با سلام وعرض ادب. دختر هستم و دانشجوی دکتری، و هنوز جایی استخدام نشدم. هفت هشت ماهی است که خیلی افسرده شده ام انگیزه ای برای زندگی کردن ندارم. اکثر اوقات غمگین وخسته ام. احساس تنهایی می کنم. ادامه زندگی برام مشکل شده. فقط دوست دارم بخوابم. پیش مشاور هم رفتم. مقداری راهنمایی کرد ولی بی فایده بود. پیش روانپزشک هم رفتم و قرص ضد افسردگی مصرف می کنم که تاثیری نداشت.خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید تا مشکلم را رفع کنم. با تشکر
با سلام وعرض ادب. دختر هستم و دانشجوی دکتری، و هنوز جایی استخدام نشدم. هفت هشت ماهی است که خیلی افسرده شده ام انگیزه ای برای زندگی کردن ندارم. اکثر اوقات غمگین وخسته ام. احساس تنهایی می کنم. ادامه زندگی برام مشکل شده. فقط دوست دارم بخوابم. پیش مشاور هم رفتم. مقداری راهنمایی کرد ولی بی فایده بود. پیش روانپزشک هم رفتم و قرص ضد افسردگی مصرف می کنم که تاثیری نداشت.خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید تا مشکلم را رفع کنم. با تشکر با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید، خواهر گرامی تشخیص مشکل شما نیاز به یک مصاحبه تشخیصی کامل و رو در رو دارد، و یا حداقل نیاز به اطلاعاتی بسیار بیشتر از آنچه که در نامه خود بدان اشاره کرده اید می باشد، باید توجه داشته باشید که افسردگی یکی از اختلالات شایع روانشناختی است که بسیاری از درمانگران آنرا در واقع سرماخوردگی عاطفی می نامند. افسردگی اختلالی است که قادر است افکار، خلق و خو، احساسات، رفتار، سلامتی جسمانی و روحی مان را تحت الشعاع قرار دهد. در واقع یک حالت خلقی پایدار از احساس غمگینی با کاهش واضح لذت بردن از تقریبا همه فعالیت ها گفته می شود که اکثر اوقات یا همه روزها تداوم دارد و می تواند جنبه های مختلف از زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد. حالا چرا برخی افراد دچار افسردگی می شوند؟ افسردگی اغلب در پاسخ به رویدادها و شرایطی شکل می گیرد که احساس می شود به شدت مشکل ساز و غم انگیز هستند یا هویت شخصی ما را تهدید می کنند. این شرایط معمولا بسیار دشوار یا حتی غیر قابل تغییر به نظر می رسند. در این حالت حسی از ناتوانی و ناامیدی یا حتی غمی فراگیر در فرد بوجود می آید. با این وجود گاهی اوقات نیز افراد بدون هیچ دلیل مشخصی افسرده می شوند. در این موارد احتمالا چیزی که در گذشته به شدت به فرد آسیب رسانده است بار دیگر ظاهر می شود. اگرچه این وضعیت اندکی گیج کننده و مشکل ساز است اما روندی غیر طبیعی نیست. گاهی اوقات نیز دلیل خاصی در شکل گیری افسردگی نقش ندارد و این حالت صرفا نتیجه تغییرات شیمیایی و هورمونی است که بدن را تحت تاثیر قرار می دهد. وقتی افراد افسرده می شوند اغلب نسبت به خود و دنیای اطرافشان افکار منفی دارند. معمولا این افکار کاملا درست بنظر می رسند و فرد تصور می کند که هیچ راهی برای تغییر امور وجود ندارد. مطالعات نشان می دهند که وقتی حالت افسردگی در افراد از میان می رود آنها بار دیگر به همه چیز با دیدی مثبت نگاه می کنند. خواهر گرامی، افکار منفی بر احساسات افراد تاثیر می گذارند؛ این افکار مربوط به خود، دنیا و آینده می باشد، به طوری که فرد در ضمیر ناخودآگاه خویش : 1 - خودش را بی ارزش، ناتوان، دارای اشکالات و عیب های زیاد (ذاتی یا اکتسابی )، مقصٌر، گناهکار، بی بهره و غیر قابل دوست داشتن می پندارد ( کاهش شدید عزت و اعتماد به نفس ). 