به نام خدا. خواهری دارم که از من کوچیکتره؛ مشکل من اینه که هر کاری میکنم نمیتونم باهاش کنار بیام و حتی تحملش کنم. رفتارش بسیار بده: خیلی زبون دراز و حاضر جواب هست و به علاوه با لحن بدی که واقعا در شان یک خانم نیست صحبت میکنه. خیلی پرخاشگرانه، عصبی، طلبکارانه و با صدای بلند (حتی پدر و مادرم هم گاهی تعجب میکنن) اما جالب اینجاست که خودش اصلا نمیفهمه که رفتارش زشته. زبون درازی رو یه امتیاز میدونه و فکر میکنه دیگرون نمیتونن صداشونو بالا ببرن! حالا من باید چیکار کنم؟ شاید باور نکنید که دیدنش هم آزارم میده چند بار سعی کردم پیش دستی کنم و از راه درست وارد بشم اما فایده ای نداشت و حالا مدتیه که اصلا کاری به کارش ندارم و هیچ اهمیتی بهش نمیدم. آیا کار من اشتباه است؟ دوست دارم دختر خوبی باشم، اما هر وقت میبینمش حالم بد میشه. چیکار کنم؟ مرسی. پرسشگر گرامی از اینکه به ما اعتماد کرده و سوالتان را با این مرکز در میان گذاشته اید متشکریم. خواهر محترم یکی از مهمترین ارکان مشاوره، مخصوصاً در زمینه راهنمایی که باعث می گردد نتیجه مطلوبی از آن حاصل گردد، میزان اطلاعاتی است که شما باید در اختیار مشاور قرار دهید ؛ زیرا به هر حال تفاوت های فردی افراد در وضعیت و شرایط خانوادگی، محیطی، شخصیتی، جنسیتی و ... ایجاب می کند که مشاوره ها با فرد مورد نظر و شرایط وی مطابقت داشته باشد. توضیحات شما در مورد خواهرتان کافی نیست. مثلا آیا نحوه برخورد ایشان با پدر و مادر ، با خواهر و برادر متفاوت است؟ یا اینکه با همه با تندی برخورد می کند؟ در واقع آیا فقط شما با رفتار ایشان مشکل دارید یا دیگر اعضای خانواده نیز در برخورد با وی دچار مشکلند؟ در ضمن همانطور که می دانید برای رسیدن به یک نقطه صحیح در تصمیم گیری، مخصوصا در مورد اختلافات خانوادگی نیاز است تا جزییات و علل و رفتارها و واکنش ها و برخورد اطرافیان و ... دانسته شود . لذا نمی توان در اینجا بصورت تخصصی راهکارهایی را بیان نمود اما بطور کلی راهکارهایی را برایتان بیان می داریم؛ در صورت متناسب نبودن با وضعیت شما در مکاتبه بعدی با بیان جزییات بیشتر ما را در یاری رساندن به خودتان همراهی نماید. در ابتدا به این نکته توجه نمایید که تمام افراد و خانواده ها از چنین مشکلاتی و یا نظیر آن (شدیدتر یا ضعیف تر) رنج می برند و گمان نشود که شما تنها فرد یا تنها خانواده ای هستید که دچار برخی نارسایی ها و مشکلات زندگی هستید. یکی، از مشکلات اقتصادی به ستوه آمده است و دیگری، از سختی ها و مشکلات اعتیاد و شبیه آ ن رنج می برد. سومی از بیماری های روانی در عذاب است. چهارمی از دیگر مصائب و مشکلاتی که نمی توان آنها را به زبان آورد، و این لازمه جهان طبیعت است. در این جهان، وجود بلا، مصیبت، سختی، گرفتاری امری است عادی و این من و شما هستیم که باید با حسن تدبیر از لا به لای آن مشکلات به خوبی عبور کرده و با آنها کنار بیاییم تا در پرتو تلاش ها و سخت کوشی ها، خود را به قله هدف برسانیم. بنابراین انتظار جهانی بدون سختی و مشکلات انتظاری ناصحیح و غیر واقعی است. همانطور که شما نیز می دانید یکی از بزرگ ترین مشکل ها، تغییر عادت هاست، که مستلزم صرف وقت و تلاش قابل ملاحظه ای است، زیرا هر فردی اساساً یک مقاومت ذاتی و طبیعی در برابر تغییرات دارد و البته هر چه سن و سال بالاتر باشد کار دشوارتر می شود. امّا چه باید کرد؟ به امواج خروشان دریا بنگرید که با چه شور و هیجانی خود را به دیوار سنگی ساحل می کوبند تا بر آن اثری بگذارند، اما ساحل سنگی به شدّت در مقابل آن همه هیجان و عشق می ایستد و حتی قطره ای از آن همه آب را که سراپا شور و هیجان است، جذب نمی کند. امواج به یکباره، ناامید از این که برساحل سنگی تأثیری گذاشته باشند، باز می گردند؛ اما آنقدر این حرکت پرشور و شوق انجام می شود تا این که دل سنگ به نرمی می گراید؛ زیرا موج حیات خویش را درگیر همین حرکات پرشور می داند و پیوسته به پیشرفت شور انگیز خود ادامه می دهد تا هر چه بیشتر در دل سنگ جای گیرد و ... . مطمئنّم هنوز هزاران راه نرفته برای بهبود رابطه با خواهرتان هست که نخواستهاید یا نمیدانستید که باید آن را طی کنید. بیایید به جای این که سعی کنید خواهرتان را تغییر دهید، کاری کنید که فضای ارتباطی خود و خواهرتان تغییر کند. شاید تا به حال یا سعی نمی کردید که تغییری ایجاد کنید مثل آنجایی که به فرموده خودتان کاری به کارش ندارید و هیچ اهمیتی به او نمی دهید و یا این که سعی می کردید در اخلاق و رفتار خواهرتان تغییری ایجاد نمایید و حال آن که صحیح تر آن است که هدف خود را تغییر فضای ارتباطی موجود بین خود و خواهرتان قرار می دادید و تغییر را هم ابتدا از خودتان شروع می کردید. به یاد داشته باشید رفتار خواهرتان در طول زمان شکل گرفته، به همین دلیل تغییر آن نیز به زمان نیاز دارد. شیوه تغییر هم به چگونگی شرایط و عوامل بیرونی نظیر فرصت هایی که شما و اطرافیانی همچون پدر و مادر و یا برادران و خواهران دیگر مهیّا می نمایید، بستگی دارد؛ لذا انتظار تغییرات سریع از خواهرتان نداشته و به او فرصت دهید دنیای تازه ای را در کنار خانواده تجربه نماید. دنیایی که صبر و حوصله شما همراه با مهر و محبّتتان باعث گردد وی کم کم از رفتارهای قبلی خود کناره بگیرد که با این کار شادی دنیوی و سعادت اخروی را برای خود مهیا خواهید کرد. راهکارها : برای ایجاد تغییر در نوع ارتباط با خواهرتان پیش از هر چیز به خداوند بزرگ توکل کنید و از اهلبیت(ع) پیوسته بخواهید که شما را در حل مشکل مدد و یاری کنند. 1. قبل از هر چیز باید به این نکته مهم توجه داشته باشید که لازم است میان خود افراد و عملکرد بد و خوب آنها تفاوت قائل شد. اصولا همه انسان ها چه بد و چه خوب، مخلوقات و بندگان خداوند هستند و ما از این جهت که آنها منسوب به خداوند هستند، به آنها احترام می گذاریم. در سیره اولیا هم این مورد دیده می شود و البته در عین احترام به خود افراد نسبت به بدی های رفتاری نیز نباید بی تفاوت باشیم و با بدی ها و رفتار های ناهنجار، برخورد مناسب می کنیم. 2. سعی کنید نگرش خود را اصلاح کنید تا عملکردتان اصلاح شود. به یاد داشته باشید برنده ها کاری را انجام می دهند که بازنده ها دلشان نمی خواهد. 3. به جای آن که منتظر باشید معجزه ای از سوی خواهرتان اتفاق افتد، با او همانگونه رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کند. 4. این قانون را بپذیرید که وجود سرشار از محبّت، ضمن بذل محبت به دیگری می تواند او را نیز به مهربانی سوق دهد؛ بنابراین هیچ فرصتی را برای ابراز محبّت به خواهرتان از دست ندهید. از امواج پرشور و خستگی ناپذیر دریا الهام بگیرید و در راه ابراز عشق و علاقه همچون موج از پای ننشینید. 5. هرگز قدرت گفته یا عمل محبّت آمیز را دست کم نگیرید. البته نباید انتظار داشته باشید این کار زود نتیجه بدهد چه بسا ماه ها طول بکشد؛ ولی آنچه می تواند شما را به موفقیّت برساند صبر و امیدواری است. به عنوان مثال با یک هدیه غیر مترقّبه سعی در شاد کردن وی نمایید. 6. همواره بکوشید در برابر ناهنجاریهایی که از رفتار خواهرتان ذکر کردید صبر، متانت و برخوردی پرمهر و عاطفه و منطقی داشته باشید و دیگر اعضای خانواده را نیز به چنین شیوهای تشویق نمایید. اگر اعضای خانواده در برابر هر خشونتی عکس العملی محبتآمیز داشته باشند به تدریج و در مدت طولانی، روش او را می توانید تغییر دهید؛ البته لازمه آن صبر و استفاده از زمان است. 7. کوشش کنید عواملی که در خانه موجب ناراحتی و عصبانیت او می شود از بین برود. مثلا اگر از بینظمیهای خانه و سر و صدا و یا برخی خواستهها ناراحت میشود حتیالامکان آنها را از بین ببرید و محیط خانه را برای او جایگاهی آرامبخش و دوست داشتنی کنید. 8. در صورتی که افراد بزرگ و فهمیدهای از نزدیکان، بستگان یا دوستان وجود دارد که توصیههایش برای ایشان مفید می افتد، مشکلات را با او در میان نهاده و بخواهید که با حفظ امانت و شیوه ای حکیمانه در موارد مقتضی، اندرزها و رهنمودهای لازم را به او بدهد. برای این کار حتی می توانید از یکی از اساتید وی که می دانید مورد احترام اوست و حرفش بر روی خواهرتان تاثیرگذار است کمک بگیرید. 9. انتقاد را با گشاده رویی بپذیرید. گوش دادن به حرفهای یکدیگر، یک موضوع مهم برای پایان دادن به جر و بحث بشمار می رود. مجادله هایی که هر دوی شما تصور می کنید حق با شما است، ولی در واقع مشکل مربوط به هر جفتتان می باشد. این بخصوص زمانی صدق می کند که قبلا نیز مکررا بر سر موضوعی بحث کرده باشید. وقتی وی از شما انتقاد می کند، شمشیرتان را از رو نبندید. اینطور نشان دهید که حرف او را می فهمید، همانگونه که انتظار دارید هنگامی که شما صحبت می کنید، او نیز متوجه منظورتان شود. باز فکر کنید، نظر خودتان را بدهید، ایده او را لحاظ نموده و جلو روید. 10. گذشته را یادآوری نکنید. اگر می خواهید به نیتی در آینده دست پیدا کنید، با پیش کشیدن گذشته ها به هیچ کجا نخواهید رسید. مهم نیست که او بار آخر فلان چیز را گفته و یا شما چه گفتید. با هم عهد کنید که گذشته ها گذشته. به چیزی که اکنون در حال روی دادن است توجه کنید. آتش آور معرکه شدن راهی به جایی نخواهد برد. با فراموش کردن گذشته زودتر به توافق خواهید رسید. 11. تا جایی که مقدور است در مناظرات و اختلافات، چشم پوشی، عفو و گذشت نمایید. اگر انسانها به وقت خطا، عفو و گذشت را شیوه خود کنند، و این حقیقت عرشی را مدتی کوتاه به تمرین بگذارند، این خصلت در آنان قوّت می گیرد، و پس از اندک زمانی به این صفت ملکوتی آراسته می شوند. 12. به نقاط قوت و مثبت ایشان بیشتر توجه کنید و آن ها را به یاد آورید. 13. خشونت را با خشونت پاسخ ندهید. خشونت را با سکوت پاسخ گویید و در موقعیتی مناسب درباره مساله مورد نظر به بحث و گفتگو بپردازید . 14. در حق همدیگر دعا کنید . 15. سعی نمایید با مشکلات زندگی به طور منطقی برخورد کرده و کمتر دچار احساسات شوید. 16. در صورت به وجود آمدن هر گونه سوء تفاهم و سوء برداشت، در نخستین فرصت ممکن به حل و فصل آن بپردازید تا به فرآیندی مخرب و پیشرونده تبدیل نشود . 17. به هر طریق ممکن رفتارهای مطلوب او را مورد توجه و تایید قرار دهید به گونهای که بفهمد برایش ارزش قائل هستید . 18. تشویق و تایید و بیان نکات مثبت به طور آشکار یا در جمع باشد و تذکر نکات منفی و انتقاد به طور محرمانه و در تنهایی صورت گیرد . 19. همیشه در رویارویی با مسائل و مشکلات خانوادگی، خود را در وضعیت طرف مقابل قرار دهید و با قبول مسؤولیت خود و شناخت انتظارات متقابل، به حل و فصل اختلافات روی آورید . 20. هرگز وی را به خاطر اخلاق و رفتارش ملامت نکنید. از گفتن کلمات کنایه آمیز اجتناب کنید و از نسبت دادن القاب و زدن برچسبهای ناگوار و نامطلوب مانند بدقول، شلخته، کلهشق، یک دنده، لجباز، زورگو، بد اخلاق، خودخواه و ... به او پرهیز کنید . 21. در صورت مشاهده اعمال نادرست از افراد خانواده خود، عصبانی نشوید بلکه به خاطر آورید که شما هم در گذشته مرتکب اشتباهاتی شده و عاقبت مسیر زندگی خود را انتخاب کرده اید، انتظار نداشته باشید که دیگران همان راهی را بروند که شما رفته اید و در جایی باشند که شما هستید. 22. حداکثر استفاده را از شرایط بد بکنید. سعی نمایید چیزهای کم اهمیّت را تشخیص داده و سپس آنها را نادیده بگیرید. نکته پایانی : به یاد داشته باشید که غالباً تغییر عادت ها، نیازمند پیشرفت تدریجی و برداشتن گام های کوچک به سمت یک هدف بزرگتر است. هر کاری که از دستتان بر می آید، انجام دهید، خواهید دید که این یکی از بهترین سرمایه گذاری های عمرتان خواهد بود. برای شما و خانواده تان آینده ای سرشار از شادی و بهروزی آرزومندیم. باز هم با ما مکاتبه کنید. نویسنده : فاطمه سادات حسین پور
به نام خدا. خواهری دارم که از من کوچیکتره؛ مشکل من اینه که هر کاری میکنم نمیتونم باهاش کنار بیام و حتی تحملش کنم. رفتارش بسیار بده: خیلی زبون دراز و حاضر جواب هست و به علاوه با لحن بدی که واقعا در شان یک خانم نیست صحبت میکنه. خیلی پرخاشگرانه، عصبی، طلبکارانه و با صدای بلند (حتی پدر و مادرم هم گاهی تعجب میکنن) اما جالب اینجاست که خودش اصلا نمیفهمه که رفتارش زشته. زبون درازی رو یه امتیاز میدونه و فکر میکنه دیگرون نمیتونن صداشونو بالا ببرن! حالا من باید چیکار کنم؟ شاید باور نکنید که دیدنش هم آزارم میده چند بار سعی کردم پیش دستی کنم و از راه درست وارد بشم اما فایده ای نداشت و حالا مدتیه که اصلا کاری به کارش ندارم و هیچ اهمیتی بهش نمیدم. آیا کار من اشتباه است؟ دوست دارم دختر خوبی باشم، اما هر وقت میبینمش حالم بد میشه. چیکار کنم؟ مرسی.
به نام خدا. خواهری دارم که از من کوچیکتره؛ مشکل من اینه که هر کاری میکنم نمیتونم باهاش کنار بیام و حتی تحملش کنم. رفتارش بسیار بده: خیلی زبون دراز و حاضر جواب هست و به علاوه با لحن بدی که واقعا در شان یک خانم نیست صحبت میکنه. خیلی پرخاشگرانه، عصبی، طلبکارانه و با صدای بلند (حتی پدر و مادرم هم گاهی تعجب میکنن) اما جالب اینجاست که خودش اصلا نمیفهمه که رفتارش زشته. زبون درازی رو یه امتیاز میدونه و فکر میکنه دیگرون نمیتونن صداشونو بالا ببرن! حالا من باید چیکار کنم؟ شاید باور نکنید که دیدنش هم آزارم میده چند بار سعی کردم پیش دستی کنم و از راه درست وارد بشم اما فایده ای نداشت و حالا مدتیه که اصلا کاری به کارش ندارم و هیچ اهمیتی بهش نمیدم. آیا کار من اشتباه است؟ دوست دارم دختر خوبی باشم، اما هر وقت میبینمش حالم بد میشه. چیکار کنم؟ مرسی.
پرسشگر گرامی از اینکه به ما اعتماد کرده و سوالتان را با این مرکز در میان گذاشته اید متشکریم.
خواهر محترم یکی از مهمترین ارکان مشاوره، مخصوصاً در زمینه راهنمایی که باعث می گردد نتیجه مطلوبی از آن حاصل گردد، میزان اطلاعاتی است که شما باید در اختیار مشاور قرار دهید ؛ زیرا به هر حال تفاوت های فردی افراد در وضعیت و شرایط خانوادگی، محیطی، شخصیتی، جنسیتی و ... ایجاب می کند که مشاوره ها با فرد مورد نظر و شرایط وی مطابقت داشته باشد.
توضیحات شما در مورد خواهرتان کافی نیست. مثلا آیا نحوه برخورد ایشان با پدر و مادر ، با خواهر و برادر متفاوت است؟ یا اینکه با همه با تندی برخورد می کند؟ در واقع آیا فقط شما با رفتار ایشان مشکل دارید یا دیگر اعضای خانواده نیز در برخورد با وی دچار مشکلند؟
در ضمن همانطور که می دانید برای رسیدن به یک نقطه صحیح در تصمیم گیری، مخصوصا در مورد اختلافات خانوادگی نیاز است تا جزییات و علل و رفتارها و واکنش ها و برخورد اطرافیان و ... دانسته شود . لذا نمی توان در اینجا بصورت تخصصی راهکارهایی را بیان نمود اما بطور کلی راهکارهایی را برایتان بیان می داریم؛ در صورت متناسب نبودن با وضعیت شما در مکاتبه بعدی با بیان جزییات بیشتر ما را در یاری رساندن به خودتان همراهی نماید.
در ابتدا به این نکته توجه نمایید که تمام افراد و خانواده ها از چنین مشکلاتی و یا نظیر آن (شدیدتر یا ضعیف تر) رنج می برند و گمان نشود که شما تنها فرد یا تنها خانواده ای هستید که دچار برخی نارسایی ها و مشکلات زندگی هستید. یکی، از مشکلات اقتصادی به ستوه آمده است و دیگری، از سختی ها و مشکلات اعتیاد و شبیه آ ن رنج می برد. سومی از بیماری های روانی در عذاب است. چهارمی از دیگر مصائب و مشکلاتی که نمی توان آنها را به زبان آورد، و این لازمه جهان طبیعت است. در این جهان، وجود بلا، مصیبت، سختی، گرفتاری امری است عادی و این من و شما هستیم که باید با حسن تدبیر از لا به لای آن مشکلات به خوبی عبور کرده و با آنها کنار بیاییم تا در پرتو تلاش ها و سخت کوشی ها، خود را به قله هدف برسانیم. بنابراین انتظار جهانی بدون سختی و مشکلات انتظاری ناصحیح و غیر واقعی است.
همانطور که شما نیز می دانید یکی از بزرگ ترین مشکل ها، تغییر عادت هاست، که مستلزم صرف وقت و تلاش قابل ملاحظه ای است، زیرا هر فردی اساساً یک مقاومت ذاتی و طبیعی در برابر تغییرات دارد و البته هر چه سن و سال بالاتر باشد کار دشوارتر می شود.
امّا چه باید کرد؟
به امواج خروشان دریا بنگرید که با چه شور و هیجانی خود را به دیوار سنگی ساحل می کوبند تا بر آن اثری بگذارند، اما ساحل سنگی به شدّت در مقابل آن همه هیجان و عشق می ایستد و حتی قطره ای از آن همه آب را که سراپا شور و هیجان است، جذب نمی کند. امواج به یکباره، ناامید از این که برساحل سنگی تأثیری گذاشته باشند، باز می گردند؛ اما آنقدر این حرکت پرشور و شوق انجام می شود تا این که دل سنگ به نرمی می گراید؛ زیرا موج حیات خویش را درگیر همین حرکات پرشور می داند و پیوسته به پیشرفت شور انگیز خود ادامه می دهد تا هر چه بیشتر در دل سنگ جای گیرد و ... .
مطمئنّم هنوز هزاران راه نرفته برای بهبود رابطه با خواهرتان هست که نخواستهاید یا نمیدانستید که باید آن را طی کنید. بیایید به جای این که سعی کنید خواهرتان را تغییر دهید، کاری کنید که فضای ارتباطی خود و خواهرتان تغییر کند. شاید تا به حال یا سعی نمی کردید که تغییری ایجاد کنید مثل آنجایی که به فرموده خودتان کاری به کارش ندارید و هیچ اهمیتی به او نمی دهید و یا این که سعی می کردید در اخلاق و رفتار خواهرتان تغییری ایجاد نمایید و حال آن که صحیح تر آن است که هدف خود را تغییر فضای ارتباطی موجود بین خود و خواهرتان قرار می دادید و تغییر را هم ابتدا از خودتان شروع می کردید.
به یاد داشته باشید رفتار خواهرتان در طول زمان شکل گرفته، به همین دلیل تغییر آن نیز به زمان نیاز دارد. شیوه تغییر هم به چگونگی شرایط و عوامل بیرونی نظیر فرصت هایی که شما و اطرافیانی همچون پدر و مادر و یا برادران و خواهران دیگر مهیّا می نمایید، بستگی دارد؛ لذا انتظار تغییرات سریع از خواهرتان نداشته و به او فرصت دهید دنیای تازه ای را در کنار خانواده تجربه نماید. دنیایی که صبر و حوصله شما همراه با مهر و محبّتتان باعث گردد وی کم کم از رفتارهای قبلی خود کناره بگیرد که با این کار شادی دنیوی و سعادت اخروی را برای خود مهیا خواهید کرد.
راهکارها :
برای ایجاد تغییر در نوع ارتباط با خواهرتان پیش از هر چیز به خداوند بزرگ توکل کنید و از اهلبیت(ع) پیوسته بخواهید که شما را در حل مشکل مدد و یاری کنند.
1. قبل از هر چیز باید به این نکته مهم توجه داشته باشید که لازم است میان خود افراد و عملکرد بد و خوب آنها تفاوت قائل شد. اصولا همه انسان ها چه بد و چه خوب، مخلوقات و بندگان خداوند هستند و ما از این جهت که آنها منسوب به خداوند هستند، به آنها احترام می گذاریم. در سیره اولیا هم این مورد دیده می شود و البته در عین احترام به خود افراد نسبت به بدی های رفتاری نیز نباید بی تفاوت باشیم و با بدی ها و رفتار های ناهنجار، برخورد مناسب می کنیم.
2. سعی کنید نگرش خود را اصلاح کنید تا عملکردتان اصلاح شود. به یاد داشته باشید برنده ها کاری را انجام می دهند که بازنده ها دلشان نمی خواهد.
3. به جای آن که منتظر باشید معجزه ای از سوی خواهرتان اتفاق افتد، با او همانگونه رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کند.
4. این قانون را بپذیرید که وجود سرشار از محبّت، ضمن بذل محبت به دیگری می تواند او را نیز به مهربانی سوق دهد؛ بنابراین هیچ فرصتی را برای ابراز محبّت به خواهرتان از دست ندهید. از امواج پرشور و خستگی ناپذیر دریا الهام بگیرید و در راه ابراز عشق و علاقه همچون موج از پای ننشینید.
5. هرگز قدرت گفته یا عمل محبّت آمیز را دست کم نگیرید. البته نباید انتظار داشته باشید این کار زود نتیجه بدهد چه بسا ماه ها طول بکشد؛ ولی آنچه می تواند شما را به موفقیّت برساند صبر و امیدواری است. به عنوان مثال با یک هدیه غیر مترقّبه سعی در شاد کردن وی نمایید.
6. همواره بکوشید در برابر ناهنجاریهایی که از رفتار خواهرتان ذکر کردید صبر، متانت و برخوردی پرمهر و عاطفه و منطقی داشته باشید و دیگر اعضای خانواده را نیز به چنین شیوهای تشویق نمایید. اگر اعضای خانواده در برابر هر خشونتی عکس العملی محبتآمیز داشته باشند به تدریج و در مدت طولانی، روش او را می توانید تغییر دهید؛ البته لازمه آن صبر و استفاده از زمان است.
7. کوشش کنید عواملی که در خانه موجب ناراحتی و عصبانیت او می شود از بین برود. مثلا اگر از بینظمیهای خانه و سر و صدا و یا برخی خواستهها ناراحت میشود حتیالامکان آنها را از بین ببرید و محیط خانه را برای او جایگاهی آرامبخش و دوست داشتنی کنید.
8. در صورتی که افراد بزرگ و فهمیدهای از نزدیکان، بستگان یا دوستان وجود دارد که توصیههایش برای ایشان مفید می افتد، مشکلات را با او در میان نهاده و بخواهید که با حفظ امانت و شیوه ای حکیمانه در موارد مقتضی، اندرزها و رهنمودهای لازم را به او بدهد. برای این کار حتی می توانید از یکی از اساتید وی که می دانید مورد احترام اوست و حرفش بر روی خواهرتان تاثیرگذار است کمک بگیرید.
9. انتقاد را با گشاده رویی بپذیرید. گوش دادن به حرفهای یکدیگر، یک موضوع مهم برای پایان دادن به جر و بحث بشمار می رود. مجادله هایی که هر دوی شما تصور می کنید حق با شما است، ولی در واقع مشکل مربوط به هر جفتتان می باشد. این بخصوص زمانی صدق می کند که قبلا نیز مکررا بر سر موضوعی بحث کرده باشید. وقتی وی از شما انتقاد می کند، شمشیرتان را از رو نبندید. اینطور نشان دهید که حرف او را می فهمید، همانگونه که انتظار دارید هنگامی که شما صحبت می کنید، او نیز متوجه منظورتان شود. باز فکر کنید، نظر خودتان را بدهید، ایده او را لحاظ نموده و جلو روید.
10. گذشته را یادآوری نکنید. اگر می خواهید به نیتی در آینده دست پیدا کنید، با پیش کشیدن گذشته ها به هیچ کجا نخواهید رسید. مهم نیست که او بار آخر فلان چیز را گفته و یا شما چه گفتید. با هم عهد کنید که گذشته ها گذشته. به چیزی که اکنون در حال روی دادن است توجه کنید. آتش آور معرکه شدن راهی به جایی نخواهد برد. با فراموش کردن گذشته زودتر به توافق خواهید رسید.
11. تا جایی که مقدور است در مناظرات و اختلافات، چشم پوشی، عفو و گذشت نمایید. اگر انسانها به وقت خطا، عفو و گذشت را شیوه خود کنند، و این حقیقت عرشی را مدتی کوتاه به تمرین بگذارند، این خصلت در آنان قوّت می گیرد، و پس از اندک زمانی به این صفت ملکوتی آراسته می شوند.
12. به نقاط قوت و مثبت ایشان بیشتر توجه کنید و آن ها را به یاد آورید.
13. خشونت را با خشونت پاسخ ندهید. خشونت را با سکوت پاسخ گویید و در موقعیتی مناسب درباره مساله مورد نظر به بحث و گفتگو بپردازید .
14. در حق همدیگر دعا کنید .
15. سعی نمایید با مشکلات زندگی به طور منطقی برخورد کرده و کمتر دچار احساسات شوید.
16. در صورت به وجود آمدن هر گونه سوء تفاهم و سوء برداشت، در نخستین فرصت ممکن به حل و فصل آن بپردازید تا به فرآیندی مخرب و پیشرونده تبدیل نشود .
17. به هر طریق ممکن رفتارهای مطلوب او را مورد توجه و تایید قرار دهید به گونهای که بفهمد برایش ارزش قائل هستید .
18. تشویق و تایید و بیان نکات مثبت به طور آشکار یا در جمع باشد و تذکر نکات منفی و انتقاد به طور محرمانه و در تنهایی صورت گیرد .
19. همیشه در رویارویی با مسائل و مشکلات خانوادگی، خود را در وضعیت طرف مقابل قرار دهید و با قبول مسؤولیت خود و شناخت انتظارات متقابل، به حل و فصل اختلافات روی آورید .
20. هرگز وی را به خاطر اخلاق و رفتارش ملامت نکنید. از گفتن کلمات کنایه آمیز اجتناب کنید و از نسبت دادن القاب و زدن برچسبهای ناگوار و نامطلوب مانند بدقول، شلخته، کلهشق، یک دنده، لجباز، زورگو، بد اخلاق، خودخواه و ... به او پرهیز کنید .
21. در صورت مشاهده اعمال نادرست از افراد خانواده خود، عصبانی نشوید بلکه به خاطر آورید که شما هم در گذشته مرتکب اشتباهاتی شده و عاقبت مسیر زندگی خود را انتخاب کرده اید، انتظار نداشته باشید که دیگران همان راهی را بروند که شما رفته اید و در جایی باشند که شما هستید.
22. حداکثر استفاده را از شرایط بد بکنید. سعی نمایید چیزهای کم اهمیّت را تشخیص داده و سپس آنها را نادیده بگیرید.
نکته پایانی :
به یاد داشته باشید که غالباً تغییر عادت ها، نیازمند پیشرفت تدریجی و برداشتن گام های کوچک به سمت یک هدف بزرگتر است. هر کاری که از دستتان بر می آید، انجام دهید، خواهید دید که این یکی از بهترین سرمایه گذاری های عمرتان خواهد بود.
برای شما و خانواده تان آینده ای سرشار از شادی و بهروزی آرزومندیم. باز هم با ما مکاتبه کنید.
نویسنده : فاطمه سادات حسین پور
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید
- [سایر] درد من حصار برکه نیست ... درد من زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است . سلام آقای مرادی . باز هم اومدم ازتون کمک بخوام . من 21 سالمه ، مادرم فوق العادست ، خدا رو شکر میکنم ، پدرم هم بد نیست ولی در حدّ افراطی متعصبه . ما 3تا بچه ایم ، من اولین فرزند و تنها دخترم و همین حساسییت پدرم رو تشدید میکنه . همیشه بهش احترام میذاشتم ( به خاطر عقاید ایشوون خیلی جاها پا گذاشتم رو علایقم ، مثلا ً انتخاب رشته ی تحصیلیم تو دبیرستان ) تا زمانی که دیدم این سکوت و احترام داره منو از مسیر رویاها و خواسته هام دور میکنه . نذاشت برم دانشگاه ، چون به نظرش محیط دانشگاه بده و آدم عاقل نباید خودشو در معرض گناه قرار بده ( توجه داشته باشید که ایشوون خودش دانشگاه رفته ). تا این مرحله زندگیم اطرافیانم خیلی متوجه گذشت های ریز و درشت من نشده بودن ، ولی یه رشته ی خوب ، دانشگاه سراسری ، تهران و سکوت من در مقابل مخالفت پدرم توجه همه رو جلب کرد ، هر جا میرفتیم همه با پدرم بحث می کردن شاید راضی بشه ، ولی اوون مثل همیشه مغرور ، با حس پیروزمندانه ای ، بدون توجه به احساسات من ، همه رو نا امید کرد . هیچ وقت نخواست بفهمه که تو دل من چی میگذره . از اوون به بعد خیلی ملموس ترحم اطرافیانم رو حس کردم ، میشنیدم که پشت سرم چه حرفایی میزنن ( دختر بیچاره با این همه هوش و استعداد زیر دست چه آدمی افتاده و .... ) به تدریج نا بود شدم . باور کنید من آدم ضعیفی نیستم ، آستانه ی صبر هر آدمی یه اندازه ای داره . شما نمی دونید چه قدر سخته گذرووندن زندگی با این فکر که تو میتونی اما نمیذاره . کم کم هدفمو گم کردم و این بی هدفی و سردرگمی باعث شد کاری رو انجام بدم که اوون موقع هم میدونستم اشتباهه . با پسری آشنا شدم که خدارو شکر آدم بدی نبود و از خلا ً عاطفی من سو استفاده نکرد . قراره ازدواج گذاشتیم ، هر وقت حرف خواستگاری می زد با مخالفت شدید من مواجه می شد . چیکار باید میکردم؟ میومد خواستگاری که چی بشه ؟ که با ازدواجمون مخالفت بشه چون من خیلی خوشگلم و هر مردی لیاقت منو نداره ، چون اوون خیلی پولدار نیست و نمیتونه یکی یدونه ی باباشو خوشبخت کنه و .... ( البته بگم که من از اولش همه ی مشکلاتی که سر راه ازدواجم بود رو برایه اوون بنده ی خدا توضیح داده بودم و اوون با علم به شرایط من اصرار کرد و خواست بهش اجازه بدم سعی شو بکنه .) از اول تا آخر آشنایی ما 4 ماه طول کشید . پدرم متوجه رابطه ی پنهانی ما شد و تازه از اینجا دردسرای زندگی من آغاز شد ، تمام آزادی هام ( که خیلی اندک بود ) ازم گرفته شد . حساسییت های بیشتر ، با من قهر کرد ، توهم هاش شروع شد . به خاطر مامانم از اوون پسر گذشتم ، خیلی سعی کردم طوری از زندگیش بیرون برم که زیاد ضربه نبینه اما میدونم که چندان موفق نبودم . اوون بیشتر از من عذاب کشید ، من اولین باری نبود که در مورد خواسته هام شکست می خوردم ، هر چند که تلخترین شکستم بود اما پذیرفتم . اما اوون چی ؟ امیدوارم منو بخشیده باشه . دیگه من یه دختر 19 ساله بودم با یه شکست عشقی ، یه عالمه عذاب وجدان ، یه پدر تلختر از همیشه و مادری که دیگه حاضر نبود از من حمایت کنه . خیلی طول کشید تا مادرم متوجه فشاری شد که برایه شوونه های من خیلی زیاد بود . منو بخشید ولی دیگه هرگز بهم اعتماد نکرد . به یه آدم دیگه تبدیل شدم ، حتی دلم نمی خواست راجع به خودم فکر کنم ، تا قبل از ماه رمضان امسال که تصمیم گرفتم کمی زندگی کنم . دوباره به باورهام برگشتم . حالم خیلی بهتر شد . قرار شد دیگه خواستگار راه بدیم که ای کاش هیچ وقت راه نمی دادیم . یکی از خواستگارا ( که قبلا ً ماجراشو براتون گفتم ) هم خانواده ی محترمی داشت ، هم خودش آدم منطقی و خوبی به نظر میرسید . و یه داستان تکراری که من موافقم و پدرم مخالف . جواب منفی دادیم ولی اوونا قانع نشدن و ظاهرا ً تصمیم ندارن دست بردارن . برام مهم نیست چی پیش میاد ، فقط دعا میکنم دیگه این ماجرا تموم بشه . دیگه تصمیم ندارم ازدواج کنم . اگه قراره هر کسی رو که من بپسندم پدرم نپسنده ، چرا خودمو درگیر کنم ؟ چند نفر رو ندیده رد کردم . حالا یه موردی پیش اومده که نمی تونم راه ندم ، نتونسنم دلیلی پیدا کنم . خیلی نگرانم . می ترسم ، نمی دونم باید چی کار کنم . می ترسم مرتکب اشتباه بشم . خواهش می کنم کمکم کنید . خیلی درمانده شدم . احساس بدبختی میکنم . ببخشید که طولانی شد .