با سلام؛ آیا درست است که فرزند به عمو یا دایی می رود اگر درست است چرا در دین اسلام اینقدر تاکید شده که زنی انتخاب کنید که احمق نباشد ، ترسو نباشد لطفا به طور کامل و علمی شرح دهید؟ با سلام و عرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با ما در ارتباط هستید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با ما تداوم داشته باشد. در ابتدا لازم می دانم توضیحاتی درباره وراثت بیان کنم و پس از آن به بررسی سوال شما بپردازم. در میان افراد خویشاوند مشابهتهای زیادی در ابعاد فیزیکی، فیزیولوژیک، هوش، صفات، منش و شخصیت می توان پیدا کرد که کمتر میان دو انسان غیر خیوشاوند چنین شباهت هایی یکجا جمع می شود. این پدیده حاکی از آن است که انتقال ارثی، دست کم در پدید آیی اینگونه صفات مشارکت و نقش دارد. انتقال صفات و خصوصیات موجودات زنده از یک نسل به نسل دیگررا (وراثت) می نامند. برای وراثت دو اصل مشهور وجود دارد: 1.تمامی عوامل ژنتیکی که هنگام انعقاد نطفه وجود دارد، در تعیین وراثت سهیم است. 2. ظهور و بروز ویژگی های ارثی، نیازی به یادگیری و تمرین ندارد.(روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی ج1ص182) در روایات اسلامی نیز بر نقش وراثت در انتقال صفات و ویژگی های جسمانی و روانی تاکید بسیار شده است. امام علی علیه السلام شهامت و دلاوری یکی از فرزندان خود (حضرت ابوالفضل علیه السلام) و در مقابل ترسویی یکی دیگر از پسرانشان(محمد حنفیه) را صفاتی می شمارند که از مادرانشان بهارث برده اند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند:چون اراده خداوند بر آفرینش انسانی تعلق گیرد، تمامی وژگی های اجداد وی تا حضرت آدم را گرد می آورد و او رابا ویژگی های یکی از آنان می آفریند، ...) طبق این روایت نه تنها والدین و دایی و سایر بستگان در وارثت نقش دارند بلکه نسل های گذشته فرد نیز در ویژگی های فرد نقش بازی می کنند.(همان ص216) طبق مطالب بالا روشن شد دلیل تاکید اسلام بر انتخاب همسر مناسب و در نظر گرفتن اقوام و نزدیکان زن نقش وراتث در انتقال صفات و ویژگی های روانی و شخصیتی فرزند است در روایتی این موضوع به صورت روشن بیان شده است: تزوجوا فی الهجز الصالح فان عرق دساز . در خانه خوب ازدواج کنید چرا که عرق ( ژن) اثر گذار است. از سوی دیگر در روایات ما تاکید شده است که در انتخاب همسر دقت کنیم چراکه زنان فرزندی مانند برادرنشان می اورند: رسول خدا(صلی الله علیه آله و سلم ) فرمودند : اختاروا لنطفکم فان الخال احد الضجیعین رای نطفه های خود جایگاه مناسبی اختیار کنید که دائی در خصوصیات فرزند موثر است.در روایتی دیگر آمده که فرمود: تلاش کنید برای نطفه های خود کشتزار صالحی انتخاب کنید و نزدیکان او را هم در نظر بگیرید زیرا فرزندان شبیه به دائی ها هستند. طبق مطالب بالا روشن شد که از دیدگاه علم و دین تمام وابستگان فرد در ژنتیک او تاثیر دارند، البته در این میان مادر و دایی نقش بیشتری دارند و به همین دلیل در روایات ما مورد تاکید قرار گرفته است. منبع: روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، جمعی از مولفان، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه نویسنده:محمد صادق آقاجانی
با سلام؛ آیا درست است که فرزند به عمو یا دایی می رود اگر درست است چرا در دین اسلام اینقدر تاکید شده که زنی انتخاب کنید که احمق نباشد ، ترسو نباشد لطفا به طور کامل و علمی شرح دهید؟
با سلام؛ آیا درست است که فرزند به عمو یا دایی می رود اگر درست است چرا در دین اسلام اینقدر تاکید شده که زنی انتخاب کنید که احمق نباشد ، ترسو نباشد لطفا به طور کامل و علمی شرح دهید؟
با سلام و عرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با ما در ارتباط هستید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با ما تداوم داشته باشد. در ابتدا لازم می دانم توضیحاتی درباره وراثت بیان کنم و پس از آن به بررسی سوال شما بپردازم.
در میان افراد خویشاوند مشابهتهای زیادی در ابعاد فیزیکی، فیزیولوژیک، هوش، صفات، منش و شخصیت می توان پیدا کرد که کمتر میان دو انسان غیر خیوشاوند چنین شباهت هایی یکجا جمع می شود. این پدیده حاکی از آن است که انتقال ارثی، دست کم در پدید آیی اینگونه صفات مشارکت و نقش دارد. انتقال صفات و خصوصیات موجودات زنده از یک نسل به نسل دیگررا (وراثت) می نامند. برای وراثت دو اصل مشهور وجود دارد:
1.تمامی عوامل ژنتیکی که هنگام انعقاد نطفه وجود دارد، در تعیین وراثت سهیم است.
2. ظهور و بروز ویژگی های ارثی، نیازی به یادگیری و تمرین ندارد.(روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی ج1ص182)
در روایات اسلامی نیز بر نقش وراثت در انتقال صفات و ویژگی های جسمانی و روانی تاکید بسیار شده است. امام علی علیه السلام شهامت و دلاوری یکی از فرزندان خود (حضرت ابوالفضل علیه السلام) و در مقابل ترسویی یکی دیگر از پسرانشان(محمد حنفیه) را صفاتی می شمارند که از مادرانشان بهارث برده اند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند:چون اراده خداوند بر آفرینش انسانی تعلق گیرد، تمامی وژگی های اجداد وی تا حضرت آدم را گرد می آورد و او رابا ویژگی های یکی از آنان می آفریند، ...) طبق این روایت نه تنها والدین و دایی و سایر بستگان در وارثت نقش دارند بلکه نسل های گذشته فرد نیز در ویژگی های فرد نقش بازی می کنند.(همان ص216)
طبق مطالب بالا روشن شد دلیل تاکید اسلام بر انتخاب همسر مناسب و در نظر گرفتن اقوام و نزدیکان زن نقش وراتث در انتقال صفات و ویژگی های روانی و شخصیتی فرزند است در روایتی این موضوع به صورت روشن بیان شده است: تزوجوا فی الهجز الصالح فان عرق دساز . در خانه خوب ازدواج کنید چرا که عرق ( ژن) اثر گذار است. از سوی دیگر در روایات ما تاکید شده است که در انتخاب همسر دقت کنیم چراکه زنان فرزندی مانند برادرنشان می اورند: رسول خدا(صلی الله علیه آله و سلم ) فرمودند : اختاروا لنطفکم فان الخال احد الضجیعین رای نطفه های خود جایگاه مناسبی اختیار کنید که دائی در خصوصیات فرزند موثر است.در روایتی دیگر آمده که فرمود: تلاش کنید برای نطفه های خود کشتزار صالحی انتخاب کنید و نزدیکان او را هم در نظر بگیرید زیرا فرزندان شبیه به دائی ها هستند.
طبق مطالب بالا روشن شد که از دیدگاه علم و دین تمام وابستگان فرد در ژنتیک او تاثیر دارند، البته در این میان مادر و دایی نقش بیشتری دارند و به همین دلیل در روایات ما مورد تاکید قرار گرفته است.
منبع: روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، جمعی از مولفان، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه
نویسنده:محمد صادق آقاجانی
- [سایر] در شرح زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها) آمده که حضرت خدیجه هنگام وفات گریه میکردند. اسماء بنت عمیس از ایشان سبب گریه را پرسید. حضرت خدیجه فرمود: گریه من برای آن است که فاطمه کوچک است و من از دنیا میروم و شب عروسی او را نمیبینم. همان شبی که هر دختری نیاز دارد تا زنی حمایتش کند و وظائف وی را گوشزد نماید... . اسماء گفت: این امر به عهدهی من است... . سؤال: چطور این ماجرا ممکن است درست باشد در حالی که در تاریخ آمده که اسماء بنت عمیس همراه همسر خود به حبشه هجرت کرد و تا سال 6 بعد از هجرت آنجا بود؟
- [سایر] سلام؛ شنیدهام یکی از حقوق فرزند بر والدین این است که در دوران حاملگی اسمش را انتخاب کنند و اگر جنینی در دوران حاملگی سقط شود و نامی نداشته باشد پدر و مادرش مؤاخذه خواهند شد، اگر درست است پس چرا امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بعد از به دنیا آمدنشان اسمشان تعیین شد؟ مثلا بعد از تولد امام حسن(ع) حضرت فاطمه(س) اسم کودک را به امام علی(ع) واگذار کردند و ایشان به پیامبر(ص) و پیامبر هم به خدای یکتا واگذارد؟
- [سایر] با سلام من میخواهم یک فیلم انیمیشن درست کنم از اتفاقات قبل از ظهور و بعد از ظهور حضرت. خروج سفیانی ، خروج دجال و ... . لطفا منابع معتبر از شیعه و سنی به من معرفی کنید. آنچه من میخواهم بدانم جزییات است که خوب و علمی بررسی شده باشد . مثلا نحوه جنگ حضرت چگونه خواهد بود؟ مسلما ایشان با شمشیر و اسب نمیجنگند . یا اینکه آیا این مسلمانان هستند که آغاز گر جنگ خواهند بود یا دجال و سفیانی و نیز سوالات و مسائل دیگر . فرض کنید خودتان بخواهید نویسنده باشید که قرار است فیلم نامه اش را بسازند . چه کتاب های را بر میدارید؟ با تشکر
- [سایر] با سلام؛ بنده قصد راه اندازی وب سایتی به شرح زیر دارم: لیست مسابقات ورزشی بین تیم¬های بزرگ در وب سایت قرار داده می شود. کاربران مسابقه مورد نظر خود را انتخاب و با کاربر دیگری اقدام به شرط بندی می کند. پس از اتمام مسابقه و معلوم شدن نتایج، مبلغ شرط بندی به حساب برنده منتقل خواهد شد. ضمن اینکه 15% از مبلغ برنده شده به عنوان کارمزد توسط وب سایت کسر خواهد شد. حال، با توجه به اینکه دین اسلام برای دو ورزش اسب دوانی و تیراندازی (که هر دو مسابقه رزمی به حساب می آیند) اجازه بر گزاری مسابقه و شرط بندی را می دهد، آیا بنده این اجازه را دارم که مسابقات قرار داده شده در وب سایت را فقط به مسابقات رزمی محدود کنم؟ آیا اخذ این 15 درصد حلال است یا خیر؟ و آیا راهی برای حلال کردن این مبالغ وجود دارد یا خیر؟
- [سایر] سلام اقای مرادی حرفاتون فوق العاده وارام بخشه.من دانشجوی سال اول رشته ی دامپزشکی هستم.کاملامعتقدبه احکام اسلام وشاید به گفته ی دیگران دچار وسواس ولی خودم قبول ندارم.این ترم در درس اناتومی باید سگ را تشریح کنیم سر کلاس اصلا به نمونه دست نمیزنم وقتی برمیگردم خونه خودم با تموم لباسام میرم حموم وهر جلسه این کار تکرار میشه.نمیخوام شما هم مثل همه بگین چرا این رشته رو انتخاب کردی چون اصلا را برگشت به عقب ندارم والبته نسبتا به این رشته علاقه مند هستم .از شما کمک میخوام که همون طورشفا مثل همیشه که تو تلویزیون حرف میزنین راهنماییم کنید تا درست رفتار کردن با افریده های خدا رو یاد بگیرم حتی اگه یه افریده ی نجس و پست باشه.ببخشید من ایمیل ندارمبه همین علت ای دی خودم رو فرستادم.ناگفته نماند که در پاکیزگی افراطی ام برا حل این مشکلاتم کمکم کنید.مرسی از اینکه پیامم رو خوندین.رفتم حرم حتمابراشماودسته گلاتون{حسین.هادی وهدی}دعامیکنم.ازشما هم التماس دعا دارم.
- [سایر] باعرض سلام خدمت شما مشاور خوب پسرمن 3.5 است و تنها فرزند خانواده ما و کل خانواده همسرم و خودم خانواده سه نفری ما درطبقه پایین منزل مادرهمسرم قراردارد این روزها ازدست پسرکوچولوم عصبانی هستم بخاطراینکه اکثر اوقات روز رو درخانه مادربزرگش سپری میکند و وقتی می خواهد به خانه بیاید گریه می کند حتی بعضی وقتها بدون اجازه فرار می کند و میرود یا برای ناهار و شام ماندن در خانه انها پافشا ری می کند و گریه می کند و جیغ می زند اگر من یا همسرم برخورد کنیم می گویند خانه مادربزرگش نرود کجابرود یا این طور برداشت می کنند که من دوست ندارم فرزندم به خانه مادر پدرش برود و با انها مخالف هستم وقتی به پدرش می گویم توهم چیزی بگو می گوید با ید صبر کنی چون اگر من چیزی بگویم برای تو بد می شود پسرم هم این را فهمیده و وقتی من دعوایش می کنم که کارهای بد انجم دادی با گریه های بلند به سمت حیاط خلوت می رود تا برای خود یک ناجی یا حامی پیدا کند وقتی هم نمی گذارم بالا برود هم این کار را انجام میدهد هرکس که بالا می رود او هم می خواهد بالا برود این قضیه از زمانی بیشتر شده که ما یک سفر دسته جمعی داشتیم البته این را هم بگویم که پسرم اصلا حرف من وپدرش را گوش نمی دهد حتی وسایلش را جمع نمی کند اگر به او بگوییم دیکر اجازه نمی دهیم اسباب بازی بخری یا غیره می گوید خوب اجازه نده یا مثلا اب یخ می خوری مریض می شوی می گوید خوب مریض شوم و در اخر هم می گوید تو مامان یا بابا ی من نیستی تورا دوست ندارم مامانی مامان من است کلی مرا ازار می دهد این را هم بگویم به خانه مادربزرک یا عمویش که می رود دستور می ده د برایم این را درست کنید مثلا ماکارونی خیلی دوست دارد انها هم برایش درست می کنند نمی دانم چکار کنم لطفا مرا کمک کنید
- [سایر] مدافعان حقوق همجنسگرایان و خود همجنسگرایان معتقدند که کلمات (همجنسبازی) و (همجنسگرایی) دارای معنای متفاوت از هم میباشند. آنها معتقدند (همجنسگرا) فردی است که به یکی از دلایل ژنتیکی، بیولوژیکی، آناتومیکی یا روانی محیطی یا هر دلیل دیگری از لحظه تولد دارای میل به لذت و زندگی مشترک با جنس موافق است. همچنین معتقدند (همجنسگرایی) بیماری یا انحراف نبوده و قابل درمان نمیباشد. و در مورد (همجنسباز) معنای بچه باز یا تنوع طلب یا انحراف و بیماری و... را به کار میبرند. همجنسگرایان بر این باورند که در ادیان مختلف از جمله اسلام و مسیحیت (همجنسبازی) گناه شناخته شده و مجازات دارند و حتی داستان قوم حضرت لوط(ع) را مربوط به همجنسبازان میدانند ولی برای (همجنسگرایی) معتقدند در کتابهای مقدس از جمله قرآن حرفی از آنها به میان نیامده است. حتی گروهی از آنها به دلایل ذکر شده فوق و تفاوتی که برای (همجنسگرا) و (همجنسباز) قائلند نتیجه میگیرند که خدایی وجود ندارد، بلکه اگر وجود داشت در یکی از ادیان یا کتابهای مقدس نامی از (همجنسگرایان) میآورد، در حالیکه به نظر آنها خدا آنها را از کودکی بدین گونه خلق کرده است و اختیاری برای انتخاب گرایش جنسی خود نداشتند، پس اگر خدا وجود داشت نامی از آنها ذکر میکرد و... حال از شما خواستارم مرحمت نموده و عدم تفاوت همجنسگرا و همجنسباز را به صورت علمی و با توجه به موارد ذکر شده اثبات و شرح نمایید.
- [سایر] سلام من بعد از 26 سال نمیتوانم رشته مورد علاقم رو انتخاب نمایم یک مدتی ریاضیات خواندم و بعد از یک مدتی نصفه کاره ان را رها کرده و حقوق خواندم بعد از مدتی دیدم مهندسی نرم افزار را بیشتر دوست دارم و حقوق ول شد و نرم افزار قبول شدم من به همه چیز علاقه دارم در حد بسیار بالا به هر رشته ای که شما فکر کنیداز باغبانی تا معماری وساخت هواپیماو حتی روانشناسی من نمیتوانم بین دو رشته تفاوتی را ببینم فقط کفه سنگین برای لحظه ای کوتاه به یک طرف است شاید باور پذیر نباشد من حتی نمی دانم موهای سرم را کدام سمت شانه کنم راست یا چپ حتی سر کلاس نمیدانم سمت چپ بشینم یا راست حتی در انتخاب شریک زندگی تمام انها مرا به چشم یک ادم بدی که هرروز با یک نفره نگاه میکنند از مشکل من خبر ندارند بنده حتی یک دوست در دنیا ندارم من بین اعداد هم مشکل داشتم که خود درمانی انجام دادم مشکل حل شد من دهها مشکل ذهنی دارم لطفا فقط نفرمایید فقط با مرگ درست میشه(یا می شود) سپاس
- [سایر] زنی 33 ساله متاهل دارای یک فرزند میخواهم خلاصه ای از وضعیت جسمی خودم را بنویسم تا مرا راهنمایی کنید با خوردن بعضی غذا ها دچار معده درد می شوم بخصوص اگر شب غذای چرب و سرخ شده و ترش مصرف کنم معده ام ترش و دهانم بوی بد می دهد، خیلی نفخ دارم و همچنین بعضی از صبحهها بعد از خوردن صبحانه دهانم تلخ می شودکلیه هایم شن ساز است وقتی جای سرد باشم زیر شکم سمت راست دچار درد می شود وقتی آب زیاد بنوشم مثانه ام درد میگیرد و دمای بدنم پایین می آید. پوستم خشک حتما موقع ظرف یا لباس شستن بایستی دستکش استفاده کنم بدنم پرمو و در قسمت چانه و دور سینه دارای موی زائد میباشد موهایم ریزش دارد و موی سرم خیلی کم پشت است، چند وقت یکبار دچار درد از ناحیه معقد میشوم که حتی نشستن برایم سخت میشود درد آن به زیر شکم تیر میکشد که با مراجعه به دکتر زنان گفتند از روده میباشد و باید رژیم غذایی ام را درست کنم چیزی که مرا نگران میکند وجود جوش ریز روی بازوهایم است که در قسمت صورت به خصوص پیشانی ام دارای جوش زیر پوستی است که نکند جوش روی بازوهایم از کبد باشداین شرح حال را نوشتم چرا که نمی دانم به کدام دکتر مراجعه و کدام درد را درمان کنم ؟وآیا جوش رو بازوهایم از کبد می باشد؟ ممنون میشم جواب مرا بدهید با تشکر از شما
- [سایر] سلام علیکم و رحمه الله و برکاته این جانب 37 ساله ام و دارای دو فرزند دختر می باشم. 25 سال است که در بروکسل (پایتخت بلژیک) زندگی می کنم و به تازگی بواسطه کمک گرفتن از یک بانک و دیگر مواردی همچون دستمزد، خانه ای را خریداری نمودم. اما سؤال این جانب در خصوص شغل من است: 1. یازده سال است که در یک رستوران در شهر بروکسل به عنوان پیشخدمت مشغول به کار هستم. و مشغول سرو نمودن مشروبات الکلی برای مردان و زنان غربی می باشم. به من بفرمایید که به عنوان یک فرد مسلمان با تمام هزینه هایی که برای زندگی کردن دارم آیا این شرایط (وضعیت کاری) قابل قبول است یا خیر؟ چرا که هر چه درباره آن فکر می کنم نمی توانم تصمیمی بگیرم. 2. در مورد پولی که از این طریق کسب می کنم توضیح دهید که آیا درست است یا خیر؟ 3. در مورد موقعیت و جایگاه این جانب در جامعه اسلامی توضیح دهید (که به عنوان یک فرد مسلمان در اینجا چه باید بکنم)؟ 4. در خصوص اثر و نتیجه ای که در این موقعیت (شغلی) برای من، زندگی ام و فرزندانم بوجود می آید نیز توضیح فرمایید؟ پیشاپیش از پاسخی که برای سؤالاتم تهیه می کنید بسیار متشکرم. و السلام علیکم
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زنی یکی از خویشان مردی را به تفصیلی که گفته میشود شیر دهد - هر چند از شیر آن مرد نباشد - احتیاط مستحبّ آن است که از ازدواج با آن مرد خودداری کند و اگر قبل از شیر دادن همسر آن مرد بوده، این شیر دادن زن را بر او حرام نمیکند؛ ولی بهتر است این کار را نکند: 1 - برادر یا خواهر مرد. 2 - نوه - با واسطه و بیواسطه - شوهر خود را، هر چند از زن دیگر باشد. 3 - عمو یا عمه یا دایی یا خاله - با واسطه و بیواسطه - مرد. 4 - اولاد بیواسطه عمه یا خاله مرد. 5 - اولاد بیواسطه خواهر مرد یا نوه دختری - با واسطه و بیواسطه - او.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند، با پنج شرط حلال وبدنش پاک است: اوّل آن که اسلحه شکار مثل کارد وشمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه وتیر، تیز باشد که به واسطه تیز بودن، بدن حیوان را پاره کند و اگر به واسطه دام یا چوب وسنگ ومانند اینها حیوانی را شکار کنند، پاک نمیشود وخوردن آنهم حرام است و اگر حیوانی را با تفنگ شکار کنند، چنانچه گلوله آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند پاک وحلال است و اگر گلوله تیز نباشد بلکه برای کشتن واسلحه بودن هم درست نشده مثل گلولههای ساچمه کوچک که سلاح بودن آن معلوم نیست، اگر با آن حیوان را بکشند در حلال بودن او اشکال است وامّا صید با غیر از تفنگ ساچمهای از اقسام تفنگها چه گلوله آن مخروطی وتیز باشد یا پهن وبافشار در بدن فرو رود حلال است; دوم کسی که شکار میکند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب وبد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر میکند، حیوانی را شکار نماید حلال نیست; سوم اسلحه را برای شکار کردن حیوان بکار برد، و اگر مثلاً جایی را نشان کند واتّفاقاً حیوانی را بکشد، آن حیوان پاک نیست وخوردن آنهم حرام است; چهارم در وقت بکار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمیشود، ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد; پنجم وقتی به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بریدن وقت باشد وسر حیوان را نبرد تا بمیرد، حرام است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.