2- دنیا را خطرناک، قهار، غیرقابل پیش بینی و بدون هیچ لطف و زیبایی و هیجان و پر از موقعیت برای شکست و صدمه خوردن و مردم را منتقد، طاقت فرسا، بی توجه، غیرقابل اعتماد و ظالم می پندارد. 3- آینده را شبیه وضع حاضر و حتی با مشقّت و سختی بیشتر، ناامیدی بیشتر و شکست بیشتر می بیند. این نوع شناخت وعقاید (باورهای فکری شکل گرفته شده در ذهن ) تقریباً در هر چیزی که فرد به آن فکر یا آن را احساس می‌کند و در حال حاضر انجام می دهد، تأثیر سوء می گذارند، به طوری که با کوچکترین مسئله ای بطور ناخودآگاه، ذهن شروع به مرور و یادآوری تمامی نکات منفی آن روز و حتی روزهای گذشته ( و گاهی حتی دوران طفولیت ) می کند و یک پرده تاریک و وحشتناک جلوی آینده می کشد. به اصطلاح ذهن دچار یک نوع نشخوار فکری می شود و شخص را بیشتر در باتلاق افکار منفی فرو می برد. از میان درمان های اختلال افسردگی دارو درمانی در مواقع شدید و همچنین درمان شناختی- رفتاری از موثرترین درمان ها می باشند درمان شناختی- رفتاری (CBT) افسردگی، یک روان درمانی ساختار یافته، عملی و مؤثر برای بیماران مبتلا به افسردگی است. این نوع درمان، به وسیله شناسایی و مشخص کردن رفتارها و الگوهای تفکری که باعث ایجاد و تداوم افسردگی می‌شوند، این بیماری را درمان می‌کند. این درمان، بر زمان حاضر و افکار و رفتارهای اینجا و اکنون شما تمرکز دارد. شما و درمانگرتان با هم به این موضوع خواهید پرداخت که چگونه فعالیت یا کمبود فعالیت با احساس خوب یا بد در ارتباطند. فعالیت‌هایی هست که شما می‌توانید برای داشتن احساس بهتر، شروع کنید. هم‌چنین شما و درمانگرتان روش‌های غیرواقعی و منفی تفکر که می‌توانند باعث احساس افسردگی در شما شوند را بررسی خواهید کرد. این نوع درمان ابزارهایی را در اختیار شما خواهد گذاشت که به‌وسیله‌ آنها واقعی‌تر فکر کنید و بهتر احساس کنید. در درمان رفتاری- شناختی، هدف تنها کاهش نشانه‌های بیماری شما نیست، بلکه سعی براین است که به شما کمک شود تا یاد بگیرید چگونه جلوی بازگشت نشانه‌ها را بگیرید. چگونه رفتار بر ایجاد افسردگی تأثیر می‌گذارد؟ برای پاسخ به این پرسش، در زیر فهرست عوامل رفتاری دخیل در افسردگی را مرور می‌کنیم : 1- فقدان پاداش : آیا اخیراً در زندگی خود، یک فقدان مشخص را تجربه کرده‌اید؟ برای مثال از دست دادن شغل، یک رابطه‌ دوستا‌نه یا صمیمانه. شواهد پژوهشی فراوانی موجود است که افرادی که از تنش‌های بیشتری در زندگی خود رنج می‌برند، بیشتر افسرده می‌شوند؛ به‌ویژه اگر از تدابیر مقابله‌ای مناسب استفا‌ده نکنند. 2- کاهش رفتار‌های پاداش دهنده : آیا در مقایسه با گذشته، فعا لیت‌های پاداش بخش کمتری انجام می‌دهید؟ افسردگی با بی‌فعالیتی و گوشه‌گیری مشخص می‌شود. برای مثال افراد افسرده عنوان می‌کنند که ز‌مان زیادی را به رفتار‌های منفعلا‌نه و غیرپاداش بخش، نظیر تماشای تلویزیون، دراز کشیدن در بستر، فکر کردن به مشکلات و شکایت بردن به دوستان می‌گذرانند.آنها زمان کمتری را صرف رفتارهای چالش برانگیز و پاداش بخش نظیر تعاملات اجتماعی، ورزش ، انجام کارهای خلاقانه، یادگیری و کارهای مولد و ثمر بخش می‌کنند. 3- نقایص مهارتی : اگر کمبودی در مهارت‌های اجتماعی یا مهارت‌های حل مسئله دارید، بدانید افراد افسرده در ابراز جر‌أتمندانه‌ خود، نگه داشتن دوستی‌ها یا حل مسایل به وجودآمده با دوستان و همکاران و ... خود مشکل دارند. از آنجا که آنها فاقد این مهارت‌ها می‌باشند و یا مهارت‌هایی را که دارند مورد استفاده قرار نمی‌دهند، تعارضات بین‌فردی بیشتری دارند و فرصت‌های کمتری برای ایجاد شرایط پاداش‌بخش برای خود فراهم می‌کنند. 4- نیاز‌های تازه : آیا خواسته‌های جدیدی دارید که به شما استرس وارد می‌آورند؟ انتقال به یک شهر جدید، شروع یک شغل تازه، یا اتمام یک رابطه و تلاش برای پیدا کردن دوستان جدید، مثال‌هایی از مواردی هستند که می‌توانند برای بسیاری از افراد تنش‌های واضحی ایجاد کنند. 5- قرارگرفتن در شرایطی که فرد احساس درماندگی می‌کند : افسردگی می‌تواند به دلیل باقی ماندن در شرایطی باشد که شما نتوانید پاداش و تنیبه را کنترل کنید. شما احساس غمگینی یا خستگی، از دست دادن علایق و ناامیدی می‌کنید، چرا که باور دارید نمی‌توانید برای بهترشدن، هیچ کاری انجام دهید. مشاغل غیر پاداش بخش و روابط به انتها رسیده می‌توانند باعث چنین احساسی شوند. 6- قرار گرفتن در شرایط تنبیه مستمر : این نوع خاصی از درماندگی است؛ در این شرایط شما نه‌تنها نمی‌توانید پاداش دریافت کنید، بلکه خود را مورد ملامت و طرد شده از سوی دیگران می‌یابید. برای مثال بسیاری از افراد افسرده زمان زیادی را با کسانی می‌گذرانند که به شیوه‌های گوناگون آنها را ملامت می‌کنند یا به آنها آسیب می‌زنند. هر یک از عوامل تنش یا فقدان که در بالا توضیح داده شد می‌توانند شما را در معرض افسردگی قرار دهند، ولی الزاماً منجر به افسرد‌گی نخواهند شد. در کنار این عوامل رفتاری، این روش‌های مختلف تفکر هستند که احتمال افسرده شدن را در شما افزایش می‌دهند. اگر شما فکر کنید که کاملاً مسئول همه‌ اتفاقات هستید، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و همه چیز باید در حد اعلا باشد، بیشتر احتمال دارد که افسرده شوید. به این شیوه‌ تفسیر تنش‌ها و فقدان‌ها، (شناخت) می‌گوییم. شناخت‌ها یا افکاری که شما در مورد خود و محیط خود دارید، نوع تفسیر شما از اتفاقات را تعیین می‌کند. شناخت درمانی به ‌طور خاص بر شناسایی، ارزیابی، چالش و تغییر این نگاه به شدت منفی به زندگی، تمرکز دارد. چگونه تفکر باعث افسردگی می شود؟ تحریف‌های شناختی، خطاهای منطقی منظمی هستند که باعث می شوند ما بازنمایی نادرستی از واقعیت‌ها داشته باشیم. پروفسور آرون تی بک که بنیانگذار درمانهای شناختی است، خطاهای شناختی را که موجب بروز اختلالاتی مانند افسردگی در اشخاص می شود را اینگونه بیان می‌کند : 1. انتزاع انتخابی : مطابق با این تحریف شناختی، بیمار جنبه منفی یک موقعیت را بر گزیده و بر اساس این جزء منفی تمام موقعیت را تفسیر می‌کند. در حالی که هر موضوعی مانند یک شاخه گل است که هم خار دارد و هم گلبرگ. 2. استنباط دلخواه : بیمار بدون شواهدی کافی و حتی گاهی با وجود شواهد متضاد در تأیید برداشت منفی خود به نتیجه می‌رسد. مثلاً فردی به دوستش سلام می‌دهد واو در مقابل جواب نمی‌دهد، او چنین برخوردی را به عنوان تأیید بی‌کفایتی خود برداشت می‌کند. 3. تعمیم نابجا و یا تعمیم بیش از اندازه : بیمار با شکست در یک زمینه زندگی‌اش نتیجه می‌گیرد که در تمام تجارب خود شکست خواهد خورد و چنین نتیجه می‌گیرد که من هرگز در امتحان موفق نخواهم شد. 4. بزرگ نمایی و کوچک‌نمایی : بیمار جنبه منفی یک موقعیت را بزرگ جلوه می‌دهد و آن را، ناشی از بدشانسی و ضعف خود می‌داند در حالی‌که جنبه‌های مثبت را کوچک شمرده و به آنها بی‌توجه است. 5. شخصی سازی : بیمار خود را در بروز حوادثی دخیل می‌داند که هیچ رابطه‌ای با آنها ندارد. 6. تفکر قطبی شده (تفکر مبتنی بر اصل همه یاهیچ) : ‌بیمار افسرده افکارش را دو کرانه‌ یک موقعیت حفظ می‌کند. رویدادها فقط بر حسب خوب یا بد، سیاه و سفید مورد قضاوت قرار می‌گیرند. فرض‌های اساسی این نوع تفکر عموماً با اصطلاحات مطلق نظیر همیشه یا هرگز بیان می‌شوند. و اما یک نکته دیگر، اینکه همین برچسب افسردگی که در پرسشتان بر خود زده اید، هم باعث می شود که شما نوعی سبک زندگی افسرده وار را انتخاب کنید و زمانی را که باید صرف مراقبت از خود کنید صرف کارهای دیگر کنید. افکار منفی مربوط به مراقبت از خود نه تنها ممکن است شما را از داشتن عواطف مثبت محروم کند، بلکه ممکن است این فکر را تقویت کند که شما استحقاق مراقبت از خود را ندارید. خواهر گرامی، همانطور که در ابتدا عرض کردم یک مصاحبه تشخیصی کامل برای تشخیص و انتخاب بهترین روش درمانی لازم است. در هر حال برای حل شدن کامل مشکلتان بهتر است درمان را نزد یک مشاور رواندرمانگر زبده پیگیری نمایید تا ایشان با استفاده از تکنیکهای CBT (درمان شناختی- رفتاری) قدمهای موثری در حل مشکل شما بردارند. موفق باشید. منتظر مکاتبات بعدی شما هستیم. نویسنده : غلامرضا مهرانفر
عنوان سوال:

با سلام وعرض ادب. دختر هستم و دانشجوی دکتری، و هنوز جایی استخدام نشدم. هفت هشت ماهی است که خیلی افسرده شده ام انگیزه ای برای زندگی کردن ندارم. اکثر اوقات غمگین وخسته ام. احساس تنهایی می کنم. ادامه زندگی برام مشکل شده. فقط دوست دارم بخوابم. پیش مشاور هم رفتم. مقداری راهنمایی کرد ولی بی فایده بود. پیش روانپزشک هم رفتم و قرص ضد افسردگی مصرف می کنم که تاثیری نداشت.خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید تا مشکلم را رفع کنم. با تشکر


پاسخ:

با سلام وعرض ادب. دختر هستم و دانشجوی دکتری، و هنوز جایی استخدام نشدم. هفت هشت ماهی است که خیلی افسرده شده ام انگیزه ای برای زندگی کردن ندارم. اکثر اوقات غمگین وخسته ام. احساس تنهایی می کنم. ادامه زندگی برام مشکل شده. فقط دوست دارم بخوابم. پیش مشاور هم رفتم. مقداری راهنمایی کرد ولی بی فایده بود. پیش روانپزشک هم رفتم و قرص ضد افسردگی مصرف می کنم که تاثیری نداشت.خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید تا مشکلم را رفع کنم. با تشکر

با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید، خواهر گرامی تشخیص مشکل شما نیاز به یک مصاحبه تشخیصی کامل و رو در رو دارد، و یا حداقل نیاز به اطلاعاتی بسیار بیشتر از آنچه که در نامه خود بدان اشاره کرده اید می باشد، باید توجه داشته باشید که افسردگی یکی از اختلالات شایع روانشناختی است که بسیاری از درمانگران آنرا در واقع سرماخوردگی عاطفی می نامند. افسردگی اختلالی است که قادر است افکار، خلق و خو، احساسات، رفتار، سلامتی جسمانی و روحی مان را تحت الشعاع قرار دهد. در واقع یک حالت خلقی پایدار از احساس غمگینی با کاهش واضح لذت بردن از تقریبا همه فعالیت ها گفته می شود که اکثر اوقات یا همه روزها تداوم دارد و می تواند جنبه های مختلف از زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد.
حالا چرا برخی افراد دچار افسردگی می شوند؟ افسردگی اغلب در پاسخ به رویدادها و شرایطی شکل می گیرد که احساس می شود به شدت مشکل ساز و غم انگیز هستند یا هویت شخصی ما را تهدید می کنند. این شرایط معمولا بسیار دشوار یا حتی غیر قابل تغییر به نظر می رسند. در این حالت حسی از ناتوانی و ناامیدی یا حتی غمی فراگیر در فرد بوجود می آید.
با این وجود گاهی اوقات نیز افراد بدون هیچ دلیل مشخصی افسرده می شوند. در این موارد احتمالا چیزی که در گذشته به شدت به فرد آسیب رسانده است بار دیگر ظاهر می شود. اگرچه این وضعیت اندکی گیج کننده و مشکل ساز است اما روندی غیر طبیعی نیست. گاهی اوقات نیز دلیل خاصی در شکل گیری افسردگی نقش ندارد و این حالت صرفا نتیجه تغییرات شیمیایی و هورمونی است که بدن را تحت تاثیر قرار می دهد.
وقتی افراد افسرده می شوند اغلب نسبت به خود و دنیای اطرافشان افکار منفی دارند. معمولا این افکار کاملا درست بنظر می رسند و فرد تصور می کند که هیچ راهی برای تغییر امور وجود ندارد. مطالعات نشان می دهند که وقتی حالت افسردگی در افراد از میان می رود آنها بار دیگر به همه چیز با دیدی مثبت نگاه می کنند.
خواهر گرامی، افکار منفی بر احساسات افراد تاثیر می گذارند؛ این افکار مربوط به خود، دنیا و آینده می باشد، به طوری که فرد در ضمیر ناخودآگاه خویش :
1 - خودش را بی ارزش، ناتوان، دارای اشکالات و عیب های زیاد (ذاتی یا اکتسابی )، مقصٌر، گناهکار، بی بهره و غیر قابل دوست داشتن می پندارد ( کاهش شدید عزت و اعتماد به نفس ).
2- دنیا را خطرناک، قهار، غیرقابل پیش بینی و بدون هیچ لطف و زیبایی و هیجان و پر از موقعیت برای شکست و صدمه خوردن و مردم را منتقد، طاقت فرسا، بی توجه، غیرقابل اعتماد و ظالم می پندارد.
3- آینده را شبیه وضع حاضر و حتی با مشقّت و سختی بیشتر، ناامیدی بیشتر و شکست بیشتر می بیند. این نوع شناخت وعقاید (باورهای فکری شکل گرفته شده در ذهن ) تقریباً در هر چیزی که فرد به آن فکر یا آن را احساس می‌کند و در حال حاضر انجام می دهد، تأثیر سوء می گذارند، به طوری که با کوچکترین مسئله ای بطور ناخودآگاه، ذهن شروع به مرور و یادآوری تمامی نکات منفی آن روز و حتی روزهای گذشته ( و گاهی حتی دوران طفولیت ) می کند و یک پرده تاریک و وحشتناک جلوی آینده می کشد. به اصطلاح ذهن دچار یک نوع نشخوار فکری می شود و شخص را بیشتر در باتلاق افکار منفی فرو می برد.
از میان درمان های اختلال افسردگی دارو درمانی در مواقع شدید و همچنین درمان شناختی- رفتاری از موثرترین درمان ها می باشند درمان شناختی- رفتاری (CBT) افسردگی، یک روان درمانی ساختار یافته، عملی و مؤثر برای بیماران مبتلا به افسردگی است. این نوع درمان، به وسیله شناسایی و مشخص کردن رفتارها و الگوهای تفکری که باعث ایجاد و تداوم افسردگی می‌شوند، این بیماری را درمان می‌کند. این درمان، بر زمان حاضر و افکار و رفتارهای اینجا و اکنون شما تمرکز دارد. شما و درمانگرتان با هم به این موضوع خواهید پرداخت که چگونه فعالیت یا کمبود فعالیت با احساس خوب یا بد در ارتباطند. فعالیت‌هایی هست که شما می‌توانید برای داشتن احساس بهتر، شروع کنید. هم‌چنین شما و درمانگرتان روش‌های غیرواقعی و منفی تفکر که می‌توانند باعث احساس افسردگی در شما شوند را بررسی خواهید کرد. این نوع درمان ابزارهایی را در اختیار شما خواهد گذاشت که به‌وسیله‌ آنها واقعی‌تر فکر کنید و بهتر احساس کنید.
در درمان رفتاری- شناختی، هدف تنها کاهش نشانه‌های بیماری شما نیست، بلکه سعی براین است که به شما کمک شود تا یاد بگیرید چگونه جلوی بازگشت نشانه‌ها را بگیرید.

چگونه رفتار بر ایجاد افسردگی تأثیر می‌گذارد؟
برای پاسخ به این پرسش، در زیر فهرست عوامل رفتاری دخیل در افسردگی را مرور می‌کنیم :
1- فقدان پاداش : آیا اخیراً در زندگی خود، یک فقدان مشخص را تجربه کرده‌اید؟ برای مثال از دست دادن شغل، یک رابطه‌ دوستا‌نه یا صمیمانه. شواهد پژوهشی فراوانی موجود است که افرادی که از تنش‌های بیشتری در زندگی خود رنج می‌برند، بیشتر افسرده می‌شوند؛ به‌ویژه اگر از تدابیر مقابله‌ای مناسب استفا‌ده نکنند.
2- کاهش رفتار‌های پاداش دهنده : آیا در مقایسه با گذشته، فعا لیت‌های پاداش بخش کمتری انجام می‌دهید؟ افسردگی با بی‌فعالیتی و گوشه‌گیری مشخص می‌شود. برای مثال افراد افسرده عنوان می‌کنند که ز‌مان زیادی را به رفتار‌های منفعلا‌نه و غیرپاداش بخش، نظیر تماشای تلویزیون، دراز کشیدن در بستر، فکر کردن به مشکلات و شکایت بردن به دوستان می‌گذرانند.آنها زمان کمتری را صرف رفتارهای چالش برانگیز و پاداش بخش نظیر تعاملات اجتماعی، ورزش ، انجام کارهای خلاقانه، یادگیری و کارهای مولد و ثمر بخش می‌کنند.
3- نقایص مهارتی : اگر کمبودی در مهارت‌های اجتماعی یا مهارت‌های حل مسئله دارید، بدانید افراد افسرده در ابراز جر‌أتمندانه‌ خود، نگه داشتن دوستی‌ها یا حل مسایل به وجودآمده با دوستان و همکاران و ... خود مشکل دارند. از آنجا که آنها فاقد این مهارت‌ها می‌باشند و یا مهارت‌هایی را که دارند مورد استفاده قرار نمی‌دهند، تعارضات بین‌فردی بیشتری دارند و فرصت‌های کمتری برای ایجاد شرایط پاداش‌بخش برای خود فراهم می‌کنند.
4- نیاز‌های تازه : آیا خواسته‌های جدیدی دارید که به شما استرس وارد می‌آورند؟ انتقال به یک شهر جدید، شروع یک شغل تازه، یا اتمام یک رابطه و تلاش برای پیدا کردن دوستان جدید، مثال‌هایی از مواردی هستند که می‌توانند برای بسیاری از افراد تنش‌های واضحی ایجاد کنند.
5- قرارگرفتن در شرایطی که فرد احساس درماندگی می‌کند : افسردگی می‌تواند به دلیل باقی ماندن در شرایطی باشد که شما نتوانید پاداش و تنیبه را کنترل کنید. شما احساس غمگینی یا خستگی، از دست دادن علایق و ناامیدی می‌کنید، چرا که باور دارید نمی‌توانید برای بهترشدن، هیچ کاری انجام دهید. مشاغل غیر پاداش بخش و روابط به انتها رسیده می‌توانند باعث چنین احساسی شوند.
6- قرار گرفتن در شرایط تنبیه مستمر : این نوع خاصی از درماندگی است؛ در این شرایط شما نه‌تنها نمی‌توانید پاداش دریافت کنید، بلکه خود را مورد ملامت و طرد شده از سوی دیگران می‌یابید. برای مثال بسیاری از افراد افسرده زمان زیادی را با کسانی می‌گذرانند که به شیوه‌های گوناگون آنها را ملامت می‌کنند یا به آنها آسیب می‌زنند.
هر یک از عوامل تنش یا فقدان که در بالا توضیح داده شد می‌توانند شما را در معرض افسردگی قرار دهند، ولی الزاماً منجر به افسرد‌گی نخواهند شد. در کنار این عوامل رفتاری، این روش‌های مختلف تفکر هستند که احتمال افسرده شدن را در شما افزایش می‌دهند. اگر شما فکر کنید که کاملاً مسئول همه‌ اتفاقات هستید، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و همه چیز باید در حد اعلا باشد، بیشتر احتمال دارد که افسرده شوید. به این شیوه‌ تفسیر تنش‌ها و فقدان‌ها، (شناخت) می‌گوییم. شناخت‌ها یا افکاری که شما در مورد خود و محیط خود دارید، نوع تفسیر شما از اتفاقات را تعیین می‌کند. شناخت درمانی به ‌طور خاص بر شناسایی، ارزیابی، چالش و تغییر این نگاه به شدت منفی به زندگی، تمرکز دارد.

چگونه تفکر باعث افسردگی می شود؟
تحریف‌های شناختی، خطاهای منطقی منظمی هستند که باعث می شوند ما بازنمایی نادرستی از واقعیت‌ها داشته باشیم. پروفسور آرون تی بک که بنیانگذار درمانهای شناختی است، خطاهای شناختی را که موجب بروز اختلالاتی مانند افسردگی در اشخاص می شود را اینگونه بیان می‌کند :
1. انتزاع انتخابی : مطابق با این تحریف شناختی، بیمار جنبه منفی یک موقعیت را بر گزیده و بر اساس این جزء منفی تمام موقعیت را تفسیر می‌کند. در حالی که هر موضوعی مانند یک شاخه گل است که هم خار دارد و هم گلبرگ.
2. استنباط دلخواه : بیمار بدون شواهدی کافی و حتی گاهی با وجود شواهد متضاد در تأیید برداشت منفی خود به نتیجه می‌رسد. مثلاً فردی به دوستش سلام می‌دهد واو در مقابل جواب نمی‌دهد، او چنین برخوردی را به عنوان تأیید بی‌کفایتی خود برداشت می‌کند.
3. تعمیم نابجا و یا تعمیم بیش از اندازه : بیمار با شکست در یک زمینه زندگی‌اش نتیجه می‌گیرد که در تمام تجارب خود شکست خواهد خورد و چنین نتیجه می‌گیرد که من هرگز در امتحان موفق نخواهم شد.
4. بزرگ نمایی و کوچک‌نمایی : بیمار جنبه منفی یک موقعیت را بزرگ جلوه می‌دهد و آن را، ناشی از بدشانسی و ضعف خود می‌داند در حالی‌که جنبه‌های مثبت را کوچک شمرده و به آنها بی‌توجه است.
5. شخصی سازی : بیمار خود را در بروز حوادثی دخیل می‌داند که هیچ رابطه‌ای با آنها ندارد.
6. تفکر قطبی شده (تفکر مبتنی بر اصل همه یاهیچ) : ‌بیمار افسرده افکارش را دو کرانه‌ یک موقعیت حفظ می‌کند. رویدادها فقط بر حسب خوب یا بد، سیاه و سفید مورد قضاوت قرار می‌گیرند. فرض‌های اساسی این نوع تفکر عموماً با اصطلاحات مطلق نظیر همیشه یا هرگز بیان می‌شوند.
و اما یک نکته دیگر، اینکه همین برچسب افسردگی که در پرسشتان بر خود زده اید، هم باعث می شود که شما نوعی سبک زندگی افسرده وار را انتخاب کنید و زمانی را که باید صرف مراقبت از خود کنید صرف کارهای دیگر کنید. افکار منفی مربوط به مراقبت از خود نه تنها ممکن است شما را از داشتن عواطف مثبت محروم کند، بلکه ممکن است این فکر را تقویت کند که شما استحقاق مراقبت از خود را ندارید.
خواهر گرامی، همانطور که در ابتدا عرض کردم یک مصاحبه تشخیصی کامل برای تشخیص و انتخاب بهترین روش درمانی لازم است. در هر حال برای حل شدن کامل مشکلتان بهتر است درمان را نزد یک مشاور رواندرمانگر زبده پیگیری نمایید تا ایشان با استفاده از تکنیکهای CBT (درمان شناختی- رفتاری) قدمهای موثری در حل مشکل شما بردارند.
موفق باشید. منتظر مکاتبات بعدی شما هستیم.
نویسنده : غلامرضا مهرانفر





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین