بنده با خانمم سر مراسم عروسی دعوا داریم، ایشون میگن باید با رسم و رسوم ما باشه، خانواده منم میگن که باید طبق رسم ما باشه. لطفا راهنمایی کنید؟ پرسشگر گرامی؛ بسیاری از رسوم از توافقات عرفی است، به گونه ای که هر کس رسوم خود را به صورت یک قانون جلوه می دهد و عمل نکردن به آن در نگاه طرف مقابل، یک تخلف و حتی گاهی بی احترامی محسوب می شود. آن چیزی که برای یک زوج جوان که گام های نخست زندگی مشترکشان را برمی دارند، مهم است، این است که : اولاً چیزی موجب برهم زدن تفاهم و صمیمیتشان نشود؛ ثانیاً این قبیل مسائل باعث بحث و جدل بین آنها نشود؛ ثالثاً باید علت پایبندی به این رسوم را پیدا کنید. دو علت عمده در این زمینه وجود دارد : - علت شخصی است به این معنا که برخی افراد، خودشان این رسوم را پذیرفته و به آنها عقیده دارند و حتی آن ها را ترویج می کنند. - این علت یک علت تحمیلی است، به این صورت که گاهی اینگونه نیست که افراد این رسوم را قبول داشته باشند، حتی ممکن است با آنها مخالف هم باشند اما آنچه علت اصرار و پایبندی آنها به این رسوم است، فضایی است که در جامعه حاکم شده است و این فضا آنها را مجبور به عمل به این آداب میکند و آنها در درون خود، یک حالت اجبار و تحمیل از طرف جامعه در اینباره احساس می کنند. در ازدواج این حالت را افرادی مانند پدر و مادرها، فامیل، دوستان، محله و طبقه اجتماعی فرد ایجاد می کنند. لازم است علت اصرار به رسم و رسوم را در همسر و والدین خود و همچنین خودتان، پیدا کنید و با توجه به هر کدام از دو علتی که ذکر شد، برخورد لازم را انجام دهید. اما، برای در امان ماندن از اختلاف و جدل در این زمینه، چند گام باید بردارید : گام اول؛ منطق و منش خود در زندگی را با صمیمیت برای همسر و خانواده خود بیان کنید و منطق آنها را نیز بشنوید. گام دوم؛ در عمل از خودتان شروع کنید. مثلاً اگر فکر می کنید در ازدواج و مراسمش نباید اسراف و تجمل گرایی باشد، در خریدهایی که مربوط به شما است این مهم را رعایت کنید و در ابتدا از همسرتان توقع نداشته باشید مانند شما عمل کند. گام سوم؛ این را بدانید که تغییر این نوع تفکرات، یک شبه حاصل نمی شود؛ پس برای حفظ تفاهم و صمیمیت خود، عمل به برخی از این رسوم را اولویت بندی کنید و آن را با همسرتان در میان بگذارید و نظر او را نیز جلب کنید. مثلاً به او بگویید از این ده رسم فکر می کنم این پنج رسم را بتوان انجام داد. گام چهارم؛ اگر کارها آن طور که شما می خواهید پیش نمی رود، عصبانی نشوید و از کوره در نروید؛ این مسأله را به عنوان تمرینی تلقی کنید که ممکن است در طول زندگی با امثال آن مواجه شوید. پس با برخورد با اولین مانع، فکرهای ناصحیح را به ذهنتان راه ندهید. به خودتان نگویید عجب اشتباهی کردم که ازدواج کردم یا حالا که همسرم این مطلب را قبول نمی کند معلوم می شود که همسر ایده آل من نیست. گام پنجم؛ در زندگی نقش سازنده را ایفا کنید. خوشبختی یک گنج نیست که آن را پیدا کنید بلکه گنجی است که باید آن را بسازید. سازندگی آری، یابندگی ممنوع! در تمام این مراحل، این را بدانید که این شما هستید که باید این فضا را مدیریت کنید و در صورت مدیریت خوب، این مسائل با حداقل اختلاف و دلخوری سپری می شود. موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید. نویسنده : احمد تمسکی
بنده با خانمم سر مراسم عروسی دعوا داریم، ایشون میگن باید با رسم و رسوم ما باشه، خانواده منم میگن که باید طبق رسم ما باشه. لطفا راهنمایی کنید؟
بنده با خانمم سر مراسم عروسی دعوا داریم، ایشون میگن باید با رسم و رسوم ما باشه، خانواده منم میگن که باید طبق رسم ما باشه. لطفا راهنمایی کنید؟
پرسشگر گرامی؛ بسیاری از رسوم از توافقات عرفی است، به گونه ای که هر کس رسوم خود را به صورت یک قانون جلوه می دهد و عمل نکردن به آن در نگاه طرف مقابل، یک تخلف و حتی گاهی بی احترامی محسوب می شود.
آن چیزی که برای یک زوج جوان که گام های نخست زندگی مشترکشان را برمی دارند، مهم است، این است که :
اولاً چیزی موجب برهم زدن تفاهم و صمیمیتشان نشود؛ ثانیاً این قبیل مسائل باعث بحث و جدل بین آنها نشود؛ ثالثاً باید علت پایبندی به این رسوم را پیدا کنید. دو علت عمده در این زمینه وجود دارد :
- علت شخصی است به این معنا که برخی افراد، خودشان این رسوم را پذیرفته و به آنها عقیده دارند و حتی آن ها را ترویج می کنند.
- این علت یک علت تحمیلی است، به این صورت که گاهی اینگونه نیست که افراد این رسوم را قبول داشته باشند، حتی ممکن است با آنها مخالف هم باشند اما آنچه علت اصرار و پایبندی آنها به این رسوم است، فضایی است که در جامعه حاکم شده است و این فضا آنها را مجبور به عمل به این آداب میکند و آنها در درون خود، یک حالت اجبار و تحمیل از طرف جامعه در اینباره احساس می کنند. در ازدواج این حالت را افرادی مانند پدر و مادرها، فامیل، دوستان، محله و طبقه اجتماعی فرد ایجاد می کنند.
لازم است علت اصرار به رسم و رسوم را در همسر و والدین خود و همچنین خودتان، پیدا کنید و با توجه به هر کدام از دو علتی که ذکر شد، برخورد لازم را انجام دهید.
اما، برای در امان ماندن از اختلاف و جدل در این زمینه، چند گام باید بردارید :
گام اول؛ منطق و منش خود در زندگی را با صمیمیت برای همسر و خانواده خود بیان کنید و منطق آنها را نیز بشنوید.
گام دوم؛ در عمل از خودتان شروع کنید. مثلاً اگر فکر می کنید در ازدواج و مراسمش نباید اسراف و تجمل گرایی باشد، در خریدهایی که مربوط به شما است این مهم را رعایت کنید و در ابتدا از همسرتان توقع نداشته باشید مانند شما عمل کند.
گام سوم؛ این را بدانید که تغییر این نوع تفکرات، یک شبه حاصل نمی شود؛ پس برای حفظ تفاهم و صمیمیت خود، عمل به برخی از این رسوم را اولویت بندی کنید و آن را با همسرتان در میان بگذارید و نظر او را نیز جلب کنید. مثلاً به او بگویید از این ده رسم فکر می کنم این پنج رسم را بتوان انجام داد.
گام چهارم؛ اگر کارها آن طور که شما می خواهید پیش نمی رود، عصبانی نشوید و از کوره در نروید؛ این مسأله را به عنوان تمرینی تلقی کنید که ممکن است در طول زندگی با امثال آن مواجه شوید. پس با برخورد با اولین مانع، فکرهای ناصحیح را به ذهنتان راه ندهید. به خودتان نگویید عجب اشتباهی کردم که ازدواج کردم یا حالا که همسرم این مطلب را قبول نمی کند معلوم می شود که همسر ایده آل من نیست.
گام پنجم؛ در زندگی نقش سازنده را ایفا کنید. خوشبختی یک گنج نیست که آن را پیدا کنید بلکه گنجی است که باید آن را بسازید. سازندگی آری، یابندگی ممنوع!
در تمام این مراحل، این را بدانید که این شما هستید که باید این فضا را مدیریت کنید و در صورت مدیریت خوب، این مسائل با حداقل اختلاف و دلخوری سپری می شود.
موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید. نویسنده : احمد تمسکی
- [سایر] سلام وقتتون بخیر اقای دکتر من پسری 27 ساله هستم وبا دختری 24ساله سه سال پیش تو فضای مجازی اشناشدم و از همون اول رابطه ی ما دوستانه و مودبانه بود.ایشون تهران زندگی میکنن و من شهرستان.بعد حدود 2سال اشنایی نسبت به اخلاق و اهدافمون نسبت به اینده به این نتیجه رسیدم که ازشون خواستگاری کنم و با پدر و مادرم به خواستگاریه ایشون رفتم.چون ایشون خواهر بزرگتر دارن گفتن منتظر بمونین تا خواهرش نامزد کنه بعد.هم خانواده ی من مذهبین هم خانواده ی ایشون.خانواده های ما از همه ی لحاظ در حد و اندازه ی هم هستن فقط ایشون نماز نمیخونن و میگن حجاب زورکی نمیگیرن.مراسمی میرن که مختلطه.میگن من بهت وفادارم و تواون مراسم ها فقط روسری نمیپوشم.مراسم های عروسی.ایشون میگن من انسانیت حالیمه و بهت خیانت نمیکنم،من نمیدونم چیکار کنم.الان بیشتر مراسم های عروسی تو جامعه مختلطه.نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما بزرگوار 25 سالمه مجرد هستم و حدود 1 ساله که با آقا پسری که 26 سالشونه آشنا شدم و در این مدت با توجه به شناختی که پیدا کردم بیشتر ملاک هایی که مد نظرم بوده رو دارا هستن فقط مشکلی که از اول ایشون و بنده رو درگیر کرده یه مسئله أس.. من اهل تهران هستم و ایشون اهل مشهد موقع شروع آشنایی و ارتباط ایشون کارمند معمولی یه شرکت بودن که میتونستن در صورت اوکی شدن و به توافق رسیدن هر دومون به تهران بیان و انتقالی بگیرن ولی الان از برج 6 با 4 نفر شریک شدن که الان تو یه کاری افتادن که یکم زمان میبره و به قولی یه راهی باز شده تا بتونن آینده ی خوبی رو برای خودشون درست کنن و مستقل بشن و از حالت کارمندی با حقوق معمولی پا تو یه کاری گذاشتن که آینده أش روشنه و الان به بنده میگن نمیتونن تهران بیان شرایط نیست و حتی نمیشه که از شراکت انصراف بدن! منم دختری به شدت وابسته به خانواده ام هستم به ویژه پدرم و شدیداً احساساتی ، حالا الان ما بر سر دو راهی هستیم نه من میخوام ایشون رو با داشتن خیلی خصوصیات اخلاقی خوب از دست بدم و نه از خانواده أم دور بشم .. ایشون هم دغدغه أشون همینه و میگن درست نیست دختر رو از خانواده جدا کرد و حتی اگر خانواده من کلی بهتون محبت کنن که احساس تنهایی نکنید و حتی اگه من برات قصر هم درست کنم باز ته دلت خالیه که از خانواده أت جدا هستی .. منم فقط گفتم میتونم تا یه تایمی مشهد بیام تا کارتون به سرانجامی برسه ولی ایشون گفتن هیچی مشخص نیست و قولی ندادن که تا چه زمانی من باید مشهد بمونم! حالا از شما بزرگوار راهکار میخوام .. اول علاقمندم نظرتون رو بدونم و بعد اگر راهکاری هست که بشه جلوی پای ما بذارید که مشکل حل بشه ممنونتون میشم .. با سپاس
- [سایر] با سلام و تشکر بابت زحماتتون درباره مشاروه شماره 1136982 توضیحات تکمیلی را ارسال میکنم.<br />دلیل مخالفت خانواده ام برای اینه که ایشون سربازی نرفته بودند و پدر منم عقیده داشت تا سربازی نرفته هیج حرفی نباید بزنیم,حتی 2جلسه ایی که ایشون همراه خانواده به منزل ما آمدن جز درباره ی سربازی ایشون هیچ موضوع دیگه ایی مطرح نشد.الان این مشکل پیچیده ترم شده چون ایشون 3ماه آمورشی رفتن خدمت ولی الان سربازی رها کردن و نمیدانم این موضوع چطور باید به خانواده ام بگم البته ایشون کار و درآمد دارن.<br />اما دعواهای خودمون,اوایل رابطه سر پوشش(میگفت باید چادر بپوشی)ساعت کاری(باکار نیمه وقت موافق بودن)و موضوعات دیگه زیاد با هم دعوا داشتیم ولی حس میکنیم الان به چز پوشش که هنوز نگرانش هستیم به توافق رسیدیم ولی الان چندماهی است که سرچیزهای کوچک مثل دیر ج دادان اس,ایشون وقتی نناراحتن یکطرفه رابطه را قطع میکنن و ج زنگ های منم نمیدن.البته منم وقت عصبانیت همه چیز و بهم میریزم و وقتی آرام شدم معذرت خواهی میکنم اما...دوباره تاکید میکنم که همدیگه را دوست داریم و من واقعا عاشقشم<br />لطقا عمومی ج بدهید.ممنون از زحمات شما و همکارانتان
- [سایر] سلام من دختری 26 ساله فوق دیپلمه شاغل ساکن اهوازم با پسری 29 ساله دانشجویی لیسانس مدیرین کارمند رسمی شرکت پتروشیمی با قصد ازداوج آشنا شدم از هر نظر با فرهنگ و خانواده و.. متناسب هستین و ایشون گفتن بخاطر برخی مشکلات تا آخر سال نمیتونم بیان خواسنگاری و بخاطر خواستگاری که رد میکردم خانواده ام به من شک میکردن منم مجبور شدم ایشون معرفی کنم مشکل اینه که خانواده ام اصرار دارن الان بیاد هر چقدر باهشون صحبت کردم فایده نداشت میگن داره بازیت میده هی بهونه میاره ولی من بهش اعتماد دارم امتحانش کردم حس کردم ق
- [سایر] با سلام من یک دختر رو برای ازدواج انتخاب کردم که از لحاظ تحصیلات در یک حد هستیم و از لحاظ خانواده هم یکی هستیم فقط از لحاظ سن یکم نگران هستم چون دختره هم سن خودمه و 27 سالشه و تحقیق که کردم میگن دختر باید 3 تا 7 سال از مرد کوچکتر باشه به نظر شما چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید
- [سایر] سلام میرم سر اصل مطلب من دختری 23 ساله دانشجو و از خانواده عادی خودم هم دختری عادی با دین و مذهب عادی مدتی است پسر عموی من به من ابراز علاقه کرده است پسری است 24 ساله بسیار مومن و با اعتقادات قوی دانشجو سال اخر به دلیل فامیل بودن ایشون امدن با خودم مطرح کردن که اگر من موافق باشم وشرایط ایشون را قبول دارم بعددر حانواده مطرح شود شرایط ایشون سخت نیست و من هم قبول دار که اصلی ترین داشتن حجاب کامل نمیگم من ندارم و حجاب محکمتر از این میخواهند بیشتر مسئله من شرایط مالی ایشون هستن من خانواده خود رامیشناسم نمیگم مادی فکر میکنن ولی خوب نمیتوانند با به کسی که هیچ شرایط تامین مالی خانواده ندارد بدهند اخه پدریعنی عموی بنده با کل خانواده قطع رابطه کردن ما اصلا\"ایشون را نمیبینیم پسر عموی من به این فکر امدن جلو که ما عقد میکنیم بعد از 2 و 3 سال دیگه شرایط خوب شد عروسی ولی من گفتم دوست ندار بیش از 1 سال عقد بمونم حالا من خودم موندم ایا با خانواده مطرح کنیم یا همین طور بماند تا شرایط بهتری پیدا کنند ممنون میشم راهنمایی کنید تا بین خانواده ها مشکلی پیش نیاد (این برای سومین بار است که میفرستم)
- [سایر] با سلام بنده دو سال پیش عروسی کردهام و چهار سال پیش عقد نموده ام متاسفانه متوجه شدهام که مادر خانمم با کسانی که دعا میدهند در ارتباط است یعنی اگر مشکلی برای اعضا خانواده پیش بیاید به سراغ این افراد رفته و با هزینه کردن دعا می گیردو... حالا این رفتار مادر خانم من به زن من هم سرایت کرده است چرا که برای خانم من هم دعا می گرد که برای حل مشکپلات زندگی ما به کار بندد و این رفتار طوری شده است که خانمم دیگر با خانواده مادر من رفت و امد نمی کند و پشست سرشان هم حرفهای بد می زند پدر خانمم هم از این رفتار زنش شاکی است اما چه کار کند بنده خدا؟هر از چند گاهی هم بنده با خانمم سر این موضوع و تفکری که نسبت به ملدرم دارد دچار کنتاکت می شویم که باعث می شود چند روزی من با خانم قهر کنم ونیز چند ماهی است که به خانه پدر خانمم نمی روم چرا که احساس میکنم در زندگی ما شدید دخالت دارد مادر خانمم. بهتر است بگویم که ما در طبقه پایین خانه پدر خانمم زندگی می کنیم و به دلیل درآمد کم بنده اکثر خرج زندگی مارا اعم از غذا،میوه و امکانات رفاهی ما از خرج پدر خانم است و نیز خانم من دختر اول خانواده و تنها دختر آنه است و یک پسر 17 ساله نیز دارند.شغل خانم من خانه داری است و تحصیلات فوق دیپلم حسابداری دارد.هر دفعه که با خانمم راجع به اینکه چرا مادرت دعا می گیرد و... بحث می کنیم او این کارها را به مادر من نسبت می دهد و می گوید سلام بهشون برسون یعنی ما اهل دعا نیستیم بلکه این مادر شما است که در زندگی ما دخالت دارد در صورتیکه من بارها دیده ام که دعا گرفته و در آب یا چیز دیگری حل کرده و به خورد من می دهند تازه پدر خانمم هم اعتراف کرده است.خلاصه موقعی که مادرم علت نیامدن عروسش را از من پرسید بعد از مدتی قضیه را گفتن و به شدت عصبانی شد و موقعی که به خانواده آنها تماس گرفت گوشی تلفن را بر نمی داشتند و اصلا خانمم به من گفت به آنها بگو دیگر خانه ما نیاییند! لطفا بگویید من چه کنم؟در ضمن فعلا برای جدا شدن از خانه پدر خانمم پس انداز کافی ندارم.محل سکونت من با محل کارم یک ساعت فاصله دارد و خانمم می گوید حتما باید شهرکرد یعنی محل کارم خانه بخری!
- [سایر] سلام و خسته نباشید... من بدون مقدمه اصل قضیه رو میگم.. 20 سالمه... با پسری نامزدم...4 سال از من بزرگتره از خیلی لحاظا لحاظ خوبن... منتها ایشون قبلا با دختری دوست بودن که الان کم و بیش از طریق وب اون خانوم و یا اس ام اس های تبریکی در ارتباطن... بارها این مسئله رو دیدم...گفتم که من حساسم... دوست ندارم دیگه اون خانوم باشه تو زندگیشون ( حالا به هر روشی)ولی ایشون میگن که نه من هیچ حسی ندارم بهشو ازین حرفا!!! ضمن اینکه من حس میکنم که این آقا اصلا حسی به من نداره..چون اگه داشت... حداقل یه بار مثله همون موقع که با اون خانوم بود... میومد و یه جوری ابراز میکرد!!! درسته؟؟؟ در حال حاضر منم تقریبا نسبت به ایشون بی احساس دارم میشم... گاهی وقتا 10 روز یا 15 روز به هم زنگ نمیزنیم... اصلا این رابطه فایده داره؟؟؟ من که میگم نباشه بهتره... راهنمایی لطفا...
- [سایر] با سلام من و همسرم حدود سه ماه است که به صورت پنهانی از خانواده هایمان با هم ازدواج کردیم (من و همسرم هر دو مطلقه هستیم و صیغه موقت کردیم) و میخواهیم که عقد دائم کنیم و برای همیشه در کنار هم زندگی کنیم و الان مشکل ما گرفتن رضایت خانواده هاست و میخواهیم که زودتر بتونیم رضایتشون رو کسب کنیم ، ما سال پیش از طریق سایت ازدواج با هم آشنا شدیم و هر دو خانواده در جریان بودن و نظر من و خانواده ام مساعد نبود و با وجود اصرار خواهر همسرم برای اجازه واسه خواستگاری و آشنایی بیشتر من قانع نشدم و ایشون رو رد کردم تا اینکه امسال آشنایی ما دوباره شروع شد و با توجه به اینکه الان ازشون شناخت درستی دارم به عقد ایشون در اومدم ولی خانواده همسرم تقریبا تمایلی واسه اومدن به خواستگاری من ندارن و یه ذهنیت منفی نسبت به تغییر عقیده من راجع به پسرشون پیدا کردن در حالیکه همسرم بهشون گفته که من گفتم تصمیم پارسال من اشتباه بوده و شناخت درستی ازش نداشتم (همسرم پارسال در همون اوایل آشنایی اشتباهاتشون رو گفتن و منم که مدت زیادی از جداییم نمیگذشت نسبت به ایشون بدبین شدم ) مخصوصا پدر ایشون مخالفند و یکی از دلایلشون دوربودن راهمون هست من اهل چناران(خراسان رضوی) و ایشون اهل بیرجند هستند ، لطفا راهنمایی بفرمایید که از چه راه هایی میتونیم خانواده ها رو راضی کنیم واسه این ازدواج؟ مخصوصا همسرم چطور میتونه خانواده اش رو واسه اومدن به خواستگاری و ازدواج مون راضی کنه؟ خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید؟
- [سایر] نزدیک به 6 ساله که ازدواج کردم و حاصل ازدواجم یه دختر 3 ساله هست. همیشه سر مسائل پیش پا افتاده و بی ارزش با خانمم دعوا می کنم دیگه از دعوا خسته شدم و نمی تونم این وضع رو تحمل کنم حتی یک ماه پیش هم رفت به منزل باباش. من با تلاش برگرداندمش ولی متاسفانه باز هم دیروز دعوایمان شد و نمیدانم کجا رفته. دیگر نمی دانم چکارکنم من را کمک و راهنمایی کنید. امیدوارم هرچه سریعتر جواب سوالاتم را به ایمیل من بفرستید. خدانگهدار