من مشاور دبیرستان پسرانه هستم؛ از جمله مشکلاتی که برخی دانش آموزان مطرح می کنند وابستگی شدید و یک احساس عاشقانه (همانند احساس یک پسر به دختر معشوقه اش) نسبت به هم جنس خودشان می باشد، که در بعضی مواقع به رابطه جنسی می انجامد. لطفاً علت و راهکارهای درمانی این مشکل را توضیح دهید. با تشکر چه افتخار آفرین است ارتباط با فردی که تا این حد قلب دلسوزش برای دیگران می تپد. قدر دوستی با شما را می دانیم. پرسشگر گرامی؛ بدون تردید انسان دارای یک سلسله نیازهای مادی و غیرمادی است و رشد و کمال او نیز در گرو ارضای صحیح و به موقع این نیازهاست . یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. عواطف انسان از بدو تولد تا پایان عمر باید ارضا شود و الا دچار مشکل می گردد. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقاً یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. در دوره نوزادی از طریق والدین به خصوص مادر با بوسیدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه های محبت آمیز مادر به او و با چسباندن او به خود، نیاز کودک ارضا می شود. در این دوره تأمین نیازهای عاطفی کودک به اندازه نیازهای فیزیولوژیکی مانند آب و غذا و پوشاک برای رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکی تأمین این نیاز توسط اعضای خانواده و همه کسانی که به نحوی با کودک ارتباط دارند تأمین می شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اگر این نیازها از همان اول به طور صحیح و به موقع تأمین شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگی ایمن پیدا می کند و الا وابستگی ناایمن و مرضی در او شکل می گیرد، یعنی در عین حال که به دیگران وابسته است ولی احساس امنیت کافی نیز نمی کند و مستعد انواع اختلالات روانی مانند بیماری های اضطرابی، افسردگی و ... می شود و دیر یا زود به دامن یکی از این بیماری های روانی فرو می غلتد. گفتنی است اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالباً بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوست داشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگر روانی همراه شود. لازم به ذکر است جوانانی که از روحیه عاطفی بیشتری برخوردارند و اجتماعی تر و خونگرم هستند تحت تأثیر احساسات و عواطف دیگران بیشتر واقع می شوند. علاقه و وابستگی به دوستان تا وقتی که موجب اخلال در برنامه زندگی و کاری انسان، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشکالی ندارد، بلکه اگر در راستای اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانهروی است و زیادهروی و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشکلات ذکر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید دانشاموزان در این مسأله در حد اعتدال رفتار نماید آنان را تشویق کنید تا درباره مشکلات آن فکر کنند و سعی کنند خود را قانع کنند که افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان است. همچنین تذکر این نکته ضروری است که افراط در اینگونه وابستگی ها به زندگی آینده آنها به صورت جدی آسیب می رساند زیرا هزینه کردن عواطف بیش از حد معمول با دوستان، باعث می شود در آینده نتوانند روابط عاطفی وجنسی مطلوبی با همسر خود داشته باشند، چون هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است و همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد. یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است، زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند. در رابطه با مشکلی که برخی دانشآموزان با آن مواجه هستند، توجه به چند نکته الزامی است : 1. دوست و دوست یابی از نیازهای واقعی زندگی است و دارای فلسفه خاصی است، اما آنچه مهم است این است که در این راستا همچون دیگر جنبههای زندگی رعایت اعتدال لازم وضروری است؛ به عبارت دیگر، علاقه به دوست، احساسی پاک و لطیف است اما همواره باید عواطف با تعقل همراه باشند و عقل و منطق علاقه افراط گونه و آسیب زننده را تأیید نمی کند. باید با روشهای گوناگون به دانش آموزان این نکته مهم انتقال داده شود که افراط در دوستی میتواند آسیبهای زیادی را به دنبال داشته باشد. 2. باید زمینه ارتباط اجتماعی فردی که دچار دوستی افراطی است فراهم شود. باید به گونهای برنامه ریزی کنید که حلقه ارتباطی فرد دارای دوستیهای افراطی، به یک یا چند نفر محدود نشود. فرد باید روابط اجتماعی خود را افزون سازد تا عمل جانشینی به طور عادی انجام گیرد و انرژی روانی او بین چندد نفر تقسیم شود و متمرکز بر یک نفر نگردد. 3. تجربه نشان داده چنین دوستیهایی بیشتر در افرادی که دارای گرایشات مذهبی نیستند دیده میشود، بنابراین میتوان با افزایش انگیزههای دینی در دانشآموزان، آنان را در برابر دوستیهای افراطی بیمه کرد. 4. به صورت غیر مستقیم آسیبهای دوستیهای افراطی را برای دانش آموزان بیان کنید. 5. انسان خواهان این است که مرزهای روانی محکمی را با دیگران ترسیم کند. تمایز یافتگی با دیگران یکی از ویژگیهای روانی انسان است؛ به دانش آموزان خود آموزش دهید تا این مرزها را در روابط خود با دیگران حفظ کنند و از رفتارهایی که موجب از بین رفتن این مرزها می شود، دوری نمایند. شایسته است مرز صحبت کردن ها و شیوه رفتار دانش آموزان با دوستان خود طوری باشد که حریمها حفظ شده و خط قرمزهایی رعایت گردد. 6. زمینه فعالیت ورزشی دانش آموزان را فراهم کنید به گونهای که حداقل هفتهای سه بار در هفته ورزش کنند. 7. تعیین اهداف تحصیلی و بالا بردن انگیزه تحصیلی دانش آموزان روش دیگری است که میتواند آنان را از دوستی افراطی حفظ کند؛ بنابراین سعی کنید انگیزه تحصیلی دانش آموزان را بالا ببرید. 8. به آنان بیاموزید تا خودشان را دوست بدارند؛ مشکل اغلب افراد وابسته این است که معمولاً خود را دستکم می گیرند و به خود توجهی نشان نمیدهند. وقتی ما درباره خود احساس خوبی نداشته و خود را دوست نداریم به همین علت به خود فرصت نمیدهیم که به اهداف بزرگ خود برسیم، زیرا احساس میکنیم استحقاق آنها را نداریم. بعضی از ما اینگونه رفتارها را از محیط خانواده آموختهایم. اما مهم نیست که علت آن چیست بلکه مهم آن است که باید از همین حالا آن را متوقف کنیم. باور داشته باشیم که خوب هستیم و آنچه هستیم فوقالعاده و افکار و احساساتمان هم درست و مناسب است. ما درست در همان جایی قرار داریم که امروز و در این لحظه باید در آن میبودیم. هیچ اشکالی در ما نیست و چیزی به نام مشکل اساسی وجود ندارد. اگر هم اشتباهی مرتکب شدهایم، اشکالی ندارد زیرا ما نهایت تلاش خود را کردهایم. همه ما میتوانیم پذیرای خود باشیم. از هرجا که هستید شروع کنید. به تدریج خود را بیشتر خواهید پذیرفت . تواناییها و استعدادهای خود را پرورش دهید و به خود اعتماد کنید. ما قابل اعتماد هستیم، بنابراین به خود افتخار کنیم. 9. یکی دیگر از شیوه های مقابله با دوستیهای افراطی، جایگزین کردن با فعالیت های ذوقی، هنری، فکری و عملی است تا دانش آموزان بتوانند فکرشان را از اینگونه روابط منصرف نمایند. 10. تجربه نشان میدهد، تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس می تواند دانش اموزان را در خروج از این بحران یاری دهد. چشم به راه مکاتبات بعدی شما هستیم. نویسنده : محمدصادق آقاجانی
من مشاور دبیرستان پسرانه هستم؛ از جمله مشکلاتی که برخی دانش آموزان مطرح می کنند وابستگی شدید و یک احساس عاشقانه (همانند احساس یک پسر به دختر معشوقه اش) نسبت به هم جنس خودشان می باشد، که در بعضی مواقع به رابطه جنسی می انجامد. لطفاً علت و راهکارهای درمانی این مشکل را توضیح دهید. با تشکر
من مشاور دبیرستان پسرانه هستم؛ از جمله مشکلاتی که برخی دانش آموزان مطرح می کنند وابستگی شدید و یک احساس عاشقانه (همانند احساس یک پسر به دختر معشوقه اش) نسبت به هم جنس خودشان می باشد، که در بعضی مواقع به رابطه جنسی می انجامد. لطفاً علت و راهکارهای درمانی این مشکل را توضیح دهید. با تشکر
چه افتخار آفرین است ارتباط با فردی که تا این حد قلب دلسوزش برای دیگران می تپد. قدر دوستی با شما را می دانیم.
پرسشگر گرامی؛ بدون تردید انسان دارای یک سلسله نیازهای مادی و غیرمادی است و رشد و کمال او نیز در گرو ارضای صحیح و به موقع این نیازهاست . یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. عواطف انسان از بدو تولد تا پایان عمر باید ارضا شود و الا دچار مشکل می گردد. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقاً یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. در دوره نوزادی از طریق والدین به خصوص مادر با بوسیدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه های محبت آمیز مادر به او و با چسباندن او به خود، نیاز کودک ارضا می شود. در این دوره تأمین نیازهای عاطفی کودک به اندازه نیازهای فیزیولوژیکی مانند آب و غذا و پوشاک برای رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکی تأمین این نیاز توسط اعضای خانواده و همه کسانی که به نحوی با کودک ارتباط دارند تأمین می شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اگر این نیازها از همان اول به طور صحیح و به موقع تأمین شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگی ایمن پیدا می کند و الا وابستگی ناایمن و مرضی در او شکل می گیرد، یعنی در عین حال که به دیگران وابسته است ولی احساس امنیت کافی نیز نمی کند و مستعد انواع اختلالات روانی مانند بیماری های اضطرابی، افسردگی و ... می شود و دیر یا زود به دامن یکی از این بیماری های روانی فرو می غلتد.
گفتنی است اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالباً بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوست داشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگر روانی همراه شود. لازم به ذکر است جوانانی که از روحیه عاطفی بیشتری برخوردارند و اجتماعی تر و خونگرم هستند تحت تأثیر احساسات و عواطف دیگران بیشتر واقع می شوند.
علاقه و وابستگی به دوستان تا وقتی که موجب اخلال در برنامه زندگی و کاری انسان، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشکالی ندارد، بلکه اگر در راستای اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانهروی است و زیادهروی و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشکلات ذکر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید دانشاموزان در این مسأله در حد اعتدال رفتار نماید آنان را تشویق کنید تا درباره مشکلات آن فکر کنند و سعی کنند خود را قانع کنند که افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان است.
همچنین تذکر این نکته ضروری است که افراط در اینگونه وابستگی ها به زندگی آینده آنها به صورت جدی آسیب می رساند زیرا هزینه کردن عواطف بیش از حد معمول با دوستان، باعث می شود در آینده نتوانند روابط عاطفی وجنسی مطلوبی با همسر خود داشته باشند، چون هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است و همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد.
یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است، زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند.
در رابطه با مشکلی که برخی دانشآموزان با آن مواجه هستند، توجه به چند نکته الزامی است :
1. دوست و دوست یابی از نیازهای واقعی زندگی است و دارای فلسفه خاصی است، اما آنچه مهم است این است که در این راستا همچون دیگر جنبههای زندگی رعایت اعتدال لازم وضروری است؛ به عبارت دیگر، علاقه به دوست، احساسی پاک و لطیف است اما همواره باید عواطف با تعقل همراه باشند و عقل و منطق علاقه افراط گونه و آسیب زننده را تأیید نمی کند. باید با روشهای گوناگون به دانش آموزان این نکته مهم انتقال داده شود که افراط در دوستی میتواند آسیبهای زیادی را به دنبال داشته باشد.
2. باید زمینه ارتباط اجتماعی فردی که دچار دوستی افراطی است فراهم شود. باید به گونهای برنامه ریزی کنید که حلقه ارتباطی فرد دارای دوستیهای افراطی، به یک یا چند نفر محدود نشود. فرد باید روابط اجتماعی خود را افزون سازد تا عمل جانشینی به طور عادی انجام گیرد و انرژی روانی او بین چندد نفر تقسیم شود و متمرکز بر یک نفر نگردد.
3. تجربه نشان داده چنین دوستیهایی بیشتر در افرادی که دارای گرایشات مذهبی نیستند دیده میشود، بنابراین میتوان با افزایش انگیزههای دینی در دانشآموزان، آنان را در برابر دوستیهای افراطی بیمه کرد.
4. به صورت غیر مستقیم آسیبهای دوستیهای افراطی را برای دانش آموزان بیان کنید.
5. انسان خواهان این است که مرزهای روانی محکمی را با دیگران ترسیم کند. تمایز یافتگی با دیگران یکی از ویژگیهای روانی انسان است؛ به دانش آموزان خود آموزش دهید تا این مرزها را در روابط خود با دیگران حفظ کنند و از رفتارهایی که موجب از بین رفتن این مرزها می شود، دوری نمایند. شایسته است مرز صحبت کردن ها و شیوه رفتار دانش آموزان با دوستان خود طوری باشد که حریمها حفظ شده و خط قرمزهایی رعایت گردد.
6. زمینه فعالیت ورزشی دانش آموزان را فراهم کنید به گونهای که حداقل هفتهای سه بار در هفته ورزش کنند.
7. تعیین اهداف تحصیلی و بالا بردن انگیزه تحصیلی دانش آموزان روش دیگری است که میتواند آنان را از دوستی افراطی حفظ کند؛ بنابراین سعی کنید انگیزه تحصیلی دانش آموزان را بالا ببرید.
8. به آنان بیاموزید تا خودشان را دوست بدارند؛ مشکل اغلب افراد وابسته این است که معمولاً خود را دستکم می گیرند و به خود توجهی نشان نمیدهند. وقتی ما درباره خود احساس خوبی نداشته و خود را دوست نداریم به همین علت به خود فرصت نمیدهیم که به اهداف بزرگ خود برسیم، زیرا احساس میکنیم استحقاق آنها را نداریم. بعضی از ما اینگونه رفتارها را از محیط خانواده آموختهایم. اما مهم نیست که علت آن چیست بلکه مهم آن است که باید از همین حالا آن را متوقف کنیم. باور داشته باشیم که خوب هستیم و آنچه هستیم فوقالعاده و افکار و احساساتمان هم درست و مناسب است. ما درست در همان جایی قرار داریم که امروز و در این لحظه باید در آن میبودیم. هیچ اشکالی در ما نیست و چیزی به نام مشکل اساسی وجود ندارد. اگر هم اشتباهی مرتکب شدهایم، اشکالی ندارد زیرا ما نهایت تلاش خود را کردهایم. همه ما میتوانیم پذیرای خود باشیم. از هرجا که هستید شروع کنید. به تدریج خود را بیشتر خواهید پذیرفت . تواناییها و استعدادهای خود را پرورش دهید و به خود اعتماد کنید. ما قابل اعتماد هستیم، بنابراین به خود افتخار کنیم.
9. یکی دیگر از شیوه های مقابله با دوستیهای افراطی، جایگزین کردن با فعالیت های ذوقی، هنری، فکری و عملی است تا دانش آموزان بتوانند فکرشان را از اینگونه روابط منصرف نمایند.
10. تجربه نشان میدهد، تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس می تواند دانش اموزان را در خروج از این بحران یاری دهد.
چشم به راه مکاتبات بعدی شما هستیم.
نویسنده : محمدصادق آقاجانی
- [سایر] با سلام خدمت اقای مرادی. ممنون که تا حالا به هیچ سوالم جواب ندادین.درسته بازم اعتقاد دارم که شما اصلا مجبور به جواب دادن نیستید ولی با دیدن پاسخ های شما به افراد دیگه کمی حسودیم می شه. واقعا کشور ما به افرادی مثل شما واقعا نیاز داره این رو از ته دل می گم. کاش همه روحانیون مثل شما باشند. من با اجازه شما سوالم رو مطرح می کنم و این بار دیگه منتظر جواب هستم. سوال: کاملا خصوصی: من پسری 22 ساله هستم دانشجوی سال 3 کامپیوتر.مدتی پیش دوستام فقط برای شوخی و سرگرمی یکی از دختر ها رو برام نشون کردند. البته همین طوری. و من هیچ احساسی نسبت به این دختر خانم نداشتم. تا اینکه یواش یواش حس کردم یه احساسی نسبت به این دختر خانم پیدا کردم. نمی دونم اسمش چی هست ولی فکر کنم همون دوست داشتن باشه. ولی چون من از یک خانواده ی مذهبی هستم از این جور احساس ها تقریبا می ترسم. از طرفی بعد از مدتی دیگه اون احساس رو نسبت به اون دختر نداشتم البته بود ولی کمتر شد. چون چند تا از هم کلاسی ها هم در فکر اون دختر بودند.و من ناراحت شدم.البته از خودم.یعنی چطور ممکنه همه به اون دختر علاقه مند بشن و عشق همشون پاک باشه.البته مطمئن هستم عشق خودم پاک بوده.آقای مرادی ما 2 جور وصلت داریم. یکی اینکه به مادر می گیم بره و برامون یکی رو پیدا کنه و یا اینکه خودمون عاشق یه دختر می شیم.هر کدوم از این روش ها ضرر و سود خودشون رو دارند.من با روش اول بیشتر مخالف هستم که مادر بره پیدا کنه چون در این روش فکر می کنم اصلا بین دختر و پسر اون رابطه ی خوب و عاشقانه نباشه. از طرفی هم می دونم که عاشق شدن هم اشکال داره. چون عقلی در کار نیست.حالا موندم که چی کار کنم.آیا در مورد اون دختر خانم تحقیق کنم یا نه؟ آیا هنوز باید صبر کنم؟ همچنین خواهش دارم در مورد راه های بهتر شناختن همسر آینده رو در برنامه مردم ایران سلام مطرح کنین همه می گن باید خوب تحقیق کنیم اما هیچ کس نمی گه چطور؟ با چه روش های ؟ خواهش می کنم این دفعه جواب من رو بدین. ممنون می شم. خداحافظ
- [سایر] سلام. ممکن است توضیحاتم طولانی شود،معذرت میخواهم. سال اول دبیرستان هستم و در مدرسه استعداد های درخشان اصفهان درس میخوانم...همیشه پسر درسخوانی بوده ام(البته آرام آرام میلم به درس کاهش یافته) و از نظر ظاهر و اینجور چیز ها مشکلی ندارم از این رو همیشه دورم پر از آدم های جور واجور بوده که باهاشون در ارتباط بوده ام... اما در بیشتر مواقع افرادی که با آن ها خیلی گرم می گیرم و دوست می شوم چه از نظر درسی و چه از نظر اخلاقی از خودم پایینتر هستند به جز دو تن از دوستانم که از سال سوم دبستان تا سوم راهنمایی با هم بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم.یک جورایی شباهت های بسیاری با هم داشتیم... اما با رفتن به دبیرستان مدت زیادی است که با وجود دوستی بسیارمان از هم فاصله گرفته ایم. اما تا اینجا هم مشکل اصلی ام نیست... از حدود 9 ماه پیش که پا به دبیرستان جدیدم گذاشتم با چند نفری دوست شده ام که با یکی از آن ها نوعی احساس عاطفی قدرتمند برقرار کرده ام... به گونه ای که در اس ام اس هایی که برای همدیگر می فرستیم از کلمات عاشقانه و خیلی صمیمی استفاده می کنیم و حتی بارها دوستم به من گفته که ای کاش با هم برادر بودیم تا همیشه در کنار یکدیگر بودیم. ازبابت اینکه هر دو یکدیگر را دوست داریم مطمئنم اما مشکل اینجاست که دوستم زمانی که در برابر جمع و دیگران قرار می گیرد در مورد من چیزهایی میگوید که دیگران بخندند...بارها با هم در این باره صحبت کرده ایم و حتی قهرهای طولانی مدتی هم داشته ایم ولی به دلیل همان حس قوی،توان دوری از یکدیگر را نداشته ایم... به نوعی او زمانی که در برابر جمع قرار میگیرد با زمانی که تنها هستیم،از زمین تا آسمان تفاوت دارد! مخواستم ببینم باید چگونه با او رفتار کنم تا اصلاح شود؟چرا که رفتارش در جمع واقعا عذابم می دهد... مورد دوم اینکه پدر و مادرم به رفت و آمد زیاد من با او راضی نیستند...من میدانم که او اگرچه از نظر درسی از من ضعیفتر است ولی از نظر اخلاقی همانند خودم است ولی والدینم میگویند که باید از سلامت او و خانواده اش مطمئن شوند... و این را هم میدان که مادرش چندان حجاب خوبی ندارد و می ترسم اگر خانواده ام متجه شوند اجازه ندهند با او رفت و آمد داشته باشم... چگونه باید با این موضوع برخورد کنم؟ ممنون میشم پاسخ بدهید... ببخشید که طولانی شد...
- [سایر] سلام آقای مرادی عزیز . صحبت های شما بسیار آموزنده و دلنشین هست . آگاهی بخشی به اقشار جامعه کار بزرگیه و شما در این امر مهم موفق بودین و از خدا می خوام همیشه به شما سلامتی و شادی عنایت کنه . آقای مرادی من دختر 24 ساله ای هستم در رشته ی علوم تربیتی تحصیل کردم و مطالعات روان شناسی دارم و سعی بر بالا بردن سطح اطلاع و دانش خود دارم . پدر من فرد بدبین و خود رای هست . هیچگاه اجازه ی تصمیم گیری در مسائل مختلف زندگی رو به من ندادند . همیشه من رو از ارتباط با دوستانم و اقوام منع کرده . اجازه ی بیرون رفتن حتی کتابخونه رو به سختی به من می دند . تو خونه چندان رابطه ی صمیمی بین اعضای خانواده نیست . من 5 برادر دارم . مادرم همیشه از طرف پدرم تحقیر شده و در گذشته تمام خاطرات من با کتک های پدرم و دعواهایی به علت مشکلاتی که خانواده ی پدر و مادرم داشتند سرشار هست . پدرم در کودکی من به من تجاوز جنسی داشتند . به هیچ عنوان خواسته های ما براشون اهمیت نداره . خوب من در این شرایط بزرگ شدم و شاید تنها کسی که من رو تربیت کرده خودم بودم و تجربیاتم .در هر صورت زمانیکه من در سن 20 سالگی بودم روحیه ی شکننده ای داشتم . به هیچ عنوان شناختی بر مسئله ی ازدواج و زندگی زناشویی نداشتم . تعدادی خواستگار داشتم . اما پدرم به هیچکدوم رو قبول نکردند و نظر من رو هم نخواستند .حدود 2 سال من خواستگاری نداشتم تا اینکه چندی پیش پسر دایی ام که در ضمن پسر عمه ام هست به خواستگاری من اومدند . این پسر 28 سالشون هست . از نظر ژنتیکی قطعا مشکل وجود داره . ایشون از سربازی به دلیل سابقه ی بیماری روانی ( دو شخصیتی بودن ) معاف شدند. میون خانواده ی من و خانواده ی ایشون سال ها مجادله بوده و هست . من به این آقا جواب رد دادم .چون در این شرایط و ضمن اینکه در مورد مسائل فکری و اعتقادات مذهبی با هم اختلاف داریم و علاوه بر این من هیچ احساس علاقه ای نسبت به ایشون در خودم احساس نکردم به نظرم ازدواج موفقی نخواهد بود . اما پدرم بعد از این که من خواسته شون رو مبنی بر ازدواج با پسر دایی ام رد کردم هر روز به من سرکوفت می زنند که دیگه کسی نمیاد و ... علت اصلی اینکه برای من خواستگار نمیاد عدم معاشرت ما با آشنایان و اقوام هست . اما ایشون این دلیل رو نمی پذیرند و می گند خودت عیب و ایراد داری که کسی نمیاد . متاسفانه وقتی هم صحبت های شما و کارشناسان دیگه رو گوش می دند تنها اون چیزی که دوست دارند رو از صحبت های شما برداشت می کنند و پدر من شخصی نیست که اشتباهاتشون رو بپذیرند و به دیگران حق بدند و اهل گفتگوی منطقی نیستند . از طرفیd من می خوام در جامعه فعال باشم تا حتی اگر ازدواج نکردم روی پای خودم بایستم اما رفتار پدرم و محدودیت هایی که می گذارند باعث شده اعتماد به نفسم در برخورد با افراد جامعه پایین بیاد . با این حال پنهانی و دور از چشم پدرم ( البته مادر و بردارانم اطلاع دارند ) به کارهای مختلفی از جمله کارهای پژوهشی و مدیریت گروهی از دانشجویان برای فعالیت های مختلفی از جمله تشکیل گردهمایی و بازدید از مکان های تاریخی و علمی می پردازم . اما باز هم به خاطر محدودیت هام در بیرون رفتن از خونه تو این فعالیت هام اونطور که در توانم هست نمی تونم فعال باشم . گذشته از این مسائل که برای شما گفتم من در گروه دانشجویی که مدیریت و مسئولیتش رو بر عهده دارم با فردی آشنا شدم که البته بر حسب همکاری در گروه باهم در ارتباط بودیم و هستیم . ایشون فردی پاک دامن ، واقع بین ، متدین و متعهد ، مسئولیت پذیر ، باگذشت هستند . من و ایشون رابطه مون بیشتر از همکاری در گروه شده و به عنوان دو دوست مستقلا با هم در ارتباطیم . ما نسبت به هم شناخت پیدا کردیم تا حدودی در این مدت یک سال هم فکری ، رفتار و روحیه ی سازگار با هم رو در خودمون مشاهده کردیم . من و ایشون به هیچ عنوان علاقه ی شدید به هم نداریم اما همدیگه رو دوست داریم و این علاقه بعد از شناخت بیشتر شکل گرفته . ایشون 1 سال و نیم از من کوچکتر هستند اما فردی باهوش و آگاه و پخته هستند . خانواده ای مذهبی دارند . من و ایشون بعد از 1 سال آشنایی و شناخت 2 ماه پیش در مورد ازدواج با هم صحبت کردیم . من با مادرم صحبت کردم و مادرم نگران این بودند که ایشون چون دانشجو هستند سرمایه ای ندارند برای تشکیل زندگی . اما با توجه به شناختی که من از ایشون دارم ( ایشون مدیر هسته های علمی دانشگاهشون هستند و فعالیت های عمرانی هم داشتند با وجود اینکه سنشون 22 سال بیشتر نیست )و البته 1 سال دیگه فارغ التحصیل می شند مطمئن هستم با کمی قناعت و صبوری و همکاری من( شاغل بودنم)می تونیم زندگی مادی رو پیش ببریم . ایشون هم با مادرشون صحبت کردند . مادر ایشون لیسانس روان شناسی دارند اما با این حال به شدت مذهبی و سنتی فکر می کنند . مادر ایشون از نحوه ی آشنایی ما رضایت ندارند و بسیار با این مسئله که من از ایشون 1 سال و نیم بزرگتر هستم مخالفت می کنند . من و ایشون تصمیم داریم از راه منطقی و گفتگو خانواده ها رو راضی کنیم و عجولانه پیش نریم . با این حال مسئله ی سن من و ایشون بیشترین مشکل رو ایجاد کرده در حالیکه ما چون بر تصمیممون فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که می تونیم زندگی خوب و موفقی در کنار هم داشته باشیم و در طول این یک سال مسئله ی سن تاثیری بر رابطمون نداشته نمی تونیم استدلال مادر و پدرشون رو قبول کنیم با این حال رضایت خانواده ی ایشون شرط هست . حالا من سوالی داشتم خدمتتون ما با به کار بردن چه روش و راهکاری می تونیم ذهنیت خانواده ی ایشون رو نسبت به سن و همچنین نحوه ی آشناییمون که خانواده ی ایشون گمان می کنند دختری که با پسری رابطه ی دوستی داشت دختر پاک و متعهدی نیست ، تغییر بدیم . به هر حال اگر شما من رو راهنمایی کنید بسیار ممنونتون می شم . فقط از شما درخواست می کنم روش درستی رو به ما بگید تا در پیش بگیریم برای کسب حمایت خانواده ها. موفق باشید و در پناه خدا .
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند