حجابت رو بیشتر رعایت کنی اون موقع ها می گفت مشکلی ندارم و دوران قبل از عقد بخوبی اجرا می کرد اما از بعد از عقد تا کنون ربانم مو درآورد بسکه بهش تذکر میدم فلان جاتو بپوشون و ...به همسرم میگم موقع احوالپرسی با مردها یا پدر و برادرم سنگین تر برخورد کن بیشتر و کاملتر احوالپرسی کن اجتماعی تر باش اما اصلا به حرف من توجهی نمی کند می گوید تو غیر عادی هستی همه دوستام مثل من و بدتر از من هستندبهش میگم پیش پدر و مادرم اگر حتی غمگین و ناراحت هستی احترام نگه دار و خوش برخورد باش اما افسوسوقتی تو خونه داره کار نظافت و آشپزی رو برای خودمون دونفر انجام میده بعدا سرکوفت میزنه میگه من شدم نوکر تو این خونهتو فامیلای ما همه از لحاظ تحصیلی پایین تر هستند و شوهراشون کارگر یا بنا هستند ولی همه شوهراشونو با لفظ آقا صدا می کننند اما چند بار از همسرم خواستم که به من هم در جمع آقا رضا بگوید اما بهانه می آورد انگار که باعث کسر شانش می شودپدرومادرم بارها از من خواستند تا این نکاتی را که برای شما گفتم به او تذکر بدهم اما خودم چندین بار گفتم افاقه نکرد. فکر کردم که اگر این حرفها را پدرم بگوید چون بزرگتر است همسرم قبول کند و نصیحتش را بپذیرد اما افسوس که کار بدتر هم شدهمسرم 26 ساله است اما انگار 12 سالشه و مثل بچه ها رفتار میکنه. هنوز بزرگ نشدهنصیحت پذیر نیست.تورو خدا راهنماییم کنید. بدجوری به هم ریختم. اصلا نمیدونم چی کار کنم. می ترسم زندگیم از هم بپاشه. نمیدونم راه حل این مساله چیهممنون از لطف شماتشکر
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید ببخشید اگر مزاحم شدم من از ارادتمندان شما ( درامامزاده علی اکبر چیذر) هستم. حاج آقا یه دفعه جواب منو دادید ولی چون جواب پیام اصلی رو ندادید دوباره می نویسم حاج آقا من پسری 27 ساله هستم با شرایط خوب مالی و شغلی و تحصیلاتی و... از خانواده ای خیلی مذهبی، من تا کنون به خواستگاری 8 دختر خانم رفته ام و 7 تای اونها رو نپسندیدم و خودم تمایلی نشون ندادم ولی حاج آقا بعد از اینکه به خواستگاری هشتمین نفر رفتم دیگه حال خودمو نمی دونم. پاک زده به سرم. دوست ندارم از یه واژه هایی استفاده کنم که سوء برداشت بشه اما من انتخاب خودم رو کردم من ایشان رو پسندیدم و همچنین خانواده من هم بسیار مشتاقند و همچنین پدر و مادر ایشان، اما خودشان رضایت نمیدهند. من تاکنون 15 بار به خواستگاری ایشان رفتم و هر بار تحقیر شدم و جواب منفی گرفتم. حاج آقا نمی دونم دلیل ایشون چیه. من از شرایط خوب مالی و شغلی برخوردارم. و دانشجوی دکترای مهندسی هستم. نمیخوام از خودم تعریف کنم منتهی دلیلی برای رد خودم از طرف ایشون نمی بینم. از نظر ظاهری هم مشکلی ندارم.حاج آقا ایشون حافظ قرآن هستند. انس با قرآن در رفتار و وجنات و سکناتشون تأثیر گذاشته. متانت و نجابت و خوش برخوردی و دارا بودن دلی پاک، من رو به ایشون علاقه مند کرده حالا بعد از 15 بار باز هم جواب منفی گرفتم . من ایشون رو میخوام.البته نمیگم که صورت ظاهرشون تأثیر نداشته ولی من از دیدن حرکات ایشون لذت میبرم و دوست دارم همسر آینده من ایشون باشند. ولی ایشون قبول نمیکنند. حاج آقا من با دوستام که صحبت و درددل میکنم به من میگن چون تو تو خیابون و دانشگاه به صورت دخترا نگاه نمیکنی حالا با دیدن یه دختر خودت رو باختی و نمیتونی خودت رو کنترل کنی. حاج آقا مگه نگاه کردن به نامحرم گناه نیست. آیا این دلدادگی من از نگاه کردن من به صورت ایشون ناشی میشه اصلا مگه گناه داره آدم از یکی خوشش بیاد. حاج آقا دیگه خیلی دارم تحقیر میشم ولی تمی تونم دست از اصرار بردارم. من چی کار باید بکنم تا ایشون رو به خودم علاقه مند کنم؟ چرا ایشون قبول نمیکنند؟ من چیزی کم ندارم. حاج آقا تورو خدا بگید من چه طوری میتونم ایشون رو مجاب کنم. ما قراره یه بار دیگه بریم به خواستگاری ایشون حاج آقا خیلی طولانی شد ببخشید برام خیلی دعا کنید
- [سایر] سلام حاج آقا وقت شما بخیر... 1- من دختری 29 ساله و فوق لیسانس هستم.. 2- چهار سال پیش عقد ناموفقی داشتم که بنا به دلایل خودش به هم خورد و من از نامزد سابق جدا شدم در طول 8 ماهی که عقد بودم به هیچ وجه رابطه ی جنسی با هم نداشتیم و بنده از لحاظ فیزیولوژیکی " دختر " هستم . 3- حدودا 4 ماه قبل آقایی به خواستگاری من اومدن که با هم نزدیک به 15 سال اختلاف سنی داشتیم..ایشون هم فوق لیسانس بود و کارمند یه اداره دولتی و جدیدا هم دکترا قبول شدن... 4- پدر و مادرش بنا به دلایلی که صحتش هیچوقت مشخص نشد برای من و خانواده م چند سال قبل از هم جدا شده بودن و این آقا با مادر و سه خواهرشون زندگی میکنن و نان آور خانواده شون هستن و به شدت هم خانواده روی ایشون حساس بودن 5- از نظر ظاهری هم ایشون چاق بود و هرچقدر هم بنده میگفتم باید لاغر بشی تمایلی نشون نمی داد و میگفت که چاقی مشکلی بوجود نمیاره ولی بالاخره با اصرارهای زیاد من با اکراه تمام شروع به ورزش کرد و مدام می نالید و غر میزد 6- اوایل من با سن و سالشون مشکلی نداشتم چون با خودم میگفتم که ایشون پخته و با تجربه ست و بچه نیست و خیلی هم خوبه ..اما حاج آقا مشکل اینجا بود که به دلیل اینکه ایشون ساکن یه شهرستان دیگه ای بودن ما مجبور بودیم به مدت یک ماه اون هم فقط از طریق تلفن و اس ام اس همدیگه رو بشناسیم ..!! علی رغم میل باطنی ، پذیرفتم این شیوه رو...حاج آقا اوایل من خیلی مشتاق بودم به این رابطه و ازدواج با این آقا اما ایشون خیلی زود رنج بود و تا کوچکترین اختلاف نظری پیش میومد بشدت ناراحت میشد و حتی قهر میکرد و یکی دو روز اصلا خبری ازش نبود بعد هم که پیداش میشد بهانه می آورد که گوشیم بدهی داشته و یه طرفه بوده و از این حرفها که من مطمئن بودم راست نمی گه ...روحیه ی فوق العاده حساسی داشت و کلا باید نازک تر از گل به ایشون کسی نگه و جالب این بود که تقریبا هر اختلاف نظری که پیش میومد می گفت که تو داری به من بی احترامی میکنی ...تو داری منو تحقیر میکنی و...به قول امروزی ها یخورده زیادی ( پاستوریزه ) بود !!..جالبه که حتی دو سه بار پشت تلفن بغض کرد و من واقعا داشتم شاخ در می آوردم ! من هم واقعا خسته شده بودم و بالاخره به ایشون جواب رد دادم ...اما این جواب رد به قدری به ایشون برخورد و ناراحتش کرد که احساس کردم انگار بهش فحش دادم ! ایشون به من گفت که تو به من مدیونی و باید جوابگوی خدا باشی .. اما حاج آقا به نظر شما من کار درستی کردم که ردش کردم ؟ من واقعا به ایشون مدیونم ؟ ضمنا خانواده ام می گن که چون شرایطش خوب بوده اشتباه کردی که ردش کردی و به اخلاقاش زیاد سخت گرفتی چون همه همینطوری ان ! ممنونم میشم از راهنمایی تون ..
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )